Telegram Web Link
مفروضه‌های اساسی ACT
درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) شش مهارت اصلی، معروف به هگزافلکس/شش‌ضلعی انعطاف‌پذیری روانی، را برای افزایش انعطاف‌پذیری روان‌شناختی ادغام می‌کند. با این حال، تمرکز صرف بر این مهارت‌ها می‌تواند پیچیدگی مدل ACT را نادیده بگیرد. اثربخشی ACT به درک عمیق از دانش علمی، نظریه‌ها و فلسفه‌های زیربنایی آن بستگی دارد. درمانگران و مشاوران باید با این مبانی آشنا باشند تا بتوانند مداخلات خود را به طور مؤثری تنظیم کنند.

درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر نظریه چارچوب‌ ارتباطی (RFT) که به تبیین علمی زبان و نحوه ارتباط مفاهیم می‌پردازد، استوار است. این درمان همچنین بر فلسفه بافتارگرایی کارکردی تکیه دارد که معنای رفتار را در بستر محیط و تاریخچه‌اش می‌‌جوید. درک این فرضیات اساسی برای درمانگران جهت استفاده مؤثر از ابزارها و تکنیک‌های ACT بسیار حیاتی است.

همه‌چیز رفتار است

یکی از فرضیات اصلی ACT این است که تمام تجربیات انسانی، چه درونی (افکار و احساسات) و چه بیرونی (اعمال قابل مشاهده)، به عنوان رفتار در نظر گرفته می‌شوند. این دیدگاه با رفتارگرایی رادیکال همخوانی دارد که رویدادهای درونی را به عنوان بخشی از فهرست رفتاری به رسمیت می‌شناسد. ماتریکس ACT ابزاری است که برای نشان دادن کارکرد تمام رفتارهای انسانی استفاده می‌شود و دیدگاه جامعی به رفتار را که شامل جنبه‌های درونی و قابل مشاهده است، ارائه می‌کند.

در ACT، رفتار به عنوان هدفمند و غیرتصادفی دیده می‌شود. بافتارگرایی کارکردی پیشنهاد می‌کند که رفتارها تحت تأثیر محیط‌های تاریخی و فعلی قرار دارند. این بدان معناست که رفتارها قابل پیش‌بینی هستند و الگوهایی دارند که می‌توان آن‌ها را برای درک بهتر اقدامات فرد تجزیه و تحلیل کرد. با شناخت این که رفتار به زمینه مرتبط است، درمانگران ACT می‌توانند بهتر به علل اصلی اقدامات مراجعان خود بپردازند.

رفتار تصادفی نیست و هر رفتاری هدفمند است
یکی دیگر از اصول کلیدی این است که تمام رفتارها هدفمند هستند و وظایف خاصی را برای فرد انجام می‌دهند. رفتارها در صورتی که به نتایج مطلوبی دست یابند، تقویت می‌شوند، چه حرکت به سوی چیزی معنادار باشد یا دور شدن از چیزی ناراحت‌کننده. این دیدگاه تأکید دارد که رفتارها تطابق‌های کاربردی با چالش‌های محیطی هستند و هر عملی هدفمند و مرتبط با زمینه است.

حقیقت مطلقی (دربارۀ رفتار) وجود ندارد
درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد به مفهوم حقیقت مطلق پایبند نیست؛ بلکه بر مفهوم اقدام مؤثر به عنوان معیاری برای صدق و حقیقت تمرکز دارد. به عبارت دیگر که یک رفتار در صورتی صحیح تلقی می‌شود که به دستیابی به هدف مشخصی کمک کند. این دیدگاه کاربردی نسبت به حقیقت به پزشکان و مراجعان کمک می‌کند تا بر رفتارهایی که در رسیدن به نتایج مطلوب موثر هستند، تمرکز کنند، نه این که در مورد درستی مطلق آن‌ها بحث کنند.
منبع:
Johnson, D., & Bennett, R. (2023). Acceptance and Commitment Therapy: Responses to Frequently Asked Questions. Taylor & Francis.
https://www.tg-me.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
مقاومت در برابر درمان: یک پدیده بین‌فردی

زمانی این باور گسترده وجود داشت که افراد مبتلا به اختلالات مصرف مواد، دروغگویانی مرضی هستند که به شدت در برابر درمان مقاومت می‌کنند. اما شواهد علمی نشان می‌دهد که اعتیاد محدود به ویژگی‌های شخصیتی یا جمعیت‌شناختی خاصی نیست.

در واقع، این باور ناشی از یک پیشگویی خود-تحقق بخش بود. سبک ارتباطی غیرپذیرا، آمرانه و رویارویی‌جویانه‌ای که در درمان اعتیاد رایج بود، به طور طبیعی به جای صداقت، موجب ایجاد موضع دفاعی در مراجعان می‌شد. این سبک ضد-درمانی، به نوبه خود دیدگاه بدبینانه‌ای درباره پیش‌آگهی مراجعان ایجاد می‌کرد.

در مقابل، سبک ارتباطی پذیرا و همدلانه معمولاً مقاومت را کاهش می‌دهد. «مقاومت» مراجع را می‌توان با تغییر در سبک واکنش درمانگر، مانند تنظیم صدای رادیو بالا و پایین برد. واکنش‌های دفاعی یا مقاوم مراجع نیز به نوبه خود پیش‌بینی‌کننده نتایج ضعیف‌تر درمان هستند.

این پدیده ممکن است ریشه در پویایی‌های ارتباطی بین‌فردی داشته باشد. افراد تمایل دارند در برابر نصیحت‌ها و ترغیب‌های ناخوانده، حتی اگر با آنها موافق باشند، واکنش منفی نشان دهند. پیروی از نصیحت یا ترغیب به معنای پذیرش موضع «زیردست» است. نصیحت‌های رفتاری زمینه مساعدی برای برانگیختن واکنش و عدم پیروی فراهم می‌کنند.

بنابراین مقاومت در برابر درمان، بیشتر یک پدیده بین‌فردی است تا ویژگی ذاتی مراجع. درمانگرانی که با سبکی پذیرا، احترام‌آمیز و همدلانه با مراجعان تعامل می‌کنند، کمتر با مقاومت مواجه می‌شوند. در مقابل، رویکردهای قضاوت‌کننده و آمرانه عمدتاً با افزایش دفاعی بودن و مقاومت همراه هستند.
#پذیرش_بین‌فردی #رواندرمانی_اثربخش #مقاومت_در_رواندرمانی #باورهای_بنیادین_رواندرمانگر
https://www.tg-me.com/AcademyofPsychotherapy
نظریه تکاملی در درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد چه کابردهایی دارد ؟

نظریه تکاملی نقش مهمی در مبانی نظری درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد ایفا می‌کند و توضیح می‌دهد که چرا انسان‌ها با مشکلات روان‌شناختی مواجه می‌شوند. بر خلاف برخی مدل‌های روان‌درمانی مانند شناخت درمانی بک که بر کاهش پریشانی و بهبودی از بیماری تمرکز دارند، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر کمک به افراد برای سرشار کردن زندگی‌شان با معنا و هدفمندی تأکید دارد. این رویکرد، مشکلات روان‌شناختی را به عنوان پاسخ‌های تطابقی به چالش‌های محیطی می‌بیند، نه صرفاً به عنوان بیماری‌ها یا اختلالات درون‌فردی.

توانایی‌های پیشرفته زبانی و شناختی انسان که برای بهبود همکاری و ارتباطات تکامل یافته‌اند، همچنین می‌توانند در ایجاد یا تشدید رنج روانی نقش‌افرینی کنند. برای مثال، توانایی نشخوار ذهنی در مورد شکست‌های گذشته یا نگرانی در مورد آینده ، زندگی در لحظه حال را برای انسان‌ها دشوار می‌سازد. این موضوع اغلب منجر به الگوهای ناسازگارانه آمیختگی شناختی و اجتناب از تجربه می‌شود که فرد را در یک چرخه معیوب از پریشانی گرفتار می‌کند.

درمانگران در رویکرد مبتنی بر پذیرش و تعهد، با الهام از فرایند انتخاب طبیعی در تکامل، تنوع و انعطاف‌پذیری رفتاری را در مراجعان تشویق می‌کنند. آن‌ها به افراد کمک می‌کنند تا دریابند چه رفتارهایی برای شان کارآمد است و آن‌ها را ترغیب می‌کنند تا رفتارهای سازگارانه را انتخاب و حفظ کنند. این رویکرد، انعطاف‌پذیری روانی را ارتقا می‌دهد و به مراجعان کمک می‌کند تا محیط‌های خود را به طور مؤثرتری مدیریت نمایند.

اگرچه درک اصول تکاملی می‌تواند برای بسیاری از مراجعان ارزنده‌ساز و ارزشمند باشد، اما بحث در مورد این موضوع برای کاربرد مؤثر درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد ضروری نیست. درمانگران در این رویکرد باید همواره انعطاف‌پذیر باشند و به باورها و زمینه‌های فردی مراجعان خود توجه کنند. آن‌ها باید گفتگو در مورد نظریه تکاملی را تنها زمانی در فرایند درمان بگنجانند که به ارزش درمان بیفزاید. در حالی که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در درک مشکلات روانی به نظریه تکاملی متکی است، اما همچنان بر تعامل بین فرد و محیط او به عنوان عامل اصلی ایجادکننده مشکل تأکید دارد، نه صرفاً مکان‌یابی مشکل درون فرد. این انعطاف‌پذیری و توجه به بافتار، تضمین می‌کند که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد برای طیف گسترده‌ای از مراجعان، مرتبط و مؤثر باقی بماند.
منبع:
Johnson, D., & Bennett, R. (2023). Acceptance and Commitment Therapy: Responses to Frequently Asked Questions. Taylor & Francis.
https://www.tg-me.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
Forwarded from تکامل و فلسفه
درس‌هایی از "نظریه‌ی بازی تکاملی" برای افزایش همکاری اجتماعی
(نمونه‌ای از فلسفه‌ورزی طبیعت‌گرایانه)


شاخه‌ای از نظریه‌ی بازی تکاملی، توصیفی از چگونگی تکامل همکاری‌های اجتماعی عرضه می‌کند. اما از این توصیف‌ها می‌توان تجویزهایی برای بهتر زیستن استنباط کرد. هدایت جامعه بر اساس شواهد به این معناست که در ایدئولوژی‌های سیاسی و اقتصادی رایج بازبینی کنیم و اجازه دهیم علم راهنمای تصمیمات ما باشد. به برخی از پژوهش‌ها نگاهی بیاندازیم.

۱. نتایج پژوهشی نشان می‌دهد اگر خواهان افزایش رواداری در جامعه هستیم باید با افزایش نابرابری مقابله کنیم. در این پژوهش نشان داده شد بازتوزیع عادلانه‌تر ثروت در جامعه به افزایش رواداری می‌انجامد.

۲. اما پژوهش‌های دیگری نشان می‌دهند که برابری کامل نیز از کارآمدی همکاری می‌کاهد. به عبارتی، از یکسو نباید بگذاریم شکاف نابرابری‌ها در جامعه گسترش یابد و از سوی دیگر نباید به نحوی تصنعی همه‌ی افراد جامعه را برابر کنیم.
این پژوهش همگام با پژوهش قبلی نشان می‌دهد افزایش نابرابری سدی بر سر راه همکاری است اما از سوی دیگر برای افزایش کارآمدی همکاری باید به برخی از افراد جامعه که قابلیت‌های بیشتری دارند منابع بیشتری در جهت افزایش کارکرد گروه اختصاص داد.

۳. در همین راستا پژوهش سومی نشان می‌دهد که باید تنوع را در جمعیت‌ها و گروه‌ها به رسمیت بشناسیم تا همکاری افزایش یابد.

۴. قبلاً نیز ژاپنی‌ها در سال ۲۰۱۷، نشان داده بودند که هرچه میزان تنوع هنجارها در سطح جامعه بیشتر باشد میزان همکاری بیشتر خواهد شد. (به عبارتی همکاری در جوامع چندحزبی که تنوعی از هنجارها را نمایندگی می‌کنند بیش از جوامع دوحزبی یا تک‌حزبی است. این ایده‌ی شایع که اگر همه‌ی مردم جامعه سخنان واحدی را بگویند به افزایش وحدت، و همکاریِ متعاقبِ آن می‌انجامد کاملاً نادرست است.)

۵. اما چگونه می‌توان شهروندانی تربیت کرد که تنوع هنجارها را در جامعه پذیرا باشند و در نتیجه همکاری افزایش یابد؟ ساده‌ترین پاسخ این است که باید همدلی را میان افراد جامعه افزایش دهیم. هنر بهترین ابزار در رسیدن به این هدف است.

۶. واضح به نظر می‌رسد که انسان‌ها با افرادی همکاری می‌کنند که اعتبار اجتماعی بالاتری داشته باشند. اما افراد جامعه به ندرت یکدیگر را می‌شناسند. پژوهشی که در ۲۰۲۱ نتایج آن در نیچر منتشر شد با بهره‌گیری از مدل‌های ریاضیاتی نشان داد که وجود نهادهایی که به نحوی شفاف اعتبار افراد را ارزیابی ‌می‌کنند بر همکاری اجتماعی می‌افزاید. (کارکرد نظام‌های شفاف‌سازی مالی و روزنامه‎های آزاد، روشن ساختن اعتبار شهروندان و سیاستمداران است.)

۷. وقتی نهادهایی برای افزایش همکاری تعبیه شود افراد حتی بدون تأمل در مورد پیشینه‌ی دیگران می‌توانند وارد همکاریِ کارآمدی با آنها شوند. در پژوهشی نشان داده شد که با سطح محدودی از حافظه، و بدون بررسی سوابق کامل افراد، نیز امکان همکاری وجود دارد.

۸. در پژوهش دیگری نشان داده شد که برای شکار جمعی نیازی به ساختارهای ذهنی پیچیده نیست و اگر شرایط یادگیریِ تقویتی فراهم شود موجوداتی با ذهنیت ساده نیز می‌توانند شکار جمعی کنند.

اگر با ذهنیتی ساده نیز امکان همکاری پیچیده وجود دارد، احتمالاً باید موارد بیشتری از چنین پدیده‌هایی را در جهان طبیعت شاهد باشیم. پژوهش دیگری نشان می‌دهد که موجوداتی با ذهنیت بسیار ساده، همچون ماهی‌های سیکلید، با بهره‌گیری از تنبیه خاطیان سطح همکاری در حفظ قلمرو را افزایش می‌دهند.

۹. وقتی جانورانی ساده موفق به انجام یک کار گروهی جمعی می‌شوند انسان‌ها نیز می‌توانند. اگر نهادهایی در جهت افزایش همکاری طراحی شوند با سرعت بالایی می‌توان بسیاری از مشکلات امروز بشر را حل کرد. علم راه‌حل‌هایی دارد. به عنوان نمونه‌ای عملی از کاربست نظریه‌ی بازی تکاملی در حل مسائل اجتماعی، بکارگیری آن را در شبکه‌ی حمل‌ونقل جاده‌ای شهری ببینید.

خلاصه: با توجه به داده‌های مورد اشاره، جامعه‌ای در مسیر به‌زیستی عمومی است که: شکاف نابرابری اقتصادی در آن کاسته شود؛ قابلیت‌های منحصربه‌فرد انسان‌ها به رسمیت شناخته شود؛ تنوعی از هنجارها در جامعه وجود داشته باشد؛ پروژه‌های یکسان‌سازی افراد کنار نهاده شود؛ نهادهای اعتبارسنجیِ شفاف در جامعه برقرار باشند؛ شرایط یادگیری تقویتی برای افراد در جامعه فراهم باشد؛ و خاطیان همکاری اجتماعی نیز تنبیه شوند.

آنچه در اینجا بیان شد استنباطِ توصیه‌هایی عملی از علوم تجربی و ریاضیات بود. این نمونه‌ای از فلسفه‌ی طبیعت‌گرایانه‌‌ی تجویزی‌ست: اینکه توصیه‌های به‌زیستی مبتنی بر آخرین داده‌های علمی باشند. برگرفتن داده‌هایی علمی به سان مهره‌های یک گردن‌آویز و به رشته درآوردن آنها در عرضه راهکارهایی برای خوب‌زیستن؛ و نه آنکه بدون توجه به داده‌های تجربی نسخه‌هایی برای هدایت جوامع و به‌زیستی انسان عرضه کنیم.

هادی صمدی
@evophilosophy
اصالت در رواندرمانی: تعادل ظریف میان حرفه‌ای بودن و انسان بودن

اصالت در رواندرمانی مفهومی است که اهمیت آن را نمی‌توان نادیده گرفت. برخلاف برخی حرفه‌ها که در آنها فاصله و عینیت ضروری است، در رواندرمانی، درمانگرانی که گرم و صادق هستند، معمولاً نتایج بهتری برای مراجعان خود به دست می‌آورند.

اصالت را می‌توان به دو بخش درونی و بیرونی تقسیم کرد. بخش درونی، که "همخوانی" نامیده می‌شود، به معنای آگاهی و پذیرش تجربیات درونی خود است. بخش بیرونی، یا "اصالت"، به نحوه بیان این تجربیات به شیوه‌ای سازنده برای مراجع اشاره دارد.

نکته مهم این است که اصالت باید همیشه در بستر بزرگتر پذیرش، همدلی و توجه مثبت رخ دهد. اصالت بدون همدلی می‌تواند آسیب‌زا باشد. درمانگران باید بتوانند واکنش‌های خود را از طریق یک فیلتر همدلانه منتقل کنند تا به بهترین نحو به منافع مراجعان خدمت کنند.

از نظر کاربردی، درمانگران می‌توانند اصالت را به روش‌های زیر در کار خود بگنجانند:

1. خودآگاهی: به طور مداوم از احساسات و افکار خود در جلسات درمان آگاه باشید.
2. پذیرش خود: احساسات و تجربیات خود را، حتی اگر منفی باشند، بپذیرید.
3. خودافشایی هدفمند: اطلاعات شخصی را تنها زمانی که به نفع مراجع است، به اشتراک بگذارید.
4. صداقت: از انکار یا پنهان کردن احساسات واقعی خود خودداری کنید.
5. انعطاف‌پذیری: آماده باشید تا در صورت لزوم از نقش "متخصص" خارج شوید و انسانیت خود را نشان دهید.



علی‌رغم سودمندی اصالت مهم است که درمانگران تعادل ظریفی را دربارۀ ارائۀ رفتار اصیل حفظ کنند. افشای بیش از حد یا نامناسب می‌تواند مضر باشد. هدف این نیست که درمانگر هر فکر یا احساسی را بیان کند، بلکه باید از عدم صداقت و تظاهر اجتناب کند.
در نهایت، اصالت یک مهارت قابل یادگیری و بهبود است. درمانگران می‌توانند با تمرین مداوم خودآگاهی، پذیرش خود و ارتباط صادقانه، این مهارت را در خود تقویت کنند. این نه تنها به بهبود نتایج درمان کمک می‌کند، بلکه می‌تواند رضایت شغلی درمانگر را نیز افزایش دهد.
#رواندرمانی_اثربخش #تبحر_در_رواندرمانی #اصالت #همخوانی
#genuineness
#Congruence
منبع:
Miller, W. R., & Moyers, T. B. (2021). Effective psychotherapists: Clinical skills that improve client outcomes. Guilford Press.
https://www.tg-me.com/AcademyofPsychotherapy
چرا درمانگران ACT به هر سؤالی با «بستگی دارد» پاسخ می‌دهند؟

از دیدگاه بافتارگرایی کارکردی، کارکرد هر رفتار به بافتار وقوع آن وابسته است و بدون در نظر گرفتن بافتار، درک رفتار غیرممکن است. از سوی دیگر چون بافتارگرایی کارکردی کاری با مفهوم حقیقت مطلق ندارد، درمانگر ACT که از این جهان‌بینی برای هدایت کار درمانگرانۀ خود بهره می‌برد به ندرت می‌تواند پاسخ قطعی به سؤالات بدهد. به عبارت دیگر پاسخ همیشه به بافتار سؤال بستگی دارد.
پژوهش‌ها نشان می‌دهد آموزش پیروی از قواعد، توانایی واکنش مؤثر افراد به تغییرات بعدی در موقعیت را مختل می‌کند. پیروی سفت و سخت از قاعده، حساسیت آدمی به بافتار را کاهش می‌دهد و دیدن آنچه در اطراف ما می‌گذرد را دشوارتر می‌سازد؛ در مقابل، آموزش به افراد برای درک موقعیت و پاسخ انعطاف‌پذیر، سبک پاسخگویی چابک‌تری ایجاد می‌کند.

درمانگران ACT با گفتن «بستگی دارد» پرسشگر را به حساسیت نسبت به بافتار سؤال تشویق می‌کنند. آنها ترجیح می‌دهند افراد را به سمت توجه به شرایط محیطی سوق دهند و از آنها بخواهند خودشان این شرایط را ردیابی کنند، به جای اینکه صرفاً به آنها مشاوره بدهند.
درمانگران ACT به این شیوه می‌خواهند به دیگران کمک کنند مهارت ردیابی مؤثرترین عمل در هر موقعیت را پرورش دهند، نه اینکه صرفاً به آنها بگویند چه کاری انجام دهند.
در آموزش مهارت‌ها، اگرچه مقداری اقدامات آموزشی پایه اجتناب‌ناپذیر است، اما تشویق به انعطاف‌پذیری در قواعد بر اساس ردیابی تغییرات بافتار، بسیار مفیدتر خواهد بود؛ پس به جای دادن یک راه حل، درمانگران ACT باید درمانجویان را در نظر گرفتن جنبه‌های مختلف (مسیرهای متفاوت) و انتخاب گزینه‌ای که با توجه به عوامل بافتاری برای آنها بهترین است، راهنمایی کنند.
به طور کلی، گفتن «بستگی دارد» نشانگر اهمیت بافتار در تعیین کارکرد رفتار و تصمیم‌گیری است. این عبارت یادآور این نکته است که پاسخ‌های کلی و همه‌جانبه به ندرت مفید هستند. در عوض، درمانگران ACT باید درمانجویان را به سمت ارزیابی موقعیت‌های خاص و انتخاب پاسخ‌های منعطف و متناسب با بافتار هدایت کنند. آنها باید بر پرورش مهارت حساسیت به بافتار و قضاوت مستقل، به جای وابستگی صرف به قواعد از پیش تعیین شده تأکید کنند. این رویکرد انعطاف‌پذیر، افراد را برای رویارویی با موقعیت‌های متنوع زندگی توانمند می‌سازد.
منبع:
Johnson, D., & Bennett, R. (2023). Acceptance and Commitment Therapy: Responses to Frequently Asked Questions. Taylor & Francis.
https://www.tg-me.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
نظریۀ چارچوب ارتباطی چیست؟

نظریۀ چارچوب ارتباطی با تأکید بر اهمیت یادگیری نمادین، تلاش می‌کند تبیینی رفتاری از زبان انسان و نحوه کارکرد آن ارائه دهد. این نظریه به ما کمک می‌کند بفهمیم که چرا انسان‌ها صرفاً با ربط دادن کلمات و ایده‌ها به یکدیگر دچار پریشانی می‌شوند و چگونه می‌توانیم از همان فرایندها برای شکل‌دهی به مداخلات روانی استفاده کنیم. پریشانی انسان از دیدگاه نظریۀ چارچوب ارتباطی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، به دلیل توانایی زبان که تقریباً همه ما از آن برخورداریم، امری همه‌گیر در نظر گرفته می‌شود. این ادعایی محوری است که هر دو رویکرد بر آن تأکید دارند.

پژوهش‌های نظریۀ چارچوب ارتباطی توانسته‌اند جنبه‌های متنوعی از رفتار "زبانی" انسان را بررسی کنند. این نظریه بر این باور است که مفهوم پاسخ‌دهی ارتباطی قراردادی برای درک تمامی فعالیت‌های کلامی، از جمله نام‌گذاری، درک، تمثیل، استعاره و پیروی از قاعده، حیاتی است. درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد نیز به شدت بر همین دیدگاه تکیه دارد و بررسی دقیق بسیاری از مداخلات این رویکرد نشان می‌دهد که آنها حول این مفهوم و سایر مفاهیم اصلی نظریۀ چارچوب ارتباطی بنا شده‌اند.

بنیاد نظریۀ چارچوب ارتباطی، نظریه رفتارگرایی رادیکال است و این نظریه سعی دارد نواقص بخشی مهم از رفتارگرایی رادیکال به نام نظریه رفتار کلامی اسکینر را برطرف کند. نظریۀ چارچوب ارتباطی با تأکید بر رویکرد علم‌ پایه، شیوه‌ای برای آزمون تجربی فرضیه‌ها درباره زبان ارائه می‌دهد. پژوهش‌های حوزه نظریۀ چارچوب ارتباطی در 20 سال گذشته به سرعت گسترش یافته و تأثیر عمیقی بر نحوه اجرای درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد داشته است.

رابطه بین نظریۀ چارچوب ارتباطی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بسیار نزدیک و تأثیرگذار است، به گونه‌ای که پژوهش‌های نظریۀ چارچوب ارتباطی به سؤالات مربوط به شکل عملی مداخلات درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد پاسخ می‌دهد و در عین حال، اجرای این درمان به پژوهشگران حوزه نظریۀ چارچوب ارتباطی در یافتن مسیرهای پژوهشی کمک می‌کند. با وجود این رابطه نزدیک، این سؤال مطرح می‌شود که آیا یک درمانگر برای اجرای درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، واقعاً نیاز دارد که نظریۀ چارچوب ارتباطی را به خوبی بداند یا خیر ؟

به طور خلاصه، نظریۀ چارچوب ارتباطی تلاشی است برای تبیین توانایی شگفت‌انگیز انسان در برقراری ارتباط بین هر محرکی با محرک دیگر و استنتاج روابط بین آنها، حتی بدون آموزش مستقیم. انسان‌ها می‌توانند بین هر دو شیء، ایده یا مفهوم، هرچند تصادفی، رابطه‌ای قراردادی برقرار کنند. این توانایی و تمایل به استنتاج روابط، که تقریباً بدون آگاهی ما رخ می‌دهد، موضوعی کاملاً محوری در توانایی زبانی انسان است. یک چارچوب ارتباطی، ایده چارچوب را به عنوان استعاره‌ای برای توصیف چگونگی ارتباط دو مفهوم با یکدیگر و ماهیت آن رابطه به کار می‌برد. از دیدگاه نظریۀ چارچوب ارتباطی، بسیاری از روابطی که ما استنتاج می‌کنیم، به طور قراردادی شکل گرفته‌اند. با این حال، وقتی رابطه‌ای در ذهن ما شکل می‌گیرد، صرف نظر از میزان قراردادی بودن آن، حتی اشاره به آن ممکن است کافی باشد تا واکنشی را در ما برانگیزد.

نظریۀ چارچوب ارتباطی با تمرکز بر مفهوم پاسخ‌دهی ارتباطی قراردادی می‌کوشد درک عمیق‌تری از چرایی رفتارها و پریشانی‌های انسان به دست دهد و از همین بینش در شکل‌دادن به مداخلات درمانی بهره ببرد. اگرچه نظریۀ چارچوب ارتباطی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد مسیرهای مستقلی را دنبال می‌کنند، اما در عین حال در تعامل نزدیک با یکدیگر قرار دارند و از دستاوردهای هم برای تکامل خود استفاده می‌کنند. بدون شک، شناخت عمیق‌تر نظریۀ چارچوب ارتباطی می‌تواند به درمانگران درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در درک بهتر مبانی نظری مداخلات و اجرای دقیق‌تر آنها کمک شایانی کند.
منبع:
Johnson, D., & Bennett, R. (2023). Acceptance and Commitment Therapy: Responses to Frequently Asked Questions. Taylor & Francis.
https://www.tg-me.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
چه پیوندی میان درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) و دیگر رویکردهای درمانی شناختی‌رفتاری (CBT) وجود دارد؟ (بخش اول)

پرسش از برتری ACT بر CBT یا برعکس، پرسشی رایج در میان کسانی است که نخستین بار با ACT آشنا می‌شوند. پرسشی که تا طرح می‌شود، فرد را به گِرد هم آوردن این دو رویکرد در یک چارچوب ارتباطی فرا می‌خواند. گرچه وسوسه‌برانگیز است بار دیگر از «بستگی دارد» استفاده کنیم، در عین حال توجه به انگیزه‌های گوناگونی که ممکن است در پس این پرسش نهفته باشد مهم است؛ پس واقعاً پاسخ به آن بستگی دارد که از واژه‌های 'ACT'، 'CBT' و 'بهتر'، چه مرادی داشته باشیم. اگر معیار "بهتر بودن"، میزان اثربخشی باشد، آنگاه این پرسشی تجربی است که می‌توان با ارجاع به پژوهش‌ها کم و کیف پاسخ را دانست. با این حال، «بهتر بودن» ممکن است به معنای همخوانی شخصی با ارزش‌ها یا فلسفه درمانگر، یا میزان رضایت درمانجو باشد، و هر دو اینها می‌توانند بر اثربخشی تأثیر بگذارند. موضوع پیچیده است.

دشواری دیگر که ما را به پرسش محوری این فصل نزدیک‌تر می‌کند، دریافت ما از معنای 'ACT' و 'CBT' است. اگر فرض را بر این می‌گذاریم که جذب‌شدگان به این کانال، نیاز چندانی به تعریفی طولانی از ACT ندارند آنگاه می‌توان به اختصار، ACT را رویکردی برای تغییر رفتار و بهزیستی معرفی کرد که هدفش یاری رساندن به افراد است تا زندگی خود را بیشتر در زمان حال، با توجه فزون‌تر به ارزش‌ها و اهداف مهم، و با توجه کمتر آمیخته به تجربه‌های درونی ناخواسته سپری کنند. ACT برقراری ارتباط با افکار و احساسات نامطلوب را از راه فنون پذیرش و بهوشیاری ارتقا می‌دهد، با این هدف که پاسخ‌دهی منعطف‌تر را پرورش دهد و به ساختن الگوهای کارآمدتر رفتار یاری رساند. ACT شیوه‌ای را برای مدیریت رنج از راه برانگیختن افراد به گزینش زندگی بر پایه مهم‌ترین ارزش‌هایشان پیش می‌نهد. این رویکرد بر شالوده بافتارگرایی کارکردی به مثابه فلسفۀ علم، و بر نظریه رفتارگرایی رادیکال و تکاملی که با نظریه چارچوب‌های ارتباطی گسترش یافته، بنا شده است. در نتیجه، مجموعه خاصی از فنون را تجویز نمی‌کند و به پروتکل آشکاری پایبند نیست.

تعریف 'CBT' اندکی دشوارتر است. هر چند اغلب از آن چنان صحبت می‌شود که گویی چیزی واحد و یکپارچه است، اما دقیق‌تر آن است که CBT را یک مکتب فکری یا سنت روان‌درمانی بدانیم. در دوران مدرن، بهتر است CBT را ترکیبی از الگوها و رویکردهایی ببینیم که با گذر زمان تکامل یافته‌اند، در هم تنیده شده‌اند و چه بسا همچنان به تکامل خود ادامه دهند. رویکردهای درون سنت CBT، در تلاش برای برقراری توازنی آشکار میان رفتار قابل مشاهده و پدیده‌های درونی چون افکار و هیجان‌ها، دارای وجوه اشتراکند. رویکردهای گوناگون درون CBT ممکن است بر رفتار (مانند فعال‌سازی رفتاری) یا شناخت (مانند رفتاردرمانی عقلانی‌هیجانی) تأکید بیشتری داشته باشند، اما همگی به تعامل میان افکار، هیجان‌ها، رفتارها، حس‌های فیزیولوژیک فرد، و بافتار محیطی یا تاریخی که این تجربه‌ها در آن رخ می‌دهند، می‌پردازند.

اغلب افراد CBT را در فرایند تکاملش دارای سه «موج» مجزا می‌بینند . «موج اول» بر رفتارها و رویدادهای قابل مشاهده، با نگاهی به سنجش، پیش‌بینی و کنترل پاسخ‌های رفتاری تمرکز داشت. این تمرکز به تدریج گسترش یافت تا رویدادهای درونی، از جمله افکار، احساس‌ها و فرایندهای زبانی را نیز در بر گیرد. در پاسخ به این انتقاد که رویکردی با تمرکز عمده بر رفتار، بیش از حد تقلیل‌گرا است، روان‌شناسی بالینی بیشتر به سوی علوم شناختی نوظهور متمایل شد. افزایش توجه به شناخت، در کنار توسعه تکنیک‌هایی برای اصلاح افکار و باورها، نشانۀ شاخص «موج دوم» CBT بود. "موج سوم" CBT با تمرکز بر رابطه میان رفتار و بافتارهایی که در آن رخ می‌دهد و نیز تکنیک‌هایی برای دگرگون ساختن شیوه ارتباط افراد با افکار، رفتارها و رویدادها شناخته می‌شود. این موج به جای تلاش برای تغییر محتوای افکار و احساس‌ها، بر دگرگونی بافتاری که این تجربه‌ها در آن رخ می‌دهند تأکید دارد. در نتیجه، این گونه‌های معاصرتر CBT، علاقه اندکی به دغدغه‌های اصلی پیروان «موج دوم»، مانند بازسازی شناختی یا کاهش نشانه‌ها نشان می‌دهند. ACT، شناخت‌درمانی مبتنی بر بهوشیاری (MBCT) و رفتاردرمانی دیالکتیکی (DBT) از برجسته‌ترین نمونه‌های «موج سوم» CBT به شمار می‌روند.
منبع:
Johnson, D., & Bennett, R. (2023). Acceptance and Commitment Therapy: Responses to Frequently Asked Questions. Taylor & Francis.
https://www.tg-me.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
چه پیوندی میان درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) و دیگر رویکردهای درمانی شناختی‌رفتاری (CBT) وجود دارد؟ (بخش دوم)

در مشخص کردن پیوند میان ACT و دیگر درمان‌های شناختی‌رفتاری، کافی است آن را یک CBT «موج سومی» بدانیم که از عناصر رفتاری این سنت نشأت گرفته است. مقایسه ACT و CBT به مثابه دو رویکردِ کاملاً جدا از هم، همانند مقایسه سیب و میوه است و چندان راهگشا نیست. با معیار قرار دادن انسجام فکری، درست‌تر آن است که ACT را یکی از گونه‌های CBT بدانیم، درست همان‌گونه که سیب یکی از انواع میوه است. عاملی که چنین مقایسه‌هایی را دشوار می‌کند، نقش برجستۀ شناخت‌درمانی (CT) در تصور CBT است. CT به دلیل انبوه پژوهش‌های پیامدی و بهره‌گیری‌اش از الگوی پزشکی رنج روانی، چنان برجسته شده که تقریباً با خود CBT مترادف شده است. از این رو، به نظر می‌رسد آنگاه که افراد به مقایسه ACT و CBT می‌پردازند، در واقع اغلب در پی آنند که میان ACT (به عنوان یک CBT «موج سومی» نوپاتر) و CT (در جایگاه رویکردی مشهورتر در «موج دوم» CBT) مقایسه‌ای انجام دهند. انجام چنین کاری موجه است، چرا که این دو رویکرد دارای شباهت‌ها و تفاوت‌های قابل توجهی هستند. درمانگران آموزش‌دیده در هر دو روش می‌توانند به درمانجویان انتخاب بین این دو و یا حتی شیوه‌ای ترکیبی که از مفاهیم و فنون هر دو بهره می‌گیرد را پیشنهاد کنند.

این نکته آشکار است که ACT و CT از دیدگاه پیش‌فرض‌های فلسفی تفاوت معناداری با هم دارند: ACT بر شالودۀ بافتارگرایی کارکردی استوار است، در حالی که CT الهام خود را از استعاره‌های مکانیکی و منطق و خِرد رواقی می‌گیرد. با این حال، هرچه بیشتر به سطح فنون نزدیک شویم، شباهت‌ها آشکارتر می‌گردند، به ویژه در کاربرد روش‌های رفتاری، مانند مواجهه یا فعال‌سازی رفتاری. هر چند در ظاهر این فنون یکسان به نظر می‌رسند، اما مهم است به یاد داشته باشیم که درمانگران ACT و CT ممکن است به دلایل متفاوت و با اهداف ناهمسان به انجام آنها بپردازند.

به طور خلاصه، پیوند میان درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و دیگر رویکردهای درمانی شناختی‌رفتاری، هم از تفاوت‌ها و هم از نقاط اشتراک تشکیل شده است. با اینکه ACT در بسیاری از مفاهیم و فنون، ریشه در سنت CBT دارد، اما با تکیه بر پیش‌فرض‌های فلسفی متفاوت و تأکید بیشتر بر کارکرد رفتار در بافتار، مسیر متمایزی را در پیش گرفته است. گرچه مقایسه دقیق این رویکردها اغلب با دشواری‌هایی همراه است، اما درمانگران می‌توانند از تجمیع خردمندانه نقاط قوت هر کدام، به نفع مراجعان خود بهره برند. در نهایت، آنچه مهم است، نه عنوان رویکرد، که کمک به افراد در دستیابی به زندگی ارزشمند و معنادار است و در این راه، هم نظریه‌های نوین و هم دانش سنتی، جایگاه خود را دارند.
منبع:
Johnson, D., & Bennett, R. (2023). Acceptance and Commitment Therapy: Responses to Frequently Asked Questions. Taylor & Francis.
https://www.tg-me.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
Forwarded from طرحی‌نو
فلسفه اکت تا حدود زیادی مشابه دعای آرامش زیر است

🔶 آنچه را که نمی توانی تغییر بدهی با آرامش بپذیر و برای تغییر آنچه که میتوانی تلاش کن و این را در خود پرورش بده که تفاوت این دو را بدانی

🔷 بسیاری از افراد متوجه میشوند انجام دادن این امر به راحتی امکان پذیر نیست دلیل این امر آن است که افراد اغلب نمی دانند که چه چیزی را می توانند تغییر دهند و چه چیزی را
نمی توانند تغییر دهند.

🔶اکت به افراد یاد می‌دهد این گفته را به عمل تبدیل کنند.
اکت همه‌گیر بودن رنج انسان را می‌پذیرد و به دنبال کاهش دردها و یا ایجاد احساس مثبت خاصی در درمانجو نیست .

🔷 قرار نیست اکت راهکارهای سریع و معجزه آمیز و فرمول های از پیش ساخته احساس خوب داشتن و روش های کاهش درد را ارائه دهد.

🔶بلکه کلیت اکت اینست آنچه را که باید وجود داشته باشد بپذیر و داشته باش( مثل اضطراب، عصبانیت، خاطرات و همه احساسات)

🔷و همزمان برای متعهد ماندن و انجام اعمالی که برای داشتن یک زندگی غنی بر اساس اساس ارزش ها انتخاب شده اند تلاش کن
در حین انجام این اعمال نیازی نیست که اضطراب متوقف شود!
💠اطلاعات دوره جامع رویکرد پذیرش و تعهد:
📍چهارشنبه ها از ۳ مرداد ۱۴۰۳
📍به مدت ۱۲ هفته / ۴۸ ساعت
📍ساعت برگزاری: ۱۶ الی ۲۰
📍مدت دوره : ۴۸
📍پرداخت شهریه در ۴ قسط
📍#کیفیت_این_دوره_تضمین_می‌شود. (امکان عودت کلیه شهریه واریزی در صورت عدم رضایت پس از جلسه دوم)
📍 ۱۰٪تخفیف، ویژه اعضای باشگاه مخاطبین طرحی‌نو (کلیه افرادی که تاکنون در یکی از دوره‌های طرحی‌نو ثبت‌نام کرده‌اند.)
📍امکان پرداخت شهریه در ۵ قسط ویژه کلیه افرادی که تاکنون بیش از ۳ دوره در طرحی‌نو ثبت‌نام کرده‌اند.
📍برگزاری به صورت #آنلاین در پلتفرم زوم
📍 ارسال ویس دوره
📍امکان بازبینی فیلم کلاس به مدت یک هفته

💠 به همراه صدور گواهی‌نامه معتبر به دو زبان فارسی و انگلیسی و ارسال رایگان و هدیه‌ی ویژه از طرف طرحی‌نو، همراه با امکان استعلام برای دریافت #اصالت_گواهی

💠 ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر:

@tarhinow10

09901185710

#درمان_مبتنی_بر_پذیرش_و_تعهد #اکت #دکتر_علی_فیضی #اموزش_اکت #کارگاه_اکت #رواندرمانی #مایندفولنس #احساسات #افسردگی#اضطراب #وسواس
چرا درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد از استعاره بهره زیادی می‌گیرد؟
(بخش اول)

لالایی‌ها، ترانه‌های دریانوردان و آواهای کهن عامیانه، همه نمونه‌هایی از کاربرد زبان برای داستان‌سرایی در تاریخ بشرند. کارکرد این داستان‌ها، اغلب آموزش است؛ خواه انتقال دانش و آگاهی باشد، خواه هشدار نسبت به پیامدهای اعمال پیشینیان، یا اشاره به مسیری دیگر برای پرهیز از خطاهای گذشته. در حوزۀ رفتاردرمانی، و به ویژه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، کاربرد استعاره هم کارکردی همسان دارد. به سخن ساده، استعاره برای کمک به یادگیری به کار می‌رود. به این شیوه که انتقال یادگیری از موقعیتی که شبکه‌ای از روابط برایمان شناخته شده است، به وضعیتی تازه و همسان صورت می‌پذیرد. این همان کاربرد عملی نظریۀ چارچوب‌های ارتباطی (RFT) است. وقتی استعاره‌ای برای توصیف وضعیت گرفتاری‌مان به کار رود، می‌تواند به بروز آن لحظات "آهان" بینجامد که کمکمان می‌کنند دیدی نو بیابیم و متوجه شویم که پاسخ‌های رفتاری کارآمدتری هم در دسترس‌اند.

گاهی استعاره تنها یک بار و به عنوان مثال به کار می‌رود؛ برای نمونه، استعارۀ "دوباره دل به دریا زدن» پس از افتادن از آن، نمونه‌ای رایج از کاربرد استعاره در گفتار روزمره‌مان است. ممکن است این سخن را خطاب به کسی بر زبان آوریم و مقصودمان این باشد که نباید پیش از رویارویی دوباره با همان چالش، به هراس خود میدان دهد؛ حتی اگر او هیچ تجربه‌ای از شنا کردن یا قایق‌رانی نداشته باشد، معمولاً معنای گفتۀ ما را درخواهد یافت. این دریافت را می‌توان برای ارتقای بینش نسبت به پیامدهای ناسودمند اجتناب از تجربه در بلندمدت به کار بست.

استعاره‌های دیگر ممکن است فراگیر باشند و در سراسر فرایند درمان بتوان از آنها برای پرورش بینش درمانجو نسبت به مجموعه‌ای پیچیده‌تر از روابط بهره جست. برای مثال، فرض کنید فردی که در زندگی خود دچار احساس گرفتاری شده، از استعارۀ "گم شدن در میانۀ جنگل" استفاده کند. او را تصور کنید که پیرامونش انبوه بوته‌هاست و درختان سر به فلک کشیده، و مسیرهایی پوشیده از علف‌های هرز و متروک. در جایی آن سوتر، باتلاق‌هایی پنهان و رودی ناپیداست. به علاوه، او می‌داند که در جایی از این جنگل، جانوران درنده‌ای در کمین‌اند که برای وعدۀ بعدی‌شان حمله می‌کنند و می‌درند. بی‌گمان جای ترسناکی است. این می‌تواند استعاره‌ای فراگیر برای احساسِ فرد نسبت به زندگی باشد. او دچار ترس و وامانده است. "هراس" از این اندیشه ناشی می‌شود که جانداران دیگر، قلمروی جنگل را بهتر از او می‌شناسند. "ناامنی" نیز از نداشتن نیازهای بنیادین برای احساس امنیت در زندگی سرچشمه می‌گیرد، مانند جایی برای خوابیدنِ بی‌دغدغه، مصاحبتی دوستانه، و پیوند با دیگران.

تلقی زندگی به این شکل، ممکن است برای درمانجویی که با آن احساسِ تنها ماندن در جنگل همدلی می‌کند، بسیار معنادار باشد. این وضعی است که او برای خود نمی‌خواهد، و از قضا در آن گرفتار است. فرض کنید زندگی واقعی او از جنبه‌هایی ممتاز باشد و همین برایش دلیلی فراهم آورد که چرا باور دارد سزاوار دیدی همدلانه نسبت به مخمصه‌اش نیست. آمیختگی با افکاری از قبیل "اما من سالمم"، "خانۀ خوبی دارم" یا "ماشین مناسبی دارم"، اغلب او را در مسیری داوری‌آمیز و به دور از همدلی، فهم، و کنش ارزش‌محور مرتبط، به پیش برانند.
#Learning_ACT
#Metaphor
#استعاره
منبع:
Johnson, D., & Bennett, R. (2023). Acceptance and Commitment Therapy: Responses to Frequently Asked Questions. Taylor & Francis.
https://www.tg-me.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
چرا درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد از استعاره بهره زیادی می‌گیرد؟
(بخش دوم)

استفاده از استعارۀ جنگل برای سخن گفتن از دنیای هیجانی درمانجو - اینکه احساس می‌کند تنها، ناشنیده و رهاشده است - شاید کمکش کند برخی نیازهای اساسی را که ممکن است وجود داشته باشد، مورد توجه قرار بدهد. این اقدام هم می‌تواند دری به سوی گفتگویی دربارۀ مراقبت از خود بگشاید، در حالی که این درمانجو از زندگی واقعی صحبت می‌کند، شرایط به نظرش بسیار دشوارتر می‌اید. می‌توان استعاره را به عنوان آغازی برای بحث دربارۀ مراقبت از خود پرورش داد. اگر در جنگل گرفتار بودید، نخستین گام‌هایی که باید برمی‌داشتید چه بود؟ شاید بهتر بود نیرو و زمان خود صرف ساخت سرپناهی می‌کردید تا در چنین محیطی، کمی احساس امنیت به دست آورید. این در جان به در بردن از طوفان‌ها یاری‌تان می‌داد و پناهی در برابر تابش سوزان آفتاب فراهم می‌آورد. این چنین بهره بردن از استعارۀ مذکور می‌تواند گفتگویی را در اینباره آغاز کند که مراقبت از خود در زندگی درمانجو به چه می‌ماند. گاهی اوقات"ساختن سرپناه" به معنای تلاش برای ایجاد محیطی زندگی‌بخش‌تر در خانۀ خود باشد. زمان دیگری، ممکن است از ماندن در پناهگاه تا گذر یک طوفان هیجانی حرف زده شود؛ به این معنا که شاید با تماشای برنامه‌ای دلگرم‌کننده از تلویزیون یا خواندن کتابی کنار شومینه بتوان وقت را به شیوه‌ای موثر و با نیت مراقبت از خود گذراند
همچنین، استعاره می‌تواند امکان گفتگو دربارۀ پذیرش را فراهم کند. بگذارید فرض را بر این بگذاریم که درمانجو تصور کرد بالگردی بر فراز جنگل پرواز خواهد کرد و به طرزی معجزه‌آسا، او را در میان درختان سر به فلک کشیده خواهد دید. چنین رخدادی، هر اندازه هم آرزویش را داشته باشد، بعید به نظر می‌رسد. این تمثیل شاید کمک کند او ببیند که در زندگی واقعی‌اش نیز، هر قدر هم دلش بخواهد دیگران بیشتر حامی او باشند یا برای مدتی بار مسئولیت را به دوش بکشند، شرایط کنونی‌اش نشانی از محقق شدن این خواسته ندارد. او ممکن است دریابد که درگیر شدن در این آرزوپردازی، حرکتی اجتنابی و در بلندمدت بی‌فایده است. در عوض، می‌تواند انتخاب کند که با احساسات ناخوشایند برخاسته از این نگرش که تنها بر رفتار خودش می‌تواند اثر بگذارد و نه دیگری، مدارا کند. می‌تواند این را از خود بپرسد : «وقتی که جنگل گرفتار طوفان می‌شود، یا از بُرّیدن بوته‌های انبوه خسته شده‌ام، به چه چیز نیاز دارم؟» اندیشیدن به زندگی به زبان استعاره، شاید او را از خودقضاوت‌گری که در قالب افکاری چون «چرا نمی‌توانم مثل بقیه از پس زندگی برآیم؟» و «چرا نمی‌توانم به سادگی با مشکلات کنار بیایم؟» به او هجوم می‌آورد، رها کند.
استعارۀ احساس گرفتار بودن در جنگلِ زندگی، ممکن است به درمانجو کمک کند دریابد که با وجود برخورداری از امتیازهایی خاص، همچنان در وضعیتی هیجانی قرار دارد که در آن احساس ناامنی و ارتباط نداشتن با دیگران را تجربه می‌کند. کاربرد استعاره، تصویری ذهنی از چگونگی گزینش او در واکنش به محیط ناسازگار جنگل در اختیارش می‌گذارد: آیا امروز انرژی پیمودن مسیر پوشیده از علف‌های هرز را دارم؟ آیا امروز در پناهگاه می‌مانم یا برای گردآوری خوراک بیرون می‌روم؟ آنگاه درمانجو می‌تواند این دست تصمیم‌گیری‌ها را به زندگی واقعی خود ترجمه کند و اقدام‌های ارزش‌محورتری را برگزیند.
استعاره‌ها به این دلیل سودمندند که امور پیچیده را به وضعیتی شناخته شده یا تصوری (همچون مثال بالا) فرو می‌کاهند که در آن، درمانجو به سادگی بیشتری می‌تواند شبکه‌های ارتباطی (و احساسات) دخیل در شرایطش را ببیند. در موقعیت فوق، شاید درمانجو بتواند با کسی همدلی کند که در جنگل گرفتار آمده است و به همین دلیل، از صمیم قلب پاسخ‌های مشفقانه‌ای بدهد، از قبیل «چقدر سخت است، جای تعجب نیست که سختی می‌کشی» و «تقلا کردن به معنای شکست خوردن نیست، این را ببین چقدر سخت تلاش می‌کنی».
برای اینکه هر استعاره‌ای کارگر بیفتد، مهم است که برای درمانجو، طنین‌انگیز باشد. «منابع استعاره» سودمندی وجود دارند که استعاره‌های «آماده» و «سازگار» با اصول درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد را در اختیار درمانگران می‌گذارند؛ هر چند بهترین استعاره‌ها، اغلب آنهایی هستند که خودِ درمانجویان به آنها می‌رسند و بیانشان می‌کنند. تشویقتان می‌کنیم با دقت به داستان‌های درمانجویان گوش بدهید و حتماً از هر گوهر استعاری که در خود دارند، بهره ببرید. گوش دادن فعال همچنین می‌تواند به شما در شناسایی حوزه‌هایی که درمانجو در آن، دانش، علاقه و تخصص دارد کمک کند؛ حوزه‌هایی که می‌توان مبنای استعاره‌ای قرارشان داد.
#Learning_ACT
#Metaphor
#استعاره
منبع:
Johnson, D., & Bennett, R. (2023). Acceptance and Commitment Therapy: Responses to Frequently Asked Questions. Taylor & Francis.
https://www.tg-me.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
انعطاف‌پذیری روانی چیست؟
(بخش اول)

درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر مفهوم محوری کمک به افراد برای دستیابی به انعطاف‌پذیری روانی بیشتر استوار است. شاید برایتان شگفت‌انگیز باشد که بدانید مدل شش‌ضلعی، بعدها به این رویکرد افزوده شد تا مهارت‌های اجزایی که افراد می‌توانند برای حرکت به سمت انعطاف‌پذیری روانی بیشتر پرورش دهند را، به شکلی دیداری نشان دهد. با این حال، مدل درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، صرفاً همین شش‌ضلعی نیست. پس بگذارید به قلب این مدل بپردازیم و دقیقاً ببینیم انعطاف‌پذیری روانی چیست.

وقتی از انعطاف‌پذیری روانی سخن می‌گوییم، به توانایی ارتباط با لحظه‌ای که در آن هستیم و انتخاب آگاهانه شیوۀ پاسخ به تجربه‌مان و برگزیدن رفتاری هماهنگ با شخصی که می‌خواهیم باشیم، اشاره داریم. وقتی به چگونگی انجام این کار می‌نگریم، می‌توانیم با بهره‌گیری از مدل شش‌ضلعی، شش مؤلفۀ اصلی را شناسایی کنیم که هر یک، مهارتی را ارتقا می‌دهند که می‌تواند گستره انتخاب‌های روانی انعطاف‌پذیر ما را افزایش دهد. مرور سریعی بر شش مهارت کلیدی درون این مدل، می‌تواند سودمند باشد:

پذیرش، اغلب واژه‌ای است که بسیاری از افراد به دشواری آن را متوجه می‌شوند. می‌توان آن را تمایل فرد به پذیرفتن حضور یک حالت هیجانی در زندگی‌شان دانست. این درباره ترغیب افراد به پذیرفتن خودِ موقعیت نیست؛ برای مثال، نمی‌خواهیم مردم بگویند «مورد بدرفتاری قرار گرفته‌ام، و حالا باید یاد بگیرم آن را بپذیرم». این مهارت بیشتر درباره حمایت از افراد برای کسب تمایل به به رسمیت شناختن تأثیر شرایط معین‌ زندگی‌شان بر دنیای درونی‌شان، و یادگیری پذیرش هر فکر، هیجان، یا حسی است که حضور دارد. انعطاف‌پذیری هیجانی، کلید فرایند پذیرش است.

گسلش، بر گسترش انعطاف‌پذیری شناختی فرد متمرکز است. فرایند هدف («آمیختگی») زمانی آشکار می‌شود که می‌بینیم افراد، با افکارشان را به صورت تحت‌اللفظی ارتباط گرفته و آنها را راهنمای رفتارهای دیگر خود قرار می‌دهند، حتی اگر چنین رفتارهایی برایشان کارآمد نباشد، و گاهی حتی زیانبار باشد. گسلش را می‌توان به دست آوردن فاصله میان خود و افکارتان برشمرد.

مهارت‌های تماس با لحظۀ حال، درباره گسترش انعطاف‌پذیری توجه افراد است. ذهنمان اغلب درگیر برنامه‌ریزی آینده، یا نگرانی گذشته است و زندگی در لحظۀ حاضر، مهارتی است که می‌توان آن را پرورش داد تا بهتر بتوانیم در زمان حال عمل کنیم. انعطاف‌پذیری توجه را می‌توان پرورش داد به افراد امکان دهد توجه‌شان را به این سو و آن سو ببرند. شاید بیاموزیم که توجه‌مان را همچون پرتوی سودمند یک چراغ‌قوه متمرکز کنیم، نه چونان نوری تحمیل‌گر و ناکارآمد که پیوسته بر کم‌فایده‌ترین جاها (مانند گذشته یا آینده که عمل کردن در آنها کمتر میسر است) می‌تابد.

خود به عنوان بافتار، مفهومی است ساده‌تر از آنچه واژگان توصیف‌کننده‌اش پیشنهاد می‌کنند. این بعد از انعطاف‌پذیری روانی به پرورش توانایی دیدن دیدگاه‌های جایگزین برای نگاه‌های غالباً «ثابت»ی که از خود داریم اشاره دارد. ما اندیشنده‌ایم، نه اندیشه. هر استعاره‌ای از نوع ظرف، خوب از پس کمک به ما برای دیدن اینکه ما فراتر از چیزهایی هستیم که با آنها کلنجار می‌رویم برمی‌آید. وقتی قادریم جهان را از این منظر فراخ‌تر ببینیم، می‌آموزیم که خود را از کنترل روایت‌هایی که دنیایمان را تنگ می‌کنند رها سازیم.

مشخص کردن ارزش‌ها، درباره برگزیدن آن است که چه کسی هستیم و چگونه می‌خواهیم در جهان زندگی کنیم. این کار به ما یاری می‌دهد ویژگی‌هایی را برگزینیم که می‌خواهیم در رفتار و کردار خود تجسم بخشیم، در عین حال که هر یک را سبک در دست بگیریم تا بتوانیم به شکلی انعطاف‌پذیر برگزینیم به کدام ارزش می‌خواهیم واکنش نشان دهیم. ارزش‌هایمان برای انعطاف‌پذیری در انتخاب کنشمان در هر لحظه معین، محرکی فراهم می‌آورند.

اقدام متعهدانه، درباره گام نهادن و حرکت در مسیری است که بر پایه ارزش‌های برگزیده‌مان تعیین می‌کنیم. این مهارت، درباره گسترش خزانه رفتاری است که برای خود داریم، به طوری‌که به رخدادهای بیشتر و بیشتر در زندگی‌مان گشوده شویم.

انعطاف‌ناپذیری روانی، می‌تواند به خزانۀ رفتاری محدود بینجامد، جهان ما را تنگ‌تر کند و به احساس گیر افتادن منجر شود. انعطاف‌پذیری روانی، مجموعه‌ای از مهارت‌ها را در اختیار ما می‌گذارد که آغاز می‌کنند ما را به احتمال‌های جایگزین می‌گشایند، با این هدف که ما را به زندگی هدفمندتر و معنادارتر نزدیک‌تر کنند.
#Learning_ACT
#Psychological_Flexibility
#انعطاف‌پذیری_روانی
منبع:
Johnson, D., & Bennett, R. (2023). Acceptance and Commitment Therapy: Responses to Frequently Asked Questions. Taylor & Francis.
https://www.tg-me.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
مقاله «ابردرمانگران: راز موفقیت آنها چیست؟» (2008) نوشتۀ اسکات دی. میلر، مارک ای. هابل و بیری ال. دانکن به عنوان یکی از مقالات برجسته و دوران‌ساز در حوزه رواندرمانی شناخته می‌شود. این مقاله به بررسی عوامل کلیدی موفقیت درمانگران برجسته پرداخته و نقش تمرین عامدانه در ارتقاء مهارت‌های درمانی را برجسته کرده است.
نویسندگان این مقاله به معرفی مفهوم «ابردرمانگر» پرداخته‌اند؛ اصطلاحی که به درمانگرانی اشاره دارد که به طور مداوم عملکرد بسیار بالاتری نسبت به همتایان خود دارند. نویسندگان مقاله بر این باورند که تمرین عامدانه، دریافت بازخورد مداوم و تمرکز بر بهبود مداوم مهارت‌ها، از مهم‌ترین عواملی هستند که باعث می‌شوند این درمانگران به موفقیت بیشتری دست یابند.
علاوه بر این، نویسندگان به مفهوم «شبه‌درمانگر» نیز اشاره کرده‌اند؛ درمانگرانی که به رغم استفاده از تکنیک‌ها و مدل‌های نظری مختلف، به دلیل عدم تمرکز بر بهبود مستمر و دریافت بازخورد، اثربخشی کمتری دارند.
این مقاله از آن رو اهمیت بسیاری دارد که برای اولین بار و به طور عمیقی به اهمیت تمرین عامدانه جهت افزایش اثربخشی در رواندرمانی پرداخته است. نویسندگان نشان داده‌اند که درمانگران موفق به طور مداوم عملکرد خود را ارزیابی کرده و از بازخورد برای بهبود مستمر استفاده می‌کنند. این رویکرد، که به عنوان تمرین عامدانه شناخته می‌شود، شامل تمرکز بر نقاط ضعف، تمرین‌های هدفمند و بهره‌گیری از بازخورد برای ارتقاء کیفیت کار است.
مقاله «ابردرمانگران» به جامعه رواندرمانی نشان داد که تمرکز بر بهبود مداوم و استفاده از بازخورد می‌تواند تأثیر بیشتری بر اثربخشی درمان داشته باشد. این یافته‌ها باعث شده‌ تا به ویژه در ده سال گذشته بسیاری از درمانگران و مراکز آموزشی رواندرمانی و حتی نهادهایی به بزرگی انجمن روانشناسی آمریکا به اهمیت تمرین عامدانه و بازخورد پی ببرند و برنامه‌های آموزشی خود را به سمت این رویکرد هدایت کنند.
ترجمۀ فارسی این مقاله به مخاطبین کانال آکادمی رواندرمانی تقدیم می‌شود.
کانال تخصصی موج سوم رفتاردرمانی
انعطاف‌پذیری روانی چیست؟ (بخش اول) درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر مفهوم محوری کمک به افراد برای دستیابی به انعطاف‌پذیری روانی بیشتر استوار است. شاید برایتان شگفت‌انگیز باشد که بدانید مدل شش‌ضلعی، بعدها به این رویکرد افزوده شد تا مهارت‌های اجزایی که افراد…
انعطاف‌پذیری روانی چیست؟
(بخش دوم)

الگوی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد را همچنین می‌توان در سه ستون «گشودگی»، «آگاهی»، و «فعال بودن» به صورت ساده‌ای نشان داد. ستون گشودگی، مهارت‌های مربوط به گشوده بودن به تجربه را دربرمی‌گیرد. آیا برای داشتن این تجربه آمادگی دارید و می‌توانید میان خود و «آن» فاصله بیندازید؟ ستون آگاهی، بر تماس با لحظه حال و پرورش مهارت مشاهده خود به شکلی سلسله‌مراتبی تمرکز دارد - بالاخره، اگر می‌توانید خود را در حال تشخیص اینکه "ناشایست" هستید مشاهده کنید، نمی‌توانید "ناشایست" باشید، چرا که مفهومی جدا از شماست. شما اما می‌توانید جایگاهی باشید که برخی افکار و رفتارهای "ناشایست" در آن رخ می‌دهند. ستون «فعال بودن»، به مشخص کردن ارزش‌های شخص و برداشتن گام‌هایی در راستای آنها مربوط است. این ساده‌سازی مدل شش‌ضلعی در این سه ستون، می‌تواند سودمند باشد؛ با این حال، مهم است فراموش نکنیم که هر ستون، بیش از یک مهارت دارد که به پرورش انعطاف‌پذیری روانی یاری می‌رساند.

یکی از نکته‌های حکیمانه استیون سی. هیز این است که «تنها اشتباهی که می‌توانید در درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد مرتکب شوید، گیر کردن است». از شما دعوت می‌کنیم زمانی را به یاد آورید که اتاقی را رنگ کردید. به گمانم، قوطی رنگ درپوش فلزی سفتی داشت و برای دستیابی به رنگ، ناچار بودید از چیزی تخت مانند پیچ‌گوشتی یا دسته قاشق برای اهرم کردن و جدا کردن درپوش استفاده کنید. اگر یک نقطه را انتخاب کنید، به آن بچسبید و تنها از همان‌جا به زور درپوش را باز کنید، احتمالاً مجبور می‌شوید بسیار سخت کار کنید تا درپوش جدا شود و در این تقلا به احتمال زیاد آن را خراب خواهید کرد. اما با وارد کردن فشاری ملایم، سپس مکث کردن، اندکی چرخاندن قوطی و وارد کردن فشاری آرام در جای دیگر، درپوش سرانجام بدون آسیب بلند می‌شود. به همین ترتیب، پرورش انعطاف‌پذیری روانی، نیازمند آن است که میان مؤلفه‌های گوناگون درمان پذیرش و تعهد، درست مانند چرخاندن درپوش قوطی رنگ، حرکت کنیم، نه آنکه تنها بر یک نقطه متمرکز شویم. دفعه بعد که در کار با مراجع احساس گیر کردن کردید، قوطی رنگی را با مدل شش‌ضلعی رسم‌شده روی درپوشش تصور کنید. در نظر آورید که توجه‌تان را به کدام جنبه از انعطاف‌پذیری روانی باید معطوف کنید تا حرکتی ایجاد شود و در هیچ نقطه‌ای گیر نکنید.
البته این مهارت‌ها در بافتار علم و فلسفه پایه گسترده‌تری که زیربنای کل مدل درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد است و در فصول پیشین بدان پرداخته شد، به کار گرفته می‌شوند که آن نیز به افزایش انعطاف‌پذیری روانی کمک می‌کند.
#Learning_ACT
#Psychological_Flexibility
#انعطاف‌پذیری_روانی
منبع:
Johnson, D., & Bennett, R. (2023). Acceptance and Commitment Therapy: Responses to Frequently Asked Questions. Taylor & Francis.
https://www.tg-me.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
Forwarded from طرحی‌نو
یکی از فرضیات اصلی ACT این است که تمام تجربیات انسانی، چه درونی (افکار و احساسات) و چه بیرونی (اعمال قابل مشاهده)، به عنوان رفتار در نظر گرفته می‌شوند.
ماتریکس ACT ابزاری است که برای نشان دادن کارکرد تمام رفتارهای انسانی استفاده می‌شود و دیدگاه جامعی به رفتار را که شامل جنبه‌های درونی و قابل مشاهده است، ارائه می‌کند.

در ACT، رفتار به عنوان هدفمند و غیرتصادفی دیده می‌شود. درمانگران ACT می‌توانند بهتر به علل اصلی اقدامات مراجعان خود بپردازند.

رفتار تصادفی نیست و هر رفتاری هدفمند است
یکی دیگر از اصول کلیدی این است که تمام رفتارها هدفمند هستند و وظایف خاصی را برای فرد انجام می‌دهند. رفتارها در صورتی که به نتایج مطلوبی دست یابند، تقویت می‌شوند، چه حرکت به سوی چیزی معنادار باشد یا دور شدن از چیزی ناراحت‌کننده.

حقیقت مطلقی (دربارۀ رفتار) وجود ندارد
درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد به مفهوم حقیقت مطلق پایبند نیست؛ بلکه بر مفهوم اقدام مؤثر به عنوان معیاری برای صدق و حقیقت تمرکز دارد. به عبارت دیگر که یک رفتار در صورتی صحیح تلقی می‌شود که به دستیابی به هدف مشخصی کمک کند. این دیدگاه کاربردی نسبت به حقیقت به پزشکان و مراجعان کمک می‌کند تا بر رفتارهایی که در رسیدن به نتایج مطلوب موثر هستند، تمرکز کنند، نه این که در مورد درستی مطلق آن‌ها بحث کنند.
💠اطلاعات دوره جامع رویکرد پذیرش و تعهد:
📍چهارشنبه ها از ۱۰ مرداد ۱۴۰۳
📍به مدت ۱۲ هفته / ۴۸ ساعت
📍ساعت برگزاری: ۱۶ الی ۲۰
📍مدت دوره : ۴۸
📍پرداخت شهریه در ۴ قسط
📍#کیفیت_این_دوره_تضمین_می‌شود. (امکان عودت کلیه شهریه واریزی در صورت عدم رضایت پس از جلسه دوم)
📍 ۱۰٪تخفیف، ویژه اعضای باشگاه مخاطبین طرحی‌نو (کلیه افرادی که تاکنون در یکی از دوره‌های طرحی‌نو ثبت‌نام کرده‌اند.)
📍امکان پرداخت شهریه در ۵ قسط ویژه کلیه افرادی که تاکنون بیش از ۳ دوره در طرحی‌نو ثبت‌نام کرده‌اند.
📍برگزاری به صورت #آنلاین در پلتفرم زوم
📍 ارسال ویس دوره
📍امکان بازبینی فیلم کلاس به مدت یک هفته

💠 به همراه صدور گواهی‌نامه معتبر به دو زبان فارسی و انگلیسی و ارسال رایگان و هدیه‌ی ویژه از طرف طرحی‌نو، همراه با امکان استعلام برای دریافت #اصالت_گواهی

💠 ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر:

@tarhinow10

09901185710
معنای «نومیدی سازنده» چیست؟
(بخش اول)
در درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد از «نومیدی سازنده» را برای توصیف یکی از فرایندهای مهم در ابتدای درمان به کار می‌برد. این اصطلاح، با وجود دلالت‌های نامطلوب واژۀ "نومیدی" برای بسیاری از افراد -به ویژه حس یأس- قرار نیست فرایندی باشد که نومیدی ایجاد کند. در عوض، هدف آن ارزنده‌سازی موقعیتی است که فرد در آغاز مراجعه به درمانگر در آن قرار دارد.
ناامیدی خلاق به فرایند ارزنده‌سازی تجربۀ درمانجو از درگیری با افکار و احساسات خود اشاره دارد. این فرایند به درمانجو کمک می‌کند تا بی‌ثمر بودن این کشمکش را تشخیص دهد و زمینه را برای شناسایی سازنده و خلاقانۀ راه‌های کارآمدتر پیش رو فراهم می‌کند. تجربه پریشانی روانی برای اکثر افراد بسیار ناخوشایند است و منطقی به نظر می‌رسد که بخواهند از شر تجارب درونی ناخواسته (افکار، احساسات، تکانه‌ها یا حس‌های ناخوشایند) خلاص شوند.
تمایل به کنترل تجارب درونی اغلب ویژگی برجسته‌ای در مراجعۀ افراد برای درمان است و راهبردهای بسیار تمرین شده برای حذف، سرکوب یا اجتناب از این تجارب رایج است. این راهبردها در بهترین حالت تنها فواید کوتاه‌مدتی دارند و در بدترین حالت می‌توانند پایه الگوهای رفتاری ریشه‌داری شوند که افراد را از فرصت‌های تقویت‌کننده محروم می‌کنند یا در درازمدت آسیب واقعی ایجاد می‌کنند.
درمانگر نیازمند طی کردن فرایندی است که بتواند میل درمانجو به کاهش مثلاً اضطرابش را ارزنده بشمارد، بدون اینکه به طور ناخواسته رفتارهایی را تقویت کند که چنین میلی را تغذیه می‌کنند. فرایندهای نومیدی سازنده برای کمک به درمانگر در پیمودن ماهرانه و حساس این زمین دشوار در اوایل فرایند درمانی طراحی شده‌اند.
روش‌های متعددی برای پرداختن به نومیدی سازنده وجود دارد و همانند همه چیز در درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، کارکرد گفتگو مهم‌تر از شکل آن است. یک رویکرد، تمرکز بر سه پرسش اصلی درباره تجربه زیسته مراجع از مسائلی است که برای آنها به دنبال کمک است:
۱. مراجع چه می‌خواهد؟
۲. مراجع چه چیزهایی را امتحان کرده است؟
۳. این تلاش‌ها چه نتیجه‌ای داشته‌اند؟


این پرسش‌ها برای استخراج نمونه‌هایی از راهبردهای «حل مسئله» از تاریخچۀ زندگی درمانجو طراحی شده‌اند تا مشخص شود آیا این راهبردها قاعده‌ای زیربنایی را منعکس می‌کنند یا خیر. سپس به مراجع کمک می‌کنند تا با پیامدهای کوتاه‌مدت و بلندمدت پیروی از آن قاعده تماس پیدا کند. قواعدی که زیربنای راهبردهای کنترل هستند (مثلاً «اگر به دیگران نزدیک نشوم، آسیب نمی‌بینم») اغلب پاسخ‌هایی رفتاری را به درمانجو دیکته می‌کنند زیرا حداقل در کوتاه‌مدت سودمند به نظر می‌رسند.
پیروی از قاعده‌ای مانند مثال بالا احتمالاً با کاهش اضطراب به طور منفی تقویت می‌شود و مهم است که کارکردهایی مانند این شناسایی و معتبر شمرده شوند. افراد از اجتناب استفاده می‌کنند چون برایشان کارساز است. سپس می‌توان این را با هزینه‌های بلندمدت پیروی از قاعده مقایسه کرد و محدودیت‌های آن را روشن ساخت. انجام این کار می‌تواند حسی از ناامیدی درباره راهبردهای فعلی ایجاد کند که اگرچه برای مراجع ناراحت‌کننده است، انگیزه‌ای نیز برای در نظر گرفتن انجام کاری متفاوت فراهم می‌کند.
برای درمانگر مفید است که راهبردهای قبلی را به لحاظ کارکردی به عنوان تجلی‌های مختلف پیروی از همان قاعده دسته‌بندی کند تا مشخص شود که چیزی نو و خلاقانه مورد نیاز است. قاعده فراگیری که بسیاری از افراد از آن پیروی می‌کنند این است که کنترل تجربه‌های درونی معادل زندگی موفق است. کارآمدی بلندمدت این قاعده را می‌توان با استفاده از فرایندهای نومیدی سازنده به چالش کشید و این راه را برای معرفی مداخلات استاندارد درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد هموار می‌کند.
تجربه نظارت بر درمانگران متعدد درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد نشان می‌دهد که در مواردی که مداخلات این رویکرد درمانی برای مراجعان کارساز نیست، اغلب به این دلیل است که زمان کافی صرف انجام کار مذکور در بالا نشده است.
کار نومیدی سازنده می‌تواند شکل‌های متعددی به خود بگیرد و در طول آن می‌توان از داستان‌ها، استعاره‌ها، بحث‌ها یا تمرین‌های تجربی استفاده کند. اکثر کتاب‌ها و دوره‌های آموزشی مقدماتی برای درمانگران درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد نمونه‌هایی از اینها را شامل می‌شوند. استعاره‌هایی مانند دام انگشتی چینی، تقلا در شن‌های روان یا درگیر شدن در مسابقه طناب‌کشی با هیولا در اصل یک بازی‌ از پیش‌ تنظیم شده را توصیف می‌کنند که در آن هر چه مراجع بیشتر تلاش کند تا از جنبه‌های نامطلوب موقعیت رها شود، وضعیت صرفاً دشوارتر و دشوارتر می‌شود.
#Learning_ACT

منبع:
Johnson, D., & Bennett, R. (2023). Acceptance and Commitment Therapy: Responses to Frequently Asked Questions. Taylor & Francis.
https://www.tg-me.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
معنای «نومیدی سازنده» چیست؟
(بخش دوم)

رویه‌ای که ما بیشتر از همه از آن استفاده می‌کنیم و توصیه می‌کنیم، اقتباسی از کار کرک استروسال و همکارانش است که شامل گفتگویی با مراجع بر اساس پنج پرسش کلیدی است. پس از مشخص شدن ماهیت مسئله‌ای که مراجع برای آن به دنبال کمک است، می‌توان پرسش‌های زیر را کاوش کرد:

۱. در مورد این موقعیت، چه چیزی واقعاً برای شما مهم است؟
۲. چه چیزی مانع پیگیری آنچه واقعاً مهم است می‌شود؟

الف) موانع بیرونی (مثلاً کمبود وقت یا سایر منابع)
ب) موانع درونی (مثلاً افکار و احساسات ناراحت‌کننده‌ای که وقتی مراجع تلاش
می‌کند آنچه مهم است را دنبال کند، پدیدار می‌شوند)
۳. برای غلبه بر موانع درونی چه چیزهایی را از قبل امتحان کرده‌اید؟
۴. این کارها چه نتیجه‌ای برای شما داشته‌اند؟

الف) در کوتاه‌مدت
ب) در بلندمدت

۵. انجام این کارها چه هزینه‌ای برای شما داشته است؟
الف) در کوتاه‌مدت
ب) در بلندمدت


این رویه شامل اشاره به چندین مفهوم مرتبط با مدل انعطاف‌پذیری روانی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد است. پرسش اول در اصل ارزش‌ها را استخراج می‌کند، در حالی که پرسش‌های دوم و سوم اطلاعاتی درباره آمیختگی و اجتناب از تجربه به دست می‌دهند. پرسش‌های چهار و پنج درباره کارآمدی راهبردهای موجود برای مدیریت ناراحتی‌ای پرس و جو می‌کنند که تقریباً همیشه وقتی افراد تلاش می‌کنند اقدامات ارزش‌مدار انجام دهند، پدیدار می‌شود.

این گفتگو معمولاً افراد را نسبت به کارکرد تلاش‌هایشان برای اجتناب از ناراحتی آگاه می‌کند و به آنها کمک می‌کند ببینند که اگرچه اجتناب از ناراحتی معمولاً در کوتاه‌مدت کارساز است، احتمال تماس با پیامدهای تقویت‌کننده را در بلندمدت کاهش می‌دهد. به نوبه خود، این اغلب کارکردهای تقویت‌کننده رفتار اجتنابی را کاهش می‌دهد و افراد را نسبت به ایده رویکردی متفاوت به پریشانی‌شان در آینده گشوده می‌کند.

از این رو، نومیدی سازنده بخش مهمی از فرایند درگیرسازی در درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد است و ارزش صرف توجه و زمان قابل توجهی را پیش از معرفی سایر مداخلات دارد.
#Learning_ACT

منبع:
Johnson, D., & Bennett, R. (2023). Acceptance and Commitment Therapy: Responses to Frequently Asked Questions. Taylor & Francis.
https://www.tg-me.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
2024/11/16 13:54:37
Back to Top
HTML Embed Code: