Telegram Web Link
ترک ِ خود و  چهار مانع :

کسی بر سر وحدت گشت واقف
که او واقف نشد اندر مواقف

دل عارف شناسای وجود است
وجود مطلق او را در شهود است

به جز هست حقیقی هست نشناخت
از آن رو هستی خود پاک در باخت

وجود تو همه خار است و خاشاک
برون انداز از خود جمله را پاک

برو تو خانهٔ دل را فرو روب
مهیا کن مقام و جای محبوب

چو تو بیرون شدی او اندر آید
به تو بی تو جمال خود نماید

کس کو از نوافل گشت محبوب
به لای نفی کرد او خانه جاروب

درون جان محبوب او مکان یافت
ز «بی یسمع و بی یبصر» نشان یافت

ز هستی تا بود باقی بر او شین
نیابد علم عارف صورت عین

موانع تا نگردانی ز خود دور
درون خانهٔ دل نایدت نور

موانع چون در این عالم چهار است
طهارت کردن از وی هم چهار است

نخستین پاکی از احداث و انجاس
دوم از معصیت وز شر وسواس

سوم پاکی ز اخلاق ذمیمه است
که با وی آدمی همچون بهیمه است

چهارم پاکی سر است از غیر
که اینجا منتهی می‌گرددش سیر

هر آن کو کرد حاصل این طهارات
شود بی شک سزاوار مناجات

تو تا خود را بکلی در نبازی
نمازت کی شود هرگز نمازی

چو ذاتت پاک گردد از همه شین
نمازت گردد آنگه قرةالعین

نماند در میانه هیچ تمییز
شود معروف و عارف جمله یک چیز

#شعر_شیخ_محمود_شبستری

 @sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل هجدهم :تفکر
(قسمت هجدهم )
مصادیق تفکر
چهارم : تفکر در مرگ و قیامت


آنان که  با تمام تلاش در تعقیب دنیا هستند  و شهوات دنیا را به جان می‌طلبند ، قطعا  قلبشان  از یاد مرگ غافل و عاجز خواهد بود.
افراد برحسب رویارویی با مرگ، بهتر می‌توانند خود را بشناسند. آیینه‌ی مرگ آینه‌ای تمام نما برای تبیین ابعاد وجودی ماست. هر اندازه انسان از یاد مرگ غافل‌تر باشد، به این معنا نیست که شجاع‌تر است. چگونه ممکن است که کسی نسبت به این حادثه‌ی بسیار مهم زندگی خویش بی‌اعتنا باشد؟... افرادی خود را به غفلت می‌زنند و می‌کوشند تا به نحو کاذب، مصنوعی و متکلفانه این امر بسیار مهم را از نظر دور دارند؛ به آن نیندیشیده و آن را بی‌اهمیت تلقی می‌کنند. این امر ناشی از رشد عقلانی و ظرفیت بالای روحی آنان نیست، بلکه دلیل بر بی‌مسؤولیتی کامل، بی‌فکری و دوری از عالم واقعی انسانیت است.

اگر قرار است انسان‌ها در حادثه‌ی مهم از هم جدا شوند آن حادثه مرگ است. حوادثی که بر ما می‌گذرند، بیشترشان مشارکت‌پذیرند. یعنی چند نفر می‌توانند در آن با هم مشارکت داشته باشند؛ در تجارت، در دانشگاه رفتن و... اما هریک از ما تنها می‌میریم و هیچ‌کس در حادثه بسیار مهم مرگ دیگری شرکت ندارد.

مرگ یکی از بی‌نظیرترین تجربیات حیات ماست و بی‌اعتنا بودن به حادثه‌ی مرگ نشانه ی شجاعت نیست؛ به همین علت روح‌های بزرگ همیشه به این مسأله‌ی مهم می‌اندیشیدند و بلکه یکی از عوامل مؤثر در رشد و ارتقاء شخصیت ایشان مرگ‌اندیشی بوده است.
ادامه دارد...
#تفکر
#مرگ

http://T.me/sserfan
آنچه در بیرون از خود می پنداری ، خیالی بیش نیست :

در روایتی آمده که پیغمبر اکرم
«صلی الله علیه و آله و سلم» فرمودند :
الناس نیامٌ فإذا ماتوا انتبهوا
یعنی : مردم در خواب اند،پس زمانی که مردند آگاه می شوند.
به تعبیر دیگر،مردم در طول زندگی خود مانند کسی که خواب می بیند،گمان می کنند که آنچه برایشان پیش می آید،از
بیرون آنان است،در حالی که وقتی از این خواب غفلت بیدار شدند و با مرگ اختیاری یا  طبیعی به ادراک حقایق نایل آمدند،خواهند دید آنچه را که در این مدت بیرون از خود می پنداشتند،خیالی بیش نبوده و تا کنون هرچه بود تمامی آن از منشآت نفس خودشان بوده است و :

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد.
و خواب ظاهری شبانۂ ما انسانها نمودی است از آن خوابی که ما در طول مدت عمر خود در آنیم.
به تعبیر شیرین جناب مولوی :

آن سخنهای چو مار و کژدمت
مار و کژدم گردد و گیرد دمت

بنابراین قیامت،ظهور معرفت شهودی انسان است که می بیند هرچه هست اوست و دارایی هایش و تا حال نمی دانست که بر روی سفرۂ خودش نشسته است.آن جاست که می بیند از اولین
لحظۂ زندگی تا آخرین مرحلۂ آن ظاهراً در معرفت فکری قدم می گرفت،اما با ظهور قیامت هرچه را که قبلا یافته بود،به معرفت شهودی می یابد و سفرۂ دلش را
می گشاید،لذا :
کلما رزقوا منها من ثمرة رزقا قالوا هذا الذی رزقنا من قبل و اتوا به متشابها
رساله علم و دین
استاد صمدی آملی

#عالم_مثال
#خیال
#مرگ

@sserfan
مراتب مراقبه :

برخی گفته اند که مراقبه، به معنای "ترک معاصی" است. این معنای مراقبه نیست اما از برکات آن هست.
برخی گفته اند که مراقبه، یعنی "اشتغال به طاعات". این نیز معنای مراقبه نیست اما از برکات آن هست.
برخی گفته اند که مراقبه یعنی غفلت نکردن از حضور حق تعالی. این نیز معنای مراقبه نیست اما از برکات آن هست.
برخی گفته اند که مراقبه یعنی کشیک نفس را کشیدن. این نیز مراقبه نیست چه در مراقبه نفسی وجود ندارد.
برخی گفته اند که مراقبه یعنی از نفس حساب کشیدن، این نیز مراقبه نیست و "محاسبه" نام دارد.
برخی گفته اند مراقبه یعنی نفس را سرزنش کردن. این نیز مراقبه نیست و "معاتبه" نام دارد. ...
اینها هیچکدام معنا و مفهوم "مراقبه" نیست. زیرا در همه اینها، دوئیت است، "دوگانگی" است، تو هنوز خود را حس می کنی. حال آنکه مراقبه، یعنی نبود تو، یعنی توقف ذهن، یعنی حل شدن در پاکی مطلق، یعنی بی نفسی، یعنی موت منیّت، یعنی خواب عمیق در بیداری معمول. یعنی تسلیم محض، بی فکر و بی اندیشه. مراقبه یعنی پرتاب شدن به ناشناخته، به مطلقِ بی حد و حصر. مراقبه، یعنی به "یگانگی" رفتن. در چنین کیفیتی، ذهن متعارف حضور ندارد تا بخواهد برایش توضیحی بتراشد و یا دست به تحلیل اش زنَد. مراقبه تنها با انجام آن دانسته می شود. مراقبه را با واژه ها کاری نیست. مفهوم حقیقی آن را در کتاب ها نمی یابی. آن کیفیتی ورای واژه هاست و خود را جز در عمل، آشکار نمی کند.

#مراتب_مراقبه
@sserfan
روز مرگم، هر که شيون کند از دور و برم دور کنيد
همه را مســــت و خراب از مــــي انــــگور کنيـــــد

مزد غـسـال مرا سيــــر شــــرابــــــش بدهيد
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهيد

بر مزارم مــگــذاريــد بـيـــايد واعــــــظ
پـيــر ميخانه بخواند غــزلــي از حــــافـــظ

جاي تلقــيـن به بالاي سرم دف بـــزنيـــد
شاهدي رقص کند جمله شما کـــف بزنيد

روز مرگــم وسط سينه من چـــاک زنيـد
اندرون دل مــن يک قـلمه تـاک زنـيـــــــد

روي قــبـــرم بنويـسيــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از اين دار برفــــت


@sserfan
سحرخیزی :

خفتگان را خبر از زمزمه مرغ سحر
حيوان را خبر از عالم انسانى نيست
دوش مرغى به صبح مى ناليد
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
يكى از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسيد بگوش
گفت باور نداشتم كه تو را
بانك مرغى چنين كند مدهوش
گفتم اين شرط آدميّت نيست
مرغ تسبيح گوى و من خاموش
گلستان سعدی

@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل هجدهم :تفکر
(قسمت نوزدهم )

مصادیق تفکر
چهارم : یاد مرگ
ادامه...
جباران و ظالمان در طول تاریخ از دو چیز منزجر و متنفر بوده‌اند:
۱ـ‌یاد خدا
۲ـ‌یاد مرگ
یکی از علل بروز شیطانیت و فرعونیت برما این است که کمتر به مرگ می‌اندیشیم و این نشانه‌ی رشد شخصیت نیست، بلکه از دیوانگی و شیطان‌زدگی است که آدمیان کمتر یاد مرگ می‌کنند. 
امام محمد غزالی‌ در باب ۴۰ احیاء علوم‌الدین می‌گویند: «خاصیت اصلی نفس، خودخواهی و خودبینی است. هر چکشی که انسان بر سر این نفس بکوبد تا این خودبینی را مهار کند، مطلوب است؛ از عظیم‌ترین و کوبنده‌ترین چکش‌ها یاد مرگ است که پیوسته باید آن را زنده نگه داشت.»

چگونه می‌توان یاد مرگ را به ملکه تبدیل کرد؟
هرزمان یاد مرگ با قلب ما مأنوس شود به شادی کم دنیا دلخوش نخواهیم شد. موفق‌ترین راه برای مأنوس شدن یاد مرگ با قلب، یادآوری دوستان و نزدیکانی است که قبل از ما مرده‌اند؛ مردن و دفن‌شدن ایشان را در زیر خاک و شکل و حال مقام آنان را در حال حیات‌شان به یاد آوریم که چگونه خاک زینت و زیبایی صورت‌شان را محو نموده و چگونه اجزاء بدن آن‌ها را از هم پاشیده و همسران آنان را بیوه و بچه‌های‌شان را یتیم و بی‌سرپرست و مال‌شان را تباه ساخته است. مجالس و مساجد از آن‌ها خالی شده و آثارشان بر دنیا باقی نمانده است.

یاد سطحی از مرگ تأثیری بر روان ما ندارد، بلکه هر زمان که به چیزی از دنیا دل بستیم، لازم است فوراً به یاد آوریم که چاره‌ای نیست، روزی از آن جدا خواهیم شد.

یادی از قیامت به استناد آیه و حدیث
روز قیامت روزی است که انسان‌ها نگران، با قلب‌های پُر از ترس و وحشت در پیشگاه پروردگار جهانیان برای حساب و کتاب می‌ایستند. «یوم یقوم الناس لرب العالمین» .

پیامبر(ص) آیه‌ی مذکور را تلاوت نمودند و سپس فرمودند: «چگونه خواهد بود حال شما در آن زمان که خداوند شماها را جمع خواهد کرد همچون تیر در تیردان (یعنی بر روی پاهای خود همچون تیرها می‌ایستند) به مدت پنجاه‌هزار سال در حالی که در این مدت به شما نگاه نخواهد کرد.» اما بدان کسی که در دنیا برای مردن انتظار کشیده و شدت فشار صبر بر شهوات را متحمل گشته انتظارش در آن روز کم خواهد بود. همان‌گونه که پیامبر(ص) می‌فرمایند: «قسم به کسی که جانم در دست اوست قیام و ایستادن در صحرای محشر برای مؤمن سهل‌تر از نمازی است که در دنیا آن را ادا می‌کرد.» پس تلاش کن که از این‌گونه مؤمنان به‌شمار آیی.
مادامی‌که نفَََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََََسی از عمرت باقی است، اختیار در دستان خود بگیر و در این روزهای کوتاه برای آن روزهای بلند که در پیش داری کار و تلاش کن و عمر خود بلکه عمر دنیا را در مقابل آن عمر ابدی مقایسه کن.
خوشا به حال آن‌که این دو بیت را سروده، با آن زندگی کرده و با آن از دنیا رفته است:

چون مرگ رسد چرا هراسم
کان راه به توست می‌شناسم

از خوردگهی به خوابـگاهی
و از خوابگهی به پیش شاهی

ادامه دارد...
#تفکر
#یاد_مرگ


http://T.me/sserfan
مرگ فنا و عدم نیست.

موت عدم انسان نیست بلکه در حقیقت جدائی انسان از غیر خودش است که اضافات و انتسابات اعتباری با این و آن داشت و همه در واقع غیر او بودند ، از آنها منقطع گردید .

چگونه نفوس معدوم میگردند و حال اینکه در سر و سرشت آنها محبت به وجود و بقاء و کراهت از عدم و فناء سرشته شده است.(( انّ الله تعالی قد جعل لواجب حکمته فی طبع النفوس محبّة الوجود والبقاء ، و جعل في جبلّتها کراهة الفناء و العدم...)) 1.

و هر کس از مرگ می ترسد در واقع از خودش می ترسد . و چون موت ، فناء و عدم نیست بلکه جدایی او از غیر خودش و انتقال او از نشاه ای به نشاه دیگر است ، در آیات قرآنی تعبیر به وفات شده است نه فوت، و وفات اخذ شيء بتمامه است . و اگر احیاناّ در روایاتی از    وفات تعبیر به فوت شده است، تعبیر راوی است نه نبیِّ و وصي.

و وزان قبر در این نشأه و نشأه آخرت وزان انسان در نشأتین است – یعنی چنان که انسانها در این نشأه افراد متشابه و متماثل اند ، و در آن نشآه به حسب علوم و افعالشان به صور به صور مختلفه اند ، قبرهای این نشآه نیز افراد متشابه اند ، اما قبرهای آخرت قبری روضه ای از ریاض جنت است ، و قبری حفره ای از حفره های نار است .                                        

این همه مسائل مهم و بسیاری از نظائر آنها متفرع بر اصول و امهات مذکور به خصوص بر اتحاد مدرِِک و مدرٌک است . در شگفتم از کسانی که اتّحاد مدرِک و مدرَک را انکار دارند ، این گونه مسائل اصیل انسانی موید و معاضد به منطق وحی را چگونه انگاشتند و پنداشتند.؟!

(1: اسفار-ط 1،ج4 ص 163)  .برگرفته ازکتاب شریف گنجینه گوهر روان

#مرگ

@sserfan
مراقبه ،خاموشی و گذر از مرگ و زندگی :

زندگي يك جشن و مراسم شادي است كه هميشه در جریان است. ما فقط بايد اندكي خاموش تر شويم، تا بتوانيم صداي آنرا بشنويم و همين كه كاملا خاموش و ساکت شويم، آنوقت خود سكوت مي شويم، نيست مي شويم. بخشي از آن هماهنگي جهاني مي شويم و با کل در اتحاد و اتصال قرار می گیریم.

اين پيوند ميان انسان با هستي و پيوند ميان جزء با كل است ، پیوند میان انسان و خدا است، پس بمعناي ديگر ما براي نخستين بار هست مي شويم . قطره اي شبنم ناپديد اما تبديل به دريا مي شود ما چون قطره ای وارد دریا می شویم و با دریا یکی می شویم و در دریا نیست و به عبارت بهتر با دریا هست ابدی میشویم .
مراقبه شکستن چارچوب و حصار "خودی " است  چارچوبهاي كوچكی که دیگر به درد نمی خورند و نقش حصار را بازی می کنند حصاری که نام دیگر آن را ذهن می گذاریم.
با فرا رفتن از چارچوبهاي خود، از مرگ نيز فراتر مي روي. جاودان و بي كران مي شوي .تو فقط به گوشي شنوا و قلبي پذيرا نياز داري و مراقبه  آن گوش و قلب را مي آفريند.

#مراقبه
#سکوت
#ذهن
#مرگ

@sserfan
گر مرگ رسد چرا هراسم؟
کان راه به توست می شناسم

این مرگ نه باغ و بوستان است
کو راه سرای دوستان است

تاچند کنم ز مرگ فریاد
چون مرگ از اوست مرگ من باد

گر بنگرم آنچنان که رایست
این مرگ نه مرگ،نقل جای است

از خوردگهی به خوابگاهی
وز خوابگاهی به بزم شاهی 

خوابی که به بزم توست راهش
گردن نکشم ز خوابگاهش

چون شوق تو هست خانه خیزم
خوش جستم و شادمانه خیزم

#شعر_نظامی_گنجوی

@sserfan
2024/09/27 07:30:02
Back to Top
HTML Embed Code: