Forwarded from آثار کهن شیعه
بسم الله الرحمن الرحیم
❌به جای خدا داوری نکن...حتی اگر شهید باشد!
بر اساس نقل های تاریخی، سعد بن معاذ از اصحاب قدیم پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و شخصی است که در غزوات بدر و احد هم شرکت داشته است.وی در قضیه ی بنی قریظه از ناحیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، میان یهود و مسلمانان داور شد و حکمش را پذیرفتند.
سعد بن معاذ در اثر حراحتی كه در جنگ خندق به او وارد آمده بود، شهید شد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ضمن تشییع جنازه ی وی از حضور ملائکه هم خبر دادند. در برخی از روایات تعداد آنان هفتاد هزار نفر هم رسیده: «لقد وافى من الملائكة سبعون ألفا و فيهم جبرئيل علیه السلام يصلّون عليه» (الكافي 2/ 622)
در حديث ديگري از امام صادق عليه السلام، جزئيات و احترامات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در تجهيز سعد را چنين مي خوانيم: « أُتي رسول الله صلي الله عليه و آله فقيل له: إن سعد بن معاذ قد مات، فقام رسول الله صلي الله عليه و آله و قام أصحابه معه فأمر بغسل سعد و هو قائم على عضادة الباب، فلما أن حنّط و كفن و حمل على سريره تبعه رسول الله صلي الله عليه و آله بلا حذاء و لا رداء، ثم كان يأخذ يمنة السرير مرة و يسرة السرير مرة حتى انتهى به إلى القبر، فنزل رسول الله صلي الله عليه و آله حتى لحّده و سوّى اللبن عليه و جعل يقول: ناولوني حجرا ناولوني ترابا رطبا، يسد به ما بين اللبن...». (امالی صدوق، مجلس شصت و یکم، حدیث دوم)
در این میان، مادر سعد بن معاذ که داغدار فرزندش بود ندا داد: «یا سعد! هنیئا لک الجنة!/ ای سعد بهشت گوارایت باد!».
این جمله برای ما خیلی طبیعی است، آن هم در مورد شخصیّتی مانند سعد و با این همه احترامات و تشریفاتی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مورد وی رعایت نمودند! ما اگر بودیم این جمله ی کوتاه را برای مقام سعد کم می شماردیم!
در تمام کوچه های مدینه از فضائل سعد جار می زدیم...
در مورد دیدارش با ارواح شهدای بدر و احد داستان ها می پرداختیم...
اگر کسی می گفت بالای چشمش ابروست، بی برو برگرد تکفیرش می کردیم...
و..........
✳️ اما واکنش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چه بود؟!
«یا أمّ سعد! لا تجزمی [لا تحتّمی] علی الله....!»
ای مادر سعد! آن چه دانسته نیست بر خدای مبند...
(الكافي ۳: ۳۲۶)
https://www.tg-me.com/kotob_sh
❌به جای خدا داوری نکن...حتی اگر شهید باشد!
بر اساس نقل های تاریخی، سعد بن معاذ از اصحاب قدیم پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و شخصی است که در غزوات بدر و احد هم شرکت داشته است.وی در قضیه ی بنی قریظه از ناحیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، میان یهود و مسلمانان داور شد و حکمش را پذیرفتند.
سعد بن معاذ در اثر حراحتی كه در جنگ خندق به او وارد آمده بود، شهید شد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ضمن تشییع جنازه ی وی از حضور ملائکه هم خبر دادند. در برخی از روایات تعداد آنان هفتاد هزار نفر هم رسیده: «لقد وافى من الملائكة سبعون ألفا و فيهم جبرئيل علیه السلام يصلّون عليه» (الكافي 2/ 622)
در حديث ديگري از امام صادق عليه السلام، جزئيات و احترامات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در تجهيز سعد را چنين مي خوانيم: « أُتي رسول الله صلي الله عليه و آله فقيل له: إن سعد بن معاذ قد مات، فقام رسول الله صلي الله عليه و آله و قام أصحابه معه فأمر بغسل سعد و هو قائم على عضادة الباب، فلما أن حنّط و كفن و حمل على سريره تبعه رسول الله صلي الله عليه و آله بلا حذاء و لا رداء، ثم كان يأخذ يمنة السرير مرة و يسرة السرير مرة حتى انتهى به إلى القبر، فنزل رسول الله صلي الله عليه و آله حتى لحّده و سوّى اللبن عليه و جعل يقول: ناولوني حجرا ناولوني ترابا رطبا، يسد به ما بين اللبن...». (امالی صدوق، مجلس شصت و یکم، حدیث دوم)
در این میان، مادر سعد بن معاذ که داغدار فرزندش بود ندا داد: «یا سعد! هنیئا لک الجنة!/ ای سعد بهشت گوارایت باد!».
این جمله برای ما خیلی طبیعی است، آن هم در مورد شخصیّتی مانند سعد و با این همه احترامات و تشریفاتی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مورد وی رعایت نمودند! ما اگر بودیم این جمله ی کوتاه را برای مقام سعد کم می شماردیم!
در تمام کوچه های مدینه از فضائل سعد جار می زدیم...
در مورد دیدارش با ارواح شهدای بدر و احد داستان ها می پرداختیم...
اگر کسی می گفت بالای چشمش ابروست، بی برو برگرد تکفیرش می کردیم...
و..........
✳️ اما واکنش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چه بود؟!
«یا أمّ سعد! لا تجزمی [لا تحتّمی] علی الله....!»
ای مادر سعد! آن چه دانسته نیست بر خدای مبند...
(الكافي ۳: ۳۲۶)
https://www.tg-me.com/kotob_sh
Telegram
آثار کهن شیعه
سیری در آثار متقدمین شیعه
تبیین احادیث مهمی که کمتر مطرح می شود
رجال و بزرگان شیعه
@sayed_msadegh
تبیین احادیث مهمی که کمتر مطرح می شود
رجال و بزرگان شیعه
@sayed_msadegh
Forwarded from متعلم آل محمّد ص
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:... أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَةِ. (الخصال ۱: ۲۷)
Anonymous Quiz
13%
الإمام
7%
حائر الحسین علیه السلام
78%
المؤمن
2%
الوالد
Forwarded from نقد جناب بندانی نیشابوری
از اسباب سلب دین
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي النُّعْمَانِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَا أَبَا النُّعْمَانِ لَا تَكْذِبْ عَلَيْنَا كَذِبَةً فَتُسْلَبَ الْحَنِيفِيَّة... (الکافي، ج۲، ص۳۳۸)
از ابی النعمان روایت شده است که گفت: امام باقر علیه السلام به من فرمود: ای ابا النعمان بر ما هیچ دروغی مبند که خدا دین پاک و اسلام راستین را از تو میستاند ...
@Bandani1
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي النُّعْمَانِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَا أَبَا النُّعْمَانِ لَا تَكْذِبْ عَلَيْنَا كَذِبَةً فَتُسْلَبَ الْحَنِيفِيَّة... (الکافي، ج۲، ص۳۳۸)
از ابی النعمان روایت شده است که گفت: امام باقر علیه السلام به من فرمود: ای ابا النعمان بر ما هیچ دروغی مبند که خدا دین پاک و اسلام راستین را از تو میستاند ...
@Bandani1
شبهه کانال سلفی و پاسخ آن
ادعای منافات اکمال دین در غدیر و با وجود نصوص پیشین بر ولایت امیر المؤمنین
در کانال میراث امامان
ادعای منافات اکمال دین در غدیر و با وجود نصوص پیشین بر ولایت امیر المؤمنین
در کانال میراث امامان
▪️ السلام علیک یا ابا عبدالله...
سینه زنان حسین زمزمه بر پا کنید
ماه محرم شده یاری زهرا کنید
بانی بزم عزا مادر او فاطمه است
آمده قامت کمان خوب تماشا کنید
ذکر حسین جان ما از شهدا مانده است
جامعه را زنده با، ذکر مسیحا کنید
نوکر هر ساله ایم پای قرار آمدیم
موسم درد دل است عقده ی دل وا کنید
بر اثر معصیت خشک شده اشک من
دیدۀ خشکیده را وصل به دریا کنید
گریه برای شما دار و ندار من است
چشمِ پُر از گریه ای، می شود اعطا کنید
راه نشانم دهید برگ امانم دهید
کاش که با این گدا شبیه حر تا کنید
بی کفن کربلا حضرت آقا سلام
اذن عزاداریِ، ما همه امضا کنید
سینه زنان حسین زمزمه بر پا کنید
ماه محرم شده یاری زهرا کنید
بانی بزم عزا مادر او فاطمه است
آمده قامت کمان خوب تماشا کنید
ذکر حسین جان ما از شهدا مانده است
جامعه را زنده با، ذکر مسیحا کنید
نوکر هر ساله ایم پای قرار آمدیم
موسم درد دل است عقده ی دل وا کنید
بر اثر معصیت خشک شده اشک من
دیدۀ خشکیده را وصل به دریا کنید
گریه برای شما دار و ندار من است
چشمِ پُر از گریه ای، می شود اعطا کنید
راه نشانم دهید برگ امانم دهید
کاش که با این گدا شبیه حر تا کنید
بی کفن کربلا حضرت آقا سلام
اذن عزاداریِ، ما همه امضا کنید
صُحُفٍ مُطَهَّرَه
▪️روضه شیرخواره سید الشهدا علیه السلام بست بر روی سر عمامه پیغمبر را رفت تابلکه پشیمان کند لشگر را من به مهمانیتان سوی شما آمدهام یادتان نیست نوشتید بیا آمدهام یادتان نیست نوشتید کوه فراهم کردیم پشت تو لشگر انبوه فراهم کردیم ننوشتید زمین ها همه حاصلخیز…
◼شعر زیبای شهریار برای شهادت شیرخواره سید الشهدا علیه السلام
گشودی چشم در چشم من و رفتی به خواب اصغر
خداحافظ خداحافظ، بخواب اصغر بخواب اصغر
به شب تا مادرت گیرد به بر قنداقه خالیت
بگریند اختران شب به لالای رباب اصغر
کبوتر گو به زنهای مدینه با پر خونین
خبر کن آنچه بو بردند از وای غُراب اصغر
تو با رنگ پریده غرق خون دنیا به من تاریک
کجا دیدی شب آمیزد شفق با ماهتاب اصغر
برو سیراب شو از جام جدّت ساقی کوثر
که دنیا و سر آبش ندیدی جز سراب اصغر
گلوی تشنه بشکافته بنمای با زهرا
بگو کز زهر پیکانها به ما دادند آب اصغر
الا ای غنچه نشکفته پژمرده، بهارت کو؟
چه در رفتن به تاراج خزان کردی شتاب اصغر
برو همراه اکبر من هم از دنبال میآیم
به درگاه خدا خواهیم شد از خون خضاب اصغر
خراب از قتل ما شد خانه دین مسلمانان
که بعد از خانه دین هم جهان بادا خراب اصغر
عمو، سقای عاشورا خجالت دارد از رویت
که بیدست از سر زین شد نگون پا در رکاب اصغر
به چشم شیعیانت اشک حسرت یادگار توست
بلی در شیشه ماند یادگار از گُل گلاب اصغر
الا ای لاله خونین چه داغی آتشین داری
جگرها میکنی تا دامن محشر کباب اصغر
تو آن ذبح عظیمستی که قرآن شد بدو ناطق
الا ای طلعتت تأویل آیات کتاب اصغر
خدا چون پرسد از حق رسول و آل در محشر
نمیدانم چه خواهد داد این امت جواب اصغر
زیارت خواهد و فیض شفاعت «شهریار» از تو
دعای شیعیان کن از شفاعت مستجاب اصغر
📕اشعار شهریار در مدح معصومین، (انتشارات خورشید هدایت)، ص۶۷-۶۹
@nosakh_shii
گشودی چشم در چشم من و رفتی به خواب اصغر
خداحافظ خداحافظ، بخواب اصغر بخواب اصغر
به شب تا مادرت گیرد به بر قنداقه خالیت
بگریند اختران شب به لالای رباب اصغر
کبوتر گو به زنهای مدینه با پر خونین
خبر کن آنچه بو بردند از وای غُراب اصغر
تو با رنگ پریده غرق خون دنیا به من تاریک
کجا دیدی شب آمیزد شفق با ماهتاب اصغر
برو سیراب شو از جام جدّت ساقی کوثر
که دنیا و سر آبش ندیدی جز سراب اصغر
گلوی تشنه بشکافته بنمای با زهرا
بگو کز زهر پیکانها به ما دادند آب اصغر
الا ای غنچه نشکفته پژمرده، بهارت کو؟
چه در رفتن به تاراج خزان کردی شتاب اصغر
برو همراه اکبر من هم از دنبال میآیم
به درگاه خدا خواهیم شد از خون خضاب اصغر
خراب از قتل ما شد خانه دین مسلمانان
که بعد از خانه دین هم جهان بادا خراب اصغر
عمو، سقای عاشورا خجالت دارد از رویت
که بیدست از سر زین شد نگون پا در رکاب اصغر
به چشم شیعیانت اشک حسرت یادگار توست
بلی در شیشه ماند یادگار از گُل گلاب اصغر
الا ای لاله خونین چه داغی آتشین داری
جگرها میکنی تا دامن محشر کباب اصغر
تو آن ذبح عظیمستی که قرآن شد بدو ناطق
الا ای طلعتت تأویل آیات کتاب اصغر
خدا چون پرسد از حق رسول و آل در محشر
نمیدانم چه خواهد داد این امت جواب اصغر
زیارت خواهد و فیض شفاعت «شهریار» از تو
دعای شیعیان کن از شفاعت مستجاب اصغر
📕اشعار شهریار در مدح معصومین، (انتشارات خورشید هدایت)، ص۶۷-۶۹
@nosakh_shii
▪️مرثیه شیرخواره سید الشهدا علیه السلام
آن خیمه که بهشت دخیل است بر درش
آتش گرفت چون جگرِ آبآورش
از خیمهها هنوز به عباس میرسد
آهِ رباب و گریهی نوزاد مضطرش
“بودند دیو و دَد همه سیراب و میمکید”
اصغر ز قحط آب سرانگشت مادرش
بعد از سه شب گرسنگی و گریه و عطش
جانی نمانده بود در اندام لاغرش
گهواره جایگاه سخنرانیاش نبود
دست حسین گشت بلندای منبرش
وقت رجز، گلوش دهن باز کرده بود
با ذکر یابن فاطمه و یابن حیدرش
تشویق کرد حرمله را لشگر یزید
وقتی علی به سمت عقب پرت شد سرش
وا شد گلوش قبل زبان باز کردنش
رفت و «پدر» نگفت علیاصغر آخرش
خون ذبیح ریخت روی سینهی خلیل
حالا که میدهد خبرش را به هاجرش؟
طوری حسین کودک خود را فدا نمود
حتی نریخت روی زمین خون اطهرش
هنگام دفن کردن شش ماههی حرم
افتاد یاد محسن مظلوم و پرپرش
-----
جان به پیکر داشت وقتی مشکها جان داشتند
کاش میشد ابرها آن روز باران داشتند
کاش میشد قطرۀ آبی به خیمه میرسید
آبها هم کاش که حرّ پشیمان داشتند
آب باعث شد که مردی آب شد پیش همه
آبها از شمر گویا اذن میدان داشتند
کودکی آرام شد با لایلای تیرها
بعد از آن گهوارهها خواب پریشان داشتند
سورۀ کوچک که روی دست بابا ذبح شد
مجلس مرثیهای آیات قرآن داشتند
بند قلب آسمانیها به مویی بند بود
بر نخ قنداقهاش از بس که ایمان داشتند...
هیچ داغی مثل داغ کودک ششماهه نیست
اهلبیت از حرمله بغض دوچندان داشتند
آن خیمه که بهشت دخیل است بر درش
آتش گرفت چون جگرِ آبآورش
از خیمهها هنوز به عباس میرسد
آهِ رباب و گریهی نوزاد مضطرش
“بودند دیو و دَد همه سیراب و میمکید”
اصغر ز قحط آب سرانگشت مادرش
بعد از سه شب گرسنگی و گریه و عطش
جانی نمانده بود در اندام لاغرش
گهواره جایگاه سخنرانیاش نبود
دست حسین گشت بلندای منبرش
وقت رجز، گلوش دهن باز کرده بود
با ذکر یابن فاطمه و یابن حیدرش
تشویق کرد حرمله را لشگر یزید
وقتی علی به سمت عقب پرت شد سرش
وا شد گلوش قبل زبان باز کردنش
رفت و «پدر» نگفت علیاصغر آخرش
خون ذبیح ریخت روی سینهی خلیل
حالا که میدهد خبرش را به هاجرش؟
طوری حسین کودک خود را فدا نمود
حتی نریخت روی زمین خون اطهرش
هنگام دفن کردن شش ماههی حرم
افتاد یاد محسن مظلوم و پرپرش
-----
جان به پیکر داشت وقتی مشکها جان داشتند
کاش میشد ابرها آن روز باران داشتند
کاش میشد قطرۀ آبی به خیمه میرسید
آبها هم کاش که حرّ پشیمان داشتند
آب باعث شد که مردی آب شد پیش همه
آبها از شمر گویا اذن میدان داشتند
کودکی آرام شد با لایلای تیرها
بعد از آن گهوارهها خواب پریشان داشتند
سورۀ کوچک که روی دست بابا ذبح شد
مجلس مرثیهای آیات قرآن داشتند
بند قلب آسمانیها به مویی بند بود
بر نخ قنداقهاش از بس که ایمان داشتند...
هیچ داغی مثل داغ کودک ششماهه نیست
اهلبیت از حرمله بغض دوچندان داشتند
Forwarded from التحقيق في مقتل الحسين (ع)
پیشنهاد های سه گانه عمر بن سعد به امام حسین (ع)
با وجود اینکه تاکنون، سخن از پیشنهادهای سه گانه امام حسین (ع) به عمر بن سعد، به عنوان نماینده ابن زیاد، مطرح شده است و ابومخنف نیز آن را به نقل از مجالد بن سعید، صقعب بن زهیر ازدی و دیگر جماعت محدّثین نقل کرده است ( تاريخ الطبري ج ٥ ص ٤١٣ ).
اما در نقلی که محمد بن إسماعيل بخاری ( م ۲۵۶ ق ) در کتاب التاريخ الکبیر آورده است، این پیشنهادهای سه گانه را عمر بن سعد برای امام حسین (ع) مطرح می کند. استاد رسول جعفریان _ البته بدون اشاره به این نقل بخاری _ محتمل دانسته است که منشأ این پیشنهادهای سه گانه، خود عمر بن سعد باشد که می خواسته به این ترتیب، غائله را خاتمه دهد.
روایتی که بخاری آورده است، چنین است:
محمد بن مسور عن قرين بن ابراهيم سمع عمر بن سعد قال لحسين بن على اختر احدى ثلاث إما ان ترجع، قال فانا مع عمر نغتسل بالفرات إذ قيل قتل الحسين عليه السلام، قاله نوح المؤدب حدثنا ابراهيم بن سعد عنه، اراه (ابن - 3) ابراهيم بن عبد الرحمن ( التاريخ الكبير للبخاري ج ١ ص ٢٤٢ ).
در این روایت، گرچه به پیشنهادهای سه گانه اشاره شده است، لکن تنها یک مورد آن ذکر شده که پیشنهاد بازگشتن می باشد، اما صراحت دارد که عمر بن سعد این پیشنهادها را برای امام حسین (ع) مطرح کرده است.
شناکردن عمر بن سعد ملعون در فرات، علاوه بر این روایت، در روایت حصین بن عبدالرحمن سلمی ( م ۱۳۶ ق ) نیز اشاره شده است:
قال و حدّثني سعد بن عبيدة: إنا لمستنقعون في الماء مع عمر بن سعد إذ أتاه رجل فسارّه... ( تاريخ الطبري ج ٥ ص ٣٩٣، أنساب الأشراف ج ٣ ص ٢٢٦ )، که اشاره می کند که ابن زیاد، شخصی را به سوی او فرستاده که اگر از جنگیدن با امام حسین (ع) خودداری کند، گردنش را بزند، در اینجا عمر بن سعد سوار بر اسب شده و به پیکار با آن حضرت می رود، در ادامه، گفته می شود که آن حضرت به شهادت می رسند و سر مبارکشان به سوی ابن زیاد فرستاده می شود.
در روایت ابومخنف، این حوادث مربوط به دو روز نهم و دهم محرم ذکر می شود، اما در روایت حصین بن عبدالرحمن سلمی به فاصله این دو روز، اشاره ای نمی شود، محتمل است که اختصار در روایت، موجب شده باشد که این تفصیل مورد اشاره قرار نگیرد.
بر این اساس، احتمال دارد که روایت بخاری که فردی را در حال آب تنی در فرات به همراه عمر بن سعد ذکر می کند، مربوط به همان روز نهم محرم باشد و اینکه خبر می رسد: قُتِلَ الحسینُ (ع) اشتباه بوده باشد و صحیح آن، خبرِ آمدن مامور ابن زیاد به نزد عمر بن سعد باشد.
اما همچنین محتمل است که این دو، اشاره به حادثه هایی مختلف باشند، و عمر بن سعد ملعون عصر عاشوراء در فرات مشغول آبتنی بوده باشد که زمانیکه امام حسین (ع) از زخم های فراوان از پا افتادند، با این جمله به عمر بن سعد خبر از پای افتادن آن حضرت را دادند، یعنی جمله قُتِلَ الحسين (ع)، نه به معنای واقعی و کشته شدن آن حضرت، بلکه به معنای از پای افتادن و در شُرُف قتل قرار گرفتن آن حضرت معنا می شود.
مؤيد این مطلب، روایت ابومخنف از عبدالله بن عمار بارقی است که اشاره می کند، عمر بن سعد در لحظات آخر، به امام حسین (ع) نزدیک می شود: و قد دنا عمرُ بن سعد من حسینٍ ( تاريخ الطبري ج ٥ ص ٤٥٢ ).
گزارشی هم که در کتاب الملهوف سید بن طاووس با عبارت أيها الأمير فهذا شمر قتل الحسين (ع) که پس از این نداء، هنوز امام زنده اند و شخصی موسوم به هلال بن نافع آن احوال را گزارش می کند، فارغ از صحت و سقم آن، این چنین باید معنا شود که این جمله اشاره به از پای انداختن امام و نه کشتن آن حضرت دارد. گویا در این خبر که در کتاب الملهوف نقل شده است، اینگونه اخبار قدیمی که آن ملاعین نداء به بشارت به قتل حضرت سید الشهداء (ع) بلند کرده بودند، مورد توجه قرار گرفته بوده است.
با وجود اینکه تاکنون، سخن از پیشنهادهای سه گانه امام حسین (ع) به عمر بن سعد، به عنوان نماینده ابن زیاد، مطرح شده است و ابومخنف نیز آن را به نقل از مجالد بن سعید، صقعب بن زهیر ازدی و دیگر جماعت محدّثین نقل کرده است ( تاريخ الطبري ج ٥ ص ٤١٣ ).
اما در نقلی که محمد بن إسماعيل بخاری ( م ۲۵۶ ق ) در کتاب التاريخ الکبیر آورده است، این پیشنهادهای سه گانه را عمر بن سعد برای امام حسین (ع) مطرح می کند. استاد رسول جعفریان _ البته بدون اشاره به این نقل بخاری _ محتمل دانسته است که منشأ این پیشنهادهای سه گانه، خود عمر بن سعد باشد که می خواسته به این ترتیب، غائله را خاتمه دهد.
روایتی که بخاری آورده است، چنین است:
محمد بن مسور عن قرين بن ابراهيم سمع عمر بن سعد قال لحسين بن على اختر احدى ثلاث إما ان ترجع، قال فانا مع عمر نغتسل بالفرات إذ قيل قتل الحسين عليه السلام، قاله نوح المؤدب حدثنا ابراهيم بن سعد عنه، اراه (ابن - 3) ابراهيم بن عبد الرحمن ( التاريخ الكبير للبخاري ج ١ ص ٢٤٢ ).
در این روایت، گرچه به پیشنهادهای سه گانه اشاره شده است، لکن تنها یک مورد آن ذکر شده که پیشنهاد بازگشتن می باشد، اما صراحت دارد که عمر بن سعد این پیشنهادها را برای امام حسین (ع) مطرح کرده است.
شناکردن عمر بن سعد ملعون در فرات، علاوه بر این روایت، در روایت حصین بن عبدالرحمن سلمی ( م ۱۳۶ ق ) نیز اشاره شده است:
قال و حدّثني سعد بن عبيدة: إنا لمستنقعون في الماء مع عمر بن سعد إذ أتاه رجل فسارّه... ( تاريخ الطبري ج ٥ ص ٣٩٣، أنساب الأشراف ج ٣ ص ٢٢٦ )، که اشاره می کند که ابن زیاد، شخصی را به سوی او فرستاده که اگر از جنگیدن با امام حسین (ع) خودداری کند، گردنش را بزند، در اینجا عمر بن سعد سوار بر اسب شده و به پیکار با آن حضرت می رود، در ادامه، گفته می شود که آن حضرت به شهادت می رسند و سر مبارکشان به سوی ابن زیاد فرستاده می شود.
در روایت ابومخنف، این حوادث مربوط به دو روز نهم و دهم محرم ذکر می شود، اما در روایت حصین بن عبدالرحمن سلمی به فاصله این دو روز، اشاره ای نمی شود، محتمل است که اختصار در روایت، موجب شده باشد که این تفصیل مورد اشاره قرار نگیرد.
بر این اساس، احتمال دارد که روایت بخاری که فردی را در حال آب تنی در فرات به همراه عمر بن سعد ذکر می کند، مربوط به همان روز نهم محرم باشد و اینکه خبر می رسد: قُتِلَ الحسینُ (ع) اشتباه بوده باشد و صحیح آن، خبرِ آمدن مامور ابن زیاد به نزد عمر بن سعد باشد.
اما همچنین محتمل است که این دو، اشاره به حادثه هایی مختلف باشند، و عمر بن سعد ملعون عصر عاشوراء در فرات مشغول آبتنی بوده باشد که زمانیکه امام حسین (ع) از زخم های فراوان از پا افتادند، با این جمله به عمر بن سعد خبر از پای افتادن آن حضرت را دادند، یعنی جمله قُتِلَ الحسين (ع)، نه به معنای واقعی و کشته شدن آن حضرت، بلکه به معنای از پای افتادن و در شُرُف قتل قرار گرفتن آن حضرت معنا می شود.
مؤيد این مطلب، روایت ابومخنف از عبدالله بن عمار بارقی است که اشاره می کند، عمر بن سعد در لحظات آخر، به امام حسین (ع) نزدیک می شود: و قد دنا عمرُ بن سعد من حسینٍ ( تاريخ الطبري ج ٥ ص ٤٥٢ ).
گزارشی هم که در کتاب الملهوف سید بن طاووس با عبارت أيها الأمير فهذا شمر قتل الحسين (ع) که پس از این نداء، هنوز امام زنده اند و شخصی موسوم به هلال بن نافع آن احوال را گزارش می کند، فارغ از صحت و سقم آن، این چنین باید معنا شود که این جمله اشاره به از پای انداختن امام و نه کشتن آن حضرت دارد. گویا در این خبر که در کتاب الملهوف نقل شده است، اینگونه اخبار قدیمی که آن ملاعین نداء به بشارت به قتل حضرت سید الشهداء (ع) بلند کرده بودند، مورد توجه قرار گرفته بوده است.
▪️علیکن بالفرار
در مغربی که طبل اسارت دمیده شد
کار حرم دگر به جسارت کشیده شد
مشعل به دستها به حرم حملهور شدند
ناگه تمام آل عبا دربهدر شدند
چون حال آسمان و زمین گشت بیقرار
حکم امام آمد، علیکُّنَّ بالفرار
با اهل بیت فاطمه مانند بندهها
رفتار کرد دشمن بیدین به خندهها
فحش از دهانشان نمیافتاد لحظهای
سَبّ از زبانشان نمیافتاد لحظهای
آری صدای هلهله و سوت و قهقهه
پیچید تا کرانهی صحرای علقمه
یک بیحیا چنانکه امیرش اشاره کرد
مو میکشید و مقنعه را پارهپاره کرد
اما به جان فاطمه دفع خطر رسید
در زیر مقنعه به حجابی دگر رسید
آن خانوادهای که نگهدار عصمت است
در هر شرایطی به خدا اهل غیرت است
غارتزده ولی نخِ معجر نمیدهد
اهل عفاف روسری از سر نمیدهد
بانوی صبر نعرهی مردانه میکشید
هرجا که تازیانه و سیلی است میرسید
دخت علی مقاوم و پُرصبر و مرد بود
دستی به سر و دست دگر تا خدا گشود
یا رب کجاست میر و علمدار این سپاه
عباس من کجاست که خیمه است بیپناه
ناگاه در غروب پر از داغ کربلا
شد وقت خود نمایی سرها به نیزهها
سرنیزهای که بود به بال و پر حسین
بالا گرفته تازه، بریده سر حسین
یک نیزهدار پشت حرم در پی چه بود
گویا که در تَفَحصِ قنداق بچه بود
تصویر دیگری که بسی شرمآور است
رجّالهای که در پی خلخال و زیور است
دزدان گوشواره خجالت نمیکشند
این مشک و گاهواره به غارت چه میبَرَند
یک صحنه از امام زمان، لب فرو ببند
بیمار را نداد امان، لب فرو ببند
بگذار کُنه روضه بگویم از آنچه بود
سجاد را کشید و سجاده را ربود
طفلی میان حلقهی آتش فرار کرد
اَمَّن یُجیب عمهی سادات کار کرد
ایکاش طفل گمشده زَهرهتَرَک نبود
انگار غیر ترس برایش کمک نبود
غارتگران هنوز کفایت نمیکنند
نعش حسین را که رعایت نمیکنند
محمود ژولیده
#مرثیه_سید_الشهدا
در مغربی که طبل اسارت دمیده شد
کار حرم دگر به جسارت کشیده شد
مشعل به دستها به حرم حملهور شدند
ناگه تمام آل عبا دربهدر شدند
چون حال آسمان و زمین گشت بیقرار
حکم امام آمد، علیکُّنَّ بالفرار
با اهل بیت فاطمه مانند بندهها
رفتار کرد دشمن بیدین به خندهها
فحش از دهانشان نمیافتاد لحظهای
سَبّ از زبانشان نمیافتاد لحظهای
آری صدای هلهله و سوت و قهقهه
پیچید تا کرانهی صحرای علقمه
یک بیحیا چنانکه امیرش اشاره کرد
مو میکشید و مقنعه را پارهپاره کرد
اما به جان فاطمه دفع خطر رسید
در زیر مقنعه به حجابی دگر رسید
آن خانوادهای که نگهدار عصمت است
در هر شرایطی به خدا اهل غیرت است
غارتزده ولی نخِ معجر نمیدهد
اهل عفاف روسری از سر نمیدهد
بانوی صبر نعرهی مردانه میکشید
هرجا که تازیانه و سیلی است میرسید
دخت علی مقاوم و پُرصبر و مرد بود
دستی به سر و دست دگر تا خدا گشود
یا رب کجاست میر و علمدار این سپاه
عباس من کجاست که خیمه است بیپناه
ناگاه در غروب پر از داغ کربلا
شد وقت خود نمایی سرها به نیزهها
سرنیزهای که بود به بال و پر حسین
بالا گرفته تازه، بریده سر حسین
یک نیزهدار پشت حرم در پی چه بود
گویا که در تَفَحصِ قنداق بچه بود
تصویر دیگری که بسی شرمآور است
رجّالهای که در پی خلخال و زیور است
دزدان گوشواره خجالت نمیکشند
این مشک و گاهواره به غارت چه میبَرَند
یک صحنه از امام زمان، لب فرو ببند
بیمار را نداد امان، لب فرو ببند
بگذار کُنه روضه بگویم از آنچه بود
سجاد را کشید و سجاده را ربود
طفلی میان حلقهی آتش فرار کرد
اَمَّن یُجیب عمهی سادات کار کرد
ایکاش طفل گمشده زَهرهتَرَک نبود
انگار غیر ترس برایش کمک نبود
غارتگران هنوز کفایت نمیکنند
نعش حسین را که رعایت نمیکنند
محمود ژولیده
#مرثیه_سید_الشهدا
يا صاحب لواء الحسین علیه السلام...
زمان تنها خبر از داغ های ناگهان میداد
عطش هم رفته رفته کار دست باغبان میداد
تکان میخورد قلب مشکها بیتاب در خیمه
رباب آرام چون گهوار اصغر را تکان میداد
به موسی گفت هارون وزیر اکنون چه باید کرد
نگاهی کودکانه مشک خالی را نشان میداد
فرات هرچند با لبهای طفلی قهر بود انگار
ولی تاوان قهرش را عموی مهربان میداد
چه تصویر غم انگیزی برادر داشت در میدان
سپر را میگرفت و مشک دست پهلوان میداد
عجب تصمیم سختی بود، سقا در ازای آب
به دستان زلیخا داشت یوسف را گران میداد
چه خواهد کرد اگر با ماه کامل روبرو میشد
بِبُرَد یا نَبُرد؟ داشت شمشیر امتحان میداد
گناه چشم سقا چیست؟ میپرسید نخلستان
ولیکن پاسخ او را فقط تیر و کمان میداد
به قدر چرخش چشمی نیفتاده ست از دستش
چه ها میگفت اگر خالق به این بیرق زبان میداد
به روی خاک خون میریخت از چشم و سخاوت را
گمانم داشت یاد ابرهای آسمان میداد
دو تا دست بریده مشک پاره آن طرف اما
برادر روی پاهای برادر داشت جان میداد....
محمدحسین حیدرزاده
#مرثیه_سید_الشهدا
زمان تنها خبر از داغ های ناگهان میداد
عطش هم رفته رفته کار دست باغبان میداد
تکان میخورد قلب مشکها بیتاب در خیمه
رباب آرام چون گهوار اصغر را تکان میداد
به موسی گفت هارون وزیر اکنون چه باید کرد
نگاهی کودکانه مشک خالی را نشان میداد
فرات هرچند با لبهای طفلی قهر بود انگار
ولی تاوان قهرش را عموی مهربان میداد
چه تصویر غم انگیزی برادر داشت در میدان
سپر را میگرفت و مشک دست پهلوان میداد
عجب تصمیم سختی بود، سقا در ازای آب
به دستان زلیخا داشت یوسف را گران میداد
چه خواهد کرد اگر با ماه کامل روبرو میشد
بِبُرَد یا نَبُرد؟ داشت شمشیر امتحان میداد
گناه چشم سقا چیست؟ میپرسید نخلستان
ولیکن پاسخ او را فقط تیر و کمان میداد
به قدر چرخش چشمی نیفتاده ست از دستش
چه ها میگفت اگر خالق به این بیرق زبان میداد
به روی خاک خون میریخت از چشم و سخاوت را
گمانم داشت یاد ابرهای آسمان میداد
دو تا دست بریده مشک پاره آن طرف اما
برادر روی پاهای برادر داشت جان میداد....
محمدحسین حیدرزاده
#مرثیه_سید_الشهدا
▪️
🏴 عَظَّمَ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ ع وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ مَعَ وَلِيِّهِ الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص
تیری که بر دل شه گلگون قبا رسید
اندر نجف به مرقد شیر خدا رسید
چون در نجف ز سینه ی شیر خدا گذشت
اندر مدینه بر جگر مصطفی رسید
زآن پس که پرده ی جگر مصطفی درید
داند خدا که چون شد از آن پس کجا رسید
هر ناوک بلا که فلک در کمان نهاد
پر بست و بر هدف، همه در کربلا رسید
یکباره از فلاخن آن دشت کینه خاست
آن سنگ های طعنه که بر انبیا رسید
از تشنگی ز پا چو درآمد به سر دوید
چون بر وفای عهد الستش ندا رسید
از پشت زین قدم چو به روی زمین نهاد
افتاد و سر به سجده ی جان آفرین نهاد
🏴 عَظَّمَ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ ع وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ مَعَ وَلِيِّهِ الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص
تیری که بر دل شه گلگون قبا رسید
اندر نجف به مرقد شیر خدا رسید
چون در نجف ز سینه ی شیر خدا گذشت
اندر مدینه بر جگر مصطفی رسید
زآن پس که پرده ی جگر مصطفی درید
داند خدا که چون شد از آن پس کجا رسید
هر ناوک بلا که فلک در کمان نهاد
پر بست و بر هدف، همه در کربلا رسید
یکباره از فلاخن آن دشت کینه خاست
آن سنگ های طعنه که بر انبیا رسید
از تشنگی ز پا چو درآمد به سر دوید
چون بر وفای عهد الستش ندا رسید
از پشت زین قدم چو به روی زمین نهاد
افتاد و سر به سجده ی جان آفرین نهاد
بأبی المستضعف الغریب...
بر آن شهیدِ غریبِ به خاک و خون غلطان
رواست چشم جهان تا ابد شود گریان
چرا که گریه کند روز و شب امام زمان
(روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
بماند از حرکت ذوالجناح و از جولان)
نه قلب اهل حرم تاب آن مصیبت داشت
نه چشم های عطش خیز خواب راحت داشت
نه آن امام دگر یاوری به غربت داشت
(نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت)
هجوم نیزه و شمشیرها فزون گردید
صدای هلهله از شش جهت برون گردید
زمین به لرزه درآمد به رنگ خون گردید
(هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب واژگون گردید)
ز خاتم همه پیغمبران نگین افتاد
شکوه قامت آن محشر آفرین افتاد
ز جمع آل کسا نور پنجمین افتاد
(بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد)
میثم مومنینژاد (با تضمین ابیات مقبل کاشانی)
#مرثیه_سید_الشهدا
بر آن شهیدِ غریبِ به خاک و خون غلطان
رواست چشم جهان تا ابد شود گریان
چرا که گریه کند روز و شب امام زمان
(روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
بماند از حرکت ذوالجناح و از جولان)
نه قلب اهل حرم تاب آن مصیبت داشت
نه چشم های عطش خیز خواب راحت داشت
نه آن امام دگر یاوری به غربت داشت
(نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت)
هجوم نیزه و شمشیرها فزون گردید
صدای هلهله از شش جهت برون گردید
زمین به لرزه درآمد به رنگ خون گردید
(هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب واژگون گردید)
ز خاتم همه پیغمبران نگین افتاد
شکوه قامت آن محشر آفرین افتاد
ز جمع آل کسا نور پنجمین افتاد
(بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد)
میثم مومنینژاد (با تضمین ابیات مقبل کاشانی)
#مرثیه_سید_الشهدا
Forwarded from غلوپژوهی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یا خیمات باکر لیش تحترقن
عمار کنانی
عزاداری پرسوز شب عاشورا
(شعر با زبان حال و ترجمه فارسی)
التماس دعا
عمار کنانی
عزاداری پرسوز شب عاشورا
(شعر با زبان حال و ترجمه فارسی)
التماس دعا
Forwarded from دین پژوهی و نقد الحاد
Telegram
دین پژوهی و نقد الحاد
⚫️ لیست مطالب درباره شخصیت حضرت امام حسین (علیه السلام)
🔘 کرامات ، معجزات و فضایل امام حسین (علیه السلام) که از سوی پیروان دیگر ادیان و تواریخ مختلف نقل شده و یا باعث گرایش دیگران به دین حق شده اند : (۱) و (۲) و (۳) و (۴) و (۵) و (۶) و (۷) و (۸) و (۹)
🔘…
🔘 کرامات ، معجزات و فضایل امام حسین (علیه السلام) که از سوی پیروان دیگر ادیان و تواریخ مختلف نقل شده و یا باعث گرایش دیگران به دین حق شده اند : (۱) و (۲) و (۳) و (۴) و (۵) و (۶) و (۷) و (۸) و (۹)
🔘…
▪️صلی الله علی روحك و بدنك و علی الأرواح التی حلت بفنائك
من روضه خوانِ غربتِ آقای عالمم
بیتابِ سربریدهٔ ماهِ محرّمم
با گریه هر غروب من از حال میروم
با هر فرازِ ناحیه گودال میروم
صبح و غروب، ندبهکنان گریه میکنم
این روضه را به مادرمان هدیه میکنم
برنیزه تکیه داد و ز جایش بلند شد
دردش گرفته بود، ندایش بلند شد
فرمود: زندهام به کجا حمله میکنید؟
نامردها به خیمه چرا حمله میکنید؟
کارِ مرا تمام نکرده، کجا؟ سنان!
اینجا کنارِ لشگری از گرگها بمان
با یالِ غرق خون شده برگشت ذوالجناح
با زین واژگون شده برگشت ذوالجناح
اینجا به بعد ضربه زدنها شروع شد
اینجا به بعد شیونِ زنها شروع شد
دیدم خودم به چشم ترم وای وای وای
بیرون زدند اهلِ حرم وای وای وای
دنبالِ ذوالجناح هراسان وبی پناه
با عمه آمدند به بالای قتلگاه
جدِ مرا محاصره کردند یک سپاه
دیدم چگونه عمهٔ ما میکند نگاه
هرکس رسید نیزهٔ خود را شکست و رفت
یک استخوان ز سینهٔ آقا شکست و رفت
یک عده بر تمام تنش سنگ میزدند
یک عده بر لباسِ تنش چنگ میزدند
در آن میانه حرمتِ آئینهها شکست
وقتی که شمر آمد و بر سینهاش نشست
از دستِ او محاسنِ جدم رها نشد
هرچه کشید خنجرِ خود، سر جدا نشد
تا که ز رویِ پیکرِ بیسر بلند شد
فریاد یا بُنَیَ ز مادر بلند شد
اینجا به بعد گریهی من رنگِ خون شود
گیسو به دست شمر ز مقتل برون رود
اینجا به بعد زخمِ دلِ ما نمک زدند
باور کنید عمهی مارا کتک زدند
راه فرار از حرم آنروز بسته شد
با چوبّ نیزه پهلوی زنها شکسته شد
آن شب زنانِ سوخته یاور نداشتند
آن شب بنات فاطمه معجر نداشتند
#مرثیه_سید_الشهدا
من روضه خوانِ غربتِ آقای عالمم
بیتابِ سربریدهٔ ماهِ محرّمم
با گریه هر غروب من از حال میروم
با هر فرازِ ناحیه گودال میروم
صبح و غروب، ندبهکنان گریه میکنم
این روضه را به مادرمان هدیه میکنم
برنیزه تکیه داد و ز جایش بلند شد
دردش گرفته بود، ندایش بلند شد
فرمود: زندهام به کجا حمله میکنید؟
نامردها به خیمه چرا حمله میکنید؟
کارِ مرا تمام نکرده، کجا؟ سنان!
اینجا کنارِ لشگری از گرگها بمان
با یالِ غرق خون شده برگشت ذوالجناح
با زین واژگون شده برگشت ذوالجناح
اینجا به بعد ضربه زدنها شروع شد
اینجا به بعد شیونِ زنها شروع شد
دیدم خودم به چشم ترم وای وای وای
بیرون زدند اهلِ حرم وای وای وای
دنبالِ ذوالجناح هراسان وبی پناه
با عمه آمدند به بالای قتلگاه
جدِ مرا محاصره کردند یک سپاه
دیدم چگونه عمهٔ ما میکند نگاه
هرکس رسید نیزهٔ خود را شکست و رفت
یک استخوان ز سینهٔ آقا شکست و رفت
یک عده بر تمام تنش سنگ میزدند
یک عده بر لباسِ تنش چنگ میزدند
در آن میانه حرمتِ آئینهها شکست
وقتی که شمر آمد و بر سینهاش نشست
از دستِ او محاسنِ جدم رها نشد
هرچه کشید خنجرِ خود، سر جدا نشد
تا که ز رویِ پیکرِ بیسر بلند شد
فریاد یا بُنَیَ ز مادر بلند شد
اینجا به بعد گریهی من رنگِ خون شود
گیسو به دست شمر ز مقتل برون رود
اینجا به بعد زخمِ دلِ ما نمک زدند
باور کنید عمهی مارا کتک زدند
راه فرار از حرم آنروز بسته شد
با چوبّ نیزه پهلوی زنها شکسته شد
آن شب زنانِ سوخته یاور نداشتند
آن شب بنات فاطمه معجر نداشتند
#مرثیه_سید_الشهدا
التحقيق في مقتل الحسين (ع)
https://www.tg-me.com/maghtalvshahdatolhossein
https://www.tg-me.com/maghtalvshahdatolhossein
Telegram
التحقيق في مقتل الحسين (ع)
در این کانال، گزارشها و منابع تاریخی حادثه کربلاء معرفی، بررسی و نقد می شوند و آخرین تحقیقات و پژوهشهای علمی درباره بررسی تاریخ حادثه کربلاء و قیام امام حسین علیه السلام ارائه می شود. لینک کانال در ایتا:
https://eitaa.com/maghtalvshahdatolhossein
https://eitaa.com/maghtalvshahdatolhossein
▪️ صلی الله علیک یا رسول الله ص
حوادثی است که قلب مدینه میلرزد
مدینه چون دل امت به سینه میلرزد
سپاه شب، شده مست تصرّف خورشید
نسیم، شعله شد و در فضا شراره کشید
زکوه و دشت و بیابان خداخدا شنوم
زجن و انس و ملک «وامحمّدا» شنوم
اجل دریده گریبان و اشک افشاند
امین وحی خداوند، نوحه میخواند
پیام میرسد از خشت خشت خانهی وحی
که منقطع شده از آسمان ترانهی وحی
برون خانه اجل گشته گرم اذن دخول
درون خانه چکد خون دل زچشم بتول
الا الا ملک الموت! ماتم آوردی
زآسمان به زمین یک جهان غم آوردی
زدیدن رخ تو گشته رنگ فاطمه زرد
چه سخت حلقه به در میزنی، نزن! برگرد!
چگونه میکنی ای پیک مرگ دقّ الباب؟
که آسمان به سر خاکیان شده است خراب
برو به سینهی حیدر شرر نزن دیگر
به جان فاطمه سوگند! در نزن دیگر
عقب بایست! بگیر احترام این در را
برو یتیم مکن دختر پیمبر را
برو که طعنه بر این باب، دیو و دد نزند
به باب خانهی توحید، کس لگد نزند
محمّد و علی و فاطمه کنار هم اند
تو ایستاده و این هر سه اشکبار هم اند
نبی زخون دل خویش چهره میشوید
درون خانهی دربسته با علی گوید:
که یا علی بنشین با تو راز دارم من
به سینه شعلهی سوز و گداز دارم من
پس از رسول مقامت زکینه غصب شود
فراز منبر من دشمن تو نصب شود
خدای، امر به صبرت کند در این اندوه
جواب داد علی: من مقاومم چون کوه
دوباره گفت پیمبر کهای امام مبین
شوی به شهر مدینه غریب و خانه نشین
فلک زغربت تو آه میکشد ز نهاد
به باب خانهات آتش زنند از بیداد
جواب داد: همانا به صبر میکوشم
به حفظ دین خود این جام زهر مینوشم
رسول گفت چو کردی تحمل آن همه را
به پیش چشم تو سیلی زنند فاطمه را
تو ایستاده و با چشم خود نگاه کنی
درون سینهی خود حبس سوز و آه کنی
درآن میانه علی سخت در خروش آمد
کشید ناله و خون در دلش به جوش آمد
اگرچه بود وجودش پر از شرارهی خشم
به روی فاطمه چشمی گشودو گفت به چشم!
الا رسول خدا خون به سینهام جوشید
که گفتههات همه جامهی عمل پوشید
دری که بود به دارالزیارهات مشهور
دری که گرد از آن میزدود گیسوی حور
دری که بود پر از بوسههای جبرائیل
دری که حرمت از آن میگرفت عزرائیل
دری که نور فشاند به چشم عرش علا
ببین چگونه از آن دود میرود بالا
به باغ وحی، خزان دست باغبان را بست
که چیده گشت از آن میوه و درخت شکست
چه ننگها که خریدند یا رسول الله
زعترت تو بریدند یا رسول الله
چو امتت طلبیدند حبّ دنیا را
برای غصب خلافت زدند زهرا را
قسم به عزّت قرآن! قسم به ذات خدا!
سر حسین تو روز سقیفه گشت جدا
چه تیرها همه از چلّهی سقیفه شتافت
گلوی اصغر و قلب حسین هر دو شکافت
سقیفه در حرم کربلا شراره کشید
زگوش دخترکان تو گوشواره کشید
سقیفه کرد تن عترت تو را نیلی
سقیفه فاطمهها را دوباره زد سیلی
همین که حق وصی تو غصب شد به ملا
سر حسین، جدا شد به دشت کرب و بلا
سقیفه آتش سوزان به قلب «میثم» ریخت
نه قلب «میثم» بلکه به جان عالم ریخت
حوادثی است که قلب مدینه میلرزد
مدینه چون دل امت به سینه میلرزد
سپاه شب، شده مست تصرّف خورشید
نسیم، شعله شد و در فضا شراره کشید
زکوه و دشت و بیابان خداخدا شنوم
زجن و انس و ملک «وامحمّدا» شنوم
اجل دریده گریبان و اشک افشاند
امین وحی خداوند، نوحه میخواند
پیام میرسد از خشت خشت خانهی وحی
که منقطع شده از آسمان ترانهی وحی
برون خانه اجل گشته گرم اذن دخول
درون خانه چکد خون دل زچشم بتول
الا الا ملک الموت! ماتم آوردی
زآسمان به زمین یک جهان غم آوردی
زدیدن رخ تو گشته رنگ فاطمه زرد
چه سخت حلقه به در میزنی، نزن! برگرد!
چگونه میکنی ای پیک مرگ دقّ الباب؟
که آسمان به سر خاکیان شده است خراب
برو به سینهی حیدر شرر نزن دیگر
به جان فاطمه سوگند! در نزن دیگر
عقب بایست! بگیر احترام این در را
برو یتیم مکن دختر پیمبر را
برو که طعنه بر این باب، دیو و دد نزند
به باب خانهی توحید، کس لگد نزند
محمّد و علی و فاطمه کنار هم اند
تو ایستاده و این هر سه اشکبار هم اند
نبی زخون دل خویش چهره میشوید
درون خانهی دربسته با علی گوید:
که یا علی بنشین با تو راز دارم من
به سینه شعلهی سوز و گداز دارم من
پس از رسول مقامت زکینه غصب شود
فراز منبر من دشمن تو نصب شود
خدای، امر به صبرت کند در این اندوه
جواب داد علی: من مقاومم چون کوه
دوباره گفت پیمبر کهای امام مبین
شوی به شهر مدینه غریب و خانه نشین
فلک زغربت تو آه میکشد ز نهاد
به باب خانهات آتش زنند از بیداد
جواب داد: همانا به صبر میکوشم
به حفظ دین خود این جام زهر مینوشم
رسول گفت چو کردی تحمل آن همه را
به پیش چشم تو سیلی زنند فاطمه را
تو ایستاده و با چشم خود نگاه کنی
درون سینهی خود حبس سوز و آه کنی
درآن میانه علی سخت در خروش آمد
کشید ناله و خون در دلش به جوش آمد
اگرچه بود وجودش پر از شرارهی خشم
به روی فاطمه چشمی گشودو گفت به چشم!
الا رسول خدا خون به سینهام جوشید
که گفتههات همه جامهی عمل پوشید
دری که بود به دارالزیارهات مشهور
دری که گرد از آن میزدود گیسوی حور
دری که بود پر از بوسههای جبرائیل
دری که حرمت از آن میگرفت عزرائیل
دری که نور فشاند به چشم عرش علا
ببین چگونه از آن دود میرود بالا
به باغ وحی، خزان دست باغبان را بست
که چیده گشت از آن میوه و درخت شکست
چه ننگها که خریدند یا رسول الله
زعترت تو بریدند یا رسول الله
چو امتت طلبیدند حبّ دنیا را
برای غصب خلافت زدند زهرا را
قسم به عزّت قرآن! قسم به ذات خدا!
سر حسین تو روز سقیفه گشت جدا
چه تیرها همه از چلّهی سقیفه شتافت
گلوی اصغر و قلب حسین هر دو شکافت
سقیفه در حرم کربلا شراره کشید
زگوش دخترکان تو گوشواره کشید
سقیفه کرد تن عترت تو را نیلی
سقیفه فاطمهها را دوباره زد سیلی
همین که حق وصی تو غصب شد به ملا
سر حسین، جدا شد به دشت کرب و بلا
سقیفه آتش سوزان به قلب «میثم» ریخت
نه قلب «میثم» بلکه به جان عالم ریخت
Forwarded from میراث امامان (عمیدرضا اکبری)
از مردم بیگاری نکشید؛ پولش را من میدهم!
از ذریح بن محمد بن یزید المحاربی روایت است که امام صادق (ع) فرمود:
در خانه بودم؛ ناگهان سواره نظام و نیروهای امنیتی خانه را محاصره کردند و از دیوارها به داخل خانه ریختند. خانواده و اطرافیانم [از ترس] پراکنده شدند [و مرا تنها گذاشتند]. [چون مریض بودم و میبایست مرا با محمل ببرند] مأموران، به بیگاری کشیدن از مردم اقدام کردند [تا مجبورشان کنند بدون مزد مرا ببرند] گفتم: از مردم بیگاری نکشید؛ بلکه عدهای را اجیر کنید و من پرداخت مزدشان را از مال خود تضمین میکنم. پس مرا بر محملی نشاندند و در حالی که دور تا دورم را محاصره کرده بودند، بردند. یکی از خویشانم آمد و گفت: برای تو مشکلی نیست؛ فقط [حاکم مدینه] میخواهد از تو درباره «یحیی بن زید» پرسوجو کند. وقتی مرا بر او [حاکم مدینه] وارد کردند؛ گفت: اگر میدانستیم در چنین وضعیت [جسمی] قرار داری؛ به دنبالت نمیفرستادیم. فقط میخواهیم دربارهی یحیی بن زید از تو پرس و جو کنیم. گفتم: از زمانی که از این جا رفته، او را ندیدهام [و اطّلاعی ندارم]. [حاکم مدینه] گفت: او را برگردانید. پس مرا به خانه برگرداندند.
جعفر، عن ذريح، عن أبي عبد الله عليه السلام، قال: كنت في منزلي، فما شعرت إلا بالخيل و الشرطة قد أحاطوا بالدار، قال: فتسوروا عليّ، قال: فتطاير أهلي و من عندي، قال: فأخذوا يتسخرون الناس، قلت: لا تسخروهم و استأجروا علي في مالي، قال: فحملوني في محمل و أحاطوا بي، فأتاني آت من أهلي فقال: إنه ليس عليك بأس، إنما يسألك عن يحيى بن زيد، قال: فلما أدخلوني عليه، قال: لو شعرنا أنك بهذه المنزلة، ما بعثنا إليك، إنما أردنا أن نسألك عن يحيى بن زيد، فقلت: ما لي به عهد قد خرج من هاهنا قال: ردوه، فردوني. (کتاب محمد بن المثنی الحضرمی-الأصول الستة عشر، ص۲۶۵- نشر دارالحدیث)
------
۱. ظاهراً «ما لی به عهد قد خرج من هاهنا»، تصحیف «ما لی به عهد مذ (منذ) خرج من هاهنا» است که با سیاق لفظ سازگارتر است. هر چند دقیقاً نمیدانیم این بازجویی در چه زمانی صورت گرفته است؛ ولی احتمال دارد پس از گریختن یحیی از عراق، این عملیات صورت گرفته باشد. ظاهراً یحیی بن زید (پسرعموی امام) پیش از قیام زید تحت تعقیب نبوده و پس از قیام زید و شهادتش نیز از کوفه به سوی خراسان گریخته و به مدینه نیامده است؛ بنابراین به احتمال زیاد معنای جمله این است که از زمانی که یحیی بن زید از مدینه بیرون رفته، دیگر ملاقاتش نکردهام و اطّلاعی از او ندارم.
۲. از ظاهر روایت برمیآید که امام در آن زمان بیمار بوده و میبایست ایشان را با محمل ببرند. در روایت تصریح نشده که امام را پیش چه کسی بردند؛ ولی از سیاق برمیآید که ایشان را نزد حاکم یا یکی از نزیکانش برده باشند. هر چند داستان به صورت خلاصه و مجمل بیان شده؛ ولی آن چه در ترجمه ذکر شد، نزدیکترین و درستترین برداشت به نظر میرسد.
۳. بیگاری کشیدن از مسلمانان، یکی از ناپسندترین ستمها و گناهان است که پیامبر (ص) حتّی در هنگام وفات خود بر اجتناب از آن تأکید کردند (تهذیب الاحکام، ج۷، ص۱۵۴). روایت بالا نشاندهندهی شدّت حساسیّت امام صادق (ع) در این باره است؛ تا جایی که حتّی حاضر نشد، برای بردن او به نزد حاکم، مردم را به بیگاری بکشند و پرداخت مزد را از جیب خود تضمین کرد؛ با این که اساساً ربطی به ایشان نداشت و گناهش بر گردن حاکم و عمّالش بود. این داستان در عین حال که پستی و لئامت حکومت را به خوبی نشان میدهد؛ از کرامت نفس، دلسوزی و تقوای بینظیر امام صادق (ع) نیز حکایت میکند.
✍ وبلاگ آثار
https://alasar.blog.ir/1398/12/25/taskhir
از ذریح بن محمد بن یزید المحاربی روایت است که امام صادق (ع) فرمود:
در خانه بودم؛ ناگهان سواره نظام و نیروهای امنیتی خانه را محاصره کردند و از دیوارها به داخل خانه ریختند. خانواده و اطرافیانم [از ترس] پراکنده شدند [و مرا تنها گذاشتند]. [چون مریض بودم و میبایست مرا با محمل ببرند] مأموران، به بیگاری کشیدن از مردم اقدام کردند [تا مجبورشان کنند بدون مزد مرا ببرند] گفتم: از مردم بیگاری نکشید؛ بلکه عدهای را اجیر کنید و من پرداخت مزدشان را از مال خود تضمین میکنم. پس مرا بر محملی نشاندند و در حالی که دور تا دورم را محاصره کرده بودند، بردند. یکی از خویشانم آمد و گفت: برای تو مشکلی نیست؛ فقط [حاکم مدینه] میخواهد از تو درباره «یحیی بن زید» پرسوجو کند. وقتی مرا بر او [حاکم مدینه] وارد کردند؛ گفت: اگر میدانستیم در چنین وضعیت [جسمی] قرار داری؛ به دنبالت نمیفرستادیم. فقط میخواهیم دربارهی یحیی بن زید از تو پرس و جو کنیم. گفتم: از زمانی که از این جا رفته، او را ندیدهام [و اطّلاعی ندارم]. [حاکم مدینه] گفت: او را برگردانید. پس مرا به خانه برگرداندند.
جعفر، عن ذريح، عن أبي عبد الله عليه السلام، قال: كنت في منزلي، فما شعرت إلا بالخيل و الشرطة قد أحاطوا بالدار، قال: فتسوروا عليّ، قال: فتطاير أهلي و من عندي، قال: فأخذوا يتسخرون الناس، قلت: لا تسخروهم و استأجروا علي في مالي، قال: فحملوني في محمل و أحاطوا بي، فأتاني آت من أهلي فقال: إنه ليس عليك بأس، إنما يسألك عن يحيى بن زيد، قال: فلما أدخلوني عليه، قال: لو شعرنا أنك بهذه المنزلة، ما بعثنا إليك، إنما أردنا أن نسألك عن يحيى بن زيد، فقلت: ما لي به عهد قد خرج من هاهنا قال: ردوه، فردوني. (کتاب محمد بن المثنی الحضرمی-الأصول الستة عشر، ص۲۶۵- نشر دارالحدیث)
------
۱. ظاهراً «ما لی به عهد قد خرج من هاهنا»، تصحیف «ما لی به عهد مذ (منذ) خرج من هاهنا» است که با سیاق لفظ سازگارتر است. هر چند دقیقاً نمیدانیم این بازجویی در چه زمانی صورت گرفته است؛ ولی احتمال دارد پس از گریختن یحیی از عراق، این عملیات صورت گرفته باشد. ظاهراً یحیی بن زید (پسرعموی امام) پیش از قیام زید تحت تعقیب نبوده و پس از قیام زید و شهادتش نیز از کوفه به سوی خراسان گریخته و به مدینه نیامده است؛ بنابراین به احتمال زیاد معنای جمله این است که از زمانی که یحیی بن زید از مدینه بیرون رفته، دیگر ملاقاتش نکردهام و اطّلاعی از او ندارم.
۲. از ظاهر روایت برمیآید که امام در آن زمان بیمار بوده و میبایست ایشان را با محمل ببرند. در روایت تصریح نشده که امام را پیش چه کسی بردند؛ ولی از سیاق برمیآید که ایشان را نزد حاکم یا یکی از نزیکانش برده باشند. هر چند داستان به صورت خلاصه و مجمل بیان شده؛ ولی آن چه در ترجمه ذکر شد، نزدیکترین و درستترین برداشت به نظر میرسد.
۳. بیگاری کشیدن از مسلمانان، یکی از ناپسندترین ستمها و گناهان است که پیامبر (ص) حتّی در هنگام وفات خود بر اجتناب از آن تأکید کردند (تهذیب الاحکام، ج۷، ص۱۵۴). روایت بالا نشاندهندهی شدّت حساسیّت امام صادق (ع) در این باره است؛ تا جایی که حتّی حاضر نشد، برای بردن او به نزد حاکم، مردم را به بیگاری بکشند و پرداخت مزد را از جیب خود تضمین کرد؛ با این که اساساً ربطی به ایشان نداشت و گناهش بر گردن حاکم و عمّالش بود. این داستان در عین حال که پستی و لئامت حکومت را به خوبی نشان میدهد؛ از کرامت نفس، دلسوزی و تقوای بینظیر امام صادق (ع) نیز حکایت میکند.
✍ وبلاگ آثار
https://alasar.blog.ir/1398/12/25/taskhir
Forwarded from میراث امامان (امیرحسن خوروش)
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM