▫️او خود یک داستان است
به سبب پژوهشی که میکردم و برحسب آن فیلمنامهای که در راه بود یک روز از متخصص اعصاب و روان، اولیور ساکس، مولف کتاب «مردی که همسر خود را یک کلاه تصور میکرد»، پرسیدم که به نظر او یک انسان طبیعی کیست؟ پرسشی شاید بیهدف، که هیچ میلی برای پاسخ گفتن برنمیانگیزاند.
اما در مقام یک متخصص اعصاب و روان، ساکس نظر جالبی بیان داشت.
او ابتدا کمی تأمل کرد و سپس گفت که یک انسان معمولی، شاید، کسی است که قادر است داستان زندگی خود را حکایت کند.
او میداند از کجا آمده و به کجا میرود (او گذشتهای دارد، حافظهای که منظم کار میکند)،
و میداند در کجاست (هویتش چیست)،
و گمان دارد میداند به کجا میرود (او برای خود طرحهایی دارد، که مرگ آخرین آنهاست).
پس در این صورت در میان یک روایت داستانی جای گرفته است، او خود یک داستان است.
©️نقل از کتاب اندر حکایت کردن یک داستان، ژان-کلود کرییر
دوست دارید قصههای شخصیتان را بهتر روایت کنید؟
به ما بپیونید:
👇
https://www.tg-me.com/kelasenevisandegi/30
به سبب پژوهشی که میکردم و برحسب آن فیلمنامهای که در راه بود یک روز از متخصص اعصاب و روان، اولیور ساکس، مولف کتاب «مردی که همسر خود را یک کلاه تصور میکرد»، پرسیدم که به نظر او یک انسان طبیعی کیست؟ پرسشی شاید بیهدف، که هیچ میلی برای پاسخ گفتن برنمیانگیزاند.
اما در مقام یک متخصص اعصاب و روان، ساکس نظر جالبی بیان داشت.
او ابتدا کمی تأمل کرد و سپس گفت که یک انسان معمولی، شاید، کسی است که قادر است داستان زندگی خود را حکایت کند.
او میداند از کجا آمده و به کجا میرود (او گذشتهای دارد، حافظهای که منظم کار میکند)،
و میداند در کجاست (هویتش چیست)،
و گمان دارد میداند به کجا میرود (او برای خود طرحهایی دارد، که مرگ آخرین آنهاست).
پس در این صورت در میان یک روایت داستانی جای گرفته است، او خود یک داستان است.
©️نقل از کتاب اندر حکایت کردن یک داستان، ژان-کلود کرییر
دوست دارید قصههای شخصیتان را بهتر روایت کنید؟
به ما بپیونید:
👇
https://www.tg-me.com/kelasenevisandegi/30
▫️چرا باید نوشت؟
در باب ضرورت نوشتن
عمارتی تاریک و گردگرفته را تصور کنید. آدم وقتی وارد چنین فضایی میشود، کورمالکورمال، با بسودن در و دیوار و یاری گرفتن از حواس دیگر، موقعیتی از آن در ذهن خود میسازد؛ نقشهای از محیط در مغزش شکل میگیرد. دمی به همین موقعیت و نقشهٔ گنگ خو میکند و در این حال، جزئیات را هم میپرود: تالاری شکوهمند میبیند با قندیلها و آویزههای بسیار و تابلوهایی نفیس بر دیوارها و ترمههایی که بر اشیا و اثاثیه کشیدهاند… تا یافتن کلید برق بر دیوارْ خیالورزی میکند. مییابد و میفشارد و همهجا روشن میشود. تاری و تیرگی میرود. حال، دالانی دخمهطور میبیند با جرزهای شکافته که از هر شکافش جنی زندهخوار در حال بیدار شدن است.
بیشتر انسانها در دو مرحله هستی را درک میکنند و درمییابند. در مرحلهٔ نخست، انسان فرهنگ را میآموزد؛ جامعهپذیر میشود و بیآنکه خود بداند، جهانبینیاش پا میگیرد و ستون اندیشههایش میشود. آدمی در این مرحله به درک و دریافتی از هستی میرسد که، با وجود شکها و تردیدهای احتمالی، قطعی و «طبیعی» مینماید و جهان در نظرش «نظام احسن» جلوه میکند؛ مرحلهای است که انسان، با همهٔ کلنجاری که گهگاه با خود میرود و همهٔ تب و تاب کودکی و نوجوانی، در نهایت، در برابر اسطورههای کهن و نو سر فرومیآورد و، بیدلزدگی و ملال، در بستر سنتهای گسترده میآساید.
مرحلهٔ دوم، مرحلهٔ فراموشی آموختههاست؛ فراموشی صفر تا صد آموختهها. دیدن خود بسان گونهای از میلیونها گونهٔ دیگر حیات. در این مرحله، تمام روایتهای معناده و کلان پا در هوا میشوند؛ آدمی لنگر خود را از دست میدهد و در جهانی بی سر و ته، بیکانون، خود را آونگ میبیند. تازه باید از نو بسازد. از آن پس، دیگر زندگی لذت معنادار پیشین را ندارد. مانند لاکپشتی که لاکش را کنده باشند، تا ابد بیپناهگاه است. تنهایی تنها راه اوست. دیگر طعمهای پیشین میمیرند، آب مزهٔ همیشگیاش را از دست میدهد، نان بهره و برکتش را میبازد؛ تو میمانی و جاندارانی چون تو که هر کدام جهانی سربستهاند و با هم بر تلّخاکی سرگردان سوارید؛ نه ناخدایی، نه قطبنمایی (کدام قطب؟)، نه بادبانی که برافرازی؛ سرگردان در پهنهٔ هستی.
آدمی، ناگاه، تشنه و راهزده و هراسان، از خواب برمیخیزد؛ نشئگی از سر پریده و واقعیت رخ نموده که «این منم!»
در این بنبست مطلق، وقتی جهان سیرت شرارتبار و بدگوهری خود را رو میکند و خُردی آدمی و همهٔ روایتهای آرامبخش او را به رخ میکشد، وقتی انسانْ نبودِ حقیقت- و یا ناتمامی و ناتوانی خود در فهم آن- را با گوشت و پوست درمییابد، خودش دست به کار ساختن معنا میشود. گاهی، از سر ناچاری، نظرگاههای پیشین را با چکشکاری میپذیرد و گاهی میکوشد نظرگاهی تازه خلق کند. هرچه هست، پس از آن، تنهاتر و ساکتتر میشود، و سوزی افسرنده از ژرفای تهیِ کهکشانهای دوردست میآید و تسخیرش میکند و خبر از بیخبری میدهد. از آن پس «محکوم به آزادی» است، آزادی از هر قید و بندی. از آن پس، هرگونه بهرهکشی «طبیعی» ای تبدیل میشود به امری «ساختگی»، و در باقی عمر، آدمی در ستیز و گیرودار است با امر ساختگی.
اما انسان که گلهای میزید و عرصهٔ عمومی دارد، نمیتواند آزادی مطلق داشته باشد و هر کاری که دلش خواست بکند. پس ممکن است این آزادی بیکرانه را در هنر و «آفرینش هنری» بجوید و واقعیت دلخواه خود را در کهکشان زبان بسازد. اینجاست که نوشتن ضروری میشود و تسکین میدهد؛ نوشتن تبدیل میشود به کنشی معنادار. فلک را سقف میشکافی و طرحی نو درمیاندازی، از جهان به زبان میپناهی.
این را ناگفته نگذارم که نویسنده، لزوماً و همیشه، در پی تهی کردن واژهها از بار معنایی قاموسیشان نیست؛ در سرزمینی که خودکامگان زبان را آشفته و شناور میخواهند، «درستنویسی» کنشی آزادیخواهانه است.
در هر حال، نوشتن هم ساختن است و هم ویران کردن، هم گریختن است و هم پناه بردن، هم تسکین است و هم سرگرمی.
©️عباس سلیمی آنگیل | بارو (+)
#از_نوشتن
@shahinkalantari
در باب ضرورت نوشتن
عمارتی تاریک و گردگرفته را تصور کنید. آدم وقتی وارد چنین فضایی میشود، کورمالکورمال، با بسودن در و دیوار و یاری گرفتن از حواس دیگر، موقعیتی از آن در ذهن خود میسازد؛ نقشهای از محیط در مغزش شکل میگیرد. دمی به همین موقعیت و نقشهٔ گنگ خو میکند و در این حال، جزئیات را هم میپرود: تالاری شکوهمند میبیند با قندیلها و آویزههای بسیار و تابلوهایی نفیس بر دیوارها و ترمههایی که بر اشیا و اثاثیه کشیدهاند… تا یافتن کلید برق بر دیوارْ خیالورزی میکند. مییابد و میفشارد و همهجا روشن میشود. تاری و تیرگی میرود. حال، دالانی دخمهطور میبیند با جرزهای شکافته که از هر شکافش جنی زندهخوار در حال بیدار شدن است.
بیشتر انسانها در دو مرحله هستی را درک میکنند و درمییابند. در مرحلهٔ نخست، انسان فرهنگ را میآموزد؛ جامعهپذیر میشود و بیآنکه خود بداند، جهانبینیاش پا میگیرد و ستون اندیشههایش میشود. آدمی در این مرحله به درک و دریافتی از هستی میرسد که، با وجود شکها و تردیدهای احتمالی، قطعی و «طبیعی» مینماید و جهان در نظرش «نظام احسن» جلوه میکند؛ مرحلهای است که انسان، با همهٔ کلنجاری که گهگاه با خود میرود و همهٔ تب و تاب کودکی و نوجوانی، در نهایت، در برابر اسطورههای کهن و نو سر فرومیآورد و، بیدلزدگی و ملال، در بستر سنتهای گسترده میآساید.
مرحلهٔ دوم، مرحلهٔ فراموشی آموختههاست؛ فراموشی صفر تا صد آموختهها. دیدن خود بسان گونهای از میلیونها گونهٔ دیگر حیات. در این مرحله، تمام روایتهای معناده و کلان پا در هوا میشوند؛ آدمی لنگر خود را از دست میدهد و در جهانی بی سر و ته، بیکانون، خود را آونگ میبیند. تازه باید از نو بسازد. از آن پس، دیگر زندگی لذت معنادار پیشین را ندارد. مانند لاکپشتی که لاکش را کنده باشند، تا ابد بیپناهگاه است. تنهایی تنها راه اوست. دیگر طعمهای پیشین میمیرند، آب مزهٔ همیشگیاش را از دست میدهد، نان بهره و برکتش را میبازد؛ تو میمانی و جاندارانی چون تو که هر کدام جهانی سربستهاند و با هم بر تلّخاکی سرگردان سوارید؛ نه ناخدایی، نه قطبنمایی (کدام قطب؟)، نه بادبانی که برافرازی؛ سرگردان در پهنهٔ هستی.
آدمی، ناگاه، تشنه و راهزده و هراسان، از خواب برمیخیزد؛ نشئگی از سر پریده و واقعیت رخ نموده که «این منم!»
در این بنبست مطلق، وقتی جهان سیرت شرارتبار و بدگوهری خود را رو میکند و خُردی آدمی و همهٔ روایتهای آرامبخش او را به رخ میکشد، وقتی انسانْ نبودِ حقیقت- و یا ناتمامی و ناتوانی خود در فهم آن- را با گوشت و پوست درمییابد، خودش دست به کار ساختن معنا میشود. گاهی، از سر ناچاری، نظرگاههای پیشین را با چکشکاری میپذیرد و گاهی میکوشد نظرگاهی تازه خلق کند. هرچه هست، پس از آن، تنهاتر و ساکتتر میشود، و سوزی افسرنده از ژرفای تهیِ کهکشانهای دوردست میآید و تسخیرش میکند و خبر از بیخبری میدهد. از آن پس «محکوم به آزادی» است، آزادی از هر قید و بندی. از آن پس، هرگونه بهرهکشی «طبیعی» ای تبدیل میشود به امری «ساختگی»، و در باقی عمر، آدمی در ستیز و گیرودار است با امر ساختگی.
اما انسان که گلهای میزید و عرصهٔ عمومی دارد، نمیتواند آزادی مطلق داشته باشد و هر کاری که دلش خواست بکند. پس ممکن است این آزادی بیکرانه را در هنر و «آفرینش هنری» بجوید و واقعیت دلخواه خود را در کهکشان زبان بسازد. اینجاست که نوشتن ضروری میشود و تسکین میدهد؛ نوشتن تبدیل میشود به کنشی معنادار. فلک را سقف میشکافی و طرحی نو درمیاندازی، از جهان به زبان میپناهی.
این را ناگفته نگذارم که نویسنده، لزوماً و همیشه، در پی تهی کردن واژهها از بار معنایی قاموسیشان نیست؛ در سرزمینی که خودکامگان زبان را آشفته و شناور میخواهند، «درستنویسی» کنشی آزادیخواهانه است.
در هر حال، نوشتن هم ساختن است و هم ویران کردن، هم گریختن است و هم پناه بردن، هم تسکین است و هم سرگرمی.
©️عباس سلیمی آنگیل | بارو (+)
#از_نوشتن
@shahinkalantari
من هنگام پیادهروی به بهترین اندیشههایم دست یافتهام.
©️سورن کییرکگارد
📌شما اهل پیادهروی هستید؟
#قصار
@shahinkalantari
©️سورن کییرکگارد
📌شما اهل پیادهروی هستید؟
#قصار
@shahinkalantari
خاطرههایمان به مرور بازسازی میشود زیرا آنها را خواسته یا ناخواسته دستکاری میکنیم. دربارهٔ بعضی آدمهای خوشتعریف مضمون کوک میکنند که شرح فلان ماجرایشان طی سالیان چندین ورژن عوض کرده. اعتراف کنم خاطرات خودم را وقتی روی کاغذ آوردهام انگار اصل ماجرا، مثل طرحهای اولیهٔ تابلوهای نقاشان عهد رنسانس، زیر آخرین طرح پنهان و بلکه گم شده و حالا وقتی به واقعه فکر میکنم، نوشتهٔ ده سال پیشم را بهتر از اصل ماجرای چهل سال پیش به یاد میآورم.
©️محمد قائد، مجلهی کرگدن، اسفند ۱۴۰۱
#قصار #از_نوشتن
@shahinkalantari
©️محمد قائد، مجلهی کرگدن، اسفند ۱۴۰۱
#قصار #از_نوشتن
@shahinkalantari
کتابها، خاطرات مشترک نویسندهها و خوانندهها هستند.
©️حسین رسولزاده، یادداشتهای بیسرانجام
#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
©️حسین رسولزاده، یادداشتهای بیسرانجام
#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
Forwarded from کلاس نویسندگی | دورههای جدید مدرسه نویسندگی
💥جدید
دورهی جدید کارگاه تمرین نوشتن (تولید محتوا)
🟢همراه با تخفیف ویژه بهمدت محدود
🔸دورهای برای آشنایی با نویسندهها و کتابهای مختلف و تمرین انواع مختلف نوشتار
🔹در این کارگاه هزاران کلمه متن متفاوت خواهید نوشت
🔻برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبتنام روی لینک زیر کلیک کنید:
👇
madresenevisandegi.com/5732
اگر از طریق سایت نتوانستید ثبتنام کنید میتوانید مبلغ را به شمارهی کارت زیر واریز کنید:
6274121181110032
سپس رسید را برای راهنمای کارگاه بفرستید تا شما را در دوره عضو کند. نشانی راهنمای دوره:
👇
@eisamahdipoor1
دورهی جدید کارگاه تمرین نوشتن (تولید محتوا)
🟢همراه با تخفیف ویژه بهمدت محدود
🔸دورهای برای آشنایی با نویسندهها و کتابهای مختلف و تمرین انواع مختلف نوشتار
🔹در این کارگاه هزاران کلمه متن متفاوت خواهید نوشت
🔻برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبتنام روی لینک زیر کلیک کنید:
👇
madresenevisandegi.com/5732
اگر از طریق سایت نتوانستید ثبتنام کنید میتوانید مبلغ را به شمارهی کارت زیر واریز کنید:
6274121181110032
سپس رسید را برای راهنمای کارگاه بفرستید تا شما را در دوره عضو کند. نشانی راهنمای دوره:
👇
@eisamahdipoor1
شعر برای من یک مسألهی جدی است، مسئولیتی است که در مقابل وجود خودم احساس میکنم، یک جور جوابی است که باید به زندگی خودم بدهم.
©️فروغ فرخزاد
#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
©️فروغ فرخزاد
#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
▫️سادگی فاخر، کلید زیبانویسی
نویسندگان را در دو گروه میتوان جای داد: معیارنویس؛ صاحب سبک.
نویسندگان صاحب سبک، به نوعی خاص از مهارت در نویسندگی دست یافتهاند و آن مهارت، ریشه در تواناییها و شخصیت آنان دارد. بنابراین، نوشتن به شیوۀ آنان، نه ممکن است و نه سودمند. تقلید از سبک دیگری، تکرار او است و وجود تکراری، دلپسند نیست؛ حتی اگر ممکن باشد و حتی اگر تکرار خدا باشد.
نوع دوم از نویسندگان، کسانیاند که به «نثر معیار» مینویسند. مهمترین مؤلفههای نثر معیار بدین قرار است:
۱. اصالت محتوا. در نثر معیار آنچه باید به چشم خواننده بیاید، محتوای نوشتار است، نه عبارتها و جملهها. یعنی زبان نوشتار نباید ذهن خواننده را درگیر زیبایی یا نازیبایی خود کند و محتوا را به حاشیه براند؛ مانند شیشۀ پنجره که ما حتی وقتی به آن مینگریم، آن را نمیبینیم، بلکه چیزی را میبینیم که در ورای آن است.
۲. سادگی. اگر خوانندهای با تمرکز میانه(سهدانگونیم)، با یکبار خواندن جملهای، آن را نفهمد، آن جمله معیوب است و اگر تعداد این گونه جملات در نوشتهای فراوان باشد، آن نوشتار به نثر معیار نیست.
۳. استفادۀ حداکثری از کلمات مأنوس و ترکیبهای آشنا.
۴. پرهیز از افراط یا تفرط در سرهنویسی.
هر یک از این مؤلفهها به گفتوگوهای درازدامن نیاز دارد؛ اما آنچه بیش از همه میدان بحث و جدل شده است، امکان «زیبانویسی در نثر معیار» است. نثر معیار، به دلیل تعهدش به اصالت معنا و سادهنویسی، مخالف انشانویسی و لفّاظی است، و از سوی دیگر، اهتمام به زیبایی کلام بدون لفاظی و آرایشگری دشوار است. چگونه میتوان هم زیبا نوشت و هم محتاج کلمات کمفایده در شکلگیری معنای جمله، نبود؟ چگونه میتوان هم زیبایی را پاس داشت و هم سادگی را و هم اصالت محتوا را؟ یکی از مهمترین پایههای زیبانویسی، آشناییزدایی است. چگونه میتوان نوشتار را هم از کلمات مأنوس و ترکیبهای آشنا آکند و هم آشناییزدایی کرد؟ پیراستگی(مهمترین اصل در نثر معیار) چگونه با آراستگی میآمیزد؟
پرسشهای بالا، اگر پاسخی هم داشته باشند، در تواناییها و قواعد نثر معیار است. اگر نویسندهای دو اصل زیر را مراعات کند، به نثری زیبا میرسد، بدون اینکه مجبور به تخلف از نثر معیار باشد:
یک. تبعید زیبانویسی به پستوی ذهن؛ یعنی قصد نخستین نویسنده باید سادهنویسی باشد نه زیبانویسی. چون زیبایی در سادگی است و گیرایی در رسایی. هر گونه کوشش برای زیبانویسی، نتیجۀ عکس میدهد و آنچه میآفریند، نثری تصنعی و ملالآور است. نباید در پی نوعی از زیبایی بود که ورای سادگی و روانی نوشتار است. این روش(تبعید زیبانویسی به پستوی ذهن)، به ذهن و قلم نویسنده، چنان آرامشی میدهد که او را برای آفریدن زیبایی طبیعی در نثر، آمادهتر و توانمندتر از کسی میکند که پیوسته به زیبانویسی میاندیشد و آرامش لازم را در وقت نوشتن ندارد. پس نخواه که زیبا بنویسی تا بتوانی که زیبا بنویسی.
دو. ترکیب سادهنویسی با فاخرنویسی. سادهنویسی اگر به مرز ابتذال نرسد و جامۀ فاخر بر تن کند، سرچشمۀ زیبایی در نثر معیار است. مشکل اکثر نویسندگان این است که مرز سادگی و ابتذال را نمیدانند. به بهانۀ سادگی به ورطۀ ابتذال میغلتند و گاهی از بیم ابتذال، به دام تصنع و تکلف میافتند. کلید زیبانویسی در سادگی فاخر است؛ یعنی سادگی استوار و قاعدهمند.
سه جملۀ زیر، سه نوع کوشش را برای زیبانویسی نشان میدهد:
سادگی مبتذل: «شخصیت ما را کتابهایی که مطالعه میکنیم و ما را تحت تأثیر قرار میدهند، میسازند.»
زیبایی تصنعی: «کتابها به دلیل محتوایی که دارند و تأثیری که از راه پیدا یا پنهان بر ما میگذارند، موم شخصیت ما را آنگونه که میپسندند، شکل و شمایل میدهند.»
سادگی فاخر(۱): «هر کتابی که میخوانیم، بخشی از شخصیت ما را میسازد.»
سادگی فاخر(۲): «شخصیت ما در دست کتابهایی که میخوانیم، همچون سازههای گچی در دست معماران ماهر است.»
سادگی فاخر(۳): «شخصیت ما ساخته و پرداختۀ کتابهایی است که میخوانیم.»
همینمقدار کوشش برای زیبانویسی کافی است. باقی را به قلم و فرایند نوشتار بسپارید تا «خودْ راه بگویدت که چون باید رفت.»
©️رضا بابایی (+)
#از_نوشتن
@shahinkalantari
نویسندگان را در دو گروه میتوان جای داد: معیارنویس؛ صاحب سبک.
نویسندگان صاحب سبک، به نوعی خاص از مهارت در نویسندگی دست یافتهاند و آن مهارت، ریشه در تواناییها و شخصیت آنان دارد. بنابراین، نوشتن به شیوۀ آنان، نه ممکن است و نه سودمند. تقلید از سبک دیگری، تکرار او است و وجود تکراری، دلپسند نیست؛ حتی اگر ممکن باشد و حتی اگر تکرار خدا باشد.
نوع دوم از نویسندگان، کسانیاند که به «نثر معیار» مینویسند. مهمترین مؤلفههای نثر معیار بدین قرار است:
۱. اصالت محتوا. در نثر معیار آنچه باید به چشم خواننده بیاید، محتوای نوشتار است، نه عبارتها و جملهها. یعنی زبان نوشتار نباید ذهن خواننده را درگیر زیبایی یا نازیبایی خود کند و محتوا را به حاشیه براند؛ مانند شیشۀ پنجره که ما حتی وقتی به آن مینگریم، آن را نمیبینیم، بلکه چیزی را میبینیم که در ورای آن است.
۲. سادگی. اگر خوانندهای با تمرکز میانه(سهدانگونیم)، با یکبار خواندن جملهای، آن را نفهمد، آن جمله معیوب است و اگر تعداد این گونه جملات در نوشتهای فراوان باشد، آن نوشتار به نثر معیار نیست.
۳. استفادۀ حداکثری از کلمات مأنوس و ترکیبهای آشنا.
۴. پرهیز از افراط یا تفرط در سرهنویسی.
هر یک از این مؤلفهها به گفتوگوهای درازدامن نیاز دارد؛ اما آنچه بیش از همه میدان بحث و جدل شده است، امکان «زیبانویسی در نثر معیار» است. نثر معیار، به دلیل تعهدش به اصالت معنا و سادهنویسی، مخالف انشانویسی و لفّاظی است، و از سوی دیگر، اهتمام به زیبایی کلام بدون لفاظی و آرایشگری دشوار است. چگونه میتوان هم زیبا نوشت و هم محتاج کلمات کمفایده در شکلگیری معنای جمله، نبود؟ چگونه میتوان هم زیبایی را پاس داشت و هم سادگی را و هم اصالت محتوا را؟ یکی از مهمترین پایههای زیبانویسی، آشناییزدایی است. چگونه میتوان نوشتار را هم از کلمات مأنوس و ترکیبهای آشنا آکند و هم آشناییزدایی کرد؟ پیراستگی(مهمترین اصل در نثر معیار) چگونه با آراستگی میآمیزد؟
پرسشهای بالا، اگر پاسخی هم داشته باشند، در تواناییها و قواعد نثر معیار است. اگر نویسندهای دو اصل زیر را مراعات کند، به نثری زیبا میرسد، بدون اینکه مجبور به تخلف از نثر معیار باشد:
یک. تبعید زیبانویسی به پستوی ذهن؛ یعنی قصد نخستین نویسنده باید سادهنویسی باشد نه زیبانویسی. چون زیبایی در سادگی است و گیرایی در رسایی. هر گونه کوشش برای زیبانویسی، نتیجۀ عکس میدهد و آنچه میآفریند، نثری تصنعی و ملالآور است. نباید در پی نوعی از زیبایی بود که ورای سادگی و روانی نوشتار است. این روش(تبعید زیبانویسی به پستوی ذهن)، به ذهن و قلم نویسنده، چنان آرامشی میدهد که او را برای آفریدن زیبایی طبیعی در نثر، آمادهتر و توانمندتر از کسی میکند که پیوسته به زیبانویسی میاندیشد و آرامش لازم را در وقت نوشتن ندارد. پس نخواه که زیبا بنویسی تا بتوانی که زیبا بنویسی.
دو. ترکیب سادهنویسی با فاخرنویسی. سادهنویسی اگر به مرز ابتذال نرسد و جامۀ فاخر بر تن کند، سرچشمۀ زیبایی در نثر معیار است. مشکل اکثر نویسندگان این است که مرز سادگی و ابتذال را نمیدانند. به بهانۀ سادگی به ورطۀ ابتذال میغلتند و گاهی از بیم ابتذال، به دام تصنع و تکلف میافتند. کلید زیبانویسی در سادگی فاخر است؛ یعنی سادگی استوار و قاعدهمند.
سه جملۀ زیر، سه نوع کوشش را برای زیبانویسی نشان میدهد:
سادگی مبتذل: «شخصیت ما را کتابهایی که مطالعه میکنیم و ما را تحت تأثیر قرار میدهند، میسازند.»
زیبایی تصنعی: «کتابها به دلیل محتوایی که دارند و تأثیری که از راه پیدا یا پنهان بر ما میگذارند، موم شخصیت ما را آنگونه که میپسندند، شکل و شمایل میدهند.»
سادگی فاخر(۱): «هر کتابی که میخوانیم، بخشی از شخصیت ما را میسازد.»
سادگی فاخر(۲): «شخصیت ما در دست کتابهایی که میخوانیم، همچون سازههای گچی در دست معماران ماهر است.»
سادگی فاخر(۳): «شخصیت ما ساخته و پرداختۀ کتابهایی است که میخوانیم.»
همینمقدار کوشش برای زیبانویسی کافی است. باقی را به قلم و فرایند نوشتار بسپارید تا «خودْ راه بگویدت که چون باید رفت.»
©️رضا بابایی (+)
#از_نوشتن
@shahinkalantari
▫️زیاد شعر بخوانید
یکی از راههای قویشدن نثرتان خواندن شعرهای خوب است.
شما هم به خواندن شعر کهن نیاز دارید و هم به شعر نو.
مخصوصاً شعرهای خوب و قوی از شاعران برجستهی نو تأثیر زیادی روی نثر شما میگذارند.
خواندن نمونههای شعر سپید، گنجینهی واژگان شما را بهخصوص برای یافتن کلماتی با ظرفیت حسی بالا غنیتر میکند.
©️مهدی میرکیانی | بیایید داستان بنویسیم
#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
یکی از راههای قویشدن نثرتان خواندن شعرهای خوب است.
شما هم به خواندن شعر کهن نیاز دارید و هم به شعر نو.
مخصوصاً شعرهای خوب و قوی از شاعران برجستهی نو تأثیر زیادی روی نثر شما میگذارند.
خواندن نمونههای شعر سپید، گنجینهی واژگان شما را بهخصوص برای یافتن کلماتی با ظرفیت حسی بالا غنیتر میکند.
©️مهدی میرکیانی | بیایید داستان بنویسیم
#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
سال نو را به همهی شما همراهان نازنین مدرسه نویسندگی تبریک میگویم.
برای همهی شما یک آرزو دارم:
امیدوارم در سال ۱۴۰۲ تا میتوانید بیشتر بنویسید که راز نوشتن در بیشتر نوشتن است.
وقتی هر روز حداقل ۱ ساعت بیوقفه بنویسید تازه میفهمید که چه حرفهایی نابی در شما پنهان بوده.
من برای شما حس خوب آزادی این حرفهای ناب را آرزو میکنم.
حالیا این بهترین چیزیست که میتوانم برایتان بخواهم. باور کنید.
و باید تشکر کنم از این همکاران و همراهان نازنینم در تیم مدرسه نویسندگی که وجود هر یک از آنها برایم بیاندازه عزیز و ارزشمند است:
مبینا اهلایمانی
فاطمه علیزاده
نسیم فرخنده
بهار اخوت
پگاه جهانگیرنژاد
صبا مددی
ماهان ابوترابی
حدیث بگری
دانیال مرادی
مهگل شیخی
سعید قائدی
مهدی دشتیان
پریسا شیری
هادی هادیان
مبینا ملکمحمدی
سمیه توکلی
مرتضی عباسی
فرناز قدیری
سپیده عابدی
هادی قربانی
فاطمه ابراهیمی
غزل تمدن
زهرا شجاعی
محدثه ظریفیان
امیدوارم سال تازه برای همه واقعن سالی تازه باشد.
با مهر
شاهین کلانتری
@shahinkalantari
برای همهی شما یک آرزو دارم:
امیدوارم در سال ۱۴۰۲ تا میتوانید بیشتر بنویسید که راز نوشتن در بیشتر نوشتن است.
وقتی هر روز حداقل ۱ ساعت بیوقفه بنویسید تازه میفهمید که چه حرفهایی نابی در شما پنهان بوده.
من برای شما حس خوب آزادی این حرفهای ناب را آرزو میکنم.
حالیا این بهترین چیزیست که میتوانم برایتان بخواهم. باور کنید.
و باید تشکر کنم از این همکاران و همراهان نازنینم در تیم مدرسه نویسندگی که وجود هر یک از آنها برایم بیاندازه عزیز و ارزشمند است:
مبینا اهلایمانی
فاطمه علیزاده
نسیم فرخنده
بهار اخوت
پگاه جهانگیرنژاد
صبا مددی
ماهان ابوترابی
حدیث بگری
دانیال مرادی
مهگل شیخی
سعید قائدی
مهدی دشتیان
پریسا شیری
هادی هادیان
مبینا ملکمحمدی
سمیه توکلی
مرتضی عباسی
فرناز قدیری
سپیده عابدی
هادی قربانی
فاطمه ابراهیمی
غزل تمدن
زهرا شجاعی
محدثه ظریفیان
امیدوارم سال تازه برای همه واقعن سالی تازه باشد.
با مهر
شاهین کلانتری
@shahinkalantari
من همیشه به آنها که میگویند یک شاعر باید صد صفحه بخواند و یک صفحه بنویسد، میگویم که علاوه بر این باید صد صفحه بنویسد و یک صفحه چاپ کند. چرا که خلاقیت و نوآوری در جریان کار است که ایجاد میشود، زیبایی و کمال هم در دور انداختن کارهای متوسط نمایان میشود.
©️بهزاد زرینپور (+)
#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
©️بهزاد زرینپور (+)
#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari