Telegram Web Link
☀️

اول صبح من از لحظه‌ی بیداری توست

ماه‌و خورشید من‌ای حضرت معشوق سلام

#حسین_مرادی
#صبح_بخیر

💘⛄️ @takbeytenab ⛄️💘


تا تو مرادِ من دهی

کشته مـرا فراق تو

#رهی_معیری

💘⛄️ @takbeytenab ⛄️💘


یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش

بگــذار که دل حـــل بکند مسئله هــا را

#محمدعلی_بهمنی

💘⛄️ @takbeytenab ⛄️💘
💫

هــرچند که در سینه‌یِ تو جای ندارم

لطفی کن و در پیش رقیبان بغلم کن

#شهلا_نوروزی

Although I have no place in your heart

Do me a favor and hug me in front of my rivals

💘⛄️ @takbeytenab ⛄️💘
⚡️

من ارگ بم و خشت به خشتـم متلاشی

تو نقش جهان، هر وجبت ترمه و کاشی

#حامد_عسکری

💘⛄️ @takbeytenab ⛄️💘
🌙

یارب
امشب آن جنون‌
آشوبِ جان و دل کجاست!؟

#بیدل_دهلوی
#شب_بخیر

💘⛄️ @takbeytenab ⛄️💘
⚡️

در وصف تو بانوی تغزل چه بگویم؟
چیزی که عیان ست چه حاجت به بیان ست؟

پرسید: چه حالست دلت از لب و چشمم؟
هم زنده به این ست، و هم کشته از آن ست

#سجاد_شهیدی

💘⛄️ @takbeytenab ⛄️💘
💫

درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت!

سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت!

در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت!

بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت!

من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت!‍

با شانه شبی راهی زلفت شدم اما...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت!

در محفل شعر آمدم و رفتم و گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت!

میخواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت

#محمد_سلمانی

💘⛄️ @takbeytenab ⛄️💘
🎭
از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش
چاره ی معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟

عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز
حاصل آغوش گرم آتش و اسفند چیست؟

#فاضل_نظري

💘⛄️ @takbeytenab ⛄️💘


بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است
شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است

آنچنان می‌فشرد فاصله راه نفسم
که اگر زود، اگر زود بیایی دیر است

رفتنت نقطه‌ی پایان خوشی‌هایم بود
دلم از هرچه و هر کس که بگویی سیر است

سایه‌ای مانده ز من بی تو که در آینه هم
طرح خاکستریش گنگ‌ترین تصویر است

خواب دیدم که برایم غزلی می‌خواندی
دوستم داری و این خوب‌ترین تعبیر است

کاش می‌بودی و با چشم خودت می‌دیدی
که چگونه نفسم با غم تو درگیر است

تارهای نفسم را به زمان می‌بافم
که تو شاید برسی حیف که بی تاثیر است

#سوگل_مشایخی

💘⛄️ @takbeytenab ⛄️💘


تو فراموشم نخواهی کرد جانا، تا ابد

ردپای چشمهایم بر دلت جا مانده است

#مهدی_محققی

💘⛄️ @takbeytenab ⛄️💘
از بلبل سرمست نوایی شنوم
وز باد سماع دلربایی شنوم

در آبْ همه خیال یاری بینم
وز گل همه بوی آشنایی شنوم


#مولانا

🌾@takbeytenab🌾
شب آن شب ، عشق پَر می‌زد میانِ کوچه بازارم
تو را در کوچه می‌دیدم که پا در کوچه بگذارم

به یادم هست باران شد ، تو این را هم نفهمیدی
و من آرام رفتم تا برایت چتر بردارم

تو‌ می‌لرزیدی و دستم چه عاجز می‌شدم وقتی
تو را می‌خواست بنویسد به رویِ صفحه ، خودکارم

میانِ خویش گم بودی میانِ عشق و دلتنگی
گمانم صبح فهمیدی که من آن‌ سویِ دیوارم

هوا تاریک‌تر می‌شد ، تو زیرِ ماه می‌خواندی
"مرا عهدی‌ست با جانان ، که تا جان در بدن دارم"

چه شد در من نمی‌دانم ، فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظـه فهمیدم که خیلی دوستت دارم

از آن پس هر شب این کوچه ، طنینِ عشق را دارد
تو آن‌ سو شعر می‌خوانی ، من این‌ سو از تو سرشارم

سحر از راه می‌آید ، تو در خورشید می‌گنجی
و من هر روز مجبورم ، زمان را بی‌تو بشمارم

شبانگاهان که برگردی ، به‌ سویت بازمی‌گردم
اگرچه گفته‌ام هر شب که این هست آخرین بارم

#نجمه_زارع

🌾 @takbeytenab 🌾
خودم را بی مناسبت دعوت میکنم به صرف چایی

و با لبخند از خودم می پرسم: خوبی؟
با بغض جواب می دهم :نه
دوباره میپرسم :چقدر نه ؟

پایم را می اندازم روی پای دیگرم
و چایی ام را با گریه هورت می کشم

من بمیرم برای خودم ...

برای تسلاهایی
که زخم شد از تنهایی



#آرزوحاجی_طاهروردی

🌾@takbeytenab 🌾
تو را ازدست دادم ، جنگجویی ناتوان بودم
گُمت کردم، غرورِ بی دلیلم کار دستم داد

سیاهی خسته کرد اسبِ سپیدم را، زمین خوردم
همان آغازِ قصه ، لشکرِ دشمن شکستم داد


 
هوایت درسرم پیچیده اما پایِ رفتن نیست
کمی نزدیک شو ، رویایِ دور از دست، دخترجان

کنارم باشی ، از تاریکی و سرما نمی ترسم
صدایم کن ، صدایت روشن و گرم است دخترجان


 
به هم گفتیم: آخر روزهای خوب می آیند
ولی فردایمان بهتر نمی شد ، پشت ِتلقین ها

دعا خواندیم با چشمانِ خون آلودِمان اما
نمی خوانند روی بام هامان ، مرغِ آمین ها


 
غریبه نیستی، دیگر غم نان نیست ، طوفان نیست
اگرچه زندگی آسان شده، سخت است خوشبختی

خدارا شکر اجاقی هست ، سقفی هست، نانی هست
بدونِ بودنت اما چه بدبخت است خوشبختی!


 
تقلا می کنم...شاید کسی پیدا کند من را
اگرچه مرگ هم دنبالِ من دیگر نمی گردد

پس از تو با من این دیوارها ، این کوچه ها قهرند
صدایت می کنم... اما صدایم بر نمی گردد


 
پریشان حالی اَم پشتِ نقابی کهنه پنهان است
تصور کرده بودم شعر درمان است ، اما نیست!

میان چهره ها و رنگ ها بی همصدا ماندم
کجایی عشق؟ دیگر چهره ی ماهِ تو پیدا نیست...

#حامد_ابراهیم‌پور

🌾 @takbeytenab 🌾
چه کنم ریشه ي ُگل،ساکن گلدان تو بود
پنجره باز اگر بود، به ایواِن تو بود

فال بسیار گرفتم،همه را گفت خطاست
قهوه ي زندگیم، تشنه ي فنجان تو بود

قصه ي نان و نمک چیست؟نمیدانم من
حرمت سفره ي من چشمِ نمكدان تو بود

درِ زندان بگشودند ولی یوسف ماند
بس که این یوسف ماعاشق زنداِن تو بود

نیمه ي پُر منم و نيمه ي خالي هم تو
خالی و ُپر همگی قصه ي لیوان تو بود

رسم عشق است که بوسه بزند لب بر لب
این چه عشقیست که لب،طعمه دندان تو بود

بال پروانه اگر عهد کند پَرنزندحرفی نیست
دل او پَر بِکشد، چون َسرِ پیمان تو بود

#ناصر_پرواني
 
🌾 @takbeytenab 🌾
ماه در چشمت به رقص آمد غـزل را باب کرد
اینچنین شد عاشـقی آمد مــرا بی خواب کرد

مـن کویرم با تـــو امـا تشـنه هرگز نیسـتم
با لبانـت مـی شود یک دشـت را سیراب کرد

دسـت بر اندام شــعرم می کشیــدی بارها
دست هایت عشق را در ذهن شعرم قاب کرد

با تو غـم خوردن عزیـزم آخر دیوانگی سـت
با تـو باید سـنگ در دریـای غـم پـرتاب کرد

نوش دارویم تویـی از پیـش من هـرگز نرو
دور گشتن ها ندیدی که چه با سهـراب کرد

باز در بـاران شــعرم خودنـمایی مــی کنی
عشـوه ها و خنده هایت قنـد دل را آب کرد

#ناصر_صادقی

🌾 @takbeytenab 🌾
زخم پرواز اگر در غزلِ لال من است
كوله‌بارے ز غمِ پنجرہ بر بال من است

خيرہ تا دورترين نقطه‌ے آيندہ شدم
چہ كسے ضامن آينده‌ے امسال من است

ديده‌ام گاہ غريبانہ كسے را ببَرند
غافل از اينكہ همين حادثہ در فال من است

سرنوشتے كہ كمين كردہ بہ دامش برسم
مثل يڪ سايہ كہ بی‌فاصلہ دنبال من است

برويد اے همه‌ے هستے من! دور شويد
عاقبت يڪ وجب از خاڪ زمين مال من است...

#نجمه_زارع

🌾@takbeytenab 🌾
مي روي اما گريز چشم وحشي رنگ تو
راز اين اندوه بي آرام نتواند نهفت

مي روي خاموش و مي پيچد به گوش خسته ام
آنچه با من لرزش لبهاي بي تاب تو گفت


چيست اي دلدار اين اندوه بي آرام چيست
کز نگاهت مي تراود نازدار و شرمگين ؟

آه مي لرزد دلم از ناله اي اندوه بار
کيست اين بيمار در چشمت که مي گريد حزين ؟


چون خزان آرا گل مهتاب رويا رنگ و مست
مي شکوفد در نگاهت راز عشقي ناشکيب

وز ميان سايه هاي وحشي اندوه رنگ
خنده مي ريزيد به چشمت آرزويي دل فريب


چون صفاي آسمان در صبح نمناک بهار
مي تراود از نگاهت گريه پنهان دوش

آري اي چشم گريز آهنگ سامان سوخته
بر چه گريان گشته بودي دوش ؟ از من وامپوش


بر چه گريان گشته بودي ؟ آه اي چشم سياه
از تپيدن باز مي ماند دل خوش باورم

در گمان اينکه شايد شايد آن اشک نهان
بود در خلوت سراي سينه ات يادآورم

#هوشنگ_ابتهاج

🌾takbeytenab 🌾
خواستم گريه كنم لحظه ي ديدار نشد.
بزنم حرف دلم پيشِ تو انگار نشد

بار ديگر بنويسم از برايت شعري
هرچه اصرار به اين حضرتِ خودكار نشد

خواستم مثلِ قديم شوخيِ بيجا بكنم
مثلِ ايّامِ قديم خاطره تكرار نشد

چقدر دور ز هم از سرِ اجبار شديم
عاشقي دلبرِ من از سرِ اجبار نشد

خواب رفتي كه مرا مثلِ قديم نشناسي
من همانم كه از عشقِ تو هشيار نشد

خواستم شعر بگويم غمِ تو كم بشود
مرهمِ زخمِ دلت قدرتِ اشعار نشد

عهد بستم بشوم بهرِ تو فرهاد ولي
كوهِ اين قصه به دستانِ من آوار نشد

#امیرحسین_حسین_زاده

🌾@takbeytenab 🌾
2024/11/15 15:18:31
Back to Top
HTML Embed Code: