Telegram Web Link
🗣️«من چیزی خلق نمی‌کنم، فقط کسی هستم که به سادگی سنگی را بلند کرده و زیرش را نشان می‌دهد. تقصیر من نیست که گاهی از آن زیر هیولا بیرون می‌آید.»

©️ژوزه ساراماگو


#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کلمه‌یی برای تمام عمر

برخی فرض‌ها که بنا را بر نوعی محدودیت می‌گذارند، در شکل‌گیری ایده‌های خلاقانه مؤثرند. برای مثال، در وبینار اخیر اهل نوشتن پیشنهاد کردم:

فرض کنید تا پایان عمر باید جمله‌هایتان را فقط با یک واژه‌ی خاص شروع کنید، نه هیچ واژه‌ی دیگری.

«من»، «از»، «برای»، «عشق»، «زندگی»، «باید» و «تا» بخشی از پاسخ‌ها بودند.

سپس هر کسی با کلمه‌ی برگزیده‌ی خود چند جمله نوشت.
من که «از»‌ را برگزیده بودم نوشتم:‌

«از وقتی لذت واقعی نوشتن را تجربه کردم که هر روز، حداقل یک ساعت، بی‌وقفه نوشتم.»
«از چیزهایی که بیزارم بهانه‌یی می‌سازم برای نوشتن.»
«از اولش هم می‌دانستم که یک روز معلم می‌شوم.»

یکی دو نفر از دوستان، بعد از تمرین گفتند چنین محدودیتی در بلندمدت تحمل‌ناپذیر است، بسیاری هم از این گفتند که این کار سبب شده تمرکز بیشتری برای نوشتن بیابند.

باری، هرازگاهی با ایجاد چنین محدودیت‌هایی می‌توانیم فشار لذت‌بخشی به ذهنمان وارد کنیم، شاید اینگونه بتوان از نوشتن نوعی بازی ساخت.

انتخاب شما چیست؟ حداقل سه کلمه را انتخاب کنید و چه‌بهتر که واژه‌هایتان را این پایین هم‌رسانی کنید. اگر از من می‌شنوید، هیچ‌یک از واژه‌هایی را که در این یادداشت به عنوان نمونه آمده انتخاب نکنید.

شاهین کلانتری


#تردیدار #یادداشت_روز
ShahinKalantari.com
@Tardidar @ShahinKalantari
🗣️ «من اگر حرف نزنم خفقان می‌گیرم. اگر ننویسم از درد رهایی نمی‌یابم و به همین سبب، شدت درد، برایم آغاز شعر است.»

-مینا اسدی


📌با هم بنویسیم

کلمه‌ی روز: «درد»
با استفاده از این واژه جمله‌ی کوتاهی بنویسید و این پایین هم‌رسانی کنید.

#جمله
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
شیوه‌‌های شاخ‌‌ و برگ دادن به متن داستان | ۱

«نمی‌توانم به ایده‌هایم شاخ و برگ بدهم.»
«داستان مفصلی در ذهن دارم اما وقتی شروع می‌کنم فقط می‌توانم خلاصه‌یی از آن را بنویسم.»
«احساس می‌کنم همه‌چیز را سطحی و سرسری می‌گویم و رد می‌شوم، دوست دارم با جزئیات بیشتری داستانم را تعریف کنم.»

شاید جمله‌های بالا حرف شما هم باشند. ناتوانی در گسترش متن یکی از مشکلات اساسی نویسندگان نوپاست.
در سلسله مطالبی که از این پس منتشر خواهد شد، با ارائه‌ی نمونه‌های گوناگونی از ادبیات ایران و جهان به شیوه‌های مختلف شاخ‌وبرگ‌دادن به نوشته‌ها می‌پردازیم.
هدف این سلسله‌ یادداشت‌ها آن است که برای شما جعبه‌ابزار پروپیمانی از شیوه‌های گسترش متن فراهم بیاورد.
برویم سراغ نمونه‌ها:


یک:
«فروشگاه پدرت هنوز باز است. برای این که وارد ساختمان بشوم باید از جلو فروشگاه بگذرم. طوری می‌گذرم که خانمی، که پشت صندوق نشسته و به خیابان مسلط است نتواند مرا ببیند. پله‌ها را آرام تا طبقۀ دوم بالا می‌آیم. بعد برمی‌گردم پایین. ساعت درست هشت است. می‌روم به طرف آسانسور. چرا می‌خواستم از راه پله بیایم؟ آسانسور وسیلۀ بدی‌ست. آدم مجبور است درش را باز کند و ناگهان در محیطی که هیچ آشنایی قبلی با آن ندارد قرار بگیرد. آمدن با پله باعث می‌شود که آدم تدریجاً به محیط خو بگیرد. در پله اختیار آدم با خود توست. هر لحظه نخواستی می‌توانی برگردی. آسانسور با این که خیلی آسان به بالا و پایین سر می‌خورد ولی اختیار بازگشت را به این آسانی به آدم نمی‌دهد. آسانسور در طبقۀ سوم می‌ایستد. من آهسته در آسانسور را باز می‌کنم. تو درست رو به روی در ایستاده و نردۀ پله‌ها تکیه کرده‌ای. من به سوی تو نمی‌آیم. تو به سوی من نمی‌آیی. در واقع ما به سوی هم جاری می‌شویم…»
شب یک شب دو، بهمن فرسی، ص. ۷۴ و ۷۵

به دیدگاه شخصیت درباره‌ی تفاوت راه پله و آسانسور توجه کنید. این بخش متن با یک پرسش شروع می‌شود و پس از آن راوی در چند سطر از افکار خودش درباره‌ی تفاوت راه پله و آسانسور می‌گوید. با اینکه حرف‌هایی نویسنده شبیه جملات قصار به نظر می‌رسد اما توی ذوق نمی‌زند. چون توی متن زورچپان نشده و با سایر بخش‌ها هماهنگ است.
تمرین:
به اطرافتان نگاه کنید. آیا می‌توانید مثل نمونه‌ای که خواندید چند سطری درباره‌ی یکی از چیزهایی که هر روز بی ‌تفاوت از کنار آن‌ می‌گذرید بنویسید؟

دو:
گاهی می‌توان پاراگرافی از داستان را مانند مقاله گسترش داد، مثل وقتی که مقاله‌نویس به شرح یک اصطلاح می‌پردازد. به این تعریف از «خواب کاذب» در پاره‌یی از کتاب «عشق با حروف کوچک» بنگرید:

«وقتی چشمانم را باز کردم در رختخوابم بودم. زنگ ساعت را خاموش کردم. به‌قول معروف دچار «بیداری کاذب» شده بودم. خواب می‌بینید که بیدارید و دقیقاً همان کاری را انجام می‌دهید که اگر بیدار بودید می‌کردید. همچنان فکر می‌کنید بیدارید تا این که اتفاق کوچکی -مثل پای برهنه بودن در خیابان، کسوف یا صدای وزوز پیوسته – به شما می‌گوید که این واقعاً اتفاق نیفتاده – حداقل در عالم بیداری. مشکل قضیه این است که وقتی متوجه می‌شوید چه اتفاقی افتاده همچنان باید از رختخواب بلند شوید و همه‌ی آن کارها را از نو انجام دهید.»
-فرانسس میرالس، ترجمه‌ی گلی امامی، نشر نیلوفر، ص. ۱۵۲

البته که نباید در استفاده از چنین شیوه‌یی افراط کرد، وگرنه ممکن است داستان شبیه مقاله‌های آموزشی بشود؛ اما گاهی به فراخور متن می‌توانیم از این تکنیک هم استفاده کنیم.
تمرین:
شخصیتی داستانی را فرض کنید که چیزی خریده و از فروشگاه بیرون آمده، اما از خرید خودش پشیمان است. احساس می‌کند چیزی را خریده که نیاز چندانی به آن نداشته، صرفن به خرید پناه آورده که اضطرابش را تسکین بدهد. حالا در اینجای داستان شخصیت پس از شرح ماجرای خرید می‌خواهد تعریف ساده‌یی از «خرید درمانی» بیان کند، به سیاق نمونه‌ی بالا چه خواهد گفت؟

شاهین کلانتری


#تردیدار #یادداشت_روز
شیوه‌های شاخ‌و‌برگ دادن به متن داستان | ۱
ShahinKalantari.com
خوشا دلی که به برگِ سپیدی از کاغذ می‌مانَد:
که زندگانی،
با خودنویسِ پیشآمدها،
هنوز
بر آن به جای ننهاده‌ست
سیاهه‌های فراوان از واژه و خط‌خوردگی،
از صوت و حرف یا پژواکِ صوت و حرف:
نشانه‌هایی درهم برهم،
نظیرِ زنجیری از جای پای که برجا می‌مانَد
از تاختنِ شیر در پیِ نخجیر،
بر سپیدی‌ِ برف.

©️اسماعیل خویی


#شعر
@shahinkalantari
چیزهای کوچک
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاهین کلانتری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تردیدار
Tardidar@

رابرت برول گفت: «از چیزهای کوچک لذت ببر. روزی خواهد آمد که متوجه می‌‌‌شوی چیزهای بزرگی بودند.»

می‌توانیم همین سخن را بهانه‌ی نوشتن کنیم.
از خود بپرسیم: 

کدام چیزهای زندگی را پیش‌تر کوچک می‌‌‌شمردم اما حالا بزرگ می‌بینم؟
کدام چیزهای زندگی را حالا کوچک می‌‌شمارم اما ممکن است بعدها بزرگ بدانم؟

گوشه‌یی از دفترچه‌یادداشتی نوشته‌بودم: «به من پرسشی بده تا ساعت‌ها در پاسخ آن بنویسم و درنهایت پرسش‌های دیگری تحویلت بدهم.»
از پرسشی به پرسش‌های دیگر رسیدن. شاید این توصیف دقیقی از فرایند نوشتن باشد.


#یادداشت_روز
@ShahinKalantari
ShahinKalantari.com
اتاقی از آن شخصیت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شیوه‌های شاخ‌و‌برگ دادن به متن داستان | ۲
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاهین کلانتری
| تردیدار Tardidar@

مارتین لیندستروم، محقق حوزه‌ی بازاریابی،‌ می‌گفت پیش از طراحی یا ارائه‌ی یک محصول چه‌بهتر که سری به زندگی و اتاق خواب مشتریان احتمالی بزنیم. محل زندگی آدم‌ها حرف‌های بسیاری درباره‌ی آن‌ها می‌زند.

باری، در بسیاری از داستان‌ها برای آشنایی با شخصیت‌ اصلی، توصیفی از اتاق خواب یا کار او می‌بینیم.
برای گسترش متن داستان بهتر است در گام نخست، بی‌هیچ گزینشی، تا می‌توانیم از اجزای اتاق شخصیت بنویسیم؛ اما در متن نهایی فقط باید جزئیاتی بیانگر را حفظ کرد؛ جزئیاتی که به معرفی شخصیت و ایجاد و تقویت فضای حسی و مفهومی داستان کمک می‌کنند.

اما باید به توصیف عینی اشیا بسنده کرد یا قدری تفسیر ذهنی هم به صحنه افزود؟
شاید گاهی توصیف بی‌روح اشیا کافی باشد، اما خیلی وقت‌های می‌توان با گفتن از نسبت شخصیت و اشیا عمق بیشتری به صحنه بخشید.

پاره‌یی از نخستین صفحه‌های رمان «درخشش زودگذر»،‌ اثر درخشان پی‌یر دریولاروشل، را بخوانیم:

«اتاقش را دوست داشت، صرف‌نظر از روزهای بدی که در این اتاق گذرانده بود، نسبت به تمامی اتاق‌های هتل‌هایی که از زمان ترک خانواده‌اش در آن‌ها اقامت داشت، دلپذیرتر بود. سیگاری روشن کرد و نگاهی به اطرافش انداخت.
وسایل روی میز و شومینه منظم چیده شده بود. به دور خودش دیواری کشیده بود که روزبه‌روز محدودتر می‌شد و درون این دایره همه چیز حساب شده بود. روزی میز نامه‌ها و فاکتورهایی قرار داشتند که درون دو پاکت مرتب شده بودند. همچنین پاکت‌های سیگار و جعبه‌های کبریت. یک خودکار. یک کیف قفل‌دار بزرگ. روی میز کنار تخت هم رمان‌های پلیسی یا عاشقانه، کتاب‌های مصور امریکایی و مجله‌های زرد به چشم می‌خورد. روی شومینه نیز دو شیء وجود داشت:‌ یک دستگاه مکانیکی خیلی ظریف، ‌یعنی کرنومتری از جنس پلاتین، و دیگری یک مجسمه کوچک زشت و زمخت از جنس گچ رنگی، به شکل یک زن، که از نمایشگاهی خریده بود و همه‌جا آن‌را با خود می‌برد. می‌گفت که زیباست، ولی خشنود بود که وجود این مجسمه زندگی‌اش را زشت می‌کند.
روی آینه عکس و تکه‌های بریده‌شده روزنامه چسبانده بود. تصویر صورت یک زن زیبا، که به سمت عقب خم شده و گویی محل اتصال چانه و گردن افراشته‌اش در حال گسستن است، دهانی از دو سو فراخ، سوراخ‌های بینی و کمان ناموزون ابروها. تصویر یک مرد از نمای پشت، که او هم به عقب خم شده، و روی پیشانی‌اش نوار کلفتی بسته که تا بینی کوچکش پایین می‌آید. بین این دو عکس، بریده‌ای از صفحه‌ی حوادث روزنامه به‌وسیله‌ی چهار تمبر چسبانده شده بود که روحیه انسان را تضعیف می‌کرد و برای او راه گریزی باقی نمی‌گذاشت.
راه گریزی از این اتاق وجود نداشت، اتاق ابدی وی بود. او که طی این سال‌ها مسکن مشخصی نداشت، هر شب، هر جایی که بود، به این زندان ایده‌آل خود باز می‌گشت. تمامی هیجانات توخالی‌اش آن‌جا بود، همانند یک جعبه‌ی کوچک، درون یک جعبه‌ی بزرگ‌تر. یک آینه، یک پنجره، و یک در. در و پنجره رو به جایی گشوده نمی‌شدند. آینه هم فقط رو به خودش گشوده می‌شد...
... در کنار این اشیا حس می‌کرد که به غیر از خودش می‌تواند چیز دیگری را نیز لمس کند. به این ترتیب، به شیوه‌ای دردآور این اشیا را می‌پرستید؛ و روز به روز به این وسایل عجیب برگزیده توسط خیالات مضحکش، وابسته‌تر می‌شد.» (ترجمه‌ی مهسا ابهری، نشر آرش)


تمرین:
با اتاق خودتان شروع کنید. اشیای اتاقتان درباره‌ی شما چه می‌گویند؟


#تردیدار #یادداشت_روز
شیوه‌های شاخ‌و‌برگ دادن به متن داستان | ۲
@ShahinKalantari
ShahinKalantari.com
shahin-kalantari-book.pdf
14.2 MB
📥 دانلود رایگان کتاب شاهراه تأثیرگذاری از شاهین کلانتری

توضیح نویسنده درباره‌ی نسخه‌ی الکترونیکی:

«استقبال از کتاب دلگرم‌کننده بود و در مدت کوتاهی به چاپ دوم رسید؛ اما به چند دلیل از انتشار چاپ سوم آن به شکل کاغذی صرف‌نظر کردم؛ دلیل اصلی این است: کاغذ گران شده و قیمت کتاب بالا رفته، شاید تهیه‌ی کتاب برای بسیاری از علاقه‌مندان دشوار باشد، به‌ همین دلیل دوست دارم نسخه‌ی الکترونیکی آن به رایگان در دسترس همه باشد؛ این با موضوع و هدف کتاب هم سازگار است. به امید آنکه این «شاهراه تأثیرگذاری» انگیزه‌ی لازم را برای ارائه ایده‌ها و افکارتان در فضای اینترنت فراهم کند.»

@shahinkalantari
Shahinkalantari.com
Madresenevisandegi.com
🗣️«تعدادی از داستان‌ها و رمان‌های معروف، اغلب خارجی، را اول می‌خواندم و وقتی از آن لذت می بردم دوباره و سه‌باره‌خوانی می‌کردم تا داستان را در ذهن اوراق کنم و عناصرش را کنار هم برای تماشا بنشانم‌. این طوری با مکانیزم رمان مورد نظرم آشنا می‌شدم؛ چگونه نویسنده شخصیت‌سازی می‌کند، چگونه داستان را جلو می‌برد، چگونه و در کجای داستان گزارش‌نویسی می‌کند و برای کدام هدف دیالوگ‌هایش را به کار می‌گیرد و... بعد یک بار دیگر رمان را می‌خواندم تا وصل شدن اجزاء را برای شکل دادن به انسجام داستان بفهمم.»

©️شهرام رحیمیان


#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
«اگر هزاران ایده در سر داشته باشم و در این میان تنها یک ایده مطلوب باشد شادمان و خوشبخت هستم.»

-آلفرد نوبل


🟢 یک کمپ ایده‌پزی‌ دیگر به پایان رسید. از شرکت‌کنندگان این دوره خواستیم تا اینجا از حس و نظر خودشان درباره‌ی این کمپ بنویسند.

✔️شما هم می‌توانید از طریق لینک زیر، در دوره‌ی بعدی به جمع ما بپیوندید:
➡️
https://www.tg-me.com/kelasenevisandegi/102

✔️کمپ ایده‌پزی جایی برای آشنایی با کتاب‌ها و ایده‌های جدید و خلق ایده‌های نو است.
محتوای آموزشی کمپ‌ ایده‌پزی در هر دوره به‌طور کامل تغییر می‌کند.


🔽نظرات شرکت‌کنندگان دوره‌های قبلی کمپ ایده‌پزی:
👇
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🗣️ «من از بیماریِ غریبی رنج می‌برم: کتاب می‌نویسم و بعد از نوشتنش شرمنده می‌شوم.»

-مونتسکیو، اندیشه‌های پراکنده


📌با هم بنویسیم

کلمه‌ی روز: «شرم»
با استفاده از این واژه جمله‌ی کوتاهی بنویسید و این پایین هم‌رسانی کنید.

#جمله
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
با من بنویس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از تجربه‌های تازه در نوشتن 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاهین کلانتری | تردیدار Tardidar@


چند روزی‌ست که با باشندگان همه‌ی دوره‌های نویسندگی خلاق همزمان با هم می‌نویسیم. روال کار به این شکل است که من دو سه قرار برای ساعت‌های مختلف هر روز تنظیم می‌کنم و در زمان معین در بستر آنلاین جلسات گرد هم می‌آییم و پس از مطالعه‌ی یکی‌ دو صفحه از کتابی که دوست داریم، بیست دقیقه یکسره آزادنویسی می‌کنیم.
جرقه‌ی برگزاری این قرارها پس از خواندن پاره‌یی از گفتار بلا در نمایشنامه‌ی «ندای درون» شکل گرفت:‌

«به شاگردام تمرین نگارش بیست دقیقه‌ای می‌دم. تنها قانون این تمرین اینه که موقع نوشتن به‌هیچ‌وجه نباید قلم از حرکت بایسته، حتی اگه نوشته به هیروگلیف ناخوانا تبدیل شه. هدف این تمرین نفوذ به ناخودآگاه و افزایش سرعت تفکره. از بچه‌های کلاس می‌خوام به یه کار وحشتناک فکر کنن، بدترین کاری که می‌تونن تصور کنن، تجاوز، قتل، آتیش زدن خونه‌ی یه خانواده، هر چیزی، و اجازه بدن کلام جاری شه.»
-آدم رَپ، ترجمه‌ی مهرناز پیلتن، نشر نی

تجربه‌ی همین چند روز با بازخوردهای غافلگیر‌کننده‌یی همراه بوده که برخی‌ش را برایتان نقل می‌کنم:

«من این تجربه را در شاخه‌های دیگر هنر داشته‌ام؛ مانند: همنوازی و نقاشی گروهی.
ولی با هم نوشتن، تبدیل به بهترین تجربه‌‌ی من در زمینه‌ی هنر شده.
نوشتن؛ در بیانِ احساسات، خیلی متفاوت عمل میکنه.
چقدر ساده و زیبا که فقط با یک قلم و کاغذ می‌توانم، عمیق‌ترین احساساتم را  بیان کنم.»
-آرام قنبری

«مدتی بود موتور نوشتنم سرد شده بود اما این قرارهای نوشتن دوباره روشنش کرد. چون زمانش کوتاه هست در بعضی ساعات روز می‌توانم انجامش بدم و راحته.»
-زهرا دادآفرید

من در این قرار با من بنویس دو ایده برای انتشار مقاله در کانالم پیدا کردم.»
-فاطمه

«این نخستین بار بود که گاهِ نوشتنِ اینگونه، اشکم جاری شد.
 بی‌اینکه بفهمم اشک‌ریزان بودم و دست به نوشتن.»
-بهار ابراهیمی

«با هم ‌نوشتن به آدم انگیزه مضاعف میده و بسیار لذت‌بخشه. طوری که با ذوق میام و پشت سر هم می‌نویسم. همین که بتونم در طول روز چند بار تموم فکرامو به سرعت از ذهنم بیارم رو صفحه عالیه.»
-زهرا صلحدار

«این جلسه تصمیم گرفتم راجع‌ به خودم بنویسم، ۲۰ دقیقه‌ای که من اسمش رو گذاشتم فیزیوتراپی خودم.
از عصبانیتم نوشتم، بایدهایی که باید انجام بدم و نبایدهایی که نباید انجام بدم.»
-شهاب تیموری

«وقتی بعد از مدت‌ها شروع به نوشتن کردم و دیدم چقدر توی این کار خوبم و حس مثبتی می گیرم. با خودم گفتم پرنیان! تو به زندگیه ۳۰ سالت ۲۳ سال نوشتن بی‌وقفه بدهکاری!
و وقتی بیست دقیقه تمام شد و متنم رو مرور کردم بی‌مبالغه می‌گم عاشق متنم شد.» 
-پرنیان ملاحسینی

«بعد از گذشت دوسال، خوشحالم در مدرسه‌ای بزرگ و مبتکر هستم که اصلا دوست ندارم ازش فارغ‌التحصیل شم. استاد عزیز نوشتاردرمانی موجب شد هرچه این روزها بر دلم سنگینی می‌کرد رو روی کاغذ نگارش کنم و به جهت روحی تخلیه شم. این یک بخش از رهایی و درمانه‌.»
-نجمه

«مدتی بود احساس می‌کردم بدجوری نوشته‌هایم خشک و بی‌روح شده به‌خصوص که دوست داشتم کمی طنز چاشنی‌شان کنم اما نمی‌شد تا جایی که چند ماه دست از نوشتن کشیدم . دو روز پیش با همان نوشته‌های خشک شروع کردم. در هفتمین قرار شش صفحه درباره‌ی فرش‌های خانه نوشتم، پر از جملاتی با تم طنز. تجربه‌ی عجیبی بود.»
-ر. شریفی

«بعد از قرار چهارم یا پنجم فکرها در ذهنم هماهنگ و منظم از نوک قلم بروی کاغذ جاری می‌شود و از شاخه‌ای به شاخه‌ای پریدن تقریباً به صفر رسیده‌ و به مدت ۲۰ دقیقه شاید هم بیشتر می‌توانم درمورد یک موضوع یا ایده‌ای بی‌وقفه بنویسم.»
-ربابه رضایی

«من به شدت برای خودم خوشحالم، چون تونستم توی آزادنویسی قرار ۱۱ تصمیم جدی برای خودم و زندگیم بگیرم. تصمیمی که می‌دونم به نفع منه و باید زودتر از اینها می‌گرفتم اما خوشحالم و ممنونم از قرار ۱۱ام که این پاداش رو به من داد.»
-فائزه

«واقعا تجربه‌ی خوبی بود، مدت‌ها بود احساس سنگینی توی فکرم بود افکار بهم ریخته و نامنظم اینو توی نوشتن هم دیدم ولی این زمانی که باید می‌نوشتم و مجبور بودم چیزی برای نوشتن پیدا کنم باعث شد همه رو روی کاغذ بیارم و درباره‌اش حرف بزنم با خودم حس سبکی فوق‌العاده‌ایه.»
-مری ش.

از این تجربه گفتم تا شاید شما برای آزمودن چنین کاری، به همراهی گروهی از دوستان دست‌به‌قلمتان، ترغیب شوید.

 #یادداشت_روز  
@ShahinKalantari
ShahinKalantari.com
🗣️ «شانس یعنی باور داشته باشی که خوش‌شانسی.»

-تنسی ویلیامز


📌با هم بنویسیم

کلمه‌ی روز: «شانس»
با استفاده از این واژه جمله‌ی کوتاهی بنویسید و این پایین هم‌رسانی کنید.

#جمله
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
بزرگ‌ترین اشتباه من در کتابخوانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاهین کلانتری 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تردیدار Tardidar@

تنبلی در حاشیه‌نویسی. اگر به گذشته برگردم تنها یک تغییر در شیوه‌ی مطالعه‌ام ایجاد می‌کنم: بی‌استثنا،‌ گوشه‌وکنار هر کتابی، دیدگاه‌هایم را می‌نویسم، البته با مداد.

حاشیه‌نویسی سبب می‌‌شود با دقت بیشتری به کتاب بیندیشیم، و بعدها مرور کتاب را به تجربه‌یی مفید و لذت‌بخش‌ تبدیل خواهد کرد؛ کتاب را باز می‌کنی و می‌فهمی آن را با چه حس‌وحالی خوانده‌یی و حالیا چه تغییری در احساس و اندیشه‌ات ایجاد شده. حتا اگر کتابت دست دیگران هم بیفتد، اگر ذوقی داشته باشند، از حواشی کتاب هم بهره‌یی خواهند برد.

امروز توی کتابفروشی کتابی قدیمی دیدم درباره‌ی نویسندگی. نگو مال جلال‌ آل احمد بوده و حواشی کتاب را از نظرات بعضن بامزه‌ی خود بی‌نصیب نگذاشته. خود کتاب تحفه‌ی خاصی نیست اما با خواندن یادداشت‌های آل احمد حس می‌کنی در حال شنیدن گفت‌وگوی دو نفر هستی، نه یک تک‌گویی خسته‌کننده از نویسنده.

چند روز پیش هم دفتر شعری پیدا کردم که با دست‌خط شاعر به ضیا موحد تقدیم شده بود. شعری از کتاب:
«نه من خود را می‌فهمم
نه تو مرا
نه تو خود را
پس بیا فعلاً با هم مساوی باشیم
حل نامعادلات با مرگ است.»
موحد دور سطر آخر خط کشیده و نوشته: «توضیح زائد»
شعری دیگری از همان کتاب:
«کاش می‌شد به ابتدا برگشت
به حافظه‌ای خالی از پشیمانی.
کاش می‌شد به یکباره بیدار شد
از این خواب طولانی بر خاک
از این همه ترس و
از این همه ندانم دانی.»
در حاشیه دو سطر اول با روا‌ن‌نویسی سبز‌رنگ نوشته‌شده: «همین دو سطر»

صدالبته حاشیه‌نوشت‌های فردی سرشناس اهمیتی دارد از جنسی دیگر؛ اما بارها در کهنه‌فروشی‌ها برایم پیش آمده که نویسنده‌ی حواشی کتابی را نشناخته‌ام اما کتاب را صرفن به خاطر کیفیت نقد و نگرش او خریده‌ام.
حاشیه‌نویسی اگر درست صورت بگیرد نه‌تنها کتاب را خراب نمی‌کند، ‌بلکه به ارزش آن می‌افزاید.

 #یادداشت_روز  
@ShahinKalantari
ShahinKalantari.com
چند توصیه‌ به کسانی که می‌خواهند واردِ حوزۀ ویراستاری شوند


اجازه دهید پیش از آن‌که هر گونه توصیه‌ای کنم، نکتۀ مهمِ دیگری را بیان و بر آن تأکید کنم. ویراستاری نوعی حرفه است. در عرفِ حرفه‌ها به کسی می‌گویند «حرفه‌ای» که در رشته‌ای هم دانش و هنرِ کافی دارد، هم روزانه به‌طورِ تمام‌وقت یا پاره‌وقت به آن حرفه مشغول است. مطابقِ این تعریف، بسیاری از آنان که حتی در ویرایشْ دانش و هنرِ کافی دارند، ویراستار محسوب نمی‌شوند؛ چون این کار را به‌طورِ مستمر و روزانه انجام نمی‌دهند.

افزون بر این‌ها، حرفۀ ویراستاری هم مانندِ همۀ حرفه‌های دیگر، مهارت‌های ویژه‌ای لازم دارد که ویراستار باید بر آن‌ها چیره باشد؛ مثلاً طرزِ تعامل با هم‌کاران از قبیلِ ناشر و نویسنده و صفحه‌آرا، روشِ مواجهۀ عاقلانه با چالش‌های غیرمترقبه، مدیریتِ روندِ کار از نظرِ سرعت و کیفیت، و مراقبتِ مسئولانه از امنیتِ نوشته و حیثیتِ نویسنده.

آن‌چه تا به این‌جا گفتم دربارۀ شخصِ ویراستار و حرفۀ ویراستاری بود؛ اما چیزی که رایج‌تر است و به‌گمانم در این مطلب به مبحثِ ما مرتبط‌تر، مقولۀ «درست‌نویسی» است. درست‌نویسی آن‌چنان با نویسندگی و محتواگری گره خورده که نمی‌توان نویسنده یا محتواگرِ نامسلط به درست‌نویسی را اصلاً نویسنده یا محتواگر دانست.

کسی که به اصولِ درست‌نویسی تسلط ندارد و آن اصول را در نوشته یا محتوایش به کار نمی‌برد، عملاً خودش را بازی می‌دهد، یعنی به‌جای نویسندگی و محتواگری، فقط نوشته‌بازی و محتوابازی می‌کند؛ درست عینِ کودکِ بازی‌گوشی که موقعِ گِل‌بازی، به‌خیالِ خودش کوزه‌گری می‌کند؛ درحالی‌که نه فنِ کوزه‌گری را بلد است، نه فوتش را. به‌بیانِ سرراست‌تر، درست‌نویسی در عرصۀ نویسندگی و محتواگری زینت نیست، بلکه اصلِ کار است.

با این مقدمه، می‌خواهم بگویم تسلط بر اصول و اسلوبِ ویراستاری به‌عنوانِ یک حرفه‌ لزوماً برای همگان واجب نیست؛ اما تسلط بر اصول و اسلوبِ درست‌نویسی برای همگان واجب است؛ پس به خوانندگانِ این مطلب توصیه می‌کنم که خواه محتواگرند، خواه نویسنده، چه می‌خواهند محتواگر شوند، چه مایل‌اند نویسنده شوند، فراگرفتنِ درست‌نویسی را جدی بگیرند و هیچ وقت از تقویتِ این دانش‌هنر دست نکشند، که داشتنش آبروخَر است و نداشتنش آبروبَر!

اما فارغ از این‌که می‌خواهند ویراستار شوند یا نویسنده یا محتواگر، بدانند که بیش از نود درصدِ کتاب‌های آموزشِ ویراستاری و درست‌نویسی، کمک‌کننده که نیستند هیچ، گم‌راه‌کننده هم هستند.

اغلبِ این کتاب‌ها را کسانی نوشته‌اند که نه زبان‌شناسی خوانده‌اند، نه حتی ویراستار بوده‌اند؛ فقط عرصه را خالی دیده‌اند و در نبودِ متخصصِ متبحر، جزوه‌ای سرهم کرده‌اند و اگر می‌شده تصورات و منویاتِ خودشان را هم به‌اسمِ دانش و هنرِ ویراستاری و درست‌نویسی، به خوردِ نوآموزان داده‌اند. بنابراین به تمامیِ علاقه‌مندان توصیه می‌کنم که اولاً به خواندنِ این کتاب‌ها بسنده نکنند، ثانیاً همین کتاب‌ها را محتاطانه و منتقدانه بخوانند.

اکنون ممکن است بپرسند که اگر اغلبِ کتاب‌های این حوزه گم‌راه‌کننده‌اند، پس از کجا تشخیص بدهند که کدام کتاب‌ها کمک‌کننده‌اند و اصلاً چه‌طور ویراستاری یا درست‌نویسی را یاد بگیرند.

باید گفت هر دوی این‌ها دانش‌هنرند و به‌صِرفِ کتاب‌خواندن نمی‌توان یادشان گرفت؛ چراکه با مطالعۀ کتاب‌ها فقط می‌توان بخشِ دانشِ این حوزه را فراگرفت و بخشِ هنرِ آن مغفول می‌ماند. بنابراین بهترین روی‌کرد روی‌کردِ چکه‌آموزی و بهترین راه‌کار راه‌کارِ مهارت‌ورزی است.

چکه‌آموزی یعنی به‌جای جست‌وجوی مبناهای کلان، در جست‌وجوی نکته‌های خُرد باشند و بکوشند که این دانش را چکه‌چکه بیاموزند. مهارت‌ورزی یعنی به‌جای مطالعۀ صِرف، در کارگاهی عملی شرکت کنند و نکته‌های آموخته و نکته‌های ریزتر و خاص‌تر را در کنارِ آموزگارِ ویراستاری و درست‌نویسی و با نظارتِ مستقیمِ او، آن هم روی متنِ واقعی پیاده و تمرین کنند.

در این گیرودار، مطالعۀ کتابِ نکته‌های ویرایش نوشتۀ علی صلح‌جو می‌تواند کمک‌کار باشد؛ البته این تذکر واجب است که منبعِ یادشده برای تازه‌کاران و نوآموزان نوشته نشده؛ ولی در نبودِ منبعِ درست‌ودرمان، همین اثر هم می‌تواند چشم‌وگوشِ خوانندۀ جوینده را باز کند و ذهنِ او را به مسائلِ زبانی حساس گرداند.


معین پایدار، ۱۵ خرداد ۱۴۰۲
🗣️ «من در قفس هستم، میله‌ها در درون من است.»

-فرانتس کافکا


📌با هم بنویسیم

کلمه‌ی روز: «قفس»
با استفاده از این واژه جمله‌ی کوتاهی بنویسید و این پایین هم‌رسانی کنید.

#جمله
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
اگر عشق نباشد نباید زندگی کرد. بنابراین شما عاشقانه زندگی کنید. عشق که موضوع نمی‌خواهد. موافقت کسی را نمی‌خواهد. نباید برای عشق ورزیدن از کسی اجازه بگیریم. این حق ماست. این حقی‌ست که هیچ‌کس و هیچ نیرویی نمی‌تواند در آن دخالت کند. در عشق ورزیدن نه باید به کسی توضیح بدهی و نه باید از کسی اجازه بگیری. اگر عشق نباشد هیچ‌چیز دیگری نیست.


©️رضا زاهد | «کتاب رضا زاهد» | ص. ۵۲


#قصار
@shahinkalantari
سالمندِ عزیزِ خانواده دارد داستانِ جالبی را که بارها و بارها گفته دوباره می‌گوید؟ چه خوب که می‌گوید. چه خوب است که هست و می‌گوید.
‏این داستان‌گویی را این‌طور نبینیم که قرار است اطلاعاتی به ما بدهد—چونان اجرای مکررِ ترانه بشنویم‌اش، چونان رقصی زیبا ببینیم‌اش.

©️کاوه لاجوردی


#قصار
@shahinkalantari
...در نتیجه رورتی بر این ایده‌ی هارولد بلوم تأکید می‌کند که هر چه بیشتر کتاب—و حتماً رمان—بخوانیم، به شیوه‌های بیشتری برای انسان بودن دست یافته‌ایم و بیشتر متقاعد می‌شویم که انسان‌ها جز خودشان چیزی برای اتکا کردن ندارند.

©️شاپور بهیان، کتاب «چکامه‌ی گذشت/مرثیه‌ی زوال»، نشر چشمه، ص. ۱۸۱


#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
سایه‌ی یک سیب را توصیف کن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاهین کلانتری 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تردیدار Tardidar@

گاهی جمله‌یی کوتاه انگیزه‌یی می‌شود برای ده برابر بیشتر نوشتن. یکی از این جمله‌ها که در من بسیار اثر کرد از پیتر د بویسر است خطاب به مترجم کتاب «کتاب‌سوزی/چشم‌انداز گذرگاه خیالی»:
«ساعت‌ها بدون گوشی تلفنت بنشین و سایه‌ی یک سیب را توصیف کن.»

این جمله ما را دعوت می‌کند به دیدن، حوصله‌ی دیدن،‌ حوصله‌ی از دیده‌ها نوشتن.
باور کن. باور کن که نوشتن یعنی حوصله.
شاید چون حوصله‌ی خیلی چیزهای دنیا را نداشته‌یی به نوشتن پناه آورده‌یی. پناه آورده‌یی تا از بی‌حوصله‌گی‌ات بگویی؛ اما همین هم حوصله می‌خواهد، حوصله‌ی کلمات را سر بردن، تا بهتر شدن، ذره ذره بهتر شدن.

 #یادداشت_روز  
@ShahinKalantari
ShahinKalantari.com
2024/10/02 22:37:21
Back to Top
HTML Embed Code: