Telegram Web Link
عبور از عوالم چهارگانه و مکاشفات :

مكاشفات برچند گونه‌اند:
أوّل: مكاشفات ماديّه و طبيعيّه و آن اطلاع بر مخفيّاتى است كه براى انسان در عالم طبع حاصل مى‌شود. مانند علوم طبيعى و رياضى و هيئت و أمثال آن.

دوّم: مكاشفاتى است كه براى سالك بعد از عبور از عالم طبع و ورود در عالَم مثال حاصل مى‌شود و آنرا مشاهدات قلبيّه گويند. چون تجسّم بعضى از معانى به صورتهاى مثالى و آن در بيدارى نظير خوابها و رؤياهائى است كه انسان در خواب مى‌بيند.

سوّم: مكاشفاتى كه براى سالك بعد از عبور از عالم مثال و ورود در عوالم روح و عقل حاصل مى‌گردد. و آنرا مشاهدات روحيّه گويند، كه بواسطه قدرت روح و سيطره او در عالم بسيار مى‌شود، چون احاطه بر خواطر و افكار و طىّ الارض و طىّ در هوا و عبور از آتش و اطّلاع از آينده و تصرّف در نفوس به مرض يا صحّت و تصرفّ در افكار عامّه.

چهارم: مكاشفات سرّيّه است. و آن مكاشفاتى است كه براى سالك در عالم خلوص و لاهوت بعد از عبور از روح و جبروت حاصل مى‌شود؛ و آنرا مكاشفات سرّيّه گويند. چون كشف اسرار عالم وجود و اطّلاع بر معانى كلّيه، و كشف صفات و اسماء كلّيّه الهيّه.

پنجم: مكاشفاتى است كه براى سالك بعد از كمال و عبور از مراتب خلوص و وصول به مقام توحيد مطلق و بقاء بالله پيدا مى‌شود، و آنرا مكاشفات ذاتيّه گويند. چون ادراك حقيقت هستى و آثار آن و ترتيب نزول حكم بر عالم امكان، و مصدر قضا و قدر و مشيّت الهيّه و مصدر تشريع و وحى و احاطه برجميع عوالم نازله و كيفيّت تحقّق حادث و ربط آن به عوالم ربوبى و اتّحاد وحدت و كثرت و أمثال آن. و اين را مكاشفات ذاتيّه گويند.

بنا برآنچه گفته شد معلوم مى‌شود كه مكاشفات روحيّه قبل از ورود به عالم الهى و توحيد حاصل مى‌شود و مشترك بين مؤمن و كافر است؛ و به هيچ وجه اثباتاً دلالت بر كمال و نفياً دلالت بر عدم كمال ندارد.

علامه آیةالله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی
منبع: رساله سير و سلوك منسوب به بحرالعلوم، ص: ۱۶۹

#مکاشفات
@sserfan
خطرهاي مكاشفات  :

مكاشفات خطرات و آفاتي دارد و سالك ناچار است كه آنها را كاملا بشناسد تا از خواسته ي نفسش رها گردد. در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

الف. سخت بودن تشخيص مكاشفه ي درست از نادرست

ب. بازماندن سالك از سير حقيقي به وسيله ي اين مكاشفات و مشغول شدن او به آنها از پيمودن راه توكل و توحيد.دليل بر اين گفته ها آن است كه بعضيه از اساتيد شاگردان خود را از پرداختن به اين امور باز ميداشتند، بلكه گاهي با تصرف حالت مكاشفه را نيز از ايشان سلب مي كردند.

ج. در بعضي موارد مكاشفات با واقعيات منطبق نيست و با موازين شرعي نمي خواند

.د. مكاشفه نوعي دخالت و تصرف در نظام هستي و ظاهر عالم طبيعت است

ه. مكاشفه باعث بزرگ بيني مي شود، به صورتي كه سالك مدعي آنچه ندارد نيز مي شود ،چنانكه براي »محمد علي باب« كه طلبه اي از طلاب حوزه ي نجف بود اتفاق افتاد و دين بيهوده وساختگي بهائيت از او نشأت گرفت.

و. مكاشفه حقيقت نيست بلكه از عالم مثال است، به همين جهت از انسان هاي كامل صادر نميشود، من نيز از استادم نديدم چنين مكاشفاتي كه بعضي به آن افتخار مي ورزند.

ز. هر سالك كه به دوستي و عشق الهي
و عرفان حقيقي اشتغال داشته باشد، به چنين اموري اعتنانمي كند و اگر چيزي هم ببيند به استادش در حالي كه از آن پرهيز دارد در ميان مي گذارد. چراكه مي ترسد در مهالك نفس سقوط كند.


.ك. چنين مكاشفاتي از غير اولياي خدا هم ديده مي شود. پس مكاشفه نه موجب فضيلت و نه امتيازي دارد.

ل. مكاشفه، سالك را از عالم قرب و معرفت دور مي كند و برتر بيني و غرور را در او به وجودمي آورد و سالك در اين حال به جاي پرداختن به كليات و مقصد عالي مشغول جزئيات ميشوند.

م.مكاشفه ها تجليات و ظهور نفس هستند و چاره اي جز معالجه ي آن توسط استاد وجود ندارد.

خلاصه ي كلام اينكه #تفكر توحيدي و تعمق در نورانيت درون به سالك مجالي نمي دهد كه درمكاشفه ها بينديشد.

سالك بايد وقت خود را به گونه اي پر كند كه فراغتي براي كارهاي ديگرباقي نماند.
استاد محمد صالح کمیلی

#مکاشفات
@sserfan
نماز شب و مکاشفه :

آخوند ملا محمد کاشی، استاد مرحوم آقا نجفی قوچانی، هنگام سحر، بسیار مخلصانه و با حضور قلب و سوز و گداز به نماز می ایستاد. یکی از روزها، شخصی، طلبه ای را پس از پایان درس ایشان به حضورشان آورد و گفت: آقا! این شیخ می گوید شب گذشته از در و دیوار، صدای «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنٰا وَ رَبُّ الملائِکهِ و الرّوح» شنیده است و به چشم خود، شما را به سجده دیده و ذکر در و دیوار را از پس ذکر شما شنیده است.مرحوم آخوند در پاسخ گفت: اینکه در و دیوار ذکری را تکرار کنند، دور نیست؛ مهم این است که گوش او برای شنیدن این ذکرها شنوا شده است..
صدوقی، تاریخ حکما و عرفا ص 75.

#نماز_شب
#مکاشفه
@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل هجدهم :تفکر
(قسمت چهاردهم )
ادامه...
هدف همان معرفت نفس است که به تدریج مراتب یعنی با خروج از عالم ماده و حس به سوی عالم مثال و از عالم مثال به سوی عالم حقیقت و شهود حاصل می شود. و این مطلب با تفکر منظم امکان پذیر است. سالک مبتدی ابتدا فکر خود را در مرگ و پی‌ آمدهای آن به کار می گیرد، تا جایی که مستعد منتقل شدن به عالم دوم  که همان برزخ باشد بشود. فکر کردن در این مرحله در حقیقت نفس است و تمام تفکر سالک در امر باطنش جمع می شود.

سالک باید بداند که هدف مورد نظر رسیدن به سر منزل توحید خارج از خودش نیست و رسیدن به این حقیقت نیازمند تذکر و تفکر مستمر است تا جایی که ملکه شود.

در این حال است که می فهمد تا کنون در عالم اوهام و اعتبار زندگی می کرده است و از آن خیالات و اوهام به تفکر دائمی در معدوم کردن تصورات ذهنی و تخیلات و موهومات می پردازد و به این ترتیب طرز تفکرش به کلی عوض می شود و می فهمد غیر خدا هر چه هست نیستی و عدم است که در وجود مطلق هیچ اصالتی ندارد.

این تفکر با تمرین به ملکه تبدیل می شود. پس حقیقت اشیاء و حقیقت نفس سالک برای او کشف می شود و از مرحله ی علمی (نظری) به مرحله ی عینی و حقیقی منتقل می شود و در این هنگام ندا می دهد: "لیس فی الدار غیره دیار"؛در خانه غیر از صاحب خانه کسی نیست؛


بنابراین هدف همان معرفت نفس است که به تدریج مراتب حاصل خواهد شد؛ یعنی با خروج از عالم ماده و حس، به سوی عالم مثال و از عالم مثال به سوی عالم حقیقت و شهود حاصل می شود که این مهم با تفکر منظم امکان پذیر است.

بیان و توضیح این مطلب،  اینکه  برای هر انسانی سه مرحله است، یک مرتبه همین عالم مادی وعالم حسی است ، که همه مردم دنیا دارند در آن زندگی می‌ کنند و این عالم، عالمی است که محسوس است برای همه، هیچ جای شک و شبهه  نیست. اما آیا فقط همین عالم دنیا و عالم حس وماده است به همان نحوی که اکثر مردم به آن اشتغال دارند؟ یا نه، یک خبر های دیگر هم هست؟

خب آن هایی که سر از این راه در نمی آورند، می گویند که همینی است که در ظاهر است ، چیز دیگری نیست ، با جاهل هم که نمی شود بحث کرد. خب وقتی جاهل در حجاب است ، نمی فهمد ، کلا می آید منکر می‌ شود؛ می گوید غیر از این عالم ظاهر چیزی نیست، چرا خودت را مشغول می کنی ؟! اما کسی که در این راه قدم برداشته ، سیر و سلوک دارد ، آداب و دستورات سالک را انجام می دهد، این فرق می کند با عامه مردم، این آمده است که مجاهده کند، زحمت بکشد، خودش را به «سر منزل مقصود توحید» برساند.

حالا سالک «چه نوع» تفکری را و «از کجا» شروع کند؟ چون این توجه به عالم دوم که عالم برزخ و مثال است در نفس، و همچنین توجه به بالاتر و مرحله اعلاء که مرحله حقیقت است، این‌جا بسیار مسئله مشکل است. تا بذل توجه نشود به باطن شخص و از عالم ظاهر انصراف برایش پیدا نشود، نمی تواند بفهمد که یک عالم دیگری هست، آن‌هم در این دنیا؛ حالا آن‌ هایی که می‌ گویند انسان در آخرت و بعد از مردن (برزخ)، می‌ فهمد، آن به جای خودش که ما آن‌ را منکر نیستیم.
ادامه دارد ...
منبع :بیانات استاد محمد صالح کمیلی
#تفکر
#عالم_مثال

http://T.me/sserfan
بهترین عبادات: 

معمر بن خلاد گوید که از امام رضا علیه السلام شنیدم که می فرمود: عبادت کردن به زیاد نماز خوادن و روزه گرفتن نیست، همانا عبادت فقط تفکر در امر خداوند است

و از ربعی نقل شد که گفت که امام صادق علیه السلام فرمود: همانا تفکر به نیکی و عمل به آن دعوت می کند.
و کلینی در کافی از امام صادق علیه السلام روایت کرد که بهترین عبادات آمیختگی با تفکّر و غوطه ور شدن در خداوند و قدرت اوست.

منبع، سدرة المنتهی فی تفسیر قرآن
علامه  حسن زاده الآملی

#تفکر

@sserfan
ساقیا باده بیارو ز کم وبیش مپرس
حال مارابنگر ازپس وازپیش مپرس

به گدایی درت غیر خراب نیست مقیم
از خرابی دل ومنزل درویش مپرس
    
ای صنم کز همه سو  راه دل ودین بزنی
جهت قبله از این بیدل بی کیش مپرس

پای پرآبله ودیده ی خونبار نگر
دیگر از آتش پنهان به دل ریش مپرس

سبب بی سرو سامانی و این حال پریش
از خمار می افتاده به تشویش مپرس

بی خود از می شده ایم برسرسجاده ی شوق
فرق در مسجد ومیخانه ز بی خویش مپرس

ازسرعشق نگر روز جزا نامه ی ما
وزسر سنجش میزان وبه تفتیش مپرس

#شعر_قواعد
@sserfan
مراقبه و فنا :

وقتي در سكوت بنشيني و هيچ كاري نكني بهار از راه مي رسد و سبزه ها خود بخود رشد مي كنند. تو فقط بايد بدون انجام دادن هيچ كاري در سكوت بنشيني تا همه چيز خودبخود پديد آيد. تا بهار از راه برسد و سبزه ها سر بر آورند. همه چيز خود بخود رخ مي دهد.

لازم نيست تو كاري بكني. مراقبه چيزي نيست كه بايد آنرا انجام داد، بلكه چيزي است كه بايد آنرا درك كرد و فهميد. همين كه تو مراقبه را درك كني و بفهمي، كافيست. آنگاه هر كجا كه در سكوت بنشيني مي تواني در حالت مراقبه قرار بگيري.

مراقبه يك كنش و فعاليت نيست، بلكه حالتي از سكوت و بي كنشي است. همه چيز از فعاليت باز مي ماند تمام حركتها متوقف مي شود و تو در آسايش كامل قرار مي گيري. و آن لحظه، لحظه اي است كه در مي يابي فنا ناپذير هستي و فقط جسم تو از بين مي رود، خود تو هرگز. آنگاه تمام ترسها ناپديد مي شوند، زيرا همه ترسها در ترس از مرگ ريشه دارد. و نترس بودن ستون بنيادين يك زندگي شادمان است

#مراقبه
#سکوت
#فنا

@sserfan
یکی پرسید از آن مجنون غمناک 
که ای خالص عیار و از هوس پاک

چرا شبها تو را آه و فغان است
که شب آسایش پیر و جوان است

 جوابش گفت آن مجنون بی‌دل
که ای از فیض شب گردیده غافل

به شبها عاشقان را راز باشد
به شب کوی وفا، در باز باشد.

به شب بردند عیسی را به افلاک 
به چرخ چارمین از عالم خاک

 به شب قرآن فرود آمد زمعبود
به شب حقّ جرم آدم را ببخشود

 پیمبر را به شب معراج دادند 
دلش نور و سرش را تاج دادند

 مرا انسی از آن باشد به شبها
که آمد لیلیم در شب به دنیا

به عشق او به شبها می‌زنم گام
که شب لیل است و با لیلی است همنام

#نماز_شب

@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل هجدهم :تفکر
مصادیق فکر
سوم :فکر درخود
(قسمت پانزدهم )

ادامه...

وقتى به «خود» برگشتيم، و در «خود» فكر كرديم، خواهيم ديد كه تنها هستيم، و منقطع از همه آنچه خود را با آنها مى ‏دانستيم.

و خواهيم ديد كه هميشه در يك «خلوت خاص تنهايى» قرار داريم، و فقط «خود» هستيم و آنچه در «خود» داريم.

اينجاست كه حقايق بعضى از آيات قرآنى براى ما تا حدودى روشن مى‏گردد، آياتى كه از«تنهايى »ما خبر مى‏دهد، و اينكه «تنها»هستيم وليكن به آن توجه نداريم، و به هنگام مرگ، و ورود به محضر پروردگار در قيامت خواهيم فهميد. آياتى از قبيل:
آيه 80 سوره مريم كه مى‏فرمايد: «... و يأتينا فرداً» يعنى «... و او تنها به سوى ما باز آيد»

آيه 95 سوره مريم كه مى‏فرمايد: «و كلهم آتيه يوم القيامة فرداً» يعنى «و همه آنها كه در آسمانها و زمين هستند در روز قيامت تنها به محضر خداى متعال آيند».

و بالاخره آيات ديگر، و اشاراتى كه در آنها هست، و خبر از اين معنى مى‏دهد كه انسان «تنها» است، و از خارج از «خود» منقطع است، و با چيزى با هم نيست، و اين «تنهايى» براى وى به وقت مرگ، و نيز در قيامت كه حقيقت ها به ظهور مى‏رسد، روشن خواهد شد، و هر كسى به «تنهايى» خويش پى خواهد برد، و خيال واهى وى كه در حيات دنيوى داشت، و خود را با اين و آن با هم مى‏دانست، از ميان خواهد رفت.

در خلوت تنهايى، فقط خود را با «قيوم» خود خواهيم ديد، يعنى با آنكه «خالق» ماست، و «مدبر» ماست، و «قوام بخش» ماست.

خواهيم ديد فقط با جناب او با هم هستيم، و با او در ارتباط سخت. و خواهيم ديد هميشه در حال «خلوت» با حضرت او بوده، و فقط اوست با ما، و نه غير او؛و هو معكم أينما كنتم.  «او» را با «خود» و «خود» را با «او» خواهيم يافت، و ارتباط را بسيار محكم، و نسبت را بسيار نزديك.

مگر نه اين است كه جناب او خالق و قيوم همه چيز، و هر مخلوقى است؟! و مگر نه اين است كه حقيقت من و تو، يعنى آنچه با كلمه «من» به آن اشاره مى‏كنيم نيز مخلوقى از مخلوقات اوست، و او قيوم حقيقت من و تو نيز هست، و «من» از او نشأت مى‏گيرد، و با اوست؟!. (خوب فكر كن) در اين مقام، اگر در سير فكرى خود موفق باشيم، نور توحيد شروع به تجلى در باطن ما مى‏كند، بساط شرك متزلزل مى‏گردد، احكام ايمان به ميدان مى‏آيد، حجابها ازروى حقيقت كنار مى‏رود، و بيدار مى‏شويم.

جز حضرت او را «ولى» و «مدبر» خويش نمى‏بينيم. همه سود وزيان را از او دانسته، حكم را مخصوص او يافته، جمال و جلال مطلق را براى او ديده، و او را معبود خود قرار خواهيم داد.
ادامه دارد...
#تفکر
#تنهایی

http://T.me/sserfan
سفری مافوق تفکر  ،گذر از حواس پنجگانه :

سفر اصلی انسان , سفر فکری و فوق مقام فکر است که در حقیقت در بحث تفکر ، انسان می خواهد سفر به ماوراء طبیعت که اساس سفر انسانی است را ادراک کند .

که این مسافرت برخلاف مسافرت های متعارف می باشد که این سفر ثانی ، ابتدائاً با سفر فکری انسان شروع می شود ، « یَآ أیُهَا الإنسانُ إنَّکَ کَادِحٌ إلی رَبِّکَ کَدحاً فَمُلاقِیهِ » ( انشقاق / 7 )
لذا انسان باید غواصی در نظام هستی را شروع کند


انسان در قوص صعود به تدریج باید قوای او شکوفا شود.
یعنی ابتدا فقط با قوای پنجگانه ی حسی می بیند ، می شنود و . . . ، سپس که قوی تر شد می تواند با قوای پنجگانه ی باطنی ادراک کند که این ادراک هم تازه در حدّ وهم و خیال است و بعد که قوه ی خیال قوی شد می تواند به مرتبه ی عقلی راه پیدا کند
که در بحث تفکر سعی بر این است که انسان به حقایق عقلی دست یابد . 


لذا تا زمانی که این حواس پنجگانه با بیرون مشغول است و دائما از بیرون ( بخش مادی ) ادراک دارد ، قوه ی خیال نیز ناچار است برای این ادراکات حسّی ، اشکال و صور ایجاد کند که در این صورت قوه ی خیال از ماوراء طبیعت به دلیل اشتغال با این ادراکات حسّی منصرف می شود
یعنی قوه ی خیال به جای اینکه به طرف عقل رو کند و از آنجا حقایق را بگیرد ، دائما رویش به طرف حواس پنجگانه ی ظاهری است . 

البته بحثی نیست که از بیرون بگیرد ، اما آنچه را که از بیرون می گیرد به عنوان یک رشحه و نمونه ای از آنچه که از درون می گیرد می باشد
و اگر قوه ی خیال به سمت بالا رو نکند و دائما در همین محسوسات مادی مشغول بشود .
استاد صمدی آملی
شرح دروس معرفت النفس

#تفکر

@sserfan
" خود "  عامل جدایی و فراق :

ما از هستي جدا نيستيم اما همه ما با پندار جدا بودن زندگي مي كنيم. پندار جدا بودن از هستي، همان " خود" است. اين پندار و فقط اين پندار است كه دنيا را براي ما جهنم مي سازد، زيرا ما را از زندگي مي ترساند. ما از آينده مي ترسيم. از اين مي ترسيم كه روزي خواهيم مرد – و تمام اين ترسها از " خود" سرچشمه می گیرد.

نمي فهميم كه با كل يكي هستيم و هيچ تولد و مرگي نداريم، زيرا هميشه در اين جهان و جزيي از آن بوده ايم. همچون موجي از دريا هستيم. موج قبل از اينكه به پا خيزد در دريا وجود داشت و وقتي براي استراحت به دريا باز مي گردد بازهم وجود دارد. تولد و مرگِ موج دروغين است. موج هميشه باقي است. گاهي راكد و در حال استراحت است و گاهي خود را نشان مي دهد اما هميشه وجود دارد. جزيي جدايي ناپذير از درياست.

ما نيز جزيي جدايي ناپذير از اين هستي و امواجي از اين دريا هستيم  و اگر اين را بفهميم، تمام تشويشها از بين مي روند و هيچ جاي نگراني باقي نمي ماند.اين جهان خانه ماست و ما جزيي از آن هستيم. به هيچ طريقي نمي توانيم جايي ديگر برويم و يا وجود نداشته باشيم – به هيچ طريقي!

#مراقبه
#خود
#مرگ
#وصال
@sserfan
2024/09/27 15:22:20
Back to Top
HTML Embed Code: