Telegram Web Link
Forwarded from |مَتی🖤جآنآ|
از خدا واستون میخوام جایی باشید که لیاقتش رو داشته باشید...
با کسی باشید که لیاقتتون رو داشته باشه...
اینا خیلی مهمن:)
‏هذا ما أردت
لأقول إنني بخير
و كنت تنظر في عيني
و كنت تعانقني
ثم كنت تخبرني:
أعلم أن الوضع ليس جيدًا …

آنچه می‌خواستم این بود که بگویم خوبم، و تو به چشمانم نگاه می‌کردی و مرا در آغوش می‌گرفتی و سپس می‌گفتی:
می‌دانم که خوب نیستی …
اگر میتوانستم تو را از غمها دور نگه میداشتم و کاری میکردم که هیچگاه اشک از چشمانت سرازیر نشود مگر برای خنده های بدون وقفه، اگر میتوانستم تو را از سختی ها دور نگه میداشتم و دنیا را همیشه به کامت میگرداندم، اگر میتوانستم کاری میکردم که هیچگاه اسیب نبینی و دلت نشکند، اگر میتوانستم کاری میکردم که هیچگاه ناامید نشوی، اگر میتوانستم خیلی کارها برایت میکردم، اما نمیتوانم. من نمیتوانم دنیا و قوانین دنیا را تغییر دهم؛ نمیتوانم کاری کنم که پیر نشوی، که طرد نشوی، که اشتباه نکنی که اسیب نبینی. من هیچگاه نمیتوانم شبیه یک احمق با تو برخورد کنم و به تو بگویم همه چیز درست میشود. من نمیتوانم به تو دروغ بگویم که قرار است همیشه احساس خوشبختی کنی. من نمیتوانم چیزی را تغییر دهم که در دستان من نیست. اما میتوانم یک کار انجام دهم. من میتوانم در تمام لحظاتت همراهت باشم و از تو حمایت کنم، من میتوانم در تمام غم ها ، خشم ها و ناامیدی ها کنارت باشم تا تو با خیال راحت تجربه کنی. من مسئولیت تو را قبول میکنم در هر شرایطی که باشی؛ تمام برچسب های دنیا را تصور کن ، تمام قضاوتهای بیرحمانه ی مردم را؛ بیوه، ورشکسته، زشت، اجاق کور، لنگ، سطح پایین، بی پول، بی کلاس. تمام اینها را. حالا به چشمهای من نگاه کن؛ تو دوام خواهی آورد چون من دوستت خواهم داشت برای همیشه. چون تمام سختی ها ، برچسب ها و ترسها فقط بخشی از اتفاقاتی هستند که برای تو افتاده و من مسئولیت تمام تو را قبول میکنم. تو برای من، جدا از هر انچه که برایت اتفاق افتاده و جدا از هر انچه که دیگران فکر میکنند، وجود داری و ارزشمند هستی. تو برای من کامل و زیبایی با تمام تجربه های سخت و زخم های خوب نشده ات. تو برای من؛ من هستی. دوام خواهیم اورد.

پونه مقیمی
بقول محمد صالح علاء :

شما که میخواستید بروید
پس چرا این همه خاطره
در کوچه ما جا گذاشتید؟
من يترك عينيك حزينةً و يذهب
‏هل يستحق أن تنتظري عودته؟
ـ
‏او که چشمان غمگین‌ات را رها کرد و رفت
لیاقت انتظارت برای بازگشت‌اش را دارد؟
آنا گاوالدا :

باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد
آنقدر که اشک ها خشک شوند
باید این تن اندوهگین را چلاند
و بعد دفتر زندگی را ورق زد
به چیز دیگری فکر کرد
باید پاها را حرکت داد
و همه چیز را از نو شروع کرد .
Sahne Zani
Amir Azimi
@termenevesht
دنیا دیگه دنیای خوبی نیست
زخماش همیشه با تو میمونه
وقتی رو صحنه بغض آدم ها
پشت نقاب خنده پنهونه...
آقا الکی خودتون گول نزنید.
شما حتی اگه به قوی ترین آدم این شهرم تبدیل بشید،
احتیاج دارید که تو آغوش یه شخص آروم بگیرید،
احتیاج دارید که تو آغوش یه شخص مچاله بشید،
احتیاج دارید که از غم و غصه های این شهر به آغوش پناه ببرید...

[محمد مهدی عظیمی]
آمین آرزوهاتون 💚🌿
Forwarded from علی سید صالحی
اشتباه اولم این بود که به آدما اعتماد کردم اما بدترین اشتباهم این بود که فکر میکردم آدما بعد از عذر خواهی واقعا تغییر میکنن!
Forwarded from |مَتی🖤جآنآ|
کاش خوابیدن و گریه کردن همه چی رو حل میکرد...
ولی متاسفانه فقط مرگه که همه چی رو گویا حل میکنه دوستان...
Forwarded from 🌸فاطمه سلمانی🌸 (Fatemeh Salmani)
جلوی آینه هیکلمو چک می‌کنم و
زوم می‌کنم رو صورتم میگم : اِاِاِ دیدی ابروهام ریخته ؟
دیدی موهام داره می‌ریزه ؟ دیدی چقد لاغر شدم ؟
میگه مامان شدی
عادیه
غصه نخور ،
میگم ولی ...
نمی‌ذاره بقیه‌شو بگم
میگه ولی و اما و اگر نداره ،
هورمونات ریخته بهم طبیعیه ،
میگم بذار حرف بزنم
میگه حرفات قشنگ نیست آخه .
هزارتا عیب می‌ذاری رو خودت اگه بذارم دهن وا کنی .
میگم اگه زشت و بی‌ریخت شدم چی ؟
هنوزم دوستم داری ؟
میگه دیدی بذارم دهن وا کنی چرت می‌پره بیرون ؟
میگم ولی می‌ترسم ،
می‌ترسم از اینکه دیگه منو نخوای ،
می‌ترسم از اینکه تکراری شم ،
می‌ترسم از اینکه تنها شم ،
آخه هیچکس نیست !
همه رفتن ، همه نیستن ،
آبستنِ درد و رنج و اندوهم و
هیچکس نیست ...
می‌ترسم اگه دستای لرزونم قوت نگیره
یه آن همه‌ی دار و ندارم بیوفته کفِ زمین ؛
چجوری با پاهای بیجونم خم شم و جمعشون کنم ؟
میگه زندگی تا بوده همین بوده
نَشین با خودت دو دوتا چهار تا کن ،
نَشین انقد غم و غصه رو بخور که بالا بیاریشون ،
میگم تهِ تموم اینا چی میشه ؟
میگه نور می‌پاشه به تاریکیِ دلت ،
میگم : غم رسوخ کرده تو تک تک سلول‌های تنم
سردمه ،خستم
بگو که قراره سبز شیم دوباره ،
بگو دوباره ریشه‌ی دلم جوونه می‌زنه ،
میگه خدا حواسش هست،
میگم می‌شنوه صدامو ؟
میگه تو دلته ،
میگم اگه تو دلمه چرا تاریکه ؟
چرا سرده ؟
چرا بی‌قراره
چرا همه چی سخته ؟
میگه : بیا بغلم دوتایی بگردیم دنبال جواب این چراها ...
میگم : راستی دیدی چقدر بی‌ریخت شدم ؟
و باز یادم میوفته زندگی
تکرارِ مداومِ هر چیزی هست که تو ازش بیزاری .
بقولِ اون خواننده بهترین دارو برای هر انسانی یک انسان دیگه است و
اونوقت گم میشم تو بغلش ...
#فاطمه_سلمانی
@termenevesht
« از روی تو دل کندنم آموخت زمانه... »

#امیرهوشنگ_ابتهاج
Forwarded from ربات حذف ✂️
خوب نیستم بابا جان
دلم میخواد خودمو جا بزارم و برم ..
Forwarded from 🌸فاطمه سلمانی🌸 (Fatemeh Salmani)
دلم میخواد بنویسم ،
اونقدر حرف وکلمه تو مغزم رژه میرن که گاهی وقتا حس میکنم باید بالشت بذارم رو سرم تا صداهای توش خفه کنم ،
دلم میخواد اندازه تک تک سلول‌های تنم هوار بکشم، گریه کنم ،داد بزنم و خودمو ،خود واقعی مو از این نقابی که رو چهرمه نجات بدم ،
دلم میخواد به همه بگم من واقعا حالم خوب نیست!
واقعا روحم پراز خراش و ترکِ!
پر از کبودی ،پراز غم و حسرت و ای کاش،
دلم میخواد یکی باشه که بخاطر من ،خود خود خود من یک قدم برداره، یکی که حالت چشمام براش مهم باشه ،
حالت خنده هام ،
یکی که برای چند دقیقه هم شده جز من به هیچکس و هیچ چیز فکر نکنه،
دلم میخواد دنبال کلمات قلمبه سلمبه نگردم واسه خالی شدن از بغض و اشک و ساده بنویسم :خوب نیستم و ساده باورم کنند،
از این حجم غمِ رسوخ کرده تو پوست و استخونم بیتابم ،بیقرارم ،بیزااارم ،از این حجم
پوست کرگدن داشتن بیزارم ...
دلم میخواد و درد روی تموم دردها اینکه دلم میخواد و دستم بسته اس،
دستم خالیه ،
بازشون میکنم جز زندگی و چرت بودنش هیچی پیدا نمیکنم ..
کاش میتونستم برای دلم و این همه خواستنش کاری کنم ،برای غم هاش ،برای نداشته هاش،برای حسرتاش..
کاش میتونستم خودمو از این وضع نکبت بارِ قوی بودن بکشم بیرون و خفه شم تو اشکام ،تو گریه هام ،تو هرچیزی که می‌شد روح جلا داد،
اما نمیتونم ونمیتونم ونمیتونم‌‌...
#فاطمه_سلمانی
Fatma Gol
Ava Bahram
من دختر روزای تنهایی با هر عذاب تازه جنگیدم
از غصه ی فردا نگو با من روزای از این بدترم دیدم...‌
@termenevesht
Forwarded from | ﮼بــیدِل﮼ | (Fateme)
از محمود درویش دربارۀ رنگ چشمای معشوقه اش پرسیدن، گفته نمیدونم؛ من هر بار به چشماش دقت میکنم، حافظه‌مو از دست میدم.
+خیلی طول کشید تا توانستم از تنهایی ام لذت ببرم،کار خاصی هم‌ نمیکنم،مثلا چای میخورم یا فیلم می بینم یا به گلدان هایم آب‌ میدهم،قبلا برای لذت بردن از همه ی این ها باید کسی کنارم می بود،کسی مرا میدید. ( میخندد )
-چگونه این اتفاق افتاد؟!
+پس از زخم های پی در پی.

| مصاحبه از توییتر نفیسه آزاد |
2024/10/02 10:20:13
Back to Top
HTML Embed Code: