Telegram Web Link
.•°🥀°•.

• گـر دخترکے پیش پــدر ناز ڪند
گـِرهِ ڪرب و بلاے همہ را باز ڪند

| #یارقیه_خاتون_مدد | 💔

▪️ @talabe_graph
" زیر علمت امن ترین جای جهان است "
دعوتید به عزای عزیز زهرا (س)...

❤️ الــــے الحبیب ، الــے الحــــسین ❤️

@tarigh_el_karbala
•••

بہ عمه گفت ؛ گمــانـــم پدر نمیداند...
به گریھ گفت؛ عزیزم! چرا ...خبر دارد!

از آنچه بر تو گذشته است کربلا تا شام
تنش جدا و سرش هم جدا خبر دارد!

#یارقیه_خاتون🥀

◾️ @talabe_graph
‌...

او ڪھ طلایھ دار خیامِ یتیم هاست...
نذرِ حَسن برای حسین از قدیم هاست
 
#عبدالله‌بن‌الحسن💔

◾️ @talabe_graph
🎙...

عمه بزا برم
دیگھ دیرھ...
#شب‌پنجم 💔

◾️
@talabe_graph
لحظه آخره عمو داره میره...
•@talabe_graph•
|.🏴.| #محرم
|.🎤.|
#حاج‌محمودکریمے

| روضه فوق العاده احساسے |
عمه یکاری کن منو نمیبره...💔

🖤|
@talabe_graph

|.🎧.|
#روضه‌روزپنجم
•••

آن قَدَر جسم نحيف تو به هم پيچيدھ
هرچه كه مي‌نِگرم شكل مُعمّا شده‌ايی!

#یاقاسم‌بن‌الحسن🥀

◾️ @talabe_graph
•••🎙

گرد و خاک
میبینم
روی سرت !
#قاسم 🥀

◾️
@talabe_graph
...
◾️ #روضه_شب_هفتم_محرم

بعد از اینکه مختار حرمله رو گرفت ،ازش
پرسید؛ تو کربلا سه تا تیر سه شعبه زدی ،
شد یک جا دلت بسوزه؟ گفت؛ آره . یه جا
دلم برای حسین ( علیه السلام ) سوخت،
نشستم روی زمین و براش گریه كردم...!
حسین اصغرش رو به میدان آورد و براش
طلب آب کرد منم به دستور امیر به سمت
فرزندش تیر زدم همینکه تیر رو زدم ، او
داشت حرف میزد، یک مرتبه سكوت كرد،
یه نگاه به بچه کرد که گوش تا گوش با تیر
سه شعبه ذبح شده بود ، آروم عبا رو كشید
رو سرش ، یک دو قدم رفت سمت خیمه،
چشمش به رباب افتاد دوباره برگشت ...!
باز دو قدم اومد سمت میدون، یه نگاه به
ما كرد دید داریم [ هُو ] میكنیم برگشت...!
دیدم حسین درمونده شده!

🔜 @talabe_graph
زمینه ( از عطش رنگت پریده بالام ای بالام )
حاج محمود کریمی
🎙...

• مداحی فوق العاده سوزناک •
شرمندتــــم نازنینـــم
باید تو خیمـه بشینم!

#اصغر‌شش‌ماهه‌من 🥀

▪️
@talabe_graph
.
#روضه_شب_هشتم_محرم

کسی جز بنی هاشم با حسین(ع) نمانده بود.علی‌اکبر (ع) که شبیه ترین مردم از نظر خلق و خو به رسول الله بود بیرون آمد واز پدرش اذن میدان گرفت.آن حضرت هم اجازه داد...آنگاه به او نگریستند؛ نگاه کسی که نا امید شده است. « ...ثُمَّ نَظَر اِلیهِ نَظَر آئس... »

هوای گرم، حرارت جنب و جوش در میدان،نبرد سنگین و تشنگی،همه و همه بر علی‌اکبرسخت بود، به این جهت از امام با ادب تمام آب خواست. امّا امام حسین (علیه‌السّلام) باشنیدن این تقاضای علی، گریه کرد و فرمود:پسرم بر من دشوار است که تقاضایی کنی ونتوانم آن را بر آورده سازم. امام انگشترشان را به ایشان دادند و فرمودند: آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن باز گرد، امیدوارم به زودی به دست جدّت سیراب شوی...

بعد از ضربتی که به فرق سر ایشان زدند؛
دست هایشان به گردن اسب افتاد و خون
سر مبارک ،چشمان اسب را پوشاند و لذا
اسب ،حضرت را به سوی لشکر دشمن برد
و دشمنان، او را با شمشیر هایشان قطعه
قطعه کردند...!

◾️ @talabe_graph
2024/10/02 22:35:07
Back to Top
HTML Embed Code: