با دستهای سرد و رژ و لاک صورتی
خوابیده است در بغلم، بمب ساعتی!
نه بوسهای و نه بغلی، بی صدا و حرف
مانند بیتی از شعرای حکومتی!!
.
در یک لباسِ نازکِ چسبان، تمام شب
خوابیده است آنورِ تختم بهراحتی
با شوق تن، صبورترم از خودم! ولی
آرامتر نمیشود این قلب لعنتی
شطرنجبازیام که فقط مات میشود
در انتهای وضعیتی چندحرکتی!
بر آن خطوط وحشیاش از پشت پیرهن
باید صبور بود ولی به چه قیمتی؟!
.
غرق خیالبافی و مشغول حسرتند
تا صبح، بچّههای همیشه خجالتی!
جذّاب و دور، عاشق و مغرور، خشمگین!
مثل خداست توی کتاب «شریعتی»!!
.
من یک نیاز مفرطم از عشق و شوق تن
با بوسههای سرکش و اعصاب خطخطی!
باید به او بچسبم و دیوانهاش کنم
باید کمی جلو بـِ... ولی با چه جرئتی؟
■
.
بیدار میشود که بگوید: «مرا ببوس...»
مینوشم از لبان و تنش...
- «به سلامتی!»
.
دیوانگیش در تن من، جیغ میکشد
تا انفجارِ واقعیِ بمب ساعتی
در خواب میرود بغلم مثل بچّهها
جا مانده روی گردن من، رنگ صورتی...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
خوابیده است در بغلم، بمب ساعتی!
نه بوسهای و نه بغلی، بی صدا و حرف
مانند بیتی از شعرای حکومتی!!
.
در یک لباسِ نازکِ چسبان، تمام شب
خوابیده است آنورِ تختم بهراحتی
با شوق تن، صبورترم از خودم! ولی
آرامتر نمیشود این قلب لعنتی
شطرنجبازیام که فقط مات میشود
در انتهای وضعیتی چندحرکتی!
بر آن خطوط وحشیاش از پشت پیرهن
باید صبور بود ولی به چه قیمتی؟!
.
غرق خیالبافی و مشغول حسرتند
تا صبح، بچّههای همیشه خجالتی!
جذّاب و دور، عاشق و مغرور، خشمگین!
مثل خداست توی کتاب «شریعتی»!!
.
من یک نیاز مفرطم از عشق و شوق تن
با بوسههای سرکش و اعصاب خطخطی!
باید به او بچسبم و دیوانهاش کنم
باید کمی جلو بـِ... ولی با چه جرئتی؟
■
.
بیدار میشود که بگوید: «مرا ببوس...»
مینوشم از لبان و تنش...
- «به سلامتی!»
.
دیوانگیش در تن من، جیغ میکشد
تا انفجارِ واقعیِ بمب ساعتی
در خواب میرود بغلم مثل بچّهها
جا مانده روی گردن من، رنگ صورتی...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سایه ها
برای دسترسی سریع و آسانتر شما به مجموعهی کتابهای منتشر شده توسط #نشر الکترونیک سایهها، لیستی از کتابهای مذکور به همراه لینک دانلود مستقیم آنها، در اختیار شما مخاطبان عزیز قرار داده شده است.
برای دریافت فایل PDF، کافی است روی عنوان آبیرنگ مرتبط با مجموعهی مورد نظر کلیک کنید.
در پایان از شما سپاسگزاریم که با به اشتراک گذاشتن این مطلب با دوستان خود، وبسایت و نشر سایهها را در معرفی هرچه بیشتر به مخاطبان ادبیات یاری میکنید.
www.sayeha.org
رمان «گفتگو در تهران» | سید مهدی موسوی
مجموعه شعر «بت بزرگ» | فاطمه اختصاری
رمان «مجسمهی طلایی گاندی ساخت آمریکا» | نوشتهی سوبیمال میسرا و ترجمهی مصطفی رضیئی
مجموعه داستان «من یه زن قاجاری میخوام» | رضا قطب
مجموعه شعر «باروت بیاوریم خانه را روشن کنیم» | مصطفی توفیقی
مجموعه شعر «دلقکبازی جلوی جوخهی اعدام» | سید مهدی موسوی
رمان «مسلخ روح» | بهمن انصاری
مجموعه داستان «تبر» | فاطمه اختصاری
مجموعه شعر «وارونگی» | حمیدرضا امیرخانی
مجموعه شعر «بفرمایید مازوخیسم» | علی علیرضایی
مجموعه داستان «تشویش اذهان خصوصی» | به روایت نه نویسندهی معاصر و به کوشش فرهنگ روشنی
مجموعه شعر «به روش سامورایی» | سید مهدی موسوی
مجموعه داستان «اعترافات» | مریم فرهادی
مجموعه شعر «حدود پنج خط» | محسن مبلغ
مجموعه داستان «یک شناسنامه، دو قبر» | علی کریمی کلایه
مجموعهی «نزدیکی» | فاطمه اختصاری
مجموعه شعر «پای سوم» | علی علیرضایی
مجموعه رباعی «مردی که نرفته است برمیگردد» | سید مهدی موسوی به روایت عکسهای محمدصادق یارحمیدی
رمان «آدم جعبهای» | کوبو آبه | ترجمهی فردین توسلیان
گاهنامهی ادبی و هنری | شمارهی اول | «میم»
گاهنامهی ادبی و هنری | شمارهی دوم | «جیم»
گاهنامهی ادبی و هنری | شمارهی سوم | «لاف»
گاهنامهی ادبی و هنری | شمارهی اول | «ژ»
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☑️ خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
برای دریافت فایل PDF، کافی است روی عنوان آبیرنگ مرتبط با مجموعهی مورد نظر کلیک کنید.
در پایان از شما سپاسگزاریم که با به اشتراک گذاشتن این مطلب با دوستان خود، وبسایت و نشر سایهها را در معرفی هرچه بیشتر به مخاطبان ادبیات یاری میکنید.
www.sayeha.org
رمان «گفتگو در تهران» | سید مهدی موسوی
مجموعه شعر «بت بزرگ» | فاطمه اختصاری
رمان «مجسمهی طلایی گاندی ساخت آمریکا» | نوشتهی سوبیمال میسرا و ترجمهی مصطفی رضیئی
مجموعه داستان «من یه زن قاجاری میخوام» | رضا قطب
مجموعه شعر «باروت بیاوریم خانه را روشن کنیم» | مصطفی توفیقی
مجموعه شعر «دلقکبازی جلوی جوخهی اعدام» | سید مهدی موسوی
رمان «مسلخ روح» | بهمن انصاری
مجموعه داستان «تبر» | فاطمه اختصاری
مجموعه شعر «وارونگی» | حمیدرضا امیرخانی
مجموعه شعر «بفرمایید مازوخیسم» | علی علیرضایی
مجموعه داستان «تشویش اذهان خصوصی» | به روایت نه نویسندهی معاصر و به کوشش فرهنگ روشنی
مجموعه شعر «به روش سامورایی» | سید مهدی موسوی
مجموعه داستان «اعترافات» | مریم فرهادی
مجموعه شعر «حدود پنج خط» | محسن مبلغ
مجموعه داستان «یک شناسنامه، دو قبر» | علی کریمی کلایه
مجموعهی «نزدیکی» | فاطمه اختصاری
مجموعه شعر «پای سوم» | علی علیرضایی
مجموعه رباعی «مردی که نرفته است برمیگردد» | سید مهدی موسوی به روایت عکسهای محمدصادق یارحمیدی
رمان «آدم جعبهای» | کوبو آبه | ترجمهی فردین توسلیان
گاهنامهی ادبی و هنری | شمارهی اول | «میم»
گاهنامهی ادبی و هنری | شمارهی دوم | «جیم»
گاهنامهی ادبی و هنری | شمارهی سوم | «لاف»
گاهنامهی ادبی و هنری | شمارهی اول | «ژ»
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☑️ خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa
برای گریه نکردن شب عروسیها،
به یک ستارهی خاموش از تو چنگ زدن
دراز کردن دستی شکسته از امّید!
برای بر دنیایی سیاه، رنگ زدن
فرار کردنِ از هیچچی به یک هرگز،
پناه بردنِ از نیستی به خاموشی
نگاهِ آینه کردن [یواش ترسیدن]
نگاهِ آینه کردن، به خویش سنگ زدن
به دست حوّا دادن هوای سنگین را،
به عشق/ افتادن، از بهشت تکراری
به دوربین تو از «سیب» سرخ، گندیدن!
برای لبخندی ظاهرا قشنگ زدن!!
.
شکار لحظهی افتادن از کجا به کسی،
گرفتنِ عکست توی مشت باز شده
نشانهگیری چیزی که نیست در سر من،
پرندهای که تو را مرده با تفنگ زدن!
چه بود سهم من از بازی عروسیها،
به جز عروسکم و گریههاش در بغلم
تمام روز نشستن کنار خاطرهات،
تمام شب به کسی که نبوده زنگ زدن...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
به یک ستارهی خاموش از تو چنگ زدن
دراز کردن دستی شکسته از امّید!
برای بر دنیایی سیاه، رنگ زدن
فرار کردنِ از هیچچی به یک هرگز،
پناه بردنِ از نیستی به خاموشی
نگاهِ آینه کردن [یواش ترسیدن]
نگاهِ آینه کردن، به خویش سنگ زدن
به دست حوّا دادن هوای سنگین را،
به عشق/ افتادن، از بهشت تکراری
به دوربین تو از «سیب» سرخ، گندیدن!
برای لبخندی ظاهرا قشنگ زدن!!
.
شکار لحظهی افتادن از کجا به کسی،
گرفتنِ عکست توی مشت باز شده
نشانهگیری چیزی که نیست در سر من،
پرندهای که تو را مرده با تفنگ زدن!
چه بود سهم من از بازی عروسیها،
به جز عروسکم و گریههاش در بغلم
تمام روز نشستن کنار خاطرهات،
تمام شب به کسی که نبوده زنگ زدن...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
رادیو ۴۳۹-قسمت هجدهم-به روش سامورایی-کتابی از سید مهدی موسوی
رادیو ۴۳۹
قسمت هجدهم: به روش سامورایی
کتابی از سید مهدی موسوی
به همراه مصاحبه و شعرخوانی شاعر
لینک های دسترسی به این برنامه مثل همیشه در SoundCloud و Youtube و castbox در قسمت Bio کانال
ما را به علاقهمندان شعر و رادیو معرفی کنید.
همچنین در پادکست اپل و گوگل و در برنامه های دیزر و اسپاتیفای نیز قابل شنیدن هست.
رادیو۴۳۹ اولین رادیو اینترنتی شعر
@radio439
@seyedmehdimoosavi2
قسمت هجدهم: به روش سامورایی
کتابی از سید مهدی موسوی
به همراه مصاحبه و شعرخوانی شاعر
لینک های دسترسی به این برنامه مثل همیشه در SoundCloud و Youtube و castbox در قسمت Bio کانال
ما را به علاقهمندان شعر و رادیو معرفی کنید.
همچنین در پادکست اپل و گوگل و در برنامه های دیزر و اسپاتیفای نیز قابل شنیدن هست.
رادیو۴۳۹ اولین رادیو اینترنتی شعر
@radio439
@seyedmehdimoosavi2
داستان "عمودیها" اگرچه حدود بیست سال پیش نوشته شده، اما از نظر خودم هنوز هم خواندنی است:
http://mehdimousavi.net/979/
http://mehdimousavi.net/979/
Forwarded from سید مهدی موسوی
دیوارهای خستهی زندان، تصویر راهراه من این است
رؤیای سبز پیش تو بودن، تنها پناهگاه من این است
از باغ در غروب نوشتم، از خشم دارکوب نوشتم
از روزهای خوب نوشتم، باور بکن گناه من این است
با هم، کنار هم، بغل هم... یک چشمبندِ مشکیِ محکم...
رؤیای ناتمام تو آن بود، آیندهی سیاه من این است
میخواست که بیاورم ایمان به عکسِ توی ماه! ندیدم
بر روی دستمال کشیدم عکس تو را... که ماه من این است!
یک عمر عاشقانه سرودن، از دردها ترانه سرودن
گفتند اشتباه تو این بود، دیدم که اشتباه من این است
یا بغض در کنار خیابان، یا گریه و فرار از ایران
یا خودکشیِ داخل زندان، پایان دادگاه من این است
مردی که حبس زیرزمین شد، مردی که بی تو خانهنشین شد
از خندههای دیو نترسید، با گریه گفت: راه من این است...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
رؤیای سبز پیش تو بودن، تنها پناهگاه من این است
از باغ در غروب نوشتم، از خشم دارکوب نوشتم
از روزهای خوب نوشتم، باور بکن گناه من این است
با هم، کنار هم، بغل هم... یک چشمبندِ مشکیِ محکم...
رؤیای ناتمام تو آن بود، آیندهی سیاه من این است
میخواست که بیاورم ایمان به عکسِ توی ماه! ندیدم
بر روی دستمال کشیدم عکس تو را... که ماه من این است!
یک عمر عاشقانه سرودن، از دردها ترانه سرودن
گفتند اشتباه تو این بود، دیدم که اشتباه من این است
یا بغض در کنار خیابان، یا گریه و فرار از ایران
یا خودکشیِ داخل زندان، پایان دادگاه من این است
مردی که حبس زیرزمین شد، مردی که بی تو خانهنشین شد
از خندههای دیو نترسید، با گریه گفت: راه من این است...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
انداخت از دستش تفنگش را
بست آن دو چشمِ اهل جنگش را
چسباند لبهای قشنگش را
آن ماهیان سرخرنگش را
محکم به لبهای تبآلودم
از داغی بیوقفهی آن لب
غمگینی آن چشم لامذهب
میسوخت کلّ هستیام در تب
در بازوان محکمش هر شب
از شش جهت آزاد و محدودم
تن بود و شوقی که به تن میریخت
موجی که از گیسوی زن میریخت
دیوانگی در قلب من میریخت
لج کرده بود و در لجن میریخت
رؤیای دریا در سرِ رودم
دستی که به این مُرده گرمی داد
آن لب که به شب بالوپر میداد
آوازهایی تلخ، سر میداد
چشمان خیس تو خبر میداد
از رفتنت، از گریهی زودم
میرفت با گلهای پرپر، باد
میرفت تا یک باغ دیگر، باد
پاییز بود و رفتنم بر باد
از آخرین سیگار تو در باد
عمریست که در آتش و دودم
من ترس بچّه در خیابانم
اندوه یک گل در زمستانم
احساس داشآکل به مرجانم
من زندهام، اما نمیدانم
اسم کسی که عاشقش بودم
دیگر چرا یادم نمیآید؟
دیگر چرا یادم نمیآید؟...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
بست آن دو چشمِ اهل جنگش را
چسباند لبهای قشنگش را
آن ماهیان سرخرنگش را
محکم به لبهای تبآلودم
از داغی بیوقفهی آن لب
غمگینی آن چشم لامذهب
میسوخت کلّ هستیام در تب
در بازوان محکمش هر شب
از شش جهت آزاد و محدودم
تن بود و شوقی که به تن میریخت
موجی که از گیسوی زن میریخت
دیوانگی در قلب من میریخت
لج کرده بود و در لجن میریخت
رؤیای دریا در سرِ رودم
دستی که به این مُرده گرمی داد
آن لب که به شب بالوپر میداد
آوازهایی تلخ، سر میداد
چشمان خیس تو خبر میداد
از رفتنت، از گریهی زودم
میرفت با گلهای پرپر، باد
میرفت تا یک باغ دیگر، باد
پاییز بود و رفتنم بر باد
از آخرین سیگار تو در باد
عمریست که در آتش و دودم
من ترس بچّه در خیابانم
اندوه یک گل در زمستانم
احساس داشآکل به مرجانم
من زندهام، اما نمیدانم
اسم کسی که عاشقش بودم
دیگر چرا یادم نمیآید؟
دیگر چرا یادم نمیآید؟...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
غزلی از دههی هفتاد و مجموعهی «فرشتهها خودکشی کردند»:
.
كتاب آشپزی در ادامهی یخچال
و باز مثل همیشه زنِ زنِ خوشحال!
و بعد مكث عجیبی شبیه زنگِ در
صدای همسایه در تِلِـ... فُنِ اِشغال
صدای آینه در حركت رُژ و ریمل
مداد قهوهایِ... میكند تو را دنبال
صدای حركت سوزن... و نالهی كوبلن
صدای سبزی خوردن... و سینیِ آشغال
صدای جاروبرقی كه میخزد آرام
كه میمكد بودن را، همیشه در هر حال
صدای «دایرهی قسمت» و تُوی «تسلیم»
صدای «حافظ شیراز» در ادامهی فال
صدای شستن بشقاب و استكان و ظهر!
صدای تلویزیون، حرفهای چند كانال!
صدای مردِ خودم! با كدام زن بوده؟!
صدای موی طلایی در امتداد خیال
صدای اندامی كه بدون شك زیباست
خورشت آلو، سینه، صدای ران و بال
صدای خیس سماور در انتظارِ مرد
صدای «مرد مرا دوست... كاشكی كه سؤال...»
.
صدای نامهی فرضی به خالهی فرضی
صدای تنهایی كه نمیشود ارسال
صدای خستگی یك نوار، داخل ضبط
صدای تلخ «حمیرا»... و «جادههای شمال»
.
صدای لخت شدن روی خاطراتِ مرد
صدای لذّت تكراریِ حلالِ حلال!!
.
صدای هرزِ ورق خوردنِ مجلّه و بعد
صدای عكس هنرپیشهها به طور مثال!
صدای چیدن میزی كنار بعدازظهر
صدای گلدانی، از گلایل و پامچال
صدای آمدن مرد از سر كارش
صدای شوق دویدن برای استقبال!
■
.
كتاب آشپزی در ادامهی یخچال
و باز مثل همیشه زنِ زنِ خوشحال!
صدای زندگی خوب زن!... و لبخندش!!
صدای هرچه كه تكرار میشود هر سال...
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
.
كتاب آشپزی در ادامهی یخچال
و باز مثل همیشه زنِ زنِ خوشحال!
و بعد مكث عجیبی شبیه زنگِ در
صدای همسایه در تِلِـ... فُنِ اِشغال
صدای آینه در حركت رُژ و ریمل
مداد قهوهایِ... میكند تو را دنبال
صدای حركت سوزن... و نالهی كوبلن
صدای سبزی خوردن... و سینیِ آشغال
صدای جاروبرقی كه میخزد آرام
كه میمكد بودن را، همیشه در هر حال
صدای «دایرهی قسمت» و تُوی «تسلیم»
صدای «حافظ شیراز» در ادامهی فال
صدای شستن بشقاب و استكان و ظهر!
صدای تلویزیون، حرفهای چند كانال!
صدای مردِ خودم! با كدام زن بوده؟!
صدای موی طلایی در امتداد خیال
صدای اندامی كه بدون شك زیباست
خورشت آلو، سینه، صدای ران و بال
صدای خیس سماور در انتظارِ مرد
صدای «مرد مرا دوست... كاشكی كه سؤال...»
.
صدای نامهی فرضی به خالهی فرضی
صدای تنهایی كه نمیشود ارسال
صدای خستگی یك نوار، داخل ضبط
صدای تلخ «حمیرا»... و «جادههای شمال»
.
صدای لخت شدن روی خاطراتِ مرد
صدای لذّت تكراریِ حلالِ حلال!!
.
صدای هرزِ ورق خوردنِ مجلّه و بعد
صدای عكس هنرپیشهها به طور مثال!
صدای چیدن میزی كنار بعدازظهر
صدای گلدانی، از گلایل و پامچال
صدای آمدن مرد از سر كارش
صدای شوق دویدن برای استقبال!
■
.
كتاب آشپزی در ادامهی یخچال
و باز مثل همیشه زنِ زنِ خوشحال!
صدای زندگی خوب زن!... و لبخندش!!
صدای هرچه كه تكرار میشود هر سال...
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
میترسم از آنچه در پس و پیشتر است
از زخم زبان که بدتر از نیشتر است!
عشقیست که زندهام نگه میدارد
دردیست که از طاقت من بیشتر است...
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
از زخم زبان که بدتر از نیشتر است!
عشقیست که زندهام نگه میدارد
دردیست که از طاقت من بیشتر است...
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
غزلی از دههی هفتاد و جوانی:
اجازه هست که اسم تو را صدا بزنم؟!
به عشق قبلی یک مرد، پشتِپا بزنم؟!
.
اجازه هست که عاشق شوم، که روحم را
میان دست عرقکردهی تو، تا بزنم؟!
.
دوباره بچّه شوم بیبهانه گریه کنم
دوباره سنگ به جمعِ پرندهها بزنم؟!
.
دوباره کنج اتاقم نشسته، شعر شوم
و یا نه! یک تلفن به خود شما بزنم؟!...
.
نشستهای و لباس عروسیات خیس است
هنوز منتظری تا که زنگ را بزنم
برای تو که در آغاز زندگی هستی
چگونه حرف ز پایان ماجرا بزنم؟!
.
دوباره آمدهای تا که عاشقت باشم
و من اجازه ندارم عزیز، جا بزنم!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
اجازه هست که اسم تو را صدا بزنم؟!
به عشق قبلی یک مرد، پشتِپا بزنم؟!
.
اجازه هست که عاشق شوم، که روحم را
میان دست عرقکردهی تو، تا بزنم؟!
.
دوباره بچّه شوم بیبهانه گریه کنم
دوباره سنگ به جمعِ پرندهها بزنم؟!
.
دوباره کنج اتاقم نشسته، شعر شوم
و یا نه! یک تلفن به خود شما بزنم؟!...
.
نشستهای و لباس عروسیات خیس است
هنوز منتظری تا که زنگ را بزنم
برای تو که در آغاز زندگی هستی
چگونه حرف ز پایان ماجرا بزنم؟!
.
دوباره آمدهای تا که عاشقت باشم
و من اجازه ندارم عزیز، جا بزنم!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
یکیش ول شده در جنگلی که گرگ شده
یکیش فحش به من داده و بزرگ شده!
یکیش را که نکردم چه کار، هی عصبیست
یکیش پشت سرم... نه! ببخش! بیادبیست
یکیش آبنمک خورده از سر عطش!! و
یکیش خاطره میسازد از من و خودش و...
.
یکیش گم شده، دنبالِ چیزِ قطبنماست
یکیش بر سر وافور و پایپ، توی فضاست
یکیش راست نموده! دوباره تز داده
یکیش رحم نکرده به قاطرِ ماده!!
.
یکی عروس شده بعدِ چند قطرهی خون
یکیش دیده شده در میان تلویزیون
یکیش رفته پیِ پول و خانه و ماشین
یکیش عکس گرفتهست روبروی اِوین!
یکی عمل شده و سمت دلبری رفته
یکیش داخل ابیات رهبری!! رفته
یکیش عاشق سارا و مریم و میناست
یکیش در وسطِ چیپس و ابسولوت و ماست
یکی به عقدهی دیده شدن دچار شده
یکیش آمده تهران، خبرنگار شده!
یکیش در پیِ «نون» است در میان حروف
یکیش لینک زده با هر آدمِ معروف
یکیش مدرک درسی شدهست داخلِ قاب
یکیش عکس شده پشت و روی جلد کتاب
یکیش در وسط کافهها رها شده است
یکیش مسخرهی جشنوارهها شده است
یکی رسیده از آنجای خود به استادی
یکیش سمبل سکس است و فحش و آزادی!
یکیش پوسیده از درون و پوک شده
یکیش لایکخوری توی فیسبوک شده
یکیش ناشرِ فرهنگیِ به چاپ بچاپ!
یکیش عکس شده! با تشکّر از فوتوشاپ!
یکیش شعر برایش تفنّن و بازیست
یکیش اوج هنرهاش شایعهسازیست
یکیش ابر شده توی روزِ برفزده
یکیش پشت سرم رفته است و حرف زده
یکی بزرگ شده، شوم! مثل یک توده
یکیش یادش رفته هرآنچه که بوده
یکیش زل زده بیحس به صورت استاد
یکیش خاطرهها را سپرده است به باد
یکی سکوت شده وقتِ دستگیریِ ماه
یکیش وا داده، پیش بازجوی سپاه
یکی ستارهی ملّیست: شاعرِ پولی!
یکیش گم شده در زندگیِ معمولی
یکیش زندگیاش غرق خون و آتش نیست
یکیش اسم مرا: مهدیِ... نه! یادش نیست
یکیش شاگردم بود، مثل بچّهی من!
یکیش دوست من بود قبل هر تزریق!
.
«دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود؟! رفیق؟!...»
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
یکیش فحش به من داده و بزرگ شده!
یکیش را که نکردم چه کار، هی عصبیست
یکیش پشت سرم... نه! ببخش! بیادبیست
یکیش آبنمک خورده از سر عطش!! و
یکیش خاطره میسازد از من و خودش و...
.
یکیش گم شده، دنبالِ چیزِ قطبنماست
یکیش بر سر وافور و پایپ، توی فضاست
یکیش راست نموده! دوباره تز داده
یکیش رحم نکرده به قاطرِ ماده!!
.
یکی عروس شده بعدِ چند قطرهی خون
یکیش دیده شده در میان تلویزیون
یکیش رفته پیِ پول و خانه و ماشین
یکیش عکس گرفتهست روبروی اِوین!
یکی عمل شده و سمت دلبری رفته
یکیش داخل ابیات رهبری!! رفته
یکیش عاشق سارا و مریم و میناست
یکیش در وسطِ چیپس و ابسولوت و ماست
یکی به عقدهی دیده شدن دچار شده
یکیش آمده تهران، خبرنگار شده!
یکیش در پیِ «نون» است در میان حروف
یکیش لینک زده با هر آدمِ معروف
یکیش مدرک درسی شدهست داخلِ قاب
یکیش عکس شده پشت و روی جلد کتاب
یکیش در وسط کافهها رها شده است
یکیش مسخرهی جشنوارهها شده است
یکی رسیده از آنجای خود به استادی
یکیش سمبل سکس است و فحش و آزادی!
یکیش پوسیده از درون و پوک شده
یکیش لایکخوری توی فیسبوک شده
یکیش ناشرِ فرهنگیِ به چاپ بچاپ!
یکیش عکس شده! با تشکّر از فوتوشاپ!
یکیش شعر برایش تفنّن و بازیست
یکیش اوج هنرهاش شایعهسازیست
یکیش ابر شده توی روزِ برفزده
یکیش پشت سرم رفته است و حرف زده
یکی بزرگ شده، شوم! مثل یک توده
یکیش یادش رفته هرآنچه که بوده
یکیش زل زده بیحس به صورت استاد
یکیش خاطرهها را سپرده است به باد
یکی سکوت شده وقتِ دستگیریِ ماه
یکیش وا داده، پیش بازجوی سپاه
یکی ستارهی ملّیست: شاعرِ پولی!
یکیش گم شده در زندگیِ معمولی
یکیش زندگیاش غرق خون و آتش نیست
یکیش اسم مرا: مهدیِ... نه! یادش نیست
یکیش شاگردم بود، مثل بچّهی من!
یکیش دوست من بود قبل هر تزریق!
.
«دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود؟! رفیق؟!...»
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
با احترام به ترجیعبند معروف «هاتف اصفهانی»:
عاشقش میشوم... چرا؟ شاید
چشمهایش شبیه یک نفر است
بی جهت گریه میکند... انگار
از سرانجام قصّه باخبر است
بغلش میکنم بدون کلام
بعد میبوسمش... که بی اثر است
میفشارم تن نحیفش را
گاز میگیرم از لب سرخش
میمکم پوست ظریفش را
تنِ من از تنش به تن تتتن
دُور بغضش سماع خواهم کرد
بعد آرام میشود در من
گور بابای شیخ و منتقد و...
خرِ تحصیل کرده باز خر است!!
که جهان، این اتاق و تخت و تو است
خب به من چه! چه چیز، پشت در است!
من به تو دلخوشم که از عطرت
دین و دنیای شهر در خطر است
من به تو مؤمنم که میفهمی
عشق من از خدا بزرگتر است!
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الّا هو
عاشقش میشوم... که توی سرش
فکر یک بچّه توی آفریقاست
نگران سرخسهای شمال
فکر تنهایی عروسکهاست
نکند رودخانه خشک شود
خانه ی دوست... دوست... دوست... کجاست؟!
چند بچّه گرسنهاند هنوز؟!
چند موشک هنوز در دنیاست؟!
چند تا ببر زندهاند هنوز؟!
چند ماهی هنوز در دریاست؟!
شب که خوابش نمیبرد تا صبح
نگران پتوی روی شماست!!
ناتوان است از بیان کردن
در سرش دائماً صدا و صداست
عاشق هر چه جز خودش بوده
همه جا هست و باز هم تنهاست
از خدا هیچ چی نمیخواهد
نگران فشار، روی خداست!!
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الّا هو!
عاشقش میشوم... که میبینم
خندهاش را میان رنج و عذاب
صبح تا شب کتاب میخواند
وسطش قرص میخورد با آب
فکر خود نیست، فکر ماهیهاست
مثل یک کرم، بر سرِ قلّاب
صبح تا شب سکوت دائمی است
با خودش حرف میزند در خواب
نشئهی باد می شود نه حشیش!
مست از آب میشود نه شراب!!
همهی روز گریه میکند از
مرگ یک شخصیت میان کتاب
فکر احوالپرسی از گلهاست
فارغ از دوزخ و بهشت و حساب
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو!
عاشقش میشوم... که مطمئنم
تا دل مرگ، یک قدم دارد
خسته است از جهان و آدمهاش
توی لبخندهاش غم دارد
حرف او را کسی نمیفهمد
همهجا شکل متّهم دارد
عاشقِ از خودش رها شدن است
گرچه این عشق، درد هم دارد
فارغ است از جهان ولی انگار
چیزهایی هنوز کم دارد
معنیِ زندگیست امّا باز
در کمد شیشههای سم دارد
بغلم میکند که مطمئن است
جای مخصوص در دلم دارد
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الّا هو!
عاشقش میشوم... که میدانم
به تنش... بوسههاش... معتادم!
بعدِ بلعیدنِ هزاران قرص
چشمهایش نرفته از یادم
هر چه گفتم شبیه اسمش شد
هر چه دیدم به یادش افتادم
از کجا آمدم؟ کجا بروم؟
من که در بند او و آزادم
همه چی را سپردهام به خودش
مثل یک برگ در دلِ بادم
او خداییست خسته از خود که
بغلم کرد مثل یک آدم!
او به من جرأت جنون داد و
من به او شوق زندگی دادم
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الّا هو!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
عاشقش میشوم... چرا؟ شاید
چشمهایش شبیه یک نفر است
بی جهت گریه میکند... انگار
از سرانجام قصّه باخبر است
بغلش میکنم بدون کلام
بعد میبوسمش... که بی اثر است
میفشارم تن نحیفش را
گاز میگیرم از لب سرخش
میمکم پوست ظریفش را
تنِ من از تنش به تن تتتن
دُور بغضش سماع خواهم کرد
بعد آرام میشود در من
گور بابای شیخ و منتقد و...
خرِ تحصیل کرده باز خر است!!
که جهان، این اتاق و تخت و تو است
خب به من چه! چه چیز، پشت در است!
من به تو دلخوشم که از عطرت
دین و دنیای شهر در خطر است
من به تو مؤمنم که میفهمی
عشق من از خدا بزرگتر است!
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الّا هو
عاشقش میشوم... که توی سرش
فکر یک بچّه توی آفریقاست
نگران سرخسهای شمال
فکر تنهایی عروسکهاست
نکند رودخانه خشک شود
خانه ی دوست... دوست... دوست... کجاست؟!
چند بچّه گرسنهاند هنوز؟!
چند موشک هنوز در دنیاست؟!
چند تا ببر زندهاند هنوز؟!
چند ماهی هنوز در دریاست؟!
شب که خوابش نمیبرد تا صبح
نگران پتوی روی شماست!!
ناتوان است از بیان کردن
در سرش دائماً صدا و صداست
عاشق هر چه جز خودش بوده
همه جا هست و باز هم تنهاست
از خدا هیچ چی نمیخواهد
نگران فشار، روی خداست!!
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الّا هو!
عاشقش میشوم... که میبینم
خندهاش را میان رنج و عذاب
صبح تا شب کتاب میخواند
وسطش قرص میخورد با آب
فکر خود نیست، فکر ماهیهاست
مثل یک کرم، بر سرِ قلّاب
صبح تا شب سکوت دائمی است
با خودش حرف میزند در خواب
نشئهی باد می شود نه حشیش!
مست از آب میشود نه شراب!!
همهی روز گریه میکند از
مرگ یک شخصیت میان کتاب
فکر احوالپرسی از گلهاست
فارغ از دوزخ و بهشت و حساب
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو!
عاشقش میشوم... که مطمئنم
تا دل مرگ، یک قدم دارد
خسته است از جهان و آدمهاش
توی لبخندهاش غم دارد
حرف او را کسی نمیفهمد
همهجا شکل متّهم دارد
عاشقِ از خودش رها شدن است
گرچه این عشق، درد هم دارد
فارغ است از جهان ولی انگار
چیزهایی هنوز کم دارد
معنیِ زندگیست امّا باز
در کمد شیشههای سم دارد
بغلم میکند که مطمئن است
جای مخصوص در دلم دارد
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الّا هو!
عاشقش میشوم... که میدانم
به تنش... بوسههاش... معتادم!
بعدِ بلعیدنِ هزاران قرص
چشمهایش نرفته از یادم
هر چه گفتم شبیه اسمش شد
هر چه دیدم به یادش افتادم
از کجا آمدم؟ کجا بروم؟
من که در بند او و آزادم
همه چی را سپردهام به خودش
مثل یک برگ در دلِ بادم
او خداییست خسته از خود که
بغلم کرد مثل یک آدم!
او به من جرأت جنون داد و
من به او شوق زندگی دادم
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الّا هو!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from Maria
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
موزیک ویدئوی "خانه سرد است" منتشر شد.
خواننده: ماریا
شعر: سید مهدی موسوی و فاطمه اختصاری
آهنگساز: کاوه صالحی نیا
تنظیمکننده و کارگردان: میلاد باستانیپور
تدوین: عبد کاظمی
T.me/mariah_music
خواننده: ماریا
شعر: سید مهدی موسوی و فاطمه اختصاری
آهنگساز: کاوه صالحی نیا
تنظیمکننده و کارگردان: میلاد باستانیپور
تدوین: عبد کاظمی
T.me/mariah_music
Forwarded from سید مهدی موسوی
ناگهان زنگ میزند تلفن، ناگهان وقت رفتنت باشد...
مرد هم گریه میکند وقتی سرِ من روی دامنت باشد
بکشی دست روی تنهاییش، بکشد دست از تو و دنیات
واقعاً عاشق خودش باشی، واقعاً عاشق تنت باشد
روبرویت گلوله و باتوم، پشت سر خنجر رفیقانت
توی دنیای دوستداشتنی!! بهترین دوست، دشمنت باشد
دل به آبی آسمان بدهی، به همه عشق را نشان بدهی
بعد، در راه دوست جان بدهی... دوستت عاشق زنت باشد!
چمدانی نشسته بر دوشت، زخمهایی به قلب مغلوبت
پرتگاهی به نام آزادی مقصدِ راهآهنت باشد
عشق، مکثیست قبل بیداری... انتخابی میان جبر و جبر
جام سم توی دست لرزانت، تیغ هم روی گردنت باشد
خسته از «انقلاب» و «آزادی»، فندکی درمیآوری... شاید
هجده «تیر» بیسرانجامی، توی سیگار «بهمنت» باشد
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
مرد هم گریه میکند وقتی سرِ من روی دامنت باشد
بکشی دست روی تنهاییش، بکشد دست از تو و دنیات
واقعاً عاشق خودش باشی، واقعاً عاشق تنت باشد
روبرویت گلوله و باتوم، پشت سر خنجر رفیقانت
توی دنیای دوستداشتنی!! بهترین دوست، دشمنت باشد
دل به آبی آسمان بدهی، به همه عشق را نشان بدهی
بعد، در راه دوست جان بدهی... دوستت عاشق زنت باشد!
چمدانی نشسته بر دوشت، زخمهایی به قلب مغلوبت
پرتگاهی به نام آزادی مقصدِ راهآهنت باشد
عشق، مکثیست قبل بیداری... انتخابی میان جبر و جبر
جام سم توی دست لرزانت، تیغ هم روی گردنت باشد
خسته از «انقلاب» و «آزادی»، فندکی درمیآوری... شاید
هجده «تیر» بیسرانجامی، توی سیگار «بهمنت» باشد
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from مهتاب قربانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
با دکتر مهدی موسوی عزیز، از روشنفکری و اهمیت نقش روشنفکران در جامعه حرف زدیم. دکتر موسوی در این لایو به نکات بسیار ارزشمندی اشاره کردند که شنیدنش خالی از لطف نیست.
@seyedmehdimoosavi2
@seyedmehdimoosavi2
با یه آهنگِ گریهدار برقص!
جیغ شو توی کوچههای عبوس
واسه تنهاییا بغل وا کن
همهی عابرای شهرو ببوس
سرتو خم نکن، بگو که: «نه!»
مث سروی که مونده توو باده
توو خیابون بزن زیرِ آواز
واسه تو هرچی هست آزاده
روی دنیا بریز بنزینو
چارهی شب، همیشه آتیشه
اگه این شیشه رو زمین بزنی
آخر قصّهمون عوض میشه
برو توو شهر و عشقو داد بزن
دل بِکَن از سکوت این خونه
وقتی اون رفته... واقعاً رفته!
چی مهمّه برات دیوونه؟!
ساکتو از کتاب و گل پُر کن
برو سمتی که اوّلِ سَفَره
تنتو جا بده توو دست نسیم
بذار هرجا میخواد تو رو ببره
حرفاتو به یه ناشناس بگو
نصفهشب پشتِ گوشیِ تلفن
رد شو از هر چی خطّ قرمز هست
کلّ ممنوعهها رو تجربه کن
نذار این عقل لعنتیت یه عمر
قلبتو رام فلسفهت بکنه
مست کن، عربده بکش توو اشک
نذار این زندگی خفهت بکنه
برو توو شهر و عشقو داد بزن
دل بِکَن از سکوت این خونه
وقتی اون رفته... واقعا رفته!
چی مهمّه برات دیوونه؟!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
جیغ شو توی کوچههای عبوس
واسه تنهاییا بغل وا کن
همهی عابرای شهرو ببوس
سرتو خم نکن، بگو که: «نه!»
مث سروی که مونده توو باده
توو خیابون بزن زیرِ آواز
واسه تو هرچی هست آزاده
روی دنیا بریز بنزینو
چارهی شب، همیشه آتیشه
اگه این شیشه رو زمین بزنی
آخر قصّهمون عوض میشه
برو توو شهر و عشقو داد بزن
دل بِکَن از سکوت این خونه
وقتی اون رفته... واقعاً رفته!
چی مهمّه برات دیوونه؟!
ساکتو از کتاب و گل پُر کن
برو سمتی که اوّلِ سَفَره
تنتو جا بده توو دست نسیم
بذار هرجا میخواد تو رو ببره
حرفاتو به یه ناشناس بگو
نصفهشب پشتِ گوشیِ تلفن
رد شو از هر چی خطّ قرمز هست
کلّ ممنوعهها رو تجربه کن
نذار این عقل لعنتیت یه عمر
قلبتو رام فلسفهت بکنه
مست کن، عربده بکش توو اشک
نذار این زندگی خفهت بکنه
برو توو شهر و عشقو داد بزن
دل بِکَن از سکوت این خونه
وقتی اون رفته... واقعا رفته!
چی مهمّه برات دیوونه؟!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2