📈📍مقایسه درآمدی سرانه ایران با برخی از کشورها
کانال #جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
کانال #جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✅ بانک جهانی: فقر مطلق در ایران ۳ برابر شد
🔹 آمارهای منتشرشده از سوی بانک جهانی نشان میدهد جمعیت دارای فقر مطلق در ایران طی سالهای 1392 تا 1398 رشد قابل ملاحظهای داشته است.
🔹بر این اساس در سال ۲۰۱۳ (۱۳۹۲) نسبت جمعیت دارای فقر مطلق به کل جمعیت در ایران ۰.۲ درصد بوده است اما این رقم در سال ۲۰۱۹ (۱۳۹۸) که آخرین آمار منتشرشده از سوی بانک جهانی است به ۰.۶ درصد افزایش مییابد. یعنی در این سال فقر مطلق در ایران سه برابر شده است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🔹 آمارهای منتشرشده از سوی بانک جهانی نشان میدهد جمعیت دارای فقر مطلق در ایران طی سالهای 1392 تا 1398 رشد قابل ملاحظهای داشته است.
🔹بر این اساس در سال ۲۰۱۳ (۱۳۹۲) نسبت جمعیت دارای فقر مطلق به کل جمعیت در ایران ۰.۲ درصد بوده است اما این رقم در سال ۲۰۱۹ (۱۳۹۸) که آخرین آمار منتشرشده از سوی بانک جهانی است به ۰.۶ درصد افزایش مییابد. یعنی در این سال فقر مطلق در ایران سه برابر شده است.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄#تاریخچه #از_خود_بیگانگی؛
نخستین سرچشمه مفهوم از خود بیگانگی، اندیشههای ژان ژاک روسو در رسالهای که درباره نابرابری نگاشته است، میباشد. تصویر زندهای که او از خوبی ناشی از طبیعت انسان و فاسد شدنش توسط جامعه به تصویر کشیده است، تأکید او را بر برابریای که طبیعت در میان انسانها برقرار کرده است و همچنین نابرابریای که انسانها، خود ایجاد کردهاند نشان می دهد و لذا وحشتی که او از تأثیر تباهکننده جامعه بر طبیعت بشری داشته است، همگی باعث برانگیختن نظریه های انتقادی او شده است.
کارل مارکس ، نیز نخستین بار در خلال مطالعاتش در مورد آراء هگل به این عقیده برخورد کرده بود. به طور خاص، مارکس تحت تأثیر نقد فوئرباخ از عقاید دینی هگل قرار گرفته بود. به نظر فوئرباخ، دین خصایص و قدرتهای ویژهای مانند بخشندگی و ترحم و دانش و قدرت خلق کردن را به موجودی برتر، یعنی خدا نسبت میدهد. در حقیقت، فوئرباخ معتقد بود که این خصلتها کمال خصایص و قدرتهای خود انسان است، خصایصی که از انسان جدا شده و از او بیگانه شده و به خدایی افسانهای نسبت داده شده است. به نظر مارکس فرآیند بیگانگی مشابهی در قلمرو کار انسان در نظام سرمایهداری به وقوع میپیوندد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
نخستین سرچشمه مفهوم از خود بیگانگی، اندیشههای ژان ژاک روسو در رسالهای که درباره نابرابری نگاشته است، میباشد. تصویر زندهای که او از خوبی ناشی از طبیعت انسان و فاسد شدنش توسط جامعه به تصویر کشیده است، تأکید او را بر برابریای که طبیعت در میان انسانها برقرار کرده است و همچنین نابرابریای که انسانها، خود ایجاد کردهاند نشان می دهد و لذا وحشتی که او از تأثیر تباهکننده جامعه بر طبیعت بشری داشته است، همگی باعث برانگیختن نظریه های انتقادی او شده است.
کارل مارکس ، نیز نخستین بار در خلال مطالعاتش در مورد آراء هگل به این عقیده برخورد کرده بود. به طور خاص، مارکس تحت تأثیر نقد فوئرباخ از عقاید دینی هگل قرار گرفته بود. به نظر فوئرباخ، دین خصایص و قدرتهای ویژهای مانند بخشندگی و ترحم و دانش و قدرت خلق کردن را به موجودی برتر، یعنی خدا نسبت میدهد. در حقیقت، فوئرباخ معتقد بود که این خصلتها کمال خصایص و قدرتهای خود انسان است، خصایصی که از انسان جدا شده و از او بیگانه شده و به خدایی افسانهای نسبت داده شده است. به نظر مارکس فرآیند بیگانگی مشابهی در قلمرو کار انسان در نظام سرمایهداری به وقوع میپیوندد.
📍کانال #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
روح استاد تکمیل همایون شاد و یادش گرامی باد.
✍️امیر رزاقی - دانش آموخته جامعه شناسی
به یاری ایشان و جناب شاکری بود که من و چند تن از دوستان توانستیم روز علوم اجتماعی را اولین بار در خانه اندیشمندان علوم انسانی در خیابان استاد نجات الهی در ۱۲ آذر سال ۱۳۹۳ برگزار نمایم و از آن پس هر سال در دانشکده های علوم اجتماعی گرامی داشته شود و مراسماتی برگزار شود.
>>> چرا " ۱۲ آذر" به عنوان روز علوم اجتماعی انتخاب شد.
در گفتگویی که با دوستان داشتیم ۱۲ آذر را برگزیدیم چونکه ۱۲ اذر روز تولد زنده یاد دکتر صدیقی از پایه گذاران و پیشقراوان جامعه شناسی ایران بود.
بسیاری از بزرگداشت ها در تقویم کشورمان زمان مرگ بزرگی است یا اتفاق ناگواری است، از اینرو بود که همگی متفق القول تصمیم گرفتیم اینبار بجای انتخاب روز مرگ بیاییم زاد روز را بعنوان بزرگداشت اعلام نماییم.
>>> چرا روز "علوم اجتماعی " نام گذاری شد:
ابتدا بنا بود به مانند علومی چون (پزشکی، مهندسی، پرستاری و...) که در تقویم کشورمان به نامشان ثبت شده و برایشان نیکوداشتی برگزار می شود روزی را هم بعنوان روز جامعه شناسی معرفی و در تقویم کشور به ثبت برسانیم و مراسمی برای این روز در دانشگاه های کشور برگزار شود.
در این خصوص با اساتیدی وارد گفتگو و رای زنی شدیم از جمله کسانی که بسیار به ما کمک کرد زنده یاد استاد تکمیل همایون بود. به پیشنهاد جناب تکمیل همایون و برخی اساتید مورد مشورت بنا شد روز جامعه شناسی را به روز علوم اجتماعی تبدیل نمایم و این اقدام بتواند پیوند بیشتری را بین خانواده علوم اجتماعی ( جامعه شناسی، مردم شناسی، جمعیت شناسی، پژوهشگری اجتماعی ، برنامه ریزی اجتماعی و... ) برقرار نماید و همگی در بزرگداشت این روز شرکت نمایند.
در آن زمان بسیار سعی شد بتوانیم این روز را در تقویم رسمی کشور بگنحانیم اما متاسفانه در سطح تصمیم گیران با مقاومت مواجه و مورد پذیرش واقع نشد. اما از سال ۹۳ تا به امروز ۱۲ آذر بعنوان روز علوم اجتماعی شناخته شده و برای آن نیکوداشت ها و همایش هایی برگزار می شود.
روح استاد تکمیل همایون آرام و در بهشت جاوید شاد باشد.
یادش گرامی باد.
✍️امیر رزاقی - دانش آموخته جامعه شناسی
به یاری ایشان و جناب شاکری بود که من و چند تن از دوستان توانستیم روز علوم اجتماعی را اولین بار در خانه اندیشمندان علوم انسانی در خیابان استاد نجات الهی در ۱۲ آذر سال ۱۳۹۳ برگزار نمایم و از آن پس هر سال در دانشکده های علوم اجتماعی گرامی داشته شود و مراسماتی برگزار شود.
>>> چرا " ۱۲ آذر" به عنوان روز علوم اجتماعی انتخاب شد.
در گفتگویی که با دوستان داشتیم ۱۲ آذر را برگزیدیم چونکه ۱۲ اذر روز تولد زنده یاد دکتر صدیقی از پایه گذاران و پیشقراوان جامعه شناسی ایران بود.
بسیاری از بزرگداشت ها در تقویم کشورمان زمان مرگ بزرگی است یا اتفاق ناگواری است، از اینرو بود که همگی متفق القول تصمیم گرفتیم اینبار بجای انتخاب روز مرگ بیاییم زاد روز را بعنوان بزرگداشت اعلام نماییم.
>>> چرا روز "علوم اجتماعی " نام گذاری شد:
ابتدا بنا بود به مانند علومی چون (پزشکی، مهندسی، پرستاری و...) که در تقویم کشورمان به نامشان ثبت شده و برایشان نیکوداشتی برگزار می شود روزی را هم بعنوان روز جامعه شناسی معرفی و در تقویم کشور به ثبت برسانیم و مراسمی برای این روز در دانشگاه های کشور برگزار شود.
در این خصوص با اساتیدی وارد گفتگو و رای زنی شدیم از جمله کسانی که بسیار به ما کمک کرد زنده یاد استاد تکمیل همایون بود. به پیشنهاد جناب تکمیل همایون و برخی اساتید مورد مشورت بنا شد روز جامعه شناسی را به روز علوم اجتماعی تبدیل نمایم و این اقدام بتواند پیوند بیشتری را بین خانواده علوم اجتماعی ( جامعه شناسی، مردم شناسی، جمعیت شناسی، پژوهشگری اجتماعی ، برنامه ریزی اجتماعی و... ) برقرار نماید و همگی در بزرگداشت این روز شرکت نمایند.
در آن زمان بسیار سعی شد بتوانیم این روز را در تقویم رسمی کشور بگنحانیم اما متاسفانه در سطح تصمیم گیران با مقاومت مواجه و مورد پذیرش واقع نشد. اما از سال ۹۳ تا به امروز ۱۲ آذر بعنوان روز علوم اجتماعی شناخته شده و برای آن نیکوداشت ها و همایش هایی برگزار می شود.
روح استاد تکمیل همایون آرام و در بهشت جاوید شاد باشد.
یادش گرامی باد.
📄 کاهش هفتگی و روزانه ارزش پولی ملی و در خطر قرار گرفتن تداوم حیات بسیاری از کسب و کارها
✍️ امیر رزاقی - دانش آموخته جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
با افت بسیار زیاد ارزش پول ملی ( ریال) در این ۴۳ سال در مقابل دیگر ارزهای خارجی بویژه دلار و یورو و رسیدن این تداوم سقوط از سال و ماه به هفته و روز پیش بینی می شود بسیاری از کسب و کارهایی که فروش یا ارایه خدمتشان مستقیما در ارتباط با ارزهای خارجی می باشند دچار به خطر افتادن بیش از پیش امنیت سرمایه آنان گردیده و این کسب و کارهای وارد ابر بحران شوند.
با توجه به نوسان های ارزی و حرکت نزولی ارزش پول و تداوم آن بدین شکل آن کسب و کارها دیگر قادر به فروش کالا یا خدمات کالایی خود نمی باشند چرا که با فروش کالا پرداخت پول بیشتری برای جایگزین کردن نیاز می باشد و در این جایگزینی کالا دچار ضررهای بسیار خواهند شد.
از اینرو به باور من این کسب و کارها ۲ راه در پیش رو خواهند داشت:
الف ) راه نخست آنکه کسب و کارهای خود را تعطیل و برای کسب درآمد اقدام دیگر داشته باشند
ب) راه دوم آنکه مبادله کالا و خدمات با پول ملی (ریال) را کنار نهاده و مبادله با ارزهای خارجی معتبر را پیش روی خود قرار دهند تا کسب و کار آنها دچار ضرر و زیان نشده و افت ارزش ریال در کاهش میزان سرمایه آنان تاثیر گذار نباشد.
باید گفت حتی اگر ارزش ارزی ( دلار، یورو و...) کالا را در زمان فروش محاسبه و معادل ریالی آن را از خریدار کالایشان دریافت کنند باز برای جایگزین کردن همان کالای فروخته شده باید پرداخت بیشتری را داشته باشند چرا که هنگام خرید کالای جایگزین، ارزش دلار در مقابل پول ملی افزایش یافته است. از اینرو برای چنین کسب و کارهایی تنها راه حفظ سرمایه تبادل با ارزهای خارجی بویژه دلار و یورو می باشد.
در اینجا باید با در پیش گرفته شدن هر یک از این راه ها توسط این کسب و کارها اثرات و پیامدهای بسیار منفی و مخربی بیش از پیش دامنگیر ته مانده اقتصاد کشور و جامعه خواهد شد.
📍کانال تلگرامی #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✍️ امیر رزاقی - دانش آموخته جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
با افت بسیار زیاد ارزش پول ملی ( ریال) در این ۴۳ سال در مقابل دیگر ارزهای خارجی بویژه دلار و یورو و رسیدن این تداوم سقوط از سال و ماه به هفته و روز پیش بینی می شود بسیاری از کسب و کارهایی که فروش یا ارایه خدمتشان مستقیما در ارتباط با ارزهای خارجی می باشند دچار به خطر افتادن بیش از پیش امنیت سرمایه آنان گردیده و این کسب و کارهای وارد ابر بحران شوند.
با توجه به نوسان های ارزی و حرکت نزولی ارزش پول و تداوم آن بدین شکل آن کسب و کارها دیگر قادر به فروش کالا یا خدمات کالایی خود نمی باشند چرا که با فروش کالا پرداخت پول بیشتری برای جایگزین کردن نیاز می باشد و در این جایگزینی کالا دچار ضررهای بسیار خواهند شد.
از اینرو به باور من این کسب و کارها ۲ راه در پیش رو خواهند داشت:
الف ) راه نخست آنکه کسب و کارهای خود را تعطیل و برای کسب درآمد اقدام دیگر داشته باشند
ب) راه دوم آنکه مبادله کالا و خدمات با پول ملی (ریال) را کنار نهاده و مبادله با ارزهای خارجی معتبر را پیش روی خود قرار دهند تا کسب و کار آنها دچار ضرر و زیان نشده و افت ارزش ریال در کاهش میزان سرمایه آنان تاثیر گذار نباشد.
باید گفت حتی اگر ارزش ارزی ( دلار، یورو و...) کالا را در زمان فروش محاسبه و معادل ریالی آن را از خریدار کالایشان دریافت کنند باز برای جایگزین کردن همان کالای فروخته شده باید پرداخت بیشتری را داشته باشند چرا که هنگام خرید کالای جایگزین، ارزش دلار در مقابل پول ملی افزایش یافته است. از اینرو برای چنین کسب و کارهایی تنها راه حفظ سرمایه تبادل با ارزهای خارجی بویژه دلار و یورو می باشد.
در اینجا باید با در پیش گرفته شدن هر یک از این راه ها توسط این کسب و کارها اثرات و پیامدهای بسیار منفی و مخربی بیش از پیش دامنگیر ته مانده اقتصاد کشور و جامعه خواهد شد.
📍کانال تلگرامی #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄#جامعه_شناسی_دانش_عبور از #فهم_متعارف
جامعه شناسی ، دانشِ عبور از "فهم متعارف " است! البته آن را دانش شناخت "نظم جامعه" نیز خوانده اند اما نتیجه ی خوانش آن نظم ،بی شک عبور از " فهم متعارف " خواهد بود. و این به گمان من کلیدی ترین معنا و دریافتِ عیان و نهان در تمامی تعاریف موجود در این حوزه است. چه آن را دانشِ شناخت نهادهای اجتماعی و شیوه ی عمل آنها بدانیم (دورکیم) و چه همانند ماکس وبر بر فهمِ کنش های انسانی و سویه های آن تکیه بزنیم و یا هر تعریف دیگری برای این حوزه قائل شویم در نهایت ما را به یک سو می رساند و آن نیز عبور از "فهم متعارف" است. اصولا شما نمیتوانید مطالعه جامعه شناختی درمورد یک پدیده یا ایده ی جمعی داشته باشید اما از فهم متعارف در باره ی آن ایده و پدیده عبور نکنید. پدیده ها را به شیوه ای متفاوت نبینید و تحلیل نکنید.
انچه نگاه یا رویکرد جامعه شناسی نامیده میشود اینست که شما پرده ها را از امور و ایده های جمعی کنار بزنید. لایه و سطحی دیگر و متفاوت و عمیق تر را نشان بدهید و جامعه را مدام به سمت لایه های پنهان تر توجه داده و آشکار کنید که آنچه همگان میبینند و حتی باور کرده اند و بر سر آن نیز توافق دارند شاید اشتباه باشد و شاید لایه های عمیق تر و مهم تری دارد که تا تحول و تغییر در آنها صورت نگیرد، زندگی جمعی بهره ای از دگرگونی و تغییرات نخواهد داشت و رشد جمعی صورت نخواهد گرفت. مطالعه ی جامعه شناختی به تعبیر پیتر برگر " پشت چیزها را می بیند" ، "درون چیزها را می بیند" و دیدن پشت و درون چیزها، با چشم سر و گوش بدست نمی آید. و این را میتوان همان عبور از فهم متعارف خواند. این آگاهی جامعه شناسانه است که " چشم اندازی تازه به جهان به روی ما می گشاید و به انچه اشنا و روزمره است معنای تازه میدهد" .
اگاهی جامعه شناسی اینست که چیزها را به گونه ای دیگر ببینیم نه انچنان که به نظر می رسند ! و البته چون نگاه جامعه شناختی در برابر فهم متعارف ایستاده گی میکند خیلی ها با آن موافق نیستند واصولا چنین دانشی را مفید نمیدانند. عوام تلاش میکنند آن را ندیده گرفته و عبور کند و یا آن را حرف های روشنفکرانه ی بی خاصیت تلقی کند و خواص و اهل قدرت نیز تلاش میکنند تا ماهیت آن را تغییر دهند و آن را ایدئولوژیک کنند. (مانند اسلامی کردن علوم انسانی که البته از همه مهم تر جامعه شناسی ست)
✅ویژگی های فهم متعارف
تبارشناسی" فهم متعارف" ما را به ارسطو میرساند و در ادامه نیز فیلسوفان متعدد تا به همین امروز مانند ادروارد مور فیلسوف انگلیسی درباره آن صحبت کرده اند. اما آنچه در نگاه و ذهن من با "فهم متعارف" هم خوانی بیشتر دارد همان "شعور عامه " است! یک نوع فریب خوشایندِ عمومی ست درجامه ی اگاهی که ویژگی هایی به قرار زیر دارد:
1️⃣ فهمی از امور است که تعریف امور و ایده های اجتماعی و رابطه ی آنها را ساده کرده و به سرعت قابل پذیرش میکند.نگاه کنید به فهم متعارف ما ایرانیان از آزادی و انقلاب و ارتباط مفهوم ازادی با عمل انقلاب و اینکه در طول صدسال چندین بار به تغییر ساخت سیاسی تلاش کرده ایم اما هنوز به ازادی نرسیده ایم اما چنین ارتباطی میان ازادی و انقلاب در ذهن اکثریت ما وجود دارد و ما در یک نگاه تاریخی گرفتار در "فهم متعارف" مانده ایم.
2️⃣ شکل و صورت آگاهی نیزدارد اما درحقیقت یک اگاهی کاذب یا در نگاهی خوشبینانه فهمی سطحی و ظاهری ست وبه همین دلیل عامه مردم به سرعت بر سر آن توافق کرده و مبنای عمل خود قرار میدهند.برای مثال فهم متعارف و شعورعامه تصور میکند رسانه ها پایه ی دموکراسی هستند درحالیکه پایه استبداد نیز میتوانند باشند. و یا اینکه با تقسیم جامعه به باشرف و بی شرف میزان ازادیخواهی افراد را معین میکند در حالیکه ازادیخواهی از بنیاد ، اصول و مبانی دیگری شاید داشته باشد.
3️⃣ فهمی که خوشایند عامه میشود و عامه خودشان را در چنین فهمی محق تصور میکنند. برای مثال توجه کنید به فهم و درک مردم از شهرداری که آن نهاد را مسول نظافت شهر و جمع آوری زباله میداند اما کمترین مسولیت اجتماعی برای فرد_خود در نظر نمیگیرند و فرد در این زمینه همیشه حق دارد!
4️⃣ فهم یا شعور عامه به سرعت تولید و توزیع و تکثیر میشود. نگاه کنید به حجم و میزان تکرار و سرعت تولید و توزیع و تکثیر عبارت های سطحی و تحلیل های ظاهری از امور انسانی در همین جهان مجازی. کافی ست شما یک عبارت وزن و قافیه دار را برای توافق و یا تخالف با امری بسازید. یا هیجان را به نوشته خود تزریق کنید. آن عبارت و تحلیل به سرعت تکثیر میشود و اکثریت آن را اگاهی فرض میکنند. در حقیقت هرجا و هرمنبعی که با سرعت بالا محتوی خوشایندِ عامه تولید میکند و آن محتوی به سرعت تکرار و توزیع و تکثیر میشود نمیتواند منبع قابل اطمینانی باشد.
✅مصادیق "فهم متعارف" مختصات تاریخی و جغرافیایی دارد.
جامعه شناسی ، دانشِ عبور از "فهم متعارف " است! البته آن را دانش شناخت "نظم جامعه" نیز خوانده اند اما نتیجه ی خوانش آن نظم ،بی شک عبور از " فهم متعارف " خواهد بود. و این به گمان من کلیدی ترین معنا و دریافتِ عیان و نهان در تمامی تعاریف موجود در این حوزه است. چه آن را دانشِ شناخت نهادهای اجتماعی و شیوه ی عمل آنها بدانیم (دورکیم) و چه همانند ماکس وبر بر فهمِ کنش های انسانی و سویه های آن تکیه بزنیم و یا هر تعریف دیگری برای این حوزه قائل شویم در نهایت ما را به یک سو می رساند و آن نیز عبور از "فهم متعارف" است. اصولا شما نمیتوانید مطالعه جامعه شناختی درمورد یک پدیده یا ایده ی جمعی داشته باشید اما از فهم متعارف در باره ی آن ایده و پدیده عبور نکنید. پدیده ها را به شیوه ای متفاوت نبینید و تحلیل نکنید.
انچه نگاه یا رویکرد جامعه شناسی نامیده میشود اینست که شما پرده ها را از امور و ایده های جمعی کنار بزنید. لایه و سطحی دیگر و متفاوت و عمیق تر را نشان بدهید و جامعه را مدام به سمت لایه های پنهان تر توجه داده و آشکار کنید که آنچه همگان میبینند و حتی باور کرده اند و بر سر آن نیز توافق دارند شاید اشتباه باشد و شاید لایه های عمیق تر و مهم تری دارد که تا تحول و تغییر در آنها صورت نگیرد، زندگی جمعی بهره ای از دگرگونی و تغییرات نخواهد داشت و رشد جمعی صورت نخواهد گرفت. مطالعه ی جامعه شناختی به تعبیر پیتر برگر " پشت چیزها را می بیند" ، "درون چیزها را می بیند" و دیدن پشت و درون چیزها، با چشم سر و گوش بدست نمی آید. و این را میتوان همان عبور از فهم متعارف خواند. این آگاهی جامعه شناسانه است که " چشم اندازی تازه به جهان به روی ما می گشاید و به انچه اشنا و روزمره است معنای تازه میدهد" .
اگاهی جامعه شناسی اینست که چیزها را به گونه ای دیگر ببینیم نه انچنان که به نظر می رسند ! و البته چون نگاه جامعه شناختی در برابر فهم متعارف ایستاده گی میکند خیلی ها با آن موافق نیستند واصولا چنین دانشی را مفید نمیدانند. عوام تلاش میکنند آن را ندیده گرفته و عبور کند و یا آن را حرف های روشنفکرانه ی بی خاصیت تلقی کند و خواص و اهل قدرت نیز تلاش میکنند تا ماهیت آن را تغییر دهند و آن را ایدئولوژیک کنند. (مانند اسلامی کردن علوم انسانی که البته از همه مهم تر جامعه شناسی ست)
✅ویژگی های فهم متعارف
تبارشناسی" فهم متعارف" ما را به ارسطو میرساند و در ادامه نیز فیلسوفان متعدد تا به همین امروز مانند ادروارد مور فیلسوف انگلیسی درباره آن صحبت کرده اند. اما آنچه در نگاه و ذهن من با "فهم متعارف" هم خوانی بیشتر دارد همان "شعور عامه " است! یک نوع فریب خوشایندِ عمومی ست درجامه ی اگاهی که ویژگی هایی به قرار زیر دارد:
1️⃣ فهمی از امور است که تعریف امور و ایده های اجتماعی و رابطه ی آنها را ساده کرده و به سرعت قابل پذیرش میکند.نگاه کنید به فهم متعارف ما ایرانیان از آزادی و انقلاب و ارتباط مفهوم ازادی با عمل انقلاب و اینکه در طول صدسال چندین بار به تغییر ساخت سیاسی تلاش کرده ایم اما هنوز به ازادی نرسیده ایم اما چنین ارتباطی میان ازادی و انقلاب در ذهن اکثریت ما وجود دارد و ما در یک نگاه تاریخی گرفتار در "فهم متعارف" مانده ایم.
2️⃣ شکل و صورت آگاهی نیزدارد اما درحقیقت یک اگاهی کاذب یا در نگاهی خوشبینانه فهمی سطحی و ظاهری ست وبه همین دلیل عامه مردم به سرعت بر سر آن توافق کرده و مبنای عمل خود قرار میدهند.برای مثال فهم متعارف و شعورعامه تصور میکند رسانه ها پایه ی دموکراسی هستند درحالیکه پایه استبداد نیز میتوانند باشند. و یا اینکه با تقسیم جامعه به باشرف و بی شرف میزان ازادیخواهی افراد را معین میکند در حالیکه ازادیخواهی از بنیاد ، اصول و مبانی دیگری شاید داشته باشد.
3️⃣ فهمی که خوشایند عامه میشود و عامه خودشان را در چنین فهمی محق تصور میکنند. برای مثال توجه کنید به فهم و درک مردم از شهرداری که آن نهاد را مسول نظافت شهر و جمع آوری زباله میداند اما کمترین مسولیت اجتماعی برای فرد_خود در نظر نمیگیرند و فرد در این زمینه همیشه حق دارد!
4️⃣ فهم یا شعور عامه به سرعت تولید و توزیع و تکثیر میشود. نگاه کنید به حجم و میزان تکرار و سرعت تولید و توزیع و تکثیر عبارت های سطحی و تحلیل های ظاهری از امور انسانی در همین جهان مجازی. کافی ست شما یک عبارت وزن و قافیه دار را برای توافق و یا تخالف با امری بسازید. یا هیجان را به نوشته خود تزریق کنید. آن عبارت و تحلیل به سرعت تکثیر میشود و اکثریت آن را اگاهی فرض میکنند. در حقیقت هرجا و هرمنبعی که با سرعت بالا محتوی خوشایندِ عامه تولید میکند و آن محتوی به سرعت تکرار و توزیع و تکثیر میشود نمیتواند منبع قابل اطمینانی باشد.
✅مصادیق "فهم متعارف" مختصات تاریخی و جغرافیایی دارد.
یعنی بعضی ازمصادیق فهم متعارف از زمانی به زمان دیگر متحول میشود. برای مثال در سال 57 فهم متعارف میگفت دین ضامن اخلاق و اخلاق ضامن ازادی است پس ادم دیندار آدم ازادیخواه است. برای همین مردم به روحانیون بر اساس "فهم متعارف" اعتماد میکنند. امروزه چنین فهمی به محاق رفته است. اما حالا "فهم متعارف" میگوید که: زندان دانشگاه است و زندانی سیاسی دموکرات و ازادیخواه است. در حالیکه شاید زندان ابدا به عمیق شدن فهم و بالارفتن ازادیخواهی افراد کمک نکند و فرد انقلابی در اعماق ذهن و دل خود ابدا یک متعهد به ایده ی ازادی نباشد و نشود. نگاه به همه مسولان و مدیران ج. مستبد اسلامی نشان میدهد که 90 درصد آنها تجربه زندان و انقلابی گری داشته اند اما وقتی به قدرت رسیدند ابدا به ایده ازادی و دموکراسی وفادار نماندند.
✅عبور از فهم متعارف:
برای عبور از "فهم متعارف" باید چشم و گوش خود را ببندید و به هرانچه می بینید و میشنوید به دیده تردید بنگرید. باید حواستان باشد که چشم و گوش کانال انتقال اطلاعات هستند نه سامانه تحلیل و تشخیص امر درست و نادرست. باید در برابر هرآنچه از کانال حواس شما عبور میکند صدها چرا و چگونه بگذارید و تشخیص امردرست و نادرست را به عقل نقاد ومردد بسپارید که به ساده گی نمی پذیرد و به ساده گی حکم نمیدهد. باید از هیجانی شدن پرهیز کنید و از واکنش سریع دست بردارید. باید از صادرکردن حکم دوری کنید. اگر اینکار ها را نکنید شما گرفتار فریب "فهم متعارف" هستید وگرفتار آگاهی کاذب یا سطحی از ایده ها و امور انسانی شده اید.
برای عبور از "فهم متعارف" نگاه جامعه شناختی به شما کمک بسیار میکند. نگاهی که در فهم "خودکشی" شما را از دلایل فردی ( یعنی فهم متعارف) به دلایل اجتماعی میرساند. کاری که دورکیم از بنیانگذاران جامعه شناسی انجام داد. نگاهی که فهم تحول جامعه را از انچه کارل مارکس گفته بود که مبنای اقتصادی دارد به ایده تبدیل میکند. کاری که ماکس وبر جامعه شناس المانی انجام داد و نشان داد ایده ی پروتستان مادر سرمایه داری ست. برای مثال وقتی فهم متعارف میگوید دلیل افزایش طلاق فقر است و یک تحقیق جامعه شناسی نشان میدهد که اتفاقا طلاق درمیان ثروتمندان بیشتر صورت میگیرد انوقت شما به کمک جامعه شناسی از "فهم متعارف" عبور کرده اید!
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
پی نوشت:
انچه به طور فوق اختصار نوشته شود قطعا ابعاد بیشتر و عمیق تر دارد. همه نمونه ها و مثال ها میتوانند دقیق تر و بیشتر باشند اما تنها تلاش شد تا با اندکی نمونه ، متن بهتر فهم شود و قطعا در ذهن مخاطب نمونه و مثال بی اندازه است.
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
✅عبور از فهم متعارف:
برای عبور از "فهم متعارف" باید چشم و گوش خود را ببندید و به هرانچه می بینید و میشنوید به دیده تردید بنگرید. باید حواستان باشد که چشم و گوش کانال انتقال اطلاعات هستند نه سامانه تحلیل و تشخیص امر درست و نادرست. باید در برابر هرآنچه از کانال حواس شما عبور میکند صدها چرا و چگونه بگذارید و تشخیص امردرست و نادرست را به عقل نقاد ومردد بسپارید که به ساده گی نمی پذیرد و به ساده گی حکم نمیدهد. باید از هیجانی شدن پرهیز کنید و از واکنش سریع دست بردارید. باید از صادرکردن حکم دوری کنید. اگر اینکار ها را نکنید شما گرفتار فریب "فهم متعارف" هستید وگرفتار آگاهی کاذب یا سطحی از ایده ها و امور انسانی شده اید.
برای عبور از "فهم متعارف" نگاه جامعه شناختی به شما کمک بسیار میکند. نگاهی که در فهم "خودکشی" شما را از دلایل فردی ( یعنی فهم متعارف) به دلایل اجتماعی میرساند. کاری که دورکیم از بنیانگذاران جامعه شناسی انجام داد. نگاهی که فهم تحول جامعه را از انچه کارل مارکس گفته بود که مبنای اقتصادی دارد به ایده تبدیل میکند. کاری که ماکس وبر جامعه شناس المانی انجام داد و نشان داد ایده ی پروتستان مادر سرمایه داری ست. برای مثال وقتی فهم متعارف میگوید دلیل افزایش طلاق فقر است و یک تحقیق جامعه شناسی نشان میدهد که اتفاقا طلاق درمیان ثروتمندان بیشتر صورت میگیرد انوقت شما به کمک جامعه شناسی از "فهم متعارف" عبور کرده اید!
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
پی نوشت:
انچه به طور فوق اختصار نوشته شود قطعا ابعاد بیشتر و عمیق تر دارد. همه نمونه ها و مثال ها میتوانند دقیق تر و بیشتر باشند اما تنها تلاش شد تا با اندکی نمونه ، متن بهتر فهم شود و قطعا در ذهن مخاطب نمونه و مثال بی اندازه است.
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
#گزارشی از #مافیای گ.ت.ت
🔻برخی زنان که فرزندان خود را برای گدایی اجاره میدهند در دوران بارداری به عمد داروهایی مصرف میکنند که فرزندان معلول بدنیا بیاورند چون اجاره کودکان معلول برای گدایی بیشتر است.
🔸گ.ت.ت مخفف مافیاى «گدایان تهران و توابع» است. این تشکیلات هولناک محصول شرایط اجتماعى فعلی ایران است.
در حال حاضر در ایران خانوادههایى هستند که شغل تمامى اعضاى آن تکدىگرى است. همگى آنها عضو شبکه سازمان یافته مافیاى گدایى هستند.
به گفته این جامعهشناس، کودکانى از این دست که به نوعى کودکان کار به حساب مىآیند از کودکی به پیرى مىرسند بدون آنکه دوران جوانى را تجربه کرده باشند و آنها را مىتوان مظلومترین مخلوقات خداوند دانست.
این کودکان هیچگونه پوشش بیمهاى و درمانى ندارند. نصف حقوق یک بزرگسال را دریافت مىکنند و اغلب مورد آزار جنسى قرار مىگیرند.
۸۷ درصد این کودکان از بیماریهای ارتوپدی، ریوی و ناراحتیهای پوستی رنج مىبرند و غالب آنها پیش از رسیدن به ۴۰ سالگی فوت میکنند.
ابهرى گفت: «شاید همه ما فکر کنیم کودکان سر چهارراهها که مشاغل کاذب دارند، کودکان کار هستند، اما در واقع اغلب کودکان کار دیده نمیشوند، چرا که آنها در کارگاههای زیرزمینی و قاچاق مانند کارگاههای صابون سازى، ریختهگرى و غیره مشغول به کار هستند.»
والدین کودکان خیابانی به چند دسته تقسیم میشوند، اغلب این کودکان یا از داشتن پدر و مادر محرومند یا یکى از آنها را دارند یا با نامادری یا ناپدری زندگی میکنند، برخی از آنها نیز با وجود اینکه خانواده دارند، اما بدسرپرست هستند و یا پدر و مادر معتاد، گدا یا از کار افتاده دارند.
وی ادامه میدهد: متکدیان دژبان دارند و اگر یک گدای میدان فردوسی برای گدایی به میدان انقلاب برود، با او برخورد شدیدی میشود. خانوادههایی هم وجود دارند که فقط مسئول به دنیا آوردن و کرایه دادن بچه هستند و بچههای آنها از همان بدو تولد؛ معتاد هستند. جلوی امامزاده صالح سرقفلی برای 6 ماه گدایی 10 میلیون تومان و جلوی حرم شاه عبدالعظیم 12 میلیون تومان است( البته این ارقام مال سال ۹۸ هست و درآمد این گدایان با توجه به نرخ تورم در حال حاضر خیلی بیشتر است)
کودکان کار دارای مشاغل واقعی هستند، اما کودکان خیابانی شغل مشخصى ندارند، برخى از کودکان خیابانی در ظاهر به کارهایى مانند گلفروشی، شیشه پاککنى و غیره مشغولند اما در واقع گدا هستند و روزانه درآمدی بین ۵۰ تا ۴۰۰ هزار تومان دارند.
به گفته این جامعه شناس تعدادى از این کودکان جیب برند و از آنها به عنوان نوچه سارق استفاده مىشود و ۵٠ تا ۷۵ درصد از سرقت لوازم اتوموبیل به دست آنها انجام میشود. آنها نزد جیببرهاى حرفه اى و با سابقه آموزش مىبینند.
ابهری توضیح می دهد در مورد سازمان گ.ت.ت «۸ سال پیش با صرف ۲۵ میلیون ، در مورد این سازمان اطلاعات مفصلى به دست آوردم. معمولا سازمانهای گدایی دارای هفت سرپل یا پدرخوانده هستند. یکی از وظایف این سازمان تعیین جغرافیاى حوزههاى گدایی برای متکدیان است. در شهر تهران هیچ گدایی نمیتواند خارج از محلهاى تعیین شده از سوى پدر خواندهها گدایی کند. میزان سرقفلی محلههاى مختلف هر شهر نیز براى متکدیان به وسیله مافیاى گدایى تعیین مى شود.»
«در سازمان گ.ت.ت، زنهایی وجود دارند که مسئول زاییدن کودکان هستند. هر مادر حداقل ۱۲ کودک دارد و آنها را برای گدایی اجاره میدهند. بهای اجاره کودکان معلول نیز بیشتر است. حتى گفته مىشود آنها در دوران بارداری داروهایی مصرف میکنند تا کودکانی معلول بدنیا آورند.»
بررسىها نشان داده کمسنترین معتادان دنیا در ایران زندگى مى کنند. نکته وحشتناک دیگر این است که به منظور استفاده از کودکان برای گدایی، به آنها تریاک میخورانند تا معتاد شوند و حرف گوش کنند. در ضمن ۷۵ تا ۸۰ درصد کودکان کار و خیابانی، از مهاجرین بیگانه هستند که از پدر و مادرهایشان یا دزدیده یا اجاره یا خریداری شدهاند. ۲۰ درصد این کودکان ملیت ایرانی دارند و منبع متحرک میکروب و ویروس ایدز و هپاتیت هستند
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصاد و توسعه
@sociology_economic_development
🔻برخی زنان که فرزندان خود را برای گدایی اجاره میدهند در دوران بارداری به عمد داروهایی مصرف میکنند که فرزندان معلول بدنیا بیاورند چون اجاره کودکان معلول برای گدایی بیشتر است.
🔸گ.ت.ت مخفف مافیاى «گدایان تهران و توابع» است. این تشکیلات هولناک محصول شرایط اجتماعى فعلی ایران است.
در حال حاضر در ایران خانوادههایى هستند که شغل تمامى اعضاى آن تکدىگرى است. همگى آنها عضو شبکه سازمان یافته مافیاى گدایى هستند.
به گفته این جامعهشناس، کودکانى از این دست که به نوعى کودکان کار به حساب مىآیند از کودکی به پیرى مىرسند بدون آنکه دوران جوانى را تجربه کرده باشند و آنها را مىتوان مظلومترین مخلوقات خداوند دانست.
این کودکان هیچگونه پوشش بیمهاى و درمانى ندارند. نصف حقوق یک بزرگسال را دریافت مىکنند و اغلب مورد آزار جنسى قرار مىگیرند.
۸۷ درصد این کودکان از بیماریهای ارتوپدی، ریوی و ناراحتیهای پوستی رنج مىبرند و غالب آنها پیش از رسیدن به ۴۰ سالگی فوت میکنند.
ابهرى گفت: «شاید همه ما فکر کنیم کودکان سر چهارراهها که مشاغل کاذب دارند، کودکان کار هستند، اما در واقع اغلب کودکان کار دیده نمیشوند، چرا که آنها در کارگاههای زیرزمینی و قاچاق مانند کارگاههای صابون سازى، ریختهگرى و غیره مشغول به کار هستند.»
والدین کودکان خیابانی به چند دسته تقسیم میشوند، اغلب این کودکان یا از داشتن پدر و مادر محرومند یا یکى از آنها را دارند یا با نامادری یا ناپدری زندگی میکنند، برخی از آنها نیز با وجود اینکه خانواده دارند، اما بدسرپرست هستند و یا پدر و مادر معتاد، گدا یا از کار افتاده دارند.
وی ادامه میدهد: متکدیان دژبان دارند و اگر یک گدای میدان فردوسی برای گدایی به میدان انقلاب برود، با او برخورد شدیدی میشود. خانوادههایی هم وجود دارند که فقط مسئول به دنیا آوردن و کرایه دادن بچه هستند و بچههای آنها از همان بدو تولد؛ معتاد هستند. جلوی امامزاده صالح سرقفلی برای 6 ماه گدایی 10 میلیون تومان و جلوی حرم شاه عبدالعظیم 12 میلیون تومان است( البته این ارقام مال سال ۹۸ هست و درآمد این گدایان با توجه به نرخ تورم در حال حاضر خیلی بیشتر است)
کودکان کار دارای مشاغل واقعی هستند، اما کودکان خیابانی شغل مشخصى ندارند، برخى از کودکان خیابانی در ظاهر به کارهایى مانند گلفروشی، شیشه پاککنى و غیره مشغولند اما در واقع گدا هستند و روزانه درآمدی بین ۵۰ تا ۴۰۰ هزار تومان دارند.
به گفته این جامعه شناس تعدادى از این کودکان جیب برند و از آنها به عنوان نوچه سارق استفاده مىشود و ۵٠ تا ۷۵ درصد از سرقت لوازم اتوموبیل به دست آنها انجام میشود. آنها نزد جیببرهاى حرفه اى و با سابقه آموزش مىبینند.
ابهری توضیح می دهد در مورد سازمان گ.ت.ت «۸ سال پیش با صرف ۲۵ میلیون ، در مورد این سازمان اطلاعات مفصلى به دست آوردم. معمولا سازمانهای گدایی دارای هفت سرپل یا پدرخوانده هستند. یکی از وظایف این سازمان تعیین جغرافیاى حوزههاى گدایی برای متکدیان است. در شهر تهران هیچ گدایی نمیتواند خارج از محلهاى تعیین شده از سوى پدر خواندهها گدایی کند. میزان سرقفلی محلههاى مختلف هر شهر نیز براى متکدیان به وسیله مافیاى گدایى تعیین مى شود.»
«در سازمان گ.ت.ت، زنهایی وجود دارند که مسئول زاییدن کودکان هستند. هر مادر حداقل ۱۲ کودک دارد و آنها را برای گدایی اجاره میدهند. بهای اجاره کودکان معلول نیز بیشتر است. حتى گفته مىشود آنها در دوران بارداری داروهایی مصرف میکنند تا کودکانی معلول بدنیا آورند.»
بررسىها نشان داده کمسنترین معتادان دنیا در ایران زندگى مى کنند. نکته وحشتناک دیگر این است که به منظور استفاده از کودکان برای گدایی، به آنها تریاک میخورانند تا معتاد شوند و حرف گوش کنند. در ضمن ۷۵ تا ۸۰ درصد کودکان کار و خیابانی، از مهاجرین بیگانه هستند که از پدر و مادرهایشان یا دزدیده یا اجاره یا خریداری شدهاند. ۲۰ درصد این کودکان ملیت ایرانی دارند و منبع متحرک میکروب و ویروس ایدز و هپاتیت هستند
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصاد و توسعه
@sociology_economic_development
نوروز نماد فرهنگ و هویت انسان ایرانی است و نشان از تمدن ایران دارد و دیرینگی و فراگیریش جایگاه بالایی را برای آن رقم زده است.
نوروز بیش از آن که یک پدیده و رویداد گاهشمار باشد سخن ازاندیشه و باوری ژرف دارد.
بواسطه آمیختگی آیین نوروز با اخلاق بر وارزشهای والای انسانی است که سبب گردیده در دنیای مدرن امروز و فرآیند جهانی شدن، نوروز جهانی شود.
تا باور به نوروز، نوعدوستی و ایراندوستی هست، امید به روزهای نو و بهروزی نیز در میان مردمان این خاک وجود خواهد داشت.
نوروز و سال نو خورشیدی بر همه ایرانیان و ساکنان فلات ایران خجسته باد.
امیر رزاقی
نوروز بیش از آن که یک پدیده و رویداد گاهشمار باشد سخن ازاندیشه و باوری ژرف دارد.
بواسطه آمیختگی آیین نوروز با اخلاق بر وارزشهای والای انسانی است که سبب گردیده در دنیای مدرن امروز و فرآیند جهانی شدن، نوروز جهانی شود.
تا باور به نوروز، نوعدوستی و ایراندوستی هست، امید به روزهای نو و بهروزی نیز در میان مردمان این خاک وجود خواهد داشت.
نوروز و سال نو خورشیدی بر همه ایرانیان و ساکنان فلات ایران خجسته باد.
امیر رزاقی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
📄بازدارندگی امید و معجزهی زایش
آرنت هیچگاه به افکار امیدبخش علاقهای نداشت. از همان سال ۱۹۲۹ او به آنچه در حال وقوع بود پی برد و به خاطر آن دوستیهایش به هم خورد. او از آنچه «سیاست فرصتطلبانه» میخواند بیزار بود، سیاستی که «پیامدش منافع متناقض و تعارضهای درمانناپذیر بود.» آرنت از هر نوع برداشت موعودباورانه که نوید رستگاری در آینده را میداد رویگردان بود. پس از جنگ در نامهای به فیلسوف آمریکایی، گِلِن گری، نوشت که تنها کتابی که خواندنش را به تمام دانشجویانش توصیه میکند امید علیه امید اثر نادژدا ماندلشتام است. این زندگینامهی تکاندهنده که نویسندهاش همسر شاعر روسی، اوسیپ ماندلشتام، است به جزئیات زندگی و تلاش برای زنده ماندن در دوران حکومت استالین میپردازد. (در زبان روسی، نادژدا یعنی امید.) آرنت این کتاب را «یکی از واقعیترین اسناد» قرن بیستم میخواند.
کوبندهترین روایت آرنت از امید در مقالهاش با عنوان «نابود کردن شش میلیون» آمده که در نشریهی Jewish World منتشر شده است. از آرنت خواسته بودند تا به دو پرسش پاسخ دهد. چرا هنگامی که هیتلر مشغول کشتار یهودیان بود مردم جهان ساکت بودند و این که آیا نازیسم ریشه در اومانیسم اروپایی دارد یا خیر. پرسش دوم به علل درماندگی یهودیان مربوط میشد.
آرنت در پاسخ به پرسش نخست نوشت: «مردم جهان ساکت نبودند؛ اما بهجز ساکت نبودن، کار دیگری نکردند.» مردم این جسارت را داشتند که در حالی که هیچ اقدامی انجام نمیدادند احساس وحشت، حیرت و خشم خود را ابراز کنند. بنا بر استدلال او این کاستیِ اومانیسم اروپایی، که برای ظهور تمامیتخواهی آمادگی نداشت، نبود بلکه نقصان لیبرالیسم اروپایی و سوسیالیسم بود. گوش کردن به موسیقی بتهوون و ترجمه از آلمانی به یونانی کلاسیک دلیل همراهی روشنفکران با نازیسازی نهادهای اجتماعی، فرهنگی، دانشگاهی و سیاسی نبود. دلیل آن «عدمتمایل به مواجهه با واقعیتها» بود و میل به «پناه بردن به بهشت دروغینِ باورهای سرسخت ایدئولوژیک هنگام مواجهه با واقعیتها.»
در پاسخ به پرسش دوم، آرنت نوشت: «تودههای یهودیان در داخل اروپایِ تحت اشغال نازیها واقعاً ناتوان بودند.» او برای بحث دربارهی این که از امید چگونه برای نابود کردن انسانیّت مردم استفاده کردهاند از اثر شاعر لهستانی، تادئوش بوروفسکی، به نام «خانمها و آقایان، بفرمایید به اتاق گاز» (۱۹۴۶) کمک میگیرد. هنگام حملهی هیتلر به لهستان، بوروفسکی نوجوان بود، سپس نازیها او را دستگیر کردند و به آشویتس و داخائو فرستادند. او با تأمل دربارهی دوران حبس خود در آشویتس مینویسد: در تاریخ بشریت پیش از این هیچگاه امید چنین قویتر از انسان نبوده است، اما هیچزمان نیز همانند این جنگ و در این اردوگاههای کار اجباری، آسیب به بار نیاورده. هیچگاه به ما یاد ندادند که چگونه دست از امید بکشیم و به همین علت است که ما اکنون در اتاقهای گاز در حال نابود شدنایم...
https://www.aasoo.org/fa/articles/3756?tg_rhash=0abe239c827447
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
آرنت هیچگاه به افکار امیدبخش علاقهای نداشت. از همان سال ۱۹۲۹ او به آنچه در حال وقوع بود پی برد و به خاطر آن دوستیهایش به هم خورد. او از آنچه «سیاست فرصتطلبانه» میخواند بیزار بود، سیاستی که «پیامدش منافع متناقض و تعارضهای درمانناپذیر بود.» آرنت از هر نوع برداشت موعودباورانه که نوید رستگاری در آینده را میداد رویگردان بود. پس از جنگ در نامهای به فیلسوف آمریکایی، گِلِن گری، نوشت که تنها کتابی که خواندنش را به تمام دانشجویانش توصیه میکند امید علیه امید اثر نادژدا ماندلشتام است. این زندگینامهی تکاندهنده که نویسندهاش همسر شاعر روسی، اوسیپ ماندلشتام، است به جزئیات زندگی و تلاش برای زنده ماندن در دوران حکومت استالین میپردازد. (در زبان روسی، نادژدا یعنی امید.) آرنت این کتاب را «یکی از واقعیترین اسناد» قرن بیستم میخواند.
کوبندهترین روایت آرنت از امید در مقالهاش با عنوان «نابود کردن شش میلیون» آمده که در نشریهی Jewish World منتشر شده است. از آرنت خواسته بودند تا به دو پرسش پاسخ دهد. چرا هنگامی که هیتلر مشغول کشتار یهودیان بود مردم جهان ساکت بودند و این که آیا نازیسم ریشه در اومانیسم اروپایی دارد یا خیر. پرسش دوم به علل درماندگی یهودیان مربوط میشد.
آرنت در پاسخ به پرسش نخست نوشت: «مردم جهان ساکت نبودند؛ اما بهجز ساکت نبودن، کار دیگری نکردند.» مردم این جسارت را داشتند که در حالی که هیچ اقدامی انجام نمیدادند احساس وحشت، حیرت و خشم خود را ابراز کنند. بنا بر استدلال او این کاستیِ اومانیسم اروپایی، که برای ظهور تمامیتخواهی آمادگی نداشت، نبود بلکه نقصان لیبرالیسم اروپایی و سوسیالیسم بود. گوش کردن به موسیقی بتهوون و ترجمه از آلمانی به یونانی کلاسیک دلیل همراهی روشنفکران با نازیسازی نهادهای اجتماعی، فرهنگی، دانشگاهی و سیاسی نبود. دلیل آن «عدمتمایل به مواجهه با واقعیتها» بود و میل به «پناه بردن به بهشت دروغینِ باورهای سرسخت ایدئولوژیک هنگام مواجهه با واقعیتها.»
در پاسخ به پرسش دوم، آرنت نوشت: «تودههای یهودیان در داخل اروپایِ تحت اشغال نازیها واقعاً ناتوان بودند.» او برای بحث دربارهی این که از امید چگونه برای نابود کردن انسانیّت مردم استفاده کردهاند از اثر شاعر لهستانی، تادئوش بوروفسکی، به نام «خانمها و آقایان، بفرمایید به اتاق گاز» (۱۹۴۶) کمک میگیرد. هنگام حملهی هیتلر به لهستان، بوروفسکی نوجوان بود، سپس نازیها او را دستگیر کردند و به آشویتس و داخائو فرستادند. او با تأمل دربارهی دوران حبس خود در آشویتس مینویسد: در تاریخ بشریت پیش از این هیچگاه امید چنین قویتر از انسان نبوده است، اما هیچزمان نیز همانند این جنگ و در این اردوگاههای کار اجباری، آسیب به بار نیاورده. هیچگاه به ما یاد ندادند که چگونه دست از امید بکشیم و به همین علت است که ما اکنون در اتاقهای گاز در حال نابود شدنایم...
https://www.aasoo.org/fa/articles/3756?tg_rhash=0abe239c827447
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄نظری بر کتاب "#خودکشی"
کتاب خودکشی(۱۸۹۷) سومین اثر کلاسیک دورکیم بعد از کتاب تقسیم کار (۱۸۹۳) و قواعد روش جامعه شناسی(۱۸۹۵) است. در این کتاب نیز دورکیم خطوط اصلی فکری خود را در باب امر اجتماعی و تقدم آن بر امر فردی دنبال می کند. از جهاتی می توان این کتاب را نوعی اقامه دعوا در برابر فردگرایی لیبرالیستی دانست و از سوی دیگر نوعی جهت گیری انتقادی در برابر روان شناسی فردگرایی که پرچمدارش در آن دوران گابریل تارد روان شناس مشهور فرانسوی بود. کتاب خودکشی نخستین اثر روشمند دورکیم است که در آن از فنون آماری و روش مورد علاقه دورکیم( مقایسهای) استفاده شده است. نویسنده کتاب خودکشی با انتخاب موضوعی که اغلب به عنوان کلیشهای ترین نماد بحران اجتماعی تلقی میشود، بدنبال نشان دادن وضعیت بحرانی جامعه غرب در واپسین سالهای قرن نوزدهم میلادی است. او در تقسیمبندیهای چهارگانه خود از خودکشی(خودخواهانه، دگرخواهانه، آنومیک و قضا و قدری) این نکته مهم را گوشزد میکند که آمار خودکشی بیش و کم نرخ ثابتی را نشان می دهد، اما افزایش نوع خاصی از خودکشی، یعنی خودکشی آنومیک، بیانگر وضعیت بیمارگونه جامعه آن روزهای غرب است. صرف نظر نوآوری های علمی و روش شناختی، کتاب خودکشی، دربردارنده یکی از دلمشغولی های همیشگی دورکیم، یعنی مساله نظم اخلاقی نیز هست. دورکیم در این اثر کلاسیک خود به خوبی نشان می دهد، خودکشی ناشی از نابسامانی اجتماعی میتواند بیانگر انحطاط اخلاقی یک جامعه و برهم خوردن نظم ناشی از مناسبات اخلاقی آن جامعه باشد.
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
کتاب خودکشی(۱۸۹۷) سومین اثر کلاسیک دورکیم بعد از کتاب تقسیم کار (۱۸۹۳) و قواعد روش جامعه شناسی(۱۸۹۵) است. در این کتاب نیز دورکیم خطوط اصلی فکری خود را در باب امر اجتماعی و تقدم آن بر امر فردی دنبال می کند. از جهاتی می توان این کتاب را نوعی اقامه دعوا در برابر فردگرایی لیبرالیستی دانست و از سوی دیگر نوعی جهت گیری انتقادی در برابر روان شناسی فردگرایی که پرچمدارش در آن دوران گابریل تارد روان شناس مشهور فرانسوی بود. کتاب خودکشی نخستین اثر روشمند دورکیم است که در آن از فنون آماری و روش مورد علاقه دورکیم( مقایسهای) استفاده شده است. نویسنده کتاب خودکشی با انتخاب موضوعی که اغلب به عنوان کلیشهای ترین نماد بحران اجتماعی تلقی میشود، بدنبال نشان دادن وضعیت بحرانی جامعه غرب در واپسین سالهای قرن نوزدهم میلادی است. او در تقسیمبندیهای چهارگانه خود از خودکشی(خودخواهانه، دگرخواهانه، آنومیک و قضا و قدری) این نکته مهم را گوشزد میکند که آمار خودکشی بیش و کم نرخ ثابتی را نشان می دهد، اما افزایش نوع خاصی از خودکشی، یعنی خودکشی آنومیک، بیانگر وضعیت بیمارگونه جامعه آن روزهای غرب است. صرف نظر نوآوری های علمی و روش شناختی، کتاب خودکشی، دربردارنده یکی از دلمشغولی های همیشگی دورکیم، یعنی مساله نظم اخلاقی نیز هست. دورکیم در این اثر کلاسیک خود به خوبی نشان می دهد، خودکشی ناشی از نابسامانی اجتماعی میتواند بیانگر انحطاط اخلاقی یک جامعه و برهم خوردن نظم ناشی از مناسبات اخلاقی آن جامعه باشد.
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #آزادی ستون #پیشرفت و #توسعه یک ملت
برگرفته از کتاب زندگی سیاسی، اجتماعی میرزا نصرالله خان اثر مهدی ملک زاده
ملک المتکلمین(۱۲۳۹ – ۱۲۸۷) از مبارزان عصر مشروطیت بود که بعد از به توپ بستن مجلس به خاطر کینه محمدعلی شاه از او بخاطر سخنان آتشینش، در باغشاه به دار آویخته شد.
او آزادی را ستون پیشرفت و توسعه یک ملت می دانست
" کاخ عدالت جز در روی پایه آزادی استوار نگردد و درخت تمدن جز در سایه آزادی رشد و نمو نکند، بسط تمدن جز در زیر پرچم آزادی میسر نگردد و علم و دانش جز در مهد آزادی پرورش نیابد، و ریشه ظلم و ستمگری جز با تیشه آزادی کنده نشود، و فساد اخلاق جز از پرتو نور آزادی رخت برنبندد و تخم حکمت و فلسفه جز در زمین آزادی نروید و مردان بزرگ با شهامت و تقوی جز در هوای آزادی نشو و نما نکند و اصل قانون حقوق بشریت جز در کنف آزادی محفوظ نماند و شرافت و حقوق ملل جز در پرتو آزادی مصون نماند و اصول و احترام و حفظ شئون کانون خانوادگی جز با رعایت آزادی مستقر نشود و پایه ملیت و قومیت بدون رعایت آزادی فردی و اجتماعی مستحکم نگردد و حفظ حیثیت سیاسی اجتماعی و فردی و مصونیت از تجاوز و تعدی و زیستن با تقوی و سربلندی جز در پناه حصن حصین و اصل متین آزادی راه علاجی ندارد."
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
برگرفته از کتاب زندگی سیاسی، اجتماعی میرزا نصرالله خان اثر مهدی ملک زاده
ملک المتکلمین(۱۲۳۹ – ۱۲۸۷) از مبارزان عصر مشروطیت بود که بعد از به توپ بستن مجلس به خاطر کینه محمدعلی شاه از او بخاطر سخنان آتشینش، در باغشاه به دار آویخته شد.
او آزادی را ستون پیشرفت و توسعه یک ملت می دانست
" کاخ عدالت جز در روی پایه آزادی استوار نگردد و درخت تمدن جز در سایه آزادی رشد و نمو نکند، بسط تمدن جز در زیر پرچم آزادی میسر نگردد و علم و دانش جز در مهد آزادی پرورش نیابد، و ریشه ظلم و ستمگری جز با تیشه آزادی کنده نشود، و فساد اخلاق جز از پرتو نور آزادی رخت برنبندد و تخم حکمت و فلسفه جز در زمین آزادی نروید و مردان بزرگ با شهامت و تقوی جز در هوای آزادی نشو و نما نکند و اصل قانون حقوق بشریت جز در کنف آزادی محفوظ نماند و شرافت و حقوق ملل جز در پرتو آزادی مصون نماند و اصول و احترام و حفظ شئون کانون خانوادگی جز با رعایت آزادی مستقر نشود و پایه ملیت و قومیت بدون رعایت آزادی فردی و اجتماعی مستحکم نگردد و حفظ حیثیت سیاسی اجتماعی و فردی و مصونیت از تجاوز و تعدی و زیستن با تقوی و سربلندی جز در پناه حصن حصین و اصل متین آزادی راه علاجی ندارد."
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #انفجار_نادانی چیست؟
کاواساکی نظریهپرداز مدیریت و از مشاوران شرکت Apple، پدیدهای را در سازمانهای اداری و صنعتی عنوان میکند که استیو جابز از آن به عنوان «انفجار نادانی» نام می برد.
این نظریه میگوید: مدیران درجه یک، کسانی را استخدام میکنند که از خودشان بهتر و تواناتر هستند؛ اما افراد درجه دو و پایینتر، با نگرانی از دست دادن جایگاه خود، افرادی از خود پایینتر را استخدام میکنند و همینطور نفرات ردههای پایینتر نیز همین چرخه باطل را ادامه میدهند (چون مسلماً آنها هم نفرات درجه یک نیستند).
لذا پس از مدتی با موجی فراگیر از افراد ضعیف و ناتوان در ساختار سازمان مواجه میشوید که معدود افراد توانمند را نیز ناامید و فلج میکنند.
این نظریه را میشود هم در زندگی شخصی به کار برد، هم در راهبری سازمانی و هم در عرصه کشورداری.
از خودتان بپرسید آیا با کسانی دوست هستم، که از من باهوشترند و مرا به نقد میکشند یا کسانی هستند که همرده من یا پایینترند و بیشتر مرا تأیید میکنند؟
در سازمان، از خودتان بپرسید آیا از استخدام و به کارگیری کسانی که از من باهوشتر، مطلعتر و کاربلدتر هستند ترس دارم؟ آیا تعداد کسانی که از من باهوشتر هستند در سازمان من به تعداد انگشتان یک دست میرسد؟
یکی در كشورداري از خود بپرسيد آخرين باري كه از منتقدان باهوش خود مشورت یا کمک گرفتهاید یا وی را به یک سمت کلیدی منصوب کردهاید کی بوده است؟ آیا از اینکه من از همه باهوشترم لذت میبرم یا اینکه میتوانم از باهوشها بیشترین استفاده را بکنم خوشحالم؟
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
کاواساکی نظریهپرداز مدیریت و از مشاوران شرکت Apple، پدیدهای را در سازمانهای اداری و صنعتی عنوان میکند که استیو جابز از آن به عنوان «انفجار نادانی» نام می برد.
این نظریه میگوید: مدیران درجه یک، کسانی را استخدام میکنند که از خودشان بهتر و تواناتر هستند؛ اما افراد درجه دو و پایینتر، با نگرانی از دست دادن جایگاه خود، افرادی از خود پایینتر را استخدام میکنند و همینطور نفرات ردههای پایینتر نیز همین چرخه باطل را ادامه میدهند (چون مسلماً آنها هم نفرات درجه یک نیستند).
لذا پس از مدتی با موجی فراگیر از افراد ضعیف و ناتوان در ساختار سازمان مواجه میشوید که معدود افراد توانمند را نیز ناامید و فلج میکنند.
این نظریه را میشود هم در زندگی شخصی به کار برد، هم در راهبری سازمانی و هم در عرصه کشورداری.
از خودتان بپرسید آیا با کسانی دوست هستم، که از من باهوشترند و مرا به نقد میکشند یا کسانی هستند که همرده من یا پایینترند و بیشتر مرا تأیید میکنند؟
در سازمان، از خودتان بپرسید آیا از استخدام و به کارگیری کسانی که از من باهوشتر، مطلعتر و کاربلدتر هستند ترس دارم؟ آیا تعداد کسانی که از من باهوشتر هستند در سازمان من به تعداد انگشتان یک دست میرسد؟
یکی در كشورداري از خود بپرسيد آخرين باري كه از منتقدان باهوش خود مشورت یا کمک گرفتهاید یا وی را به یک سمت کلیدی منصوب کردهاید کی بوده است؟ آیا از اینکه من از همه باهوشترم لذت میبرم یا اینکه میتوانم از باهوشها بیشترین استفاده را بکنم خوشحالم؟
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🖍 #انگلس
#طرح_نقد_اقتصاد_ملی
انحصار در نقطهی مقابل رقابت قرار دارد. انحصار شعار جنگی مرکانتالیستها بود و رقابت شعار جنگی اقتصاددانان لیبرال.
به آسانی میتوان دریافت که این تضاد نیز تضادی واهی است.
هر رقابت کننده ای، چه کارگر، چه سرمایه دار باید آرزو کند که انحصارگر باشد.
هر جمع کوچکی از رقابت کنندگان باید آرزو کند که در مقابل سایرین از موقعیت انحصار برخوردار شود.
رقابت، مبتنی بر کسب منافع است و کسب منافع نیز پدیدآورنده انحصار؛ سخن کوتاه، رقابت به انحصار بدل میشود.
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
#طرح_نقد_اقتصاد_ملی
انحصار در نقطهی مقابل رقابت قرار دارد. انحصار شعار جنگی مرکانتالیستها بود و رقابت شعار جنگی اقتصاددانان لیبرال.
به آسانی میتوان دریافت که این تضاد نیز تضادی واهی است.
هر رقابت کننده ای، چه کارگر، چه سرمایه دار باید آرزو کند که انحصارگر باشد.
هر جمع کوچکی از رقابت کنندگان باید آرزو کند که در مقابل سایرین از موقعیت انحصار برخوردار شود.
رقابت، مبتنی بر کسب منافع است و کسب منافع نیز پدیدآورنده انحصار؛ سخن کوتاه، رقابت به انحصار بدل میشود.
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🖍 #سیاستهای_نادرست و #کاهش_ارزش_پول_ملی
وقتی حاکمیت از پول ملی به عنوان یک اهرم برای کنترل شهروندان و تحمیل خواستههای خود به آنان استفاده میکند، اعتماد به ریال به حداقل میرسد و شهروندان به این نتیجه میرسند که نه تنها نگهداری و استفاده از ریال قدرت کنترل دولت بر آنها را افزایش میدهد، بلکه اصل دارایی ریالی آنها همیشه در خطر است.
درنتیجه ارزش پول ملی، که مستقیما به اعتماد شهروندان وابسته است کاهش پیدا میکند، چرا که از مولفه های ارزش هر دارایی، به تمایل افراد برای استفاده، خرید، تصاحب و نگهداری آن وابسته است.
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
وقتی حاکمیت از پول ملی به عنوان یک اهرم برای کنترل شهروندان و تحمیل خواستههای خود به آنان استفاده میکند، اعتماد به ریال به حداقل میرسد و شهروندان به این نتیجه میرسند که نه تنها نگهداری و استفاده از ریال قدرت کنترل دولت بر آنها را افزایش میدهد، بلکه اصل دارایی ریالی آنها همیشه در خطر است.
درنتیجه ارزش پول ملی، که مستقیما به اعتماد شهروندان وابسته است کاهش پیدا میکند، چرا که از مولفه های ارزش هر دارایی، به تمایل افراد برای استفاده، خرید، تصاحب و نگهداری آن وابسته است.
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
چرا در غرب فلسفه از اسطورهها آفريده شد ولی در شرق و بهخصوص در فلات ایران چنين زايشی بهوجود نیامد؟
🖍 #بهنام_محمدی
این سوال خیلی سوال مهمی هستشش،اول باید در نظر بگیریم که اسطوره در زمانهای خیلی دور به مثابهی پاریزیا و یا حقیقت محض بوده و کمتر کسی در حقیقت بودنش شک داشت، دوم اینکه فولکلور و فرهنگ عموم جامعه بوده و رابطهی مستقیم با خلق و خوی مردم هر منطقه داشت و بهخاطر همین در دهان به دهان گشتن اسطورهای از یک منطقه به منطقهی دیگه همان اسطوره دچار تفاوتهای بنیادین میشد و باید این رو هم در نظر بگیریم که اسطوره اولین روش فکر کردن بشر در مقابل دنیا و طبیعتی بود که نمیتوانست آن را بفهمد، البته همین اسطورهها در نقاطی از جهان بهصورت نظاممند دراومدن و در کلاسهای منظم به اهالی دولت شهر آتن تدریس شدن و بر روی جز به جز اساطیر بحثهای جدی شکل گرفته که از اونهایی که در این بحثها تنشهای زیادی بهوجود میاوردن میشه به اوریپید اشاره کرد که به نوعی مرتد و طاغی بود ولی در بخش دیگه دنیا ازش بهعنوان ترساندن مردم و حقانیت حاکمان و فرمانبردار کردن عموم مردم استفاده شده که من چند تا نمونه کوتاه رو بهش اشاره میکنم تا این نوشته زیاد طول نکشه بهخاطر همین دوست دارم به خود اسطوره برای اثبات حرفم رجوع کنم و این رو ثابت کنم که اسطورههای غربی اغلب اسطورههای طغیان هستند و اسطورههای شرقی اسطورههای اطلاعت و فرمانبرداری، اگر برگردیم به اسطورههای یونان باستان اغلب میبینیم که پسر علیه پدر طغیان میکنه و اون را از بین میبرد و یا خلع میکنه و خودش به جاش حکومت میکنه و البته اینجا اکثرا حمایت مادر از پسر هم مشهود هستش که این مسئله فعلا موضوع بحث ما نیست، به عنوان مثال اخته شدن اورانوس به دست کرونوس و یا خلع کرونوس از پادشاهی به دست زئوس و یا از بین بردن ناخودآگاه پدر به دست اودیپ و نمونههای بسیار زیاد دیگه که اندیشهی غرب رو به سمت پویایی و نو شدن سوق میده و بعدها میبینیم که حتی شاگردان فلاسفه هم بهصورت کامل از استادشون پیروی نمیکنن، حرف طالس توسط شاگردش آناکسیمندر تغییر پیدا میکنه و همینطوری نظریات فیلسوفان ادامه پیدا میکنه و در ادامه میبینیم که حتی ارسطو هم فلسفهی متفاوتتری نسبت به استادش افلاطون داره تا اینکه غرب هم دچار جمود عقلی شرق میشه و مسیحیت فردانیت و تفکر انسانها رو ازشون میگیرد و پاداش بهشت و عذاب جهنم را جایگزین تفکر میکنه، اینجاست که میبینیم چرا بعد از قرون وسطی هر آدمی که خواسته فکر کنه مثل جردانو برونو در آتش سوخته و یا مثل اسپینوزا تکفیر شده، تا اینکه توسط دکارت و ولتر و روسو و مارکی دوساد و دیگران با ارجاع دوباره به اسطورهها که توسط نمایشنامههای شکسپیر و ادبیات اون زمان شکل گرفت روح طغیان در جسم غربی دوباره حلول کرد، البته نمیشه از تاثیر بعضی از پادشاهان مثل فردریک کبیر و غیره گذشت گر چه نمیشه تو چند تا نوشته تلگرامی همهی اینها را جا داد.
حالا باید اسطورههای ایرانی رو در شرایط مشابه بررسی کنیم، اگر خوب نگاه کنیم نه تنها در اسطورهها بلکه در تاریخ هم میبینیم که پدر کشی یونانی جاش رو به پسر کشی ایرانی میدهد اسفندیار توسط پدرش به سمت یک نبرد بیبازگشت میره، سهراب توسط رستم کشته میشه، یعنی اجازه حتی فکر کردن به طغیان رو به فرزندانشون و عموم جامعه رو نمیدن و در اسطورهی شرقی فرمانبرداری جای طغیان رو مي گيره و تقدیر جای ماجراجویی رو میگیره، از اسطورهی شرقی اطاعت محض و کورکورانه بیرون میاد و عرفان و صوفیگری جای فلسفه رو میگیره.
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🖍 #بهنام_محمدی
این سوال خیلی سوال مهمی هستشش،اول باید در نظر بگیریم که اسطوره در زمانهای خیلی دور به مثابهی پاریزیا و یا حقیقت محض بوده و کمتر کسی در حقیقت بودنش شک داشت، دوم اینکه فولکلور و فرهنگ عموم جامعه بوده و رابطهی مستقیم با خلق و خوی مردم هر منطقه داشت و بهخاطر همین در دهان به دهان گشتن اسطورهای از یک منطقه به منطقهی دیگه همان اسطوره دچار تفاوتهای بنیادین میشد و باید این رو هم در نظر بگیریم که اسطوره اولین روش فکر کردن بشر در مقابل دنیا و طبیعتی بود که نمیتوانست آن را بفهمد، البته همین اسطورهها در نقاطی از جهان بهصورت نظاممند دراومدن و در کلاسهای منظم به اهالی دولت شهر آتن تدریس شدن و بر روی جز به جز اساطیر بحثهای جدی شکل گرفته که از اونهایی که در این بحثها تنشهای زیادی بهوجود میاوردن میشه به اوریپید اشاره کرد که به نوعی مرتد و طاغی بود ولی در بخش دیگه دنیا ازش بهعنوان ترساندن مردم و حقانیت حاکمان و فرمانبردار کردن عموم مردم استفاده شده که من چند تا نمونه کوتاه رو بهش اشاره میکنم تا این نوشته زیاد طول نکشه بهخاطر همین دوست دارم به خود اسطوره برای اثبات حرفم رجوع کنم و این رو ثابت کنم که اسطورههای غربی اغلب اسطورههای طغیان هستند و اسطورههای شرقی اسطورههای اطلاعت و فرمانبرداری، اگر برگردیم به اسطورههای یونان باستان اغلب میبینیم که پسر علیه پدر طغیان میکنه و اون را از بین میبرد و یا خلع میکنه و خودش به جاش حکومت میکنه و البته اینجا اکثرا حمایت مادر از پسر هم مشهود هستش که این مسئله فعلا موضوع بحث ما نیست، به عنوان مثال اخته شدن اورانوس به دست کرونوس و یا خلع کرونوس از پادشاهی به دست زئوس و یا از بین بردن ناخودآگاه پدر به دست اودیپ و نمونههای بسیار زیاد دیگه که اندیشهی غرب رو به سمت پویایی و نو شدن سوق میده و بعدها میبینیم که حتی شاگردان فلاسفه هم بهصورت کامل از استادشون پیروی نمیکنن، حرف طالس توسط شاگردش آناکسیمندر تغییر پیدا میکنه و همینطوری نظریات فیلسوفان ادامه پیدا میکنه و در ادامه میبینیم که حتی ارسطو هم فلسفهی متفاوتتری نسبت به استادش افلاطون داره تا اینکه غرب هم دچار جمود عقلی شرق میشه و مسیحیت فردانیت و تفکر انسانها رو ازشون میگیرد و پاداش بهشت و عذاب جهنم را جایگزین تفکر میکنه، اینجاست که میبینیم چرا بعد از قرون وسطی هر آدمی که خواسته فکر کنه مثل جردانو برونو در آتش سوخته و یا مثل اسپینوزا تکفیر شده، تا اینکه توسط دکارت و ولتر و روسو و مارکی دوساد و دیگران با ارجاع دوباره به اسطورهها که توسط نمایشنامههای شکسپیر و ادبیات اون زمان شکل گرفت روح طغیان در جسم غربی دوباره حلول کرد، البته نمیشه از تاثیر بعضی از پادشاهان مثل فردریک کبیر و غیره گذشت گر چه نمیشه تو چند تا نوشته تلگرامی همهی اینها را جا داد.
حالا باید اسطورههای ایرانی رو در شرایط مشابه بررسی کنیم، اگر خوب نگاه کنیم نه تنها در اسطورهها بلکه در تاریخ هم میبینیم که پدر کشی یونانی جاش رو به پسر کشی ایرانی میدهد اسفندیار توسط پدرش به سمت یک نبرد بیبازگشت میره، سهراب توسط رستم کشته میشه، یعنی اجازه حتی فکر کردن به طغیان رو به فرزندانشون و عموم جامعه رو نمیدن و در اسطورهی شرقی فرمانبرداری جای طغیان رو مي گيره و تقدیر جای ماجراجویی رو میگیره، از اسطورهی شرقی اطاعت محض و کورکورانه بیرون میاد و عرفان و صوفیگری جای فلسفه رو میگیره.
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
📄 #قصه، #رویا و #توسعه
🖍نویسنده: امیر حسین پوره
انسان را میتوان مهمترین وجه اشتراک و ارتباطدهندهی قصه و توسعه دانست، چرا که انسان را حیوان قصهگو یا حیوان صاحب قصه گفتهاند وتوسعه را رویا و همت انسان برای زیستی انسانیتر تعریف کردهاند. تحول مفهومی توسعه در طول تاریخ، هرچه که بوده، اما ذات توسعه حفظ شده است و همچنان تلاش برای رسیدن از وضع موجود به وضعی مطلوب است. پس برای توسعه باید وضعی مطلوب را تصور کرد و رویایی از آن در ذهن داشت. تصوری از دنیایی متعالی و تلاش برای دستیابی به آن. یا به بیانی دیگر گذار از قصهای به قصهای دیگر!
اهمیت قصه را میتوان در بیان باربارا هاردی به روشنی یافت، جایی که میگوید؛ انسان در قالب قصه زندگی میکند، به یاد میآورد، پیشبینی میکند، آرزو میکند، طرح میریزد و عمل میکند. بااین توصیف داشتن قصه و رویا را میتوان از الزامات توسعه دانست، چرا که قصه زندگی در دنیای دیگر، بازی کردن در صحنهی نمایش، و تجربه بودن در دنیایی مطلوب است. قصهای که به رشد شناختی و ظرفیتروایی انسان کمک میکند. در برانگیختن انسان و هویتیابی آن موثر است و طرحوارههای ذهنی انسان را میسازد. قصهای که به دنیایی از اطلاعات، محرکها، فکتها واحساسات خام ما انسجام داده و معنا میبخشد.
اما باید پذیرفت که قصه بیشتر بر جان مخاطبانی خواهد نشست که در دنیای تثبیتشده کنونی گرفتار نشدهاند و ذهن رهاتر و رویاپردازی قویترین دارند، یعنی کودکان. کودکانی که در اکنونند اما فردا را خواهند ساخت و دنیای مصور امروز آنان، دنیای محقق فردا خواهد بود. قصه، آن دنیای فردا را برای این کودکان تصویر خواهد کرد. خواست آنها برای زندگی چنین دنیایی است که جامعه را متحول و درهای توسعه را خواهد گشود. به این معنا توسعه یافتن برای کودکان از قصه شنیدن به قصه شدن رخ خواهد داد.
به لحاظ فردی هم قصه ابزار و روشی مهم در غنیسازی کودک است. قصهها نقش بسیار مهمی درتکوین شخصیت کودکان و ترغیب آنها به ارزشهای اخلاقی و پرورش حس زیبایی شناسی در کودکان و متوجه ساختن آنها به دنیای اطرافشان دارند. به گفته جک مگوری (۱۹۸۸)گستره قصه گویی به اندازهای است که نمیتوان آن را دست کم گرفت. گفتن قصه بسیار مهم است، اما گوش کردن، تصور کردن، اهمیت قائل شدن، قضاوت کردن، خواندن، مناسب سازی، خلق کردن، مشاهده کردن، به خاطر سپردن و برنامه ریزی را نیز شامل میشود. قصه و قصهگویی با پرورش قدرت تخیل و خلاقیت در کودکان و به وسیله کمک به رشد قدرت بیان و عواطف و افکار کودکان و تحریک قوه ابتکار و ابداع و ایجاد عشق و علاقه نسبت به ادبیات از طریق رشد و پرورش زبانی در حوزه فعالیتهای ادبی و رشد شناختی و خلاقیتی و گسترش تصویرهای ذهنی و تجسم فکری در حوزه فعالیتهای هنری تاثیر بسزایی دارد. به وسیله قصه میتوان کودکان را به کشف توانایی های خود برای برخورداری از ارتباطات واقعی و شناخت افکار و احساسات خود یاریکرد.زمانی که کلمات در ذهن کودک تبدیل به تصویر میشوند و زمانی که کودک خود قهرمان داستان میشود، قوه ابداع، ابتکار، قدرت بیان و عواطف، اعتماد به نفس و شور زندگی در او پر و بال میگیرد و به او کمک میکند تا به تدریج مهارتهای خود را در زمینههای مختلف ادبی و هنری توسعه دهد. امروزه با ورود به دنیای فناوری و دیجیتال، انتقال مفاهیم و ارزشها با سرعت بسیار زیادی رخ میدهد. کودکان که صفحه سفید ذهنشان عاری از هرگونه اطلاعات است، بیشترین اثر را از این فضا میگیرند. درحقیقت، نسل امروز که در فضای آنلاین و دیجیتال رشد میکند،نیازمندترین نسل برای شنیدن قصههایی مفید و هدفمندهستند.اساسیترین زمان برای شکلگیری هویت انسان دوران کودکی و به خصوص زمان پیش از دبستان است، پس لازم است با تربیت صحیح و آموزههای مناسب و فراهم کردن محیطی غنی به شکلگیری شخصیت کودک کمک نمود. برای گذار به جامعهای توسعه یافته باید از کودکان شروع کند. داگلاس نورث (برنده جایزه نوبل) میگوید: برای دیدن توسعه، مدارس ابتدایی و آموزش کودکان راببینید. مهم نیست چه چیزی آموزش میدهند، بلکه ببینید چگونه آموزش میدهند. اگر کودکان شما را پرسشگر، خلاق، صبور، نظمپذیر، خطرپذیر، دارای روحیه گفتگو و تعامل و دارای روحیه مشارکت جمعی و همکاری بار آورند، اینها انسانها و شخصیتهایی خواهند شد که میتوانند توسعه ایجادکنند. براساس گزارش مؤسسه بینالمللی اکونومیست(EIU)، تلاش برای پرورش کودکانی با توانمندی یادگیری مادامالعمر، راه مؤثری برای در هم شکستن چرخه فقر و رسیدن به توسعه است. اگر شرایط کنونی کشور مطلوبمان نیست، بیایید برای کودکانمان قصههایی از جنس رویایی خلاقانه و توسعهمدار تعریف کنیم تا آنها را برای ساخت آیندهای مطلوب آماده سازیم.
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development
🖍نویسنده: امیر حسین پوره
انسان را میتوان مهمترین وجه اشتراک و ارتباطدهندهی قصه و توسعه دانست، چرا که انسان را حیوان قصهگو یا حیوان صاحب قصه گفتهاند وتوسعه را رویا و همت انسان برای زیستی انسانیتر تعریف کردهاند. تحول مفهومی توسعه در طول تاریخ، هرچه که بوده، اما ذات توسعه حفظ شده است و همچنان تلاش برای رسیدن از وضع موجود به وضعی مطلوب است. پس برای توسعه باید وضعی مطلوب را تصور کرد و رویایی از آن در ذهن داشت. تصوری از دنیایی متعالی و تلاش برای دستیابی به آن. یا به بیانی دیگر گذار از قصهای به قصهای دیگر!
اهمیت قصه را میتوان در بیان باربارا هاردی به روشنی یافت، جایی که میگوید؛ انسان در قالب قصه زندگی میکند، به یاد میآورد، پیشبینی میکند، آرزو میکند، طرح میریزد و عمل میکند. بااین توصیف داشتن قصه و رویا را میتوان از الزامات توسعه دانست، چرا که قصه زندگی در دنیای دیگر، بازی کردن در صحنهی نمایش، و تجربه بودن در دنیایی مطلوب است. قصهای که به رشد شناختی و ظرفیتروایی انسان کمک میکند. در برانگیختن انسان و هویتیابی آن موثر است و طرحوارههای ذهنی انسان را میسازد. قصهای که به دنیایی از اطلاعات، محرکها، فکتها واحساسات خام ما انسجام داده و معنا میبخشد.
اما باید پذیرفت که قصه بیشتر بر جان مخاطبانی خواهد نشست که در دنیای تثبیتشده کنونی گرفتار نشدهاند و ذهن رهاتر و رویاپردازی قویترین دارند، یعنی کودکان. کودکانی که در اکنونند اما فردا را خواهند ساخت و دنیای مصور امروز آنان، دنیای محقق فردا خواهد بود. قصه، آن دنیای فردا را برای این کودکان تصویر خواهد کرد. خواست آنها برای زندگی چنین دنیایی است که جامعه را متحول و درهای توسعه را خواهد گشود. به این معنا توسعه یافتن برای کودکان از قصه شنیدن به قصه شدن رخ خواهد داد.
به لحاظ فردی هم قصه ابزار و روشی مهم در غنیسازی کودک است. قصهها نقش بسیار مهمی درتکوین شخصیت کودکان و ترغیب آنها به ارزشهای اخلاقی و پرورش حس زیبایی شناسی در کودکان و متوجه ساختن آنها به دنیای اطرافشان دارند. به گفته جک مگوری (۱۹۸۸)گستره قصه گویی به اندازهای است که نمیتوان آن را دست کم گرفت. گفتن قصه بسیار مهم است، اما گوش کردن، تصور کردن، اهمیت قائل شدن، قضاوت کردن، خواندن، مناسب سازی، خلق کردن، مشاهده کردن، به خاطر سپردن و برنامه ریزی را نیز شامل میشود. قصه و قصهگویی با پرورش قدرت تخیل و خلاقیت در کودکان و به وسیله کمک به رشد قدرت بیان و عواطف و افکار کودکان و تحریک قوه ابتکار و ابداع و ایجاد عشق و علاقه نسبت به ادبیات از طریق رشد و پرورش زبانی در حوزه فعالیتهای ادبی و رشد شناختی و خلاقیتی و گسترش تصویرهای ذهنی و تجسم فکری در حوزه فعالیتهای هنری تاثیر بسزایی دارد. به وسیله قصه میتوان کودکان را به کشف توانایی های خود برای برخورداری از ارتباطات واقعی و شناخت افکار و احساسات خود یاریکرد.زمانی که کلمات در ذهن کودک تبدیل به تصویر میشوند و زمانی که کودک خود قهرمان داستان میشود، قوه ابداع، ابتکار، قدرت بیان و عواطف، اعتماد به نفس و شور زندگی در او پر و بال میگیرد و به او کمک میکند تا به تدریج مهارتهای خود را در زمینههای مختلف ادبی و هنری توسعه دهد. امروزه با ورود به دنیای فناوری و دیجیتال، انتقال مفاهیم و ارزشها با سرعت بسیار زیادی رخ میدهد. کودکان که صفحه سفید ذهنشان عاری از هرگونه اطلاعات است، بیشترین اثر را از این فضا میگیرند. درحقیقت، نسل امروز که در فضای آنلاین و دیجیتال رشد میکند،نیازمندترین نسل برای شنیدن قصههایی مفید و هدفمندهستند.اساسیترین زمان برای شکلگیری هویت انسان دوران کودکی و به خصوص زمان پیش از دبستان است، پس لازم است با تربیت صحیح و آموزههای مناسب و فراهم کردن محیطی غنی به شکلگیری شخصیت کودک کمک نمود. برای گذار به جامعهای توسعه یافته باید از کودکان شروع کند. داگلاس نورث (برنده جایزه نوبل) میگوید: برای دیدن توسعه، مدارس ابتدایی و آموزش کودکان راببینید. مهم نیست چه چیزی آموزش میدهند، بلکه ببینید چگونه آموزش میدهند. اگر کودکان شما را پرسشگر، خلاق، صبور، نظمپذیر، خطرپذیر، دارای روحیه گفتگو و تعامل و دارای روحیه مشارکت جمعی و همکاری بار آورند، اینها انسانها و شخصیتهایی خواهند شد که میتوانند توسعه ایجادکنند. براساس گزارش مؤسسه بینالمللی اکونومیست(EIU)، تلاش برای پرورش کودکانی با توانمندی یادگیری مادامالعمر، راه مؤثری برای در هم شکستن چرخه فقر و رسیدن به توسعه است. اگر شرایط کنونی کشور مطلوبمان نیست، بیایید برای کودکانمان قصههایی از جنس رویایی خلاقانه و توسعهمدار تعریف کنیم تا آنها را برای ساخت آیندهای مطلوب آماده سازیم.
📍کانال تلگرام #جستارهایی در جامعه شناسی اقتصادی و توسعه
@sociology_economic_development