1741743287283.jpg
401.8 KB
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
▪️مگس بر نجاستِ آدمی
نیکوتر از آنکه
علما بر درگاهِ سلطان.
کیمیای سعادت
امام محمد غزالی
به کوشش حسین خدیوجم، جلد ۱، صفحهٔ ۳۸۱
#حکایت_خوانی
ـــــــــــــــــــــــ
▪️مگس بر نجاستِ آدمی
نیکوتر از آنکه
علما بر درگاهِ سلطان.
کیمیای سعادت
امام محمد غزالی
به کوشش حسین خدیوجم، جلد ۱، صفحهٔ ۳۸۱
#حکایت_خوانی
تذکرة الاولیاء را چگونه بخوانیم؟
▪️تذکرۀ الاولیاء کتابی است که به دوگونه میتوان آن را خواند:
هم مثل کتاب «حسین کُرد» قابل خواندن است
هم بهمانند «تراکتاتوس» ویتگن اشتاین.
در قرائت نخستین کافی است چشم خود را روی سطرها سفر دهیم و حوادث را دنبال کنیم؛ که مثلاً چگونه حلاج را بر دار کردهاند یا وقتی به گفتاری از نوع سخن جنید دربارۀ اخلاص رسیدیم که میگوید: «فرضٌ فی فرضٍ فی نَفل»، بگوییم «آری، همان است که من میفهمم. مقصودش لابد شیرینی نُقل است» و با مراجعه به فرهنگ عمید معنی کلمات آن را به دست آوریم.
در قرائت دوم روی هر سطر گاه، میتوان روزها اندیشید. درست است که اینجا قلمرو زبان ارجاعی و بیان منطقی نیست؛ اما در همین زبان عاطفی و هنری هم ظرایفی وجود دارد که فهم آن ظرایف گاه به اندیشیدن بسیار نیاز دارد و به دانستههای بسیاری در حوزۀ معارف اسلامی. درین قرائت دوم یک فعل یا حرف اضافهای که همراه آن فعل به کار رفته است میتواند روزها وقت مصحح کتاب و خوانندۀ جدی آن را بگیرد.
این کتاب هر جملهاش حاصلِ اندیشه و ذهن یکی از بزرگان زهد و تصوف است و هرکدام ازین جملهها جهانی است ویژهٔ خودش.
عطار از خطا مصون نبوده و در نقل حکایات و اقوال با دشواری و خطاهایی روبرو بوده است.
از مقدمهٔ تذکرة الاولیاء عطار نیشابوری به تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی
دو منبع مطالعاتی:
به همهٔ علاقهمندان گزارههای عرفانی پیشنهاد میشود
مقدمهٔ دکتر شفیعی کدکنی در تذکرة الاولیاء و کتاب «زبان شعر در نثر صوفیه» را از ایشان بخوانند تا در خواندن اقوال مشایخ و گزارههای عرفانی، شبههها، تناقضات کلامی، ابهام و پیچیدگیهای محتوای این کتابها به حداقل برسد. ما در شبهای ماه مبارک رمضان، به فراخور پای خوان پرنعمت این گزارهها مینشینیم.
#عرفان #تذکره_اولیاء
▪️تذکرۀ الاولیاء کتابی است که به دوگونه میتوان آن را خواند:
هم مثل کتاب «حسین کُرد» قابل خواندن است
هم بهمانند «تراکتاتوس» ویتگن اشتاین.
در قرائت نخستین کافی است چشم خود را روی سطرها سفر دهیم و حوادث را دنبال کنیم؛ که مثلاً چگونه حلاج را بر دار کردهاند یا وقتی به گفتاری از نوع سخن جنید دربارۀ اخلاص رسیدیم که میگوید: «فرضٌ فی فرضٍ فی نَفل»، بگوییم «آری، همان است که من میفهمم. مقصودش لابد شیرینی نُقل است» و با مراجعه به فرهنگ عمید معنی کلمات آن را به دست آوریم.
در قرائت دوم روی هر سطر گاه، میتوان روزها اندیشید. درست است که اینجا قلمرو زبان ارجاعی و بیان منطقی نیست؛ اما در همین زبان عاطفی و هنری هم ظرایفی وجود دارد که فهم آن ظرایف گاه به اندیشیدن بسیار نیاز دارد و به دانستههای بسیاری در حوزۀ معارف اسلامی. درین قرائت دوم یک فعل یا حرف اضافهای که همراه آن فعل به کار رفته است میتواند روزها وقت مصحح کتاب و خوانندۀ جدی آن را بگیرد.
این کتاب هر جملهاش حاصلِ اندیشه و ذهن یکی از بزرگان زهد و تصوف است و هرکدام ازین جملهها جهانی است ویژهٔ خودش.
عطار از خطا مصون نبوده و در نقل حکایات و اقوال با دشواری و خطاهایی روبرو بوده است.
از مقدمهٔ تذکرة الاولیاء عطار نیشابوری به تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی
دو منبع مطالعاتی:
به همهٔ علاقهمندان گزارههای عرفانی پیشنهاد میشود
مقدمهٔ دکتر شفیعی کدکنی در تذکرة الاولیاء و کتاب «زبان شعر در نثر صوفیه» را از ایشان بخوانند تا در خواندن اقوال مشایخ و گزارههای عرفانی، شبههها، تناقضات کلامی، ابهام و پیچیدگیهای محتوای این کتابها به حداقل برسد. ما در شبهای ماه مبارک رمضان، به فراخور پای خوان پرنعمت این گزارهها مینشینیم.
#عرفان #تذکره_اولیاء
1741830680425.jpg
523.8 KB
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
▪️وگفت:
هرکه عاشق شد خدای را یافت
و هرکه خدای را یافت
خود را فراموش کرد.
ذکر شیخ ابوالحسن خَرَقانی رَحمةُ اللّه عَلیه
تذکرةالاولیاء عطّار نیشابوری
به مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی
#حکایت_خوانی
ـــــــــــــــــــــــ
▪️وگفت:
هرکه عاشق شد خدای را یافت
و هرکه خدای را یافت
خود را فراموش کرد.
ذکر شیخ ابوالحسن خَرَقانی رَحمةُ اللّه عَلیه
تذکرةالاولیاء عطّار نیشابوری
به مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی
#حکایت_خوانی
1741915962510.jpg
561.2 KB
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
▪️و گفت:
دوستی اهل این زمانه را
چون خوردهٔ بازار یافتم.
به بوی، خوش، به طعم، ناخوش.
ذکر مالک دینار رَحمةُ اللّه عَلیه
تذکرةالاولیاء عطّار نیشابوری
به مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی
خوردهٔ بازار: غذا و خوردنیِ بازار
#حکایت_خوانی
ـــــــــــــــــــــــ
▪️و گفت:
دوستی اهل این زمانه را
چون خوردهٔ بازار یافتم.
به بوی، خوش، به طعم، ناخوش.
ذکر مالک دینار رَحمةُ اللّه عَلیه
تذکرةالاولیاء عطّار نیشابوری
به مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی
خوردهٔ بازار: غذا و خوردنیِ بازار
#حکایت_خوانی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
صدق و کذبِ گزارههای عرفانی
[قلمروِ دین و عرفان قلمرو اثبات و نفی نیست بلکه قلمرو «اقناع» است.]
از هر کجای مسأله که شروع کنیم با اشکالات بسیاری روبرو خواهیم بود. شاید بهتر آن باشد که بگوییم «تجربهٔ دینی قلمرو «نفی و اثباتِ علمی و منطقی نیست.»
اگر تجربهٔ دینی قلمروِ اثبات علمی و منطقی بود با این وسایل ارتباط جمعی که بشر امروز در اختیار دارد میشد که تمامی مردم کرهٔ زمین در یک روز یا در یک ساعت، همه، مسلمان یا مسیحی یا یهودی یا زردشتی یا بودایی یا ... شوند؛ همانگونه که تمام مردم کرهٔ زمین که مقدّمات علم هندسه را آموختهاند، مجموع زوایای مثلث را صد و هشتاد درجه میدانند، نه کم و نه زیاد.
از آنجا که تجربۀ عرفانی همسایهٔ دیوار به دیوار تجربهٔ دینی است و از آن انفکاک ندارد، همین حکم را دربارهٔ تجربهٔ عرفانی نیز میتوان صادر کرد. اگر گزارههای دینی یا عرفانی ما را اقناع کرد، ما آن را میپذیریم و اگر اقناع نکرد تمام دلایل فلسفی و ریاضی و منطقی را هم که اقامه کنید ما اقناع نمیشویم و اگر اقناع شدیم هیچ برهان منطقی و ریاضی نمیتواند این حالتِ اقناعشدگی را از ما بگیرد.
به زبان سادهتر میتوان گفت:
قلمروِ دین و در کنار آن قلمروِ عرفان، عرصهٔ اقناع است، نه قلمرو «نفی و اثبات».
همانگونه که اگر از یک قطعهٔ موسیقی خوشمان آمد، تمام دنیا هم که جمع شوند و ما را به خلاف آن دعوت کنند ما همچنان از آن قطعهٔ موسیقی خوشمان میآید و اگر خوشمان نیامد، تمام براهین ریاضی و منطقی را هم که اقامه کنند ما از عقیدهٔ خود برنمیگردیم و باز هم از آن قطعهٔ موسیقی خوشمان نمیآید.
کسانی که با کتاب تذکرة الأولياء و کتب مشابه آن سر و کار دارند باید این اصل را همواره در پیش چشم داشته
باشند که
قلمروِ دین و عرفان قلمرو اثبات و نفی نیست بلکه قلمرو «اقناع» است.
از مقدمهٔ تذکرة الاولیاء
به تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی
ـــــــــــــــــــــــ
صدق و کذبِ گزارههای عرفانی
[قلمروِ دین و عرفان قلمرو اثبات و نفی نیست بلکه قلمرو «اقناع» است.]
از هر کجای مسأله که شروع کنیم با اشکالات بسیاری روبرو خواهیم بود. شاید بهتر آن باشد که بگوییم «تجربهٔ دینی قلمرو «نفی و اثباتِ علمی و منطقی نیست.»
اگر تجربهٔ دینی قلمروِ اثبات علمی و منطقی بود با این وسایل ارتباط جمعی که بشر امروز در اختیار دارد میشد که تمامی مردم کرهٔ زمین در یک روز یا در یک ساعت، همه، مسلمان یا مسیحی یا یهودی یا زردشتی یا بودایی یا ... شوند؛ همانگونه که تمام مردم کرهٔ زمین که مقدّمات علم هندسه را آموختهاند، مجموع زوایای مثلث را صد و هشتاد درجه میدانند، نه کم و نه زیاد.
از آنجا که تجربۀ عرفانی همسایهٔ دیوار به دیوار تجربهٔ دینی است و از آن انفکاک ندارد، همین حکم را دربارهٔ تجربهٔ عرفانی نیز میتوان صادر کرد. اگر گزارههای دینی یا عرفانی ما را اقناع کرد، ما آن را میپذیریم و اگر اقناع نکرد تمام دلایل فلسفی و ریاضی و منطقی را هم که اقامه کنید ما اقناع نمیشویم و اگر اقناع شدیم هیچ برهان منطقی و ریاضی نمیتواند این حالتِ اقناعشدگی را از ما بگیرد.
به زبان سادهتر میتوان گفت:
قلمروِ دین و در کنار آن قلمروِ عرفان، عرصهٔ اقناع است، نه قلمرو «نفی و اثبات».
همانگونه که اگر از یک قطعهٔ موسیقی خوشمان آمد، تمام دنیا هم که جمع شوند و ما را به خلاف آن دعوت کنند ما همچنان از آن قطعهٔ موسیقی خوشمان میآید و اگر خوشمان نیامد، تمام براهین ریاضی و منطقی را هم که اقامه کنند ما از عقیدهٔ خود برنمیگردیم و باز هم از آن قطعهٔ موسیقی خوشمان نمیآید.
کسانی که با کتاب تذکرة الأولياء و کتب مشابه آن سر و کار دارند باید این اصل را همواره در پیش چشم داشته
باشند که
قلمروِ دین و عرفان قلمرو اثبات و نفی نیست بلکه قلمرو «اقناع» است.
از مقدمهٔ تذکرة الاولیاء
به تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
آخرین روزهای اسفند است
از سَرِ شاخِ این برهنهچنار
مرغکی با ترنّمی بیدار
میزند نغمه،
نیست معلومم
آخرین شِکوه از زمستان است
یا نخستین ترانههای بهار؟
چهلویک شعر از شفیعی کدکنی
مجلهٔ بخارا، شمارهٔ ۷۴، بهمن و اسفند ۱۳۸۸
عکس: مهری رحیمزاده
ـــــــــــــــــــــــ
آخرین روزهای اسفند است
از سَرِ شاخِ این برهنهچنار
مرغکی با ترنّمی بیدار
میزند نغمه،
نیست معلومم
آخرین شِکوه از زمستان است
یا نخستین ترانههای بهار؟
چهلویک شعر از شفیعی کدکنی
مجلهٔ بخارا، شمارهٔ ۷۴، بهمن و اسفند ۱۳۸۸
عکس: مهری رحیمزاده
1742002935190.jpg
556.9 KB
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
▪️نقل است که شبی تا روز نخفت و میگفت:
اگرم عذاب کنی
من تو را دوست دارم
و اگر عفو کنی
من تو را دوست دارم.
ذکر عُتبة الغلام رَحمةُ اللّه عَلیه
تذکرةالاولیاء عطّار نیشابوری
به مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی
#حکایت_خوانی
ـــــــــــــــــــــــ
▪️نقل است که شبی تا روز نخفت و میگفت:
اگرم عذاب کنی
من تو را دوست دارم
و اگر عفو کنی
من تو را دوست دارم.
ذکر عُتبة الغلام رَحمةُ اللّه عَلیه
تذکرةالاولیاء عطّار نیشابوری
به مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی
#حکایت_خوانی
1742057627371.jpg
1.2 MB
بر درِ سرای حسن ابن علی
و اندر حکایات یافتم که اعرابیی از بادیه درآمد
او بر در سرای حسن ابن علی نشسته بود اندر کوفه. اعرابی وی را دشنام داد و مادر و پدرش را.
وی برخاست و گفت:
«یا اعرابی، اگر گرسنهای تا نانت آرند و یا تشنهای تا آبت آرند، یا ترا چه رسیده است؟
و وی میگفت: «تو چنین، و مادر و پدرت چنین.»
حسن رضیاللهعنه فرمود تا یک بدرهٔ دینار بیرون آوردند و بدو دادند.
و گفت:
«یا اعرابی، معذور دار، که اندر خانهٔ ما بیش از این نمانده است والّا از تو دریغ نداریمی.»
چون اعرابی این سخن بشنید، گفت: «أَشهد أَنّکَ ابنُ رسول اللّه...»
و این صفت محقّقان مشایخ باشد –رضوانالله علیهم– که مدح و ذمّ خلایق به نزدیک ایشان یکسان شده باشد و به جفا متغیّر نشوند.
کشفالمحجوب، علی ابن عثمان هجویری
به مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمود عابدی، صفحهٔ ۱۰۸
#حکایت_خوانی
و اندر حکایات یافتم که اعرابیی از بادیه درآمد
او بر در سرای حسن ابن علی نشسته بود اندر کوفه. اعرابی وی را دشنام داد و مادر و پدرش را.
وی برخاست و گفت:
«یا اعرابی، اگر گرسنهای تا نانت آرند و یا تشنهای تا آبت آرند، یا ترا چه رسیده است؟
و وی میگفت: «تو چنین، و مادر و پدرت چنین.»
حسن رضیاللهعنه فرمود تا یک بدرهٔ دینار بیرون آوردند و بدو دادند.
و گفت:
«یا اعرابی، معذور دار، که اندر خانهٔ ما بیش از این نمانده است والّا از تو دریغ نداریمی.»
چون اعرابی این سخن بشنید، گفت: «أَشهد أَنّکَ ابنُ رسول اللّه...»
و این صفت محقّقان مشایخ باشد –رضوانالله علیهم– که مدح و ذمّ خلایق به نزدیک ایشان یکسان شده باشد و به جفا متغیّر نشوند.
کشفالمحجوب، علی ابن عثمان هجویری
به مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمود عابدی، صفحهٔ ۱۰۸
#حکایت_خوانی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
باده در ماهِ صیام
باده در ماهِ صیام
▪️یکی از اصول مهم نمادگرایی همین عدم ایضاح و تصریح و واگذاردن تفسیر به خودِ خواننده است، و نیّت و انگیزۀ شاعر چیزی است مربوط به خود او و دل و درون وی.
در باب باده در ارتباط با ماه رمضان در اشعار حافظ به طور کلی سه شق وجود دارد که مضامین بر مبنای آنها پدید میآید:
الف. پیش از فرارسیدن این ماه، چونان اغتنامِ فرصت از آن روی که در ایام رمضان نمیتوان باده نوشید.
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
ب. در عید صیام یا پس از آن، که شاعر وانمود میکند دیگر منعی برای نوشیدن باده وجود ندارد:
ساقی، بیار باده که ماهِ صیام رفت
درده قدح که موسمِ ناموس و نام رفت
ج. بادهنوشی در خلال ماه رمضان،
اوج ملامتطلبی است، مشروط بر اینکه شاعر قید نکند که مقصودش چیزی چون بادهٔ عشق، معرفت و غیره است، وگرنه چنین بادهای نه ملامت بر میانگیزد و نه خوردنش وقتی خاص دارد. یکی از اصول مهم نمادگرایی نیز همین عدم ایضاح و تصریح و واگذاردن تفسیر به خودِ خواننده است، و نیّت و انگیزۀ شاعر چیزی است مربوط به خود او و دل و درون وی.
در هر حال هر سه گونهٔ یاد شده در سخن پارسی فراوان است و اختصاص به هیچ کس، از جمله حافظ ندارد. پیشتر نمونههای کافی از گونههای اول و دوم دیدهایم، و اکنون مواردی را از نوشیدن یا خواستن باده در ایام رمضان میآوریم.
مولانا نوع باده را ذکر میکند:
خیال دوست بیاورد سوى من جامی
که: گیر بادۀ خاص و ز خاص و عام مترس
بگفتمش مه روزه است و روز، گفت:خموش
که نشکند می جانْ روزه و صیام، مترس
به حق حلقهٔ رندان که باده مینوشند
به پیش خلق هویدا، میان روز صيام
هزار شیشه شکستند و روزهشان نشکست
از آنک شیشهگر عشق ساختهست آن جام شیشه شکستند = در شیشه را باز کردند.
به ماه روزه جهودانه می مخور تو به شب
بیا به بزم محمد، مدام نوش، مدام
فاش بیا و فاش ده، بادهٔ عشـق فـاش بـِه
عید شدهست و عام را گر رمضانْست باش گو
[مراد شاعر عید رمضان نیست بلکه میگوید اکنون عید ما عارفان است، اگرچه برای عوام ماه رمضان است.]
اما امیرخسرو به شیوۀ ملامتیان سخن میگوید، بدون هیچگونه قرینهای برای نوعِ باده چه در بیت و چه در کل غزل
می مغانه به رسم قلندر آر و ببین
که ماه روزه و وقت نماز آدینهست
و اما حافظ، با آنکه کمتر اهل ایضاح و تصریح به نوع باده و سایر نمادهاست، و نیز در مورد بادهٔ رمضان از گونهٔ اول و دوم از ایضاح نوع پرهیخته، درباره گونهٔ سوم از این شیوهٔ غالب خود عدول کرده و با ذکر «باده یا می عشق» از آیینِ بنیادینِ نمادگرایی به دور افتاده؛ شاید هم جرأت تفوّه به این یکی را در خود نیافته است. او در مورد باده در طی ماه روزه دو بیت دارد یکی همان بیتِ متن که به باده «عشق» تصریح کرده که زبان و مضمون آن متأثر از بیت «فاش بیا و...» از مولانا مینماید و دیگر بیت زیر که باز نوع می را با ذکر «عشق» مشخص ساخته است:
زان مَی عشق، کزو پخته شود هر خامی
گرچه ماه رمضان است، بیاور جامی
استاد سعید حمیدیان
شرحِ شوق
[شرح و تحلیل اشعار حافظ]
جلد چهارم، صص ۲۸۹۸–۲۸۹۶
#حافظ
#رمضان
#سعید_حمیدیان
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
ـــــــــــــــــــــــ
باده در ماهِ صیام
باده در ماهِ صیام
▪️یکی از اصول مهم نمادگرایی همین عدم ایضاح و تصریح و واگذاردن تفسیر به خودِ خواننده است، و نیّت و انگیزۀ شاعر چیزی است مربوط به خود او و دل و درون وی.
در باب باده در ارتباط با ماه رمضان در اشعار حافظ به طور کلی سه شق وجود دارد که مضامین بر مبنای آنها پدید میآید:
الف. پیش از فرارسیدن این ماه، چونان اغتنامِ فرصت از آن روی که در ایام رمضان نمیتوان باده نوشید.
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
ب. در عید صیام یا پس از آن، که شاعر وانمود میکند دیگر منعی برای نوشیدن باده وجود ندارد:
ساقی، بیار باده که ماهِ صیام رفت
درده قدح که موسمِ ناموس و نام رفت
ج. بادهنوشی در خلال ماه رمضان،
اوج ملامتطلبی است، مشروط بر اینکه شاعر قید نکند که مقصودش چیزی چون بادهٔ عشق، معرفت و غیره است، وگرنه چنین بادهای نه ملامت بر میانگیزد و نه خوردنش وقتی خاص دارد. یکی از اصول مهم نمادگرایی نیز همین عدم ایضاح و تصریح و واگذاردن تفسیر به خودِ خواننده است، و نیّت و انگیزۀ شاعر چیزی است مربوط به خود او و دل و درون وی.
در هر حال هر سه گونهٔ یاد شده در سخن پارسی فراوان است و اختصاص به هیچ کس، از جمله حافظ ندارد. پیشتر نمونههای کافی از گونههای اول و دوم دیدهایم، و اکنون مواردی را از نوشیدن یا خواستن باده در ایام رمضان میآوریم.
مولانا نوع باده را ذکر میکند:
خیال دوست بیاورد سوى من جامی
که: گیر بادۀ خاص و ز خاص و عام مترس
بگفتمش مه روزه است و روز، گفت:خموش
که نشکند می جانْ روزه و صیام، مترس
به حق حلقهٔ رندان که باده مینوشند
به پیش خلق هویدا، میان روز صيام
هزار شیشه شکستند و روزهشان نشکست
از آنک شیشهگر عشق ساختهست آن جام شیشه شکستند = در شیشه را باز کردند.
به ماه روزه جهودانه می مخور تو به شب
بیا به بزم محمد، مدام نوش، مدام
فاش بیا و فاش ده، بادهٔ عشـق فـاش بـِه
عید شدهست و عام را گر رمضانْست باش گو
[مراد شاعر عید رمضان نیست بلکه میگوید اکنون عید ما عارفان است، اگرچه برای عوام ماه رمضان است.]
اما امیرخسرو به شیوۀ ملامتیان سخن میگوید، بدون هیچگونه قرینهای برای نوعِ باده چه در بیت و چه در کل غزل
می مغانه به رسم قلندر آر و ببین
که ماه روزه و وقت نماز آدینهست
و اما حافظ، با آنکه کمتر اهل ایضاح و تصریح به نوع باده و سایر نمادهاست، و نیز در مورد بادهٔ رمضان از گونهٔ اول و دوم از ایضاح نوع پرهیخته، درباره گونهٔ سوم از این شیوهٔ غالب خود عدول کرده و با ذکر «باده یا می عشق» از آیینِ بنیادینِ نمادگرایی به دور افتاده؛ شاید هم جرأت تفوّه به این یکی را در خود نیافته است. او در مورد باده در طی ماه روزه دو بیت دارد یکی همان بیتِ متن که به باده «عشق» تصریح کرده که زبان و مضمون آن متأثر از بیت «فاش بیا و...» از مولانا مینماید و دیگر بیت زیر که باز نوع می را با ذکر «عشق» مشخص ساخته است:
زان مَی عشق، کزو پخته شود هر خامی
گرچه ماه رمضان است، بیاور جامی
استاد سعید حمیدیان
شرحِ شوق
[شرح و تحلیل اشعار حافظ]
جلد چهارم، صص ۲۸۹۸–۲۸۹۶
#حافظ
#رمضان
#سعید_حمیدیان
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
یکشنبهها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
باده در ماهِ صیام
▪️یکی از اصول مهم نمادگرایی همین عدم ایضاح و تصریح و واگذاردن تفسیر به خودِ خواننده است، و نیّت و انگیزۀ شاعر چیزی است مربوط به خود او و دل و درون وی.
در هر حال هر سه گونهٔ یاد شده در سخن پارسی فراوان است و اختصاص به هیچ کس، از جمله حافظ ندارد.
سهگونهٔ مضمون باده در ارتباط با ماه رمضان:
پیش از فرارسیدن این ماه
در عید صیام یا پس از آن
بادهنوشی در خلال ماه رمضان
دکتر سعید حمیدیان
شرح شوق
#یکشنبه_ها_و_حافظ
▪️یکی از اصول مهم نمادگرایی همین عدم ایضاح و تصریح و واگذاردن تفسیر به خودِ خواننده است، و نیّت و انگیزۀ شاعر چیزی است مربوط به خود او و دل و درون وی.
در هر حال هر سه گونهٔ یاد شده در سخن پارسی فراوان است و اختصاص به هیچ کس، از جمله حافظ ندارد.
سهگونهٔ مضمون باده در ارتباط با ماه رمضان:
پیش از فرارسیدن این ماه
در عید صیام یا پس از آن
بادهنوشی در خلال ماه رمضان
دکتر سعید حمیدیان
شرح شوق
#یکشنبه_ها_و_حافظ
1742178402437.jpg
660.8 KB
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
▪️و گفت:
حِصنِ حصین نگاه داشتنِ زفان است
و مغزِ عبادت گرسنگی است
و دوستیِ دنیا سرِ همه خطاها است.
ذکر ابوسلیمان دارایی رَحمةُ اللّه عَلیه
تذکرةالاولیاء عطّار نیشابوری
به مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی
حصن: قلعه، پناهگاه، دژ
حصین: محکم، استوار
زفان: زبان
#حکایت_خوانی
ـــــــــــــــــــــــ
▪️و گفت:
حِصنِ حصین نگاه داشتنِ زفان است
و مغزِ عبادت گرسنگی است
و دوستیِ دنیا سرِ همه خطاها است.
ذکر ابوسلیمان دارایی رَحمةُ اللّه عَلیه
تذکرةالاولیاء عطّار نیشابوری
به مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی
حصن: قلعه، پناهگاه، دژ
حصین: محکم، استوار
زفان: زبان
#حکایت_خوانی
1742260585766.jpg
574.6 KB
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
▪️و گفت:
بسیار مَردا که در مَبرَز رود
و پاک بیرون آید
و بسیار مَردا که در کعبه رود
و پلید بیرون آید.
ذکر فُضیل عَیاض رَحمةُ اللّه عَلیه
تذکرةالاولیاء عطّار نیشابوری
به مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی
مَبرَز: آبریز، توالت
#حکایت_خوانی
ـــــــــــــــــــــــ
▪️و گفت:
بسیار مَردا که در مَبرَز رود
و پاک بیرون آید
و بسیار مَردا که در کعبه رود
و پلید بیرون آید.
ذکر فُضیل عَیاض رَحمةُ اللّه عَلیه
تذکرةالاولیاء عطّار نیشابوری
به مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی
مَبرَز: آبریز، توالت
#حکایت_خوانی
Forwarded from شفیعی کدکنی
null.pdf
245.5 KB
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
خاستگاه و مبنای جشن چهارشنبهسوری ارتباطی با از آتش گذشتن یا کشته شدن سیاوش ندارد.
دکتر سجاد آیدنلو
مجلهٔ بخارا، سال بیستودوم، شمارهٔ ۱۲۹
ـــــــــــــــــــــــ
خاستگاه و مبنای جشن چهارشنبهسوری ارتباطی با از آتش گذشتن یا کشته شدن سیاوش ندارد.
دکتر سجاد آیدنلو
مجلهٔ بخارا، سال بیستودوم، شمارهٔ ۱۲۹
IMG_20250319_045229_445.jpg
847.5 KB
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
شب قدر را پنهان کردهاند در میان شبها؛ [همانطور که] بندهٔ خدا را پنهان کردهاند میان مدّعیان. پنهان است نه از حقیری، بلکه از غایتِ ظاهری پنهان شده است.
چنانکه آفتاب بر خفّاش نهان است؛ پهلویِ او نشسته و از او خبر ندارد، چون پردهٔ محبت دنیا او را صُمّ بُکم کرده است!
مگر که رحمت فرو آید
که انّا انزلناهُ فی لیلة القدر.
مقالات شمس تبریزی
تصحیح دکتر محمدعلی موحد
#حکایت_خوانی
ـــــــــــــــــــــــ
شب قدر را پنهان کردهاند در میان شبها؛ [همانطور که] بندهٔ خدا را پنهان کردهاند میان مدّعیان. پنهان است نه از حقیری، بلکه از غایتِ ظاهری پنهان شده است.
چنانکه آفتاب بر خفّاش نهان است؛ پهلویِ او نشسته و از او خبر ندارد، چون پردهٔ محبت دنیا او را صُمّ بُکم کرده است!
مگر که رحمت فرو آید
که انّا انزلناهُ فی لیلة القدر.
مقالات شمس تبریزی
تصحیح دکتر محمدعلی موحد
#حکایت_خوانی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
نوروز؛
جشنِ باززایی
از هزارهٔ سوم پ.م در آسیای غربی دو عید رواج داشت:
عید آفرینش که در اوایل پاییز، و عید باززایی که در آغاز بهار برگزار میشد. این دو عید باستانی حتی تا اواسط هزارهٔ نخست پ.م در آسیای غربی وجود دارد و در واقع، قدمت هر دو در این منطقه نشان داده میشود. در ایران نیز عید نوروز عید بهاری و مهرگان عید پاییزی بوده است. اما این به معنی وامگیری از بینالنهرین نیست. من برآنم که فرهنگ بومی وسیعی با وجوه مشترک از درهٔ سِند تا به درهٔ مدیترانه وجود داشته است.
در ایران، عیدنوروزی در آغاز بهار بوده. عید نوروزی ما در بینالنهرین هم سابقه دارد. نوروز جشن عمومی منطقه بوده و وامگیری نیست. اگر توجه کنیم که بینالنهرین از طریق فلات ایران مسکون میشود، ممکن است این سنّت یکی از سنّتهای کهن فلات ایران باشد که بعدها با کوچنشینیهای بومیان نجد ایران به بینالنهرین در حدود هزارهٔ پنجم پ.م، به بینالنهرین و غرب آسیا رفته. البته مدرک موثقی نداریم، ولی محتملاً از هزارهٔ سوم پ.م آیین نوروزی در بینالنهرین بوده.
در تختجمشید مراسم عظیمی برگزار میشده. در این سنتهای نوروزی، مقدار زیادی سنتهای نوروزی بینالنهرینی میتوان مشاهده کرد. کلاً آیینهای نوروزی جهانیاند. این را در پدیدهشناسی اسطوره و در دیدگاه میرچا الیاده میتوان دید. در همه جای دنیا برای جشن سال نو چیزهای مشترکی وجود دارد. ولی اسطورهٔ نوروزی بینالنهرین قدیم، محلی است.
بدین معنی که بنابراین اسطوره، خدا شهید میشده و زنده شدنِ دوبارهٔ وی با جشن و سرور همراه بوده است. معمولاً پیش از پنجه یا خمسهٔ مسترقه(پنج روز پیش از آغاز سال نو)، خدا(دُموزی سومری یا سیاوش ایرانی) شهید محسوب میشده. در اینجا نیز چند روز پیش از نوروز، مردم به آرامگاه میرفتند، چراغ میبردند و به گریه و زاری میپرداختند. بردن چراغ بدین منظور بود که مسیر ارواح را روشن کنند، بدان امید که آنان بازگردند.
فرزندِ ایران و خادمِ فرهنگ
شادروان دکتر مهرداد بهار
از اسطوره تا تاریخ، صص ۳۵۹–۳۳۹
مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
نوروز؛
جشنِ باززایی
از هزارهٔ سوم پ.م در آسیای غربی دو عید رواج داشت:
عید آفرینش که در اوایل پاییز، و عید باززایی که در آغاز بهار برگزار میشد. این دو عید باستانی حتی تا اواسط هزارهٔ نخست پ.م در آسیای غربی وجود دارد و در واقع، قدمت هر دو در این منطقه نشان داده میشود. در ایران نیز عید نوروز عید بهاری و مهرگان عید پاییزی بوده است. اما این به معنی وامگیری از بینالنهرین نیست. من برآنم که فرهنگ بومی وسیعی با وجوه مشترک از درهٔ سِند تا به درهٔ مدیترانه وجود داشته است.
در ایران، عیدنوروزی در آغاز بهار بوده. عید نوروزی ما در بینالنهرین هم سابقه دارد. نوروز جشن عمومی منطقه بوده و وامگیری نیست. اگر توجه کنیم که بینالنهرین از طریق فلات ایران مسکون میشود، ممکن است این سنّت یکی از سنّتهای کهن فلات ایران باشد که بعدها با کوچنشینیهای بومیان نجد ایران به بینالنهرین در حدود هزارهٔ پنجم پ.م، به بینالنهرین و غرب آسیا رفته. البته مدرک موثقی نداریم، ولی محتملاً از هزارهٔ سوم پ.م آیین نوروزی در بینالنهرین بوده.
در تختجمشید مراسم عظیمی برگزار میشده. در این سنتهای نوروزی، مقدار زیادی سنتهای نوروزی بینالنهرینی میتوان مشاهده کرد. کلاً آیینهای نوروزی جهانیاند. این را در پدیدهشناسی اسطوره و در دیدگاه میرچا الیاده میتوان دید. در همه جای دنیا برای جشن سال نو چیزهای مشترکی وجود دارد. ولی اسطورهٔ نوروزی بینالنهرین قدیم، محلی است.
بدین معنی که بنابراین اسطوره، خدا شهید میشده و زنده شدنِ دوبارهٔ وی با جشن و سرور همراه بوده است. معمولاً پیش از پنجه یا خمسهٔ مسترقه(پنج روز پیش از آغاز سال نو)، خدا(دُموزی سومری یا سیاوش ایرانی) شهید محسوب میشده. در اینجا نیز چند روز پیش از نوروز، مردم به آرامگاه میرفتند، چراغ میبردند و به گریه و زاری میپرداختند. بردن چراغ بدین منظور بود که مسیر ارواح را روشن کنند، بدان امید که آنان بازگردند.
فرزندِ ایران و خادمِ فرهنگ
شادروان دکتر مهرداد بهار
از اسطوره تا تاریخ، صص ۳۵۹–۳۳۹
مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
1742433909584.jpg
458.4 KB
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
▪️کسی آمد و گفت:
مرا وصیّت کن.
گفت:
مُردگان منتظرِ تو اند.
ذکر داود طائی رَحمةُ اللّه عَلیه
تذکرةالاولیاء عطّار نیشابوری
به مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی
#حکایت_خوانی
ـــــــــــــــــــــــ
▪️کسی آمد و گفت:
مرا وصیّت کن.
گفت:
مُردگان منتظرِ تو اند.
ذکر داود طائی رَحمةُ اللّه عَلیه
تذکرةالاولیاء عطّار نیشابوری
به مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی
#حکایت_خوانی
دعای تحویل سال–شجریان
@shafiei_kadkani
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
دستِ مرا بگیر خدایا!
دستی که کورمال، به هر سوی،
در جستجوی توست.
وز هیچ مخزنِ کُتُب اینجا
یک پنجره به سویِ تو نگشود.
اوراقِ هر کتاب،
چون برگهایِ زردِ خزانی،
در لحظهٔ تلاطمِ طوفان،
تنها،
بر دامنِ تحیّرم افزود.
دستِ مرا بگیر!
محمدرضا شفیعی کدکنی
ـــــــــــــــــــــــ
دستِ مرا بگیر خدایا!
دستی که کورمال، به هر سوی،
در جستجوی توست.
وز هیچ مخزنِ کُتُب اینجا
یک پنجره به سویِ تو نگشود.
اوراقِ هر کتاب،
چون برگهایِ زردِ خزانی،
در لحظهٔ تلاطمِ طوفان،
تنها،
بر دامنِ تحیّرم افزود.
دستِ مرا بگیر!
محمدرضا شفیعی کدکنی
1742520319436.jpg
645.4 KB
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
باز گو ای باز عرش خوششکار
تا چه دیدی این زمان از کردگار
راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس از سوء القضا حُسن القضا
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما لهُ کفواً احد
جلال الدین محمد بلخی
مثنوی معنوی
▪️ستایشی که مولانا از حضرت مولی المَوالی امام علی بن ابی طالب در مثنوی شریف دارد، علی التَّحقیق بالاترین نمونهٔ مدیح آن حضرت در تاریخِ ادبیاتِ جهانِ اسلام است.
محمدرضا شفیعی کدکنی
ـــــــــــــــــــــــ
باز گو ای باز عرش خوششکار
تا چه دیدی این زمان از کردگار
راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس از سوء القضا حُسن القضا
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما لهُ کفواً احد
جلال الدین محمد بلخی
مثنوی معنوی
▪️ستایشی که مولانا از حضرت مولی المَوالی امام علی بن ابی طالب در مثنوی شریف دارد، علی التَّحقیق بالاترین نمونهٔ مدیح آن حضرت در تاریخِ ادبیاتِ جهانِ اسلام است.
محمدرضا شفیعی کدکنی