Telegram Web Link
Forwarded from روشنک آرامش (Roshanak)
از یاد بردم خاطراتی که ندارم رو
روزای خوبم رو، قشنگی بهارم رو
بوی خوش موهات، تنها یادگارم رو!
آدم توو غربت ذرّه ذرّه ذرّه می‌پوسه

#مهدی‌موسوی
#شبتون‌ماه
Audio
شهر غریب (جدایی)
خواننده: افسر شهیدی
شهریور است و شهر ما عمری‌ست پاییز است
چیزی نمی‌گویم که می‌دانی دلم چیز است
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from روشنک آرامش (Roshanak)
شهریور است
و شهر ما عمری‌ست پاییز است
چیزی نمی‌گویم که می‌دانی دلم چیز است

این روزها...
این روزها بدجور بی‌رحمند
این هیچ‌کس‌هایی که دردت را نمی‌فهمند

#مهدی‌موسوی
#روزتون‌بی‌غم
#شهریور‌مبارک
Forwarded from A Dirty Mind And A Beautiful Heart:) (Reyhaneh Dolatpasand)
مگر می‌شود آدم از خوشبختی پشیمان بشود؟... :)
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا
برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان
پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر
و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد.
(۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی)

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/

مهدی موسوی
شیدا عشق را کمال دیوانگی می‌داند. اینکه کسی را آن‌قدر دوست داشته باشی که اگر احساس کنی سردش شده، بدون یک لحظه مکث، بنزین را بریزی روی خودت و آتش بزنی! شیدا به وجود چنین عشقی باور دارد حتی اگر در جهان، نمونه‌ای برای آن وجود نداشته باشد. او برای ایمان به وجود چیزی، به عینیت نیاز ندارد.

هزار و چند شب 📚
#مهدی_موسوی
آن چشم‌ها که آخر بدمستی من است
آن چشم‌ها که هی همه‌ی هستی من است
در تاکسی نشسته به من فکر می‌کنند
همراه دختری که بغلدستی من است!

آن چشم‌های خیره‌شده توی دفترم
که گریه می‌کنند به شب‌هات در سرم
هر بار می‌نویسمشان، می‌نویسم و...
هر بار در مقابلشان کم می‌آورم

این غم میان سرخوشیِ گیجِ آبجو
از من شروع می‌شود و چشم‌های تو

از من شروع می‌شود و آن دو چشمِ تر
که عاشق منند و من از هرچه بیشتر!

از بوسه‌ی نداده‌ی تو، توی خانه‌ام
از چشم‌هات، از قفس عاشقانه‌ام

از تو که نیستی و من انگار مرده‌ام
از من که سال‌هاست به بن‌بست خورده‌ام

از من: در ابتدای خودش انتها شده
از من که پاک عاشق آن چشم‌ها شده

از من که در میان عطش گریه می‌کند
شب‌ها کنار بی‌کسی‌اش گریه می‌کند

شب‌های دوست دارمت و روزهای بد
شب‌های من که مال تو هستند تا ابد

شب‌های چشم‌های تو و بی‌قراری‌ام
شب‌های دوست دارمت و دوست داری‌ام!

از التماس گریه که هی عاشقم بشو
از من شروع می‌شود و چشم‌های تو

از چشم‌های شبزده‌ی در مقابلم
که جیغ می‌زنند تو را در تهِ دلم

آن چشم‌های مسئله‌دارِ همیشه‌خواب
مثل سؤال‌های من از عشق، بی‌جواب

از آن دو چشم مستِ به آتش کشیده‌ام
از من که خواب بوده‌ام و خواب دیده‌ام

«خواب دو تا ستاره‌ی قرمز» که نیستیم
بیدار می‌شدیم و فقط می‌گریستیم

بیدار/ می‌شدیم دو تا استکان پُر از...
بیدار/ می‌شدیم دو تا چشمِ دلخور از...

از چی؟ کجا؟ چگونه؟ چرا؟ از کدام؟ کِی؟
بیدار می‌شدیم دقیقاً چهارِ «دی»

بیدار می‌شدیم در « آذر» که سوختم
بیدار می‌شدیم و مرا می‌فروختم

به چی؟! به آن دو چشم که باران گرفته بود
که حسّ‌و‌حال چندم «آبان» گرفته بود

چندم؟! سؤال مسخره‌ای که تو نیستی
چندم؟! که در تمامی آبان گریستی

چندم؟! که فکر می‌شدم از من به هیچ‌چیز
بس کن! نپرس!! خسته‌ام و خسته‌تر عزیز...

خسته شبیه درصدی از احتمال‌ها
بس کن! نپرس!! خسته‌ام از این سؤال‌ها

مثل تویی که چندم آبان ادامه داشت
که می‌گریست در من و باران ادامه داشت

مثل تویی که این‌همه در تاکسی، منی!
هی با خودت کنار خودت حرف می‌زنی

هی با خودت که از خود من ناامیدتر
بدجور عاشقی و من از تو شدیدتر!

مثل دو چشم خسته که در من نشسته است
مثل دو چشم خسته که بدجور خسته است

یک جفت چشمِ خیسِ بغلدستی شما
یک تاکسی به مقصدِ یک‌مشت هیچ‌جا

دستان دور ما و تماسی بدون حس
یک عمر استرس، همه‌ی عمر استرس

دستان دور ما و دو تا چشم آشنا
یک جفت چشم، مثل دقیقاً خود شما!

یک جفت چشم، حاصل یک‌عمر خستگی
من این‌طرف، نتیجه‌ی یک دل‌نبستگی!

من این‌طرف، صدای غم‌انگیز باد که...
تو آن‌طرف، همان زن بی‌اعتماد که...

که با تنش به پوچی من حرف می‌زند
که حرف می‌زند، از زن حرف می‌زند!

که مثل اشتباه من از عشق، تازه است
مانند خواب‌های خودت بی‌اجازه است

که فکر می‌کند به من و عمق دردها
زل می‌زند به آلت جنسی مردها!

زل می‌زند به این‌همه تکرارِ پشتِ‌هم
زل می‌زند به غم، همه‌ی زندگیش، غم!

حس می‌کند که آخر این راه بسته است
که خسته است، مثل خود مرگ خسته است

که خسته است مثل زنی توی بسترت
که خسته است خسته‌تر از دردِ در سرت...

مثل دو چشم که ته بدمستی تو است
مثل دو چشم که همه‌ی هستی تو است
مثل تویی که در ته درّه هنوز هم...
همراه دختری که بغلدستی تو است

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from روشنک آرامش (Roshanak)
غیرِ آن چشم‌های بی کم‌ و‌ کاست
همه چیزِ جهان زیادی بود...

#سیدمهدی‌موسوی
🍂
خسته‌تر از هرچه بگویند درست و غلط
توی سرم بود نباشم که نباشم فقط

خسته‌تر از لمسِ جنون در دلِ وابستگی
خسته‌تر از خسته‌تر از خسته‌تر از خستگی

#سید_مهدی_موسوی

@meykhaneshear
مردی_که_نرفته_است_برمی‌گردد_برای_چاپ.pdf
51.9 MB
"مردی که نرفته است برمی‌گردد"
سید مهدی موسوی
(نسخه‌ی مناسب برای چاپ)
@seyedmehdimoosavi2
مردی_که_نرفته_است_برمی‌گردد_سایز_اصلی.pdf
51.1 MB
"مردی که نرفته است برمی‌گردد"
سید مهدی موسوی
(نسخه‌ی مناسب برای کامپیوتر)
@seyedmehdimoosavi2
مردی_که_نرفته_است_برمی‌گردد_سایز_کم.pdf
6.2 MB
"مردی که نرفته است برمی‌گردد"
سید مهدی موسوی
(نسخه‌ی مناسب برای موبایل)
@seyedmehdimoosavi2
سرم را توی دست‌هایم می‌گیرم و دراز می‌کشم. همه چیز به جز چشم‌هایش احمقانه است.
آدم‌ها می‌روند و می‌آیند که شکمشان را پر کنند و زیر شکمشان را خالی. این آدم‌هایی که ریخته‌اند توی خیابان دنبال چه‌اند؟ فکر می‌کنند راهی وجود دارد که اوضاع دنیا را بهتر کند؟ مثلاً نفر بعدی آمد و همه‌چیز خوب شد و مثلاً کنسرتم هم مجوز گرفت! وقتی همان‌هایی که توی خیابانند می‌آیند کنسرت من که باباکرم بزنم و قر بدهند! وقتی همان معترض‌هایی که توی خیابانند در کنسرت‌ها و کافه‌ها داد می‌کشند: «یه چیز شاد بخون!!...» وقتی همان‌ها زورشان می‌گیرد آلبومم را اریجینال بخرند... پس ما توی خیابان چه گهی می‌خوریم؟ ما چند تا روشنفکر ایده‌آل‌گرا با این مردمی که شب جمعه‌شان برایشان از اندیشه و هنر ضروری‌تر است چه غلطی بکنیم؟ حسین فکر می‌کند درست می‌شود... چند سال؟ صد سال؟ دویست سال؟ وقتی من نباشم می‌خواهم همه‌شان بمیرند.
فقط خودمان چند نفر بمانیم. من گیتار بزنم و کتی زیر لب ترانه‌ام را بخواند و من قاطی کنم و نت‌ها را پس و پیش بزنم و حسین بخندد که: «داداشم من اگه گذاشتم زینب بیاد کنسرت تو. رسماً گند می‌زنی!» بعد کتی بخندد و بعد من بخندم و بعد بزنم زیر گریه و حسین بیاید بغلم کند که: «چت شده پسر؟ چیز بدی گفتم؟» و کتی بزند از اتاق بیرون...

(گفتگو در تهران/ سید مهدی موسوی)
@seyedmehdimoosavi2
یا ارّه باش بر تنِ سختم
یا تیغ نصفه، داخل تختم
یا سم بریز پای درختم
وقتی تبر وجود ندارد

وقتی در انتهای زمینی
وقتی که جز دروغ نبینی
وقتی که در قفس بنشینی
انگار پر وجود ندارد

گفتند پشت هر درِ بسته
آزادی است و قفلِ شکسته
گفتند پشت هر درِ بسته...
دیدیم در وجود ندارد!!

گفتیم: شُکر! چشمِ تری نیست
گفتیم: شُکر! که خبری نیست
از این شکنجه بیشتری نیست
چون «بیشتر» وجود ندارد!

حرف از نگاه شعله‌ورش زد
از آرزوی بال‌وپرش زد
یک روز یک نفر به سرش زد...
آن یک نفر وجود ندارد

یک تیتر: صبحِ تازه دمیده!
یک تیتر: مرده است سپیده!
در روزنامه‌ای که رسیده
متنِ خبر وجود ندارد

یا گریه‌های وقتِ فراریم
یا صبر و انتظار بهاریم
از هر نظر وجود نداریم
از هر نظر وجود ندارد

چیزی بگو از آتش و آغاز
آزادی پرنده و آواز
یعنی به من امید بده باز
حتّی اگر وجود ندارد...

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
به‌زودی پیج اینستاگرامی رمان دومم (هزار و چند شب) دوباره فعال خواهد شد و هر روز ادمین آن را به‌روز خواهد کرد.
اگر علاقه دارید که به رمان بعدی‌ام (زنده بمان) و خبرهای آن، پیش از انتشار رسمی دسترسی داشته باشید! از همین الان این پیج را در اینستاگرام دنبال کنید:
https://www.instagram.com/hezarochand.shab
کتابای من در مدح چیزی نیستن. از جنس زندگی‌ان. اتّفاقاً قهرماناش آدمای بازنده‌ن! آدمایی که یه روز به یه چیزایی اعتقاد داشتن، اما الان شک کردن. امّا نه می‌تونن آرماناشون رو کنار بذارن، نه دیگه می‌تونن به اون آرمانا ایمان داشته باشن.
#گفتگو_در_تهران
#مهدی_موسوی
@seyedmehdimoosavi2
به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا
برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان
پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر
و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد.
(۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی)

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/

مهدی موسوی
2024/11/15 18:55:27
Back to Top
HTML Embed Code: