Telegram Web Link
سکوت ، نیست بودن و هست بودن :

سکوت را درک کن !
سکوت پر از راز و نیاز است.
سکوت شما  را به فرای مرگ و زندگی میبرد.

آری سکوت را اختیار نکن بگذار  ، سکوت شما را اختیار کند و اینجاست که اتفاقی عجیب رخ میدهد و آن معجزه ى سکوت  است.
مراقبه و مراقبه به تدریج موجب میشود که سکوت بر تمام وجود شما حکمفرما شود.
معجزه ى سکوت همان تاریکی شب است که شعر ،شور، شوق و مستی می آفریند.

سکوت یعنی نیست بودن ، نیست بودن از ذهن و هستی اعتباری.
سکوت یعنی هست بودن ، هست بودن از هستی مطلق ،
سکوت یعنی سوالی نداشتن ،و  خاموش بودن.

#مراقبه
#سکوت
#نیستی_هستی


@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل سیزدهم:سکوت
(قسمت نهم )

ادامه...
اهمیت سکوت و مراقبه در آینه مکاشفه از علامه حسن زاده آملی :
استاد علامه  حسن زاده آملی در رساله شریف انسان در عرف عرفان در واقعه ۶ که یکی از مکاشفات حضرتشان هست میفرمایند:

در سحر شب یکشنبه 5 مردادماه 1348 بعد از ادای نافله شب و نافله و فریضه صبح در اربعینی که ذکر جلاله .... را هر روز بعد از نماز صبح به عددی خاص داشتم، بعد از این ذکر به توجه نشستم که ناگهان جذبه و حالتی دست داد و بدن طوری به صدا در آمد و می‌لرزید، آن چنان صدایی که مثلاً تراکتور روی سنگ‌های درشت و جاده ناهموار می‌رود، دیدم که جانم از بدنم مفارقت کرد و متصاعد شد ولی در بدنی مثل بدن عالم خواب قرار دارد، تا قدری بالا رفت.

دیدم در میان خانه‌ای مانند پرنده‌ای که در خانه‌ای در بسته گرفتار شده است و به این طرف و آن طرف پرواز می‌کند و راه خروج نمی‌یابد، تخمیناً در مدت یک ربع ساعت گرفتار بودم و به این سو و آن سو می‌شتافتم، دیدم در این خانه زندانیم، نمی‌توانم به در بروم، سخنی از گوینده‌ای شنیدم و خود او را ندیدم که به من گفت:

این محبوس بودنت بر اثر حرف‌های زیاد و بیخود تو است، چرا حرف‌هایت را نمی‌پایی!؟

من در آن حال چندین بار خدای متعال را به پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله برای نجاتم قسم دادم و به تضرع و زاری افتادم که ناگهان چشمم به طرف شمال خانه افتاد که دیدم دریچه‌ای که یک شخص آدم بتواند به در رود برویم گشوده شد، از آنجا در رفتم و پس از به در آمدن چندین به سوی مشرق در طیران بودم و دوباره به جانب قبله رهسپار شدم.

و هنگامی که از حبس رهایی یافتم، یعنی از خانه به در آمدم، آن خانه را بسیار بزرگ و مجلل دیدم، که در میان باغی بنا شده است و آن باغ را نهایت نبود و آن را درخت‌های گوناگون پر از شکوفه سفید بود که در عمرم چنان منظره‌ای ندیدم.

و می‌بینم که به اندازه ارتفاع درخت‌ها در هوا سیر می‌کنم به گونه‌ای که رویم، یعنی مقادیم بدنم همه به سوی آسمان است و پشت به سوی زمین و به اراده و همت و فرمان خود نشیب و فراز و بسیار خدای متعالی را به پیغمبر خاتم و همه انبیاء قسم دادم که کشف حقایقی برایم دست دهد و در همین حال به خود آمدم.

آن محبوس بودن چند دقیقه، بسیار در من اثر بد گذاشت به گونه‌ای که بدنم خسته و کوفته شده بود و سرم و شانه‌هایم همه سخت درد گرفت و قلبم به شدت می‌زد.

#سکوت

@sserfan
کمتر بگوییم ،کمتر بشنویم :
"ای عزیز! چاره جز این نیست که با تمرین،خواطر را از خاطر برانیم و برای این کار کمتر ببینیم و کمتر بگوییم و کمتر بشنویم و کمتر معاشرت کنیم، چون نوع خواطر درباره دیده ها و شنیده ها و گفته ها و معاشرت هاست.
تو آنگاه که ذهنت از هر خاطره خالی است متصل به خدایی ؛اکنون اگر توجهی به او کنی ،یاد همچون آبشاری بر قلبت جاری میشود و آن گاه است که این فرمایش رسول الله را دریابی "الصلاه معراج المومن".
آن جا که شمیم عطرآگین قرب وزید ،از آن طرف جذبه و کشش است ودیگر ،هیچ چیز از خواطر مزاحمت نتواند کرد.
حضرت استاد کریم محمود حقیقی
حدیث ارزومندی ص 175
#سکوت
@sserfan
(عشق و
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل سیزدهم :سکوت
(قسمت دهم )
ادامه...
اهمیت سکوت و ترک سخنان بی فایده در کلام استاد فاطمی نیا:
...از صبح که پا میشه ، فلان کس چی کار کرد، فلان کس چی گفت، فلان روزنامه چی نوشت (دستشان را آوردند بالا و با تاکید فرمودند:) ول کن!
عالمی به تهران آمده بود و سوار ماشین شده بود، کسی هم همراهشان بود، کمی که حرکت کردند همراهشان به ایشان گفت: آقا اینجا مثلا فلان خیابانه، آقا بهش گفت خیلی ممنون!، یکم دیگه رفتن جلو، باز آن همراه گفت: آقا اینجا مثلا خیابان بهارستانه، باز آقا گفت: خیلی ممنون!، دفعه سومی که آن همراه می خواست چیزی بگوید، آن عالم گفت: دست نگه دار! بذار یه جای صافی هم بمونه (در صفحه ذهن)، همشو خط خطی نکن!

بنده صد و بیست بار به دیوان حافظ مراجعه کردم، نه اینکه صد و بیست بار حافظ رو خونده باشم ها نه، صد و بیست بار مراجعه کردم، یک بار این بیت رو انتخاب کردم:

خاطرت کی رقم فیض پذیرد ، هیهات
مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی

حالا نمی گم که بری با زن و بچه یه کلام حرف نزنی ها، نه، اما یه قدری بیشتر دقت کنید.

حضرت آیت الله بهاءالدینی(قدس الله نفس الزکیه) مطلبی را به بنده فرمودند، و چند مرتبه هم تاکید کردند که این از مشهودات من است نه از مسموعات.
فرمودند: من سیزده ساله بودم، سیدی در کوه خضر -که در اطراف قم است و الان تقریبا متصل به شهر شده- می نشست که به او می گفتند:سید سکوت. بیست سال بود که حرف نمی زد.
فرمودند من با بعضی بچه ها رفته بودیم کوه خضر و او را دیدیم. شخصی از روستائی آمد گفت:مریض داریم او را دعا کنید!سید با حرکات دست و اشاره به تفهیم کرد که مریض خوب شد، بعد معلوم شد که مریض خوب شده است! همچنین مثل اینکه فهمیده بود ما بچه ها گرسنه هستیم با اشاره دست به ما بچه ها فهماند که در فلان منطقه پائین کوه دارند اطعام می کنند، بروید بخورید، ما رفتیم پائین به همان مکانی که آدرس داده بود، دیدیم در یک باغی آش پخته اند و به مردم می دهند.
پس از بیان این مطلب آیت الله بهاءالدینی فرمودند: بزرگان هم به او سر می زدند. این جمله خیلی مرا تکان داد! زیرا (تحت تاثیر قرار دادن) و دلبری کردن از آدم نادان، چیز مهمی نیست، اما دلبری کردن از بزرگان و علما مهم است.
این قضیه چند ماه گذشت، روزی برای احوال پرسی خدمت آیت الله بهاءالدینی رسیدم، گفتم: آقا این سید سکوت را که فرمودید بزرگان هم پیش او می رفتند، چه سری داشت؟!
وقتی این سوال را کردم، دستشان را بردند به طرف لبشان و فرمودند: در آتش را بسته بود،و چیزی در کفش نهاده بودند.!
سایت استاد فاطمی نیا


#سکوت

@sserfan
رسیدن به حقیقت ، با مراقبه و سکوت
داستان کوتاه
روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود. بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.


کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد.کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادامۀ جستجو نومید شده بود، پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر بدهد.


کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، "چرا که نه؟ به هر حال، کودکی صادق به نظر میرسد." پس کشاورز کودک را به تنهایی به درون انبار فرستاد. بعد از اندکی کودک در حالی که ساعت را در دست داشت از انبار علوفه بیرون آمد.کشاورز از طرفی شادمان شد و از طرف دیگر متحیّر گشت که چگونه کامیابی از آنِ این کودک شد. پس پرسید، "چطور موفّق شدی در حالی که بقیه کودکان ناکام ماندند؟"


پسرک پاسخ داد، "من کار زیادی نکردم؛ روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و در همان جهت حرکت کردم و آن را یافتم.
#مراقبه
#سکوت

@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل سیزدهم :سکوت
قسمت یازدهم

ادامه...


ماهیت سکوت ،
سکوت اخلاقی و عرفانی و تفاوت آن دو با هم :
پس از طرح  مطالب مقدماتی و ارائه مطالبی از زبان بزرگان  در خصوص سکوت ، حال  ماهیت سکوت  ،سکوت اخلاقی و عرفانی  و  تفاوت ‌‌های آن دو ،در ادامه خواهد آمد و  ابعاد و اقسام سکوت  شرح داده خواهد شد . همچنین  پس از بررسی  واژه «سکوت» در حوزه ی  اخلاق و عرفان، علل و کارکردهای سکوت اخلاقی را برشمرده  و در ادامه، ضمن تقسیم  اقسام سکوت در ساحتِ حالات و مقامات مختلفِ عارف، به مقتضیات هریک از آنها پرداخته، نمونه‌هایی  نیز از مثنوی معنوی ارائه خواهد شد.

سرود‌های مثنوی که از پس سکوتی عمیق و ساحل آرام خاموشی به موج درآمده، راه فهم حقایق هستی و پی‌بردن به راز آفرینش و کیفیت جدایی انسان از اصل و بنیان خویش را سکوت و خاموشی می‌داند :
بشنو از نی چون حکایت می‌کند

از این‌رو، مولوی سرآغاز راه را سکوت می‌شمرد؛ چنان‌که راهبرِ انتهای راه وصال و تنهاراه برای ورود به محضر حضرت حق را نیز مَرکَب «خموشی» می‌داند. از نظر مولانا، حرکت در راه وصال، با یک‌وسیله و یک‌روش امکان‌ناپذیر است. به سخنی دیگر، سالک برای صعود به وادی عشق و رسیدن به مرتبۀ دریاییان نیازمند است که در هر مرتبه ،  از وسیله مخصوص آن بهره گیرد.


از نگاه عرفان، حقایق معنوی را تنها از رهگذر سکوت می‌توان یافت. از مثنوی می‌توان دریافت که مولانا با این‌همه گفتار و اشعار، خاموشی خود را بیشتر از گفتارش می‌داند. حال باید پرسید این خاموشی چیست و فضیلت آن در چیست؟ به بیانی دیگر، از این خموشی چه بهره‌ای می‌توان برد و کارکرد آن کدام است؟

ضرورت بحث از سکوت
انباشت اطلاعات، تکنولوژی، سرعت در دستیابی به داده‌های مختلف و اشتغال بیش از اندازه ذهن آدمی به امور متفاوت در این جهان، موجب شده است که بشر امروزی ـ حتی در زمان کودکی ـ قادر نباشد که «سکوت» کند. از سویی، مجموعه واکنش‌های درونی بشر نسبت به داده‌های وسایل ارتباط‌جمعی و به‌خصوص اینترنت نیز او را مجبورساخته تا نتواند تنهایی و سکوت را تجربه نماید.

به‌نظر می‌رسد یکی از راه‌های خروج از تنگنای کنونی و مقابله با هجوم این داده‌ها ـ که موجب بی‌تعادلی و گسیختگی شخصیت بشر می‌شود ـ تجربۀ «سکوت» و به‌قول «یونگ» ایجاد ارتباط بین ضمیر ناخودآگاه و ضمیر خودآگاه  است. همچنین ازآنجاکه عرفا معتقدند «آگاهی عرفانی در سرشت همۀ انسان‌ها مکتوم است، ولی در غالب آنها از ناخودآگاه به خودآگاه راه نمی‌یابد» (استیس، 1367: 357) برای دستیابی به این آگاهی و عبور از این گسیختگی، اهتمام به بحث ِسکوت به‌ویژه سکوت عرفانی، ضرورتی دوچندان می‌یابد.

بنابراین در قسمت های آتی سعی خواهد شد  تا این موضوع با تأکید بر مثنوی مورد بررسی قرار گیرد.
در ابتدا می‌توان سکوت عرفانی را در دو نما ملاحظه کرد: سکوت سالکانه و سکوت عارفانه.

اقسام سکوت :
یک. سکوت سالکانه
سکوتِ در مقام طریقت را سکوت سالکانه گویند. سالک در این مقام به‌دنبال آرام‌کردن روح مضطرب خود است. این سکوت انواعی دارد که بدان می‌پردازیم.

1. سکوت اخلاقی

این سکوت ناظر به آفات زبان است. سالکِ راه حقیقت برای سلوک به‌سوی حق ابتدا باید مسیر خود را از رذایل اخلاقی پاک کند. ازاین‌رو عارفانِ کوی حق، سالکان را در کنار کم‌خوابی و کم‌خوراکی، به کم‌گویی و گزیده‌گویی توصیه می‌کنند. البته باید دانست که این نوع سکوت، در عمل به‌کار سالک می‌آید. روان‌شناسان دین عموماً برای وجود انسان پنج ساحت قائل‌اند: اراده، باور، احساسات و عواطف، گفتار و کردار.(ملکیان، 1380: 124) هر انسان بدون در نظر گرفتن مشرب او، این ساحات را در خود می‌یابد. حال پرسیدنی است این نوع سکوتِ سالک مربوط به کدام یک از این ساحات است؟ بی‌تردید سالک در سلوک خود، در تمام این عرصه ها  حرکت می‌کند، اما هر استاد یا شیخی بر مبنای مشرب خود بر یکی از این ساحات تأکید بیشتری دارد.

سکوت اخلاقی مربوط به حوزه ی  گفتار است. در این مرحله، سالک نیاز دارد این عرصه  را از موانع موجود پیراسته کند.
ادامه دارد...

#سکوت
@sserfan

ﺍﺯ دانایی ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ :
ﭼﮕﻮﻧﻪ میﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﻋﻘﻞ کسی پیﺑﺮد ؟
پاسخ ﺩﺍﺩ : ﺍﺯ ﺣﺮفی ﮐﻪ میﺯﻧﺪ .
ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ : ﺍﮔﺮ ﭼﻴﺰی ﻧﮕﻔﺖ ﭼﻪ ؟

پاسخ ﺩﺍﺩ : ﻫﻴﭻﮐﺲ آن‌قدر
ﻋﺎﻗﻞ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﺪ... !
#سکوت

@sserfan
عشق
راههای عملی کسب عشق و معرفت الهی
عامل سیزدهم : سکوت
قسمت دوازدهم
ادامه...
سکوت اخلاقی مربوط به حوزه گفتار است .در این مرحله سالک نیاز دارد که این عرصه را از موانع موجود پیراسته کند.
بی‌شک سکوت، وسیله و ابزاری است که او را در این مهم یاری می‌رساند.حال باید پرسید سالک باید از چه چیزی زبان گیرد و سکوت کند ؟ به بیانی دیگر، سخنان لغو کدام‌اند؟ همه  علمای اخلاق به اجماع از مضرات زبان سخن گفته‌اند. بر این مسلک ، بر سالک لازم  است که بنابر ذوق و شناخت درونی خود سلوک خود را برای رفع یکی از این آفات آغاز نماید. برخی آفات زبان را این‌چنین برشمرده‌اند:

1. سخن‌راندن در اموری که نیازی به آنها نیست؛

2. سخن‌گفتن در اموری که اهمیت ندارد و سخن درازی در مسائلی که مهم است؛

3. سخن‌پراکنی در مسائلی که در شرع مقدس، معصیت شمرده شده، مانند مقامات فاسقین، تنعم توانگران و مراسم مذموم؛

4. ستیز و مجادله‌کردن حتی اگر برحق باشی؛

5. دشمنی‌کردن با دیگران؛

6 . استفاده از الفاظ پرتکلّف؛

7. دشنام‌گویی؛

8 . لعن‌کردنِ جماد، حیوان و انسان؛

9. سرودن و شعرخوانی حرام که البته در این باب تداوم بر شعرگویی نیز نکوهش شده است؛

10. تداوم بر مزاح و افراط در آن؛

11. به‌سخره‌گرفتن دیگران؛

12. آشکارکردن راز دیگران؛

13. وعدة دروغ دادن؛

14. دروغ‌گویی و سوگند دروغ‌خوردن؛

15. غیبت؛

16. سخن‌چینی؛

17. دوزبانی و دورویی با دیگران؛

18. مدح مذموم؛

19. غافل‌شدن از خطا هنگام حرف‌زدن؛

20. به‌چالش انداختن دیگران.

اگر سخنانی را که در طی روزهای عادی از دهان بیرون ریخته‌ایم مرور کنیم، خواهیم دید که بخش اعظم آنها را می‌توان تحت سه عنوان اصلی طبقه‌بندی کرد:

1_سخنانی که از سر بدخواهی و بی‌انصافی نسبت به همنوعانمان صادر شده‌اند؛
2_سخنانی که از سر حرص و طمع، شهوت و حبّ ذات صادر شده‌اند .
3_ سخنانی که از سر حماقت صِرف
صادر شده اند و  بی‌جهت و بی‌مناسبت و صرفاً برای اینکه هیاهویی گیج‌کننده و آشفتگی‌آور به‌پا کرده باشیم، ادا شده‌اند. اینها سخنانی لغوند .

استفاده نادرست از زبان دو آفت مهم دارد:
«آسیب به دیگران» و
«آلودن روح». که هر دو مورد در زیر شرح داده خواهد شد:

1_ آسیب به دیگران
ظالم آن قومی که چشمان دوختند
  زان سخنها عالمی را سوختند

عالمی را یک سخن ویران کند
  روبهانِ مرده را شیران کند

دربارة این بیت از مثنوی به‌خصوص مصرع دوم، دو قول وجود دارد: عده‌ای این بیت را این‌چنین تفسیر کرده‌اند: مصرع اول در بیانِ ضرر و ذمّ سخن است و مصرع ثانی در بیانِ نفع و مدح؛ یعنی گاهی کسان را در انکار و ضلالت می‌اندازد و گاهی روباه مرده را شیر می‌سازد؛ یعنی ناقص را به درجة کمال می‌رساند. شارحی نوشته که «دشمن ضعیف را قوی گرداند، انتهی».

در هر حال، مقصود این است که سکوت و پرهیز از سخنی که دیگران را به‌زحمت می‌اندازد، سالک را به‌مقصد نزدیک‌تر می‌کند. این نوع سکوت، سکوتی است که سالک به‌هنگام سلوک عرفانی خود باید در مقام عمل بدان ملتزم باشد. این نمود از سکوت، یکی از راهکارهایی است که عرفا به سالکان می‌آموزانند. این جلوه از سکوت، رنگ و بوی  عملی و اخلاقی دارد و در متون عرفانی بیشتر به‌عنوان «فضیلت خاموشی» مطرح است. مولانا در مثنوی این معنا را چنین بیان می‌دارد:

گفت‌وگوی ظاهر آمد چون غبار
  مدتی خاموش خُو کُن، هوش دار

آن‌کس که در مسیر صفای نفس گام بردارد، لازم است بداند که:سخن‌گفتن یا شنیدن به‌منزلة غباری است که بر روی آینه نشیند؛ زیرا در هر دو حالت، نفس انسانی به خارج و ظاهر می‌پردازد و از کار اصلی خود که سیر در ملکوت است، بازمی‌ماند و این اشتغال به‌تدریج گران و سنگین می‌شود، چندان‌که زوال آن به دشواری صورت می‌پذیرد و چون زنگی که بر روی آینه بچسبد، دیدة ادراک را تیره می‌گرداند.
ادامه دارد...

#سکوت

@sserfan
از فراق تا وصال ، از خود تا خدا:

تا زمانیکه اندیشه انسان بر مبنای جدا بودن باشد ،در فراق و عذاب خواهد .
  به ياد داشته باشید :  "هيچ انساني جزيره نيست."
خود را از كل جدا انگاشتن يگانه خيال باطل است. تمام ديگر خيالات باطل از آن برمي خيزند. ما جزيي از قاره پهناور هستی  هستيم. جزيره نيستيم. به ياد داشتن اين حقيقت، تنها راه دگرگون شدن است. زندگي كردن با اين خيال باطل به مشكل آفريني مي انجامد، مشكلاتي كه رفته رفته به روي هم انباشته مي شوند.

آنگاه كه قطره كوچك « خود » ‌را در دريا نيست كنيم. چيزي از دست نخواهيم داد، بلكه چيزهايي به دست خواهيم آورد. فقط چارچوبها و حد و مرزهاي كوچكمان را از دست خواهيم داد و پهناور و بيكران خواهيم شد. و در اين بي كرانگي رايحه اي است...

وقتي نخستين گام را از غار تاريك «‌خود »‌ به آسمان پهناور، در زير ستارگان بيرون بگذاري ... ناگهان بال در خواهي آورد. تو از قبل اين بالها را داشتي اما براي استفاده از آنها فضايي كافي در اختيار نداشتي. فقط بايد اندك بهايي را بپردازي: بايد « خود » ‌دروغين را دور اندازي...

#مراقبه
#سکوت
#فنا

@sserfan
راههای عملی کسب عشق و معرفت الهی
عامل سیزدهم :سکوت
(قسمت سیزدهم )

ادامه...
پرگویی و قیل ‌و قال ظاهری مانند زنگاری است که دل را تاریک می‌کند، ازاین‌ رو برای پیمودن راه باید مدتی شیوۀ سکوت و خموشی را پیشه کرد. در  بیتی که  در قسمت قبل آورده شد ،مولانا تأکید می‌ورزد که «مدتی» باید سکوت اختیار کرد؛ مدتی که مربوط به مراحل اولیه سلوک است. مولوی در داستان بازرگان و طوطی به این سکوت چنین اشاره دارد:

این زبان چون سنگ و هم آهن وَش است
  و آنچه بِجهد از زبان، چون آتش است

در این بیت و ابعاد بعد از آن  مولانا دوسویه بودن زبان را بیان می‌کند؛ بدین‌معنا که این زبان هم می‌تواند مانند آتش در جایی نافع و در جایی دیگر سوزنده و مضر باشد.ازاین‌رو، مبتدی باید بداند که نباید در هرجا دهان باز کند؛ زیرا اگر «اسرار توحید» را برای برخی که طی مقدمات نکرده‌اند، بازگوئیم، مانند آن است که به پنبه‌زار آتش زده‌ باشیم.

با این توصیف باید گفت سالکان مبتدی که زبانشان در اختیار آنها نیست، می‌باید کوشش بسیار کنند و به صمت و خاموشی خو گیرند تا هر سخنی را هرجا نگویند. در این راستا، غزالی ضمن بر شمردن آفات زبان، درباره فضیلت خاموشی این چنین می‌گوید:   "و دلیل بر آنکه خاموشی لازم است، آن است که سخن چهار قسم است: قسم اول زیان محض، قسم دوم سود محض، قسم سوم آنچه در او سود و زیان هست [و] قسم چهارم آنچه در او نه سود است و نه زیان. اما آنچه زیان محض است، خاموش بودن از آن چاره نیست و همچنین آنچه در آن زیان و سود است که سود آن کم از زیان آن است. و اما آنچه در آن سود و زیان نیست، آن فضول است و مشغول‌شدن بدان تضییع روزگار، و آن عین زیانکاری است. پس نماند مگر قسم چهارم و سه ربع سخن ساقط شد و یک ربع باقی ماند.


2_ آلودن روح:
بی‌گمان آنچه موجب کدورت در جان و روح انسان می‌شود، مهارنبودن زبان است؛ چنان‌که مولانا این‌چنین شکوه سر می‌دهد:

ای زبان تو بس زیانی مر مرا
  چون تویی گویا چه گویم من تو را

ای زبان هم آتش و هم خرمنی
  چند این آتش درین خرمن زنی

در نهان جان از تو افغان می‌کند
  گرچه هرچه گوییش، آن می‌کند


شکوه مولوی از زبان خویش، شکوه‌ای است فراگیر؛ زیرا همه‌کس در ایجاد ارتباط زبانی با دیگران، به استفاده از آن ناگزیر است. اما این زبان با تمام این مشکلات، هم آتش است و هم خرمن. خرمن بودن زبان عبارت از تکلم آن است کلمات طیبه که سبب خرمن حسنات می‌باشد، و آتش بودنش کنایه است از تکلم کلمات فاسد که محرق خرمن طاعات است. چقدر این آتش را به این خرمن میزنی؟ چقدر از سخنانی که مفسد طاعات حسنه است، می‌گویی؟

بدین سبب است که مولوی به سالک هشدار می‌دهد که پیش از سخن گفتن تأمل کند :

من پشیمان گشتم این گفتن چه بود
  لیک چون گفتم پشیمانی چه سود

ادامه دارد...
#سکوت

@sserfan
سکوت و حضور :

اگر تمام کهکشان‌ها را بگردیم، آیا می‌توانیم خداوند را در عالم ماده پیدا کنیم؟ اگر به عرش اعلی و عالم مجردات نیز برویم، نمی‌توانیم خداوند را در آن جا بیابیم. کجا به سراغ خداوند برویم؟ جایی نمی‌خواهد برویم. اگر همین جایی که نشسته‌ایم یک لحظه سکوت کنیم و  چشم قلبمان را ببندیم، (نه این چشم ظاهرمان را) و به ورای مفاهیم برویم. خیلی سخت است و تمرکز می‌خواهد. چشم بستن یعنی صور و خیالات و مفاهیم را کنار بگذاریم. مفاهیم را نیز دور بریزید. آیا در مفهوم می‌توان خداوند را پیدا کرد؟ چه مفهومی خداوند را نشان می‌دهد؟

حدیث است؛ انا عند المنکسره قلوبهم. حق تعالی می‌فرماید؛ من در دل شکسته هستم. دل شکسته به معنی غُصه داشتن نیست. منکسره قلوبهم یعنی تعلق دل به مفاهیم و صورت‌های ذهنی شکسته شود و غرق صورت‌های خیالی، مفاهیم و علوم نباشد. اگر این‌ها شکسته شد و ریخت، آن جا خداوند ظاهر می‌شود. یعنی در بی‌جایی خداوند ظاهر می‌شود. بی‌جای بی‌جای بی‌جا، جای خداوند است. اگر خواستی خداوند را پیدا کنید، آن جا بروید. آیا خداوند در مکه است؟

وقتی دل قطع تعلق از غیر حق کرد، به عالم حضور می‌رسیم. مادامی‌که در مفهومی به خداوند نمی‌رسی، باید این‌ها را بشکنی و به حضور بروی. این روزها علم حضوری را درس می‌دهند. آیا علم حضوری را می‌توان تصور کرد؟ تا علم حضوری را تصور کنیم، دیگر حضور نیست.
غلامحسین ابراهیمی دینانی

#سکوت
#حضور


@sserfan
2024/09/29 15:26:58
Back to Top
HTML Embed Code: