مروری بر آثار #مهدی_یراحی
به همراه شعرخوانی شاعرانی از سراسر جهان
در برنامهی هفتهی گذشتهی «بامداد»
منتظر نظرات عزیزتان هستم:
https://youtu.be/cErNGjWZ_gI
به همراه شعرخوانی شاعرانی از سراسر جهان
در برنامهی هفتهی گذشتهی «بامداد»
منتظر نظرات عزیزتان هستم:
https://youtu.be/cErNGjWZ_gI
شعری عارفانه از «در ستایش ناامیدی»:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
ای مخترع کلنگ یا بیل
ای خالق ذرّهبین و پاستیل
ای وسوسه پشت هر درِ باز
«ای نام تو بهترین سرآغاز»
ای شوق جهش، میان میمون
ای یورش نوجوان به صابون
«ای یاد تو مونس روانم»
ای شوق بقا میان رانم
ای دادرسِ جهانِ دلتنگ
ای خالق هرچه هست: بیگبنگ!
هم شاهدِ گریه در توالت
هم حافظِ ابر توی کُرست
«هم نامهی نانوشته خوانی»
بیگبنگ تویی که جاودانی!
برخیز! که توی سفره نان نیست
«میکوشم و در تنم توان نیست»
ای منبسط از جهانِ تاریک
ای لرزش دست، وقت شلیک
ای خنده پس از کشیدنِ گل
ای نقش محیط در تکامل!
«شک نیست در اینکه من اسیرم»
جبر است جهان! ولی به کیرم
گر هم گلهای کنم به مستی
بیگبنگ تویی! که خوب هستی!
بخشنده و مهربان و یکرنگ
معنای هرآنچه هست: بیگبنگ
ای متن سپید قبل خوانش
ای علت جنگ دین و دانش
ای ثبت تصادفات در مِه!
«از ظلمت خود رهاییام ده»
دیوان نودهزار شاعر
قربان صفای «ژرژ لومتر»
نورِ ابدیِ بیتوقف
بر قبر جناب «جورج گاموف»
ای جسم فلج به روی ویلچر
ای قلهنشینِ عصرِ حاضر
ای بوکسور مشتخورده بر رینگ
«تاریخچهی زمانِ» «هاوکینگ»
«من بیکس و رخنهها نهانی»
بیگبنگ تویی که جاودانی!
آیا کافران ندانستهاند
که آسمانها و زمین بههم بسته و پیوسته بودند
و ما آن دو را شکافته و از هم بازکردیم
و هر چیز زندهای را از آب آفریدیم؟
پس آیا ایمان نمیآورند؟
امروز که روی اِیر و مستم
«هرجا که رَوَم تو را پرستم»
صدق الله العلی العظیم
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
بسم الله الرّحمن الرّحیم
ای مخترع کلنگ یا بیل
ای خالق ذرّهبین و پاستیل
ای وسوسه پشت هر درِ باز
«ای نام تو بهترین سرآغاز»
ای شوق جهش، میان میمون
ای یورش نوجوان به صابون
«ای یاد تو مونس روانم»
ای شوق بقا میان رانم
ای دادرسِ جهانِ دلتنگ
ای خالق هرچه هست: بیگبنگ!
هم شاهدِ گریه در توالت
هم حافظِ ابر توی کُرست
«هم نامهی نانوشته خوانی»
بیگبنگ تویی که جاودانی!
برخیز! که توی سفره نان نیست
«میکوشم و در تنم توان نیست»
ای منبسط از جهانِ تاریک
ای لرزش دست، وقت شلیک
ای خنده پس از کشیدنِ گل
ای نقش محیط در تکامل!
«شک نیست در اینکه من اسیرم»
جبر است جهان! ولی به کیرم
گر هم گلهای کنم به مستی
بیگبنگ تویی! که خوب هستی!
بخشنده و مهربان و یکرنگ
معنای هرآنچه هست: بیگبنگ
ای متن سپید قبل خوانش
ای علت جنگ دین و دانش
ای ثبت تصادفات در مِه!
«از ظلمت خود رهاییام ده»
دیوان نودهزار شاعر
قربان صفای «ژرژ لومتر»
نورِ ابدیِ بیتوقف
بر قبر جناب «جورج گاموف»
ای جسم فلج به روی ویلچر
ای قلهنشینِ عصرِ حاضر
ای بوکسور مشتخورده بر رینگ
«تاریخچهی زمانِ» «هاوکینگ»
«من بیکس و رخنهها نهانی»
بیگبنگ تویی که جاودانی!
آیا کافران ندانستهاند
که آسمانها و زمین بههم بسته و پیوسته بودند
و ما آن دو را شکافته و از هم بازکردیم
و هر چیز زندهای را از آب آفریدیم؟
پس آیا ایمان نمیآورند؟
امروز که روی اِیر و مستم
«هرجا که رَوَم تو را پرستم»
صدق الله العلی العظیم
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
من خندههای دایناسوری بودم
در عصر بیتفاوت یخبندان
یا آرزوی لمس تن گرمت
توی حیاط لعنتی زندان
یا جیغهای گوشخراشِ بااااد
در خانهی سکوت هنرمندان!
در یک تناقض ابدی بودم
در حسرت و فراری از آدمها
با حسّ بیتفاوتی از شادی
با درک واژگونهای از غمها
در انتظار مرگ که آزادیست
دلخسته از بهشت و جهنمها
حالم خراب بود و سرم گریه
در جشن و پایکوبی و مهمانی
با گریه میزدم به خیابانها
در روزهای یکسره بارانی
یک چیز ترسناک دلم میخواست:
کشتن! بدون هیچ پشیمانی...
میخواستم شبیه خودم باشم
در حالِ اتفاقِ خودم بودم
خوشبخت، بین دفتر و لپتاپم
با قهوههای داغ خودم بودم
افسردگی نبود درِ بسته!
من عاشق اتاق خودم بودم
دنبال جفت گمشدهام بودم
روحی که عاشق بدنم باشد
پایان گریهدارترین کابوس
معنای دوستداشتنم باشد
بر سینهاش تمام شود غربت
که بازوان او وطنم باشد
هرچه تلاش میکندم تقویم
در این اتاق، یک شب پاییزیست
با مته فکر جمجمهام هستم
حس میکنم که در سر من چیزیست
زل میزنم به آینهی بدبخت
مهدیِ موسویِ غمانگیزیست
من دلخوشم به یک گل مصنوعی
به آن پرندهای که نمیخواند
به لحظهی کنار تو در باران
بااینکه تا همیشه نمیماند
من اشکهای دایناسوری هستم
که منقرض شدهست و نمیداند!
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
در عصر بیتفاوت یخبندان
یا آرزوی لمس تن گرمت
توی حیاط لعنتی زندان
یا جیغهای گوشخراشِ بااااد
در خانهی سکوت هنرمندان!
در یک تناقض ابدی بودم
در حسرت و فراری از آدمها
با حسّ بیتفاوتی از شادی
با درک واژگونهای از غمها
در انتظار مرگ که آزادیست
دلخسته از بهشت و جهنمها
حالم خراب بود و سرم گریه
در جشن و پایکوبی و مهمانی
با گریه میزدم به خیابانها
در روزهای یکسره بارانی
یک چیز ترسناک دلم میخواست:
کشتن! بدون هیچ پشیمانی...
میخواستم شبیه خودم باشم
در حالِ اتفاقِ خودم بودم
خوشبخت، بین دفتر و لپتاپم
با قهوههای داغ خودم بودم
افسردگی نبود درِ بسته!
من عاشق اتاق خودم بودم
دنبال جفت گمشدهام بودم
روحی که عاشق بدنم باشد
پایان گریهدارترین کابوس
معنای دوستداشتنم باشد
بر سینهاش تمام شود غربت
که بازوان او وطنم باشد
هرچه تلاش میکندم تقویم
در این اتاق، یک شب پاییزیست
با مته فکر جمجمهام هستم
حس میکنم که در سر من چیزیست
زل میزنم به آینهی بدبخت
مهدیِ موسویِ غمانگیزیست
من دلخوشم به یک گل مصنوعی
به آن پرندهای که نمیخواند
به لحظهی کنار تو در باران
بااینکه تا همیشه نمیماند
من اشکهای دایناسوری هستم
که منقرض شدهست و نمیداند!
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from خانهجهانی ماهگرفتگان (Tools | ابزارک)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دهمین نشست تخصصی خانه جهانی ماهگرفتگان
#نشست_شعرخوانی به یاد علی کریمی کلایه
شعری از #علی_کریمی_کلایه
با اجرای #دکتر_سید_مهدی_موسوی
سهشنبه شب
به تاریخ چهاردهم شهریور
ساعت ۲۲:۰۰ به وقت ایران
#فاطمه_اختصاری
#دکتر_سید_مهدی_موسوی
#محمد_رضا_حاج_رستم_بگلو
#علی_کریمی_کلایه
#صحرا_کلانتری
#دهمین_نشست_تخصصی
#خانهجهانیماهگرفتگان
#نشست_شعرخوانی به یاد علی کریمی کلایه
شعری از #علی_کریمی_کلایه
با اجرای #دکتر_سید_مهدی_موسوی
سهشنبه شب
به تاریخ چهاردهم شهریور
ساعت ۲۲:۰۰ به وقت ایران
#فاطمه_اختصاری
#دکتر_سید_مهدی_موسوی
#محمد_رضا_حاج_رستم_بگلو
#علی_کریمی_کلایه
#صحرا_کلانتری
#دهمین_نشست_تخصصی
#خانهجهانیماهگرفتگان
یک فیلم میتواند فمینیستی باشد (شاهکارهایی مثل «پیانو» و «تلما و لوئیز» را به خاطر بیاورید)، فانتزی باشد (شاهکارهایی مثل «ماهی بزرگ»، «سقوط» و «ادوارد دستقیچی» را حتما دیدهاید)، در آن «رایان گاسلینگ» («رانندگی» و «بلیدرانر» و «لا لا لند» و... را که یادتان نرفته؟) و «مارگو رابی» (که بازیهای موفقش در «بابیلون» و «من تونیا هستم» امیدوارکننده است) بازی کرده باشند و کماکان فیلم خیلی ضعیفی باشد. #باربی یکی از همان افتضاحهاست و چنین فاجعهای را مدیون فیلمنامهی ضعیف خود است.
نمیخواهم در این معرفی هیچ اسپویلی داشته باشم پس فقط به طور کلی اشاره میکنم که روایت فیلم، فاجعه است. خط سیر حوادث و منطق داستانی حتی در منطق فانتزی خود فیلم هم جواب نمیدهد. نویسنده با شخصیتپردازی کاملا بیگانه بوده و کلا با یکسری تیپ روبرو هستیم که حتی تیپهای کلیشهای سفید و سیاه قدرتمندی نیز نیستند. از طرفی دیگر کارگردان، فیلم را با کلاس درس آموزش مسائل جنسیتی و برابریخواهانه در کودکستان اشتباه گرفته است. از ابتدا تا انتهای فیلم، دیالوگهای گلدرشت و شعاریای را شاهد هستیم که از زبان شخصیتها رو به دوربین ادا میشود!!
کارگردان یادش رفته که سینما یعنی بیان تمام آن حرفها در خلال تصویر و روایت، اگر قرار باشد جملات کلیدی آموزشی را رو به دوربین ادا کنیم بهتر است یک مقاله بنویسیم، نه اینکه سراغ هنر و سینما برویم. در این سالها حرفهایی بهمراتب عمیقتر در فیلمهای فمینیستی زده شده اما از جنس سینما و تصویر، نه شعار و جملات هشتریشتری عوامانه.
بدبختی آنجاست که فیلم مختص به سیزده سال به بالا است و اگر هم کودکی بتواند از موزیکها لذت ببرد یا این جملات برایش جنبهی آموزش مستقیم داشته باشد، حق ندارد این فیلم را ببیند!!
تنها چیزی که این کار را پیش میبرد، تعدادی شوخی و جوک و هجو و موسیقی و رقص است. شوخیهایی توییتری و اینستاگرامی که نمونهی ایرانیاش فیلم «اخراجیها»ست!
واقعا سخت است نکات مثبت بیشتری در این فاجعه پیدا کردن.
تنها فایدهی فیلم به نظر من برای شرکت «متل» بوده که هم برند خود را برای نسل جدید زنده کرده، هم از فروش فیلم سود برده و هم با نقدهایی که ظاهرا بهطور مستقیم به خودش وارد کرده، زمینه را برای ورود عروسکهایی جدیدتر و به دست آوردن بازارهایی تازه ایجاد کرده است.
هرچند ممکن است از دیدگاهی دیگر این فیلمهای گیشهای و ضدسینما بتوانند پس از فاجعهی کرونا مردم عوام را با سینما آشتی دهند و دوباره رونق را به سینماها برگرداندند، تا سینمای مستقل و هنری بتواند در کنار این صنعت، نفس بکشد.
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
نمیخواهم در این معرفی هیچ اسپویلی داشته باشم پس فقط به طور کلی اشاره میکنم که روایت فیلم، فاجعه است. خط سیر حوادث و منطق داستانی حتی در منطق فانتزی خود فیلم هم جواب نمیدهد. نویسنده با شخصیتپردازی کاملا بیگانه بوده و کلا با یکسری تیپ روبرو هستیم که حتی تیپهای کلیشهای سفید و سیاه قدرتمندی نیز نیستند. از طرفی دیگر کارگردان، فیلم را با کلاس درس آموزش مسائل جنسیتی و برابریخواهانه در کودکستان اشتباه گرفته است. از ابتدا تا انتهای فیلم، دیالوگهای گلدرشت و شعاریای را شاهد هستیم که از زبان شخصیتها رو به دوربین ادا میشود!!
کارگردان یادش رفته که سینما یعنی بیان تمام آن حرفها در خلال تصویر و روایت، اگر قرار باشد جملات کلیدی آموزشی را رو به دوربین ادا کنیم بهتر است یک مقاله بنویسیم، نه اینکه سراغ هنر و سینما برویم. در این سالها حرفهایی بهمراتب عمیقتر در فیلمهای فمینیستی زده شده اما از جنس سینما و تصویر، نه شعار و جملات هشتریشتری عوامانه.
بدبختی آنجاست که فیلم مختص به سیزده سال به بالا است و اگر هم کودکی بتواند از موزیکها لذت ببرد یا این جملات برایش جنبهی آموزش مستقیم داشته باشد، حق ندارد این فیلم را ببیند!!
تنها چیزی که این کار را پیش میبرد، تعدادی شوخی و جوک و هجو و موسیقی و رقص است. شوخیهایی توییتری و اینستاگرامی که نمونهی ایرانیاش فیلم «اخراجیها»ست!
واقعا سخت است نکات مثبت بیشتری در این فاجعه پیدا کردن.
تنها فایدهی فیلم به نظر من برای شرکت «متل» بوده که هم برند خود را برای نسل جدید زنده کرده، هم از فروش فیلم سود برده و هم با نقدهایی که ظاهرا بهطور مستقیم به خودش وارد کرده، زمینه را برای ورود عروسکهایی جدیدتر و به دست آوردن بازارهایی تازه ایجاد کرده است.
هرچند ممکن است از دیدگاهی دیگر این فیلمهای گیشهای و ضدسینما بتوانند پس از فاجعهی کرونا مردم عوام را با سینما آشتی دهند و دوباره رونق را به سینماها برگرداندند، تا سینمای مستقل و هنری بتواند در کنار این صنعت، نفس بکشد.
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
ساعت ۱۸:۳۰ به وقت ایران
با برنامهی ادبی «بامداد» در کنار شما خواهم بود
منتظر تماسها و شعرخوانیهایتان نیز هستم
اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
میتوانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://ch1.cc/live-tv/
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
با برنامهی ادبی «بامداد» در کنار شما خواهم بود
منتظر تماسها و شعرخوانیهایتان نیز هستم
اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
میتوانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://ch1.cc/live-tv/
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from آموزشکده توانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتوگوی جمعه – ۴: طناز کلاهچیان، وکیل دادگستری
آیا وکلای حقوق بشری در سیستم قضایی جمهوری اسلامی در ایران میتوانند موثر باشند؟ پاسخ را در این ویدیو ببینید. در این برنامه مهدی موسوی، شاعر، با طناز کلاهچیان، وکیل دادگستری و همسر امیرسالار داوودی، وکیل زندانی، گفتوگو میکند.
این برنامه ۳ شهریور ۱۴۰۲ از صفحه انستاگرام آموزشکده توانا برگزار شده است.
https://tavaana.org/friday4/
در یوتیوب
https://youtu.be/yjMvBmxm50A
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/i8n1jmbtg6cp
#گفتگوی_جمعه #طناز_کلاهچیان #امیرسالار_داوودی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
آیا وکلای حقوق بشری در سیستم قضایی جمهوری اسلامی در ایران میتوانند موثر باشند؟ پاسخ را در این ویدیو ببینید. در این برنامه مهدی موسوی، شاعر، با طناز کلاهچیان، وکیل دادگستری و همسر امیرسالار داوودی، وکیل زندانی، گفتوگو میکند.
این برنامه ۳ شهریور ۱۴۰۲ از صفحه انستاگرام آموزشکده توانا برگزار شده است.
https://tavaana.org/friday4/
در یوتیوب
https://youtu.be/yjMvBmxm50A
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/i8n1jmbtg6cp
#گفتگوی_جمعه #طناز_کلاهچیان #امیرسالار_داوودی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
پستی به بهانهی چهلمین روز نداشتنت:
https://www.instagram.com/p/Cw7Xac9tDDK/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
پستی برای «علی کریمی کلایه»
و تمام دلتنگیها...
https://www.instagram.com/p/Cw7Xac9tDDK/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
پستی برای «علی کریمی کلایه»
و تمام دلتنگیها...
Forwarded from سمعکی روی گوشِ آجرها...
عارف قبل از پاسخ به سؤال، چای آورده و فنجان مهمانش را پر کرده و همچنان به ریختن چای ادامه داده است! آن استاد دانشگاه، به سرریز شدن فنجان نگاه کرده تا جایی که دیگر نتوانسته است جلوی خودش را بگیرد و گفته که فنجان، سرریز شده است. چای بیشتری در آن، جا نمیشود. بعد عارف به او جواب داده که درست مثل این فنجان، تو هم پر از نظرات و تفکرات خودت هستی. چگونه میتوانم به تو ذن را نشان بدهم، بیآنکه تو اول فنجانت را خالی کرده باشی.
هزار و چند شب 📚
#مهدی_موسوی
هزار و چند شب 📚
#مهدی_موسوی
شعر و موسیقی
و مروری بر آثار «عبدالرحمن جامی»
در برنامهی جمعهی گذشتهی «بامداد»
این برنامه را در یوتیوب ببینید:
https://youtu.be/hgSnYhHz2D8?si=Fj-Jp3GzS7_7Btln
و مروری بر آثار «عبدالرحمن جامی»
در برنامهی جمعهی گذشتهی «بامداد»
این برنامه را در یوتیوب ببینید:
https://youtu.be/hgSnYhHz2D8?si=Fj-Jp3GzS7_7Btln
YouTube
شعر و موسیقی در برنامه زنده ۱۷ شهریور ۱۴۰۲ بامداد با مهدی موسوی
@MehdiMousavi
برنامه بامداد، برنامهای مخصوص شعر و موسیقی
هر جمعه عصر از شبکه ماهوارهای چنل وان
با اجرای سید مهدی موسوی
برای شعرخوانی در زمان اجرای برنامه تماس بگیرید
یا دکلمههایتان را به واتساپ مجله ادبی بامداد بفرستید.
Mehdi Moosavi
برنامه بامداد، برنامهای مخصوص شعر و موسیقی
هر جمعه عصر از شبکه ماهوارهای چنل وان
با اجرای سید مهدی موسوی
برای شعرخوانی در زمان اجرای برنامه تماس بگیرید
یا دکلمههایتان را به واتساپ مجله ادبی بامداد بفرستید.
Mehdi Moosavi
هرچه میکُشند، یک نفر ادامه دارد و...
یک پرنده که بدون پر ادامه دارد و...
مادران انتظار و مادران داغدار
گریههای ما که پشت در ادامه دارد و...
شب همیشه صبح میشود، ولی چه فایده؟!
تا همیشه ابتذال شر ادامه دارد و...
روزنامهای نوشت: نسلتان شکست خورد!
خشم ما در آخر خبر ادامه دارد و...
عاشقانه نیست این غزل که نوحهخوانی است
نوحهای که عاشقانهتر ادامه دارد و...
خستهایم و هرچه میرویمتر نمیرسیم!
خستهایم و شوق این سفر ادامه دارد و...
ریشه کردهایم و «ما دوباره سبز میشویم»
گرچه نارفیقی تبر ادامه دارد و...
هرچه که شب است، رفتنیست! مینویسم و
این ترانه تا خود سحر ادامه دارد و...
میکشندمان و یکبهیک تمام میشویم
میکشندمان ولی هنر ادامه دارد و...
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
یک پرنده که بدون پر ادامه دارد و...
مادران انتظار و مادران داغدار
گریههای ما که پشت در ادامه دارد و...
شب همیشه صبح میشود، ولی چه فایده؟!
تا همیشه ابتذال شر ادامه دارد و...
روزنامهای نوشت: نسلتان شکست خورد!
خشم ما در آخر خبر ادامه دارد و...
عاشقانه نیست این غزل که نوحهخوانی است
نوحهای که عاشقانهتر ادامه دارد و...
خستهایم و هرچه میرویمتر نمیرسیم!
خستهایم و شوق این سفر ادامه دارد و...
ریشه کردهایم و «ما دوباره سبز میشویم»
گرچه نارفیقی تبر ادامه دارد و...
هرچه که شب است، رفتنیست! مینویسم و
این ترانه تا خود سحر ادامه دارد و...
میکشندمان و یکبهیک تمام میشویم
میکشندمان ولی هنر ادامه دارد و...
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سایه ها
«کابوس»
یادداشتی از سید مهدی موسوی در سوگ زندهیاد علی کریمی کلایه
اصلا «رفتن» که همیشه «مردن» نیست. شاید به سفری طولانی رفته باشد. باید انکار کنم... باید انکار کنم... مگر میشود به ۲۶ سال خاطره بگویی: تمام شد! مشت میکوبم توی دیوار و وسط گریههام نعره میزنم: نه!... نه!... نه!... و پرت میشوم. پرت میشوم به خاطرههایی که مثل زخمی عفونی سر باز کردهاند...
متن کامل این #یادداشت را در وبسایت سایهها بخوانید:
http://sayeha.org/ap4185
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☑️ خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
یادداشتی از سید مهدی موسوی در سوگ زندهیاد علی کریمی کلایه
اصلا «رفتن» که همیشه «مردن» نیست. شاید به سفری طولانی رفته باشد. باید انکار کنم... باید انکار کنم... مگر میشود به ۲۶ سال خاطره بگویی: تمام شد! مشت میکوبم توی دیوار و وسط گریههام نعره میزنم: نه!... نه!... نه!... و پرت میشوم. پرت میشوم به خاطرههایی که مثل زخمی عفونی سر باز کردهاند...
متن کامل این #یادداشت را در وبسایت سایهها بخوانید:
http://sayeha.org/ap4185
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☑️ خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
.
اواخر دههی هشتاد بود و با بچههای کارگاه رفته بودیم بلوار مؤذن گوهردشت که ناهار بخوریم که این تلفنعمومی را روی زمین دیدم و عکسی به شوخی گرفتم که بعدها در اینترنت و فیسبوک به «تلفنهای عمومی شیراز» معروف و سوژهی خنده و شوخی شد. آن زمان هنوز شعر #دوباره_حامله_ام را دکلمه نکرده بودم که آدمهای مریض، به تجاوز به یک دختر یا نهایتا شعر گفتن یک مرد از زبان یک زن بخندند. شاید حتی خندههایمان هم شریفتر بود!
تلفنهای عمومی برای من وجه نمادینی از زندگیام هستند. پای همین تلفنهای عمومی اولین شیطنتهای نوجوانانه و عاشقیّتها را مرتکب شدم. پای همین تلفنها از دانشگاه و غربت زنگ میزدم به خانواده و دوستانم که صدها کیلومتر از من دور بودند. پای همین تلفنها برای دوستدخترم تا صبح شعر میخواندم. پای همین تلفنهای عمومی، بعد آزادی از زندان، دوباره صدای دوستانم را شنیدم و با قاچاقبرها برای فرار هماهنگ کردم. از زمان سکههای دوریالی تا زمان کارتهای هشتصدتومانی و ۲هزارتومانی من کنار این تلفنهای عمومی ایستاده بودم و بهترین و بدترین خبرها و کلمات را همانجا شنیدم.
اما امروز اصلا خبر ندارم که در ایران تلفنهای عمومی هنوز هستند یا نه؛ مثل خیلی چیزهای دیگر که خبر ندارم. فقط خبر گرانیها میآید، خبر زندانیها، خبر اعدامها، خبر سکتهها، خبر خودکشیها، خبر افسردگیها... و من اصلا رویم نمیشود وسط اینهمه فاجعه از کسی بپرسم که تلفنهای عمومی هنوز هستند یا نه! مثل اینکه رویم نمیشود از کسی بپرسم که رستوران «روما» و کافهی «کلبه» (پاتوقهای من) هنوز هم سر جایشان هستند یا نه. مثل اینکه رویم نمیشود که بپرسم آیا آنها که دوستم داشتند، فراموشم کردهاند یا نه...
تلفنهای عمومی هنوز هم وجه نمادینی از زندگی من هستند. نماد بیخبری، نماد شرم، نماد فراموشی، نماد اندوه، نماد غربت و تبعید که فقط مرزها و سیمهای خاردار نیستند؛ گاهی شبیه یک تلفنعمومیاند که در یک عکس خندهدار میبینی و بعد دیگر اشکهایت بند نمیآید. گاهی هم شبیه آدمی هستند که دارد ذره ذره ذره تمام میشود و میترسد که «دوباره به آخرین بوسه برنگردد» و همینجا دق کند.
#مهدی_موسوی
@seyedmehdimoosavi2
اواخر دههی هشتاد بود و با بچههای کارگاه رفته بودیم بلوار مؤذن گوهردشت که ناهار بخوریم که این تلفنعمومی را روی زمین دیدم و عکسی به شوخی گرفتم که بعدها در اینترنت و فیسبوک به «تلفنهای عمومی شیراز» معروف و سوژهی خنده و شوخی شد. آن زمان هنوز شعر #دوباره_حامله_ام را دکلمه نکرده بودم که آدمهای مریض، به تجاوز به یک دختر یا نهایتا شعر گفتن یک مرد از زبان یک زن بخندند. شاید حتی خندههایمان هم شریفتر بود!
تلفنهای عمومی برای من وجه نمادینی از زندگیام هستند. پای همین تلفنهای عمومی اولین شیطنتهای نوجوانانه و عاشقیّتها را مرتکب شدم. پای همین تلفنها از دانشگاه و غربت زنگ میزدم به خانواده و دوستانم که صدها کیلومتر از من دور بودند. پای همین تلفنها برای دوستدخترم تا صبح شعر میخواندم. پای همین تلفنهای عمومی، بعد آزادی از زندان، دوباره صدای دوستانم را شنیدم و با قاچاقبرها برای فرار هماهنگ کردم. از زمان سکههای دوریالی تا زمان کارتهای هشتصدتومانی و ۲هزارتومانی من کنار این تلفنهای عمومی ایستاده بودم و بهترین و بدترین خبرها و کلمات را همانجا شنیدم.
اما امروز اصلا خبر ندارم که در ایران تلفنهای عمومی هنوز هستند یا نه؛ مثل خیلی چیزهای دیگر که خبر ندارم. فقط خبر گرانیها میآید، خبر زندانیها، خبر اعدامها، خبر سکتهها، خبر خودکشیها، خبر افسردگیها... و من اصلا رویم نمیشود وسط اینهمه فاجعه از کسی بپرسم که تلفنهای عمومی هنوز هستند یا نه! مثل اینکه رویم نمیشود از کسی بپرسم که رستوران «روما» و کافهی «کلبه» (پاتوقهای من) هنوز هم سر جایشان هستند یا نه. مثل اینکه رویم نمیشود که بپرسم آیا آنها که دوستم داشتند، فراموشم کردهاند یا نه...
تلفنهای عمومی هنوز هم وجه نمادینی از زندگی من هستند. نماد بیخبری، نماد شرم، نماد فراموشی، نماد اندوه، نماد غربت و تبعید که فقط مرزها و سیمهای خاردار نیستند؛ گاهی شبیه یک تلفنعمومیاند که در یک عکس خندهدار میبینی و بعد دیگر اشکهایت بند نمیآید. گاهی هم شبیه آدمی هستند که دارد ذره ذره ذره تمام میشود و میترسد که «دوباره به آخرین بوسه برنگردد» و همینجا دق کند.
#مهدی_موسوی
@seyedmehdimoosavi2
خون تازه نشسته رو لبهام
بغض، پک میزنه به سیگارت
ناخن و باورم شکسته شده
مثل آوازهای گیتارت
مینویسم بدونِ هر کلمه
روی کاغذ دوباره با خونم
توی مغزم تویی که میخونی
من سرِ حرفهام میمونم
تف به این زندگی که ما رو کرد
اوّلش قبر و آخرش قبره
خوابِ بارونِ تیر میبینه
آسمونی که خالی از ابره
تو خیابون و من رژه میرن
این سؤالا که بیجوابترن
نمیتونن منو بخوابونن
قرصهام از خودم خرابترن
تن نمیدم به حوض و آکواریوم
تا که میخشکه آخرش برکه
ماهیِ قصّههای نیمهشبم
سرم از درد داره میترکه
حقّ ما اینه آخر قصّه
زیر مشت و لگد کبود بشیم
تا خود صبح، درددل بکنیم
توی سیگارهات دود بشیم
من چیام؟! هیچِ تا ابد هیچم!
صفر گنده پس از ممیّزها
روح یه شاعرم که پاره شده
بین رؤیا و خطّقرمزها
خفه میشم که خوب میدونم
تو صدات انعکاس بغض منه
خفه میشم که خوب میدونی
درد در حالِ بیشتر شدنه
اونورِ شیشه، شهر، تاریکه
بوی خون میده اینورِ شیشه
من به حرفات باز مطمئنم:
همهچی واقعا عوض میشه!
بغلم کن از اینهمه کابوس
بغلم کن برادر خوبم
مثل یه قهرمان بازنده
مشتهامو به باد میکوبم
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
بغض، پک میزنه به سیگارت
ناخن و باورم شکسته شده
مثل آوازهای گیتارت
مینویسم بدونِ هر کلمه
روی کاغذ دوباره با خونم
توی مغزم تویی که میخونی
من سرِ حرفهام میمونم
تف به این زندگی که ما رو کرد
اوّلش قبر و آخرش قبره
خوابِ بارونِ تیر میبینه
آسمونی که خالی از ابره
تو خیابون و من رژه میرن
این سؤالا که بیجوابترن
نمیتونن منو بخوابونن
قرصهام از خودم خرابترن
تن نمیدم به حوض و آکواریوم
تا که میخشکه آخرش برکه
ماهیِ قصّههای نیمهشبم
سرم از درد داره میترکه
حقّ ما اینه آخر قصّه
زیر مشت و لگد کبود بشیم
تا خود صبح، درددل بکنیم
توی سیگارهات دود بشیم
من چیام؟! هیچِ تا ابد هیچم!
صفر گنده پس از ممیّزها
روح یه شاعرم که پاره شده
بین رؤیا و خطّقرمزها
خفه میشم که خوب میدونم
تو صدات انعکاس بغض منه
خفه میشم که خوب میدونی
درد در حالِ بیشتر شدنه
اونورِ شیشه، شهر، تاریکه
بوی خون میده اینورِ شیشه
من به حرفات باز مطمئنم:
همهچی واقعا عوض میشه!
بغلم کن از اینهمه کابوس
بغلم کن برادر خوبم
مثل یه قهرمان بازنده
مشتهامو به باد میکوبم
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
از گریههای مستیام در شبنشینیها
از کشتن صدبارهی «مهسا امینی»ها
از خطکش ناظم برای لاک هر ناخن
از شعر خواندن در میان زنگ دینیها!
از خودکشی کارگرهایی که بیکارند!
افتادن بازارها در دست چینیها
مسئول قسمت کردن باتوم یا ساندیس
از کشتن رؤیای ما کارآفرینیها!!
تیری به قلب نوجوان پانزدهساله
آتش زدن در خوابِ مجروحِ اِوینیها...
■
یک روز برمیگردم از تبعید تا خانه
که خستهام دیگر از این بیسرزمینیها
آن روز خشمم انتقامی سخت خواهد شد
که زنده هستم برخلاف پیشبینیها
آن روز میچینم برای شام آزادی
سرهایتان را یکبهیک بر روی سینیها
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
از کشتن صدبارهی «مهسا امینی»ها
از خطکش ناظم برای لاک هر ناخن
از شعر خواندن در میان زنگ دینیها!
از خودکشی کارگرهایی که بیکارند!
افتادن بازارها در دست چینیها
مسئول قسمت کردن باتوم یا ساندیس
از کشتن رؤیای ما کارآفرینیها!!
تیری به قلب نوجوان پانزدهساله
آتش زدن در خوابِ مجروحِ اِوینیها...
■
یک روز برمیگردم از تبعید تا خانه
که خستهام دیگر از این بیسرزمینیها
آن روز خشمم انتقامی سخت خواهد شد
که زنده هستم برخلاف پیشبینیها
آن روز میچینم برای شام آزادی
سرهایتان را یکبهیک بر روی سینیها
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
یک ربع دیگر (۱۸:۳۰ به وقت تهران)
در کانال وان
با برنامهی زندهی «بامداد»
شعر و موسیقی و ترانه
در ویژهبرنامهی سالگرد آغاز جنبشِ
#زن_زندگی_آزادی
اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
میتوانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://ch1.cc/live-tv/
در کانال وان
با برنامهی زندهی «بامداد»
شعر و موسیقی و ترانه
در ویژهبرنامهی سالگرد آغاز جنبشِ
#زن_زندگی_آزادی
اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
میتوانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://ch1.cc/live-tv/
دستهام مصنوعیست
چشمهام مصنوعیست
بیضههام مصنوعیست
خوابهام مصنوعیست
ترسهام مصنوعیست
ابرهام مصنوعیست
بادهام مصنوعیست
برگهام مصنوعیست
هیچچی طبیعی نیست
کشتههای در بلوار
جملههای بر دیوار
خندهی «رضا گلزار»
گریههای کودکِ کار
عکسِ توی گوشیها
نرخ خودفروشیها
بغضِ دائمِ خواهر
اینهمه سکوت پدر
ذکر گفتن مادر
چشمهای ناباور
گِرد ماندن میدان
ظهر داغ تابستان
گاوهای بیپستان
خواب دیدن زندان
بغضهای در سینه
ترسهای دیرینه
شهر مملو از کینه
عکس توی آیینه
بو و مزّهی ساندیس
چشمهای قرمزِ خیس
اشک ابرهای خسیس
کوچهی بدون پلیس
زل زدن به سقف اتاق
زل زدن به سقف اتاق
زل زدن به سقف اتاق
زل زدن به سقف اتاق
صحبتِ درِگوشی
سکسِ بیهماغوشی
ترسِ از فراموشی
شمعِ رو به خاموشی
عشقهای مدّتدار
اضطرابِ دیدنِ یار
گریه با صدای نوار
گریه با عبور قطار
گریه موقع دیدار
گریه داخل بازار
گریه کردنِ بسیار
گریه کردن بسیار
چشمِ تا ابد بیدار
روحِ تا ابد بیمار
گریه با صدای سهتار
گریه توی هقهقِ نِی
گریههای پیدرپی
بین ناخن و گیتار
با نوازش ویولن
با دوندهی ماراتون
فصل ناتمامِ شکار
موشهای در دیوار
گربههای آدمخوار
برجسازی سردار
اعترافِ تحتفشار
خنده از سرِ اجبار
گریه از سرِ اجبار
طعم خون، تهِ انبار
طعم خون، تهِ اخبار
خونِ در تهِ ادرار
روی برگهی اقرار
نعشهای بر سرِ دار
کشتههای در بلوار
خونِ در خیابانها
بغض تیربارانها
در دل زمستانها
باز انتظار بهار
باز انتظار بهار
با گلی که در کاشیست
سبزهای که نقاشیست
تیغ و صورت کفیام
شعرهای فلسفیام
بوسه توی خانهی تو
شعر عاشقانهی تو
هیچچی طبیعی نیست
هیچچی طبیعی نیست
هیچچی طبیعی نیست...
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
چشمهام مصنوعیست
بیضههام مصنوعیست
خوابهام مصنوعیست
ترسهام مصنوعیست
ابرهام مصنوعیست
بادهام مصنوعیست
برگهام مصنوعیست
هیچچی طبیعی نیست
کشتههای در بلوار
جملههای بر دیوار
خندهی «رضا گلزار»
گریههای کودکِ کار
عکسِ توی گوشیها
نرخ خودفروشیها
بغضِ دائمِ خواهر
اینهمه سکوت پدر
ذکر گفتن مادر
چشمهای ناباور
گِرد ماندن میدان
ظهر داغ تابستان
گاوهای بیپستان
خواب دیدن زندان
بغضهای در سینه
ترسهای دیرینه
شهر مملو از کینه
عکس توی آیینه
بو و مزّهی ساندیس
چشمهای قرمزِ خیس
اشک ابرهای خسیس
کوچهی بدون پلیس
زل زدن به سقف اتاق
زل زدن به سقف اتاق
زل زدن به سقف اتاق
زل زدن به سقف اتاق
صحبتِ درِگوشی
سکسِ بیهماغوشی
ترسِ از فراموشی
شمعِ رو به خاموشی
عشقهای مدّتدار
اضطرابِ دیدنِ یار
گریه با صدای نوار
گریه با عبور قطار
گریه موقع دیدار
گریه داخل بازار
گریه کردنِ بسیار
گریه کردن بسیار
چشمِ تا ابد بیدار
روحِ تا ابد بیمار
گریه با صدای سهتار
گریه توی هقهقِ نِی
گریههای پیدرپی
بین ناخن و گیتار
با نوازش ویولن
با دوندهی ماراتون
فصل ناتمامِ شکار
موشهای در دیوار
گربههای آدمخوار
برجسازی سردار
اعترافِ تحتفشار
خنده از سرِ اجبار
گریه از سرِ اجبار
طعم خون، تهِ انبار
طعم خون، تهِ اخبار
خونِ در تهِ ادرار
روی برگهی اقرار
نعشهای بر سرِ دار
کشتههای در بلوار
خونِ در خیابانها
بغض تیربارانها
در دل زمستانها
باز انتظار بهار
باز انتظار بهار
با گلی که در کاشیست
سبزهای که نقاشیست
تیغ و صورت کفیام
شعرهای فلسفیام
بوسه توی خانهی تو
شعر عاشقانهی تو
هیچچی طبیعی نیست
هیچچی طبیعی نیست
هیچچی طبیعی نیست...
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
موزیکها و ترانههای منتخب یک سال اخیر
در ویژهبرنامهی «بامداد» با اجرای #مهدی_موسوی
در سالگرد قتل #مهسا_امینی
و آغاز جنبش #زن_زندگى_آزادى
منتظر نظرات و کامنتهای شما هستم:
https://youtu.be/oCBIsGsLcYw?si=rvgcbJj2V_kw2vuU
در ویژهبرنامهی «بامداد» با اجرای #مهدی_موسوی
در سالگرد قتل #مهسا_امینی
و آغاز جنبش #زن_زندگى_آزادى
منتظر نظرات و کامنتهای شما هستم:
https://youtu.be/oCBIsGsLcYw?si=rvgcbJj2V_kw2vuU
YouTube
ویژه برنامه سالگرد قتل مهسا امینی و آغاز جنبش زن زندگی آزادی
@MehdiMousavi
برنامه بامداد، برنامهای مخصوص شعر و موسیقی
هر جمعه عصر از شبکه ماهوارهای چنل وان
با اجرای سید مهدی موسوی
برای شعرخوانی در زمان اجرای برنامه تماس بگیرید
یا دکلمههایتان را به واتساپ مجله ادبی بامداد بفرستید.
Mehdi Moosavi
برنامه بامداد، برنامهای مخصوص شعر و موسیقی
هر جمعه عصر از شبکه ماهوارهای چنل وان
با اجرای سید مهدی موسوی
برای شعرخوانی در زمان اجرای برنامه تماس بگیرید
یا دکلمههایتان را به واتساپ مجله ادبی بامداد بفرستید.
Mehdi Moosavi