عجیبترین مخاطب شما
چه بسا بیشتر خطاب به خودمان مینویسیم، اما گاهی حس میکنیم تنها نوشتن برای دیگریست که به ذهنمان روشنی میبخشد.
دربارهی نوشتن برای مخاطبی خاص بسیار گفته شده، از جمله اینکه نوشتن برای فردی مشخص بسیار بهتر از آن است که خطاب به «همهی مردم» بنویسیم؛ مخاطب معین سطح متن را تعیین میکند، از سرگردانی نویسنده میکاهد و زمینهساز گسترش متن است.
بنابراین میتوانیم فردی خیالی را در ذهن بسازیم که میانگینی از جامعهی هدف ماست و خیال کنیم نوشتار ما نامهیی مستقیم به اوست، هرچند اگر متن ما شکل نامه نداشته باشد (یعنی جملهها دوم شخص نوشته نشوند.).
البته این توصیه بیشتر به کار تولیدکنندگان محتوا میآید، و ادبیات بحثی جداست، راوی «بوف کور» را به یاد بیاورید که خطاب به سایهاش مینویسد.
باری، گاه برای رسیدن به متنی خلاق باید برای مخاطبانی عجیبوغریب نوشت. حالیا فهرستی پیشنهادی:
-خطاب به یکی از اعضای بدن
شاید همین کار سرآغاز برخورد تازهی ما با بدنمان باشد و راه بدهد به شناخت نوشتار بدنمند.
-خطاب به یک سن خاص
دلتان برا ی نوزدهسالگیتان تنگ شده؟ چرا برایش نامهیی نمینویسید؟
-خطاب به موجوی خیالی
شاید این سرآغاز نوشتن داستانی فانتزی باشد.
-خطاب به درگذشتگان
میتوانیم یاد عزیزان از دسترفته را با نوشتن برای آنها زنده نگه داریم.
-خطاب به کتاب
مگر کتابی که دوست داریم معشوقهی ما نیست. چرا برایش ننویسیم؟
-خطاب به خاطرات
نامهی به یک خاطره برای به یادآوردن آن و نقشی که در روان ما دارد.
-خطاب به اشیا
بالش و موبایل فرقی نمیکند. مهم لمس اشیاست و دیدن آنها از منظری دیگر.
شما هم چند مخاطب عجیب پیشنهاد بدهید.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
چه بسا بیشتر خطاب به خودمان مینویسیم، اما گاهی حس میکنیم تنها نوشتن برای دیگریست که به ذهنمان روشنی میبخشد.
دربارهی نوشتن برای مخاطبی خاص بسیار گفته شده، از جمله اینکه نوشتن برای فردی مشخص بسیار بهتر از آن است که خطاب به «همهی مردم» بنویسیم؛ مخاطب معین سطح متن را تعیین میکند، از سرگردانی نویسنده میکاهد و زمینهساز گسترش متن است.
بنابراین میتوانیم فردی خیالی را در ذهن بسازیم که میانگینی از جامعهی هدف ماست و خیال کنیم نوشتار ما نامهیی مستقیم به اوست، هرچند اگر متن ما شکل نامه نداشته باشد (یعنی جملهها دوم شخص نوشته نشوند.).
البته این توصیه بیشتر به کار تولیدکنندگان محتوا میآید، و ادبیات بحثی جداست، راوی «بوف کور» را به یاد بیاورید که خطاب به سایهاش مینویسد.
باری، گاه برای رسیدن به متنی خلاق باید برای مخاطبانی عجیبوغریب نوشت. حالیا فهرستی پیشنهادی:
-خطاب به یکی از اعضای بدن
شاید همین کار سرآغاز برخورد تازهی ما با بدنمان باشد و راه بدهد به شناخت نوشتار بدنمند.
-خطاب به یک سن خاص
دلتان برا ی نوزدهسالگیتان تنگ شده؟ چرا برایش نامهیی نمینویسید؟
-خطاب به موجوی خیالی
شاید این سرآغاز نوشتن داستانی فانتزی باشد.
-خطاب به درگذشتگان
میتوانیم یاد عزیزان از دسترفته را با نوشتن برای آنها زنده نگه داریم.
-خطاب به کتاب
مگر کتابی که دوست داریم معشوقهی ما نیست. چرا برایش ننویسیم؟
-خطاب به خاطرات
نامهی به یک خاطره برای به یادآوردن آن و نقشی که در روان ما دارد.
-خطاب به اشیا
بالش و موبایل فرقی نمیکند. مهم لمس اشیاست و دیدن آنها از منظری دیگر.
شما هم چند مخاطب عجیب پیشنهاد بدهید.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ترجیعبندهای ما
«ترجیعبند» بخشی از شعر یا ترانه است که چند بار در طول متن تکرار میشود (+)، شاید این ترجیعبند معروف سعدی به گوشتان خورده باشد: «بنشینم و صبر پیش گیرم/دنبالهی کار خویش گیرم».
از ترجیعبند به عنوان اصطلاحی برای اشاره به حرفهای تکراری هم استفاده میشود. برای مثال در این جملهی محمد قائد: «شماری هم البته به تکرار ترجیعبند مورد علاقهشان ادامه میدهند. اینکه کتابی خواننده ندارد مشکل عرضهکننده است.» البته در نوشتههای قائد «ترجیعبند» بیشتر حالتی منفی و کنایی دارد، در اشارهبه سخنان بدون پشتوانهیی که طوطیوار تکرار میشوند.
حالیا، بحث ما چیز دیگریست و جالب اینکه در این بخش هم حرف باید اشاره به آثار قائد پیش برود. قائد جملات معروفی دارد که بارها در مقالههایش تکرار کرده و بهعبارتی میتوان این سخنان را ترجیعبند نوشتههای او دانست (در معنایی مثبت). از جمله این جملهها که چند بیان گوناگون آنها را آوردهام*:
«آدم نمیتواند كاری كند چیزی را كه میداند نداند.»
«ذهن انسان نمیتواند آنچه را میداند نداند.»
«انسان نمیتواند اراده کند آنچه را میداند نداند.»
«انسان محكوم به غافلگیرشدن در برابر آینده است.»
«آدمها محکوم به غافلگیرشدن در برابر آیندهاند.»
«انسان حتی اگر متخصص عالم غیب باشد محکوم به غافلگیرشدن در برابر آینده است.»
«زیبایی در چشم بیننده و متأثر از عادات اوست.»
«زیبایی فقط در چشم بیننده است؟»
«زیبایی در چشم بیننده است.»
باری، داشتم فکر میکردم بسیاری از ما، اگر نه در نوشتههای عمومی، اما در یادداشتهای شخصیمان چند ترجیعبند همیشگی داریم که شاید اغلب ناخواسته از قلممان جاری میشوند. مثلن من بارها در روزنوشتههایم این جمله را نوشتهام: «تو نوشتن را داری.»، پنداری عصارهی حسیست که همواره پس از پی بردن به اعجاز نوشتن به آن میرسم.
شما هم از این جملهها دارید؟ میتوانید همین پایین همرسان کنید.
شاهین کلانتری
*منبع جملات وبسایت رسمی محمد قائد است.
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
«ترجیعبند» بخشی از شعر یا ترانه است که چند بار در طول متن تکرار میشود (+)، شاید این ترجیعبند معروف سعدی به گوشتان خورده باشد: «بنشینم و صبر پیش گیرم/دنبالهی کار خویش گیرم».
از ترجیعبند به عنوان اصطلاحی برای اشاره به حرفهای تکراری هم استفاده میشود. برای مثال در این جملهی محمد قائد: «شماری هم البته به تکرار ترجیعبند مورد علاقهشان ادامه میدهند. اینکه کتابی خواننده ندارد مشکل عرضهکننده است.» البته در نوشتههای قائد «ترجیعبند» بیشتر حالتی منفی و کنایی دارد، در اشارهبه سخنان بدون پشتوانهیی که طوطیوار تکرار میشوند.
حالیا، بحث ما چیز دیگریست و جالب اینکه در این بخش هم حرف باید اشاره به آثار قائد پیش برود. قائد جملات معروفی دارد که بارها در مقالههایش تکرار کرده و بهعبارتی میتوان این سخنان را ترجیعبند نوشتههای او دانست (در معنایی مثبت). از جمله این جملهها که چند بیان گوناگون آنها را آوردهام*:
«آدم نمیتواند كاری كند چیزی را كه میداند نداند.»
«ذهن انسان نمیتواند آنچه را میداند نداند.»
«انسان نمیتواند اراده کند آنچه را میداند نداند.»
«انسان محكوم به غافلگیرشدن در برابر آینده است.»
«آدمها محکوم به غافلگیرشدن در برابر آیندهاند.»
«انسان حتی اگر متخصص عالم غیب باشد محکوم به غافلگیرشدن در برابر آینده است.»
«زیبایی در چشم بیننده و متأثر از عادات اوست.»
«زیبایی فقط در چشم بیننده است؟»
«زیبایی در چشم بیننده است.»
باری، داشتم فکر میکردم بسیاری از ما، اگر نه در نوشتههای عمومی، اما در یادداشتهای شخصیمان چند ترجیعبند همیشگی داریم که شاید اغلب ناخواسته از قلممان جاری میشوند. مثلن من بارها در روزنوشتههایم این جمله را نوشتهام: «تو نوشتن را داری.»، پنداری عصارهی حسیست که همواره پس از پی بردن به اعجاز نوشتن به آن میرسم.
شما هم از این جملهها دارید؟ میتوانید همین پایین همرسان کنید.
شاهین کلانتری
*منبع جملات وبسایت رسمی محمد قائد است.
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
احساس چیزها
بیا خیال کنیم اشیا به هم حسادت میکنند؛ لیوان به فنجان، کتاب به گوشی، انبردست به پیچگوشتی. حسدشان را چگونه به زبان میآورند؟
سنگ زیر پایت چه حسی دارد وقتی به او بیاعتنایی و به ابر مینگری؟
بیا همهی احساسات انسانی را سوار اشیا کنیم. به مهر و کین و شادی و اندوه آنها بیندیشیم. این شعر را بخوان:
«آنک
شیون دریا
از آنکه خویش را-
در چشمه میشویی.*»
از زبان دریا نیست، اما شاعر شیون دریا را شنیده و با زبان خویش سروده.
قلمت چه میگوید وقتی احساساتت را پنهان میکنی و نمینویسی؟
شاهین کلانتری
*از دفتر شعر «خروسها و دریا»، احمد بهشتی، ۱۳۵۱
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
بیا خیال کنیم اشیا به هم حسادت میکنند؛ لیوان به فنجان، کتاب به گوشی، انبردست به پیچگوشتی. حسدشان را چگونه به زبان میآورند؟
سنگ زیر پایت چه حسی دارد وقتی به او بیاعتنایی و به ابر مینگری؟
بیا همهی احساسات انسانی را سوار اشیا کنیم. به مهر و کین و شادی و اندوه آنها بیندیشیم. این شعر را بخوان:
«آنک
شیون دریا
از آنکه خویش را-
در چشمه میشویی.*»
از زبان دریا نیست، اما شاعر شیون دریا را شنیده و با زبان خویش سروده.
قلمت چه میگوید وقتی احساساتت را پنهان میکنی و نمینویسی؟
شاهین کلانتری
*از دفتر شعر «خروسها و دریا»، احمد بهشتی، ۱۳۵۱
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
داستان بگو فقط
فلسفهبافی میکنی نه فلسفهورزی، چون بضاعت فلسفی نداری. پس جای آنکه حتا به گرد پای «قرنطینه» برسی، قهوهی زرد آقای نویسنده تحویل میدهی.
میلان کوندرا گفته بود باید «هستی و زمان» مارتین هایدگر را خوانده باشی تا رمان «بار هستی» را بهتر بفهمی.
کوندرا اندیشهی هایدگر را هضم کرده که دست به نوشتن چنین رمان-جستاری میزند.
اصلن چه اشکال دارد فقط داستانت را بگویی و بگذاری هر اندیشهیی هم که هست در سپیدی سطرهای متن آشکار شود؟
دیدم سهیل سمی، مترجم پُرکار روزگار ما، این قضیه را رکوروراست بیان کرده:
«از خوندن رمانهایی که راویهای ظاهرا خاکیمسلک دارن و مدام در مورد زندگی حرفای به ظاهر ساده اما عمیقی میزنن که میشه استخراجشون کرد گذاشت مجازی کلافه شدم. تعداد نویسندههایی که کارشونو بلدن و فقط داستانشونو تعریف میکنن و تموم هی داره کم میشه. همه میخوان زندگی رو تبیین کنن. بابا داستانتو تعریف کن. اگر کارتو بلد بودی زندگی لعنتی خودش تبیین میشه. ول کن این قضیهی کثیف تبیین زندگی رو. آخه مگه چه ارزشی داره این تبیین که هی حرفای گنده گنده میذارین تو دهن راوی یا شخصیتای به ظاهر باحالتون. سعی نکنین باحال باشین. بهترین راه باحالی همینه.»
فقط داستان بگو؛ یا لااقل اول فقط داستان بگو.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
فلسفهبافی میکنی نه فلسفهورزی، چون بضاعت فلسفی نداری. پس جای آنکه حتا به گرد پای «قرنطینه» برسی، قهوهی زرد آقای نویسنده تحویل میدهی.
میلان کوندرا گفته بود باید «هستی و زمان» مارتین هایدگر را خوانده باشی تا رمان «بار هستی» را بهتر بفهمی.
کوندرا اندیشهی هایدگر را هضم کرده که دست به نوشتن چنین رمان-جستاری میزند.
اصلن چه اشکال دارد فقط داستانت را بگویی و بگذاری هر اندیشهیی هم که هست در سپیدی سطرهای متن آشکار شود؟
دیدم سهیل سمی، مترجم پُرکار روزگار ما، این قضیه را رکوروراست بیان کرده:
«از خوندن رمانهایی که راویهای ظاهرا خاکیمسلک دارن و مدام در مورد زندگی حرفای به ظاهر ساده اما عمیقی میزنن که میشه استخراجشون کرد گذاشت مجازی کلافه شدم. تعداد نویسندههایی که کارشونو بلدن و فقط داستانشونو تعریف میکنن و تموم هی داره کم میشه. همه میخوان زندگی رو تبیین کنن. بابا داستانتو تعریف کن. اگر کارتو بلد بودی زندگی لعنتی خودش تبیین میشه. ول کن این قضیهی کثیف تبیین زندگی رو. آخه مگه چه ارزشی داره این تبیین که هی حرفای گنده گنده میذارین تو دهن راوی یا شخصیتای به ظاهر باحالتون. سعی نکنین باحال باشین. بهترین راه باحالی همینه.»
فقط داستان بگو؛ یا لااقل اول فقط داستان بگو.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
موقع نوشتن، خوانندگان خاصی را مد نظر دارید؟
مانوئل پوییک:
میتوانم بگویم که هر رمان برای کسی، و یا برای متقاعد کردن شخص بهخصوصی، نوشته شده است. تقریباً مثل اغوا کردن یک نفر. اگر نگوییم اغوا کردن، حداقل تلاشی است برای توضیح دادن چیزی به یک نفر.
©️از کتاب «در صحبت اهل قلم»، ترجمهی وازریک درساهاکیان، نشر مروارید، ص ۱۱۶
#قصار #از_نوشتن
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
با رویاهای رو زمین مانده چه باید کرد؟
دیدم شاید این یگانه پرسشیست که بیش از هر چه جویای پاسخ آنم.
شاید نخستین جواب این باشد:
گامی کوچکی برای دستیابی به آنها بردار.
اما اگر تمام رفتار روزانهام برداشتن همین گامهای کوچک باشد چه؟ من چیز بیشتری میخواهم.
از سوی دیگرِ ذهنم پاسخی میرسد:
ناشکیبایی. قدمِ کوچک را درست اگر برداری، لذتش هیچ کم از لذت رسیدن به رویا نیست.
شکیبا و شاکر باش.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
دیدم شاید این یگانه پرسشیست که بیش از هر چه جویای پاسخ آنم.
شاید نخستین جواب این باشد:
گامی کوچکی برای دستیابی به آنها بردار.
اما اگر تمام رفتار روزانهام برداشتن همین گامهای کوچک باشد چه؟ من چیز بیشتری میخواهم.
از سوی دیگرِ ذهنم پاسخی میرسد:
ناشکیبایی. قدمِ کوچک را درست اگر برداری، لذتش هیچ کم از لذت رسیدن به رویا نیست.
شکیبا و شاکر باش.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
فرض کنید دو گروه از کلمات را گذاشتهاند جلوی شما تا یکی را برگزینید و با استفاده از آن بداههنویسی کنید. در چنین وضعیتی انتخابتان کدام از دو گروه زیر است:
یک)
آرامش
آزادی
آینده
دو)
پنکه
بومرنگ
کلید
گروه اول حاوی مفاهیم و واژگانی ذهنیست. برای نوشتن وسوسهکننده است اما اشکالش این است که غالبن ما را به جملاتی انتزاعی و کلی و کلیشهیی میرساند.
اما گروه دوم شامل کلماتی عینیست که هر کدام اشاره به یک شیء دارد. شاید این واژهها را، برخلاف گروه اول، محدودکننده بدانیم یا حتا بیارزش؛ مفهوم والای آزادی کجا و بومرنگ کجا؟
اما صبر کنید. کلیدِ در تخیل با همین نام سادهی اشیا، یا بهطور کلی واژگان عینی، سریعتر گشوده میشود.
پیشنهاد: فهرستی از اسامی اشیای مختلف بنویسید و بگذارید جلوی چشمتان. همین که جملهیی دربارهی یک شیء بنویسید جملات دیگری هم از پیاش خواهند آمد و یکهو میبینید داستان یا شعری شکل گرفته.
اگر در پی نوشتن متنهای غیرداستانی هم باشید و بخواهید دربارهی مفاهیم سخن بگویید، باز هم کلمات عینی میتوانند کمکتان کنند. به این گزینگویهی استانیسلاو یرژی لتس بنگرید:
«چه بسیار بومرنگ که برنمیگردند. آنها آزادی را انتخاب میکنند.»
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
یادداشتهای_روزانهی_تیر_۱۴۰۳.docx
12.4 KB
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
معجزهی ضربالاجل
شاید اگر ضربالاجلها نبودند هیچیک از کارهای ارزشمند زندگیمان را انجام نمیدادیم.
چهبسا اشتباه بزرگ ما این باشد که برای بسیاری از کارها ضربالاجلی تعیین نکردیم و گذاشتیم در غبار روزمرگی گم شوند.
«آخرین مهلت ارسال» این آشناترین عبارتیست که از دوران نوجوانی در خاطرم مانده. خورهی شرکت در مسابقات داخلی و خارجی کاریکاتور بودم و با دیدن هر فراخوان تازهیی اول به موضوع مسابقه نگاه میکردم و بعد به آخرین مهلت ارسال آثار. اگر تکاپوی رساندن کار به مسابقه نبود بسیاری از طرحهایم نهایی میشد؟ گمانم نه. بدون ضربالاجل محکوم بودم به تلنبار کردن مشتی اتود و اسکیس بیسرانجام.
حتا بخشی از آرامشمان را هم وامدار ضربالاجلهای سنجیدهایم. برای مثال مهلت پایانی انتشار همین یادداشتها ساعت ۱۲ شب است. همین سبب شده در طول روز هشیارتر باشم و طی این ایام یک روز هم پیمانشکنی نکردهام، اما پیشتر اشتباهم این بود که تا ثانیهی آخر روز را مهلتی برای نوشتن یادداشت میپنداشتم، بنابراین گاهی چهار صبح با چشمهای خوابالود خودم را سرگردان و مشوش در حال سرهمبندی یادداشت روز میدیدم و گاهی وسط کار ناخواسته خوابم میبرد و تا خود صبح کابوسِ نوشتن میدیدیم.
نکتهی دیگر اعلام عمومیِ ضربالاجلهاست. مثلن همین یادداشت برایم نوعی تعهد ایجاد میکند که میتواند انگیزهی بیشتری برای ادامهی مسیر فراهم کند.
یادی هم بکنیم از ضربالاجل بزرگ: مرگ. البته مرگ بر مرگ؛ ولی چه کنیم که قدرتمندترین یادآورِ ارزش زندگیست.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
شاید اگر ضربالاجلها نبودند هیچیک از کارهای ارزشمند زندگیمان را انجام نمیدادیم.
چهبسا اشتباه بزرگ ما این باشد که برای بسیاری از کارها ضربالاجلی تعیین نکردیم و گذاشتیم در غبار روزمرگی گم شوند.
«آخرین مهلت ارسال» این آشناترین عبارتیست که از دوران نوجوانی در خاطرم مانده. خورهی شرکت در مسابقات داخلی و خارجی کاریکاتور بودم و با دیدن هر فراخوان تازهیی اول به موضوع مسابقه نگاه میکردم و بعد به آخرین مهلت ارسال آثار. اگر تکاپوی رساندن کار به مسابقه نبود بسیاری از طرحهایم نهایی میشد؟ گمانم نه. بدون ضربالاجل محکوم بودم به تلنبار کردن مشتی اتود و اسکیس بیسرانجام.
حتا بخشی از آرامشمان را هم وامدار ضربالاجلهای سنجیدهایم. برای مثال مهلت پایانی انتشار همین یادداشتها ساعت ۱۲ شب است. همین سبب شده در طول روز هشیارتر باشم و طی این ایام یک روز هم پیمانشکنی نکردهام، اما پیشتر اشتباهم این بود که تا ثانیهی آخر روز را مهلتی برای نوشتن یادداشت میپنداشتم، بنابراین گاهی چهار صبح با چشمهای خوابالود خودم را سرگردان و مشوش در حال سرهمبندی یادداشت روز میدیدم و گاهی وسط کار ناخواسته خوابم میبرد و تا خود صبح کابوسِ نوشتن میدیدیم.
نکتهی دیگر اعلام عمومیِ ضربالاجلهاست. مثلن همین یادداشت برایم نوعی تعهد ایجاد میکند که میتواند انگیزهی بیشتری برای ادامهی مسیر فراهم کند.
یادی هم بکنیم از ضربالاجل بزرگ: مرگ. البته مرگ بر مرگ؛ ولی چه کنیم که قدرتمندترین یادآورِ ارزش زندگیست.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مچاله نشسته بودم و سگرمههایم رفته بود توی هم. ذهنم فاجعهانگاری را به نهایت رسانده بود و تلواسه تمام تنم را گرفته بود، که یکهو خودم را صاف کردم. سرم را چسباندم به پشتی صندلی و لبخندی هم به لب آوردم. مسیر عوض شد. کمی تا قسمتی آفتابی شدم.
گاهی راهکار تکان دادن تن است و آوردن لبخندی به لب. همینقدر ساده و شاید احمقانه.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
همانطور که جلسهی دیروز گفته شد، وبینار نوشتیار امروز برگزار نمیشود.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
برای خودتان یک بلاگ درست کنید و فکرها و نظرها و حتا فصلهای پیشنویس اثرتان را در آن بگذارید تا بتوانید نوشتههایتان را در یک قالببندی حرفهای تماشا کنید. این بهخودیخود متضمن کمکی است به نگارشتان.»
©️ویلیام کین، از کتاب «نوشتن مانند بزرگان»، ترجمهی مریم کهنسالنودهی-کاوه فولادینسب، نشر چشمه، ص ۲۲ و ۲۳
#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
گاهی همه چیز با یک جمله قصار شروع میشود؛ حس میکنی باید چیزی دربارهی آن جمله بگویی و دستکم یادداشتی شکل میگیرد. گاه اما یک قصار جملهی دیگری را یادت میاندازد و میگویی صبر کن، با پیوند این جملات میتوان سر از جاهای دیگری درآورد.
چندی پیش این جملهی آیزاک دینس را خواندم:
«برای آنکه کسی باشی، مجبوری داستانی برای گفتن داشته باشی.»
خواستم چیزی دربارهاش بنویسم که یاد حرفی از گری واینرچاک افتادم:
«اگر محتوا تولید نمیکنید، وجود خارجی ندارید.»
هر دو یک چیز را میگویند. بودن با گفتن.
چرا مینویسیم؟ برای آنکه حس کنیم هستیم. نه لزومن برای گفتن به دیگران، اول از همه برای اعلام به خودمان. ما خودمان را روایت میکنیم تا هستیمان را از یاد نبریم.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM