صبحدمی که برکنم دیده به روشناییت
بر در آسمان زنم حلقهٔ آشناییت
سر به سریر سلطنت بنده فرو نیاورد
گر به توانگری رسد نوبتی از گداییت
#سعدی
صبحدمی که برکنم دیده به روشناییت
بر در آسمان زنم حلقهٔ آشناییت
سر به سریر سلطنت بنده فرو نیاورد
گر به توانگری رسد نوبتی از گداییت
#سعدی
خبر به دور ترین نقطه جهان برسد!
نخواست او به من خسته،بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد ...
#نجمه_زارع
۳۱ شهریور، سالروز آسمانی شدن شاعره عزیز #نجمه_زارع گرامی...
🍁 @shernabbbb🍁
خبر به دور ترین نقطه جهان برسد!
نخواست او به من خسته،بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد ...
#نجمه_زارع
۳۱ شهریور، سالروز آسمانی شدن شاعره عزیز #نجمه_زارع گرامی...
🍁 @shernabbbb🍁
گوش کن!
از پشت پرچین خیالات،
صدای پاییز می آید...!
عاشقانه های اشک،
روزشمار آمدنش را انتظار می کشند...!
و گنجشکان بی قرار نور،
آواز سکوت دل را می سرایند به برگ...!
پاییز که بیاید،
من با یک سبد نور تو را می یابم،
در کوچه های برگ ریزان دل...!
و بر آغوشت می نشانم،
طلایی ترین شعرهای باران را
در خزانی به نام عاشقانه های احساس...!
#سمیه_خلج
گوش کن!
از پشت پرچین خیالات،
صدای پاییز می آید...!
عاشقانه های اشک،
روزشمار آمدنش را انتظار می کشند...!
و گنجشکان بی قرار نور،
آواز سکوت دل را می سرایند به برگ...!
پاییز که بیاید،
من با یک سبد نور تو را می یابم،
در کوچه های برگ ریزان دل...!
و بر آغوشت می نشانم،
طلایی ترین شعرهای باران را
در خزانی به نام عاشقانه های احساس...!
#سمیه_خلج
شب ،
سکوت می کند
تا فریاد دلتنگی هایم را
بشنود
نیستی ،
و شب
چه کوتاه ست
برای تمام ناگفته هایم
#بهنام_محبی_فر
شب ،
سکوت می کند
تا فریاد دلتنگی هایم را
بشنود
نیستی ،
و شب
چه کوتاه ست
برای تمام ناگفته هایم
#بهنام_محبی_فر
خدا قلم زد و شب را ادامه دار کشید
مرا مسافرِ شب های انتظار کشید
تو را شکفته و مغرور و سنگدل، اما
مرا شکسته و بی تاب و بی قرار کشید
#جويا_معروفى
خدا قلم زد و شب را ادامه دار کشید
مرا مسافرِ شب های انتظار کشید
تو را شکفته و مغرور و سنگدل، اما
مرا شکسته و بی تاب و بی قرار کشید
#جويا_معروفى
هر شبم زلف سیاه تو
نمایند به خواب
تا چه آید به من از
خوابِ پریشان دیدن
با وجود رُخ و بالای تو
کوته نظری است
در گلستان شدن و
سرو خرامان دیدن...
#سعدی
هر شبم زلف سیاه تو
نمایند به خواب
تا چه آید به من از
خوابِ پریشان دیدن
با وجود رُخ و بالای تو
کوته نظری است
در گلستان شدن و
سرو خرامان دیدن...
#سعدی
Forwarded from ♡
تو را
به آغوش می کشم
و نفسم به پرنده ای سرخ می ماند
که در آسمان طلایی گیسوانت
به پرواز درآمده است...
#جمال_ثریا
تو را
به آغوش می کشم
و نفسم به پرنده ای سرخ می ماند
که در آسمان طلایی گیسوانت
به پرواز درآمده است...
#جمال_ثریا
.
محبوبم...
قربانیان تبسم تو
در اطراف پاییز افتاده اند.
در حوالی سیمای عاشق
ای دهانت باغ ها،
ای نگاهت آسمان و مهتاب ها
بی تو بودن آسان نیست...
کجاست دستهایت که
روز عاشق را روشن می کرد...؟!
#محمد_صالح_علاء
محبوبم...
قربانیان تبسم تو
در اطراف پاییز افتاده اند.
در حوالی سیمای عاشق
ای دهانت باغ ها،
ای نگاهت آسمان و مهتاب ها
بی تو بودن آسان نیست...
کجاست دستهایت که
روز عاشق را روشن می کرد...؟!
#محمد_صالح_علاء
از عاشق شدن نترسانش.!
کسی که پاییز را دیده،
زیر باران خیس شده،
عاشقی برایش
فصلی از ابرهاست
#فرشید_عسکری
از عاشق شدن نترسانش.!
کسی که پاییز را دیده،
زیر باران خیس شده،
عاشقی برایش
فصلی از ابرهاست
#فرشید_عسکری
🍁 @shernabbbb 🍁
در خیالم که نه پرهیز و نه پروای تو داشت
بوسه ها کز لب نوش تو ستاندم خوش بود
و آن همه گل که نسیمانه به شکرانه ی تو
چیدم از باغ دل و بر تو فشاندم خوش بود
#حسین_منزوی
امروز زادروزِ شاعر و ترانهسرایِ بزرگِ کشورمان «حسین منزوی» است.
#یادش_گرامی
🍂
در خیالم که نه پرهیز و نه پروای تو داشت
بوسه ها کز لب نوش تو ستاندم خوش بود
و آن همه گل که نسیمانه به شکرانه ی تو
چیدم از باغ دل و بر تو فشاندم خوش بود
#حسین_منزوی
امروز زادروزِ شاعر و ترانهسرایِ بزرگِ کشورمان «حسین منزوی» است.
#یادش_گرامی
🍂
حقیقت این بود..!
خوب موقعی دیدَمت،
وسط پاییز؛
آنجا که همه رنگ
عوض کرده بودند؛
تُ
قشنگترین
اتفاقی بودی
که افتادی
#فرشید_عسکری
حقیقت این بود..!
خوب موقعی دیدَمت،
وسط پاییز؛
آنجا که همه رنگ
عوض کرده بودند؛
تُ
قشنگترین
اتفاقی بودی
که افتادی
#فرشید_عسکری
بیا تا روزهای خوبمان را
تثبیت کنیم
در حافظه ی خیس پاییز
آنگاه که حتی
برگ های زرد پاییزی هم
به سرعت فراموش می شوند
ما در خاطرات پاییز می مانیم
هنوز خاطرت هست عشق من؟!
آن روز را...
که روی برگهای پاییزی
زیر باران
دست در دست هم
قدم زدیم...
#علیرضا_اسفندیاری
بیا تا روزهای خوبمان را
تثبیت کنیم
در حافظه ی خیس پاییز
آنگاه که حتی
برگ های زرد پاییزی هم
به سرعت فراموش می شوند
ما در خاطرات پاییز می مانیم
هنوز خاطرت هست عشق من؟!
آن روز را...
که روی برگهای پاییزی
زیر باران
دست در دست هم
قدم زدیم...
#علیرضا_اسفندیاری