Forwarded from • رایمون
شاید واقعن قلبم سِر شده باشد و بیخیال شده باشم و حوصلهی دوست داشتن و دوست داشته شدن را نداشته باشم. نمیدانم. شاید هم دارم الکی فیلم بازی میکنم. ولی نمیشود این گفتهی «جان اشتاینبک» را نادیده گرفت: دوست داشته شدن خيلی خوب است، حتی اگر دير شده باشد ...
[ سلاماً على من غرسوا وروداً في أرواحنا و رحلوا دون رعايتها
سلام بر آنها که در جانمان گلها کاشتند و بیمراقبت رها کردند ]
#اورج_جورول
سلام بر آنها که در جانمان گلها کاشتند و بیمراقبت رها کردند ]
#اورج_جورول
«دلم نمی خواهد هیچکس را تا جایی که بفهمم دروغ می گوید بشناسم.»
-تزر اُوزلو ؛ سیامک تقی زاده
-تزر اُوزلو ؛ سیامک تقی زاده
من تنها رو چه به جمع شما؟!
حالمو با عشق بدتر نکنید
من دروغای زیادی بلدم
ای مردم منو باور نکنید
#زهرا_عاملی
حالمو با عشق بدتر نکنید
من دروغای زیادی بلدم
ای مردم منو باور نکنید
#زهرا_عاملی
خودمو کشتم و فهمیدم عشق
هیچ سمتی با دلم راه نمیاد
خودمو کشتم، و یادت باشه
هیچکس قاتل به دنیا نمیاد
#زهرا_عاملی
هیچ سمتی با دلم راه نمیاد
خودمو کشتم، و یادت باشه
هیچکس قاتل به دنیا نمیاد
#زهرا_عاملی
لَم تكن آخِر أحزانی ،
لكنك كُنت أكبرهُ ...
آخرین غمِ من نه !
اما بزرگترینِ آنها بودی ...
#ندی_ناصر
لَم تكن آخِر أحزانی ،
لكنك كُنت أكبرهُ ...
آخرین غمِ من نه !
اما بزرگترینِ آنها بودی ...
#ندی_ناصر
آنکس که بهشت زندگی را برایت جهنم کرده، مجبور است متقاعدت کند که بهشت جای دیگری است!
کارل پوپر
کارل پوپر
[ میروم بخوابم. خرد و خستهام. تورا بیشتر در آغوش میگیرم دوست عزیز. توهم بیش از پیش دوستم بدار؛ چون غمگینام. ]
_ژرژ ساند.
_ژرژ ساند.
Forwarded from The Last Of House Romanov
- نه عزیزدلم، تمام زخمهایی که در زندگی دارم از تو نیست اما عمیقترین آنها را تو بر من زدهای. -
Forwarded from |مَتی🖤جآنآ|
از خدا واستون میخوام جایی باشید که لیاقتش رو داشته باشید...
با کسی باشید که لیاقتتون رو داشته باشه...
اینا خیلی مهمن:)
با کسی باشید که لیاقتتون رو داشته باشه...
اینا خیلی مهمن:)
هذا ما أردت
لأقول إنني بخير
و كنت تنظر في عيني
و كنت تعانقني
ثم كنت تخبرني:
أعلم أن الوضع ليس جيدًا …
آنچه میخواستم این بود که بگویم خوبم، و تو به چشمانم نگاه میکردی و مرا در آغوش میگرفتی و سپس میگفتی:
میدانم که خوب نیستی …
لأقول إنني بخير
و كنت تنظر في عيني
و كنت تعانقني
ثم كنت تخبرني:
أعلم أن الوضع ليس جيدًا …
آنچه میخواستم این بود که بگویم خوبم، و تو به چشمانم نگاه میکردی و مرا در آغوش میگرفتی و سپس میگفتی:
میدانم که خوب نیستی …
اگر میتوانستم تو را از غمها دور نگه میداشتم و کاری میکردم که هیچگاه اشک از چشمانت سرازیر نشود مگر برای خنده های بدون وقفه، اگر میتوانستم تو را از سختی ها دور نگه میداشتم و دنیا را همیشه به کامت میگرداندم، اگر میتوانستم کاری میکردم که هیچگاه اسیب نبینی و دلت نشکند، اگر میتوانستم کاری میکردم که هیچگاه ناامید نشوی، اگر میتوانستم خیلی کارها برایت میکردم، اما نمیتوانم. من نمیتوانم دنیا و قوانین دنیا را تغییر دهم؛ نمیتوانم کاری کنم که پیر نشوی، که طرد نشوی، که اشتباه نکنی که اسیب نبینی. من هیچگاه نمیتوانم شبیه یک احمق با تو برخورد کنم و به تو بگویم همه چیز درست میشود. من نمیتوانم به تو دروغ بگویم که قرار است همیشه احساس خوشبختی کنی. من نمیتوانم چیزی را تغییر دهم که در دستان من نیست. اما میتوانم یک کار انجام دهم. من میتوانم در تمام لحظاتت همراهت باشم و از تو حمایت کنم، من میتوانم در تمام غم ها ، خشم ها و ناامیدی ها کنارت باشم تا تو با خیال راحت تجربه کنی. من مسئولیت تو را قبول میکنم در هر شرایطی که باشی؛ تمام برچسب های دنیا را تصور کن ، تمام قضاوتهای بیرحمانه ی مردم را؛ بیوه، ورشکسته، زشت، اجاق کور، لنگ، سطح پایین، بی پول، بی کلاس. تمام اینها را. حالا به چشمهای من نگاه کن؛ تو دوام خواهی آورد چون من دوستت خواهم داشت برای همیشه. چون تمام سختی ها ، برچسب ها و ترسها فقط بخشی از اتفاقاتی هستند که برای تو افتاده و من مسئولیت تمام تو را قبول میکنم. تو برای من، جدا از هر انچه که برایت اتفاق افتاده و جدا از هر انچه که دیگران فکر میکنند، وجود داری و ارزشمند هستی. تو برای من کامل و زیبایی با تمام تجربه های سخت و زخم های خوب نشده ات. تو برای من؛ من هستی. دوام خواهیم اورد.
پونه مقیمی
پونه مقیمی
بقول محمد صالح علاء :
شما که میخواستید بروید
پس چرا این همه خاطره
در کوچه ما جا گذاشتید؟
شما که میخواستید بروید
پس چرا این همه خاطره
در کوچه ما جا گذاشتید؟