Telegram Web Link
واژه‌ورزی: از واژه‌بازی تا واژه‌سازی


من در دانش‌گاه، زبان‌شناسی و واژه‌شناسی خوانده‌ام. مدام با واژه‌ها ورمی‌روم و همین که با واژه‌ای روبه‌رو می‌شوم، تا جایی که تیغ سوادم می‌بُرد، آن زبان‌بسته را بُرش می‌زنم؛ مثلاً همین «زبان‌بسته»، خودش سوژۀ بامزه‌ای است. همۀ مردمْ زبان‌بسته را انسانی یا حیوانی تصور می‌کنند که زبانش بسته است و نمی‌تواند حرف بزند؛ اما آن را من دستِ‌کم یک جور دیگر هم می‌بینم: «بستۀ زبان»، یعنی بسته‌ای که محتوایش زبان است. حالا مهم نیست که زبانش توی دیگ کله‌پزی سر کوچه قُل بخورد یا در ذهن من واژه‌باز زبان‌دراز وول.

می‌بینید؟! یک واژه را می‌توانیم به چند صورت بُرش بزنیم و به چندین صورت معنا کنیم. شاید پیش خودتان بگویید «من مثل تو آن‌قدری بی‌کار نیستم که این بلاها را سر واژه‌ها بیاورم. من می‌خواهم نویسنده بشوم و باید خروار خروار رمان و داستان بخوانم.» آن‌وقت من هم کم نمی‌آورم و پیش خودم می‌گویم «بابا گُلی به گوشۀ جمالت، اصلاً نویسنده نصف کارش همین است. باید آ‌ن‌قدر با واژه‌ها بازی کند که ذهنش چالاک و ورزیده شود و بتواند روی اسب چموش نوشته بپرد.» این درون‌گویه‌ها همان حرف ناگفتۀ اغلب نویسنده‌ها و نانویسنده‌ها با هم‌دیگر است. زبان ذهن باید باز شود و بازی کند.

در این مطلب قصد ندارم در بحر واژه‌ها فروبرویم؛ همین که پایمان قدری تر شود کافی است. متأسفانه ما حتی جسارت نداریم نوک شَست پایمان را در حوض واژه‌ها خیس کنیم، چه رسد به این‌که در بحر واژه‌ها فروبرویم! البته این بی‌علت نیست. از کودکی اشتباهات واژگانی‌مان را بی‌رحمانه به رخمان کشیده‌اند، بعد در مدرسه بابت کاربرد نادرست واژه‌ها تنبیهمان کرده‌اند، و بعدتر هم مدام نهیبمان زده‌اند که دقت کن، درست بگو، زبان حرمت دارد، واژه‌ها اهمیت دارند.

این‌ توصیه‌ها درکُل درست‌اند؛ ولی ما را به غلط‌هراسی می‌اندازند. افراط در این هشدارها درست مثل این است که به شناگر بگوییم آبْ مقدس و مایۀ حیات است؛ پس حرمتش را نگه دار و فقط با کت‌وشلوار شنا کن.

حرفم این است که به‌صِرفِ چند بار وررفتن با واژه‌ها و شوخی با آن‌ها، نه زبان نابود می‌شود، نه فرهنگ به قهقرا می‌رود، نه عیب و هنر شخص عیان می‌گردد. پس راحت باشید. دست‌کم همین اول‌کاری راحت باشید. واژه‌ها را ورانداز کنید. وارونه‌شان کنید، تجزیه‌شان کنید، ترکیبشان کنید، حتی ازقصد اشتباه تلفظشان کنید. باور کنید آسمان به زمین نمی‌آید.

زبانْ ابزار است، ابزار برقراری ارتباط و رساندن پیام؛ بنابراین واژه و عبارت و جمله هم ابزارند و باید در موقعیت‌های گوناگون، متناسب با نیاز کاربر به‌ کار گرفته شوند. فهم و اجرای این روی‌کرد نه‌تنها به توان واژه‌ورزی شخص کمک می‌کند، بلکه به زبانْ قوت و قوّت و پویش و رویش می‌بخشد.

پس اولین گام و مهم‌ترین اقدامْ واژه‌بازی است. واژه‌بازی اصلاً بد نیست؛ ولی واژه‌تازی خیلی بد است! عده‌ای خواه‌ناخواه به ورطۀ واژه‌تازی می‌افتند و چشمۀ زبان خود و دیگران را می‌خشکانند.

خب، حالا این‌ها را گفتم که چه؟ قرار است در هر فرستۀ این زنجیره، درسی علمی و عملی بنویسم تا با هم تمرین کنیم و ذهنمان واژه‌باز و واژه‌ساز و واژه‌‌پرداز شود.

واقعیت هم این است که نویسنده اگر واقعاً نویسنده باشد، در این دو کار زبردست است: واژه‌یافتن و واژه‌بافتن. این دو را اگر با واژه‌آگاهی ترکیب کنیم، می‌شود واژه‌ورزی؛ برای همین هم اسم این زنجیرۀ درس‌ها را گذاشته‌ام «واژه‌ورزی».

این درس‌ها را خودم روی خودم اجرا کرده‌ام و نتیجۀ مطلوب گرفته‌ام. پس پیش به‌سوی واژه‌‌زار بی‌کران زبان!


#نگارش #واژه‌شناسی #واژه‌سازی #واژه‌ورزی


معین پایدار، ۰۴ آذر ۱۴۰۲
-کلمات را چگونه می‌توان به دام انداخت؟
این را شاعر جوانی پرسید که دفترچه‌ در دست روبه‌روی شاعر پیر ایستاده بود.
-کلمات، حروف متراکمند. رسوب عشق و عقل. حضور نور در خورشید.
چشمان شاعر به سمت آسمان بود و دو خورشید روشن در آسمان چشمانش می‌درخشیدند.


©️آرش نصیری، از کتاب «برای کلانتر صندلی بگذارید»



به جای دلنوشته‌های کلیشه‌یی، قطعه‌‌ی ادبی بنویسیم

📌در «حرکت قطعه‌نویسی» از راه‌ورسم نگارش قطعه‌های ادبی می‌گوییم.
شما هم می‌توانید به ما بپیوندید:
www.tg-me.com/kelasenevisandegi/153

@shahinkalantari
دوست عزیزم
از من می‌پرسی، چرا همه از گذشته می‌گویی، از حال هم بگو. چه بگویم؟ من زمان را به گذشته و آینده تقسیم نمی‌کنم و گمان می‌کنم، حال تنها لحظه‌ای بیش نیست که آدمی حتی مجال آن را نمی‌یابد تا به آن بیندیشد. هر کلمه‌ای که به زبان می‌آید به گذشته می‌پیوندد و هر ثانیه‌ای چندان نمی‌پاید و انگار عجله دارد هرچه زودتر به گذشته رو آورد.


©️کاظم سادات‌اشکوری، از کتاب «مکتوب اشتیاق»



نوشتن قطعه‌‌های ادبی را جایگزین دلنوشته‌های کلیشه‌یی کنیم

📌در «حرکت قطعه‌نویسی» از راه‌ورسم نگارش قطعه‌های ادبی می‌گوییم.
شما هم می‌توانید به ما بپیوندید:
www.tg-me.com/kelasenevisandegi/153

@shahinkalantari
پادکست‌های داستانک‌نویسی را در کانال زیر بشنوید:

@ahleneveshtan

🟢با اجرای ماهان ابوترابی

https://www.tg-me.com/ahleneveshtan/1679
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
پیش‌نیازهای جدید ارائه شد.

💜تا این لحظه ۱۶۸ نفر به حرکت
قطعه‌نویسی پیوسته‌اند.


شما هم می‌توانید هم‌اکنون به جمع ما بپیوندید:

https://www.tg-me.com/kelasenevisandegi/153
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
جان من، جانان من، شاه‌بلوط باشکوه من‌...
از آخرین دیدارمان چند وقت می‌گذرد؟ دو ماه؟ دو هفته؟ دو روز؟ دو ساعت؟ شاید دو دقیقه، نه، دو قرن. نمی‌دانم. دو دقیقه‌ی پیش که آن‌همه تلخی و دلتنگی و شِکوه‌ات را بابت دوری اجباری خواندم، تصمیم گرفتم در جوابت نامه‌ی بلندی بنویسم. بیست‌وهشتم مهر است و من پشت لپ‌تاپ نشسته‌ام. در و دیوار این خانه با صدای دکمه‌ها در سماع آمده‌اند. نوشتن، نوشتن از تو، شادی است. نوشتن برای تو جشن بزرگی‌ است سرشار از وجد و شور، اما نه بی‌پایان، و اعتراف می‌کنم بی‌دوام؛ چون واژه‌ها شتابان پشت سر هم به اندوه نبودنت اضافه می‌شوند و همزمان پی‌درپی از پا می‌افتند. و دریغا که من به‌جز همین کلمات پناهی ندارم.


©️مجتبا گلستانی، از کتاب «در جنگل بلوط»



به‌جای دلنوشته‌های سطحی و رایج، قطعه‌های ادبی بنویسیم

📌برای پیوستن به «حرکت قطعه‌نویسی»:
www.tg-me.com/kelasenevisandegi/153

@shahinkalantari
ساده‌ترین شیوه برای تداوم در نوشتن

در لینک زیر بخوانید:
➡️
https://www.instagram.com/p/C0OlwiDqcPr/?igshid=ZWI2YzEzYmMxYg==
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
یک «من» هراسان، مبهم، حسرت‌زده، پیوسته در تنگنا، در محاصره، درونم را می‌مکد، به خود مشغولم می‌دارد، مثل خزه‌ی به سنگ چسبیده. گاهی پهن می‌شود، دامن می‌گسترد اما هرگز به عمق نمی‌رود. نمی‌تواند برود. هر کجا که رفته باشم بازم می‌گرداند، به پستوی دلهره و تنهایی.

©️شهروز رشید، از کتاب «دفترهای دوکا»



نوشتن قطعه‌‌های ادبی را جایگزین دلنوشته‌های کلیشه‌یی کنیم

📌در «حرکت قطعه‌نویسی» از راه‌ورسم نگارش قطعه‌های ادبی می‌گوییم.
شما هم می‌توانید به ما بپیوندید:
www.tg-me.com/kelasenevisandegi/153

@shahinkalantari
آدمی، برای ادامه‌ی حیات، در پی وسیله نیست بلکه نیازمند بهانه است. همه‌ی آنچه را انسان در فاصله‌ی تولد تا مرگ انجام می‌دهد، به گمان من، «بهانه‌های زیستن» است. وقتی سال‌های بلوغ را پشت سر می‌گذارد، در این اندیشه است که ازدواج کند. وقتی ازدواج می‌کند، در این فکر است که دارای فرزند شود. وقتی دارای فرزند می‌شود، می‌خواهد او را، به نحو احسن، تروخشک کند؛ بعد به کودکستان بفرستد، به دبستان، به دبیرستان، به دانشگاه... اگر دختر باشد او را به خانه‌ی شوهر بفرستد و اگر پسر باشد برای او زن بگیرد. بخشی از آنچه را به دست آورده به فرزندان بدهد و آن‌ها نیز راه پدر را ادامه بدهند و باز تکرار و تکرار و تکرار... راستی، اگر این کارها بهانه‌های زیستن نیست، پس چیست؟ بهانه‌تراشی‌ست؟ یا خلق و اختراع بهانه برای ادامه‌ی زندگی؟
من که این حرف‌ها را می‌زنم، بهانه‌های دیگری برای زیستن یافته‌ام؛ اما گمان می‌کنم بسیاری از مردم با بهانه‌هایی که اشاره کردم دل خوش کرده‌اند و نام آن را زندگی گذاشته‌اند!


▪️یک قطعه‌ی ادبی از کاظم سادات‌اشکوری، از کتاب «مکتوب اشتیاق»


📌«حرکت قطعه‌نویسی» که در آن راه‌ورسم نگارش قطعه‌های ادبی را می‌آموزیم از فردا ۱۰ آذر آغاز می‌شود.

▪️برای پیوستن به حرکت قطعه‌نویسی با ما در ارتباط باشید:
@nevisandeganim
گذشتن از این همه درخت برایم آسان نیست. تو در حاشیه‌‌ی مردابی مرده لانه کرده‌ای و مست خواب نیلوفری. رودخانه در بندبند تن من چون پیچکی روشن بالا می‌رود و در عمق چشم‌های من می‌ریزد. گذشتن از این همه درخت آسان نیست، اما من یک روز می‌آیم و تو مردی را می‌بینی با دسته‌ای نیلوفر در دست و دو رودخانه‌ی روشن در دو چشم.

ـــ یک قطعه‌ی ادبی از آرش نصیری، از کتاب «برای کلانتر صندلی بگذارید»


📌حرکت قطعه‌نویسی از امروز آغاز می‌شود.

▪️تاکنون بیش از ۲۵۰ نفر به این حرکت پیوسته‌اند تا در کنارهم راه‌ورسم نوشتن قطعه‌های ادبی را بیاموزیم.

▪️شما هم می‌توانید با ارسال یک پیام به آیدی زیر به این حرکت بپیوندید:
@nevisandeganim
👀شروع از ساعاتی دیگر

💛 حرکت قطعه‌نویسی

💜 قطعه‌ی ادبی، قالبی برای بیان عمیق‌ترین احساسات

✏️چگونه به جای نگارش دلنوشته‌های سطحی، قطعه‌های ادبی سطح بالا بنویسیم؟

✔️تجربه‌ی صحیح این شیوه از نوشتار -به همراه مربی- لذت نوشتن را برایتان چند برابر می‌کند

یک مزیت ویژه‌ی این حرکت نمونه‌ها و مثال‌های آن است. سراغ نویسندگان و کتاب‌های درخشانی خواهیم رفت که بسیاری‌شان به خاطر برخی محدودیت‌ها کم‌‌تر شناخته ‌شده‌اند.

💠سرفصل‌ها:
فرق «دلنوشته» و «قطعه‌ی ادبی» چیست؟
چه چیزهایی یک نوشته را به اثری ادبی تبدیل می‌کند؟
بهترین نمونه‌های قطعه‌های ادبی کار کدام نویسندگان است؟
چگونه در عبارت‌پردازیِ خلاق مهارت بیشتری بیابیم؟
چگونه به ارزیابی و بهبود قطعه‌هایمان بپردازیم؟
آرایه‌های خلاقانه را چگونه کشف کنیم؟

✔️ شاید در این حرکت بتوانید گام محکمی برای ساختن سبک ویژه‌ی خودتان در قطعه‌نویسی بردارید.

شرایط حضور:
به محض ثبت‌نام وارد کانال و گروه دوره می‌شوید.
مدت زمان برگزاری: ۲۰ روز
شروع از ۱۰ آذر
مزیت ثبت‌نام زودهنگام: آشنایی سریع‌تر با پیش‌نیازها
هر جلسه ۲۰ دقیقه است. زمان جلسات متغیر است. همه‌ی جلسات ضبط خواهد شد.

شهریه پیوستن به حرکت قطعه‌نویسی:‌ برای حضور در نخستین حرکت تخفیف ویژه‌یی در نظر گرفته شده. می‌توانید با پرداخت ۹۹ هزار تومان به این حرکت بپیوندید.
برای ثبت‌نام شهریه به شماره کارت زیر واریز کنید:
5892101022431759
(بانک سپه، به نام رحیم کلانتری)
سپس رسید برای نشانی تلگرامی زیر بفرستید تا اطلاعات ورود به دوره برایتان ارسال شود:
➡️
@nevisandeganim
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
اصل نوشتن بعد از نوشتن شروع می‌شود


اگر گمان می‌کنید که روند نوشتن به‌صِرفِ نوشتن تمام می‌شود، بدجوری در اشتباهید. نوشتن مثل آش‌پزی است؛ وقتی می‌نویسیم، فقط مواد را روی هم می‌ریزیم. پختن چیز دیگری‌ است. ویرایش و بازخوانیِ چندین‌باره باعث می‌شود متنمان خوب بپزد و خوب جا بیفتد. من برای این کار هم آداب خودم را دارم و همه را با وسواس به‌جا می‌آورم:

اول، چند روز از نوشته دور می‌مانم و می‌گذارم عرق نوشته خشک شود و نفَسش جا بیاید. چند روز بعد، در فراغت و سر فرصت، پای لپتاپ می‌نشینم و مثل دلاک قلتشنی که پوست مشتری‌اش را می‌کَند تا هرچه بیش‌تر از بدنش چرک بکِشد، بی‌رحمانه به جان نوشته می‌افتم و تا می‌توانم زوائد و اضافات را از متن و بطنش کم می‌کنم.

بعد، عین داوینچی تن برهنه‌اش را بارها و بارها سر تا پا ورانداز می‌کنم. آن گاه برمی‌خیزم، چرخی می‌زنم، و مشاطه‌وار با وسواس و بی ذره‌ای احساس، دست به آرایش سر و تنش می‌برم. کلمه‌ها را موزون می‌کنم. جمله‌ها را میزان می‌کنم. بندها را به هم‌ گره می‌زنم. باز برمی‌خیزم و خریدارانه‌ نگاهی به قامتش می‌اندازم. اگر آن‌‌قدر دل‌انگیز و شهوت‌انگیز باشد که حتی خودم هم دل‌ ببازم، دست‌به‌کار انتشارش می‌شوم.


#نگارش #ویرایش #از_نوشتن #آداب_نوشتن


معین پایدار، ۱۰ آذر ۱۴۰۲
سال‌های رنج و سرگشتگی جوانی تنها بودم. تنها. دور از همه. بار معتقدات کهن را به یک‌سو افکنده بودم. آزاد و سبک‌بار، اما حیران و سرگردان. پایم یارای رفتن نداشت. می‌ترسیدم. همه راهی بی‌راهه بود. هرکس و هرچیزی دشمن.
افسوس! لقمان نبودم که چشم به رفتار دیگران داشته باشم، تا خلاف آن کنم. نه، روی برگرداندن و باز پس‌ پسک دنبال گله رفتن در طبع من نبود. راه من راه بی‌پایان رنج و آزمون بود، راهنمایم شعله‌ی سرد و لرزان شک. اما زندگی همه آری است، آری.


ـــ یک قطعه‌ی ادبی از م.ا. به‌آذین، از کتاب «نقش پرند»


▪️برای پیوستن به حرکت قطعه‌نویسی با آیدی زیر در ارتباط باشید:
@nevisandeganim
«من چیستم؟»
این بود اولین سؤال شکوفه‌ی نوشکفته. سپس احساس سرما کرد. حرارت جانبخشی که در پسین دنیای سپید، خلوت ناشکفته‌اش را آرام می‌بخشید، خاطره‌ای بیش نمی‌نمود.
می‌لرزید.
شگفت‌زده گلبرگ‌هایش را می‌نگریست. به شکل تازه‌ی خودمی‌اندیشید. ترسی مبهم سراپایش را فرامی‌گرفت.


ـــ یک قطعه‌ی ادبی نوشته‌ی ژاله مساعد، از کتاب «در سایه‌ی گل نشین»


▪️اطلاعات بیشتر درباره‌ی حرکت قطعه‌نویسی: کلیک کنید

@shahinkalantari
🗣️ چطور می‌توانید بنویسید، وقتی نمی‌توانید گریه کنید؟



©️رینگ لاردنر، ترجمه‌ی فارس باقری، از کتاب «نمایشنامه‌مویس بودن، نمایشنامه‌نویس شدن»

#از_نوشتن #قصار
@shahinkalantari
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
طنین صدایت غنیمت است، که نیازم شنیدن هر روز آن صداست، که صدای نفس‌هایت، شادی صدایت، بی‌حوصلگی‌اش، خستگی‌اش معنای زندگی من شده است؛ اما آنقدر زنده و ملموس نیست که در این اتاق راه بروی، که حرفی بزنی، چیزی بخواهی، لجبازی کنی، بهانه‌ای بگیری، که سعی کنی توجهم را از کاری که می‌کنم، از خواندنم، از نوشتنم، به خودت جلب کنی. و خانه‌ای که تو در آن نباشی هیچ‌وقت تمیز نیست، برق نمی‌زند، گرم نیست، روح ندارد، خانه نیست.

©️مجتبا گلستانی، از کتاب «در جنگل بلوط»


به‌جای دلنوشته‌های سطحی و رایج، قطعه‌های ادبی بنویسیم

📌برای اطلاعات بیشتر درباره‌ی پیوستن به «حرکت قطعه‌نویسی» کافی‌ست بر لینک زیر کلیک کنید:
www.tg-me.com/kelasenevisandegi/153

@shahinkalantari
دنبال ایمانی می‌گردم که کارش را فردا پس‌فردا شروع کند. در شرایط امروز و اکنون اگر ظهور کند چیزی دست‌وپاگیر خواهد بود. اکنون بیشتر دل‌بسته‌ی اکنونم، تا به سوسوهایی در دوردست. اما تصور آن سوسوی ایمان اکنون را دلپذیرتر می‌سازد. یک مشت درد و رنج است که برای ادامه‌ی زندگی ضروری‌اند. اگر آن‌ها را از دستمان بگیرند، اکنون‌مان تبدیل به برهوتی سوزان می‌شود. همین ترس از دست دادن، خسران است که اکنون را کشدار می‌کند.

©️شهروز رشید، از کتاب «دفترهای دوکا»


با پیوستن به حرکت قطعه‌نویسی، نوشتن قطعه‌‌های ادبی را جایگزین دلنوشته‌های کلیشه‌یی کنیم.

📌شما هم می‌توانید به این حرکت بپیوندید:
www.tg-me.com/kelasenevisandegi/153

@shahinkalantari
Forwarded from اهل نوشتن
گنجینه‌سازی.pdf
2.9 MB
اسلاید وبینار شعرنویسی | سه‌شنبه ۱۴ آذر

#فایل

نشانی کانال اهل نوشتن:
@ahleneveshtan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مسئله این نیست که مرگ بر زندگی من چنبره زده باشد و به من نومیدی تزریق کند و نگذارد زندگی کنم. مرگ‌آگاهی به معنای یأس نیست، که ای کاش بتوان مرگ را به تعویق انداخت، یا وقتی انتهای زندگی مرگ است پس هر اتفاقی فی‌نفسه پوچ و مزخرف و تهی از معناست. برعکس مرگ‌آگاهی راهی برای یافتن معنای زندگی‌ است، چیزی شبیه فرد شدن، خود شدن، و به شادی خاص و رهایی یگانه‌ی خود رسیدن. من در مرگ‌آگاهی آزادی را تجربه می‌کنم، آزادی در تجربه‌ی جهان و اشیا و آدم‌ها.

©مجتبا گلستانی، از کتاب «در جنگل بلوط»


برای یادگیری نوشتن قطعه‌های ادبی روی لینک زیر کلیک کنید:
www.tg-me.com/kelasenevisandegi/153

@shahinkalantari
درخت‌ها باهم‌اند، مثل آدمیان؛ اما به هم شبیه نیستند و همین‌طور از لحظه‌ی رویش تا هنگام جدا شدن از خاک نمی‌دانند چه بر سر آن‌ها خواهد آمد و از پایان کار خود بی‌خبرند. گاهی چنان از اصل خود دور می‌مانند که اگر کسی نداند نمی‌تواند حدس بزند آنچه ما کاغذ می‌نامیم روزی درخت بوده است.

▪️یک قطعه‌ی ادبی از کاظم سادات‌اشکوری، از کتاب «مکتوب اشتیاق»


📌برای پیوستن به حرکت قطعه‌نویسی با ما در ارتباط باشید:
@nevisandeganim
2024/10/05 05:26:11
Back to Top
HTML Embed Code: