Forwarded from سید مهدی موسوی
هرچه میکُشند، یک نفر ادامه دارد و...
یک پرنده که بدون پر ادامه دارد و...
مادران انتظار و مادران داغدار
گریههای ما که پشت در ادامه دارد و...
شب همیشه صبح میشود، ولی چه فایده؟!
تا همیشه ابتذال شر ادامه دارد و...
روزنامهای نوشت: نسلتان شکست خورد!
خشم ما در آخر خبر ادامه دارد و...
عاشقانه نیست این غزل که نوحهخوانی است
نوحهای که عاشقانهتر ادامه دارد و...
خستهایم و هرچه میرویمتر نمیرسیم!
خستهایم و شوق این سفر ادامه دارد و...
ریشه کردهایم و «ما دوباره سبز میشویم»
گرچه نارفیقی تبر ادامه دارد و...
هرچه که شب است، رفتنیست! مینویسم و
این ترانه تا خود سحر ادامه دارد و...
میکشندمان و یکبهیک تمام میشویم
میکشندمان ولی هنر ادامه دارد و...
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
یک پرنده که بدون پر ادامه دارد و...
مادران انتظار و مادران داغدار
گریههای ما که پشت در ادامه دارد و...
شب همیشه صبح میشود، ولی چه فایده؟!
تا همیشه ابتذال شر ادامه دارد و...
روزنامهای نوشت: نسلتان شکست خورد!
خشم ما در آخر خبر ادامه دارد و...
عاشقانه نیست این غزل که نوحهخوانی است
نوحهای که عاشقانهتر ادامه دارد و...
خستهایم و هرچه میرویمتر نمیرسیم!
خستهایم و شوق این سفر ادامه دارد و...
ریشه کردهایم و «ما دوباره سبز میشویم»
گرچه نارفیقی تبر ادامه دارد و...
هرچه که شب است، رفتنیست! مینویسم و
این ترانه تا خود سحر ادامه دارد و...
میکشندمان و یکبهیک تمام میشویم
میکشندمان ولی هنر ادامه دارد و...
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
خودش توی بنده به زنجیرِ شب
دلش پیش پروانه تو پیلهها
یه طوفان، گرفتار حبس و قفس
ولی باد رد میشه از میلهها
نگهبان، شکنجهگر و بازجو
جلوی صبوریش سردرگمه
تنش زخمیه، درد داره ولی
فقط فکر رنج و غم مردمه
«دلی سربلند و سری سربهزیر»
شاید که شبیه گل نرگسه
میدونه که خورشید میتابه باز
یه روزی شب تیره سر میرسه
یه روزی که آزادیِ سروِ سبز
تو تقویم و تاریخ، هرروزه شه
یه روزی که زندون و زندونیاش
یه عکس قدیمی توی موزه شه
یه کابوسه توو خواب و بیداریاش
یه بغضه که پیچیده توی صداش
پرنده اگه تو قفس هم بره
دلش تنگ میشه واسه جوجههاش
اگه بچههاشو نبینه یه روز
یه مادر میتونه که دیوونه شه
ولی اون صبوره، صبوره، صبور
تا اون روز که خونهمون خونه شه
«دلی سربلند و سری سربهزیر»
شاید که شبیه گل نرگسه
میدونه که خورشید میتابه باز
یه روزی شب تیره سر میرسه
یه روزی که آزادی سرو سبز
تو تقویم و تاریخ، هرروزه شه
یه روزی که زندون و زندونیاش
یه عکس قدیمی توی موزه شه
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
دلش پیش پروانه تو پیلهها
یه طوفان، گرفتار حبس و قفس
ولی باد رد میشه از میلهها
نگهبان، شکنجهگر و بازجو
جلوی صبوریش سردرگمه
تنش زخمیه، درد داره ولی
فقط فکر رنج و غم مردمه
«دلی سربلند و سری سربهزیر»
شاید که شبیه گل نرگسه
میدونه که خورشید میتابه باز
یه روزی شب تیره سر میرسه
یه روزی که آزادیِ سروِ سبز
تو تقویم و تاریخ، هرروزه شه
یه روزی که زندون و زندونیاش
یه عکس قدیمی توی موزه شه
یه کابوسه توو خواب و بیداریاش
یه بغضه که پیچیده توی صداش
پرنده اگه تو قفس هم بره
دلش تنگ میشه واسه جوجههاش
اگه بچههاشو نبینه یه روز
یه مادر میتونه که دیوونه شه
ولی اون صبوره، صبوره، صبور
تا اون روز که خونهمون خونه شه
«دلی سربلند و سری سربهزیر»
شاید که شبیه گل نرگسه
میدونه که خورشید میتابه باز
یه روزی شب تیره سر میرسه
یه روزی که آزادی سرو سبز
تو تقویم و تاریخ، هرروزه شه
یه روزی که زندون و زندونیاش
یه عکس قدیمی توی موزه شه
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
اگر نتوانستهاید برنامه را بهطور زنده ببینید
تکرار برنامهی این هفتهی «بامداد» را
در اینجا در یوتیوب ببینید
تنها برنامهی زندهی ادبی در تلویزیونهای فارسی:
https://youtu.be/T9mwIDTW4oY?si=2uMVCH9mxMEEJqM1
تکرار برنامهی این هفتهی «بامداد» را
در اینجا در یوتیوب ببینید
تنها برنامهی زندهی ادبی در تلویزیونهای فارسی:
https://youtu.be/T9mwIDTW4oY?si=2uMVCH9mxMEEJqM1
YouTube
برنامه ادبی بامداد ویژه پروین اعتصامی با اجرای سید مهدی موسوی ۱۴ مهر ۱۴۰۲ Mehdi Moosavi
@MehdiMousavi
برنامه بامداد، برنامهای مخصوص شعر و موسیقی
هر جمعه عصر از شبکه ماهوارهای چنل وان
با اجرای سید مهدی موسوی
برای شعرخوانی در زمان اجرای برنامه تماس بگیرید
یا دکلمههایتان را به واتساپ مجله ادبی بامداد بفرستید.
Mehdi Moosavi
برنامه بامداد، برنامهای مخصوص شعر و موسیقی
هر جمعه عصر از شبکه ماهوارهای چنل وان
با اجرای سید مهدی موسوی
برای شعرخوانی در زمان اجرای برنامه تماس بگیرید
یا دکلمههایتان را به واتساپ مجله ادبی بامداد بفرستید.
Mehdi Moosavi
Forwarded from سید مهدی موسوی
ابرم! که توی هر نفسی گریه میکنم
شمعم! که روی کیک کسی گریه میکنم
موزیک، از بلندتر از هر بلندتر
زخمی به روی صورتم از پوزخندتر!
پیکی که به سلامتیِ مست میزنند
جمعیّتی که توی سرم دست میزنند
زهر است یا شراب؟! که محوِ پیالهام
این کیک مال کیست و من چندسالهام؟!
.
از حرکت خودم به عقب فکر میکنم
با چشمهای بسته به شب فکر میکنم
از آرزوی فوت شده بعد مکثها
لبخند زورکیم به باران عکسها
این کادوی کی است؟ که تویش سر من است!
یا این یکی: جنازه و خاکستر من است!
قلبم روبان زده وسطِ کادویی رها!
انگشتهای له شدهام توی جعبهها!
با خنده روی روح و رگم تیغ میکشند
شبگریههام توی سرم جیغ میکشند
دیوانگی نشسته دقیقاً به جای من
چاقو نشسته در وسطِ دستهای من
گیجم که ترسهای خودم را چه میکنم
من پشت کیک و شمع در اینجا چه میکنم؟!
.
تنهاییام شبیه کسی نیست جز خودم
افتاده توی «شام غریبان» تولّدم
در من کسی رها شده از شاخه مثل برگ
جشنیست به مناسبتِ سالگردِ مرگ!
دردیست در سرم، وسط شعر، در تنم
با قرصهای مسخرهام حرف میزنم
تنهام مثل گریهی در دُور افتخار
تنهام مثلِ در وسط میوهها خیار!
تنهام مثل کارگری بعد اعتراض!
تنهام مثل گونهی در حال انقراض
تنهام مثل عکس پدر توی کیف پول
مانند اعتقاد به یک دینِ بی رسول
تنهام مثل باد... رها از هرآنچه هست
تنهام مثل گریهی فرمانده از شکست
در من جویده میشود از درد، ناخنم
به شمعهای خستگیام فوت میکنم
از روزهای اینهمه بد تا به کودکی
خاموش میشوند دقیقاً یکی یکی
پرتاب میشوم وسطِ زندگیِ گند
از گریهام تمام جهان دست میزنند!
مبهوتم و تمام سرم، بوقِ ممتد است
جشن تولّد است ولی حال من بد است
من درکی از سیاه، میانِ سپیدیام
من پوچیام! عصارهای از ناامیدیام
من درکی از حقیقتِ جبرم در انتخاب
دیدم که روز خوب، دروغیست در کتاب!
ابری که در میان عطش گریه میکند
شمعی که روی نعش خودش گریه میکند
بالا میآورم وسطِ جشن، روی میز
چیزی عوض نمیشود امسال... هیچ چیز...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
شمعم! که روی کیک کسی گریه میکنم
موزیک، از بلندتر از هر بلندتر
زخمی به روی صورتم از پوزخندتر!
پیکی که به سلامتیِ مست میزنند
جمعیّتی که توی سرم دست میزنند
زهر است یا شراب؟! که محوِ پیالهام
این کیک مال کیست و من چندسالهام؟!
.
از حرکت خودم به عقب فکر میکنم
با چشمهای بسته به شب فکر میکنم
از آرزوی فوت شده بعد مکثها
لبخند زورکیم به باران عکسها
این کادوی کی است؟ که تویش سر من است!
یا این یکی: جنازه و خاکستر من است!
قلبم روبان زده وسطِ کادویی رها!
انگشتهای له شدهام توی جعبهها!
با خنده روی روح و رگم تیغ میکشند
شبگریههام توی سرم جیغ میکشند
دیوانگی نشسته دقیقاً به جای من
چاقو نشسته در وسطِ دستهای من
گیجم که ترسهای خودم را چه میکنم
من پشت کیک و شمع در اینجا چه میکنم؟!
.
تنهاییام شبیه کسی نیست جز خودم
افتاده توی «شام غریبان» تولّدم
در من کسی رها شده از شاخه مثل برگ
جشنیست به مناسبتِ سالگردِ مرگ!
دردیست در سرم، وسط شعر، در تنم
با قرصهای مسخرهام حرف میزنم
تنهام مثل گریهی در دُور افتخار
تنهام مثلِ در وسط میوهها خیار!
تنهام مثل کارگری بعد اعتراض!
تنهام مثل گونهی در حال انقراض
تنهام مثل عکس پدر توی کیف پول
مانند اعتقاد به یک دینِ بی رسول
تنهام مثل باد... رها از هرآنچه هست
تنهام مثل گریهی فرمانده از شکست
در من جویده میشود از درد، ناخنم
به شمعهای خستگیام فوت میکنم
از روزهای اینهمه بد تا به کودکی
خاموش میشوند دقیقاً یکی یکی
پرتاب میشوم وسطِ زندگیِ گند
از گریهام تمام جهان دست میزنند!
مبهوتم و تمام سرم، بوقِ ممتد است
جشن تولّد است ولی حال من بد است
من درکی از سیاه، میانِ سپیدیام
من پوچیام! عصارهای از ناامیدیام
من درکی از حقیقتِ جبرم در انتخاب
دیدم که روز خوب، دروغیست در کتاب!
ابری که در میان عطش گریه میکند
شمعی که روی نعش خودش گریه میکند
بالا میآورم وسطِ جشن، روی میز
چیزی عوض نمیشود امسال... هیچ چیز...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
امروز رأس ساعت ۱۸:۳۰ به وقت تهران
در کانال وان
با برنامهی زندهی «بامداد»
شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
میتوانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://ch1.cc/live-tv/
در کانال وان
با برنامهی زندهی «بامداد»
شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
میتوانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://ch1.cc/live-tv/
شعر و موسیقی
هر جمعه در برنامهی زندهی «بامداد»
تکرار برنامهی این هفته را میتوانید
در اینجا ببینید:
https://youtu.be/n2c-8ECXDEM
مهدی موسوی
هر جمعه در برنامهی زندهی «بامداد»
تکرار برنامهی این هفته را میتوانید
در اینجا ببینید:
https://youtu.be/n2c-8ECXDEM
مهدی موسوی
وصل است زندگیم به عصیان، مانند بند ناف به شیطان
راهی بهجز سقوط ندارم: از قلههای قاف به شیطان!
در رنگها همیشه سیاهم، من اوج لحظههای گناهم
گیسو بریدهام که بخواهم! موی مرا بباف به شیطان
در من جهنمیست نمادین، شوق پریدن است به پایین
ایمان یک فرشتهی غمگین در حال انحراف به شیطان
یادآور غریزه و خونم، من قصهگوی نسل جنونم
چسبیده ارتداد به کونم! مانند حرف «کاف» به شیطان!!
من لحظهی زوال شکوهم، شوق قمار بر سر روحم
مجبور میشوم که ببازم هر شب در این مصاف به شیطان
هر کار را اگر که نکردم، باید که دُور یار بگردم
هر بار تا بیاورم ایمان در آخرین طواف به شیطان
شیطانی است هرچه قشنگ است، وصل است طبقِ متنِ احادیث
یک روز موی جعد به شیطان، یک روز موی صاف به شیطان
پیچیده است هرچه که دنیاست، پیچیده است و میرسد آخر
آغاز این کلاف به شیطان، پایان این کلاف به شیطان
این شعر در سکوت و صدا بود، مثل غمِ پرنده رها بود
این شعر، گریههای خدا بود، در حال اعتراف به شیطان!
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
راهی بهجز سقوط ندارم: از قلههای قاف به شیطان!
در رنگها همیشه سیاهم، من اوج لحظههای گناهم
گیسو بریدهام که بخواهم! موی مرا بباف به شیطان
در من جهنمیست نمادین، شوق پریدن است به پایین
ایمان یک فرشتهی غمگین در حال انحراف به شیطان
یادآور غریزه و خونم، من قصهگوی نسل جنونم
چسبیده ارتداد به کونم! مانند حرف «کاف» به شیطان!!
من لحظهی زوال شکوهم، شوق قمار بر سر روحم
مجبور میشوم که ببازم هر شب در این مصاف به شیطان
هر کار را اگر که نکردم، باید که دُور یار بگردم
هر بار تا بیاورم ایمان در آخرین طواف به شیطان
شیطانی است هرچه قشنگ است، وصل است طبقِ متنِ احادیث
یک روز موی جعد به شیطان، یک روز موی صاف به شیطان
پیچیده است هرچه که دنیاست، پیچیده است و میرسد آخر
آغاز این کلاف به شیطان، پایان این کلاف به شیطان
این شعر در سکوت و صدا بود، مثل غمِ پرنده رها بود
این شعر، گریههای خدا بود، در حال اعتراف به شیطان!
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
راه چارهاش مرگ است، کشوری که طاعونیست
معجزه نخواهد شد، روزگارِ جادو نیست
هر تلاش بیثمر است... قسمتی که سختتر است
این امیدِ لعنتیِ تودههای افیونیست
عشق و شوق و خنده حرام! در هوا پرنده حرام!
حقّ زندگی داریم، چون شکنجه قانونیست!
شوقِ قدرتِ برتر! انتخاب یک رهبر!
تا همیشه بر سرمان سایهی همایونیست!!
خاورِمیانه منم، احمقِ زمانه منم
چون که فکر میکردم قابل دگرگونیست
پِیکپِیکْ سم خورده! در سَرَم کسی مرده
این سکوتِ افسرده، یک نمودِ بیرونیست
گریهای دوباره شده، از وسط دو پاره شده
نصف کشورم خونیست، نصف کشورم خونیست
انفجار میخواهد تا که ناپدید شود
کشوری که شاعرِ آن، یک جنازه در گونیست!
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
معجزه نخواهد شد، روزگارِ جادو نیست
هر تلاش بیثمر است... قسمتی که سختتر است
این امیدِ لعنتیِ تودههای افیونیست
عشق و شوق و خنده حرام! در هوا پرنده حرام!
حقّ زندگی داریم، چون شکنجه قانونیست!
شوقِ قدرتِ برتر! انتخاب یک رهبر!
تا همیشه بر سرمان سایهی همایونیست!!
خاورِمیانه منم، احمقِ زمانه منم
چون که فکر میکردم قابل دگرگونیست
پِیکپِیکْ سم خورده! در سَرَم کسی مرده
این سکوتِ افسرده، یک نمودِ بیرونیست
گریهای دوباره شده، از وسط دو پاره شده
نصف کشورم خونیست، نصف کشورم خونیست
انفجار میخواهد تا که ناپدید شود
کشوری که شاعرِ آن، یک جنازه در گونیست!
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
نگاه میکنم از غم به غم که بیشتر است
به خیسی چمدانی که عازم سفر است
من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم
که سرنوشت درختان باغمان تبر است
به کودکانهترین خوابهای توی تنت
به عشقبازی من با ادامهی بدنت
به هر رگی که زدی و زدم به حسّ جنون
به بچّهای که توام! در میان جاری خون
به آخرین فریادی که توی حنجره است
صدای پای تگرگی که پشت پنجره است
به خواب رفتن تو روی تخت یکنفره
به خوردنِ دمپایی بر آخرین حشره
به «هرگز»ت که سؤالی شد و نوشت: «کدام؟»
به دستهای تو در آخرین تشنّجهام
به گریه کردن یک مرد، آنورِ گوشی
به شعر خواندنِ تا صبح، بی هماغوشی!
به بوسههای تو در خواب احتمالی من
به فیلمهای ندیده، به مبل خالی من
به لذّت رؤیایت که بر تنِ کفیام...
به خستگی تو از حرفهای فلسفیام
به گریه در وسطِ شعرهایی از «سعدی»
به چای خوردن تو پیش آدم بعدی
قسم به اینهمه که در سَرم مُدام شده
قسم به من! به همین شاعر تمام شده
قسم به این شب و این شعرهای خطخطیام
دوباره برمیگردم به شهر لعنتیام
به بحث علمی بیمزّهام درِ گوشت
دوباره برمیگردم به امنِ آغوشت
به آخرین رؤیامان، به قبل کابوسِ...
دوباره برمیگردم، به آخرین بوسه!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
به خیسی چمدانی که عازم سفر است
من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم
که سرنوشت درختان باغمان تبر است
به کودکانهترین خوابهای توی تنت
به عشقبازی من با ادامهی بدنت
به هر رگی که زدی و زدم به حسّ جنون
به بچّهای که توام! در میان جاری خون
به آخرین فریادی که توی حنجره است
صدای پای تگرگی که پشت پنجره است
به خواب رفتن تو روی تخت یکنفره
به خوردنِ دمپایی بر آخرین حشره
به «هرگز»ت که سؤالی شد و نوشت: «کدام؟»
به دستهای تو در آخرین تشنّجهام
به گریه کردن یک مرد، آنورِ گوشی
به شعر خواندنِ تا صبح، بی هماغوشی!
به بوسههای تو در خواب احتمالی من
به فیلمهای ندیده، به مبل خالی من
به لذّت رؤیایت که بر تنِ کفیام...
به خستگی تو از حرفهای فلسفیام
به گریه در وسطِ شعرهایی از «سعدی»
به چای خوردن تو پیش آدم بعدی
قسم به اینهمه که در سَرم مُدام شده
قسم به من! به همین شاعر تمام شده
قسم به این شب و این شعرهای خطخطیام
دوباره برمیگردم به شهر لعنتیام
به بحث علمی بیمزّهام درِ گوشت
دوباره برمیگردم به امنِ آغوشت
به آخرین رؤیامان، به قبل کابوسِ...
دوباره برمیگردم، به آخرین بوسه!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
گفتم
لباس قرمزت را نپوش
ما کمونیست نیستیم
گفتم
لباس مشکیات را نپوش
ما آنارشیست نیستیم
گفتم
لباس سبزت را نپوش
ما فتنهگر نیستیم
گفتم در این مملکت
فقط آدمهای لخت را نمیگیرند
بعد آنها رسیدند
و سنگسارمان کردند
اوّلین سنگ را کسی انداخت
که لباسش را یادم نیست
آخرین سنگ را کسی انداخت
که مطمئن بود
آدمهایی را که سنگ میاندازند
نمیگیرند
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
لباس قرمزت را نپوش
ما کمونیست نیستیم
گفتم
لباس مشکیات را نپوش
ما آنارشیست نیستیم
گفتم
لباس سبزت را نپوش
ما فتنهگر نیستیم
گفتم در این مملکت
فقط آدمهای لخت را نمیگیرند
بعد آنها رسیدند
و سنگسارمان کردند
اوّلین سنگ را کسی انداخت
که لباسش را یادم نیست
آخرین سنگ را کسی انداخت
که مطمئن بود
آدمهایی را که سنگ میاندازند
نمیگیرند
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
خورشید مردّد است، کمرنگ شده
هر چیز که دست میزنم سنگ شده
انگار که حال و روز دنیا خوش نیست
شاید که دلت برای من تنگ شده
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
هر چیز که دست میزنم سنگ شده
انگار که حال و روز دنیا خوش نیست
شاید که دلت برای من تنگ شده
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from شعر و شقایق
🔹🔹🔹
من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم
که سرنوشت درختان باغمان تبر است
شاعر : #مهدی_موسوی
@seyedmehdimoosavi2
طرحی از : #شقایق_بنی_اسدی
🔹🔹🔹
من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم
که سرنوشت درختان باغمان تبر است
شاعر : #مهدی_موسوی
@seyedmehdimoosavi2
طرحی از : #شقایق_بنی_اسدی
🔹🔹🔹
Forwarded from سید مهدی موسوی
تنت شبیه خیال بهار، شیرین است
شبیه چشمِ به مستی دچار، شیرین است
کدام غصهی دوری؟ که من پُر از شوقم
برای دیدنِ تو، انتظار شیرین است
هزار رنجِ جهان و جهنمِ ابدی
برای آدمِ امّیدوار شیرین است
کتاب عاشقیات را نخوانده، میدانم
که فصل آخر این شاهکار، شیرین است
■
هزار خاطره داریم از وطن: ترش است!
اسید معده و راه گلوی من، ترش است
شکسته تیغهی شمشیر داخل پرچم
و شیرِ ماندهی دیروز، ظاهرا ترش است!!
به شکل ظاهرِ هر چیز اعتماد نکن
که سیب عشق، قشنگ است و در دهن ترش است
شراب نیست، اگر ماند سالها انگور
شبیه رابطهی بین مرد و زن، ترش است!
■
شب است و تلخی آواز و در صدا شور است
که طعم گریه و خون، در جهان ما شور است
کنار سفره نشستیم: ساکت و بیمیل
که آشپز که دو تا میشود، غذا شور است
هنوز خون وسط جوی آبها جاریست
هنوز در دل میدان و کوچهها شور است
روایتیست از این عشق: غیرقابل شرح!
فقط سفیدی محض است و چند هاشور است
■
نمانده راه نجاتی و باورش تلخ است!
که تلخ بوده و آن نیم دیگرش تلخ است
کسی که خنجرِ در پشت داشت، میدانست
که اعتماد به حتی برادرش تلخ است
خیار را بخوری یا هرآنچه که بکنی
شبیه قصهی این نسل، آخرش تلخ است
مرا بگیر در آغوش تا که گریه کنیم
که داستان من و تو سراسرش تلخ است
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
شبیه چشمِ به مستی دچار، شیرین است
کدام غصهی دوری؟ که من پُر از شوقم
برای دیدنِ تو، انتظار شیرین است
هزار رنجِ جهان و جهنمِ ابدی
برای آدمِ امّیدوار شیرین است
کتاب عاشقیات را نخوانده، میدانم
که فصل آخر این شاهکار، شیرین است
■
هزار خاطره داریم از وطن: ترش است!
اسید معده و راه گلوی من، ترش است
شکسته تیغهی شمشیر داخل پرچم
و شیرِ ماندهی دیروز، ظاهرا ترش است!!
به شکل ظاهرِ هر چیز اعتماد نکن
که سیب عشق، قشنگ است و در دهن ترش است
شراب نیست، اگر ماند سالها انگور
شبیه رابطهی بین مرد و زن، ترش است!
■
شب است و تلخی آواز و در صدا شور است
که طعم گریه و خون، در جهان ما شور است
کنار سفره نشستیم: ساکت و بیمیل
که آشپز که دو تا میشود، غذا شور است
هنوز خون وسط جوی آبها جاریست
هنوز در دل میدان و کوچهها شور است
روایتیست از این عشق: غیرقابل شرح!
فقط سفیدی محض است و چند هاشور است
■
نمانده راه نجاتی و باورش تلخ است!
که تلخ بوده و آن نیم دیگرش تلخ است
کسی که خنجرِ در پشت داشت، میدانست
که اعتماد به حتی برادرش تلخ است
خیار را بخوری یا هرآنچه که بکنی
شبیه قصهی این نسل، آخرش تلخ است
مرا بگیر در آغوش تا که گریه کنیم
که داستان من و تو سراسرش تلخ است
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from کافه دنج🌿
○••
لبخند میزنند به جنگلبان، انبوهِ بیگناهِ درختانت
هرچند واقفند که بیتردید در دستهای خود تبری دارد
#مهدی_موسوی
🖇 #نقاشی : #سهراب_سپهری
〰〰〰〰〰
@Denj_caffe
لبخند میزنند به جنگلبان، انبوهِ بیگناهِ درختانت
هرچند واقفند که بیتردید در دستهای خود تبری دارد
#مهدی_موسوی
🖇 #نقاشی : #سهراب_سپهری
〰〰〰〰〰
@Denj_caffe
غزلی از مجموعهی «در ستایش ناامیدی»:
میکشم تیغ را به روی رگم، مینویسم از ابتدا در خون
غرق شد چشم مادران در اشک، شهر در ترس و کوچهها در خون
ما که بازیگران صحنه شدیم، جلوی چشمها برهنه شدیم
آببازی کنیم یا که سماع؟! در زلالی چشمه یا در خون؟!
آب و کافورِ تازه لازم نیست، غسل بر این جنازه لازم نیست
در خیابان، برادرِ خونیم شستشو میدهد مرا در خون!
توی تقویم، صفحهی آخر! جای گل روی دامن خواهر
داخل روزنامههای پدر، وسط روسریِ مادر: خون
عاقبت در سکانس پایانی، خسته از انتظار طولانی
مرده این گوسفند قربانی، میزند باز دستوپا در خون!
قصّهی عشق، بیسرانجام است... رادیو گفت: شهر آرام است!
من که فریاد میزدم اما شهر خوابید بیصدا در خون
جلوی آنهمه تماشاچی، فیلم تکرار میشد و تکرار
آنقدر کشته کشته کشته شدیم تا فرو رفت سینما در خون
■
نه لبی مانده است و نه خنده، نه امیدی برای آینده
میکشم تیغ را به روی رگم تا بخوابم در انتها در خون
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
میکشم تیغ را به روی رگم، مینویسم از ابتدا در خون
غرق شد چشم مادران در اشک، شهر در ترس و کوچهها در خون
ما که بازیگران صحنه شدیم، جلوی چشمها برهنه شدیم
آببازی کنیم یا که سماع؟! در زلالی چشمه یا در خون؟!
آب و کافورِ تازه لازم نیست، غسل بر این جنازه لازم نیست
در خیابان، برادرِ خونیم شستشو میدهد مرا در خون!
توی تقویم، صفحهی آخر! جای گل روی دامن خواهر
داخل روزنامههای پدر، وسط روسریِ مادر: خون
عاقبت در سکانس پایانی، خسته از انتظار طولانی
مرده این گوسفند قربانی، میزند باز دستوپا در خون!
قصّهی عشق، بیسرانجام است... رادیو گفت: شهر آرام است!
من که فریاد میزدم اما شهر خوابید بیصدا در خون
جلوی آنهمه تماشاچی، فیلم تکرار میشد و تکرار
آنقدر کشته کشته کشته شدیم تا فرو رفت سینما در خون
■
نه لبی مانده است و نه خنده، نه امیدی برای آینده
میکشم تیغ را به روی رگم تا بخوابم در انتها در خون
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
امروز رأس ساعت ۱۸:۳۰ به وقت تهران
در کانال وان
با برنامهی زندهی «بامداد»
شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
میتوانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://ch1.cc/live-tv/
در کانال وان
با برنامهی زندهی «بامداد»
شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
میتوانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://ch1.cc/live-tv/
دشمن بچّههای ما را بمباران میکند
ما بچّههای دشمن را
ما نماز میخوانیم
آنها در کلیسا دعا میکنند
ما در آغوش زنانمان گریه میکنیم
آنها بر شانهی معشوقههایشان
امّا حق با لاشخوریست
که جنازههای ما و آنها را
بی هیچ ارجحیّتی نوک میزند
اما حق با کرمهاییست
که جنازههای ما و آنها را
بی هیچ ارجحیّتی متلاشی میکنند
امّا حق با کفنیست
که روزی قرار بود
پرچم سفیدی باشد
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
ما بچّههای دشمن را
ما نماز میخوانیم
آنها در کلیسا دعا میکنند
ما در آغوش زنانمان گریه میکنیم
آنها بر شانهی معشوقههایشان
امّا حق با لاشخوریست
که جنازههای ما و آنها را
بی هیچ ارجحیّتی نوک میزند
اما حق با کرمهاییست
که جنازههای ما و آنها را
بی هیچ ارجحیّتی متلاشی میکنند
امّا حق با کفنیست
که روزی قرار بود
پرچم سفیدی باشد
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
صبح جمعه، کتاب میخواندم
علّت رنگ پرچم قرمز
شرح و تفسیر شعری از حافظ
اکتشافات توی عصر فلز
توی کوچه سعید را کشتند
ظهر جمعه کتاب میخواندم
راههای روانشناسی زن
شرح تاریخ پرشکوه وطن!
امتیازات بچّهدار شدن
توی کوچه ستاره را کشتند
عصر جمعه کتاب میخواندم
نقد بر روی اقتصاد نوین
زندگیِ سگیِ توی اِوین
آخرین خاطرات «مستر بین»!!
توی کوچه امیر را کشتند
شب جمعه به خواب که رفتم
خانه از زندگی لبالب بود
همهچی واقعا مرتّب بود
شبِ شب بود، تا ابد شب بود
داخل کوچه هیچچیز نبود
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
علّت رنگ پرچم قرمز
شرح و تفسیر شعری از حافظ
اکتشافات توی عصر فلز
توی کوچه سعید را کشتند
ظهر جمعه کتاب میخواندم
راههای روانشناسی زن
شرح تاریخ پرشکوه وطن!
امتیازات بچّهدار شدن
توی کوچه ستاره را کشتند
عصر جمعه کتاب میخواندم
نقد بر روی اقتصاد نوین
زندگیِ سگیِ توی اِوین
آخرین خاطرات «مستر بین»!!
توی کوچه امیر را کشتند
شب جمعه به خواب که رفتم
خانه از زندگی لبالب بود
همهچی واقعا مرتّب بود
شبِ شب بود، تا ابد شب بود
داخل کوچه هیچچیز نبود
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
آخرین روزهای آبان بود
مجلسِ سور و ساتِ چوپان بود
مرغِ بیکلّه میدوید هنوز!
نوبتِ ذبحِ گوسفندان بود
هیچ جایی برای گرگ نبود
مرغِ گردندراز را خفه کرد
خوکِ غیرمجاز را خفه کرد!
یک نفر گفت زیر لب: ما... ما...
با قمه اعتراض را خفه کرد
چیز گوسالهها بزرگ نبود!!
.
ترس و شب بود و لرزش دندان
خنجرِ دوست، قاتلِ خندان!
- «کاش یک شب غذای گرگ شویم
لاأقل بهتر است از زندان...»
گریه میکرد برّهای شب و روز!
در عزای قبیله رقصیدیم
پشتِ هر قفل و میله رقصیدیم
داخل آن طویله کشته شدیم
داخل آن طویله رقصیدیم
تا بدانند زندهایم هنوز!
جرم ما چیست؟ زندگی کردن!
خوردن و سکس و برّه آوردن
آنکه نی زد برای تنهایی
بعد چاقو گذاشت بر گردن
خاکِ پُرخون، همیشه خاکتر است
آخرِ فیلم نیستم شاید
تا که چاقوی او چه فرماید!
میخورَد تکّه تکّه چوپان را
آخر فیلم، گرگ میآید
آخرِ فیلم، ترسناکتر است!
هفتهها در مسیر تکرارند
ابرها مثل ابر میبارند
راهها پاک میشود از خون
گوسفندانِ سادهدل دارند ↓
جشنِ نوزادِ تازه میگیرند!
از فراسوی خواهشِ تنها
رقص شلوارها و دامنها
من عزادار دوستان هستم
که به یک چیز دلخوشم تنها:
همه یک روز خوب میمیرند!!
.
آخرِ فیلم، ترسناکتر است
آخرِ فیلم، ترسناکتر است...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
مجلسِ سور و ساتِ چوپان بود
مرغِ بیکلّه میدوید هنوز!
نوبتِ ذبحِ گوسفندان بود
هیچ جایی برای گرگ نبود
مرغِ گردندراز را خفه کرد
خوکِ غیرمجاز را خفه کرد!
یک نفر گفت زیر لب: ما... ما...
با قمه اعتراض را خفه کرد
چیز گوسالهها بزرگ نبود!!
.
ترس و شب بود و لرزش دندان
خنجرِ دوست، قاتلِ خندان!
- «کاش یک شب غذای گرگ شویم
لاأقل بهتر است از زندان...»
گریه میکرد برّهای شب و روز!
در عزای قبیله رقصیدیم
پشتِ هر قفل و میله رقصیدیم
داخل آن طویله کشته شدیم
داخل آن طویله رقصیدیم
تا بدانند زندهایم هنوز!
جرم ما چیست؟ زندگی کردن!
خوردن و سکس و برّه آوردن
آنکه نی زد برای تنهایی
بعد چاقو گذاشت بر گردن
خاکِ پُرخون، همیشه خاکتر است
آخرِ فیلم نیستم شاید
تا که چاقوی او چه فرماید!
میخورَد تکّه تکّه چوپان را
آخر فیلم، گرگ میآید
آخرِ فیلم، ترسناکتر است!
هفتهها در مسیر تکرارند
ابرها مثل ابر میبارند
راهها پاک میشود از خون
گوسفندانِ سادهدل دارند ↓
جشنِ نوزادِ تازه میگیرند!
از فراسوی خواهشِ تنها
رقص شلوارها و دامنها
من عزادار دوستان هستم
که به یک چیز دلخوشم تنها:
همه یک روز خوب میمیرند!!
.
آخرِ فیلم، ترسناکتر است
آخرِ فیلم، ترسناکتر است...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2