همین نکات ساده
نشسته بنویسد. ذهنش به هزار جا سرک میکشد. حس میکند باید کتابی ورق بزند یا نگاهی به یادداشتهای پیشینش بیندازد تا ایدهیی برای نوشتن بیاید؛ اما به خودش نهیب میزند که نه، بمان. نوشته باید خودش خودش را بسازد. یاد پدرش میافتد که به مادرش سرکوفت میزد اینهمه کارهای بچهها را انجام نده، بگذار خودشان به تقلا بیفتند تا مستقل بار بیایند.
برای نوشتن، بیش از گشتن به ماندن احتیاج داری.
یک جملهی شل و ول بنویس که همان اول کار پایش را دراز کند وسط صفحه تا بقیهی جملهها هم ترسشان بریزد و هر طور دوست دارند ولو شوند روی کاغذ. صفحه که پر شد، میتوانی همه را بهخط کنی و هر کدام که به کار میآید نگه داری و بقیه را بریزی بیرون.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@shahinkalantari
نشسته بنویسد. ذهنش به هزار جا سرک میکشد. حس میکند باید کتابی ورق بزند یا نگاهی به یادداشتهای پیشینش بیندازد تا ایدهیی برای نوشتن بیاید؛ اما به خودش نهیب میزند که نه، بمان. نوشته باید خودش خودش را بسازد. یاد پدرش میافتد که به مادرش سرکوفت میزد اینهمه کارهای بچهها را انجام نده، بگذار خودشان به تقلا بیفتند تا مستقل بار بیایند.
برای نوشتن، بیش از گشتن به ماندن احتیاج داری.
یک جملهی شل و ول بنویس که همان اول کار پایش را دراز کند وسط صفحه تا بقیهی جملهها هم ترسشان بریزد و هر طور دوست دارند ولو شوند روی کاغذ. صفحه که پر شد، میتوانی همه را بهخط کنی و هر کدام که به کار میآید نگه داری و بقیه را بریزی بیرون.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@shahinkalantari
-جوآن دیدیون، فرهنگ نوین گفتهها، ص ۳۵۰
www.tg-me.com/kelasenevisandegi/296
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from هامشنگاری|مریم کشفی
چه پُخی هستی که از خودت مینویسی؟
زیر یادداشت دوستی، کسی نوشته بود: «نمیدونم چرا من یا سایر ملت باید از شنیدن روزمرگیهات لذت ببریم. آخه مگه شخصیت مهم سیاسی هستی؟ بازیگر خفنی هستی؟»
احتمالن ما هم چنین کامنتهایی زیر نوشتههایی که منتشر نمیکنیم (یا نمینویسیم) میگذاریم. «مگه من کیام که از خودم بنویسم؟»
و نتیجهاش انبوهی از دلنوشتههای کممایه است که هر روز دست به دست میشوند و هیچ اثری هم در پیشبرد زیست بشری ندارند.
هرمز شهدادی در «شب هول» نوشته:
«چنین آموختهایم که در نوشتهها سرگذشت آدمهای استثنائی و یا معروف را بخوانیم. چنین آموختهایم که به زادگاه و جایگاه آدمهای معروف علاقمند باشیم. هیچ گاه از خود نمیپرسیم که چرا سرگذشت اشخاص ظاهراً بیهویت، داستان همگان، برایمان مطبوع نیست.
غافلیم که هر یک از این همگان، هر کدام از این آدمهای هرروزی و بینام و نشان، حیاتی سراسر ماجرا و رنج و شادمانی داشتهاند و به حقیقت اینانند که بار تاریخ و تقدیر را به دوش میکشند.»
اگر بکوشیم به جای جملههای سانتی مانتال و انتزاعی، با نثری سالم و خونسرد خودمان را روایت کنیم، اگر بیخیال انشاءهای چُسناله و پرطمطراق شویم، آرامآرام یادداشتهایمان به حلقهی کوچکی از زنجیرهی تمدنسازی بدل خواهد شد.
ما بیش از ادبیبازیهای ناشیانه، نیازمند همین روایتهای ساده و صمیمی آدمهای عادی این جامعهایم تا به گسترش فرهنگ درنگ و تأمل، مکث و مزهمزه کردن ثانیهها کمک کنیم.
ما با نوشتن از افکار و تجربیات و آموختههای همین پخی که هستیم، میتوانیم به قدر گامی خُرد، خِرَد جمعی را پیش برانیم
و در عین هیچ پُخی نبودن، «کسی» باشیم.
✍🏼 مریم کشفی
➡️ @maryamkashfi290
#یادداشت
زیر یادداشت دوستی، کسی نوشته بود: «نمیدونم چرا من یا سایر ملت باید از شنیدن روزمرگیهات لذت ببریم. آخه مگه شخصیت مهم سیاسی هستی؟ بازیگر خفنی هستی؟»
احتمالن ما هم چنین کامنتهایی زیر نوشتههایی که منتشر نمیکنیم (یا نمینویسیم) میگذاریم. «مگه من کیام که از خودم بنویسم؟»
و نتیجهاش انبوهی از دلنوشتههای کممایه است که هر روز دست به دست میشوند و هیچ اثری هم در پیشبرد زیست بشری ندارند.
هرمز شهدادی در «شب هول» نوشته:
«چنین آموختهایم که در نوشتهها سرگذشت آدمهای استثنائی و یا معروف را بخوانیم. چنین آموختهایم که به زادگاه و جایگاه آدمهای معروف علاقمند باشیم. هیچ گاه از خود نمیپرسیم که چرا سرگذشت اشخاص ظاهراً بیهویت، داستان همگان، برایمان مطبوع نیست.
غافلیم که هر یک از این همگان، هر کدام از این آدمهای هرروزی و بینام و نشان، حیاتی سراسر ماجرا و رنج و شادمانی داشتهاند و به حقیقت اینانند که بار تاریخ و تقدیر را به دوش میکشند.»
اگر بکوشیم به جای جملههای سانتی مانتال و انتزاعی، با نثری سالم و خونسرد خودمان را روایت کنیم، اگر بیخیال انشاءهای چُسناله و پرطمطراق شویم، آرامآرام یادداشتهایمان به حلقهی کوچکی از زنجیرهی تمدنسازی بدل خواهد شد.
ما بیش از ادبیبازیهای ناشیانه، نیازمند همین روایتهای ساده و صمیمی آدمهای عادی این جامعهایم تا به گسترش فرهنگ درنگ و تأمل، مکث و مزهمزه کردن ثانیهها کمک کنیم.
ما با نوشتن از افکار و تجربیات و آموختههای همین پخی که هستیم، میتوانیم به قدر گامی خُرد، خِرَد جمعی را پیش برانیم
و در عین هیچ پُخی نبودن، «کسی» باشیم.
✍🏼 مریم کشفی
➡️ @maryamkashfi290
#یادداشت
بهترین توصیف
میگوید زن و مردی با پوشش و رفتاری عجیبوغریب را هر روز پشت پنجره میبینید اما در توصیف آنها ناتوان است.
میگویم اینطوری که نمیشود، باید ده-بیست بار خیز برداری تا به توصیف درست برسی. هر بار که میبینیشان یا تصویر آنها به خاطرت میآید، دوباره از نو وصفشان کن. اینطوری میبینی هر بار یک قدم به توصیف دقیق آنها نزدیکتر شدهای. اما مهمتر از آن، رسیدن به مهارت در توصیف -و یافتن درک درست از توصیف- شاید یکی از دوردستترین بخشهای سرزمین نویسندگی باشد.
میگوید «درک درست از توصیف» یعنی چی؟ میگویم یعنی بفهمی توصیف همان چیزهایی نیست که خیلیها خیال میکنند، صدای خشخش برگها و از این قبیل عبارتپردازیهای مثلن ادبی و شاعرانه. توصیف یعنی همه چیز. برای نگارش دفترچهی راهنمای آبمیوهگیری هم به مهارت توصیف نیاز داری. توصیف زائدهی حوصلهسربر یک متن نیست. توصیف یعنی همه چیز.
میگوید در توصیف تا چه حد باید پیش رفت؟ یعنی از کجا باید بفهمم که فلان صحنه را به مقدار از جزییات باید توصیف کرد؟
میگویم اول از همه بستگی دارد به هدف ما از نوشتن آن صحنه و نقش و اهمیت آن در بافت اثر، دوم اینکه سبک و سلیقهی تو هم مؤثر است، یکی اصلن مینویسد به شوق نوشتن توصیفهای پرنقشونگار و دیگری بهکمترین حد توصیف بسنده میکند، در این حد که روایت داستان آسیب نبیند.
پیشنهاد:
نمایی را برای توصیف انتخاب کنیم، و حداقل ۱۰ بار برای توصیف آن بکوشیم، با فاصلهی زمانی یک یا چند روزه.
پینوشت:
دوست دارم قابی را توصیف کنم که یک روز صبح زود بهمحض ورود به خانهی مادربزرگم دیدم. بیل دستش بود و زمین را میکند. چادر سپید و گلگلیاش را پیچیده بود دور کمرش و شلوار کاموایی سیاهش را کرده بود توی جوراب بلندش که تا زیر زانو میٰرسید. بعد خم شد و از دل زمین دبهیی با در قرمز را کشید بیرون. خاکوخلش را سترد. فهمیدم «یِر پنیری» است (دوبله به فارسی: یعنی پنیر زمینی. پنیر را چال میکنند توی زمین و چند ماه بعد بیرون میآورند. مزهاش چنان دگرگون و دلچسب میشود که تا یک قرن بعد هم زیر زبان آدم میماند.).
شاهین کلانتری
#تردیدار
@shahinkalantari
میگوید زن و مردی با پوشش و رفتاری عجیبوغریب را هر روز پشت پنجره میبینید اما در توصیف آنها ناتوان است.
میگویم اینطوری که نمیشود، باید ده-بیست بار خیز برداری تا به توصیف درست برسی. هر بار که میبینیشان یا تصویر آنها به خاطرت میآید، دوباره از نو وصفشان کن. اینطوری میبینی هر بار یک قدم به توصیف دقیق آنها نزدیکتر شدهای. اما مهمتر از آن، رسیدن به مهارت در توصیف -و یافتن درک درست از توصیف- شاید یکی از دوردستترین بخشهای سرزمین نویسندگی باشد.
میگوید «درک درست از توصیف» یعنی چی؟ میگویم یعنی بفهمی توصیف همان چیزهایی نیست که خیلیها خیال میکنند، صدای خشخش برگها و از این قبیل عبارتپردازیهای مثلن ادبی و شاعرانه. توصیف یعنی همه چیز. برای نگارش دفترچهی راهنمای آبمیوهگیری هم به مهارت توصیف نیاز داری. توصیف زائدهی حوصلهسربر یک متن نیست. توصیف یعنی همه چیز.
میگوید در توصیف تا چه حد باید پیش رفت؟ یعنی از کجا باید بفهمم که فلان صحنه را به مقدار از جزییات باید توصیف کرد؟
میگویم اول از همه بستگی دارد به هدف ما از نوشتن آن صحنه و نقش و اهمیت آن در بافت اثر، دوم اینکه سبک و سلیقهی تو هم مؤثر است، یکی اصلن مینویسد به شوق نوشتن توصیفهای پرنقشونگار و دیگری بهکمترین حد توصیف بسنده میکند، در این حد که روایت داستان آسیب نبیند.
پیشنهاد:
نمایی را برای توصیف انتخاب کنیم، و حداقل ۱۰ بار برای توصیف آن بکوشیم، با فاصلهی زمانی یک یا چند روزه.
پینوشت:
دوست دارم قابی را توصیف کنم که یک روز صبح زود بهمحض ورود به خانهی مادربزرگم دیدم. بیل دستش بود و زمین را میکند. چادر سپید و گلگلیاش را پیچیده بود دور کمرش و شلوار کاموایی سیاهش را کرده بود توی جوراب بلندش که تا زیر زانو میٰرسید. بعد خم شد و از دل زمین دبهیی با در قرمز را کشید بیرون. خاکوخلش را سترد. فهمیدم «یِر پنیری» است (دوبله به فارسی: یعنی پنیر زمینی. پنیر را چال میکنند توی زمین و چند ماه بعد بیرون میآورند. مزهاش چنان دگرگون و دلچسب میشود که تا یک قرن بعد هم زیر زبان آدم میماند.).
شاهین کلانتری
#تردیدار
@shahinkalantari
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید | ۲۷
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ماجرا اینه که داستانهایی که فقط ۲ تا شخصیت دارن یه جور عجیبی جالبن، خلوت و خوبن.
چنین داستانهایی چیزای زیادی هم به خود نویسنده یاد میدن. نوشتن این نوع قصهها کمک میکنه نویسنده شخصیتپردازی و دیالوگنویسی و پیرنگسازی رو خیلی بهتر و دقیقتر یاد بگیره.
چرا اینو میگم؟
چون چند سالی مثل یه کاراگاه دنبال نمایشنامهها و فیلمها و داستانهایی بودم که فقط ۲ تا شخصیت دارن. شاید قضیه از اینجا شروع شد که خوندن چنین نمایشنامههایی برام راحتتر بود. شخصیتها و دیالوگها قاطیپاتی نمیشدن تو ذهنم.
واسه همین شروع کردم به جمع کردن مجموعهیی از این نمایشنامهها.
مدتها گذشت تا توی چند تا کلاس حضوری، نوشتن ۲نفرهها رو آزمایش کردم. خیلی جواب داد.
نتیجه این شد که به کلی تمرین مفید و مؤثر برای شکلدادن به این نوع داستانها رسیدم.
حالا میخوام اینا رو تو یه سری دورهی فشرده با شما در میون بذارم، اونم با یه امتیاز ویژه، اینکه هر بار نیم ساعت کلاس داشته باشیم و نیم ساعت هم بنویسیم. این با هم نوشتن مهمه، چون باعث میشه فوری چیزی که یاد گرفتید به کار ببندید.
علاوه بر این هر چی داستان خوب ۲ نفره که میشناسم رو براتون خلاصه میکنم و میگم.
ته دوره میبینید که یه ۲نفرهی خوب نوشتید که شاید سر از جاهای خوبی هم دربیاره.
این دوره فعلن شهریهی خیلی خیلی کمی هم داره، یک دهم حداقلِ اون چیزی که میشه برای چنین دورهیی در نظر گرفت. امیدوارم این باعث بشه دوستان با ذوق بیشتری رو توی دوره ببینیم.
زمانبندی دوره:
۳ جلسه در ۱ هفته (آنلاین)
هر جلسه ۳۰ دقیقه آموزش/۳۰ دقیقه تمرین نوشتن
در روزهای شنبه و دوشنبه و چهارشنبه
زمان برگزاری: ۲۰:۳۰ الی ۲۱:۳۰
شروع از ۲۶ خرداد
برای ثبتنام، ۱۹۹ تومن رو به شماره کارت زیر واریز کنید:
5892101022431759
(به نام رحیم کلانتری)
یا از طریق درگاه پرداخت زیر اقدام کنید:
madresenevisandegi.com/2nafare
www.tg-me.com/nevisandeganim
به امید دیدار در دورهی «۲ نفره»
شاهین کلانتری
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
خطاب به نوشتن
ای نوشته، مگر قرار نبود خودت خودت را بسازی؟ خب بساز دیگر. من نشستهام ببینم چی میسازی. چی؟ داری میگویی «چه رندی هستی تو.» بیخیال، میخواهی مرا سرِ معنی واژهی رند سر کار بگذاری و تهش هم بگویی نمیخواستی کنایه بزنی و منظورت از آن رندها بود که حافظ میگوید و فلان و فولان. چی؟ میگویی همین سطرها دقیقن همان چیزیست که وعده داده بودی؟ یعنی الان مثلن خودت داری خودت را میسازی؟ عجب رندی هستی خودِ تو. بجمب نوشتن. منم آن شاگرد برهنهکف که ازت میخواهم به پرتاندیشیهایم سامانی بدهی و چیزی برای عرضه فراهم کنی. میخواهی به یک استعارهی کوچولو راضیام کنی؟ چه کنم، قبول. هر یادداشت نهالکیست در برهوت پریشانفکرهای نویسنده. مجموع این یادداشتها در کنار هم شاید روزی باغی را به بار بنشانند. مرسی، اَه.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
ای نوشته، مگر قرار نبود خودت خودت را بسازی؟ خب بساز دیگر. من نشستهام ببینم چی میسازی. چی؟ داری میگویی «چه رندی هستی تو.» بیخیال، میخواهی مرا سرِ معنی واژهی رند سر کار بگذاری و تهش هم بگویی نمیخواستی کنایه بزنی و منظورت از آن رندها بود که حافظ میگوید و فلان و فولان. چی؟ میگویی همین سطرها دقیقن همان چیزیست که وعده داده بودی؟ یعنی الان مثلن خودت داری خودت را میسازی؟ عجب رندی هستی خودِ تو. بجمب نوشتن. منم آن شاگرد برهنهکف که ازت میخواهم به پرتاندیشیهایم سامانی بدهی و چیزی برای عرضه فراهم کنی. میخواهی به یک استعارهی کوچولو راضیام کنی؟ چه کنم، قبول. هر یادداشت نهالکیست در برهوت پریشانفکرهای نویسنده. مجموع این یادداشتها در کنار هم شاید روزی باغی را به بار بنشانند. مرسی، اَه.
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید | ۲۸
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
(همهی جلسات ذخیره هم میشود.)
5892101022431759
(به نام رحیم کلانتری)
یا از طریق درگاه پرداخت رسمی مدرسه نویسندگی اقدام کنید:
madresenevisandegi.com/2nafare
www.tg-me.com/nevisandeganim
www.tg-me.com/shahinkalantari/11707
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
نویسندهی مصنوعی
طی ماههای پیشین بارها از دوستان نوواردم به دنیای نوشتن، از نگرانیشان دربارهی هوش مصنوعی شنیدهام: وقتی هوش مصنوعی میتواند هزار برابر سریعتر از هر نویسندهیی بنویسد، کوشش برای نویسندهشدن کار عبثی نیست؟
این مسئله برای خود من هیچگاه موضوع نگرانکنندهیی نبوده است، وقتی میدانیم چرا مینویسیم و نتایج سودمند نوشتن را در عمیقترین لایههای روانمان حس کردهایم، چرا باید نگران این باشیم که ربات بهتر از ما مینویسد یا نه؟
اما میخواهم کمی برای دوستان نگرانم سخن بگویم.
اول اینکه چیزی را که ماشین از پس نوشتن آن برمیآید چه بهتر که بسپاریم به همان ماشین. عمر آدمی عزیزتر از آن است که صرفِ کارِ گِل شود. پس هوش مصنوعی سودمند است چون از خرحمّالی میکاهد و بر ارزش کار خلاقانه میافزاید. اینجاست که افرادی که حرفی برای گفتن دارند بهتر دیده میشوند.
نکتهی بعدی اینکه دربارهی هوش مصنوعی بهتر است به مطالب زرد و جنجالی رسانههای اجتماعی توجه چندانی نکنیم. (در این زمینه این دو کتاب برای شروع مناسب است: «افسانهی هوش مصنوعی» از اریک لارسون و «هزار مغز»از جف هاکینز. اولی که بهکلی دربارهی هوش مصنوعی است و خواندن پیشگفتار مترجم آن هم خالی از لطف نیست. دومی اما نظریهی دانشمندی سرشناس دربارهی هوش و مغز است که در بخشی از آن هم به هوش مصنوعی پرداخته شده، اما دیدگاه هاکینز آنقدر عمیق و متفاوت است که نمیتوان از آن صرفنظر کرد.)
باری، اصل ماجرای نویسندگی در شکل ناب و اصیلش، فردیت نویسنده بوده و هست. بنابراین چه باک از هوش مصنوعی؟ وقتی به عنوان نویسنده نگران این میشوم که نکند رباتها جایگزینم شوند، آیا به این معنا نیست که هیچ فردیتی برای خودم قائل نیستم؟
اصلن ما مینویسیم که بهتدریج نگاه خودويژه و فردیت خودمان را شکل بدهیم.
هوش مصنوعی قویست، میتواند میلیونها کتاب را در اندک زمانی بخواند و ترکیب کند و چیزهایی نو بیافریند، کاری که اگر هزار بار هم از نو متولد شویم مجال و توان آن را نمییابیم. اما آیا آفرینش اثری نوین لزومن حاصل خواندن همهی کتابها و وصلهپینهکردن چیزی بر پایهی آنهاست؟ آرتور رمبو که بزرگترین شاهکارهایش را در نوجوانی نوشت همهی شعرهای جهان را خوانده بود که توانست دنیای شعر را دگرگون کند؟ نمیگویم تو به عنوان نویسنده نیازی به خواندن نداری. ترویج جهل نمیکنم و مسلم است که برای آفرینش ادبی به شناخت آثار پیشینیان نیازمندیم. حرف این است که توان و اهمیت تو به عنوان هنرمند خلاق در چیز دیگریست.
سودابه فرضیپور، پشت جلدِ مجموعه داستان «صبحانه در باران»، نوشته بود:
«مدتی پیش حرفش بود که نرمافزاری ساخته شده که میشود سوژه و ژانر و ساختار را به آن داد و داستان حاضر و آماده تحویل گرفت. شاید بشود، نمیدانم، اما اطمینان میدهم هیچ ماشینی در داستانهایش امتداد نمیيابد، زندگی نمیکند، نفس نمیکشد.»
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
طی ماههای پیشین بارها از دوستان نوواردم به دنیای نوشتن، از نگرانیشان دربارهی هوش مصنوعی شنیدهام: وقتی هوش مصنوعی میتواند هزار برابر سریعتر از هر نویسندهیی بنویسد، کوشش برای نویسندهشدن کار عبثی نیست؟
این مسئله برای خود من هیچگاه موضوع نگرانکنندهیی نبوده است، وقتی میدانیم چرا مینویسیم و نتایج سودمند نوشتن را در عمیقترین لایههای روانمان حس کردهایم، چرا باید نگران این باشیم که ربات بهتر از ما مینویسد یا نه؟
اما میخواهم کمی برای دوستان نگرانم سخن بگویم.
اول اینکه چیزی را که ماشین از پس نوشتن آن برمیآید چه بهتر که بسپاریم به همان ماشین. عمر آدمی عزیزتر از آن است که صرفِ کارِ گِل شود. پس هوش مصنوعی سودمند است چون از خرحمّالی میکاهد و بر ارزش کار خلاقانه میافزاید. اینجاست که افرادی که حرفی برای گفتن دارند بهتر دیده میشوند.
نکتهی بعدی اینکه دربارهی هوش مصنوعی بهتر است به مطالب زرد و جنجالی رسانههای اجتماعی توجه چندانی نکنیم. (در این زمینه این دو کتاب برای شروع مناسب است: «افسانهی هوش مصنوعی» از اریک لارسون و «هزار مغز»از جف هاکینز. اولی که بهکلی دربارهی هوش مصنوعی است و خواندن پیشگفتار مترجم آن هم خالی از لطف نیست. دومی اما نظریهی دانشمندی سرشناس دربارهی هوش و مغز است که در بخشی از آن هم به هوش مصنوعی پرداخته شده، اما دیدگاه هاکینز آنقدر عمیق و متفاوت است که نمیتوان از آن صرفنظر کرد.)
باری، اصل ماجرای نویسندگی در شکل ناب و اصیلش، فردیت نویسنده بوده و هست. بنابراین چه باک از هوش مصنوعی؟ وقتی به عنوان نویسنده نگران این میشوم که نکند رباتها جایگزینم شوند، آیا به این معنا نیست که هیچ فردیتی برای خودم قائل نیستم؟
اصلن ما مینویسیم که بهتدریج نگاه خودويژه و فردیت خودمان را شکل بدهیم.
هوش مصنوعی قویست، میتواند میلیونها کتاب را در اندک زمانی بخواند و ترکیب کند و چیزهایی نو بیافریند، کاری که اگر هزار بار هم از نو متولد شویم مجال و توان آن را نمییابیم. اما آیا آفرینش اثری نوین لزومن حاصل خواندن همهی کتابها و وصلهپینهکردن چیزی بر پایهی آنهاست؟ آرتور رمبو که بزرگترین شاهکارهایش را در نوجوانی نوشت همهی شعرهای جهان را خوانده بود که توانست دنیای شعر را دگرگون کند؟ نمیگویم تو به عنوان نویسنده نیازی به خواندن نداری. ترویج جهل نمیکنم و مسلم است که برای آفرینش ادبی به شناخت آثار پیشینیان نیازمندیم. حرف این است که توان و اهمیت تو به عنوان هنرمند خلاق در چیز دیگریست.
سودابه فرضیپور، پشت جلدِ مجموعه داستان «صبحانه در باران»، نوشته بود:
«مدتی پیش حرفش بود که نرمافزاری ساخته شده که میشود سوژه و ژانر و ساختار را به آن داد و داستان حاضر و آماده تحویل گرفت. شاید بشود، نمیدانم، اما اطمینان میدهم هیچ ماشینی در داستانهایش امتداد نمیيابد، زندگی نمیکند، نفس نمیکشد.»
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید | ۲۹
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
بدآموزیبازی
دو-سه شب است رفتنی، حین جمع کردن بساطم، کلیپی کوتاهی را میگذارم روی تکرار تا پخش شود و لحظات آماده شدن را خوش بگذرانم.
فحشِ مطلق است؛ یکی با لهجهی عجیبوغریبی هر چه از دهانش درمیآید میگوید و نمیدانم خطاب به کی.
مرض دارم که به جای پخش موسیقی یا پادکستی خوب دشنام گوش میدهم؟ لابد.
آیا با شنیدن فحشها دق دلیام را خالی میکنم؟ نه، از کسی چندان خشمگین نیستم. ضمنن خودکفا هستم و اعتقادی به برونسپاریِ فحش ندارم.
آیا وقتی این ویدیو پخش میشود، فحشهای طرف را به خودم میگیرم و خودآزارانه کیف میکنم از اینکه کسی فحشکِشم کند؟ ابدن.
نشستم درنگیدم دیدم همه چیز زیر سر زبان و موسیقی آن است. من از آهنگ فحشها و شکلی که در لهجهی گویندهی کلیپ مییابند لذت میبرم. دشنام هم بخشی از دستاوردهای فرهنگیست. هرچند این حرف به این معنا نیست که همه ملزم به استفاده از آنیم.
من با زبان مهربانم. همه چیز آن را دوست دارم. بنابراین شرمم نمیشود از اینکه از شکل برخی دشنامها خوشم بیاید یا برخی ترکیبهای واژگانی آنها را خلاقه بدانم. گاهی فحشی میخنداندم. گاهی در پی ریشه و معنی آنها به لغتنامه سر میزنم. مثلن به این دو تا نگاه کنید که در «لغات مصطلحهی عوام*» آمده:
«دبنگوز: بر وزن کفندوز. کسی را گویند که در کوچه و بازار مردم را به صحبت گیرد و پشت سر خود اندازد تا جنجال و جمعیت او بسیار به نظر آید. این صفت مرکب از دَهاء و تکبر است.»
«قرم دنگ: بر وزن سُبُک سنگ. نادان و احمقی را گویند که پیوسته از دانشمندی و حسنتدبیر خویش سخن راند و از سَفاهت و بَلاهت خویش بیخبر باشد. این خصلت را حکما جهل مرکّب نامند.»
حالا که حرف فحش است این قصار امیل سیوران را هم داشته باشید:
«اگر میخواهید بیماران روانی بیشتر شوند، اختلالات ذهنی تشدید گردد و در هر گوشهی شهر تیمارستانی ساخته شود دشنام را ممنوع کنید.**»
شاهین کلانتری
*به اهتمام احمد مجاهد، نشر ما
**از کتاب قطعات تفکر، ترجمهی بهمن خلیقی، نشر مرکز
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
دو-سه شب است رفتنی، حین جمع کردن بساطم، کلیپی کوتاهی را میگذارم روی تکرار تا پخش شود و لحظات آماده شدن را خوش بگذرانم.
فحشِ مطلق است؛ یکی با لهجهی عجیبوغریبی هر چه از دهانش درمیآید میگوید و نمیدانم خطاب به کی.
مرض دارم که به جای پخش موسیقی یا پادکستی خوب دشنام گوش میدهم؟ لابد.
آیا با شنیدن فحشها دق دلیام را خالی میکنم؟ نه، از کسی چندان خشمگین نیستم. ضمنن خودکفا هستم و اعتقادی به برونسپاریِ فحش ندارم.
آیا وقتی این ویدیو پخش میشود، فحشهای طرف را به خودم میگیرم و خودآزارانه کیف میکنم از اینکه کسی فحشکِشم کند؟ ابدن.
نشستم درنگیدم دیدم همه چیز زیر سر زبان و موسیقی آن است. من از آهنگ فحشها و شکلی که در لهجهی گویندهی کلیپ مییابند لذت میبرم. دشنام هم بخشی از دستاوردهای فرهنگیست. هرچند این حرف به این معنا نیست که همه ملزم به استفاده از آنیم.
من با زبان مهربانم. همه چیز آن را دوست دارم. بنابراین شرمم نمیشود از اینکه از شکل برخی دشنامها خوشم بیاید یا برخی ترکیبهای واژگانی آنها را خلاقه بدانم. گاهی فحشی میخنداندم. گاهی در پی ریشه و معنی آنها به لغتنامه سر میزنم. مثلن به این دو تا نگاه کنید که در «لغات مصطلحهی عوام*» آمده:
«دبنگوز: بر وزن کفندوز. کسی را گویند که در کوچه و بازار مردم را به صحبت گیرد و پشت سر خود اندازد تا جنجال و جمعیت او بسیار به نظر آید. این صفت مرکب از دَهاء و تکبر است.»
«قرم دنگ: بر وزن سُبُک سنگ. نادان و احمقی را گویند که پیوسته از دانشمندی و حسنتدبیر خویش سخن راند و از سَفاهت و بَلاهت خویش بیخبر باشد. این خصلت را حکما جهل مرکّب نامند.»
حالا که حرف فحش است این قصار امیل سیوران را هم داشته باشید:
«اگر میخواهید بیماران روانی بیشتر شوند، اختلالات ذهنی تشدید گردد و در هر گوشهی شهر تیمارستانی ساخته شود دشنام را ممنوع کنید.**»
شاهین کلانتری
*به اهتمام احمد مجاهد، نشر ما
**از کتاب قطعات تفکر، ترجمهی بهمن خلیقی، نشر مرکز
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
قصه تو یه خونهی کوچولویِ کنار دریا میگذره؛ خونهی بن، پسر سی سالهیی که تو کتابخونه کار میکنه و در حال نوشتن یه رمانه.
بن رو میبینیم که داره به دختر بیست سالهیی به اسم تریسی رسیدگی میکنه. بن تریسی رو از توی آب نجات داده. اما تریسی هیچ سپاسگزار نیست و با لحن تند و طلبکارانهیی هی میپره به بن. حتا منکر این میشه که در حال غرق شدن بوده.
بن اما بردبارانه تحمل میکنه، حتا وقتی تریسی محکم میکوبه تو دماغش و خون سرازیر میشه.
اولش تریسی میخواد سریع از خونه بزنه بیرون و بره اما بهتدریج انگار از هم خوششون میاد.
بعد میفهمیم که تریسی زندگی خانوادگی خوبی نداشته، با یه موادفروش همخونه بوده، تا اینکه کارش به خودکشی کشیده.
دو ماه میگذره و میبینیم که رابطهی عاطفی نیمبندی بین بن و تریسی شکل گرفته. اما لحن تریسی هنوز هم تنده. لابلای یکی از جروبحثها مشخص میشه که تریسی حاملهست. بن از موضوع استقبال میکنه. اما تریسی بدجور بهم ریخته و اصرار داره بچه رو سقط کنه. بن مخالف میکنه. اما تریسی میگه تو از کجا مطمئنی که این اصلن بچهی تو باشه.
خلاصه تریسی میره که بچه رو بندازه.
همون شب دوباره برمیگرده پیش بن. بازم جروبحث میکنن و قصه اینجوری تموم میشه:
بن: «… حرفها و دروغها میگذرن و دنیا آدم رو. با دو سه مسئلهی اصلی روبهرو میکنه و بهت میگه وقت انتخابه. (مکث) و من تو رو انتخاب میکنم. (مکث) نوبتِ توئه (مکث طولانی)
تریسی: «بیفایدهس، درست نمیشه. غیرممکنه. من از اینجا میرم. همین حالا. میروم. دارم میرم. میرم. (مکث. به یکدیگر نگاه میکنند. هیچکدام حرکتی نمیکنند.)
🟣 این خلاصهیی بود از نمایشنامهی «منظرهی دریا با کوسهها و رقصنده» (دان نیگرو | ترجمهی رضا عابدینزاده | نشر قطره)
✔️ در دورهی «۲ نفره» قراره نوشتن چنین آثاری رو یاد بگیریم و تمرین کنیم.
🟠 کارمون از همین شنبه شروع میشه.
شما هم میتونید با کلیک روی لینک زیر به ما بپیوندید:
➡️
www.tg-me.com/shahinkalantari/11711
بن رو میبینیم که داره به دختر بیست سالهیی به اسم تریسی رسیدگی میکنه. بن تریسی رو از توی آب نجات داده. اما تریسی هیچ سپاسگزار نیست و با لحن تند و طلبکارانهیی هی میپره به بن. حتا منکر این میشه که در حال غرق شدن بوده.
بن اما بردبارانه تحمل میکنه، حتا وقتی تریسی محکم میکوبه تو دماغش و خون سرازیر میشه.
اولش تریسی میخواد سریع از خونه بزنه بیرون و بره اما بهتدریج انگار از هم خوششون میاد.
بعد میفهمیم که تریسی زندگی خانوادگی خوبی نداشته، با یه موادفروش همخونه بوده، تا اینکه کارش به خودکشی کشیده.
دو ماه میگذره و میبینیم که رابطهی عاطفی نیمبندی بین بن و تریسی شکل گرفته. اما لحن تریسی هنوز هم تنده. لابلای یکی از جروبحثها مشخص میشه که تریسی حاملهست. بن از موضوع استقبال میکنه. اما تریسی بدجور بهم ریخته و اصرار داره بچه رو سقط کنه. بن مخالف میکنه. اما تریسی میگه تو از کجا مطمئنی که این اصلن بچهی تو باشه.
خلاصه تریسی میره که بچه رو بندازه.
همون شب دوباره برمیگرده پیش بن. بازم جروبحث میکنن و قصه اینجوری تموم میشه:
بن: «… حرفها و دروغها میگذرن و دنیا آدم رو. با دو سه مسئلهی اصلی روبهرو میکنه و بهت میگه وقت انتخابه. (مکث) و من تو رو انتخاب میکنم. (مکث) نوبتِ توئه (مکث طولانی)
تریسی: «بیفایدهس، درست نمیشه. غیرممکنه. من از اینجا میرم. همین حالا. میروم. دارم میرم. میرم. (مکث. به یکدیگر نگاه میکنند. هیچکدام حرکتی نمیکنند.)
شما هم میتونید با کلیک روی لینک زیر به ما بپیوندید:
www.tg-me.com/shahinkalantari/11711
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید | ۳۰
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
لباس واژهها
«املا لباس واژههاست.*» این را مرینوریس میگوید، ویراستار معروف مجلهی نیویورکر.
خیال کردهاید جملهی او را آوردهام تا از اهمیت املای صحیح و رسمالخط استاندارد بگویم؟ ابدن. (هیچ حوصله ندارم دو ساعت بحث کنم که چرا مینویسم «ابدن»، نه «ابداً». البته نیازی هم به دو ساعت بحث نیست. دلیل من همخوانی گفتار و نوشتار است، اصلن شاید بهتر باشد بنویسم «همخانیِ» گفتار و نوشتار.**)
«زبان مقدم بر خط است.***» و بحث دربارهی رسمالخط (یا رسمُلخط) را بسیارانی بسیار بهتر پیش بردهاند و میبرند و چه بهتر که من حواسم را بدهم به سویههای خلاقانهی زبان. عمر اندک است و انرژی اندکتر.
باری، حرف دربارهی وجدِ حاصل از استعارههاست. گاه اگر از کتابی ۵۰۰ صفحهیی فقط یک استعارهی نو هم برایم بماند، کلاهم را میاندازم هوا.
همین استعارهی سادهی نوریس باعث شده با لذت بیشتری به شکل واژهها بنگرم. به جزییات لباس کلمات میاندیشم. به احساسات هر کلمه در لباسش... نه، رها کنم، دارد شعر میشود. شعرهایم را جای دیگری مینویسم.
شاهین کلانتری
*از کتاب «بین خودمان بماند: اعتراف ملکهی ویرگولها»، ترجمهی طاهر رضازاده، نشر ثالت ص ۴۶
**جعفر مدرس صادقی در کتاب «اندر آداب نوشتار»، این قضیه را بهتر و سادهتر از همه توضیح داده است.
***سخنی از محمد قائد که در چندین نوشتهی او تکرار شده است.
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
«املا لباس واژههاست.*» این را مرینوریس میگوید، ویراستار معروف مجلهی نیویورکر.
خیال کردهاید جملهی او را آوردهام تا از اهمیت املای صحیح و رسمالخط استاندارد بگویم؟ ابدن. (هیچ حوصله ندارم دو ساعت بحث کنم که چرا مینویسم «ابدن»، نه «ابداً». البته نیازی هم به دو ساعت بحث نیست. دلیل من همخوانی گفتار و نوشتار است، اصلن شاید بهتر باشد بنویسم «همخانیِ» گفتار و نوشتار.**)
«زبان مقدم بر خط است.***» و بحث دربارهی رسمالخط (یا رسمُلخط) را بسیارانی بسیار بهتر پیش بردهاند و میبرند و چه بهتر که من حواسم را بدهم به سویههای خلاقانهی زبان. عمر اندک است و انرژی اندکتر.
باری، حرف دربارهی وجدِ حاصل از استعارههاست. گاه اگر از کتابی ۵۰۰ صفحهیی فقط یک استعارهی نو هم برایم بماند، کلاهم را میاندازم هوا.
همین استعارهی سادهی نوریس باعث شده با لذت بیشتری به شکل واژهها بنگرم. به جزییات لباس کلمات میاندیشم. به احساسات هر کلمه در لباسش... نه، رها کنم، دارد شعر میشود. شعرهایم را جای دیگری مینویسم.
شاهین کلانتری
*از کتاب «بین خودمان بماند: اعتراف ملکهی ویرگولها»، ترجمهی طاهر رضازاده، نشر ثالت ص ۴۶
**جعفر مدرس صادقی در کتاب «اندر آداب نوشتار»، این قضیه را بهتر و سادهتر از همه توضیح داده است.
***سخنی از محمد قائد که در چندین نوشتهی او تکرار شده است.
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
©️ت. س. الیوت (چگونه شعر بخوانیم، تری ایگلتون، ترجمهی پیمان چهرازی، نشر آگه، ص ۶۲)
#قصار #از_نوشتن
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Audio
وبینار نوشتیار را بشنوید | ۳۱
#پادکست #نوشتیار
@shahinkalantari
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
فهرست شغلهایی که با نوشتن تجربه میکنیم
برای بسیاری از ما نویسندگی جایگزینِ شغلهاییست که در کودکی و نوجوانی در سر داشتیم اما امکان پرداختن به آنها را نیافتیم. چند مثال:
کارآگاه خصوصی: امبرتو اکو میگوید حتا یک رسالهی تحقیقی هم میتواند ساختاری مانند یک داستان پلیسی داشته باشد. بنابراین چه در حال نوشتن داستان باشیم چه متنی غیرداستانی، گاهی شبیه کارآگاهی میشویم که در پی سرنخها میگردد.
خلبان: نوشتن پرواز است. با نوشتن خلبانِ سریعترین هواپیمای دنیا میشویم و بر فراز سرزمینهای واقعی و خیالی به پرواز در میآییم. با نوشتن میتوانیم از چشم یک پرنده به دنیا بنگریم و خردمندانهتر به آن بیندیشیم، چراکه لازمهی خرد فاصلهگرفتن و دیدنِ تصویر بزرگتر است. ما شیفتهی «شازده کوچولو» میشویم، چون همین نگاه خردمندانه را به میآموزد (جالب اینکه نویسندهی این داستان واقعن خلبان بود و افسوس که جانش را هم در همین راه از دست داد.)
پزشک: نویسنده میتواند مداوا کند، حداقل خودش را.
مهندس: گاه کار نویسنده در طراحی ساختار یک اثر دقت و مهارت یک مهندس را میطلبد.
کوهنورد: نوشتن یعنی کوهنوری در اتاق. همانقدر نفسگیر و گاه هراسناک، اما بههمان اندازه نشاطآفرین و مهیج.
شما هم بگویید: در تمنای پرداختن به چه شغلهای دیگری میتوان به نویسندگی پناه برد؟
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
برای بسیاری از ما نویسندگی جایگزینِ شغلهاییست که در کودکی و نوجوانی در سر داشتیم اما امکان پرداختن به آنها را نیافتیم. چند مثال:
کارآگاه خصوصی: امبرتو اکو میگوید حتا یک رسالهی تحقیقی هم میتواند ساختاری مانند یک داستان پلیسی داشته باشد. بنابراین چه در حال نوشتن داستان باشیم چه متنی غیرداستانی، گاهی شبیه کارآگاهی میشویم که در پی سرنخها میگردد.
خلبان: نوشتن پرواز است. با نوشتن خلبانِ سریعترین هواپیمای دنیا میشویم و بر فراز سرزمینهای واقعی و خیالی به پرواز در میآییم. با نوشتن میتوانیم از چشم یک پرنده به دنیا بنگریم و خردمندانهتر به آن بیندیشیم، چراکه لازمهی خرد فاصلهگرفتن و دیدنِ تصویر بزرگتر است. ما شیفتهی «شازده کوچولو» میشویم، چون همین نگاه خردمندانه را به میآموزد (جالب اینکه نویسندهی این داستان واقعن خلبان بود و افسوس که جانش را هم در همین راه از دست داد.)
پزشک: نویسنده میتواند مداوا کند، حداقل خودش را.
مهندس: گاه کار نویسنده در طراحی ساختار یک اثر دقت و مهارت یک مهندس را میطلبد.
کوهنورد: نوشتن یعنی کوهنوری در اتاق. همانقدر نفسگیر و گاه هراسناک، اما بههمان اندازه نشاطآفرین و مهیج.
شما هم بگویید: در تمنای پرداختن به چه شغلهای دیگری میتوان به نویسندگی پناه برد؟
شاهین کلانتری
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
خخخخخخخ
به بسامد بالای حرف «خ» در واژگان شعر زیر بنگریم:
خوابیدار
خوابیدار
در خاکریز خودسوز خود
خو کرده به خوشههای خشم
و خروش خروس خسته
خاکسپار خرافهای خیس و خوشخیم
خرسند از خطابهی خفاش
خمس خمس خاطرات را خرج خلوت خویش کردهام
تا خمپارهی خیال در خلال من بخلد
و من خونبهای خیال خویش را به خدنگی خُرد
خراج کنم
و در خلوت خُمخانهی خویش بخرامم
خراب.*
حرف دربارهی حرفهاست و تأثیر آنها در انتقال حس و خلق زیبایی. برخی حروف تیزاند و برخی نرم، برخی شورآفریند و برخی رخوتزا.
صدالبته نباید دنبال دستورالعملی باشیم که قاطعانه دربارهی کاربرد حسی حروف تجویز کرده باشد. کارکرد حروف را باید در بافتار خودویژهی هر متن بررسید. تکرار حرف «خ» در شعر بالا کاری میکند که شاید در شعر دیگری با مضمونی مشابه جواب ندهد.
حرف دربارهی حرفهاست و اینکه گاه به جای تمرکز روی کلِ وسیع یک مهارت بزرگ -در اینجا نوشتن- چه بهتر که ذرهبین بگیریم روی گوشهیی از آن و آن را بهتر و دقیقتر درک و اجرا کنیم. کلید کردن به حرفها بد گزینهیی نیست برای شروع:
قطعههای کوتاهی بنویسید و سپس ببینید میتوانید با افزایش بسامد برخی حرفها به نتیجهی بهتری برسید. به آثار دیگران هم از همین منظر بنگرید. برای مثال مدتی شعر شاملو را فقط از همین زاویه بخوانید.
شاهین کلانتری
*از دفتر شعر «گیومههای سرگردان»، علیرضا عامری، نشر رازگو، ص ۲۲
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
به بسامد بالای حرف «خ» در واژگان شعر زیر بنگریم:
خوابیدار
خوابیدار
در خاکریز خودسوز خود
خو کرده به خوشههای خشم
و خروش خروس خسته
خاکسپار خرافهای خیس و خوشخیم
خرسند از خطابهی خفاش
خمس خمس خاطرات را خرج خلوت خویش کردهام
تا خمپارهی خیال در خلال من بخلد
و من خونبهای خیال خویش را به خدنگی خُرد
خراج کنم
و در خلوت خُمخانهی خویش بخرامم
خراب.*
حرف دربارهی حرفهاست و تأثیر آنها در انتقال حس و خلق زیبایی. برخی حروف تیزاند و برخی نرم، برخی شورآفریند و برخی رخوتزا.
صدالبته نباید دنبال دستورالعملی باشیم که قاطعانه دربارهی کاربرد حسی حروف تجویز کرده باشد. کارکرد حروف را باید در بافتار خودویژهی هر متن بررسید. تکرار حرف «خ» در شعر بالا کاری میکند که شاید در شعر دیگری با مضمونی مشابه جواب ندهد.
حرف دربارهی حرفهاست و اینکه گاه به جای تمرکز روی کلِ وسیع یک مهارت بزرگ -در اینجا نوشتن- چه بهتر که ذرهبین بگیریم روی گوشهیی از آن و آن را بهتر و دقیقتر درک و اجرا کنیم. کلید کردن به حرفها بد گزینهیی نیست برای شروع:
قطعههای کوتاهی بنویسید و سپس ببینید میتوانید با افزایش بسامد برخی حرفها به نتیجهی بهتری برسید. به آثار دیگران هم از همین منظر بنگرید. برای مثال مدتی شعر شاملو را فقط از همین زاویه بخوانید.
شاهین کلانتری
*از دفتر شعر «گیومههای سرگردان»، علیرضا عامری، نشر رازگو، ص ۲۲
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
Forwarded from مدرسه نویسندگی|شاهین کلانتری
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نقشهی راه تبدیل علایق به کسبوکار اینترنتی از طریق تولید محتوا
@shahinkalantari
بهترین تمرینها برای شروع نویسندگی
نویسندگی و کارآفرینی چگونه با هم ترکیب میشوند؟
چگونه موضوع مناسبی برای فعالیت در یک حوزهی خاص انتخاب کنیم؟
چرا همهی ما باید با دو مهارت «تولید محتوا» و «تبلیغنویسی» آشنا باشیم؟
با چه مدلها و برنامههایی میتوان یک کسبوکار اینترنتی را به جریان درآمدی پایداری رساند؟
چگونه در مسیر نویسنده-کارآفرین شدن تداوم داشته باشیم؟
چگونه سفارشها و پروژههای پولسازی در زمینهی تولید محتوا و تبلیعنویسی دریافت کنیم؟
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM