🔴 سوالاتی پیش روی کسانی که قصد ورود به علوم انسانی دارند
در ابتدای همایش «از مهندسی به علوم انسانی» و برای گرم شدن ذهن مخاطبان، صحبت کوتاهی داشتم که در واقع ۱۴ سوال به قرار زیر بود:
۱. علوم انسانی چیست؟
۲. علوم انسانی از جنس واقعیت است یا ارزش؟
۳. میدانم که الان در دلتان میگویید اگر به دنبال جواب این سوالات بودم، مینشستم در خانه و شبکه 4 میدیدم! اما مگر همینکه شبکه 4 و بطورکلی رسانه ملی، به سوالات اصلی شما جواب نمیدهد و مجبورید بیاید اینجا، خودش یک مساله علوم انسانی نیست؟ مگر نه این است که این شبکه در دوگانه واقعیت – ارزش، بیشتر به سمت ارزشها غش کرده است؟
۴. حالا برعکس آن، یعنی غش کردن افراطی به سمت واقعیت، برای علوم انسانی خوب است؟ در علوم انسانی میگویند "فهم مساله بر حل مساله تقدم دارد" شاید فکر کنید که این جمله بدیهی است. اما شما به زودی با مهندسان عملگرایی مواجه میشوید که منتظر تاملات شما برای دیدن همه ابعاد مساله و فهم عمیق آن نمیمانند. آنها میخواهند به سرعت برای مشکل ترافیک، آلودگی هوا، خشک شدن دریاچه ارومیه، نرخ بالای تصادفات جادهای و..، نسخه عاجل بپیچند. در این کار علاقه زیادی هم به نمودار و کشف همبستگیها دارند. کاری نداریم که در این مسیر ابرو را که اصلاح نمیکنند هیچ، غالبا چشم را هم کور میکنند. ولی هرچه هست، چیزی غیر از «واقعگرایی» آنها را در این راه موجه جلوه میدهد؟
۵. چرا علوم انسانی در کشور ما در مقایسه با پزشکی، علوم پایه و مهندسی عقب است؟ الان که میخواهیم وارد علوم انسانی شویم، از تبعات اجتماعی، اقتصادی، علمی و بینالمللی این عقب بودن آگاه هستیم؟
۶. آیا از نسبت خودم، علائق، استعدادها و توانمندیهایم با رشتههای مختلف علوم انسانی آگاه هستم؟
۷. درمورد اشتغال در علوم انسانی چه مسائلی وجود دارد؟ واضح است که فرصتهای شغلی و درآمد در رشتههای علوم انسانی یکسان نیست. مثلا وضعیت رشته اقتصاد و مدیریت در نسبت با بقیه رشتهها، شبیه وضعیت رونالدو است در لیگ عربستان! با این موضوع چطور قرار است کنار بیاییم؟
۸. همانطور که انتخاب رشته را نمیشود به شغل تقلیل داد، انتخاب شغل را هم نمیشود به درآمد تقلیل داد. شاید بگویید این حرفهای شیک و باکلاس برای سوییس است! و برو فکر نان کن که خربزه آب است. اما شمایی که میخواهید وارد تحصیلات تکمیلی شوید (به خصوص از نوع علوم انسانی) این حرف من را ناخودآگاه پذیرفتهاید. و الا بیرون از دانشگاه، مسیر کسب درآمد بسیار هموارتر است. مثلا دوست خود من بعد از لیسانس رفت در خرید و فروش ماشین و دوست همسرم ناخنکار شد! الان به قول آن بازیگر خوش ذوق، ما ضرر کردیم یا آنها!؟
۹. حالا اگر قبول کرده باشید که شغل را نمیشود به درآمد تقلیل داد، باید درمورد نقشآفرینی یک شغل صحبت کنیم. مهمترین نقاط اثرگذاری و نقشآفرینی اجتماعی در رشتهای که من میخواهم انتخاب کنم کجاست؟
۱۰. شهروندان جامعه، دانشجویان دانشگاه، مدیران دولتی و رقبا و شرکا کسب و کارهای خصوصی، ۴ دسته متفاوت از مخاطبان یک متخصص علوم انسانی هستند. اینها در ۴ جای مختلف پیدا میشوند ( به ترتیب در رسانههای اجتماعی و خیابان، دانشگاه، دولت و مجلس و کسب و کارهای خصوصی) این ۴ جا زمین تا آسمان فرق دارند. من در کدامیک میخواهم فعالیت کنم؟
۱۱. در مورد موضوعات بینرشتهای به چه چیزی باید فکر کنیم؟ بزرگترین چهرههای علوم انسانی در صد سال اخیر ایران مثل فروزانفر، فروغی، نصر و موحد، همگی چندرشتهای بودند. اکثرا در ادبیات، فلسفه، تاریخ، عرفان و حقوق متخصص بودند. تا ۵۰ سال پیش چندرشتهای و بینرشتهای بودن به همین معنا بود. اما امروز به چه معناست؟
۱۲. آیا این درست است که مرزهای میان رشتهها با پیشرفتهای اخیر در هوش مصنوعی و علوم داده، در حال کمرنگ شدن است؟ برای بین رشتهای کار کردن باید خودمان را به چه چیزهایی مجهز کنیم؟
۱۳. امروز میگویند سرعت تغییرات جامعه از سرعت تغییرات رشتههای دانشگاهی بیشتر شده است. با این حساب آیا مسائل اجتماعی مثل تورم، طلاق، خودکشی، دعاوی بین المللی، مهاجرت و فقر را میشود با اتکا به رشتههای کلاسیک دانشگاهی حل کرد؟ آیا راهی جز کار بینرشتهای وجود دارد؟
۱۴. در علوم انسانی یک کار مهم، صیانت از مفاهیم است. درمورد همین مفهوم «بینرشتهای»، خیلی از پژوهشگرنماها، گاهی هر نوع ترکیب از ماستها و قیمههای علوم انسانی را کار «بینرشتهای» مینامند. غالبا هم معتقدند ترکیب سمی آنها، اکسیر همه چیز یا به قول کیهانشناسان theory of everything است. برای صیانت از مفهوم «بینرشتهای» چه باید کرد؟ سوال مهمتر این است که کلا برای مقابله با خطر شبهعلم در علوم انسانی چه باید کرد؟
در ابتدای همایش «از مهندسی به علوم انسانی» و برای گرم شدن ذهن مخاطبان، صحبت کوتاهی داشتم که در واقع ۱۴ سوال به قرار زیر بود:
۱. علوم انسانی چیست؟
۲. علوم انسانی از جنس واقعیت است یا ارزش؟
۳. میدانم که الان در دلتان میگویید اگر به دنبال جواب این سوالات بودم، مینشستم در خانه و شبکه 4 میدیدم! اما مگر همینکه شبکه 4 و بطورکلی رسانه ملی، به سوالات اصلی شما جواب نمیدهد و مجبورید بیاید اینجا، خودش یک مساله علوم انسانی نیست؟ مگر نه این است که این شبکه در دوگانه واقعیت – ارزش، بیشتر به سمت ارزشها غش کرده است؟
۴. حالا برعکس آن، یعنی غش کردن افراطی به سمت واقعیت، برای علوم انسانی خوب است؟ در علوم انسانی میگویند "فهم مساله بر حل مساله تقدم دارد" شاید فکر کنید که این جمله بدیهی است. اما شما به زودی با مهندسان عملگرایی مواجه میشوید که منتظر تاملات شما برای دیدن همه ابعاد مساله و فهم عمیق آن نمیمانند. آنها میخواهند به سرعت برای مشکل ترافیک، آلودگی هوا، خشک شدن دریاچه ارومیه، نرخ بالای تصادفات جادهای و..، نسخه عاجل بپیچند. در این کار علاقه زیادی هم به نمودار و کشف همبستگیها دارند. کاری نداریم که در این مسیر ابرو را که اصلاح نمیکنند هیچ، غالبا چشم را هم کور میکنند. ولی هرچه هست، چیزی غیر از «واقعگرایی» آنها را در این راه موجه جلوه میدهد؟
۵. چرا علوم انسانی در کشور ما در مقایسه با پزشکی، علوم پایه و مهندسی عقب است؟ الان که میخواهیم وارد علوم انسانی شویم، از تبعات اجتماعی، اقتصادی، علمی و بینالمللی این عقب بودن آگاه هستیم؟
۶. آیا از نسبت خودم، علائق، استعدادها و توانمندیهایم با رشتههای مختلف علوم انسانی آگاه هستم؟
۷. درمورد اشتغال در علوم انسانی چه مسائلی وجود دارد؟ واضح است که فرصتهای شغلی و درآمد در رشتههای علوم انسانی یکسان نیست. مثلا وضعیت رشته اقتصاد و مدیریت در نسبت با بقیه رشتهها، شبیه وضعیت رونالدو است در لیگ عربستان! با این موضوع چطور قرار است کنار بیاییم؟
۸. همانطور که انتخاب رشته را نمیشود به شغل تقلیل داد، انتخاب شغل را هم نمیشود به درآمد تقلیل داد. شاید بگویید این حرفهای شیک و باکلاس برای سوییس است! و برو فکر نان کن که خربزه آب است. اما شمایی که میخواهید وارد تحصیلات تکمیلی شوید (به خصوص از نوع علوم انسانی) این حرف من را ناخودآگاه پذیرفتهاید. و الا بیرون از دانشگاه، مسیر کسب درآمد بسیار هموارتر است. مثلا دوست خود من بعد از لیسانس رفت در خرید و فروش ماشین و دوست همسرم ناخنکار شد! الان به قول آن بازیگر خوش ذوق، ما ضرر کردیم یا آنها!؟
۹. حالا اگر قبول کرده باشید که شغل را نمیشود به درآمد تقلیل داد، باید درمورد نقشآفرینی یک شغل صحبت کنیم. مهمترین نقاط اثرگذاری و نقشآفرینی اجتماعی در رشتهای که من میخواهم انتخاب کنم کجاست؟
۱۰. شهروندان جامعه، دانشجویان دانشگاه، مدیران دولتی و رقبا و شرکا کسب و کارهای خصوصی، ۴ دسته متفاوت از مخاطبان یک متخصص علوم انسانی هستند. اینها در ۴ جای مختلف پیدا میشوند ( به ترتیب در رسانههای اجتماعی و خیابان، دانشگاه، دولت و مجلس و کسب و کارهای خصوصی) این ۴ جا زمین تا آسمان فرق دارند. من در کدامیک میخواهم فعالیت کنم؟
۱۱. در مورد موضوعات بینرشتهای به چه چیزی باید فکر کنیم؟ بزرگترین چهرههای علوم انسانی در صد سال اخیر ایران مثل فروزانفر، فروغی، نصر و موحد، همگی چندرشتهای بودند. اکثرا در ادبیات، فلسفه، تاریخ، عرفان و حقوق متخصص بودند. تا ۵۰ سال پیش چندرشتهای و بینرشتهای بودن به همین معنا بود. اما امروز به چه معناست؟
۱۲. آیا این درست است که مرزهای میان رشتهها با پیشرفتهای اخیر در هوش مصنوعی و علوم داده، در حال کمرنگ شدن است؟ برای بین رشتهای کار کردن باید خودمان را به چه چیزهایی مجهز کنیم؟
۱۳. امروز میگویند سرعت تغییرات جامعه از سرعت تغییرات رشتههای دانشگاهی بیشتر شده است. با این حساب آیا مسائل اجتماعی مثل تورم، طلاق، خودکشی، دعاوی بین المللی، مهاجرت و فقر را میشود با اتکا به رشتههای کلاسیک دانشگاهی حل کرد؟ آیا راهی جز کار بینرشتهای وجود دارد؟
۱۴. در علوم انسانی یک کار مهم، صیانت از مفاهیم است. درمورد همین مفهوم «بینرشتهای»، خیلی از پژوهشگرنماها، گاهی هر نوع ترکیب از ماستها و قیمههای علوم انسانی را کار «بینرشتهای» مینامند. غالبا هم معتقدند ترکیب سمی آنها، اکسیر همه چیز یا به قول کیهانشناسان theory of everything است. برای صیانت از مفهوم «بینرشتهای» چه باید کرد؟ سوال مهمتر این است که کلا برای مقابله با خطر شبهعلم در علوم انسانی چه باید کرد؟
Telegram
موسسه حامی علوم انسانی
📣 موسسه «حامی علوم انسانی» با همکاری پردیس دانشکدههای فنی دانشگاه تهران برگزار میکند:
💠 سومین همايش «از مهندسی به علوم انسانی و علوم اجتماعی»
✅ معرفی رشتههای حقوق، اقتصاد، سیاستگذاری، فلسفه، مدیریت کسبوکار، روانشناسی، علوم تربیتی، جامعهشناسی و مطالعات…
💠 سومین همايش «از مهندسی به علوم انسانی و علوم اجتماعی»
✅ معرفی رشتههای حقوق، اقتصاد، سیاستگذاری، فلسفه، مدیریت کسبوکار، روانشناسی، علوم تربیتی، جامعهشناسی و مطالعات…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ترجمه بخش کوچکی از این شعر احساسی و حماسی در مورد #فلسطین :
زمان میگذرد. دنیا ایستاده است. تصاویر بدتر میشوند. صداها خشن میشوند. بچهها تکه تکه میشوند. کسی نمیگوید بس کنید. انسانها زنده زنده سوختهاند. شانسی برای ادامه حیات ندارند. مادران از درد فریاد میزنند. مغز کودکان منفجر شده. نوزادان هنوز متولد نشده از رحم مادر مستقیم به آرامگاه میروند. رویاها کشته شدهاند. جاهطلبیها تمام نمیشود. از شوک میلرزند. مرگ، شبانهروزییست.
هنوز هم اصرار دارند که کودکان نوپا تروریست هستند؟
وحشت در چشمان بچههاست. بمب از آسمان میبارد. مادرشان را صدا میکنند که توسط یک بمب له شده.
فکر میکنید ما وحشت کردهایم؟ بیا آسمان ما را ببین. بله، ببینیم چقدر جرات دارید. ببینیم چقدر میتوانی تحمل کنی؟
(مساله شما این است که) نانهایتان گلوتن ندارند؟
(مساله ما این است که) مردههایمان قبر ندارند. (مساله ما این است که) برق و آب نداریم....
...
اما کمی از آنها میدانند که حتی جنینی که در این سرزمین به دنیا خواهد آمد، برای مقاومت میآید و حق حیات دارد...
زمان میگذرد. دنیا ایستاده است. تصاویر بدتر میشوند. صداها خشن میشوند. بچهها تکه تکه میشوند. کسی نمیگوید بس کنید. انسانها زنده زنده سوختهاند. شانسی برای ادامه حیات ندارند. مادران از درد فریاد میزنند. مغز کودکان منفجر شده. نوزادان هنوز متولد نشده از رحم مادر مستقیم به آرامگاه میروند. رویاها کشته شدهاند. جاهطلبیها تمام نمیشود. از شوک میلرزند. مرگ، شبانهروزییست.
هنوز هم اصرار دارند که کودکان نوپا تروریست هستند؟
وحشت در چشمان بچههاست. بمب از آسمان میبارد. مادرشان را صدا میکنند که توسط یک بمب له شده.
فکر میکنید ما وحشت کردهایم؟ بیا آسمان ما را ببین. بله، ببینیم چقدر جرات دارید. ببینیم چقدر میتوانی تحمل کنی؟
(مساله شما این است که) نانهایتان گلوتن ندارند؟
(مساله ما این است که) مردههایمان قبر ندارند. (مساله ما این است که) برق و آب نداریم....
...
اما کمی از آنها میدانند که حتی جنینی که در این سرزمین به دنیا خواهد آمد، برای مقاومت میآید و حق حیات دارد...
رهبران جبهه مقاومت اگر عزت و کاریزمایی دارند به خاطر ایستادنشان کنار مستضعفان و مقابل ظالمان بوده است.
آنها رهبران توسعه اقتصادی نیستند. کار رهبران اقتصادی پروموشن محصول است ولی رهبران مقاومت باید پروموشن حقیقت کنند. پروموشن حقیقت نیازی به تیزر و اسپشال افکت ندارد، نیاز به ایمان و جسارت دارد.
پ.ن: میدانم این موضوعات در حیطه تخصص من نیست. من در هرچه غیر از موضوعات تخصصی خودم نه دیپلمات هستم و نه انقلابی. بلکه شاعرم!
شاعر، احساسات عریان خودش را بدون تلاش برای مطابقت با منطق ارسطویی و دانش روز سیاسی مطرح میکند!
خلاصه اینکه ببخشید. (اگر رهبران اقتصادی توییتر را به این روز نمیانداختند، این تخلیه هیجانات را به اینجا نمیکشاندم!)
آنها رهبران توسعه اقتصادی نیستند. کار رهبران اقتصادی پروموشن محصول است ولی رهبران مقاومت باید پروموشن حقیقت کنند. پروموشن حقیقت نیازی به تیزر و اسپشال افکت ندارد، نیاز به ایمان و جسارت دارد.
پ.ن: میدانم این موضوعات در حیطه تخصص من نیست. من در هرچه غیر از موضوعات تخصصی خودم نه دیپلمات هستم و نه انقلابی. بلکه شاعرم!
شاعر، احساسات عریان خودش را بدون تلاش برای مطابقت با منطق ارسطویی و دانش روز سیاسی مطرح میکند!
خلاصه اینکه ببخشید. (اگر رهبران اقتصادی توییتر را به این روز نمیانداختند، این تخلیه هیجانات را به اینجا نمیکشاندم!)
Forwarded from Sharif Today
«دانشگاه رایگان نیست»
✉️ نامههایی به نوورودیها
#جواد_درویش
✴️ طبق یک قول مشهور از اقتصاددانان «هیچ چیز رایگان نیست». دانشگاهِ دولتیِ ایرانی هم برخلاف ظاهرش از این امر مستثنا نیست. این برای دانشجویان امروز که مهاجرت میان آنها زیاد شده و پول آزادسازی مدرک هم برایشان چندین برابر شده، ملموستر است. دانشگاه دولتی مثل هتل فولبردی است که شما چه از ناهار و شام آن استفاده کنید، چه نکنید، پای شما نوشته شده و باید هزینه آن را بپردازید. حالا که اینطور است، پیشنهاد من این است که بیایید کمی ایرانیبازی دربیاورید و تا میتوانید از امکانات مختلف دانشگاه استفاده کنید:
🔹 اول از امکانات فرهنگی و رفاهی شروع میکنم. ما یکبار حساب کردیم حداکثر ۲۰ درصد دانشجویان دانشگاه شریف از بودجه فرهنگی این دانشگاه استفاده میکنند. اینها اعضای کانونها، تشکلها، انجمنها و مخاطبان اندک برنامههای آنها هستند. در صورتی که این بودجه برای همه است. این عدد برای امکانات ورزشی احتمالا کمتر هم باشد. شما وقتی از دانشگاه فارغالتحصیل شوید، بهتر متوجه خواهید شد که چقدر باید بابت یک دوره آموزشی هنری، حضور در یک برنامه حرفهای کوهنوردی، استخر و سالن ورزشی هزینه کنید.
🔹 دوم و مهمتر، امکانات علمی است. برای شما به عنوان یک دانشجو مسیر مشخصی برای اخذ واحد و گذراندن درسها تا زمان فارغالتحصیلی وجود دارد. در این مسیر شما از امکانات مختلف علمی رشته خودتان یعنی کلاس، اساتید، آزمایشگاه و کتابخانه استفاده میکنید. اما امکانات علمی دانشگاه بیش از این است. منظور من سَرک کشیدن در رشتههای دیگر است؛ و منظور دقیقترم، سرک کشیدن در رشتههای علوم انسانی است.
▫️فرق مهم علوم انسانی با رشتههای دیگر این است که به همه مرتبط است. این «به همه مرتبط بودن» در دهههای مختلف در کشور ما معانی متفاوتی داشته است. در دهه هفتاد علوم انسانی از جهت فراگیری آن در جامعه مهم بود. وقتی آقای خاتمی در کیهان بود و مجله کیهان فرهنگی منتشر میشد و بعد که حلقه و مجله کیان راه افتاد تا رسید به دوم خرداد ۷۶ و بعد از آن، طوری علوم انسانی در دانشگاهها فراگیر شده بود که اگر کسی درمورد «قبض و بسط تئوریک شریعت» سروش یا «لویاتان» هابز و «جامعه باز» پوپر، چیزی نمیدانست و اسم وبر و هابرماس را نشنیده بود، مثل کسی بود که امروز چیزی از BTS نشنیده بود و تیلور سویفت و جانی دپ را نمیشناخت! در شریف شکلگیری دفتر مطالعات و نشریات فکری مثل «نقطه سرخط» و اوج فعالیتهای فکری انجمن اسلامی برای همین دوره است.
▫️دهه هشتاد کمی این جو تعدیل شد، ولی کماکان موضوعات علوم انسانی مهم بود. در همین دهه موج شدیدی به سمت گرایش به رشتههای علوم انسانی در دانشگاههای فنی به وجود آمد. اما در دهه ۹۰ تا به امروز نگرش به علوم انسانی تغییر کرد. منظورم نسبت این علوم با مهندسی و علوم پایه در دنیاست. با جدی شدن بحران محیط زیست و پیشرفت فناوریهای هوش مصنوعی، biology و bio پسوند یا پیشوند بسیاری از شاخهها و گرایشهای جدید رشتههای مهندسی و علوم پایه شد. توسعه این رشتههای «بایودار» بعد از کرونا شدت بیشتر هم گرفت. از زمان داروین تا به امروز هر وقت موضوع «حیات» به میان میآید، به دنبال آن بحثهای مرتبط با اخلاق، جامعه، روان و انسان نیز شدت میگیرد.
▫️دومین اتفاق این دهه مربوط به توسعه فناوریهاییست که مبتنی بر bio و nano و info و cogno هستند و به آنها فناوریهای همگرا (NBIC converging technologies) گفته میشود. این شاخههای درهمتنیده به دلیل وابستگی به علوم شناختی و علوم اطلاعات و ارتباطات، وابستگی بیشتر و واضحتری به انسان و علوم انسانی پیدا میکنند.
▫️سومین تغییر در سالهای اخیر در رویکردهای فلسفه علم و سیاستگذاری علم و فناوری ایجاد شد. ایجاد جوامع بزرگ-مقیاس و توسعه نهادهای علمی، بیش از پیش نقش علم را در نسبت با جامعه عیان کرد. شاخه STS (علم، فناوری و جامعه) به عنوان پشتوانه نظری دانشگاههای نسل سوم و چهارم، بر وابستگی مطلق پیشرفت علم به جامعه، انسان و ارزشهای عمومی تأکید کرد.
🔹 همه اینها را گفتم برای اینکه نشان دهم در دوره ما پرداختن به علوم انسانی دیگر نه کلاس روشنفکربازی است و نه تفریح سالم، ما امروز as a student و برای پیشرفت در رشته و کار خود نیاز به علوم انسانی داریم. (همچنین as a citizen هم به آن نیاز داریم) شریف برای رفع این نیاز، امکانات خوبی دارد. دانشکدههای علوم انسانی شریف کم است، ولی کیفیت آنها بالاست. علاوه بر آن، وجود دورههای فرعی و احتساب واحد اختیاری، از قوانین آموزشی خوب شریف است که در کمتر دانشگاهی وجود دارد. پس تا میتوانید از این امکانات استفاده کنید، چون هم نیاز دارید و هم از قبل برای شما فاکتور شده!
📝 متن کامل این یادداشت را در تلگراف یا ویرگول میتوانید بخوانید.
🔵 @SharifToday
✉️ نامههایی به نوورودیها
#جواد_درویش
✴️ طبق یک قول مشهور از اقتصاددانان «هیچ چیز رایگان نیست». دانشگاهِ دولتیِ ایرانی هم برخلاف ظاهرش از این امر مستثنا نیست. این برای دانشجویان امروز که مهاجرت میان آنها زیاد شده و پول آزادسازی مدرک هم برایشان چندین برابر شده، ملموستر است. دانشگاه دولتی مثل هتل فولبردی است که شما چه از ناهار و شام آن استفاده کنید، چه نکنید، پای شما نوشته شده و باید هزینه آن را بپردازید. حالا که اینطور است، پیشنهاد من این است که بیایید کمی ایرانیبازی دربیاورید و تا میتوانید از امکانات مختلف دانشگاه استفاده کنید:
🔹 اول از امکانات فرهنگی و رفاهی شروع میکنم. ما یکبار حساب کردیم حداکثر ۲۰ درصد دانشجویان دانشگاه شریف از بودجه فرهنگی این دانشگاه استفاده میکنند. اینها اعضای کانونها، تشکلها، انجمنها و مخاطبان اندک برنامههای آنها هستند. در صورتی که این بودجه برای همه است. این عدد برای امکانات ورزشی احتمالا کمتر هم باشد. شما وقتی از دانشگاه فارغالتحصیل شوید، بهتر متوجه خواهید شد که چقدر باید بابت یک دوره آموزشی هنری، حضور در یک برنامه حرفهای کوهنوردی، استخر و سالن ورزشی هزینه کنید.
🔹 دوم و مهمتر، امکانات علمی است. برای شما به عنوان یک دانشجو مسیر مشخصی برای اخذ واحد و گذراندن درسها تا زمان فارغالتحصیلی وجود دارد. در این مسیر شما از امکانات مختلف علمی رشته خودتان یعنی کلاس، اساتید، آزمایشگاه و کتابخانه استفاده میکنید. اما امکانات علمی دانشگاه بیش از این است. منظور من سَرک کشیدن در رشتههای دیگر است؛ و منظور دقیقترم، سرک کشیدن در رشتههای علوم انسانی است.
▫️فرق مهم علوم انسانی با رشتههای دیگر این است که به همه مرتبط است. این «به همه مرتبط بودن» در دهههای مختلف در کشور ما معانی متفاوتی داشته است. در دهه هفتاد علوم انسانی از جهت فراگیری آن در جامعه مهم بود. وقتی آقای خاتمی در کیهان بود و مجله کیهان فرهنگی منتشر میشد و بعد که حلقه و مجله کیان راه افتاد تا رسید به دوم خرداد ۷۶ و بعد از آن، طوری علوم انسانی در دانشگاهها فراگیر شده بود که اگر کسی درمورد «قبض و بسط تئوریک شریعت» سروش یا «لویاتان» هابز و «جامعه باز» پوپر، چیزی نمیدانست و اسم وبر و هابرماس را نشنیده بود، مثل کسی بود که امروز چیزی از BTS نشنیده بود و تیلور سویفت و جانی دپ را نمیشناخت! در شریف شکلگیری دفتر مطالعات و نشریات فکری مثل «نقطه سرخط» و اوج فعالیتهای فکری انجمن اسلامی برای همین دوره است.
▫️دهه هشتاد کمی این جو تعدیل شد، ولی کماکان موضوعات علوم انسانی مهم بود. در همین دهه موج شدیدی به سمت گرایش به رشتههای علوم انسانی در دانشگاههای فنی به وجود آمد. اما در دهه ۹۰ تا به امروز نگرش به علوم انسانی تغییر کرد. منظورم نسبت این علوم با مهندسی و علوم پایه در دنیاست. با جدی شدن بحران محیط زیست و پیشرفت فناوریهای هوش مصنوعی، biology و bio پسوند یا پیشوند بسیاری از شاخهها و گرایشهای جدید رشتههای مهندسی و علوم پایه شد. توسعه این رشتههای «بایودار» بعد از کرونا شدت بیشتر هم گرفت. از زمان داروین تا به امروز هر وقت موضوع «حیات» به میان میآید، به دنبال آن بحثهای مرتبط با اخلاق، جامعه، روان و انسان نیز شدت میگیرد.
▫️دومین اتفاق این دهه مربوط به توسعه فناوریهاییست که مبتنی بر bio و nano و info و cogno هستند و به آنها فناوریهای همگرا (NBIC converging technologies) گفته میشود. این شاخههای درهمتنیده به دلیل وابستگی به علوم شناختی و علوم اطلاعات و ارتباطات، وابستگی بیشتر و واضحتری به انسان و علوم انسانی پیدا میکنند.
▫️سومین تغییر در سالهای اخیر در رویکردهای فلسفه علم و سیاستگذاری علم و فناوری ایجاد شد. ایجاد جوامع بزرگ-مقیاس و توسعه نهادهای علمی، بیش از پیش نقش علم را در نسبت با جامعه عیان کرد. شاخه STS (علم، فناوری و جامعه) به عنوان پشتوانه نظری دانشگاههای نسل سوم و چهارم، بر وابستگی مطلق پیشرفت علم به جامعه، انسان و ارزشهای عمومی تأکید کرد.
🔹 همه اینها را گفتم برای اینکه نشان دهم در دوره ما پرداختن به علوم انسانی دیگر نه کلاس روشنفکربازی است و نه تفریح سالم، ما امروز as a student و برای پیشرفت در رشته و کار خود نیاز به علوم انسانی داریم. (همچنین as a citizen هم به آن نیاز داریم) شریف برای رفع این نیاز، امکانات خوبی دارد. دانشکدههای علوم انسانی شریف کم است، ولی کیفیت آنها بالاست. علاوه بر آن، وجود دورههای فرعی و احتساب واحد اختیاری، از قوانین آموزشی خوب شریف است که در کمتر دانشگاهی وجود دارد. پس تا میتوانید از این امکانات استفاده کنید، چون هم نیاز دارید و هم از قبل برای شما فاکتور شده!
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Telegraph
دانشگاه رایگان نیست
طبق یک قول مشهور از اقتصاددانان «هیچ چیز رایگان نیست». دانشگاهِ دولتیِ ایرانی هم برخلاف ظاهرش از این امر مستثنا نیست. این برای دانشجویان امروز که مهاجرت میان آنها زیاد شده و پول آزادسازی مدرک هم برایشان چندین برابر شده، ملموستر است. دانشگاه دولتی مثل هتل…
این فیلم نشست پایانی یک مدرسه تابستانی سه روزه با عنوان «ذهن و آگاهی پژوهی» است که مرداد سال جاری با کمک موسسه حامی برگزار شد. در ۱۵ دقیقه پایانی این فایل (یعنی از ۲:۱۷:۰۰ تا انتها) کمی درمورد جایگاه فلسفه ذهن در فلسفه تحلیلی معاصر، نسبت سنت فلسفی ما با مسائل روز این حوزه و مناسبات علم و فلسفه در این حوزه صحبت کردهام.
https://youtu.be/c2OxDR-xGGE?si=58ra3N1PJF5qM6GI
https://youtu.be/c2OxDR-xGGE?si=58ra3N1PJF5qM6GI
YouTube
نقطه بحرانی در مساله آگاهی کجا است؟ | میزگرد
این میزگرد با هدایت وحید احسانیان، برقرار شده است.
وحید احسانیان، دانشجوی پزشکی عمومی، و پژوهشگر بینرشتهای و نائب دبیر انجمن مغز و فلسفه ذهن شهید بهشتی میباشد.
او همزمان با گذراندن دوره پزشکی عمومی در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، در مرکز تحقیقات علوم…
وحید احسانیان، دانشجوی پزشکی عمومی، و پژوهشگر بینرشتهای و نائب دبیر انجمن مغز و فلسفه ذهن شهید بهشتی میباشد.
او همزمان با گذراندن دوره پزشکی عمومی در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، در مرکز تحقیقات علوم…
Audio
دیروز و به مناسبت روز جهانی فلسفه، نشستی در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد. 6 سخنران با رویکردهای متفاوت، برنامه فکری که خودشان پیش میبرند را تشریح کردند. غیر از من، دکتر عبدالکریمی، دکتر شهر آیینی، دکتر جاهد، دکتر زالی و دکتر محمودی در این نشست حضور داشتند.
https://www.tg-me.com/philsharif/2661
به طور خاص قرار بود به این سوال پاسخ دهیم که "کدام برنامه فکری به وضع امروز ما کمک میکند؟"
پاسخ یک خطی من به سوال این بود که "استفاده از همه منابع معرفتی معتبر بشر بطور متوازن، به ویژه معرفت علمی."
در فایل صوتی همین موضوع را تشریح کردهام.
https://www.tg-me.com/philsharif/2661
به طور خاص قرار بود به این سوال پاسخ دهیم که "کدام برنامه فکری به وضع امروز ما کمک میکند؟"
پاسخ یک خطی من به سوال این بود که "استفاده از همه منابع معرفتی معتبر بشر بطور متوازن، به ویژه معرفت علمی."
در فایل صوتی همین موضوع را تشریح کردهام.
Forwarded from مدرسهٔ تردید
این هفته در مدرسۀ تردید
جلسه «علوم شناختی دین»
با حضور:
نعیمه پورمحمدی
جواد درویش
تاریخ: ۲ آذر ۱۴۰۲
زمان: ساعت ۱۹
شرکت در این رویداد برای تمام علاقهمندان آزاد است.
لینک شرکت در جلسه:
www.skyroom.online/ch/tardidschool/din
جلسه «علوم شناختی دین»
با حضور:
نعیمه پورمحمدی
جواد درویش
تاریخ: ۲ آذر ۱۴۰۲
زمان: ساعت ۱۹
شرکت در این رویداد برای تمام علاقهمندان آزاد است.
لینک شرکت در جلسه:
www.skyroom.online/ch/tardidschool/din
🔴 پایان خوش یک قرن دعوای دین و داروینیسم
در آمریکا یک مناقشه علمی- مذهبی-سیاسی وجود دارد که الان به صد سالگی خود نزدیک میشود. این مناقشه در ارتباط با روایت دینی و روایت داروینی از خلقت انسان و تکامل زیستی است.
🔹در سال 1925 یک معلم در ایالت تنسی آمریکا سر کلاس خود تکامل داروین را تدریس کرد. متعاقب آن دادگاهی که به "محاکمه میمون" Monkey Trial مشهور شد، تشکیل شد و آن معلم را محاکمه و جریمه کرد. در حین این دادگاه و بعد از آن تا امروز مناقشه شدیدی بین محافظهکاران آمریکا که در انتخابات، جمهوریخواهان آنها را نمایندگی میکنند و لیبرالها که دموکراتها نماینده آنها هستند، جریان پیدا کرد. این موضوع حتی به مناظرههای انتخاباتی هم کشیده شد.
🔹در جامعه آمریکا به عنوان یک جامعه مذهبی، اکثریت مردم خداباورند (بیش از 80 درصد) و حضور منظم در برنامههای مذهبی و کلیسا دارند. در این جامعه، قبول داروینیسم به معنای کنار گذاشتن روایت خلقت در ادیان ابراهیمی است. مهمترین بخش این مناقشه هم درمورد داستان آدم و حواست.
🔹در کنار موضوع تکامل داروین، به تدریج موضوع "تغییرات آب و هوایی" climate change هم به مناقشات گروههای سیاسی و مذهبی اضافه شد. البته شدت این مناقشه مثل قبلی نبود. گروههای لیبرال، دین مسیحیت را متهم ردیف اول بحران محیط زیست میدانستند. آنها استدلال میکردند که چون در مسیحیت و سایر ادیان ابراهیمی، انسان اشرف مخلوقات و محور جهان است و طبیعت را در تسخیر خود میداند، مجاز است هر بلایی که میخواهد سر محیط زیست بیاورد.
البته گروههای مذهبی و خود پاپ همواره در تلاش برای حفظ محیط زیست بودهاند و این حرف را ناشی از یک فهم غلط از مسیحیت دانستهاند.
🔹در سال 1980یک سازمان غیر انتفاعی با عنوان "مرکز ملی آموزش علم" National Center for Science Education(NCSE) تاسیس شد که ماموریت آن ترویج علم، به ویژه دانش تکامل و تغییرات آب و هوایی در دل جامعه و برای تغییر باورهای مذهبی در آمریکا بود. از ابتدای تاسیس تا الان، این سازمان در مناقشههای مذکور کاملا طرف علم و مقابل دین ایستاده بود و مدیران آن غالبا از دانشمندان زیستشناسی و طرفداران تکامل بودند.
چند روز پیش رئیس جدید این سازمان منصوب شد و مقاله زیر که در مجله science منتشر شده به معرفی سازمان و رئیس جدید آن میپردازد.
مقاله میگوید خانم Amanda Townley, رئیس جدید این مرکز خودش در خانوادهای کاملا مذهبی و خلقتگرا بزرگ شده است.
🔹 خانم تونلی میگوید او در مدرسهای مذهبی درس خوانده و معلم او بخشهای مربوط به تکامل را به او تدریس نمیکرد ولی خودش از روی کنجکاوی بعدا آن بخشها را مطالعه کرده و آموخته بود.
خانم تونلی بر این باور است که با تقابل با جامعه مذهبی نمیتوان پروژه آموزش علم را به درستی پیش برد. او مبدع رویکردی است که به آن "استراتژی آموزشی حساسیت دینی و فرهنگی" cultural and religious sensitivity (CRS) teaching strategies میگوید. بر مبنای آن، معتقد است لزومی ندارد که دانش آموزان را بین تکامل و دین مجبور به انتخاب یکی و تقابل با دیگری کنیم. همچنین لزومی ندارد به دانش آموزان و خانوادههای آنها بگوییم با مطالعه تکامل لزوما باید دلالتهای فلسفی و مذهبی آن را هم بپذیرید و از عقاید خود دست بکشید.
🔶آنچه در این مقاله و سیر تاریخی که بر مناقشه تکامل-خلقتگرایی در آمریکا گذشته برای من مهم بود، به تفاهم رسیدن دو گروه سکولار و مذهبی آمریکاست. مقاومت جامعه مذهبی برای حفظ هویت و باورهای خود و همچنین دست نکشیدن جامعه علمی از روشنگری و تلاش برای آگاهی بخشی، یک پایان خوش را برای هردو گروه رقم زده است.
دولتهای مختلف در آمریکا با برنامههای مختلف برای پیاده کردن رویکرد مذهبی یا سکولار خود آمده و رفتهاند ولی هیچکدام به اندازه یک سازمان مردمنهاد و غیرانتفاعی، ریشه مساله و نحوه برخورد با آن را درست متوجه نشده و در صدد حل آن بر نیامدهاند. دولت و مردم در آمریکا بعد از یک مناقشه صد ساله متوجه شدهاند تغییرات فرهنگی در دل جامعه از طریق بخشنامهها و پروتکلهای بالا به پایین قابل مدیریت نیست.
https://www.science.org/content/article/brought-creationist-home-scientist-fights-evolution?fbclid=IwAR0RXw2kUtxK5CRYTBTdS1t1ndMHucyttEQ-22yKAYb_vhzUrZ_8hN_C790
در آمریکا یک مناقشه علمی- مذهبی-سیاسی وجود دارد که الان به صد سالگی خود نزدیک میشود. این مناقشه در ارتباط با روایت دینی و روایت داروینی از خلقت انسان و تکامل زیستی است.
🔹در سال 1925 یک معلم در ایالت تنسی آمریکا سر کلاس خود تکامل داروین را تدریس کرد. متعاقب آن دادگاهی که به "محاکمه میمون" Monkey Trial مشهور شد، تشکیل شد و آن معلم را محاکمه و جریمه کرد. در حین این دادگاه و بعد از آن تا امروز مناقشه شدیدی بین محافظهکاران آمریکا که در انتخابات، جمهوریخواهان آنها را نمایندگی میکنند و لیبرالها که دموکراتها نماینده آنها هستند، جریان پیدا کرد. این موضوع حتی به مناظرههای انتخاباتی هم کشیده شد.
🔹در جامعه آمریکا به عنوان یک جامعه مذهبی، اکثریت مردم خداباورند (بیش از 80 درصد) و حضور منظم در برنامههای مذهبی و کلیسا دارند. در این جامعه، قبول داروینیسم به معنای کنار گذاشتن روایت خلقت در ادیان ابراهیمی است. مهمترین بخش این مناقشه هم درمورد داستان آدم و حواست.
🔹در کنار موضوع تکامل داروین، به تدریج موضوع "تغییرات آب و هوایی" climate change هم به مناقشات گروههای سیاسی و مذهبی اضافه شد. البته شدت این مناقشه مثل قبلی نبود. گروههای لیبرال، دین مسیحیت را متهم ردیف اول بحران محیط زیست میدانستند. آنها استدلال میکردند که چون در مسیحیت و سایر ادیان ابراهیمی، انسان اشرف مخلوقات و محور جهان است و طبیعت را در تسخیر خود میداند، مجاز است هر بلایی که میخواهد سر محیط زیست بیاورد.
البته گروههای مذهبی و خود پاپ همواره در تلاش برای حفظ محیط زیست بودهاند و این حرف را ناشی از یک فهم غلط از مسیحیت دانستهاند.
🔹در سال 1980یک سازمان غیر انتفاعی با عنوان "مرکز ملی آموزش علم" National Center for Science Education(NCSE) تاسیس شد که ماموریت آن ترویج علم، به ویژه دانش تکامل و تغییرات آب و هوایی در دل جامعه و برای تغییر باورهای مذهبی در آمریکا بود. از ابتدای تاسیس تا الان، این سازمان در مناقشههای مذکور کاملا طرف علم و مقابل دین ایستاده بود و مدیران آن غالبا از دانشمندان زیستشناسی و طرفداران تکامل بودند.
چند روز پیش رئیس جدید این سازمان منصوب شد و مقاله زیر که در مجله science منتشر شده به معرفی سازمان و رئیس جدید آن میپردازد.
مقاله میگوید خانم Amanda Townley, رئیس جدید این مرکز خودش در خانوادهای کاملا مذهبی و خلقتگرا بزرگ شده است.
🔹 خانم تونلی میگوید او در مدرسهای مذهبی درس خوانده و معلم او بخشهای مربوط به تکامل را به او تدریس نمیکرد ولی خودش از روی کنجکاوی بعدا آن بخشها را مطالعه کرده و آموخته بود.
خانم تونلی بر این باور است که با تقابل با جامعه مذهبی نمیتوان پروژه آموزش علم را به درستی پیش برد. او مبدع رویکردی است که به آن "استراتژی آموزشی حساسیت دینی و فرهنگی" cultural and religious sensitivity (CRS) teaching strategies میگوید. بر مبنای آن، معتقد است لزومی ندارد که دانش آموزان را بین تکامل و دین مجبور به انتخاب یکی و تقابل با دیگری کنیم. همچنین لزومی ندارد به دانش آموزان و خانوادههای آنها بگوییم با مطالعه تکامل لزوما باید دلالتهای فلسفی و مذهبی آن را هم بپذیرید و از عقاید خود دست بکشید.
🔶آنچه در این مقاله و سیر تاریخی که بر مناقشه تکامل-خلقتگرایی در آمریکا گذشته برای من مهم بود، به تفاهم رسیدن دو گروه سکولار و مذهبی آمریکاست. مقاومت جامعه مذهبی برای حفظ هویت و باورهای خود و همچنین دست نکشیدن جامعه علمی از روشنگری و تلاش برای آگاهی بخشی، یک پایان خوش را برای هردو گروه رقم زده است.
دولتهای مختلف در آمریکا با برنامههای مختلف برای پیاده کردن رویکرد مذهبی یا سکولار خود آمده و رفتهاند ولی هیچکدام به اندازه یک سازمان مردمنهاد و غیرانتفاعی، ریشه مساله و نحوه برخورد با آن را درست متوجه نشده و در صدد حل آن بر نیامدهاند. دولت و مردم در آمریکا بعد از یک مناقشه صد ساله متوجه شدهاند تغییرات فرهنگی در دل جامعه از طریق بخشنامهها و پروتکلهای بالا به پایین قابل مدیریت نیست.
https://www.science.org/content/article/brought-creationist-home-scientist-fights-evolution?fbclid=IwAR0RXw2kUtxK5CRYTBTdS1t1ndMHucyttEQ-22yKAYb_vhzUrZ_8hN_C790
Science
Brought up in a creationist home, a scientist fights for evolution
New head of the National Center for Science Education will draw on both her scholarship and upbringing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔴چرخش رفتاری در دینشناسی
سال 2002 جایزه نوبل اقتصاد به یک روانشناس! به نام دنیل کانمن رسید. او به همراه همکارش، عاموس تورسکی، جریان مهمی را در اقتصاد پایهگذاری کردند که به "اقتصاد رفتاری" مشهور شد.
حرف اصلی آنها این بود اگر برخی از معادلات علم اقتصاد به خوبی از پس توضیح رویدادهای اقتصادی (مثل سقوط بازار بورس) بر نمیآید، دلیل آن را باید در یک مفهوم محوری در اقتصاد کلاسیک به نام "انسان عقلانی" جستجو کرد. اقتصاد کلاسیک انسان را موجودی درنظر میگرفت که همواره تصمیمات منطقی برای منابع اقتصادی خود میگیرد.
🔹روانشناسی در اواخر قرن بیستم بر موج فراگیر علوم شناختی سوار شد و سعی کرد تبیین واقعگرایانهتری از انسان، تمایلات، باورها و احساسات او ارائه کند. در علوم شناختی، انسان دارای دو منبع شناخت است. اولی فکر و استدلال؛ و دومی، شهود است. منظور از شهود در اینجا همان common sense به معنای ادراک اولیه، سریع و سطحی است. چنین ادراکی در اکثر انسانها مشترک است. یعنی مثلا اینطور نیست که یک انسان آسیایی به امور نوستالژیک علاقهمند باشد ولی انسان امریکایی نباشد.
دانشمندان علوم شناختی به خوبی توانستند ریشه بخش زیادی از آنچه که باورها و گرایشهای ما را میسازد، در تاریخچه تکاملی انسان ببینند و توضیح دهند. آنها میگفتند اینکه بچهای که بداخلاق است غالبا میگویند به پدرش رفته!😊 را میتوان تعمیم داد و به اجداد چند میلیون سال قبل ما نیز رسید. مثلا اینکه ما از مار میترسیم یا رفتارهای عجیب (و شبه حیوانی) مثل خشم هنوز در ما وجود دارد، ریشه تکاملی دارد و برای بقا ایجاد شده و هنوز به جا مانده است.
🔹به همین شکل، زمینهها و استعدادهایی در ما وجود دارد که تمایل ما را به سمت بعضی از باورها بیشتر میکند. آنچه که باعنوان "سوگیریهای شناختی" این روزها احتمالا زیاد به گوشتان خورده، همین تمایلهاست.
مثلا اینکه از رونالدو برای تبلیغ کالایی استفاده میشود، به خاطر این است که آقای بازاریاب میداند ما دارای یک سوگیری شناختی به نام "اثر هالهای" هستیم. براساس این سوگیری اگر ما از یک جنبه به کسی علاقهمند باشیم، مثلا فوتبال او را دوست داشته باشیم، بقیه جنبههای او را هم بدون بررسی قبول میکنیم. مثلا سعی میکنیم همان کالایی که او مصرف میکند را ما هم مصرف کنیم.
🔹درنظر گرفتن این سوگیریها، به جامعهشناس، اقتصاددان، مدیر سازمان و سیاستگذار کمک میکند تبیین، پیشبینی و اقدام دقیقتری داشته باشد. اینکه سیاستگذاران در ایران اکثرا "غافلگیر" میشوند، به دلیل شناخت محدود آنها از انسان امروز و گرایشها و باورهای اوست.
چنین غافلگیریهایی درمورد دینورزی مردم هم وجود دارد. رویکردهای صرفا سنتی، قادر به تبیین رفتارهای امروز دینی مردم نیست. کسی که صرفا با فقه و تفسیر و کلام میخواهد رفتار دینی جامعه را بفهمد، پیشفرضی شبیه به "انسان عقلانی" اقتصاددانان کلاسیک دارد. او سوگیریهای شناختی انسان و تاثیر آنها در باورهای دینی را درنظر نمیگیرد.
🔹این یکی از جنبههای دانشِ جوانِ "علوم شناختی دین Cognitive Science of Religion" است. جاستین برت، پایهگذار این شاخه در این مقاله و بعدا مفصلتر در کتاب "Cognitive Science, Religion, and Theology" با اشاره به چرخش رفتاری در اقتصاد، سعی میکند اهمیت نگاه علوم شناختی را در دینشناسی تبیین کند.
سال 2002 جایزه نوبل اقتصاد به یک روانشناس! به نام دنیل کانمن رسید. او به همراه همکارش، عاموس تورسکی، جریان مهمی را در اقتصاد پایهگذاری کردند که به "اقتصاد رفتاری" مشهور شد.
حرف اصلی آنها این بود اگر برخی از معادلات علم اقتصاد به خوبی از پس توضیح رویدادهای اقتصادی (مثل سقوط بازار بورس) بر نمیآید، دلیل آن را باید در یک مفهوم محوری در اقتصاد کلاسیک به نام "انسان عقلانی" جستجو کرد. اقتصاد کلاسیک انسان را موجودی درنظر میگرفت که همواره تصمیمات منطقی برای منابع اقتصادی خود میگیرد.
🔹روانشناسی در اواخر قرن بیستم بر موج فراگیر علوم شناختی سوار شد و سعی کرد تبیین واقعگرایانهتری از انسان، تمایلات، باورها و احساسات او ارائه کند. در علوم شناختی، انسان دارای دو منبع شناخت است. اولی فکر و استدلال؛ و دومی، شهود است. منظور از شهود در اینجا همان common sense به معنای ادراک اولیه، سریع و سطحی است. چنین ادراکی در اکثر انسانها مشترک است. یعنی مثلا اینطور نیست که یک انسان آسیایی به امور نوستالژیک علاقهمند باشد ولی انسان امریکایی نباشد.
دانشمندان علوم شناختی به خوبی توانستند ریشه بخش زیادی از آنچه که باورها و گرایشهای ما را میسازد، در تاریخچه تکاملی انسان ببینند و توضیح دهند. آنها میگفتند اینکه بچهای که بداخلاق است غالبا میگویند به پدرش رفته!😊 را میتوان تعمیم داد و به اجداد چند میلیون سال قبل ما نیز رسید. مثلا اینکه ما از مار میترسیم یا رفتارهای عجیب (و شبه حیوانی) مثل خشم هنوز در ما وجود دارد، ریشه تکاملی دارد و برای بقا ایجاد شده و هنوز به جا مانده است.
🔹به همین شکل، زمینهها و استعدادهایی در ما وجود دارد که تمایل ما را به سمت بعضی از باورها بیشتر میکند. آنچه که باعنوان "سوگیریهای شناختی" این روزها احتمالا زیاد به گوشتان خورده، همین تمایلهاست.
مثلا اینکه از رونالدو برای تبلیغ کالایی استفاده میشود، به خاطر این است که آقای بازاریاب میداند ما دارای یک سوگیری شناختی به نام "اثر هالهای" هستیم. براساس این سوگیری اگر ما از یک جنبه به کسی علاقهمند باشیم، مثلا فوتبال او را دوست داشته باشیم، بقیه جنبههای او را هم بدون بررسی قبول میکنیم. مثلا سعی میکنیم همان کالایی که او مصرف میکند را ما هم مصرف کنیم.
🔹درنظر گرفتن این سوگیریها، به جامعهشناس، اقتصاددان، مدیر سازمان و سیاستگذار کمک میکند تبیین، پیشبینی و اقدام دقیقتری داشته باشد. اینکه سیاستگذاران در ایران اکثرا "غافلگیر" میشوند، به دلیل شناخت محدود آنها از انسان امروز و گرایشها و باورهای اوست.
چنین غافلگیریهایی درمورد دینورزی مردم هم وجود دارد. رویکردهای صرفا سنتی، قادر به تبیین رفتارهای امروز دینی مردم نیست. کسی که صرفا با فقه و تفسیر و کلام میخواهد رفتار دینی جامعه را بفهمد، پیشفرضی شبیه به "انسان عقلانی" اقتصاددانان کلاسیک دارد. او سوگیریهای شناختی انسان و تاثیر آنها در باورهای دینی را درنظر نمیگیرد.
🔹این یکی از جنبههای دانشِ جوانِ "علوم شناختی دین Cognitive Science of Religion" است. جاستین برت، پایهگذار این شاخه در این مقاله و بعدا مفصلتر در کتاب "Cognitive Science, Religion, and Theology" با اشاره به چرخش رفتاری در اقتصاد، سعی میکند اهمیت نگاه علوم شناختی را در دینشناسی تبیین کند.
The Immanent Frame
Which cognitive revolution?
David Brooks, in his New York Times op-ed column "The Neural Buddhists," offers speculations about how the "cognitive revolution" will impact religious belief. He goes on to cite studies by...
Forwarded from Sharif Today
«شریف، گلستان “مدیامن”ها»
#یادداشت_وارده
#جواد_درویش
▫️توضیح تحریریه: در شریفتودی سعی کردهایم برنامهها و ارائهها و رویدادهایی را معرفی کنیم که به نظرمان ارزش پیشنهاد شدن به دانشجوها را دارند. اخیرا هم سلسلهنشستهایی که #علی_قنواتی میزبانشان شده و نیز درس ترم بعدی که با پای #روزبه_تویسرکانی را دوباره به شریف باز میکند، در بین این پیشنهادها قرار گرفتهاند. هم موضوع نشستهای قنواتی و هم درسی که تویسرکانی به همراه ابراهیم آزادگان قرار است ارائه دهد، علم و این است. #جواد_درویش، فارغالتحصیل دکترای گروه #فلسفه_علم که خودش هم قبلا درسی را با عنوان علم و دین در این گروه ارائه کرده، در یادداشت زیر نگاهی انتقادی داشته به پرداختن به موضوع علم و دین از سوی افرادی که تخصص و زمینه اصلی کاریشان فلسفه نیست.
🔹 «مدیامن» شاید اصطلاح رایجی نباشد، ولی همانطور که سوپرمن، بتمن و اسپایدرمن داریم، «مدیامن» هم داریم. مدیامن از اهالی رسانه است و من آن را اینگونه تعریف میکنم: «هر برنامهساز، مجری، سخنران یا حتی نویسنده مخاطبداری که میزان سخنرانیها و برنامههای عمومیاش، بیشتر از آثار مکتوب دانشگاهی در موضوعی باشد که پیرامون آن صحبت میکند، یک مدیامن است.»
🔹 براساس این تعریف، ما مدیامنهای زیادی را در ایران سراغ داریم که درمورد علوم انسانی صحبت میکنند. در رشته اقتصاد به خصوص استعدادهای نابی در سالهای اخیر ظهور کردهاند! ولی معمولا دانشگاهها، به ویژه دانشگاه شریف تحفظ زیادی درمقابل این افراد دارند. مثلا اساتید اقتصاد و مدیریت شریف هیچگاه روی خوشی به حضور مدیامنها نشان نمیدهند.
🔹 اما ظاهرا در گروه معارف و گروه فلسفه علم چنین نیست. ترمهای قبل حضور امیرحسین ثابتی و عباس موزون را در گروه معارف شاهد بودیم، ماههای اخیر حضور علی قنواتی را در جلسات ثابت کتابخانه مرکزی و ترم بعد هم ظاهرا قرار است در خدمت دکتر روزبه توسرکانی باشیم.
🔹 من البته درصدد اثبات یا نفی دانش هیچکدام از این اساتید نیستم، ولی با تعریف فوق همه آنها را مدیامن میدانم. (و برخلاف جناب شریفتودی که با حضور دو نفر اول به مخالفت برخاست، ولی تبلیغ دو نفر دوم را میکند، با حضور هر چهار نفر در دانشگاه مخالفم.)
🔹 جالب اینکه جناب قنواتی و دکتر تویسرکانی که البته هردو در کار و رشته خودشان متبحرند، به موضوع مظلوم «علم و دین» میپردازند. البته «علم و دین» یکی از جذابترین موضوعات رسانهای در دنیاست. برخی از پرفروشترین کتابها (مثل کتابهای داوکینز و هراری) و پرمخاطبترین پادکستها (مثل پادکستهای سم هریس) و پربینندهترین تاکشوهای ایرانی و آمریکایی! (مثل برنامههای مرتبط با NDE و after life)، به موضوعات «علم و دین» اختصاص دارند.
🔹 اما در میان کتب و مقالات معتبر دانشگاهی مرتبط با این موضوع، شاید حتی یک اثر را پیدا نکنید که بدون «فلسفه» و دانش فلسفی کافی نوشته شده باشد. و این دو استاد گرانقدر با تمام دانشی که حتما هم در علم و هم در دین دارند، پیشینه فلسفی یا اثر قابل اعتنایی در فلسفه ندارند.
🔵 @SharifToday
#یادداشت_وارده
#جواد_درویش
▫️توضیح تحریریه: در شریفتودی سعی کردهایم برنامهها و ارائهها و رویدادهایی را معرفی کنیم که به نظرمان ارزش پیشنهاد شدن به دانشجوها را دارند. اخیرا هم سلسلهنشستهایی که #علی_قنواتی میزبانشان شده و نیز درس ترم بعدی که با پای #روزبه_تویسرکانی را دوباره به شریف باز میکند، در بین این پیشنهادها قرار گرفتهاند. هم موضوع نشستهای قنواتی و هم درسی که تویسرکانی به همراه ابراهیم آزادگان قرار است ارائه دهد، علم و این است. #جواد_درویش، فارغالتحصیل دکترای گروه #فلسفه_علم که خودش هم قبلا درسی را با عنوان علم و دین در این گروه ارائه کرده، در یادداشت زیر نگاهی انتقادی داشته به پرداختن به موضوع علم و دین از سوی افرادی که تخصص و زمینه اصلی کاریشان فلسفه نیست.
🔹 «مدیامن» شاید اصطلاح رایجی نباشد، ولی همانطور که سوپرمن، بتمن و اسپایدرمن داریم، «مدیامن» هم داریم. مدیامن از اهالی رسانه است و من آن را اینگونه تعریف میکنم: «هر برنامهساز، مجری، سخنران یا حتی نویسنده مخاطبداری که میزان سخنرانیها و برنامههای عمومیاش، بیشتر از آثار مکتوب دانشگاهی در موضوعی باشد که پیرامون آن صحبت میکند، یک مدیامن است.»
🔹 براساس این تعریف، ما مدیامنهای زیادی را در ایران سراغ داریم که درمورد علوم انسانی صحبت میکنند. در رشته اقتصاد به خصوص استعدادهای نابی در سالهای اخیر ظهور کردهاند! ولی معمولا دانشگاهها، به ویژه دانشگاه شریف تحفظ زیادی درمقابل این افراد دارند. مثلا اساتید اقتصاد و مدیریت شریف هیچگاه روی خوشی به حضور مدیامنها نشان نمیدهند.
🔹 اما ظاهرا در گروه معارف و گروه فلسفه علم چنین نیست. ترمهای قبل حضور امیرحسین ثابتی و عباس موزون را در گروه معارف شاهد بودیم، ماههای اخیر حضور علی قنواتی را در جلسات ثابت کتابخانه مرکزی و ترم بعد هم ظاهرا قرار است در خدمت دکتر روزبه توسرکانی باشیم.
🔹 من البته درصدد اثبات یا نفی دانش هیچکدام از این اساتید نیستم، ولی با تعریف فوق همه آنها را مدیامن میدانم. (و برخلاف جناب شریفتودی که با حضور دو نفر اول به مخالفت برخاست، ولی تبلیغ دو نفر دوم را میکند، با حضور هر چهار نفر در دانشگاه مخالفم.)
🔹 جالب اینکه جناب قنواتی و دکتر تویسرکانی که البته هردو در کار و رشته خودشان متبحرند، به موضوع مظلوم «علم و دین» میپردازند. البته «علم و دین» یکی از جذابترین موضوعات رسانهای در دنیاست. برخی از پرفروشترین کتابها (مثل کتابهای داوکینز و هراری) و پرمخاطبترین پادکستها (مثل پادکستهای سم هریس) و پربینندهترین تاکشوهای ایرانی و آمریکایی! (مثل برنامههای مرتبط با NDE و after life)، به موضوعات «علم و دین» اختصاص دارند.
🔹 اما در میان کتب و مقالات معتبر دانشگاهی مرتبط با این موضوع، شاید حتی یک اثر را پیدا نکنید که بدون «فلسفه» و دانش فلسفی کافی نوشته شده باشد. و این دو استاد گرانقدر با تمام دانشی که حتما هم در علم و هم در دین دارند، پیشینه فلسفی یا اثر قابل اعتنایی در فلسفه ندارند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
معمولا کسانی که تازه وارد رشتهای میشوند، اولین اساتیدی که دارند را در قله دانش میپندارند. ولی به مرور این قلهها فرو میریزند.
اما دکتر کریم مجتهدی که امروز به دیار باقی شتافت، برای من قلهای بود که هرچه بیشتر خواندم و استاد دیدم، مرتفعتر شد. من در بدو ورود به رشته فلسفه علم، دو درس با ایشان داشتم.
شخصیت فوقالعادهای بود که خودش را وقف دانش و فلسفه کرده بود. ایشان آنطور که شنیده بودم، هیچگاه ازدواج نکرد(البته در میان فلاسفه این شیوه مرسومی بوده چنانکه کانت هم همینگونه بود)
دکتر مجتهدی در سوربن درس خوانده بود. اما غیر از فرانسوی، به آلمانی، لاتین، انگلیسی و عربی هم کاملا مسلط بود.
من دو یادگار علمی از ایشان دارم که آنها را در همه کلاسها به دانشجویان میگویم:
اول، دیدگاه جالب ایشان درمورد تاثیرگذاری متفکران مسلمان در قرون وسطی بر شکلگیری دانشگاه در اروپا و ظهور رنسانس، که در کتاب «فلسفه در قرون وسطی» آن را تبیین کردهاند.
دوم، شیوه درست فلسفه خواندن. ایشان میگفتند فلسفه را باید به شکل مارپیچ خواند! یعنی اول یک مرور سطحی برای اینکه جغرافیای بحث دستتان بیاید و بعد یک لایه عمیقتر و..
خدایشان بیامرزد.
اما دکتر کریم مجتهدی که امروز به دیار باقی شتافت، برای من قلهای بود که هرچه بیشتر خواندم و استاد دیدم، مرتفعتر شد. من در بدو ورود به رشته فلسفه علم، دو درس با ایشان داشتم.
شخصیت فوقالعادهای بود که خودش را وقف دانش و فلسفه کرده بود. ایشان آنطور که شنیده بودم، هیچگاه ازدواج نکرد(البته در میان فلاسفه این شیوه مرسومی بوده چنانکه کانت هم همینگونه بود)
دکتر مجتهدی در سوربن درس خوانده بود. اما غیر از فرانسوی، به آلمانی، لاتین، انگلیسی و عربی هم کاملا مسلط بود.
من دو یادگار علمی از ایشان دارم که آنها را در همه کلاسها به دانشجویان میگویم:
اول، دیدگاه جالب ایشان درمورد تاثیرگذاری متفکران مسلمان در قرون وسطی بر شکلگیری دانشگاه در اروپا و ظهور رنسانس، که در کتاب «فلسفه در قرون وسطی» آن را تبیین کردهاند.
دوم، شیوه درست فلسفه خواندن. ایشان میگفتند فلسفه را باید به شکل مارپیچ خواند! یعنی اول یک مرور سطحی برای اینکه جغرافیای بحث دستتان بیاید و بعد یک لایه عمیقتر و..
خدایشان بیامرزد.
Forwarded from انجمن علمی فلسفهعلم شریف
📣 هسته پژوهشی فلسفه ذهن و علوم شناختی و انجمن فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی برگزار میکند:
🔹 سمینار ذهنشناخت
✅ با ارایه اساتید فلسفه ذهن و علوم شناختی
🗓 ۹ اسفند ۱۴۰۲
⏰ ۸:۱۵ تا ۱۹
📍دانشگاه صنعتی شریف، دانشکده مکانیک، سالن شورا
🔻هزینه ثبتنام: ۴۰۰ هزار تومان
✔️ این سمینار برای دانشجویان ۲۰۰ هزار تومان است
📌لوکیشن:
https://maps.app.goo.gl/E6LRPUZw1x8TzofD8
☑️برای اطلاعات بیشتر و ثبتنام از طریق لینک زیر اقدام کنید:
🌐https://evnd.co/UX854
معرفی سخنرانان سمینار در کانال زیر:
👥 🔈@Frontiers_sci
—————————
🆔 تلگرام | اینستاگرام | سایت | ویرگول | آرشیو فایلها
🔹 سمینار ذهنشناخت
✅ با ارایه اساتید فلسفه ذهن و علوم شناختی
🗓 ۹ اسفند ۱۴۰۲
⏰ ۸:۱۵ تا ۱۹
📍دانشگاه صنعتی شریف، دانشکده مکانیک، سالن شورا
🔻هزینه ثبتنام: ۴۰۰ هزار تومان
✔️ این سمینار برای دانشجویان ۲۰۰ هزار تومان است
📌لوکیشن:
https://maps.app.goo.gl/E6LRPUZw1x8TzofD8
☑️برای اطلاعات بیشتر و ثبتنام از طریق لینک زیر اقدام کنید:
🌐https://evnd.co/UX854
معرفی سخنرانان سمینار در کانال زیر:
👥 🔈@Frontiers_sci
—————————
🆔 تلگرام | اینستاگرام | سایت | ویرگول | آرشیو فایلها
🔴روایتی فلسفه علمی از انتخابات مجلس: علم، بدون ایمان خطرناک است و شبهعلم، با ایمان!
جمله معروفی هست منتسب به آلبرت اینشتین که میگوید "علم بدون ایمان لنگ است و ایمان بدون علم، کور" خلاصه اینکه اینشتین و خیلی از افراد دیگر پیوند بین علم و ایمان یا علم و اخلاق را ضروری میدانند. دلایل آنها هم واضح است. لااقل بعد از فیلم اوپنهایمر کمتر نیاز به توضیح دارد. اما تا الان کسی درمورد پیوند شبهعلم و ایمان چیزی نگفته است.
🔹شبهعلم کلا خطرناک است. شاید خطرناکتر از علمی که حتی منجر به تولید بمب اتم شد. چون شبهعلم non-science نیست، pseudo-science است. شبهعلم مثل موسیقی و نقاشی نیست که ادعای علمی نداشته باشد، مثل مارکسیسم، طالعبینی و جریانهای طب سنتی مخالف واکسن، ادعای علمی دارد.
فهرستی از موضوعات شبهعلم در مدخل مرتبط در دایره المعارف فلسفی استنفورد وجود دارد (اینجا) که علی اکبر رائفیپور تقریبا به همه یکجا معتقد است! در هر دوره از دوران مختلف تطورات عمیق فکریاش به یکی پرداخته و از کنار هیچکدام بیتفاوت نگذشته است!: اختربینی و پیشگویی آینده، مخالفت با واکسن اجباری، دروغپنداری بحران محیط زیست و گرمایش زمین و...
اگر پیشینیان ما چهرههایی داشتند -مثل شیخ بهایی- که جامع علوم زمان خود بودند، اینک ما پدیدهای داریم که جامع شبه علوم زمانه است!
🔹بله شبهعلم کلا خطرناک است اما وقتی وارد قلمرو عمل شود، وارد سیاست و اقتصاد و قانونگذاری و حکمرانی شود، میتواند فاجعه خلق کند. به همین دلیل در همان مدخل استنفورد، نویسنده بخشی را اختصاص میدهد به "ضرورت تمایزگذاری علم و شبهعلم در عرصه عمل" و ذیل آن به چند مصداق مهم اشاره میکند. از جمله "سیاستهای اقلیمی و آب و هوایی، سیاستهای محیط زیستی، سیاستهای مرتبط با سلامت و از همه مهمتر، حکمرانی و تصمیمگیری مبتنی بر علم و داده:
( It is essential for the rule of law that courts get the facts right. The reliability of different types of evidence must be correctly determined, and expert testimony must be based on the best available knowledge. Sometimes it is in the interest of litigants to present non-scientific claims as solid science. Therefore courts must be able to distinguish between science and pseudoscience.)
🔹به عبارت دیگر کسی که در مسند تصمیمگیری است، نه تنها باید از موضوعات شبهعلمی احتراز کند، که مهمتر این است که طرز فکر و مایندست او براساس روش شبهعلم نباشد. به علم، به داده، به نظر متخصصین، به دانشگاه، به مقاله علمی و به تجربه بشریت احترام بگذارد و از آنها استفاده کند. غیر از این باشد، جایگاه مهم او و ایمان پشت این طرز فکر، یک ملتی را میتواند به نابودی بکشاند.
🔸لذا رائفی پورِ وارد سیاست شده دیگر رائفی پورِ پشت تریبون نیست، او و اعضا لیستی که جمع کرده و بخشی را به مجلس فرستاده، بمبهای منفجر نشده هستند و کاش یک NPT داخلی بود و مانع شیوع و گسترش بیشتر آنها میشد...
جمله معروفی هست منتسب به آلبرت اینشتین که میگوید "علم بدون ایمان لنگ است و ایمان بدون علم، کور" خلاصه اینکه اینشتین و خیلی از افراد دیگر پیوند بین علم و ایمان یا علم و اخلاق را ضروری میدانند. دلایل آنها هم واضح است. لااقل بعد از فیلم اوپنهایمر کمتر نیاز به توضیح دارد. اما تا الان کسی درمورد پیوند شبهعلم و ایمان چیزی نگفته است.
🔹شبهعلم کلا خطرناک است. شاید خطرناکتر از علمی که حتی منجر به تولید بمب اتم شد. چون شبهعلم non-science نیست، pseudo-science است. شبهعلم مثل موسیقی و نقاشی نیست که ادعای علمی نداشته باشد، مثل مارکسیسم، طالعبینی و جریانهای طب سنتی مخالف واکسن، ادعای علمی دارد.
فهرستی از موضوعات شبهعلم در مدخل مرتبط در دایره المعارف فلسفی استنفورد وجود دارد (اینجا) که علی اکبر رائفیپور تقریبا به همه یکجا معتقد است! در هر دوره از دوران مختلف تطورات عمیق فکریاش به یکی پرداخته و از کنار هیچکدام بیتفاوت نگذشته است!: اختربینی و پیشگویی آینده، مخالفت با واکسن اجباری، دروغپنداری بحران محیط زیست و گرمایش زمین و...
اگر پیشینیان ما چهرههایی داشتند -مثل شیخ بهایی- که جامع علوم زمان خود بودند، اینک ما پدیدهای داریم که جامع شبه علوم زمانه است!
🔹بله شبهعلم کلا خطرناک است اما وقتی وارد قلمرو عمل شود، وارد سیاست و اقتصاد و قانونگذاری و حکمرانی شود، میتواند فاجعه خلق کند. به همین دلیل در همان مدخل استنفورد، نویسنده بخشی را اختصاص میدهد به "ضرورت تمایزگذاری علم و شبهعلم در عرصه عمل" و ذیل آن به چند مصداق مهم اشاره میکند. از جمله "سیاستهای اقلیمی و آب و هوایی، سیاستهای محیط زیستی، سیاستهای مرتبط با سلامت و از همه مهمتر، حکمرانی و تصمیمگیری مبتنی بر علم و داده:
( It is essential for the rule of law that courts get the facts right. The reliability of different types of evidence must be correctly determined, and expert testimony must be based on the best available knowledge. Sometimes it is in the interest of litigants to present non-scientific claims as solid science. Therefore courts must be able to distinguish between science and pseudoscience.)
🔹به عبارت دیگر کسی که در مسند تصمیمگیری است، نه تنها باید از موضوعات شبهعلمی احتراز کند، که مهمتر این است که طرز فکر و مایندست او براساس روش شبهعلم نباشد. به علم، به داده، به نظر متخصصین، به دانشگاه، به مقاله علمی و به تجربه بشریت احترام بگذارد و از آنها استفاده کند. غیر از این باشد، جایگاه مهم او و ایمان پشت این طرز فکر، یک ملتی را میتواند به نابودی بکشاند.
🔸لذا رائفی پورِ وارد سیاست شده دیگر رائفی پورِ پشت تریبون نیست، او و اعضا لیستی که جمع کرده و بخشی را به مجلس فرستاده، بمبهای منفجر نشده هستند و کاش یک NPT داخلی بود و مانع شیوع و گسترش بیشتر آنها میشد...
🔴 تعطیلات عید
اگر بگویم کجا با «مارتین لوتر کینگ جونیور» و سخنرانی معروف «رویایی دارم» آشنا شدم، خنده تان میگیرد! یک دوره مجازی بود که توسط دکتر علیرضا فیض بخش برگزار میشد و موضوع آن "برنامهریزی شخصی" بود. وقتی ایشان میخواست درمورد اهمیت چشمانداز (vision) در زندگی صحبت کند، مثالش سخنرانی مارتین لوتر کینگ بود! موضوع برنامهریزی را رها کردم و رفتم و کتاب زندگینامه خودنوشت مارتین لوتر کینگ که آن موقع به انگلیسی بود را پیدا کردم و شروع کردم به خواندن. در همان اثنا کتاب به فارسی ترجمه شد و توسط انتشارات کرگدن منتشر شد. (مطالعه آن پیشنهاد میشود)
🔹وقتی کتاب را خواندم و بیشتر با شخصیت او آشنا شدم، از کار دکتر فیض بخش در استفاده از چنین شخصیتی در زمینه برنامهریزی شخصی، دچار شرم نیابتی شدم!
کلا ادبیات برنامهریزیهای شخصی خیلی زیاد egocentric هستند. یعنی خودمحورانه تنظیم میشوند. به شما میگویند چشم "خود" را به قله "خود" بدوزید و زیاد سر به این طرف و آن طرف نچرخانید. (البته این خودمحوری برای نسل تباهِ ما، کمی لازم است، ولی برای نسل جدید که با کتابهای "عادتهای اتمی" و "اثر مرکب" و... بزرگ شده، بیشتر باید درمورد اهمیت «زندگی جمعی» صحبت کرد. )
حالا در چنین زمینهای معرفی کسی مثل مارتین لوتر کینگ، مثل استفاده از "حافظ" به عنوان شخصیت الگو برای مهندسان است! مثلا فرض کنید در تقویم ما روز مهندس، روز بزرگداشت حافظ بود! (البته الان یادم افتاد که اخیرا روز چهارشنبه سوری را در تقویم به عنوان روز تکریم همسایگان نامگذاری کردهاند!)
🔷بگذریم. میخواستم درمورد تعطیلات عید بگویم. بگویم اشتباه من را مرتکب نشوید که یک لیست بلند از کارهای عقب افتاده ردیف کنید. نه فقط برای اینکه نباید تعطیلات را به خود و اطرافیان زهرمار کنیم، بلکه بیشتر برای اینکه هوا و فضای عید بسیار مساعد برای جمعبندی کردن کارهای قبلی و برنامهریزی کردن برای کارهای بعدی است.
من یک بار در توییتر نوشته بودم که چندسالی است شب آخر هر سال را به نوشتن آنچه در آن سال انجام دادهام و کامیابیها و ناکامیهای آن سال اختصاص میدهم و شب 21 ماه رمضان را به نوشتن رئوس کلی برنامههایی که برای سال بعد دارم. (یک نفر کامنت گذاشته بود «بین اینها که بلاتکلیف میشوی!» گفتم «نه، براساس برنامه قبلی جلو میروم!» ولی حالا امسال این دو شب خیلی به هم نزدیک شدهاند و به حمدلله این شبهه نیز برطرف میشود!)
🔹البته در برنامهریزی نباید فراموش کنیم که ما در ایران زندگی میکنیم! زندگی در ایران مهیج و جذاب است، چون هر روز با یک شگفتانه جدید از خواب بیدار میشویم! و این برنامهریزی را خیلی سخت میکند. برای همین برخی معتقدند "برنامهریزی" به معنای دقیق کلمه اساسا برای سوئیس و فنلاند است، که در جای خودش درست هم هست.
ولی این دلیل نمیشود به پشت سر و پیش روی خودمان اصلا نگاه نکنیم و خطوطی کلی از اهداف و چشماندازها را برای خودمان طراحی نکنیم. ممکن است به هرحال ترافیک باز شود و مجبور شویم حرکتی کنیم!
🔹خلاصه اینکه خوب است این ایام کمتر خودمان را درگیر کارهای عقب افتاده کنیم، از بهار و موسم reset شدن طبیعت الهام بگیریم و ذهن و ضمیرمان را reset کنیم تا بهتر بتوانیم برای سال پیش رو برنامهریزی کنیم. حالا چه این برنامه بخواهد egocentric باشد چه مارتین لوتر کینگی!
🔻پ.ن: این لاطائلاتِ نصحیتگونه یک دفعه امشب و یک هفته بعد از شروع سال جدید که همه به کار و مهمانی گذشت و بعد از اینکه مطالب یک سال اخیر این کانال را مرور کردم، به ذهنم رسید. گفتم اینجا بنویسم شاید کسی مثل من مبتلا بود و به دردش خورد.
اگر بگویم کجا با «مارتین لوتر کینگ جونیور» و سخنرانی معروف «رویایی دارم» آشنا شدم، خنده تان میگیرد! یک دوره مجازی بود که توسط دکتر علیرضا فیض بخش برگزار میشد و موضوع آن "برنامهریزی شخصی" بود. وقتی ایشان میخواست درمورد اهمیت چشمانداز (vision) در زندگی صحبت کند، مثالش سخنرانی مارتین لوتر کینگ بود! موضوع برنامهریزی را رها کردم و رفتم و کتاب زندگینامه خودنوشت مارتین لوتر کینگ که آن موقع به انگلیسی بود را پیدا کردم و شروع کردم به خواندن. در همان اثنا کتاب به فارسی ترجمه شد و توسط انتشارات کرگدن منتشر شد. (مطالعه آن پیشنهاد میشود)
🔹وقتی کتاب را خواندم و بیشتر با شخصیت او آشنا شدم، از کار دکتر فیض بخش در استفاده از چنین شخصیتی در زمینه برنامهریزی شخصی، دچار شرم نیابتی شدم!
کلا ادبیات برنامهریزیهای شخصی خیلی زیاد egocentric هستند. یعنی خودمحورانه تنظیم میشوند. به شما میگویند چشم "خود" را به قله "خود" بدوزید و زیاد سر به این طرف و آن طرف نچرخانید. (البته این خودمحوری برای نسل تباهِ ما، کمی لازم است، ولی برای نسل جدید که با کتابهای "عادتهای اتمی" و "اثر مرکب" و... بزرگ شده، بیشتر باید درمورد اهمیت «زندگی جمعی» صحبت کرد. )
حالا در چنین زمینهای معرفی کسی مثل مارتین لوتر کینگ، مثل استفاده از "حافظ" به عنوان شخصیت الگو برای مهندسان است! مثلا فرض کنید در تقویم ما روز مهندس، روز بزرگداشت حافظ بود! (البته الان یادم افتاد که اخیرا روز چهارشنبه سوری را در تقویم به عنوان روز تکریم همسایگان نامگذاری کردهاند!)
🔷بگذریم. میخواستم درمورد تعطیلات عید بگویم. بگویم اشتباه من را مرتکب نشوید که یک لیست بلند از کارهای عقب افتاده ردیف کنید. نه فقط برای اینکه نباید تعطیلات را به خود و اطرافیان زهرمار کنیم، بلکه بیشتر برای اینکه هوا و فضای عید بسیار مساعد برای جمعبندی کردن کارهای قبلی و برنامهریزی کردن برای کارهای بعدی است.
من یک بار در توییتر نوشته بودم که چندسالی است شب آخر هر سال را به نوشتن آنچه در آن سال انجام دادهام و کامیابیها و ناکامیهای آن سال اختصاص میدهم و شب 21 ماه رمضان را به نوشتن رئوس کلی برنامههایی که برای سال بعد دارم. (یک نفر کامنت گذاشته بود «بین اینها که بلاتکلیف میشوی!» گفتم «نه، براساس برنامه قبلی جلو میروم!» ولی حالا امسال این دو شب خیلی به هم نزدیک شدهاند و به حمدلله این شبهه نیز برطرف میشود!)
🔹البته در برنامهریزی نباید فراموش کنیم که ما در ایران زندگی میکنیم! زندگی در ایران مهیج و جذاب است، چون هر روز با یک شگفتانه جدید از خواب بیدار میشویم! و این برنامهریزی را خیلی سخت میکند. برای همین برخی معتقدند "برنامهریزی" به معنای دقیق کلمه اساسا برای سوئیس و فنلاند است، که در جای خودش درست هم هست.
ولی این دلیل نمیشود به پشت سر و پیش روی خودمان اصلا نگاه نکنیم و خطوطی کلی از اهداف و چشماندازها را برای خودمان طراحی نکنیم. ممکن است به هرحال ترافیک باز شود و مجبور شویم حرکتی کنیم!
🔹خلاصه اینکه خوب است این ایام کمتر خودمان را درگیر کارهای عقب افتاده کنیم، از بهار و موسم reset شدن طبیعت الهام بگیریم و ذهن و ضمیرمان را reset کنیم تا بهتر بتوانیم برای سال پیش رو برنامهریزی کنیم. حالا چه این برنامه بخواهد egocentric باشد چه مارتین لوتر کینگی!
🔻پ.ن: این لاطائلاتِ نصحیتگونه یک دفعه امشب و یک هفته بعد از شروع سال جدید که همه به کار و مهمانی گذشت و بعد از اینکه مطالب یک سال اخیر این کانال را مرور کردم، به ذهنم رسید. گفتم اینجا بنویسم شاید کسی مثل من مبتلا بود و به دردش خورد.
🔴«ناهماهنگی شناختی» را جدی بگیرید!
همانطور که افزایش کلسترول و قند و چربی خطرناک است، افزایش ناهماهنگی شناختی یا Cognitive Dissonance هم برای انسان خطرناک است.
حالا «ناهماهنگی شناختی» چیست؟
انسانها به لحاظ روانی گرایش دارند به اینکه بین باورها و عقایدی که دارند، همچنین بین باورها و رفتارها و تمایلات خودشان هماهنگی ایجاد کنند. اگر بین باورها (یا بین باورها و رفتارها) تعارض پیش بیاید، انسان دچار پارهای مشکلات روانی مثل اضطراب میشود و احساس ناخوشایندی پیدا میکند که روی همه ابعاد روحی و حتی جسمی او تاثیر نامطلوب میگذارد. به این حالت -یعنی بروز تعارض بین باورها یا بین باور و رفتار یک شخص- ناهماهنگی شناختی میگویند.
مثلا کسی که باور دارد به اینکه سیگار بسیار آسیب زننده است ولی گرایش زیادی به سیگار دارد، دچار ناهماهنگی شناختی است.
برای کاهش ناهماهنگی شناختی، افراد عموما سه استراتژی را بکار میبرند. اول، تغییر باور. دوم، تغییر رفتار (یا باور مخالف باور اول). سوم تولید توجیهاتی برای ایجاد هماهنگی.
(برای آشنایی بیشتر با این مفهوم این فیلم را ببینید.)
🔹ناهماهنگی شناختی درمورد باورها و رفتارهای دینی هم میتواند ایجاد شود. مثلا اکثر مسلمانانی که به اروپا، به ویژه کشورهای اسکاندیناوی مهاجرت میکنند، دچار ناهماهنگی شناختی دینی میشوند. استراتژی اغلب ایرانیان در این شرایط تغییر باورهای قبلی است. اما عربهای مهاجر معمولا کامیونیتیهایی برای خود ایجاد و سعی میکنند برای تن ندادن به تغییر در باورها یا رفتارها، فضای اطراف را برای خود شبیه یک محیط اسلامی کنند.
پدیده «خیابان ایران» و «شهرک شهید محلاتی» و برخی کافهها و محیطهای تفریحی مذهبی نیز در راستای همین استراتژی در تهران ایجاد شده است.
🔹همین حالت دقیقا برای دیگران هم وجود دارد:
یک دختر جوان که به لحاظ باور معرفتی، عقیده به حجاب ندارد، وقتی در محیطی کار میکند که لازم است حجاب را رعایت کند، دچار ناهماهنگی شناختی میشود. او برای کاهش اضطراب و آثار نامطلوب روانی این حالت، اگر نخواهد باور خود را تغییر دهد، باید محیط کار یا حتی محیط زندگی خود را تغییر دهد.
این موضوع را من در مصاحبه با مجلهای که پیرامون استارتاپها در ایران منتشر شده بود گفتم. بعد از ماجراهایی که سال قبل برای دیجیکالا و طاقچه روی داد، تحلیلهایی منتشر شد که این فضاهای کسب و کار خاستگاه غربی دارند و فرهنگ غربی را با خود آوردهاند. حرف من در آن مصاحبه این بود که این استارتاپها فقط محیطهای کار خصوصی هستند که کمی نگاه کنترلگر حاکمیت بر آنها کمتر است. درنتیجه کارکنان آن میتوانند همانطور که عقیده دارند و در محیطهای دیگرشان هستند، در این محیطهای کاری هم باشند.
یعنی جوان جویای کار، جایی را برای کاهش ناهماهنگی شناختی خود پیدا کرده که لازم نیست مثل آن کارمند و مجری صدا و سیما، طوری فکر کند و در جمع دوستانش حاضر باشد و طور دیگری سر کار حاضر شود (همچنین طوری فکر کند و طور دیگری جلوی دوربین حرف بزند) و مدام رنج این ناهماهنگی شناختی را با خود حمل کند.
🔹ناگفته پیداست که نوعی از ناهماهنگی شناختی دینی همان مفهوم مهم "نفاق" است که برای کسی که اندکی هم با قرآن سروکار داشته، مفهومی قابل چشم پوشی نیست. در واقع غیر از چالشهای روحی و روانی، انبوه توصیههای اخلاقی و دینی درمورد پرهیز از نفاق هم دلیل دیگری برای کاهش ناهماهنگی شناختی است.
🔹تا اینجا همه حرفها توصیفی بود. توصیف factual به روایت علم روانشناسی و توصیف دینی به روایت قرآن.
اما از این دو توصیف، اگر یک حرف تجویزی بخواهد بیرون بیاید این است که برای هیچ هدفی نباید به روشهایی متوسل شد که به پدیده ناهماهنگی شناختی و نفاق دامن میزند.
به عبارت واضحتر، سیاست تقلیل دادن امور درونی و باورها و تمایلات انسانی، به قانون انتظامی، سیاستی از پیش شکست خورده است. انسان در کوتاه مدت ممکن است بتواند با رعایت قانون، فشار ناهماهنگی شناختی را تحمل کند، اما برای بلند مدت یا محیط زندگیاش را عوض میکند، یا همانجایی که هست را دگرگون میکند!
همانطور که افزایش کلسترول و قند و چربی خطرناک است، افزایش ناهماهنگی شناختی یا Cognitive Dissonance هم برای انسان خطرناک است.
حالا «ناهماهنگی شناختی» چیست؟
انسانها به لحاظ روانی گرایش دارند به اینکه بین باورها و عقایدی که دارند، همچنین بین باورها و رفتارها و تمایلات خودشان هماهنگی ایجاد کنند. اگر بین باورها (یا بین باورها و رفتارها) تعارض پیش بیاید، انسان دچار پارهای مشکلات روانی مثل اضطراب میشود و احساس ناخوشایندی پیدا میکند که روی همه ابعاد روحی و حتی جسمی او تاثیر نامطلوب میگذارد. به این حالت -یعنی بروز تعارض بین باورها یا بین باور و رفتار یک شخص- ناهماهنگی شناختی میگویند.
مثلا کسی که باور دارد به اینکه سیگار بسیار آسیب زننده است ولی گرایش زیادی به سیگار دارد، دچار ناهماهنگی شناختی است.
برای کاهش ناهماهنگی شناختی، افراد عموما سه استراتژی را بکار میبرند. اول، تغییر باور. دوم، تغییر رفتار (یا باور مخالف باور اول). سوم تولید توجیهاتی برای ایجاد هماهنگی.
(برای آشنایی بیشتر با این مفهوم این فیلم را ببینید.)
🔹ناهماهنگی شناختی درمورد باورها و رفتارهای دینی هم میتواند ایجاد شود. مثلا اکثر مسلمانانی که به اروپا، به ویژه کشورهای اسکاندیناوی مهاجرت میکنند، دچار ناهماهنگی شناختی دینی میشوند. استراتژی اغلب ایرانیان در این شرایط تغییر باورهای قبلی است. اما عربهای مهاجر معمولا کامیونیتیهایی برای خود ایجاد و سعی میکنند برای تن ندادن به تغییر در باورها یا رفتارها، فضای اطراف را برای خود شبیه یک محیط اسلامی کنند.
پدیده «خیابان ایران» و «شهرک شهید محلاتی» و برخی کافهها و محیطهای تفریحی مذهبی نیز در راستای همین استراتژی در تهران ایجاد شده است.
🔹همین حالت دقیقا برای دیگران هم وجود دارد:
یک دختر جوان که به لحاظ باور معرفتی، عقیده به حجاب ندارد، وقتی در محیطی کار میکند که لازم است حجاب را رعایت کند، دچار ناهماهنگی شناختی میشود. او برای کاهش اضطراب و آثار نامطلوب روانی این حالت، اگر نخواهد باور خود را تغییر دهد، باید محیط کار یا حتی محیط زندگی خود را تغییر دهد.
این موضوع را من در مصاحبه با مجلهای که پیرامون استارتاپها در ایران منتشر شده بود گفتم. بعد از ماجراهایی که سال قبل برای دیجیکالا و طاقچه روی داد، تحلیلهایی منتشر شد که این فضاهای کسب و کار خاستگاه غربی دارند و فرهنگ غربی را با خود آوردهاند. حرف من در آن مصاحبه این بود که این استارتاپها فقط محیطهای کار خصوصی هستند که کمی نگاه کنترلگر حاکمیت بر آنها کمتر است. درنتیجه کارکنان آن میتوانند همانطور که عقیده دارند و در محیطهای دیگرشان هستند، در این محیطهای کاری هم باشند.
یعنی جوان جویای کار، جایی را برای کاهش ناهماهنگی شناختی خود پیدا کرده که لازم نیست مثل آن کارمند و مجری صدا و سیما، طوری فکر کند و در جمع دوستانش حاضر باشد و طور دیگری سر کار حاضر شود (همچنین طوری فکر کند و طور دیگری جلوی دوربین حرف بزند) و مدام رنج این ناهماهنگی شناختی را با خود حمل کند.
🔹ناگفته پیداست که نوعی از ناهماهنگی شناختی دینی همان مفهوم مهم "نفاق" است که برای کسی که اندکی هم با قرآن سروکار داشته، مفهومی قابل چشم پوشی نیست. در واقع غیر از چالشهای روحی و روانی، انبوه توصیههای اخلاقی و دینی درمورد پرهیز از نفاق هم دلیل دیگری برای کاهش ناهماهنگی شناختی است.
🔹تا اینجا همه حرفها توصیفی بود. توصیف factual به روایت علم روانشناسی و توصیف دینی به روایت قرآن.
اما از این دو توصیف، اگر یک حرف تجویزی بخواهد بیرون بیاید این است که برای هیچ هدفی نباید به روشهایی متوسل شد که به پدیده ناهماهنگی شناختی و نفاق دامن میزند.
به عبارت واضحتر، سیاست تقلیل دادن امور درونی و باورها و تمایلات انسانی، به قانون انتظامی، سیاستی از پیش شکست خورده است. انسان در کوتاه مدت ممکن است بتواند با رعایت قانون، فشار ناهماهنگی شناختی را تحمل کند، اما برای بلند مدت یا محیط زندگیاش را عوض میکند، یا همانجایی که هست را دگرگون میکند!
Javad Darvish Audio
<unknown>
📣 صوت ارائه مقاله با موضوع:
♦️ارزیابی تعهد به طبیعتگرایی روششناختی در دیدگاه دنیل دنت در باب آگاهی
🗣 توسط: جواد درویش (دانشگاه شهید بهشتی)
🔥همایش بینالمللی فلسفه ذهن، دوم اسفند 1402
@PhilMind
♦️ارزیابی تعهد به طبیعتگرایی روششناختی در دیدگاه دنیل دنت در باب آگاهی
🗣 توسط: جواد درویش (دانشگاه شهید بهشتی)
🔥همایش بینالمللی فلسفه ذهن، دوم اسفند 1402
@PhilMind
وادی|جواد درویش
🔴«ناهماهنگی شناختی» را جدی بگیرید! همانطور که افزایش کلسترول و قند و چربی خطرناک است، افزایش ناهماهنگی شناختی یا Cognitive Dissonance هم برای انسان خطرناک است. حالا «ناهماهنگی شناختی» چیست؟ انسانها به لحاظ روانی گرایش دارند به اینکه بین باورها و عقایدی…
🔸نقدی بر یادداشت «ناهماهنگی شناختی را جدی بگیرید»
آقای محسن مجیدی، دوست بسیار عزیز و فرهیخته من، نکاتی در نقد این مطلب نوشتهاند که عینا در ادامه میآورم:
در خصوص پست آخر کانالتون، توصیف جالبی بود و واقعا جا داره بگم عالی مینویسید. بدون لکنت از ابتدا تا آخر میشه پستهای کانالتون رو خوند.
اما از حیث محتوا و تجویز...
اول بگم واقعاً خودم بدون قضاوتم و نمیدونم درست و غلط تجویزی در مسأله پوشش چیه؟ منتها اگه کمی بلند بلند فکر کنم این به ذهنم میرسه که:
۱. اگر مشابه نتیجهگیری شما بحث نفاق رو شرط هر گونه تجویز قرار دهیم، آیا میشه نادیده انگاشتن فطرت و میل به پوشش و حیا رو هم نوعی نفاق دانست؟ اگر مهمترین ویژگی نفاق تفاوت ظاهر و باطن بخاطر منافع و یا مصلحت فردی باشه، شاید بشه گفت خیلیا بخاطر پرستیژ و جلب نظر دیگران، فطرت و باطنشان را نادید میگیرند.
۲. اگه خودتون رو جای قانونگذار بذارید، در هر قانونی که وضع میکنید این ناهماهنگی شناختی/نفاق برای گروهی از جامعه پدید میآید. نفس بد بودن نفاق آیا نتیجه میدهد که هر عاملی که زمینهساز آن میشود، نباید واقع شود؟ اگر چنین باشد خود دین هم نباید نازل میشد! چون همین دین عامل گمراهی و لجاجت و نفاق عده زیادی شد! در مجموع فکر میکنم برای قانونگذار اینکه در وضع هر قانون و تصمیمی گروهی از مردم گرفتار ناهماهنگی شناختی میشوند، بدیهی است و شرط قانونگذاریاش نیست. مگر اینکه بحث کمی و تعداد این اتفاق برایش اهمیتی داشته باشد.
۳. حال برگردم به تعریف شما که نفاق، نوعی ناهماهنگی شناختی در عرصه دین است. گمان نمیکنم چنین باشد. در نفاق به معنی دینیاش تظاهر به ایمان به قصد ضربه زدن به دین ویژگی اصلی است. وگرنه تن دادن ظاهری از سر اکراه و اجبار معنی نفاق نمیدهد. حتی تن دادن ظاهری به دین برای هماهنگی با محیط پیرامون باز معنی نفاق در دین را نمیدهد.
۴. در موارد خاصتر مثل بحث همجنسگرایی باز فکر میکنید هر نوع تجویزی نباید منجر به دامن زدن یا ایجاد ناهماهنگی شناختی افراد شود؟ یا این موارد استثنا هستند؟ چون شما هرکاری کنید، طرف درست یا غلط ادعا میکند که میل جنسی او به نحو طبیعی و ژنتیکی به همجنس گرایش دارد. اگر خلاف این گرایش را ابراز کند آیا این مصداق نفاق است؟ اگر قانونگذار یا فرهنگ جامعه، فرد را از ابراز میلش برحذر دارند، شرط تجویزی ما را زیر پا گذاشتند؟
۵. حال اگر ابعاد سیاسی و منظر قدرت بحث حجاب را کنار بگذاریم و ابعاد دینی و اخلاقی آن را صرفا مدنظر بگیریم، من فکر میکنم از منظر قانونگذار یا صاحب قدرت، مهمترین نگرانی این است که این تغییر وضع حجاب نه ناشی از گذارهای طبیعی جامعه، بلکه ناشی از فشارها و تصمیمات دیگری مخالف حاکمیت است. فرض کنید دشمن شما برای رسیدن به خواستهها و گرفتنامتیاز از شما یا ضربه زدن به شما، سالها نقشه انحراف فرزندتان را میکشد و او را به انواع و اقسام گناهان و اشتباهات تشویق و ترغیب میکند. اینجا چه نوع برخوردی درست است؟
آقای محسن مجیدی، دوست بسیار عزیز و فرهیخته من، نکاتی در نقد این مطلب نوشتهاند که عینا در ادامه میآورم:
در خصوص پست آخر کانالتون، توصیف جالبی بود و واقعا جا داره بگم عالی مینویسید. بدون لکنت از ابتدا تا آخر میشه پستهای کانالتون رو خوند.
اما از حیث محتوا و تجویز...
اول بگم واقعاً خودم بدون قضاوتم و نمیدونم درست و غلط تجویزی در مسأله پوشش چیه؟ منتها اگه کمی بلند بلند فکر کنم این به ذهنم میرسه که:
۱. اگر مشابه نتیجهگیری شما بحث نفاق رو شرط هر گونه تجویز قرار دهیم، آیا میشه نادیده انگاشتن فطرت و میل به پوشش و حیا رو هم نوعی نفاق دانست؟ اگر مهمترین ویژگی نفاق تفاوت ظاهر و باطن بخاطر منافع و یا مصلحت فردی باشه، شاید بشه گفت خیلیا بخاطر پرستیژ و جلب نظر دیگران، فطرت و باطنشان را نادید میگیرند.
۲. اگه خودتون رو جای قانونگذار بذارید، در هر قانونی که وضع میکنید این ناهماهنگی شناختی/نفاق برای گروهی از جامعه پدید میآید. نفس بد بودن نفاق آیا نتیجه میدهد که هر عاملی که زمینهساز آن میشود، نباید واقع شود؟ اگر چنین باشد خود دین هم نباید نازل میشد! چون همین دین عامل گمراهی و لجاجت و نفاق عده زیادی شد! در مجموع فکر میکنم برای قانونگذار اینکه در وضع هر قانون و تصمیمی گروهی از مردم گرفتار ناهماهنگی شناختی میشوند، بدیهی است و شرط قانونگذاریاش نیست. مگر اینکه بحث کمی و تعداد این اتفاق برایش اهمیتی داشته باشد.
۳. حال برگردم به تعریف شما که نفاق، نوعی ناهماهنگی شناختی در عرصه دین است. گمان نمیکنم چنین باشد. در نفاق به معنی دینیاش تظاهر به ایمان به قصد ضربه زدن به دین ویژگی اصلی است. وگرنه تن دادن ظاهری از سر اکراه و اجبار معنی نفاق نمیدهد. حتی تن دادن ظاهری به دین برای هماهنگی با محیط پیرامون باز معنی نفاق در دین را نمیدهد.
۴. در موارد خاصتر مثل بحث همجنسگرایی باز فکر میکنید هر نوع تجویزی نباید منجر به دامن زدن یا ایجاد ناهماهنگی شناختی افراد شود؟ یا این موارد استثنا هستند؟ چون شما هرکاری کنید، طرف درست یا غلط ادعا میکند که میل جنسی او به نحو طبیعی و ژنتیکی به همجنس گرایش دارد. اگر خلاف این گرایش را ابراز کند آیا این مصداق نفاق است؟ اگر قانونگذار یا فرهنگ جامعه، فرد را از ابراز میلش برحذر دارند، شرط تجویزی ما را زیر پا گذاشتند؟
۵. حال اگر ابعاد سیاسی و منظر قدرت بحث حجاب را کنار بگذاریم و ابعاد دینی و اخلاقی آن را صرفا مدنظر بگیریم، من فکر میکنم از منظر قانونگذار یا صاحب قدرت، مهمترین نگرانی این است که این تغییر وضع حجاب نه ناشی از گذارهای طبیعی جامعه، بلکه ناشی از فشارها و تصمیمات دیگری مخالف حاکمیت است. فرض کنید دشمن شما برای رسیدن به خواستهها و گرفتنامتیاز از شما یا ضربه زدن به شما، سالها نقشه انحراف فرزندتان را میکشد و او را به انواع و اقسام گناهان و اشتباهات تشویق و ترغیب میکند. اینجا چه نوع برخوردی درست است؟