Forwarded from مدرسهٔ تردید
این هفته در مدرسۀ تردید
جلسه «علوم شناختی دین»
با حضور:
نعیمه پورمحمدی
جواد درویش
تاریخ: ۲ آذر ۱۴۰۲
زمان: ساعت ۱۹
شرکت در این رویداد برای تمام علاقهمندان آزاد است.
لینک شرکت در جلسه:
www.skyroom.online/ch/tardidschool/din
جلسه «علوم شناختی دین»
با حضور:
نعیمه پورمحمدی
جواد درویش
تاریخ: ۲ آذر ۱۴۰۲
زمان: ساعت ۱۹
شرکت در این رویداد برای تمام علاقهمندان آزاد است.
لینک شرکت در جلسه:
www.skyroom.online/ch/tardidschool/din
🔴 پایان خوش یک قرن دعوای دین و داروینیسم
در آمریکا یک مناقشه علمی- مذهبی-سیاسی وجود دارد که الان به صد سالگی خود نزدیک میشود. این مناقشه در ارتباط با روایت دینی و روایت داروینی از خلقت انسان و تکامل زیستی است.
🔹در سال 1925 یک معلم در ایالت تنسی آمریکا سر کلاس خود تکامل داروین را تدریس کرد. متعاقب آن دادگاهی که به "محاکمه میمون" Monkey Trial مشهور شد، تشکیل شد و آن معلم را محاکمه و جریمه کرد. در حین این دادگاه و بعد از آن تا امروز مناقشه شدیدی بین محافظهکاران آمریکا که در انتخابات، جمهوریخواهان آنها را نمایندگی میکنند و لیبرالها که دموکراتها نماینده آنها هستند، جریان پیدا کرد. این موضوع حتی به مناظرههای انتخاباتی هم کشیده شد.
🔹در جامعه آمریکا به عنوان یک جامعه مذهبی، اکثریت مردم خداباورند (بیش از 80 درصد) و حضور منظم در برنامههای مذهبی و کلیسا دارند. در این جامعه، قبول داروینیسم به معنای کنار گذاشتن روایت خلقت در ادیان ابراهیمی است. مهمترین بخش این مناقشه هم درمورد داستان آدم و حواست.
🔹در کنار موضوع تکامل داروین، به تدریج موضوع "تغییرات آب و هوایی" climate change هم به مناقشات گروههای سیاسی و مذهبی اضافه شد. البته شدت این مناقشه مثل قبلی نبود. گروههای لیبرال، دین مسیحیت را متهم ردیف اول بحران محیط زیست میدانستند. آنها استدلال میکردند که چون در مسیحیت و سایر ادیان ابراهیمی، انسان اشرف مخلوقات و محور جهان است و طبیعت را در تسخیر خود میداند، مجاز است هر بلایی که میخواهد سر محیط زیست بیاورد.
البته گروههای مذهبی و خود پاپ همواره در تلاش برای حفظ محیط زیست بودهاند و این حرف را ناشی از یک فهم غلط از مسیحیت دانستهاند.
🔹در سال 1980یک سازمان غیر انتفاعی با عنوان "مرکز ملی آموزش علم" National Center for Science Education(NCSE) تاسیس شد که ماموریت آن ترویج علم، به ویژه دانش تکامل و تغییرات آب و هوایی در دل جامعه و برای تغییر باورهای مذهبی در آمریکا بود. از ابتدای تاسیس تا الان، این سازمان در مناقشههای مذکور کاملا طرف علم و مقابل دین ایستاده بود و مدیران آن غالبا از دانشمندان زیستشناسی و طرفداران تکامل بودند.
چند روز پیش رئیس جدید این سازمان منصوب شد و مقاله زیر که در مجله science منتشر شده به معرفی سازمان و رئیس جدید آن میپردازد.
مقاله میگوید خانم Amanda Townley, رئیس جدید این مرکز خودش در خانوادهای کاملا مذهبی و خلقتگرا بزرگ شده است.
🔹 خانم تونلی میگوید او در مدرسهای مذهبی درس خوانده و معلم او بخشهای مربوط به تکامل را به او تدریس نمیکرد ولی خودش از روی کنجکاوی بعدا آن بخشها را مطالعه کرده و آموخته بود.
خانم تونلی بر این باور است که با تقابل با جامعه مذهبی نمیتوان پروژه آموزش علم را به درستی پیش برد. او مبدع رویکردی است که به آن "استراتژی آموزشی حساسیت دینی و فرهنگی" cultural and religious sensitivity (CRS) teaching strategies میگوید. بر مبنای آن، معتقد است لزومی ندارد که دانش آموزان را بین تکامل و دین مجبور به انتخاب یکی و تقابل با دیگری کنیم. همچنین لزومی ندارد به دانش آموزان و خانوادههای آنها بگوییم با مطالعه تکامل لزوما باید دلالتهای فلسفی و مذهبی آن را هم بپذیرید و از عقاید خود دست بکشید.
🔶آنچه در این مقاله و سیر تاریخی که بر مناقشه تکامل-خلقتگرایی در آمریکا گذشته برای من مهم بود، به تفاهم رسیدن دو گروه سکولار و مذهبی آمریکاست. مقاومت جامعه مذهبی برای حفظ هویت و باورهای خود و همچنین دست نکشیدن جامعه علمی از روشنگری و تلاش برای آگاهی بخشی، یک پایان خوش را برای هردو گروه رقم زده است.
دولتهای مختلف در آمریکا با برنامههای مختلف برای پیاده کردن رویکرد مذهبی یا سکولار خود آمده و رفتهاند ولی هیچکدام به اندازه یک سازمان مردمنهاد و غیرانتفاعی، ریشه مساله و نحوه برخورد با آن را درست متوجه نشده و در صدد حل آن بر نیامدهاند. دولت و مردم در آمریکا بعد از یک مناقشه صد ساله متوجه شدهاند تغییرات فرهنگی در دل جامعه از طریق بخشنامهها و پروتکلهای بالا به پایین قابل مدیریت نیست.
https://www.science.org/content/article/brought-creationist-home-scientist-fights-evolution?fbclid=IwAR0RXw2kUtxK5CRYTBTdS1t1ndMHucyttEQ-22yKAYb_vhzUrZ_8hN_C790
در آمریکا یک مناقشه علمی- مذهبی-سیاسی وجود دارد که الان به صد سالگی خود نزدیک میشود. این مناقشه در ارتباط با روایت دینی و روایت داروینی از خلقت انسان و تکامل زیستی است.
🔹در سال 1925 یک معلم در ایالت تنسی آمریکا سر کلاس خود تکامل داروین را تدریس کرد. متعاقب آن دادگاهی که به "محاکمه میمون" Monkey Trial مشهور شد، تشکیل شد و آن معلم را محاکمه و جریمه کرد. در حین این دادگاه و بعد از آن تا امروز مناقشه شدیدی بین محافظهکاران آمریکا که در انتخابات، جمهوریخواهان آنها را نمایندگی میکنند و لیبرالها که دموکراتها نماینده آنها هستند، جریان پیدا کرد. این موضوع حتی به مناظرههای انتخاباتی هم کشیده شد.
🔹در جامعه آمریکا به عنوان یک جامعه مذهبی، اکثریت مردم خداباورند (بیش از 80 درصد) و حضور منظم در برنامههای مذهبی و کلیسا دارند. در این جامعه، قبول داروینیسم به معنای کنار گذاشتن روایت خلقت در ادیان ابراهیمی است. مهمترین بخش این مناقشه هم درمورد داستان آدم و حواست.
🔹در کنار موضوع تکامل داروین، به تدریج موضوع "تغییرات آب و هوایی" climate change هم به مناقشات گروههای سیاسی و مذهبی اضافه شد. البته شدت این مناقشه مثل قبلی نبود. گروههای لیبرال، دین مسیحیت را متهم ردیف اول بحران محیط زیست میدانستند. آنها استدلال میکردند که چون در مسیحیت و سایر ادیان ابراهیمی، انسان اشرف مخلوقات و محور جهان است و طبیعت را در تسخیر خود میداند، مجاز است هر بلایی که میخواهد سر محیط زیست بیاورد.
البته گروههای مذهبی و خود پاپ همواره در تلاش برای حفظ محیط زیست بودهاند و این حرف را ناشی از یک فهم غلط از مسیحیت دانستهاند.
🔹در سال 1980یک سازمان غیر انتفاعی با عنوان "مرکز ملی آموزش علم" National Center for Science Education(NCSE) تاسیس شد که ماموریت آن ترویج علم، به ویژه دانش تکامل و تغییرات آب و هوایی در دل جامعه و برای تغییر باورهای مذهبی در آمریکا بود. از ابتدای تاسیس تا الان، این سازمان در مناقشههای مذکور کاملا طرف علم و مقابل دین ایستاده بود و مدیران آن غالبا از دانشمندان زیستشناسی و طرفداران تکامل بودند.
چند روز پیش رئیس جدید این سازمان منصوب شد و مقاله زیر که در مجله science منتشر شده به معرفی سازمان و رئیس جدید آن میپردازد.
مقاله میگوید خانم Amanda Townley, رئیس جدید این مرکز خودش در خانوادهای کاملا مذهبی و خلقتگرا بزرگ شده است.
🔹 خانم تونلی میگوید او در مدرسهای مذهبی درس خوانده و معلم او بخشهای مربوط به تکامل را به او تدریس نمیکرد ولی خودش از روی کنجکاوی بعدا آن بخشها را مطالعه کرده و آموخته بود.
خانم تونلی بر این باور است که با تقابل با جامعه مذهبی نمیتوان پروژه آموزش علم را به درستی پیش برد. او مبدع رویکردی است که به آن "استراتژی آموزشی حساسیت دینی و فرهنگی" cultural and religious sensitivity (CRS) teaching strategies میگوید. بر مبنای آن، معتقد است لزومی ندارد که دانش آموزان را بین تکامل و دین مجبور به انتخاب یکی و تقابل با دیگری کنیم. همچنین لزومی ندارد به دانش آموزان و خانوادههای آنها بگوییم با مطالعه تکامل لزوما باید دلالتهای فلسفی و مذهبی آن را هم بپذیرید و از عقاید خود دست بکشید.
🔶آنچه در این مقاله و سیر تاریخی که بر مناقشه تکامل-خلقتگرایی در آمریکا گذشته برای من مهم بود، به تفاهم رسیدن دو گروه سکولار و مذهبی آمریکاست. مقاومت جامعه مذهبی برای حفظ هویت و باورهای خود و همچنین دست نکشیدن جامعه علمی از روشنگری و تلاش برای آگاهی بخشی، یک پایان خوش را برای هردو گروه رقم زده است.
دولتهای مختلف در آمریکا با برنامههای مختلف برای پیاده کردن رویکرد مذهبی یا سکولار خود آمده و رفتهاند ولی هیچکدام به اندازه یک سازمان مردمنهاد و غیرانتفاعی، ریشه مساله و نحوه برخورد با آن را درست متوجه نشده و در صدد حل آن بر نیامدهاند. دولت و مردم در آمریکا بعد از یک مناقشه صد ساله متوجه شدهاند تغییرات فرهنگی در دل جامعه از طریق بخشنامهها و پروتکلهای بالا به پایین قابل مدیریت نیست.
https://www.science.org/content/article/brought-creationist-home-scientist-fights-evolution?fbclid=IwAR0RXw2kUtxK5CRYTBTdS1t1ndMHucyttEQ-22yKAYb_vhzUrZ_8hN_C790
Science
Brought up in a creationist home, a scientist fights for evolution
New head of the National Center for Science Education will draw on both her scholarship and upbringing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔴چرخش رفتاری در دینشناسی
سال 2002 جایزه نوبل اقتصاد به یک روانشناس! به نام دنیل کانمن رسید. او به همراه همکارش، عاموس تورسکی، جریان مهمی را در اقتصاد پایهگذاری کردند که به "اقتصاد رفتاری" مشهور شد.
حرف اصلی آنها این بود اگر برخی از معادلات علم اقتصاد به خوبی از پس توضیح رویدادهای اقتصادی (مثل سقوط بازار بورس) بر نمیآید، دلیل آن را باید در یک مفهوم محوری در اقتصاد کلاسیک به نام "انسان عقلانی" جستجو کرد. اقتصاد کلاسیک انسان را موجودی درنظر میگرفت که همواره تصمیمات منطقی برای منابع اقتصادی خود میگیرد.
🔹روانشناسی در اواخر قرن بیستم بر موج فراگیر علوم شناختی سوار شد و سعی کرد تبیین واقعگرایانهتری از انسان، تمایلات، باورها و احساسات او ارائه کند. در علوم شناختی، انسان دارای دو منبع شناخت است. اولی فکر و استدلال؛ و دومی، شهود است. منظور از شهود در اینجا همان common sense به معنای ادراک اولیه، سریع و سطحی است. چنین ادراکی در اکثر انسانها مشترک است. یعنی مثلا اینطور نیست که یک انسان آسیایی به امور نوستالژیک علاقهمند باشد ولی انسان امریکایی نباشد.
دانشمندان علوم شناختی به خوبی توانستند ریشه بخش زیادی از آنچه که باورها و گرایشهای ما را میسازد، در تاریخچه تکاملی انسان ببینند و توضیح دهند. آنها میگفتند اینکه بچهای که بداخلاق است غالبا میگویند به پدرش رفته!😊 را میتوان تعمیم داد و به اجداد چند میلیون سال قبل ما نیز رسید. مثلا اینکه ما از مار میترسیم یا رفتارهای عجیب (و شبه حیوانی) مثل خشم هنوز در ما وجود دارد، ریشه تکاملی دارد و برای بقا ایجاد شده و هنوز به جا مانده است.
🔹به همین شکل، زمینهها و استعدادهایی در ما وجود دارد که تمایل ما را به سمت بعضی از باورها بیشتر میکند. آنچه که باعنوان "سوگیریهای شناختی" این روزها احتمالا زیاد به گوشتان خورده، همین تمایلهاست.
مثلا اینکه از رونالدو برای تبلیغ کالایی استفاده میشود، به خاطر این است که آقای بازاریاب میداند ما دارای یک سوگیری شناختی به نام "اثر هالهای" هستیم. براساس این سوگیری اگر ما از یک جنبه به کسی علاقهمند باشیم، مثلا فوتبال او را دوست داشته باشیم، بقیه جنبههای او را هم بدون بررسی قبول میکنیم. مثلا سعی میکنیم همان کالایی که او مصرف میکند را ما هم مصرف کنیم.
🔹درنظر گرفتن این سوگیریها، به جامعهشناس، اقتصاددان، مدیر سازمان و سیاستگذار کمک میکند تبیین، پیشبینی و اقدام دقیقتری داشته باشد. اینکه سیاستگذاران در ایران اکثرا "غافلگیر" میشوند، به دلیل شناخت محدود آنها از انسان امروز و گرایشها و باورهای اوست.
چنین غافلگیریهایی درمورد دینورزی مردم هم وجود دارد. رویکردهای صرفا سنتی، قادر به تبیین رفتارهای امروز دینی مردم نیست. کسی که صرفا با فقه و تفسیر و کلام میخواهد رفتار دینی جامعه را بفهمد، پیشفرضی شبیه به "انسان عقلانی" اقتصاددانان کلاسیک دارد. او سوگیریهای شناختی انسان و تاثیر آنها در باورهای دینی را درنظر نمیگیرد.
🔹این یکی از جنبههای دانشِ جوانِ "علوم شناختی دین Cognitive Science of Religion" است. جاستین برت، پایهگذار این شاخه در این مقاله و بعدا مفصلتر در کتاب "Cognitive Science, Religion, and Theology" با اشاره به چرخش رفتاری در اقتصاد، سعی میکند اهمیت نگاه علوم شناختی را در دینشناسی تبیین کند.
سال 2002 جایزه نوبل اقتصاد به یک روانشناس! به نام دنیل کانمن رسید. او به همراه همکارش، عاموس تورسکی، جریان مهمی را در اقتصاد پایهگذاری کردند که به "اقتصاد رفتاری" مشهور شد.
حرف اصلی آنها این بود اگر برخی از معادلات علم اقتصاد به خوبی از پس توضیح رویدادهای اقتصادی (مثل سقوط بازار بورس) بر نمیآید، دلیل آن را باید در یک مفهوم محوری در اقتصاد کلاسیک به نام "انسان عقلانی" جستجو کرد. اقتصاد کلاسیک انسان را موجودی درنظر میگرفت که همواره تصمیمات منطقی برای منابع اقتصادی خود میگیرد.
🔹روانشناسی در اواخر قرن بیستم بر موج فراگیر علوم شناختی سوار شد و سعی کرد تبیین واقعگرایانهتری از انسان، تمایلات، باورها و احساسات او ارائه کند. در علوم شناختی، انسان دارای دو منبع شناخت است. اولی فکر و استدلال؛ و دومی، شهود است. منظور از شهود در اینجا همان common sense به معنای ادراک اولیه، سریع و سطحی است. چنین ادراکی در اکثر انسانها مشترک است. یعنی مثلا اینطور نیست که یک انسان آسیایی به امور نوستالژیک علاقهمند باشد ولی انسان امریکایی نباشد.
دانشمندان علوم شناختی به خوبی توانستند ریشه بخش زیادی از آنچه که باورها و گرایشهای ما را میسازد، در تاریخچه تکاملی انسان ببینند و توضیح دهند. آنها میگفتند اینکه بچهای که بداخلاق است غالبا میگویند به پدرش رفته!😊 را میتوان تعمیم داد و به اجداد چند میلیون سال قبل ما نیز رسید. مثلا اینکه ما از مار میترسیم یا رفتارهای عجیب (و شبه حیوانی) مثل خشم هنوز در ما وجود دارد، ریشه تکاملی دارد و برای بقا ایجاد شده و هنوز به جا مانده است.
🔹به همین شکل، زمینهها و استعدادهایی در ما وجود دارد که تمایل ما را به سمت بعضی از باورها بیشتر میکند. آنچه که باعنوان "سوگیریهای شناختی" این روزها احتمالا زیاد به گوشتان خورده، همین تمایلهاست.
مثلا اینکه از رونالدو برای تبلیغ کالایی استفاده میشود، به خاطر این است که آقای بازاریاب میداند ما دارای یک سوگیری شناختی به نام "اثر هالهای" هستیم. براساس این سوگیری اگر ما از یک جنبه به کسی علاقهمند باشیم، مثلا فوتبال او را دوست داشته باشیم، بقیه جنبههای او را هم بدون بررسی قبول میکنیم. مثلا سعی میکنیم همان کالایی که او مصرف میکند را ما هم مصرف کنیم.
🔹درنظر گرفتن این سوگیریها، به جامعهشناس، اقتصاددان، مدیر سازمان و سیاستگذار کمک میکند تبیین، پیشبینی و اقدام دقیقتری داشته باشد. اینکه سیاستگذاران در ایران اکثرا "غافلگیر" میشوند، به دلیل شناخت محدود آنها از انسان امروز و گرایشها و باورهای اوست.
چنین غافلگیریهایی درمورد دینورزی مردم هم وجود دارد. رویکردهای صرفا سنتی، قادر به تبیین رفتارهای امروز دینی مردم نیست. کسی که صرفا با فقه و تفسیر و کلام میخواهد رفتار دینی جامعه را بفهمد، پیشفرضی شبیه به "انسان عقلانی" اقتصاددانان کلاسیک دارد. او سوگیریهای شناختی انسان و تاثیر آنها در باورهای دینی را درنظر نمیگیرد.
🔹این یکی از جنبههای دانشِ جوانِ "علوم شناختی دین Cognitive Science of Religion" است. جاستین برت، پایهگذار این شاخه در این مقاله و بعدا مفصلتر در کتاب "Cognitive Science, Religion, and Theology" با اشاره به چرخش رفتاری در اقتصاد، سعی میکند اهمیت نگاه علوم شناختی را در دینشناسی تبیین کند.
The Immanent Frame
Which cognitive revolution?
David Brooks, in his New York Times op-ed column "The Neural Buddhists," offers speculations about how the "cognitive revolution" will impact religious belief. He goes on to cite studies by...
Forwarded from Sharif Today
«شریف، گلستان “مدیامن”ها»
#یادداشت_وارده
#جواد_درویش
▫️توضیح تحریریه: در شریفتودی سعی کردهایم برنامهها و ارائهها و رویدادهایی را معرفی کنیم که به نظرمان ارزش پیشنهاد شدن به دانشجوها را دارند. اخیرا هم سلسلهنشستهایی که #علی_قنواتی میزبانشان شده و نیز درس ترم بعدی که با پای #روزبه_تویسرکانی را دوباره به شریف باز میکند، در بین این پیشنهادها قرار گرفتهاند. هم موضوع نشستهای قنواتی و هم درسی که تویسرکانی به همراه ابراهیم آزادگان قرار است ارائه دهد، علم و این است. #جواد_درویش، فارغالتحصیل دکترای گروه #فلسفه_علم که خودش هم قبلا درسی را با عنوان علم و دین در این گروه ارائه کرده، در یادداشت زیر نگاهی انتقادی داشته به پرداختن به موضوع علم و دین از سوی افرادی که تخصص و زمینه اصلی کاریشان فلسفه نیست.
🔹 «مدیامن» شاید اصطلاح رایجی نباشد، ولی همانطور که سوپرمن، بتمن و اسپایدرمن داریم، «مدیامن» هم داریم. مدیامن از اهالی رسانه است و من آن را اینگونه تعریف میکنم: «هر برنامهساز، مجری، سخنران یا حتی نویسنده مخاطبداری که میزان سخنرانیها و برنامههای عمومیاش، بیشتر از آثار مکتوب دانشگاهی در موضوعی باشد که پیرامون آن صحبت میکند، یک مدیامن است.»
🔹 براساس این تعریف، ما مدیامنهای زیادی را در ایران سراغ داریم که درمورد علوم انسانی صحبت میکنند. در رشته اقتصاد به خصوص استعدادهای نابی در سالهای اخیر ظهور کردهاند! ولی معمولا دانشگاهها، به ویژه دانشگاه شریف تحفظ زیادی درمقابل این افراد دارند. مثلا اساتید اقتصاد و مدیریت شریف هیچگاه روی خوشی به حضور مدیامنها نشان نمیدهند.
🔹 اما ظاهرا در گروه معارف و گروه فلسفه علم چنین نیست. ترمهای قبل حضور امیرحسین ثابتی و عباس موزون را در گروه معارف شاهد بودیم، ماههای اخیر حضور علی قنواتی را در جلسات ثابت کتابخانه مرکزی و ترم بعد هم ظاهرا قرار است در خدمت دکتر روزبه توسرکانی باشیم.
🔹 من البته درصدد اثبات یا نفی دانش هیچکدام از این اساتید نیستم، ولی با تعریف فوق همه آنها را مدیامن میدانم. (و برخلاف جناب شریفتودی که با حضور دو نفر اول به مخالفت برخاست، ولی تبلیغ دو نفر دوم را میکند، با حضور هر چهار نفر در دانشگاه مخالفم.)
🔹 جالب اینکه جناب قنواتی و دکتر تویسرکانی که البته هردو در کار و رشته خودشان متبحرند، به موضوع مظلوم «علم و دین» میپردازند. البته «علم و دین» یکی از جذابترین موضوعات رسانهای در دنیاست. برخی از پرفروشترین کتابها (مثل کتابهای داوکینز و هراری) و پرمخاطبترین پادکستها (مثل پادکستهای سم هریس) و پربینندهترین تاکشوهای ایرانی و آمریکایی! (مثل برنامههای مرتبط با NDE و after life)، به موضوعات «علم و دین» اختصاص دارند.
🔹 اما در میان کتب و مقالات معتبر دانشگاهی مرتبط با این موضوع، شاید حتی یک اثر را پیدا نکنید که بدون «فلسفه» و دانش فلسفی کافی نوشته شده باشد. و این دو استاد گرانقدر با تمام دانشی که حتما هم در علم و هم در دین دارند، پیشینه فلسفی یا اثر قابل اعتنایی در فلسفه ندارند.
🔵 @SharifToday
#یادداشت_وارده
#جواد_درویش
▫️توضیح تحریریه: در شریفتودی سعی کردهایم برنامهها و ارائهها و رویدادهایی را معرفی کنیم که به نظرمان ارزش پیشنهاد شدن به دانشجوها را دارند. اخیرا هم سلسلهنشستهایی که #علی_قنواتی میزبانشان شده و نیز درس ترم بعدی که با پای #روزبه_تویسرکانی را دوباره به شریف باز میکند، در بین این پیشنهادها قرار گرفتهاند. هم موضوع نشستهای قنواتی و هم درسی که تویسرکانی به همراه ابراهیم آزادگان قرار است ارائه دهد، علم و این است. #جواد_درویش، فارغالتحصیل دکترای گروه #فلسفه_علم که خودش هم قبلا درسی را با عنوان علم و دین در این گروه ارائه کرده، در یادداشت زیر نگاهی انتقادی داشته به پرداختن به موضوع علم و دین از سوی افرادی که تخصص و زمینه اصلی کاریشان فلسفه نیست.
🔹 «مدیامن» شاید اصطلاح رایجی نباشد، ولی همانطور که سوپرمن، بتمن و اسپایدرمن داریم، «مدیامن» هم داریم. مدیامن از اهالی رسانه است و من آن را اینگونه تعریف میکنم: «هر برنامهساز، مجری، سخنران یا حتی نویسنده مخاطبداری که میزان سخنرانیها و برنامههای عمومیاش، بیشتر از آثار مکتوب دانشگاهی در موضوعی باشد که پیرامون آن صحبت میکند، یک مدیامن است.»
🔹 براساس این تعریف، ما مدیامنهای زیادی را در ایران سراغ داریم که درمورد علوم انسانی صحبت میکنند. در رشته اقتصاد به خصوص استعدادهای نابی در سالهای اخیر ظهور کردهاند! ولی معمولا دانشگاهها، به ویژه دانشگاه شریف تحفظ زیادی درمقابل این افراد دارند. مثلا اساتید اقتصاد و مدیریت شریف هیچگاه روی خوشی به حضور مدیامنها نشان نمیدهند.
🔹 اما ظاهرا در گروه معارف و گروه فلسفه علم چنین نیست. ترمهای قبل حضور امیرحسین ثابتی و عباس موزون را در گروه معارف شاهد بودیم، ماههای اخیر حضور علی قنواتی را در جلسات ثابت کتابخانه مرکزی و ترم بعد هم ظاهرا قرار است در خدمت دکتر روزبه توسرکانی باشیم.
🔹 من البته درصدد اثبات یا نفی دانش هیچکدام از این اساتید نیستم، ولی با تعریف فوق همه آنها را مدیامن میدانم. (و برخلاف جناب شریفتودی که با حضور دو نفر اول به مخالفت برخاست، ولی تبلیغ دو نفر دوم را میکند، با حضور هر چهار نفر در دانشگاه مخالفم.)
🔹 جالب اینکه جناب قنواتی و دکتر تویسرکانی که البته هردو در کار و رشته خودشان متبحرند، به موضوع مظلوم «علم و دین» میپردازند. البته «علم و دین» یکی از جذابترین موضوعات رسانهای در دنیاست. برخی از پرفروشترین کتابها (مثل کتابهای داوکینز و هراری) و پرمخاطبترین پادکستها (مثل پادکستهای سم هریس) و پربینندهترین تاکشوهای ایرانی و آمریکایی! (مثل برنامههای مرتبط با NDE و after life)، به موضوعات «علم و دین» اختصاص دارند.
🔹 اما در میان کتب و مقالات معتبر دانشگاهی مرتبط با این موضوع، شاید حتی یک اثر را پیدا نکنید که بدون «فلسفه» و دانش فلسفی کافی نوشته شده باشد. و این دو استاد گرانقدر با تمام دانشی که حتما هم در علم و هم در دین دارند، پیشینه فلسفی یا اثر قابل اعتنایی در فلسفه ندارند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
معمولا کسانی که تازه وارد رشتهای میشوند، اولین اساتیدی که دارند را در قله دانش میپندارند. ولی به مرور این قلهها فرو میریزند.
اما دکتر کریم مجتهدی که امروز به دیار باقی شتافت، برای من قلهای بود که هرچه بیشتر خواندم و استاد دیدم، مرتفعتر شد. من در بدو ورود به رشته فلسفه علم، دو درس با ایشان داشتم.
شخصیت فوقالعادهای بود که خودش را وقف دانش و فلسفه کرده بود. ایشان آنطور که شنیده بودم، هیچگاه ازدواج نکرد(البته در میان فلاسفه این شیوه مرسومی بوده چنانکه کانت هم همینگونه بود)
دکتر مجتهدی در سوربن درس خوانده بود. اما غیر از فرانسوی، به آلمانی، لاتین، انگلیسی و عربی هم کاملا مسلط بود.
من دو یادگار علمی از ایشان دارم که آنها را در همه کلاسها به دانشجویان میگویم:
اول، دیدگاه جالب ایشان درمورد تاثیرگذاری متفکران مسلمان در قرون وسطی بر شکلگیری دانشگاه در اروپا و ظهور رنسانس، که در کتاب «فلسفه در قرون وسطی» آن را تبیین کردهاند.
دوم، شیوه درست فلسفه خواندن. ایشان میگفتند فلسفه را باید به شکل مارپیچ خواند! یعنی اول یک مرور سطحی برای اینکه جغرافیای بحث دستتان بیاید و بعد یک لایه عمیقتر و..
خدایشان بیامرزد.
اما دکتر کریم مجتهدی که امروز به دیار باقی شتافت، برای من قلهای بود که هرچه بیشتر خواندم و استاد دیدم، مرتفعتر شد. من در بدو ورود به رشته فلسفه علم، دو درس با ایشان داشتم.
شخصیت فوقالعادهای بود که خودش را وقف دانش و فلسفه کرده بود. ایشان آنطور که شنیده بودم، هیچگاه ازدواج نکرد(البته در میان فلاسفه این شیوه مرسومی بوده چنانکه کانت هم همینگونه بود)
دکتر مجتهدی در سوربن درس خوانده بود. اما غیر از فرانسوی، به آلمانی، لاتین، انگلیسی و عربی هم کاملا مسلط بود.
من دو یادگار علمی از ایشان دارم که آنها را در همه کلاسها به دانشجویان میگویم:
اول، دیدگاه جالب ایشان درمورد تاثیرگذاری متفکران مسلمان در قرون وسطی بر شکلگیری دانشگاه در اروپا و ظهور رنسانس، که در کتاب «فلسفه در قرون وسطی» آن را تبیین کردهاند.
دوم، شیوه درست فلسفه خواندن. ایشان میگفتند فلسفه را باید به شکل مارپیچ خواند! یعنی اول یک مرور سطحی برای اینکه جغرافیای بحث دستتان بیاید و بعد یک لایه عمیقتر و..
خدایشان بیامرزد.
Forwarded from انجمن علمی فلسفهعلم شریف
📣 هسته پژوهشی فلسفه ذهن و علوم شناختی و انجمن فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی برگزار میکند:
🔹 سمینار ذهنشناخت
✅ با ارایه اساتید فلسفه ذهن و علوم شناختی
🗓 ۹ اسفند ۱۴۰۲
⏰ ۸:۱۵ تا ۱۹
📍دانشگاه صنعتی شریف، دانشکده مکانیک، سالن شورا
🔻هزینه ثبتنام: ۴۰۰ هزار تومان
✔️ این سمینار برای دانشجویان ۲۰۰ هزار تومان است
📌لوکیشن:
https://maps.app.goo.gl/E6LRPUZw1x8TzofD8
☑️برای اطلاعات بیشتر و ثبتنام از طریق لینک زیر اقدام کنید:
🌐https://evnd.co/UX854
معرفی سخنرانان سمینار در کانال زیر:
👥 🔈@Frontiers_sci
—————————
🆔 تلگرام | اینستاگرام | سایت | ویرگول | آرشیو فایلها
🔹 سمینار ذهنشناخت
✅ با ارایه اساتید فلسفه ذهن و علوم شناختی
🗓 ۹ اسفند ۱۴۰۲
⏰ ۸:۱۵ تا ۱۹
📍دانشگاه صنعتی شریف، دانشکده مکانیک، سالن شورا
🔻هزینه ثبتنام: ۴۰۰ هزار تومان
✔️ این سمینار برای دانشجویان ۲۰۰ هزار تومان است
📌لوکیشن:
https://maps.app.goo.gl/E6LRPUZw1x8TzofD8
☑️برای اطلاعات بیشتر و ثبتنام از طریق لینک زیر اقدام کنید:
🌐https://evnd.co/UX854
معرفی سخنرانان سمینار در کانال زیر:
👥 🔈@Frontiers_sci
—————————
🆔 تلگرام | اینستاگرام | سایت | ویرگول | آرشیو فایلها
🔴روایتی فلسفه علمی از انتخابات مجلس: علم، بدون ایمان خطرناک است و شبهعلم، با ایمان!
جمله معروفی هست منتسب به آلبرت اینشتین که میگوید "علم بدون ایمان لنگ است و ایمان بدون علم، کور" خلاصه اینکه اینشتین و خیلی از افراد دیگر پیوند بین علم و ایمان یا علم و اخلاق را ضروری میدانند. دلایل آنها هم واضح است. لااقل بعد از فیلم اوپنهایمر کمتر نیاز به توضیح دارد. اما تا الان کسی درمورد پیوند شبهعلم و ایمان چیزی نگفته است.
🔹شبهعلم کلا خطرناک است. شاید خطرناکتر از علمی که حتی منجر به تولید بمب اتم شد. چون شبهعلم non-science نیست، pseudo-science است. شبهعلم مثل موسیقی و نقاشی نیست که ادعای علمی نداشته باشد، مثل مارکسیسم، طالعبینی و جریانهای طب سنتی مخالف واکسن، ادعای علمی دارد.
فهرستی از موضوعات شبهعلم در مدخل مرتبط در دایره المعارف فلسفی استنفورد وجود دارد (اینجا) که علی اکبر رائفیپور تقریبا به همه یکجا معتقد است! در هر دوره از دوران مختلف تطورات عمیق فکریاش به یکی پرداخته و از کنار هیچکدام بیتفاوت نگذشته است!: اختربینی و پیشگویی آینده، مخالفت با واکسن اجباری، دروغپنداری بحران محیط زیست و گرمایش زمین و...
اگر پیشینیان ما چهرههایی داشتند -مثل شیخ بهایی- که جامع علوم زمان خود بودند، اینک ما پدیدهای داریم که جامع شبه علوم زمانه است!
🔹بله شبهعلم کلا خطرناک است اما وقتی وارد قلمرو عمل شود، وارد سیاست و اقتصاد و قانونگذاری و حکمرانی شود، میتواند فاجعه خلق کند. به همین دلیل در همان مدخل استنفورد، نویسنده بخشی را اختصاص میدهد به "ضرورت تمایزگذاری علم و شبهعلم در عرصه عمل" و ذیل آن به چند مصداق مهم اشاره میکند. از جمله "سیاستهای اقلیمی و آب و هوایی، سیاستهای محیط زیستی، سیاستهای مرتبط با سلامت و از همه مهمتر، حکمرانی و تصمیمگیری مبتنی بر علم و داده:
( It is essential for the rule of law that courts get the facts right. The reliability of different types of evidence must be correctly determined, and expert testimony must be based on the best available knowledge. Sometimes it is in the interest of litigants to present non-scientific claims as solid science. Therefore courts must be able to distinguish between science and pseudoscience.)
🔹به عبارت دیگر کسی که در مسند تصمیمگیری است، نه تنها باید از موضوعات شبهعلمی احتراز کند، که مهمتر این است که طرز فکر و مایندست او براساس روش شبهعلم نباشد. به علم، به داده، به نظر متخصصین، به دانشگاه، به مقاله علمی و به تجربه بشریت احترام بگذارد و از آنها استفاده کند. غیر از این باشد، جایگاه مهم او و ایمان پشت این طرز فکر، یک ملتی را میتواند به نابودی بکشاند.
🔸لذا رائفی پورِ وارد سیاست شده دیگر رائفی پورِ پشت تریبون نیست، او و اعضا لیستی که جمع کرده و بخشی را به مجلس فرستاده، بمبهای منفجر نشده هستند و کاش یک NPT داخلی بود و مانع شیوع و گسترش بیشتر آنها میشد...
جمله معروفی هست منتسب به آلبرت اینشتین که میگوید "علم بدون ایمان لنگ است و ایمان بدون علم، کور" خلاصه اینکه اینشتین و خیلی از افراد دیگر پیوند بین علم و ایمان یا علم و اخلاق را ضروری میدانند. دلایل آنها هم واضح است. لااقل بعد از فیلم اوپنهایمر کمتر نیاز به توضیح دارد. اما تا الان کسی درمورد پیوند شبهعلم و ایمان چیزی نگفته است.
🔹شبهعلم کلا خطرناک است. شاید خطرناکتر از علمی که حتی منجر به تولید بمب اتم شد. چون شبهعلم non-science نیست، pseudo-science است. شبهعلم مثل موسیقی و نقاشی نیست که ادعای علمی نداشته باشد، مثل مارکسیسم، طالعبینی و جریانهای طب سنتی مخالف واکسن، ادعای علمی دارد.
فهرستی از موضوعات شبهعلم در مدخل مرتبط در دایره المعارف فلسفی استنفورد وجود دارد (اینجا) که علی اکبر رائفیپور تقریبا به همه یکجا معتقد است! در هر دوره از دوران مختلف تطورات عمیق فکریاش به یکی پرداخته و از کنار هیچکدام بیتفاوت نگذشته است!: اختربینی و پیشگویی آینده، مخالفت با واکسن اجباری، دروغپنداری بحران محیط زیست و گرمایش زمین و...
اگر پیشینیان ما چهرههایی داشتند -مثل شیخ بهایی- که جامع علوم زمان خود بودند، اینک ما پدیدهای داریم که جامع شبه علوم زمانه است!
🔹بله شبهعلم کلا خطرناک است اما وقتی وارد قلمرو عمل شود، وارد سیاست و اقتصاد و قانونگذاری و حکمرانی شود، میتواند فاجعه خلق کند. به همین دلیل در همان مدخل استنفورد، نویسنده بخشی را اختصاص میدهد به "ضرورت تمایزگذاری علم و شبهعلم در عرصه عمل" و ذیل آن به چند مصداق مهم اشاره میکند. از جمله "سیاستهای اقلیمی و آب و هوایی، سیاستهای محیط زیستی، سیاستهای مرتبط با سلامت و از همه مهمتر، حکمرانی و تصمیمگیری مبتنی بر علم و داده:
( It is essential for the rule of law that courts get the facts right. The reliability of different types of evidence must be correctly determined, and expert testimony must be based on the best available knowledge. Sometimes it is in the interest of litigants to present non-scientific claims as solid science. Therefore courts must be able to distinguish between science and pseudoscience.)
🔹به عبارت دیگر کسی که در مسند تصمیمگیری است، نه تنها باید از موضوعات شبهعلمی احتراز کند، که مهمتر این است که طرز فکر و مایندست او براساس روش شبهعلم نباشد. به علم، به داده، به نظر متخصصین، به دانشگاه، به مقاله علمی و به تجربه بشریت احترام بگذارد و از آنها استفاده کند. غیر از این باشد، جایگاه مهم او و ایمان پشت این طرز فکر، یک ملتی را میتواند به نابودی بکشاند.
🔸لذا رائفی پورِ وارد سیاست شده دیگر رائفی پورِ پشت تریبون نیست، او و اعضا لیستی که جمع کرده و بخشی را به مجلس فرستاده، بمبهای منفجر نشده هستند و کاش یک NPT داخلی بود و مانع شیوع و گسترش بیشتر آنها میشد...
🔴 تعطیلات عید
اگر بگویم کجا با «مارتین لوتر کینگ جونیور» و سخنرانی معروف «رویایی دارم» آشنا شدم، خنده تان میگیرد! یک دوره مجازی بود که توسط دکتر علیرضا فیض بخش برگزار میشد و موضوع آن "برنامهریزی شخصی" بود. وقتی ایشان میخواست درمورد اهمیت چشمانداز (vision) در زندگی صحبت کند، مثالش سخنرانی مارتین لوتر کینگ بود! موضوع برنامهریزی را رها کردم و رفتم و کتاب زندگینامه خودنوشت مارتین لوتر کینگ که آن موقع به انگلیسی بود را پیدا کردم و شروع کردم به خواندن. در همان اثنا کتاب به فارسی ترجمه شد و توسط انتشارات کرگدن منتشر شد. (مطالعه آن پیشنهاد میشود)
🔹وقتی کتاب را خواندم و بیشتر با شخصیت او آشنا شدم، از کار دکتر فیض بخش در استفاده از چنین شخصیتی در زمینه برنامهریزی شخصی، دچار شرم نیابتی شدم!
کلا ادبیات برنامهریزیهای شخصی خیلی زیاد egocentric هستند. یعنی خودمحورانه تنظیم میشوند. به شما میگویند چشم "خود" را به قله "خود" بدوزید و زیاد سر به این طرف و آن طرف نچرخانید. (البته این خودمحوری برای نسل تباهِ ما، کمی لازم است، ولی برای نسل جدید که با کتابهای "عادتهای اتمی" و "اثر مرکب" و... بزرگ شده، بیشتر باید درمورد اهمیت «زندگی جمعی» صحبت کرد. )
حالا در چنین زمینهای معرفی کسی مثل مارتین لوتر کینگ، مثل استفاده از "حافظ" به عنوان شخصیت الگو برای مهندسان است! مثلا فرض کنید در تقویم ما روز مهندس، روز بزرگداشت حافظ بود! (البته الان یادم افتاد که اخیرا روز چهارشنبه سوری را در تقویم به عنوان روز تکریم همسایگان نامگذاری کردهاند!)
🔷بگذریم. میخواستم درمورد تعطیلات عید بگویم. بگویم اشتباه من را مرتکب نشوید که یک لیست بلند از کارهای عقب افتاده ردیف کنید. نه فقط برای اینکه نباید تعطیلات را به خود و اطرافیان زهرمار کنیم، بلکه بیشتر برای اینکه هوا و فضای عید بسیار مساعد برای جمعبندی کردن کارهای قبلی و برنامهریزی کردن برای کارهای بعدی است.
من یک بار در توییتر نوشته بودم که چندسالی است شب آخر هر سال را به نوشتن آنچه در آن سال انجام دادهام و کامیابیها و ناکامیهای آن سال اختصاص میدهم و شب 21 ماه رمضان را به نوشتن رئوس کلی برنامههایی که برای سال بعد دارم. (یک نفر کامنت گذاشته بود «بین اینها که بلاتکلیف میشوی!» گفتم «نه، براساس برنامه قبلی جلو میروم!» ولی حالا امسال این دو شب خیلی به هم نزدیک شدهاند و به حمدلله این شبهه نیز برطرف میشود!)
🔹البته در برنامهریزی نباید فراموش کنیم که ما در ایران زندگی میکنیم! زندگی در ایران مهیج و جذاب است، چون هر روز با یک شگفتانه جدید از خواب بیدار میشویم! و این برنامهریزی را خیلی سخت میکند. برای همین برخی معتقدند "برنامهریزی" به معنای دقیق کلمه اساسا برای سوئیس و فنلاند است، که در جای خودش درست هم هست.
ولی این دلیل نمیشود به پشت سر و پیش روی خودمان اصلا نگاه نکنیم و خطوطی کلی از اهداف و چشماندازها را برای خودمان طراحی نکنیم. ممکن است به هرحال ترافیک باز شود و مجبور شویم حرکتی کنیم!
🔹خلاصه اینکه خوب است این ایام کمتر خودمان را درگیر کارهای عقب افتاده کنیم، از بهار و موسم reset شدن طبیعت الهام بگیریم و ذهن و ضمیرمان را reset کنیم تا بهتر بتوانیم برای سال پیش رو برنامهریزی کنیم. حالا چه این برنامه بخواهد egocentric باشد چه مارتین لوتر کینگی!
🔻پ.ن: این لاطائلاتِ نصحیتگونه یک دفعه امشب و یک هفته بعد از شروع سال جدید که همه به کار و مهمانی گذشت و بعد از اینکه مطالب یک سال اخیر این کانال را مرور کردم، به ذهنم رسید. گفتم اینجا بنویسم شاید کسی مثل من مبتلا بود و به دردش خورد.
اگر بگویم کجا با «مارتین لوتر کینگ جونیور» و سخنرانی معروف «رویایی دارم» آشنا شدم، خنده تان میگیرد! یک دوره مجازی بود که توسط دکتر علیرضا فیض بخش برگزار میشد و موضوع آن "برنامهریزی شخصی" بود. وقتی ایشان میخواست درمورد اهمیت چشمانداز (vision) در زندگی صحبت کند، مثالش سخنرانی مارتین لوتر کینگ بود! موضوع برنامهریزی را رها کردم و رفتم و کتاب زندگینامه خودنوشت مارتین لوتر کینگ که آن موقع به انگلیسی بود را پیدا کردم و شروع کردم به خواندن. در همان اثنا کتاب به فارسی ترجمه شد و توسط انتشارات کرگدن منتشر شد. (مطالعه آن پیشنهاد میشود)
🔹وقتی کتاب را خواندم و بیشتر با شخصیت او آشنا شدم، از کار دکتر فیض بخش در استفاده از چنین شخصیتی در زمینه برنامهریزی شخصی، دچار شرم نیابتی شدم!
کلا ادبیات برنامهریزیهای شخصی خیلی زیاد egocentric هستند. یعنی خودمحورانه تنظیم میشوند. به شما میگویند چشم "خود" را به قله "خود" بدوزید و زیاد سر به این طرف و آن طرف نچرخانید. (البته این خودمحوری برای نسل تباهِ ما، کمی لازم است، ولی برای نسل جدید که با کتابهای "عادتهای اتمی" و "اثر مرکب" و... بزرگ شده، بیشتر باید درمورد اهمیت «زندگی جمعی» صحبت کرد. )
حالا در چنین زمینهای معرفی کسی مثل مارتین لوتر کینگ، مثل استفاده از "حافظ" به عنوان شخصیت الگو برای مهندسان است! مثلا فرض کنید در تقویم ما روز مهندس، روز بزرگداشت حافظ بود! (البته الان یادم افتاد که اخیرا روز چهارشنبه سوری را در تقویم به عنوان روز تکریم همسایگان نامگذاری کردهاند!)
🔷بگذریم. میخواستم درمورد تعطیلات عید بگویم. بگویم اشتباه من را مرتکب نشوید که یک لیست بلند از کارهای عقب افتاده ردیف کنید. نه فقط برای اینکه نباید تعطیلات را به خود و اطرافیان زهرمار کنیم، بلکه بیشتر برای اینکه هوا و فضای عید بسیار مساعد برای جمعبندی کردن کارهای قبلی و برنامهریزی کردن برای کارهای بعدی است.
من یک بار در توییتر نوشته بودم که چندسالی است شب آخر هر سال را به نوشتن آنچه در آن سال انجام دادهام و کامیابیها و ناکامیهای آن سال اختصاص میدهم و شب 21 ماه رمضان را به نوشتن رئوس کلی برنامههایی که برای سال بعد دارم. (یک نفر کامنت گذاشته بود «بین اینها که بلاتکلیف میشوی!» گفتم «نه، براساس برنامه قبلی جلو میروم!» ولی حالا امسال این دو شب خیلی به هم نزدیک شدهاند و به حمدلله این شبهه نیز برطرف میشود!)
🔹البته در برنامهریزی نباید فراموش کنیم که ما در ایران زندگی میکنیم! زندگی در ایران مهیج و جذاب است، چون هر روز با یک شگفتانه جدید از خواب بیدار میشویم! و این برنامهریزی را خیلی سخت میکند. برای همین برخی معتقدند "برنامهریزی" به معنای دقیق کلمه اساسا برای سوئیس و فنلاند است، که در جای خودش درست هم هست.
ولی این دلیل نمیشود به پشت سر و پیش روی خودمان اصلا نگاه نکنیم و خطوطی کلی از اهداف و چشماندازها را برای خودمان طراحی نکنیم. ممکن است به هرحال ترافیک باز شود و مجبور شویم حرکتی کنیم!
🔹خلاصه اینکه خوب است این ایام کمتر خودمان را درگیر کارهای عقب افتاده کنیم، از بهار و موسم reset شدن طبیعت الهام بگیریم و ذهن و ضمیرمان را reset کنیم تا بهتر بتوانیم برای سال پیش رو برنامهریزی کنیم. حالا چه این برنامه بخواهد egocentric باشد چه مارتین لوتر کینگی!
🔻پ.ن: این لاطائلاتِ نصحیتگونه یک دفعه امشب و یک هفته بعد از شروع سال جدید که همه به کار و مهمانی گذشت و بعد از اینکه مطالب یک سال اخیر این کانال را مرور کردم، به ذهنم رسید. گفتم اینجا بنویسم شاید کسی مثل من مبتلا بود و به دردش خورد.
🔴«ناهماهنگی شناختی» را جدی بگیرید!
همانطور که افزایش کلسترول و قند و چربی خطرناک است، افزایش ناهماهنگی شناختی یا Cognitive Dissonance هم برای انسان خطرناک است.
حالا «ناهماهنگی شناختی» چیست؟
انسانها به لحاظ روانی گرایش دارند به اینکه بین باورها و عقایدی که دارند، همچنین بین باورها و رفتارها و تمایلات خودشان هماهنگی ایجاد کنند. اگر بین باورها (یا بین باورها و رفتارها) تعارض پیش بیاید، انسان دچار پارهای مشکلات روانی مثل اضطراب میشود و احساس ناخوشایندی پیدا میکند که روی همه ابعاد روحی و حتی جسمی او تاثیر نامطلوب میگذارد. به این حالت -یعنی بروز تعارض بین باورها یا بین باور و رفتار یک شخص- ناهماهنگی شناختی میگویند.
مثلا کسی که باور دارد به اینکه سیگار بسیار آسیب زننده است ولی گرایش زیادی به سیگار دارد، دچار ناهماهنگی شناختی است.
برای کاهش ناهماهنگی شناختی، افراد عموما سه استراتژی را بکار میبرند. اول، تغییر باور. دوم، تغییر رفتار (یا باور مخالف باور اول). سوم تولید توجیهاتی برای ایجاد هماهنگی.
(برای آشنایی بیشتر با این مفهوم این فیلم را ببینید.)
🔹ناهماهنگی شناختی درمورد باورها و رفتارهای دینی هم میتواند ایجاد شود. مثلا اکثر مسلمانانی که به اروپا، به ویژه کشورهای اسکاندیناوی مهاجرت میکنند، دچار ناهماهنگی شناختی دینی میشوند. استراتژی اغلب ایرانیان در این شرایط تغییر باورهای قبلی است. اما عربهای مهاجر معمولا کامیونیتیهایی برای خود ایجاد و سعی میکنند برای تن ندادن به تغییر در باورها یا رفتارها، فضای اطراف را برای خود شبیه یک محیط اسلامی کنند.
پدیده «خیابان ایران» و «شهرک شهید محلاتی» و برخی کافهها و محیطهای تفریحی مذهبی نیز در راستای همین استراتژی در تهران ایجاد شده است.
🔹همین حالت دقیقا برای دیگران هم وجود دارد:
یک دختر جوان که به لحاظ باور معرفتی، عقیده به حجاب ندارد، وقتی در محیطی کار میکند که لازم است حجاب را رعایت کند، دچار ناهماهنگی شناختی میشود. او برای کاهش اضطراب و آثار نامطلوب روانی این حالت، اگر نخواهد باور خود را تغییر دهد، باید محیط کار یا حتی محیط زندگی خود را تغییر دهد.
این موضوع را من در مصاحبه با مجلهای که پیرامون استارتاپها در ایران منتشر شده بود گفتم. بعد از ماجراهایی که سال قبل برای دیجیکالا و طاقچه روی داد، تحلیلهایی منتشر شد که این فضاهای کسب و کار خاستگاه غربی دارند و فرهنگ غربی را با خود آوردهاند. حرف من در آن مصاحبه این بود که این استارتاپها فقط محیطهای کار خصوصی هستند که کمی نگاه کنترلگر حاکمیت بر آنها کمتر است. درنتیجه کارکنان آن میتوانند همانطور که عقیده دارند و در محیطهای دیگرشان هستند، در این محیطهای کاری هم باشند.
یعنی جوان جویای کار، جایی را برای کاهش ناهماهنگی شناختی خود پیدا کرده که لازم نیست مثل آن کارمند و مجری صدا و سیما، طوری فکر کند و در جمع دوستانش حاضر باشد و طور دیگری سر کار حاضر شود (همچنین طوری فکر کند و طور دیگری جلوی دوربین حرف بزند) و مدام رنج این ناهماهنگی شناختی را با خود حمل کند.
🔹ناگفته پیداست که نوعی از ناهماهنگی شناختی دینی همان مفهوم مهم "نفاق" است که برای کسی که اندکی هم با قرآن سروکار داشته، مفهومی قابل چشم پوشی نیست. در واقع غیر از چالشهای روحی و روانی، انبوه توصیههای اخلاقی و دینی درمورد پرهیز از نفاق هم دلیل دیگری برای کاهش ناهماهنگی شناختی است.
🔹تا اینجا همه حرفها توصیفی بود. توصیف factual به روایت علم روانشناسی و توصیف دینی به روایت قرآن.
اما از این دو توصیف، اگر یک حرف تجویزی بخواهد بیرون بیاید این است که برای هیچ هدفی نباید به روشهایی متوسل شد که به پدیده ناهماهنگی شناختی و نفاق دامن میزند.
به عبارت واضحتر، سیاست تقلیل دادن امور درونی و باورها و تمایلات انسانی، به قانون انتظامی، سیاستی از پیش شکست خورده است. انسان در کوتاه مدت ممکن است بتواند با رعایت قانون، فشار ناهماهنگی شناختی را تحمل کند، اما برای بلند مدت یا محیط زندگیاش را عوض میکند، یا همانجایی که هست را دگرگون میکند!
همانطور که افزایش کلسترول و قند و چربی خطرناک است، افزایش ناهماهنگی شناختی یا Cognitive Dissonance هم برای انسان خطرناک است.
حالا «ناهماهنگی شناختی» چیست؟
انسانها به لحاظ روانی گرایش دارند به اینکه بین باورها و عقایدی که دارند، همچنین بین باورها و رفتارها و تمایلات خودشان هماهنگی ایجاد کنند. اگر بین باورها (یا بین باورها و رفتارها) تعارض پیش بیاید، انسان دچار پارهای مشکلات روانی مثل اضطراب میشود و احساس ناخوشایندی پیدا میکند که روی همه ابعاد روحی و حتی جسمی او تاثیر نامطلوب میگذارد. به این حالت -یعنی بروز تعارض بین باورها یا بین باور و رفتار یک شخص- ناهماهنگی شناختی میگویند.
مثلا کسی که باور دارد به اینکه سیگار بسیار آسیب زننده است ولی گرایش زیادی به سیگار دارد، دچار ناهماهنگی شناختی است.
برای کاهش ناهماهنگی شناختی، افراد عموما سه استراتژی را بکار میبرند. اول، تغییر باور. دوم، تغییر رفتار (یا باور مخالف باور اول). سوم تولید توجیهاتی برای ایجاد هماهنگی.
(برای آشنایی بیشتر با این مفهوم این فیلم را ببینید.)
🔹ناهماهنگی شناختی درمورد باورها و رفتارهای دینی هم میتواند ایجاد شود. مثلا اکثر مسلمانانی که به اروپا، به ویژه کشورهای اسکاندیناوی مهاجرت میکنند، دچار ناهماهنگی شناختی دینی میشوند. استراتژی اغلب ایرانیان در این شرایط تغییر باورهای قبلی است. اما عربهای مهاجر معمولا کامیونیتیهایی برای خود ایجاد و سعی میکنند برای تن ندادن به تغییر در باورها یا رفتارها، فضای اطراف را برای خود شبیه یک محیط اسلامی کنند.
پدیده «خیابان ایران» و «شهرک شهید محلاتی» و برخی کافهها و محیطهای تفریحی مذهبی نیز در راستای همین استراتژی در تهران ایجاد شده است.
🔹همین حالت دقیقا برای دیگران هم وجود دارد:
یک دختر جوان که به لحاظ باور معرفتی، عقیده به حجاب ندارد، وقتی در محیطی کار میکند که لازم است حجاب را رعایت کند، دچار ناهماهنگی شناختی میشود. او برای کاهش اضطراب و آثار نامطلوب روانی این حالت، اگر نخواهد باور خود را تغییر دهد، باید محیط کار یا حتی محیط زندگی خود را تغییر دهد.
این موضوع را من در مصاحبه با مجلهای که پیرامون استارتاپها در ایران منتشر شده بود گفتم. بعد از ماجراهایی که سال قبل برای دیجیکالا و طاقچه روی داد، تحلیلهایی منتشر شد که این فضاهای کسب و کار خاستگاه غربی دارند و فرهنگ غربی را با خود آوردهاند. حرف من در آن مصاحبه این بود که این استارتاپها فقط محیطهای کار خصوصی هستند که کمی نگاه کنترلگر حاکمیت بر آنها کمتر است. درنتیجه کارکنان آن میتوانند همانطور که عقیده دارند و در محیطهای دیگرشان هستند، در این محیطهای کاری هم باشند.
یعنی جوان جویای کار، جایی را برای کاهش ناهماهنگی شناختی خود پیدا کرده که لازم نیست مثل آن کارمند و مجری صدا و سیما، طوری فکر کند و در جمع دوستانش حاضر باشد و طور دیگری سر کار حاضر شود (همچنین طوری فکر کند و طور دیگری جلوی دوربین حرف بزند) و مدام رنج این ناهماهنگی شناختی را با خود حمل کند.
🔹ناگفته پیداست که نوعی از ناهماهنگی شناختی دینی همان مفهوم مهم "نفاق" است که برای کسی که اندکی هم با قرآن سروکار داشته، مفهومی قابل چشم پوشی نیست. در واقع غیر از چالشهای روحی و روانی، انبوه توصیههای اخلاقی و دینی درمورد پرهیز از نفاق هم دلیل دیگری برای کاهش ناهماهنگی شناختی است.
🔹تا اینجا همه حرفها توصیفی بود. توصیف factual به روایت علم روانشناسی و توصیف دینی به روایت قرآن.
اما از این دو توصیف، اگر یک حرف تجویزی بخواهد بیرون بیاید این است که برای هیچ هدفی نباید به روشهایی متوسل شد که به پدیده ناهماهنگی شناختی و نفاق دامن میزند.
به عبارت واضحتر، سیاست تقلیل دادن امور درونی و باورها و تمایلات انسانی، به قانون انتظامی، سیاستی از پیش شکست خورده است. انسان در کوتاه مدت ممکن است بتواند با رعایت قانون، فشار ناهماهنگی شناختی را تحمل کند، اما برای بلند مدت یا محیط زندگیاش را عوض میکند، یا همانجایی که هست را دگرگون میکند!
Javad Darvish Audio
<unknown>
📣 صوت ارائه مقاله با موضوع:
♦️ارزیابی تعهد به طبیعتگرایی روششناختی در دیدگاه دنیل دنت در باب آگاهی
🗣 توسط: جواد درویش (دانشگاه شهید بهشتی)
🔥همایش بینالمللی فلسفه ذهن، دوم اسفند 1402
@PhilMind
♦️ارزیابی تعهد به طبیعتگرایی روششناختی در دیدگاه دنیل دنت در باب آگاهی
🗣 توسط: جواد درویش (دانشگاه شهید بهشتی)
🔥همایش بینالمللی فلسفه ذهن، دوم اسفند 1402
@PhilMind
وادی|جواد درویش
🔴«ناهماهنگی شناختی» را جدی بگیرید! همانطور که افزایش کلسترول و قند و چربی خطرناک است، افزایش ناهماهنگی شناختی یا Cognitive Dissonance هم برای انسان خطرناک است. حالا «ناهماهنگی شناختی» چیست؟ انسانها به لحاظ روانی گرایش دارند به اینکه بین باورها و عقایدی…
🔸نقدی بر یادداشت «ناهماهنگی شناختی را جدی بگیرید»
آقای محسن مجیدی، دوست بسیار عزیز و فرهیخته من، نکاتی در نقد این مطلب نوشتهاند که عینا در ادامه میآورم:
در خصوص پست آخر کانالتون، توصیف جالبی بود و واقعا جا داره بگم عالی مینویسید. بدون لکنت از ابتدا تا آخر میشه پستهای کانالتون رو خوند.
اما از حیث محتوا و تجویز...
اول بگم واقعاً خودم بدون قضاوتم و نمیدونم درست و غلط تجویزی در مسأله پوشش چیه؟ منتها اگه کمی بلند بلند فکر کنم این به ذهنم میرسه که:
۱. اگر مشابه نتیجهگیری شما بحث نفاق رو شرط هر گونه تجویز قرار دهیم، آیا میشه نادیده انگاشتن فطرت و میل به پوشش و حیا رو هم نوعی نفاق دانست؟ اگر مهمترین ویژگی نفاق تفاوت ظاهر و باطن بخاطر منافع و یا مصلحت فردی باشه، شاید بشه گفت خیلیا بخاطر پرستیژ و جلب نظر دیگران، فطرت و باطنشان را نادید میگیرند.
۲. اگه خودتون رو جای قانونگذار بذارید، در هر قانونی که وضع میکنید این ناهماهنگی شناختی/نفاق برای گروهی از جامعه پدید میآید. نفس بد بودن نفاق آیا نتیجه میدهد که هر عاملی که زمینهساز آن میشود، نباید واقع شود؟ اگر چنین باشد خود دین هم نباید نازل میشد! چون همین دین عامل گمراهی و لجاجت و نفاق عده زیادی شد! در مجموع فکر میکنم برای قانونگذار اینکه در وضع هر قانون و تصمیمی گروهی از مردم گرفتار ناهماهنگی شناختی میشوند، بدیهی است و شرط قانونگذاریاش نیست. مگر اینکه بحث کمی و تعداد این اتفاق برایش اهمیتی داشته باشد.
۳. حال برگردم به تعریف شما که نفاق، نوعی ناهماهنگی شناختی در عرصه دین است. گمان نمیکنم چنین باشد. در نفاق به معنی دینیاش تظاهر به ایمان به قصد ضربه زدن به دین ویژگی اصلی است. وگرنه تن دادن ظاهری از سر اکراه و اجبار معنی نفاق نمیدهد. حتی تن دادن ظاهری به دین برای هماهنگی با محیط پیرامون باز معنی نفاق در دین را نمیدهد.
۴. در موارد خاصتر مثل بحث همجنسگرایی باز فکر میکنید هر نوع تجویزی نباید منجر به دامن زدن یا ایجاد ناهماهنگی شناختی افراد شود؟ یا این موارد استثنا هستند؟ چون شما هرکاری کنید، طرف درست یا غلط ادعا میکند که میل جنسی او به نحو طبیعی و ژنتیکی به همجنس گرایش دارد. اگر خلاف این گرایش را ابراز کند آیا این مصداق نفاق است؟ اگر قانونگذار یا فرهنگ جامعه، فرد را از ابراز میلش برحذر دارند، شرط تجویزی ما را زیر پا گذاشتند؟
۵. حال اگر ابعاد سیاسی و منظر قدرت بحث حجاب را کنار بگذاریم و ابعاد دینی و اخلاقی آن را صرفا مدنظر بگیریم، من فکر میکنم از منظر قانونگذار یا صاحب قدرت، مهمترین نگرانی این است که این تغییر وضع حجاب نه ناشی از گذارهای طبیعی جامعه، بلکه ناشی از فشارها و تصمیمات دیگری مخالف حاکمیت است. فرض کنید دشمن شما برای رسیدن به خواستهها و گرفتنامتیاز از شما یا ضربه زدن به شما، سالها نقشه انحراف فرزندتان را میکشد و او را به انواع و اقسام گناهان و اشتباهات تشویق و ترغیب میکند. اینجا چه نوع برخوردی درست است؟
آقای محسن مجیدی، دوست بسیار عزیز و فرهیخته من، نکاتی در نقد این مطلب نوشتهاند که عینا در ادامه میآورم:
در خصوص پست آخر کانالتون، توصیف جالبی بود و واقعا جا داره بگم عالی مینویسید. بدون لکنت از ابتدا تا آخر میشه پستهای کانالتون رو خوند.
اما از حیث محتوا و تجویز...
اول بگم واقعاً خودم بدون قضاوتم و نمیدونم درست و غلط تجویزی در مسأله پوشش چیه؟ منتها اگه کمی بلند بلند فکر کنم این به ذهنم میرسه که:
۱. اگر مشابه نتیجهگیری شما بحث نفاق رو شرط هر گونه تجویز قرار دهیم، آیا میشه نادیده انگاشتن فطرت و میل به پوشش و حیا رو هم نوعی نفاق دانست؟ اگر مهمترین ویژگی نفاق تفاوت ظاهر و باطن بخاطر منافع و یا مصلحت فردی باشه، شاید بشه گفت خیلیا بخاطر پرستیژ و جلب نظر دیگران، فطرت و باطنشان را نادید میگیرند.
۲. اگه خودتون رو جای قانونگذار بذارید، در هر قانونی که وضع میکنید این ناهماهنگی شناختی/نفاق برای گروهی از جامعه پدید میآید. نفس بد بودن نفاق آیا نتیجه میدهد که هر عاملی که زمینهساز آن میشود، نباید واقع شود؟ اگر چنین باشد خود دین هم نباید نازل میشد! چون همین دین عامل گمراهی و لجاجت و نفاق عده زیادی شد! در مجموع فکر میکنم برای قانونگذار اینکه در وضع هر قانون و تصمیمی گروهی از مردم گرفتار ناهماهنگی شناختی میشوند، بدیهی است و شرط قانونگذاریاش نیست. مگر اینکه بحث کمی و تعداد این اتفاق برایش اهمیتی داشته باشد.
۳. حال برگردم به تعریف شما که نفاق، نوعی ناهماهنگی شناختی در عرصه دین است. گمان نمیکنم چنین باشد. در نفاق به معنی دینیاش تظاهر به ایمان به قصد ضربه زدن به دین ویژگی اصلی است. وگرنه تن دادن ظاهری از سر اکراه و اجبار معنی نفاق نمیدهد. حتی تن دادن ظاهری به دین برای هماهنگی با محیط پیرامون باز معنی نفاق در دین را نمیدهد.
۴. در موارد خاصتر مثل بحث همجنسگرایی باز فکر میکنید هر نوع تجویزی نباید منجر به دامن زدن یا ایجاد ناهماهنگی شناختی افراد شود؟ یا این موارد استثنا هستند؟ چون شما هرکاری کنید، طرف درست یا غلط ادعا میکند که میل جنسی او به نحو طبیعی و ژنتیکی به همجنس گرایش دارد. اگر خلاف این گرایش را ابراز کند آیا این مصداق نفاق است؟ اگر قانونگذار یا فرهنگ جامعه، فرد را از ابراز میلش برحذر دارند، شرط تجویزی ما را زیر پا گذاشتند؟
۵. حال اگر ابعاد سیاسی و منظر قدرت بحث حجاب را کنار بگذاریم و ابعاد دینی و اخلاقی آن را صرفا مدنظر بگیریم، من فکر میکنم از منظر قانونگذار یا صاحب قدرت، مهمترین نگرانی این است که این تغییر وضع حجاب نه ناشی از گذارهای طبیعی جامعه، بلکه ناشی از فشارها و تصمیمات دیگری مخالف حاکمیت است. فرض کنید دشمن شما برای رسیدن به خواستهها و گرفتنامتیاز از شما یا ضربه زدن به شما، سالها نقشه انحراف فرزندتان را میکشد و او را به انواع و اقسام گناهان و اشتباهات تشویق و ترغیب میکند. اینجا چه نوع برخوردی درست است؟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 مجموعه ۹ جلدی بنمایههای فلسفه دین
این مجموعه شامل کتابهای تالیف شده بین سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۲ است که توسط انتشارات کمبریج و تحت عنوان Elements in philosophy of religion منتشر شده است.
کل مجموعه بیش از ۳۰ جلد کتاب را شامل میشود که ۹جلد آن توسط اساتید و پژوهشگران همین حوزه و زیر نظر آقای دکتر سیدحسن حسینی ترجمه و توسط انتشارات سروش منتشر شده است.
🔹این کتابها در نمایشگاه کتاب امسال عرضه شده است و از اینجا بصورت اینترنتی هم قابل تهیه است.
🔹 عناوین کتابها به همراه اسامی نویسندگان و مترجمین:
معرفتشناسی دینی: تایلر مک ناب، زهرا زرگر
صفات الهی: تی جی ماوسون، صبا فریدونی
خدا و زمان: ناتالیا دگ، محمدابراهیم مقصودی
خدا و انگیزش عاطفی: آر تی مولینز، زهرا زرگر
قلمروزدایی علم و دین: گریگور داوس، جواد درویش آقاجانی
برهان طراحی: الیوت سوبر، مسعود طوسی
خدا و امور مجرد: اینار دونگربون، نیما نریمانی
اختفای الهی: ورونیکا وایدنر، طه عبداللهی
برهانهای کیهانشناختی: مایکل آلمیدا، محمدابراهیم مقصودی
این مجموعه شامل کتابهای تالیف شده بین سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۲ است که توسط انتشارات کمبریج و تحت عنوان Elements in philosophy of religion منتشر شده است.
کل مجموعه بیش از ۳۰ جلد کتاب را شامل میشود که ۹جلد آن توسط اساتید و پژوهشگران همین حوزه و زیر نظر آقای دکتر سیدحسن حسینی ترجمه و توسط انتشارات سروش منتشر شده است.
🔹این کتابها در نمایشگاه کتاب امسال عرضه شده است و از اینجا بصورت اینترنتی هم قابل تهیه است.
🔹 عناوین کتابها به همراه اسامی نویسندگان و مترجمین:
معرفتشناسی دینی: تایلر مک ناب، زهرا زرگر
صفات الهی: تی جی ماوسون، صبا فریدونی
خدا و زمان: ناتالیا دگ، محمدابراهیم مقصودی
خدا و انگیزش عاطفی: آر تی مولینز، زهرا زرگر
قلمروزدایی علم و دین: گریگور داوس، جواد درویش آقاجانی
برهان طراحی: الیوت سوبر، مسعود طوسی
خدا و امور مجرد: اینار دونگربون، نیما نریمانی
اختفای الهی: ورونیکا وایدنر، طه عبداللهی
برهانهای کیهانشناختی: مایکل آلمیدا، محمدابراهیم مقصودی
وادی|جواد درویش
🔸نقدی بر یادداشت «ناهماهنگی شناختی را جدی بگیرید» آقای محسن مجیدی، دوست بسیار عزیز و فرهیخته من، نکاتی در نقد این مطلب نوشتهاند که عینا در ادامه میآورم: در خصوص پست آخر کانالتون، توصیف جالبی بود و واقعا جا داره بگم عالی مینویسید. بدون لکنت از ابتدا…
🔸ضمن تشکر مجدد از دوست خوبم آقای مجیدی و نکات دقیقی که اشاره کردند و به رغم اینکه فکر میکنم اینها مسائل گشوده و بسیار مهم و پیچیدهای هستند که پاسخ یک خطی نمیتوان به آنها داد، نکاتی به ذهنم رسیده است که در ادامه عرض میکنم:
🔹درمورد «قانون» اول باید این را معلوم کنیم که ما قوانین را از سنخ قراردادهای اجتماعی social constructions میدانیم (مثل قوانین راهنمایی و رانندگی) یا قواعد ضروری تخلفناپذیر ( مثل قوانین علمی)؟
البته درمورد قوانین دینی و اخلاقی برخی معتقدند که چیزی میان اینهاست. مثلا علامه طباطبایی در موضوع اعتباریات چنین دیدگاهی دارند.
رویکرد اول (قرارداد اجتماعی) که تکلیفش مشخص است و قطعا در اینجا قانون باید بسیار سیال و تابع نظر و شرایط مردم جامعه باشد. کمترین آسیب را برای همه ایجاد کند و منافع اکثریت را تامین کند.
رویکرد دوم دور از ذهن است و در رویکرد سوم، یعنی حالتی بینابین نیز قانون نمیتواند به ساختارها، تنوعها، تفاوتها و تغییرات اجتماعی در طول زمان بیتفاوت باشد. به خاطر همین علامه طباطبایی در اینجا حتی درمورد ثابت بودن مصادیق حسن و قبح اخلاقی تشکیک میکند.
با این حساب پاسخ به نقد اول و دوم، این است که اگر فرهنگِ کلی یک جامعه چنان تغییر کرده باشد که پوشش خاصی را هماهنگ با فطرت حیا بداند و بیش از آن را مساوی سالوس و دین فروشی تلقی کند، قانونگذار نمیتواند آن را نادیده بگیرد.
🔹اینکه ناهماهنگی شناختی دینی همان نقاق است را قبول دارم که جای فکر و بحث بیشتری دارد. اما به هرحال ابراز رفتار دینی برای بدست آوردن منافع دنیوی، نوعی رفتار منافقانه است که در آیاتی از قرآن هم به آن اشاره شده. حالا کسی که از ترس اخراج شدن یا استخدام نشدن مجبور است برخلاف عقیدهاش رفتار دینی داشته باشد، مدام ممکن است در درون خودش این احساس گناه، نفاق و بیاخلاقی را داشته باشد.
🔹درمورد چهارم فکر میکنم مساله همجنسگرایی به خاطر اینکه بیشتر یک گرایش فردی و درونی است، با موضوع حجاب که یک مساله اجتماعی و بیرونی است، قابل مقایسه نباشد. کسی لازم نیست برای استخدام در اداره، گرایش درونی خودش را کنار بگذارد.
موضوع آخر یعنی دسیسه دشمنان هم یک فرضیه است که باید در جای خودش بررسی شود. به فرض صحت، باید روش اقدامات پیشگیرانه متناسب با موضوع حجاب و دین که اموری مرتبط به «باور» هستند، باشد. باور، در ساحت معرفت است و مواجهه با آن باید مواجهه معرفتی باشد.
🔹درمورد «قانون» اول باید این را معلوم کنیم که ما قوانین را از سنخ قراردادهای اجتماعی social constructions میدانیم (مثل قوانین راهنمایی و رانندگی) یا قواعد ضروری تخلفناپذیر ( مثل قوانین علمی)؟
البته درمورد قوانین دینی و اخلاقی برخی معتقدند که چیزی میان اینهاست. مثلا علامه طباطبایی در موضوع اعتباریات چنین دیدگاهی دارند.
رویکرد اول (قرارداد اجتماعی) که تکلیفش مشخص است و قطعا در اینجا قانون باید بسیار سیال و تابع نظر و شرایط مردم جامعه باشد. کمترین آسیب را برای همه ایجاد کند و منافع اکثریت را تامین کند.
رویکرد دوم دور از ذهن است و در رویکرد سوم، یعنی حالتی بینابین نیز قانون نمیتواند به ساختارها، تنوعها، تفاوتها و تغییرات اجتماعی در طول زمان بیتفاوت باشد. به خاطر همین علامه طباطبایی در اینجا حتی درمورد ثابت بودن مصادیق حسن و قبح اخلاقی تشکیک میکند.
با این حساب پاسخ به نقد اول و دوم، این است که اگر فرهنگِ کلی یک جامعه چنان تغییر کرده باشد که پوشش خاصی را هماهنگ با فطرت حیا بداند و بیش از آن را مساوی سالوس و دین فروشی تلقی کند، قانونگذار نمیتواند آن را نادیده بگیرد.
🔹اینکه ناهماهنگی شناختی دینی همان نقاق است را قبول دارم که جای فکر و بحث بیشتری دارد. اما به هرحال ابراز رفتار دینی برای بدست آوردن منافع دنیوی، نوعی رفتار منافقانه است که در آیاتی از قرآن هم به آن اشاره شده. حالا کسی که از ترس اخراج شدن یا استخدام نشدن مجبور است برخلاف عقیدهاش رفتار دینی داشته باشد، مدام ممکن است در درون خودش این احساس گناه، نفاق و بیاخلاقی را داشته باشد.
🔹درمورد چهارم فکر میکنم مساله همجنسگرایی به خاطر اینکه بیشتر یک گرایش فردی و درونی است، با موضوع حجاب که یک مساله اجتماعی و بیرونی است، قابل مقایسه نباشد. کسی لازم نیست برای استخدام در اداره، گرایش درونی خودش را کنار بگذارد.
موضوع آخر یعنی دسیسه دشمنان هم یک فرضیه است که باید در جای خودش بررسی شود. به فرض صحت، باید روش اقدامات پیشگیرانه متناسب با موضوع حجاب و دین که اموری مرتبط به «باور» هستند، باشد. باور، در ساحت معرفت است و مواجهه با آن باید مواجهه معرفتی باشد.
Forwarded from Inekas | انعکاس
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
وادی|جواد درویش
آقای دکتر شعیب مالک از اساتید بسیار خوب در علم و الهیات هستند که الان در دانشگاه ادینبورا کرسی استادی دارند. با ایشان مدتی است در ارتباط هستم و پروژههای مشترکی قرار است انجام دهیم.
لذا با شناختی که از ایشان و موسسه انعکاس دارم، این دوره بسیار خوبی خواهد بود.
دوستان موسسه انعکاس به بنده لطف داشتند و چند کد تخفیف برای ثبتنام در دوره برای افرادی که من معرفی کنم، تعریف کردهاند. دوره به زبان انگلیسی خواهد بود. اگر کسی این موضوع را بصورت جدی دنبال میکند و علاقمند به حضور است، به من در خصوصی پیام بدهد.
@Jdarvish
لذا با شناختی که از ایشان و موسسه انعکاس دارم، این دوره بسیار خوبی خواهد بود.
دوستان موسسه انعکاس به بنده لطف داشتند و چند کد تخفیف برای ثبتنام در دوره برای افرادی که من معرفی کنم، تعریف کردهاند. دوره به زبان انگلیسی خواهد بود. اگر کسی این موضوع را بصورت جدی دنبال میکند و علاقمند به حضور است، به من در خصوصی پیام بدهد.
@Jdarvish
🔴 حالا گاهی هم «چگوارا» نباشیم!
چند سال پیش کانون شعر دانشگاه شریف یک مراسم بزرگداشتی برای مرحوم سایه گرفته بود. فکر میکنم البته آن زمان ایشان مرحوم نشده بود.
یک شاعر معروف که از شاگردان سایه بود صحبت میکرد. یکجا میخواست طعنهای به شاعری که مسولیت حکومتی دارد بزند، گفت:
«من گاهی برای یک اتفاق کوچک (مصداق این اتفاق کوچک را گفت ولی من الان یادم نیست)، یک ساعت مینشینم در خیابان و گریه میکنم، بعد چطور تو میتوانی شاعر باشی و کار سیاسی و مدیریتی کنی؟»
میخواست بگوید غرق در سیاست شدن برای شاعر قساوت قلب میآورد.
البته این درست است که شاعران حال غریب و روح خیلی لطیفی دارند! ولی همه ما از آنجا که انسانیم در حد خودمان باید این لطافت روح را حفظ کنیم.
انسان بودن گرایشهایی ذاتی به سمت همدلی و نوعدوستی در ما ایجاد میکند. این همدلی و نوعدوستیِ ذاتی اگر نبود، اختلافات سیاسی، مذهبی و قومی و قبیلهای چیزی از نسل انسان تا الان به جا نمیگذاشت.
پس همیشه هم لازم نیست ما این همدلی، دلسوزی و نوعدوستی را به دلایل سیاسی انکار کنیم.
انسانی در حال خدمت و کار، هلیکوپترش سقوط کرده و به حالت بسیار دلخراشی بدنش سوخته و از دنیا رفته.
چرا باید افرادی تلاش جانفرسا کنند برای اینکه نشان دهند خوشحال هستند تا لابد از این طریق یک اکت سیاسی مهم انجام داده باشند؟
راه و مسیر برای اکتهای سیاسی که زیاد است، چرا با انکار یک بخش مهم از انسانیت خود، که همان لطافت روح و نوع دوستی است میخواهند آن را پیش ببرند؟
این ایام فکر میکردم اینکه گاهی ما مسولین را میبینیم که به رغم اختلافات سیاسی در مراسم عروسی و عزای یکدیگر شرکت میکنند، بد نیست بلکه حتی خوب هم هست.
چون بین سیاست و انسانیت فاصله و gap زیادی است. نمیشود به راحتی از اختلافات سیاسی پلی زد به اختلافات انسانی.
چند سال پیش کانون شعر دانشگاه شریف یک مراسم بزرگداشتی برای مرحوم سایه گرفته بود. فکر میکنم البته آن زمان ایشان مرحوم نشده بود.
یک شاعر معروف که از شاگردان سایه بود صحبت میکرد. یکجا میخواست طعنهای به شاعری که مسولیت حکومتی دارد بزند، گفت:
«من گاهی برای یک اتفاق کوچک (مصداق این اتفاق کوچک را گفت ولی من الان یادم نیست)، یک ساعت مینشینم در خیابان و گریه میکنم، بعد چطور تو میتوانی شاعر باشی و کار سیاسی و مدیریتی کنی؟»
میخواست بگوید غرق در سیاست شدن برای شاعر قساوت قلب میآورد.
البته این درست است که شاعران حال غریب و روح خیلی لطیفی دارند! ولی همه ما از آنجا که انسانیم در حد خودمان باید این لطافت روح را حفظ کنیم.
انسان بودن گرایشهایی ذاتی به سمت همدلی و نوعدوستی در ما ایجاد میکند. این همدلی و نوعدوستیِ ذاتی اگر نبود، اختلافات سیاسی، مذهبی و قومی و قبیلهای چیزی از نسل انسان تا الان به جا نمیگذاشت.
پس همیشه هم لازم نیست ما این همدلی، دلسوزی و نوعدوستی را به دلایل سیاسی انکار کنیم.
انسانی در حال خدمت و کار، هلیکوپترش سقوط کرده و به حالت بسیار دلخراشی بدنش سوخته و از دنیا رفته.
چرا باید افرادی تلاش جانفرسا کنند برای اینکه نشان دهند خوشحال هستند تا لابد از این طریق یک اکت سیاسی مهم انجام داده باشند؟
راه و مسیر برای اکتهای سیاسی که زیاد است، چرا با انکار یک بخش مهم از انسانیت خود، که همان لطافت روح و نوع دوستی است میخواهند آن را پیش ببرند؟
این ایام فکر میکردم اینکه گاهی ما مسولین را میبینیم که به رغم اختلافات سیاسی در مراسم عروسی و عزای یکدیگر شرکت میکنند، بد نیست بلکه حتی خوب هم هست.
چون بین سیاست و انسانیت فاصله و gap زیادی است. نمیشود به راحتی از اختلافات سیاسی پلی زد به اختلافات انسانی.
Forwarded from پژوهشکده مطالعات بنیادین علم و فناوری
هفدهمین کنفرانس جهانی اخلاق زیستی (WCB) از دوشنبه ۱۴ تا پنجشنبه ۱۷ خرداد در شهر دوحه کشور قطر برگزار میشود.
دکتر جواد درویش عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات بنیادین علم و فناوری دانشگاه شهید بهشتی روز چهارشنبه ۱۶ خرداد مقاله خود با عنوان زیر را بصورت حضوری ارایه خواهد داد.
COVID-19 Pandemic and Normative Ethics in Muslim World: Consequentialism and Virtue Ethics vs. Deontology
برنامه این همایش از طریق سایت زیر قابل مشاهده است:
https://wcb.cilecenter.org/wcb#/agenda?day=1&lang=en
دکتر جواد درویش عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات بنیادین علم و فناوری دانشگاه شهید بهشتی روز چهارشنبه ۱۶ خرداد مقاله خود با عنوان زیر را بصورت حضوری ارایه خواهد داد.
COVID-19 Pandemic and Normative Ethics in Muslim World: Consequentialism and Virtue Ethics vs. Deontology
برنامه این همایش از طریق سایت زیر قابل مشاهده است:
https://wcb.cilecenter.org/wcb#/agenda?day=1&lang=en