مرا میگویی!
از خود رفته بودم و میخندیدم.
یک دفعه نفهمیدم چه شد.
پایم لنگ میزد، یا سرم گیج میرفت! نمیدانم.
افتادم توی چشمههای سیاه چشمهایش.
آنقدر نگاهش را به من دوخت که بالاخره به غرق شدن تن دادم؛
خودم هم نفهمیدم چه شد.
تا به خودم آمدم،
خیلی دوستش داشتم؛ خیلی...
@taaaboo
از خود رفته بودم و میخندیدم.
یک دفعه نفهمیدم چه شد.
پایم لنگ میزد، یا سرم گیج میرفت! نمیدانم.
افتادم توی چشمههای سیاه چشمهایش.
آنقدر نگاهش را به من دوخت که بالاخره به غرق شدن تن دادم؛
خودم هم نفهمیدم چه شد.
تا به خودم آمدم،
خیلی دوستش داشتم؛ خیلی...
@taaaboo
ریسمان پاره را میتوان دوباره گره زد؛ دوباره دوام میآورد.
اما هرچه باشد ریسمان پارهایست.
شاید ما دوباره همدیگر را دیدار کنیم
اما در آنجا که ترکم کردی
هرگز دوباره مرا نخواهی یافت...
. #برتولت_برشت .
@taaaboo
اما هرچه باشد ریسمان پارهایست.
شاید ما دوباره همدیگر را دیدار کنیم
اما در آنجا که ترکم کردی
هرگز دوباره مرا نخواهی یافت...
. #برتولت_برشت .
@taaaboo
به من بگو دوست داشتن، هزارویکشب نیست که تجربه کنیم؛
قصه هم نیست که بگوییم
نغمه نیست که بخوانیم
صدا نیست که بشنویم
و ابهام نیست که ببینیم.
بگو دوست داشتن درد مشترک است و فریاد کن.
هیچکس حواسش به دیگری نبود؛
من اما تو را خواستم، گفتم، خواندم، شنیدم و ندیدم.
هزارویکشب برای ما شد یک شب
و این برای درد مشترکمان کافی نبود.
#شاملو
@taaaboo
قصه هم نیست که بگوییم
نغمه نیست که بخوانیم
صدا نیست که بشنویم
و ابهام نیست که ببینیم.
بگو دوست داشتن درد مشترک است و فریاد کن.
هیچکس حواسش به دیگری نبود؛
من اما تو را خواستم، گفتم، خواندم، شنیدم و ندیدم.
هزارویکشب برای ما شد یک شب
و این برای درد مشترکمان کافی نبود.
#شاملو
@taaaboo