This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌼 رایحه خوش زندگی
🌺 با لبخند صبح آغاز میشود
🌼 و لبخند زیبای زمان با
🌺 رایحه دلنشین صبح همراه ست
🌼 آغوش تنفس را بگشاییم
🌺 چشمهای جان را بکار گیریم
🌼 و آهنگ آرامش را بنوازیم
🌺 شروع کنیم، خوشبختی
🌼 جایش همینجاست کنارمان
🌺 سلام صبح بخیر
🌼 سهشنبهتون گلباران
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi
🌺 با لبخند صبح آغاز میشود
🌼 و لبخند زیبای زمان با
🌺 رایحه دلنشین صبح همراه ست
🌼 آغوش تنفس را بگشاییم
🌺 چشمهای جان را بکار گیریم
🌼 و آهنگ آرامش را بنوازیم
🌺 شروع کنیم، خوشبختی
🌼 جایش همینجاست کنارمان
🌺 سلام صبح بخیر
🌼 سهشنبهتون گلباران
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi
🌷 #هر_روز_با_شهدا_4300🌷
#قرعهکشی_برای_رفتن_به_قربانگاه_کومله!!
🌷وقتی به سقز رسیدیم، صدای خواندن دعای کمیل ما را به سمت خود کشید. کسی که دعا میخواند، در بین دعا خاطرهای از آن منطقه تعریف کرد و گفت: «کومولهها ده نفر از سربازهای ارتش را اسیر کردند و گفتند: ما به شرطی گروگانها را پس میدهیم که یک پاسدار به ما بدهید. یکی از برادران سپاه داوطلب شد و گفت: من حاضرم بروم. برادران دیگر اعتراض کردند و گفتند: ما هم میخواهیم برویم. قرعهکشی شد و قرعه به نام همان داوطلب اولی درآمد. او رفت و ما....
🌷و ما با دوربین نگاه میکردیم. منافقین آن پاسدار را گرفتند و به غیر از یک سرباز، نه اسیر را آزاد کردند. با چشمانمان دیدیم که اول لباس فرم آن سپاهی را سالم درآوردند و بعد مثل وحشیها با چاقو بر سر او ریختند و هر کدام تکهای از بدنش را کندند. هر کسی این منظره را با دوربین نگاه میکرد، حالش بد میشد. بعد کومولهها بدن تکهتکه شده را داخل پلاستیک گذاشتند و لباس سپاه را رویش قرار دادند و به آن سرباز گفتند: این هم پاسدار شما، حالا برو.»
#راوی: جانباز سرافراز سعید بلوری از رزمنده گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
📚 کتاب "روزهای جنگی سعید"
❌️❌️ #امنیت اتفاقی نبوده و نیست!!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi
#قرعهکشی_برای_رفتن_به_قربانگاه_کومله!!
🌷وقتی به سقز رسیدیم، صدای خواندن دعای کمیل ما را به سمت خود کشید. کسی که دعا میخواند، در بین دعا خاطرهای از آن منطقه تعریف کرد و گفت: «کومولهها ده نفر از سربازهای ارتش را اسیر کردند و گفتند: ما به شرطی گروگانها را پس میدهیم که یک پاسدار به ما بدهید. یکی از برادران سپاه داوطلب شد و گفت: من حاضرم بروم. برادران دیگر اعتراض کردند و گفتند: ما هم میخواهیم برویم. قرعهکشی شد و قرعه به نام همان داوطلب اولی درآمد. او رفت و ما....
🌷و ما با دوربین نگاه میکردیم. منافقین آن پاسدار را گرفتند و به غیر از یک سرباز، نه اسیر را آزاد کردند. با چشمانمان دیدیم که اول لباس فرم آن سپاهی را سالم درآوردند و بعد مثل وحشیها با چاقو بر سر او ریختند و هر کدام تکهای از بدنش را کندند. هر کسی این منظره را با دوربین نگاه میکرد، حالش بد میشد. بعد کومولهها بدن تکهتکه شده را داخل پلاستیک گذاشتند و لباس سپاه را رویش قرار دادند و به آن سرباز گفتند: این هم پاسدار شما، حالا برو.»
#راوی: جانباز سرافراز سعید بلوری از رزمنده گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
📚 کتاب "روزهای جنگی سعید"
❌️❌️ #امنیت اتفاقی نبوده و نیست!!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🏴 فاطمیه ماه خون ماه غم است
🏴 فاطمیه یک محرم ماتم است
🏴 فاطمیه چشم گل پرشبنم است
🏴 فاطمیه عمر گلها هم کم است
🏴 فاطمیه دیده مهدی تر است
🏴 اشک ریزان در عزای مادراست
🕊صـدشڪرڪه زیرپرچم زهرائیم🕊
🏴 شهادت حضرت زهرا سلام اللّه علیها
🏴 را به محضر مقدسِ حضرت بقیه الله
🏴 لاعظم (عج) و شیعیان و رهروان آن
🏴حضرت تسلیت وتعزیت عرض مینماییم.
🏴 فاطمیه یک محرم ماتم است
🏴 فاطمیه چشم گل پرشبنم است
🏴 فاطمیه عمر گلها هم کم است
🏴 فاطمیه دیده مهدی تر است
🏴 اشک ریزان در عزای مادراست
🕊صـدشڪرڪه زیرپرچم زهرائیم🕊
🏴 شهادت حضرت زهرا سلام اللّه علیها
🏴 را به محضر مقدسِ حضرت بقیه الله
🏴 لاعظم (عج) و شیعیان و رهروان آن
🏴حضرت تسلیت وتعزیت عرض مینماییم.
چادرت را بتکان
@Maddahionlin
چادرت را بتکان
روزی ما را برسان
ای که روزی دو عالم
همه از چادر توست
روزی ما را برسان
ای که روزی دو عالم
همه از چادر توست
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای کاش خدا شما را برساند ... مهدی جان
🌷 #هر_روز_با_شهدا_4301🌷
#آی_عزّی!🎋
🌷دوازدهم مهر ۵۹ بود که امیر به خرمشهر برگشت. گاهی اوقات آموزشهایی از رادیو در مورد نکات ایمنی پخش میشد. مثلاً اعلام میکردند زمانیکه صدای هواپیما یا سوت خمپاره را شنیدید، در سه حالت میتوانید روی زمین خیز بروید تا حداقل از برخورد مستقیم گلوله در امان باشید. من، عبدالحسین و امیر بیکار بودیم. همهی دوستان ما شهر رفته بودند. چند نفر پیرمرد در شهر مانده بودند. آموزشها را که از طریق رادیو پخش میشد به پیرمردها میدادیم تا در مواقع خطر آنها را اجرا کنند. چند روز قبل عبدالحسین برای پیرمردی که سر کوچه ما بود توضیح داده بود که موقع حمله عراقیها چه کاری انجام دهد.
🌷پیرمرد از نظر جسمی ضعیف بود. از قضا همان روز دوازدهم، هواپیماها شهر را با راکت و موشک بمباران کردند و بعضی از راکتها به مناطق حساس خوردند. پیرمرد همسایه رفته بود مسجد جامع تا آذوقه تهیه کند. در راه برگشت هواپیماها به شهر حمله کردند و یکی از راکتها نزدیک او اصابت کرده بود. او هم سعی میکند سینهخیز برود و روی زمین بخوابد. پاهایش را از هم باز میکند و دستهایش را روی سرش میگذارد اما قبل از اینکه خم شود ترکشی به باسن او میخورد. البته شانس آورده بود که ترکش کمانه کرده و به پشتش خورده بود.
🌷عربها به باسن میگویند «عزّ». پیرمرد بعد از خوردن ترکش درحالیکه دستش به پشتش بود داد میزد «آی عزّی»، «آی عزّی» این شد تکیه کلام ما و بعد از آن هر وقت راکت به زمین میخورد، بچهها به شوخی این عبارت را به کار میبردند و پیرمرد همسایه را نیز به خاطر این ترکش حسابی اذیت میکردیم. آن روز بعد از اینکه هواپیماها شهر را بمباران کردند و رفتند، سراغ پیرمرد رفتیم. صاف ایستاده بود و نمیتوانست کاری بکند و فقط داد میزد. یک جیپ ژاندارمری را با خواهش و تمنا نگه داشتیم و سوارش کردیم تا پیرمرد را به بهداری ببرند.
#راوی: آزاده سرافراز غلامرضا رضازاده (کوچکترین اسیر جنگ ایران و عراق از ماه اول جنگ در خرمشهر
📚 کتاب "اسیر کوچک"
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi
#آی_عزّی!🎋
🌷دوازدهم مهر ۵۹ بود که امیر به خرمشهر برگشت. گاهی اوقات آموزشهایی از رادیو در مورد نکات ایمنی پخش میشد. مثلاً اعلام میکردند زمانیکه صدای هواپیما یا سوت خمپاره را شنیدید، در سه حالت میتوانید روی زمین خیز بروید تا حداقل از برخورد مستقیم گلوله در امان باشید. من، عبدالحسین و امیر بیکار بودیم. همهی دوستان ما شهر رفته بودند. چند نفر پیرمرد در شهر مانده بودند. آموزشها را که از طریق رادیو پخش میشد به پیرمردها میدادیم تا در مواقع خطر آنها را اجرا کنند. چند روز قبل عبدالحسین برای پیرمردی که سر کوچه ما بود توضیح داده بود که موقع حمله عراقیها چه کاری انجام دهد.
🌷پیرمرد از نظر جسمی ضعیف بود. از قضا همان روز دوازدهم، هواپیماها شهر را با راکت و موشک بمباران کردند و بعضی از راکتها به مناطق حساس خوردند. پیرمرد همسایه رفته بود مسجد جامع تا آذوقه تهیه کند. در راه برگشت هواپیماها به شهر حمله کردند و یکی از راکتها نزدیک او اصابت کرده بود. او هم سعی میکند سینهخیز برود و روی زمین بخوابد. پاهایش را از هم باز میکند و دستهایش را روی سرش میگذارد اما قبل از اینکه خم شود ترکشی به باسن او میخورد. البته شانس آورده بود که ترکش کمانه کرده و به پشتش خورده بود.
🌷عربها به باسن میگویند «عزّ». پیرمرد بعد از خوردن ترکش درحالیکه دستش به پشتش بود داد میزد «آی عزّی»، «آی عزّی» این شد تکیه کلام ما و بعد از آن هر وقت راکت به زمین میخورد، بچهها به شوخی این عبارت را به کار میبردند و پیرمرد همسایه را نیز به خاطر این ترکش حسابی اذیت میکردیم. آن روز بعد از اینکه هواپیماها شهر را بمباران کردند و رفتند، سراغ پیرمرد رفتیم. صاف ایستاده بود و نمیتوانست کاری بکند و فقط داد میزد. یک جیپ ژاندارمری را با خواهش و تمنا نگه داشتیم و سوارش کردیم تا پیرمرد را به بهداری ببرند.
#راوی: آزاده سرافراز غلامرضا رضازاده (کوچکترین اسیر جنگ ایران و عراق از ماه اول جنگ در خرمشهر
📚 کتاب "اسیر کوچک"
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi
🌷 #هر_روز_با_شهدا_4302🌷
#پیروزی_بدون_موشک!🎋
🌷مأموريت ما گشت هوایی در غرب کشور و جلوگیری از نفوذ هواپیماهای دشمن بود. در حال سوختگیری هوایی بودم که متوجه شدم سیستم موشکم دچار اشکال شده و قادر به شلیک راداری موشک نیستم. از مرکز خواستم تا هر چه سریعتر یک هواپیما جایگزین من کنند ولی اطلاع دادند که یک دسته ۱۶ فروندی از هواپیماهای دشمن وارد کشور شدند و به سوی کرمانشاه در حال حرکت هستند. بهطور حتم ۱۲ فروندشان بمب_افکن بودند. ارتفاع آنها را بررسی کردم و متوجه شدم ۲۰۰۰ پا بالاتر از برد پدافند مستقر در منطقه هستند و میتوانستند به راحتی کرمانشاه را بمباران کنند و با....
🌷و با این حجم بالای هواپیما فاجعه بزرگی رخ میداد و تعداد زیادی از هموطنان غیر نظامی کشته میشدند. طبق قانون میبایست هر چه سریعتر برمیگشتم، ولی نمیتوانستم شهر را تنها بگذارم. به حسینی گفتم: یدالله بمب افکنهای عراقی به راحتی میتوانند کرمانشاه را بمباران کنند. به نظر تو بهتر است ۲ نفر آدم بمیرند یا ۲۰۰۰ نفر؟ بهتره با هواپیما خودمان را به آنها بزنیم و مانع مأموريتشان شویم. نظر تو چیست؟ گفت من هم موافقم. به محض جدا شدن از تانکر، بدون کم کردن ارتفاع به سمت غرب حرکت کردم تا عراقیها بتوانند من را در رادار ببینند. سرعت هواپیما را به حداکثر رساندم تا حتماً قبل از آنها به کرمانشاه برسم.
🌷با نزدیکتر شدن به آنها روی آنها قفل راداری نمودم اگرچه موشکی در کار نبود. عراقیها قادر بودند که توسط سیستمهای ناوبری خود متوجه قفل راداری من شوند. با خود فکر میکردم که آنها متوجه حمله من شدهاند و با توجه به خاطراتی که عراقیها از رویارویی با تامکت داشتند، روحیه آنها خراب شده است. حدود ۲۰ مایل با هواپیمای دشمن فاصله داشتم که دو موشک حرارتی خود را با وجود این که میدانستم شلیک آنها از جلو هیچگونه تأثیری ندارد پرتاب کردم. در دلم شروع به دعا کردم: خدایا راضیم به رضای تو، خودت مواظب زن و فرزندانم باش....
🌷نزدیکشان شده بودم که ناگهان در رادار دیدم که هواپیماهای دشمن در حال گردش به سمت خاک خودشان هستند. با همان سرعت ادامه دادم تا آنها بدانند که همچنان در تعقیبشان هستم. روی شهر کرمانشاه رسیدم. خوشبختانه خبری نبود. کوههای غرب شهر را غرق در آتش دیدم. خلبانان عراقی از روی ترس تمامی بمبهای خود را روی کوهها رها کرده بودند و در حال فرار بودند. دیگر نتوانستم طاقت بیارم و شروع به گریه کردم. حسینی هم مانند من در حال گریه بود. واقعا هیچکس نمیتواند حال من را در آن لحظه درک کند. ما مأموريت دشمن را کنسل کرده بودیم.
#راوی: سرتیپ خلبان فضل الله جاویدنیا
منبع: پایگاه خاطرات پرواز🎋
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi
#پیروزی_بدون_موشک!🎋
🌷مأموريت ما گشت هوایی در غرب کشور و جلوگیری از نفوذ هواپیماهای دشمن بود. در حال سوختگیری هوایی بودم که متوجه شدم سیستم موشکم دچار اشکال شده و قادر به شلیک راداری موشک نیستم. از مرکز خواستم تا هر چه سریعتر یک هواپیما جایگزین من کنند ولی اطلاع دادند که یک دسته ۱۶ فروندی از هواپیماهای دشمن وارد کشور شدند و به سوی کرمانشاه در حال حرکت هستند. بهطور حتم ۱۲ فروندشان بمب_افکن بودند. ارتفاع آنها را بررسی کردم و متوجه شدم ۲۰۰۰ پا بالاتر از برد پدافند مستقر در منطقه هستند و میتوانستند به راحتی کرمانشاه را بمباران کنند و با....
🌷و با این حجم بالای هواپیما فاجعه بزرگی رخ میداد و تعداد زیادی از هموطنان غیر نظامی کشته میشدند. طبق قانون میبایست هر چه سریعتر برمیگشتم، ولی نمیتوانستم شهر را تنها بگذارم. به حسینی گفتم: یدالله بمب افکنهای عراقی به راحتی میتوانند کرمانشاه را بمباران کنند. به نظر تو بهتر است ۲ نفر آدم بمیرند یا ۲۰۰۰ نفر؟ بهتره با هواپیما خودمان را به آنها بزنیم و مانع مأموريتشان شویم. نظر تو چیست؟ گفت من هم موافقم. به محض جدا شدن از تانکر، بدون کم کردن ارتفاع به سمت غرب حرکت کردم تا عراقیها بتوانند من را در رادار ببینند. سرعت هواپیما را به حداکثر رساندم تا حتماً قبل از آنها به کرمانشاه برسم.
🌷با نزدیکتر شدن به آنها روی آنها قفل راداری نمودم اگرچه موشکی در کار نبود. عراقیها قادر بودند که توسط سیستمهای ناوبری خود متوجه قفل راداری من شوند. با خود فکر میکردم که آنها متوجه حمله من شدهاند و با توجه به خاطراتی که عراقیها از رویارویی با تامکت داشتند، روحیه آنها خراب شده است. حدود ۲۰ مایل با هواپیمای دشمن فاصله داشتم که دو موشک حرارتی خود را با وجود این که میدانستم شلیک آنها از جلو هیچگونه تأثیری ندارد پرتاب کردم. در دلم شروع به دعا کردم: خدایا راضیم به رضای تو، خودت مواظب زن و فرزندانم باش....
🌷نزدیکشان شده بودم که ناگهان در رادار دیدم که هواپیماهای دشمن در حال گردش به سمت خاک خودشان هستند. با همان سرعت ادامه دادم تا آنها بدانند که همچنان در تعقیبشان هستم. روی شهر کرمانشاه رسیدم. خوشبختانه خبری نبود. کوههای غرب شهر را غرق در آتش دیدم. خلبانان عراقی از روی ترس تمامی بمبهای خود را روی کوهها رها کرده بودند و در حال فرار بودند. دیگر نتوانستم طاقت بیارم و شروع به گریه کردم. حسینی هم مانند من در حال گریه بود. واقعا هیچکس نمیتواند حال من را در آن لحظه درک کند. ما مأموريت دشمن را کنسل کرده بودیم.
#راوی: سرتیپ خلبان فضل الله جاویدنیا
منبع: پایگاه خاطرات پرواز🎋
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi
🌺 #فضایل #نماز_شب🌺
✨﷽✨
✍آیة اللّٰه حق شناس (ره):
💢اين روايت از ابو حمزه ثمالی است كه از
اصحاب خاص اباعبدالله (علیه السلام) است:
✅ #نماز_شب بخوان! که حضرت فرمود: با نماز
شب خواندن
🔸هم صورتت نيكو می شود،
🔸هم خُلقت نيكو می شود،
🔸هم بوی خوب پيدا می كنی،
🔸هم رزقت زياد می شود،
🔸هم دُيُون و قرض های شما ادا می شود،
🔸هم غصه های شما برطرف می شود،
🔸هم چشم شما باز می شود و جلا پيدا می كند.
🌷اينها همه نتيجه #نماز_شب خواندن است.
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi
✨﷽✨
✍آیة اللّٰه حق شناس (ره):
💢اين روايت از ابو حمزه ثمالی است كه از
اصحاب خاص اباعبدالله (علیه السلام) است:
✅ #نماز_شب بخوان! که حضرت فرمود: با نماز
شب خواندن
🔸هم صورتت نيكو می شود،
🔸هم خُلقت نيكو می شود،
🔸هم بوی خوب پيدا می كنی،
🔸هم رزقت زياد می شود،
🔸هم دُيُون و قرض های شما ادا می شود،
🔸هم غصه های شما برطرف می شود،
🔸هم چشم شما باز می شود و جلا پيدا می كند.
🌷اينها همه نتيجه #نماز_شب خواندن است.
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi
🌹❥✺﷽ ✺❥🌹
🌹 #قرار_شبانه2169🌹
#ای_خدا_یاد مرا از #شهدا دور نکن
هر شب ده تا گل #صلوات هدیه به روح مطهر
یکی از #شهدا داریم.💐
هدیه امشب را تقدیم میکنیم به روح مطهر
🌷 #شهید_علی_صیادشیرازی🌷
اجرتون با شهدا🌷🌙💫
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi
🌹 #قرار_شبانه2169🌹
#ای_خدا_یاد مرا از #شهدا دور نکن
هر شب ده تا گل #صلوات هدیه به روح مطهر
یکی از #شهدا داریم.💐
هدیه امشب را تقدیم میکنیم به روح مطهر
🌷 #شهید_علی_صیادشیرازی🌷
اجرتون با شهدا🌷🌙💫
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi
خداوندا به پهلوی شکسته بی بی زهرا، آبروی ما مریز، گناهنمون ببخش و بریز
خداوندا آنی و کمتر از آنی ما را به خود وا مگذار💙
خداوندا آنی و کمتر از آنی ما را به خود وا مگذار💙
همه مریض ها علی الخصوص مریضای اسلام، جانباز ها، شیمیایی ها، اونایی که الان روی تخت بیمارستان ها هستند، همه کسانی که ملتمس دعا بودند الساعه از شفاخانه کرمت شفای عاجل عنایت فرما💙
💞 #یا_امام_رضا...💞
گوشه ی صحن دم عید دلم می لرزد
من و یک عالمه تردید، دلم می لرزد
بادی از سمت حرم قصد وزیدن دارد
بی سبب نیست که چون بید دلم می لرزد
می روم سمت حرم دست به سینه این بار
دو قدم مانده به خورشید دلم می لرزد...
❣چهارشنبه های امام رضایی❣
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi
گوشه ی صحن دم عید دلم می لرزد
من و یک عالمه تردید، دلم می لرزد
بادی از سمت حرم قصد وزیدن دارد
بی سبب نیست که چون بید دلم می لرزد
می روم سمت حرم دست به سینه این بار
دو قدم مانده به خورشید دلم می لرزد...
❣چهارشنبه های امام رضایی❣
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi
صلوات خاصّه امام رضـــا علیہ السلام
خورشـــ☀️ــید طوس،
شمس الشموس
ضامن دعاهایتان...
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#کانال_شهیدمحمدنکاحی
♥️ @shahidnekahi
خورشـــ☀️ــید طوس،
شمس الشموس
ضامن دعاهایتان...
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#کانال_شهیدمحمدنکاحی
♥️ @shahidnekahi