Telegram Web Link
باز نشستی توو آخرین سیگار
با کتابات که اون‌ورِ تختن
مث یه گرگ پیر، غمگینی
گوسفندا چقدر خوشبختن!

چیزایی هست که «تو» می‌فهمی
که به کابوس و عشق، مرتبطه
بی‌صدا زوزه می‌کشی توو خودت
راستی ظاهرا تولدته!

توی تقویم یه علامت هست
روزِ پرداختِ آخرین قبضه!
یه پلیس ایستاده اون پایین
رنگ خوابای ما هنوز سبزه

نسل ما رو فرشته‌ها کشتن
توو کتابای دینی و درسی
تو که می‌دونی آخرش هیچه
دیگه از هیچ‌چی نمی‌ترسی

رو لبت یه سرودِ غمگینه
توو چشات برق خشمه و الکل
نمی‌تونن تو رو بخوابونن
با دیازپام یا ترامادول

تو یه میدون، توو غرب تهرانی
با یه رؤیای غیر‌قابلِ ذکر!
سهمت از روزگار ما اینه:
فحش یک مشت لات و روشنفکر

از کجا اومدی؟ کجا می‌ری؟
کوچه‌هامون هنوز بن‌بستن
مطمئنّم یه روز می‌کُشنت
همینایی که عاشقت هستن!

کون لقّ کبوترای سفید
تو می‌میری اگه اسیر بشی
راستی ظاهرا تولّدته
تا که یک سال دیگه پیر بشی...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
MIM-Mobile-Version-۱-compressed.pdf
11.5 MB
نسخه‌ی موبایلی نشریه‌ی «میم»
شماره‌ی یک. ۱۰ مهرماه ۱۳۹۷

@fateme_ekhtesari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هنوز (ورژن اول)
خواننده: شاهین خلیلی
ترانه: مژگان حاجی‌زادگان، شاهین خلیلی، حمیدرضا امیرخانی
آهنگساز: ارشان، شاهین خلیلی
تنظیم: ارشان
تدوین: رهام ماهر
@seyedmehdimoosavi2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هنوز (ورژن دوم)
خواننده: شاهین خلیلی
ترانه: مژگان حاجی‌زادگان، شاهین خلیلی، حمیدرضا امیرخانی
آهنگساز: ارشان، شاهین خلیلی
تنظیم: ارشان
تدوین: امیر خرّم‌نژاد
ابرم! که توی هر نفسی گریه می‌کنم
شمعم! که روی کیک کسی گریه می‌کنم

موزیک، از بلندتر از هر بلندتر
زخمی به روی صورتم از پوزخندتر!

پیکی که به سلامتیِ مست می‌زنند
جمعیّتی که توی سرم دست می‌زنند

زهر است یا شراب؟! که محوِ پیاله‌ام
این کیک مال کیست و من چندساله‌ام؟!
.
از حرکت خودم به عقب فکر می‌کنم
با چشم‌های بسته به شب فکر می‌کنم

از آرزوی فوت شده بعد مکث‌ها
لبخند زورکیم به باران عکس‌ها

این کادوی کی است؟ که تویش سر من است!
یا این یکی: جنازه و خاکستر من است!

قلبم روبان زده وسطِ کادویی رها!
انگشت‌های له شده‌ام توی جعبه‌ها!

با خنده روی روح و رگم تیغ می‌کشند
شب‌گریه‌هام توی سرم جیغ می‌کشند

دیوانگی نشسته دقیقاً به جای من
چاقو نشسته در وسطِ دست‌های من

گیجم که ترس‌های خودم را چه می‌کنم
من پشت کیک و شمع در اینجا چه می‌کنم؟!
.
تنهایی‌ام شبیه کسی نیست جز خودم
افتاده توی «شام غریبان» تولّدم

در من کسی رها شده از شاخه مثل برگ
جشنی‌ست به مناسبتِ سالگردِ مرگ!

دردی‌ست در سرم، وسط شعر، در تنم
با قرص‌های مسخره‌ام حرف می‌زنم

تنهام مثل گریه‌ی در دُور افتخار
تنهام مثلِ در وسط میوه‌ها خیار!

تنهام مثل کارگری بعد اعتراض!
تنهام مثل گونه‌ی در حال انقراض

تنهام مثل عکس پدر توی کیف پول
مانند اعتقاد به یک دینِ بی رسول

تنهام مثل باد... رها از هرآنچه هست
تنهام مثل گریه‌ی فرمانده از شکست

در من جویده می‌شود از درد، ناخنم
به شمع‌های خستگی‌ام فوت می‌کنم

از روزهای این‌همه بد تا به کودکی
خاموش می‌شوند دقیقاً یکی یکی

پرتاب می‌شوم وسطِ زندگیِ گند
از گریه‌ام تمام جهان دست می‌زنند!

مبهوتم و تمام سرم، بوقِ ممتد است
جشن تولّد است ولی حال من بد است

من درکی از سیاه، میانِ سپیدی‌ام
من پوچی‌ام! عصاره‌ای از ناامیدی‌ام

من درکی از حقیقتِ جبرم در انتخاب
دیدم که روز خوب، دروغی‌ست در کتاب!

ابری که در میان عطش گریه می‌کند
شمعی که روی نعش خودش گریه می‌کند

بالا می‌آورم وسطِ جشن، روی میز
چیزی عوض نمی‌شود امسال... هیچ چیز...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Milad
Milad Vahdati
ميلاد
ميلاد وحدتي
ترانه:
سيد مهدي موسوي
تنظيم:
ميلاد وحدتي و مهدي كريمي
پيانو: آرمين طاهري
گيتار الكتريك: مدس سخانش
ميكس و مستر: مهدي كريمي
@miladvahdatii
@seyedmehdimoosavi2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
‍ از پشت شیشه رد شدن چند خط کج
باران... صدای گریه ی یک خانه در کرج...

باران... صدای گریه ی مردی که داشتی!
که جا گذاشتیش... مرا جا گذاشتی...
.

شعر: سید مهدی موسوی
خواننده و آهنگساز: حسام‌ بهمنی
کلیپ: مهدی خدابخش
@roozshomar_96
در من جنازه‌ای متحرّک بود با خواب‌های قی‌شده سر می‌کرد
در تو سری که می‌زند از دیوار... و قرص‌هات داشت اثر می‌کرد

با فلسفه به حکم شکم‌سیری، با منطق شکسته‌ی تعمیری!
شب‌ها درخت سرو اساطیری در باغ، واردات تبر می‌کرد

استاد از ازل به عدم می‌رفت، از کوچه‌ی بغل به حرم می‌رفت
تا از شکم به زیر شکم می‌رفت، اردک اگر نبود پسر می‌کرد!!
.
ماهی شدی به وسوسه‌ی اِشراق! شب‌های درک هستی و استفراغ
رگ می‌زدی به تیغ‌ترین برّاق! خون، کوسه را اگرچه خبر می‌کرد

با بنگ در میان جنون رفتن، با یک سرنگ داخل خون رفتن
با شال سبز، تلویزیون رفتن!!... پرواز روی بالش پر می‌کرد!

از اوّلی و سینیِ بی چایی، از دوّمی و فکر خودارضایی
سیگار می‌کشید به تنهایی، گریه به یاد هر دو نفر می‌کرد

تردید شعله در دل فندک بود، درک یقین به واسطه‌ی شک بود
هر روز توی کار کنیزک بود، شب‌ها کدو به آلت خر می‌کرد

آماده بود آهن و سنگ و چوب، در فال‌ها مکان و زمانی خوب
شام و زن و بساط تل و مشروب... تا آخرین چریک، خطر می‌کرد!

از اینکه باز عاشق من باشید، تا بچّه‌ای که زیر خودش شاشید
مغز مرا به پنجره می‌پاشید، قلب مرا جنون‌زده‌تر می‌کرد

پاییز بود و در تو بهاری داشت، آوازهای گریه‌درآری داشت!
من بود و با نگاه تو کاری داشت، مستی که توی کوچه گذر می‌کرد

در انتظار صوت و صدایی بود، در انتظار حرکت پایی بود!
خوابیده بود و فکر رهایی بود، یک روز از این دیار سفر می‌کرد

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
می‌ترسم... از گذشته‌ی معکوسی!
من را به بغل گرفته و می‌بوسی
بیداری ما، پرت شدن در خواب است
از کابوسی به دامن کابوسی...

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
فشارم بده
بچسبان به دیوارهایی از اندوه و شک
که با استخوان‌های ما ساختند
لبم را بِمَک!

فشارم بده
بچسبان به تختی
که از نیمه‌اش مرزها رد شدند
سراسر غریزه
بدون کلیشه
به چشمان من زل بزن ای رفیق همیشه!
اگر دوستان بد شدند

فشارم بده
بچسبان به متن خیابان
که خونی ست
کبودم کن از بوسه و ردّ دندان
یکی شو به ابعاد من باز پنجه به پنجه
مرا غرق در اشکِ خوشحالی‌ام کن
مرا خالی‌ام کن
از این زل زدن‌های دائم به کابوس زندان
از آن خاطرات شکنجه
از این حسّ پنهان
که نه می‌توانم بگویم نه اینکه نگویم

فشارم بده
بچسبان به این مبل که روی آن فیلم دیدیم
به آن صندلی که تو رویش نشستی و تا نیمه‌شب شعر خواندی
به این فرش کهنه
که پاهای مست من و تو بر آن رقص کردند
نفس‌هات را جیغ کن از سکوت تن من
بچسبان خودت را به پیراهن من
پُر از خون شو از فرط بوسیدن من

فشارم بده
بچسبان، بچسبان به آغاز تاریخ
که ما عاشق هم شدیم
بچسبان و جانِ دوباره
به خاکسترِ خاطراتم بده
از این روزهایی که تکرار تقویم هستند در متنِ عادت
از این قرص‌هایی که هر هشت ساعت
که هر هشت ساعت
از این با هر آهنگ بر شانه‌ی بی‌کسی گریه کردن
از این توی مترو، اتوبوس یا تاکسی گریه کردن
از این ماسک بر صورتم: عکس لبخند!
از این دوستانی که هستند!!
از این بند
نجاتم بده
فشارم بده
بچسبان...

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Fesharam bede moosavi.m4a
3.1 MB
دکلمه‌ی شعر "فشارم بده"

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آیا روزی می‌رسد که ما هم حق داشته باشیم به وطنمان برگردیم و پدر و مادرمان از شادی دیدنمان بعد سال‌ها جیغ بکشند و شادی کنند؟
@seyedmehdimoosavi2
تو مثل «لوركا»يی! قرارِ ساعتِ پنجی!
جيغی! شبيه لاك قرمز، كفش نارنجی

از دلخوشی‌هايت دويدن زير باران است
يا قهوه خوردن توی كافه، گوشه‌ی دنجی

هرچند معمولی ولی مثل خودت هستی
در هيچ اسم و هيچ تصويری نمی‌گُنجی

سختی! شبيه يك كتاب فلسفه بر ميز
راحت! شبيه گريه‌های «اكبرِ گنجی»
.
در جمع روشنفكرها با خنده می‌گويی
كه قهرمانت هست و بوده «باب‌اسفنجی»!!
.
اسب سفيدت را نمی‌دانم، ولی داری
يك دستبند سبز، مثل آخرين مُنجی

من شاعرم، گيجم، غم‌انگيزم، بداخلاقم...
امّا تو خوب مطلقی! از من نمی‌رنجی

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
IRAN, Hamed Moghaddam.mp3
13.2 MB
ایران

خواننده و آهنگساز: حامد مقدم
ترانه: سید مهدی موسوی
می‌کوبه رو سقف و در و شیشه
ابره! که داره اشک می‌ریزه
جشن کلاغاس هر شب و روزش
تقویمه! که هر فصل، پاییزه

کمرنگه امّا بوی خون می‌ده
یه خاطره‌س! توو دفتری کاهی
موجاشو روی سنگ می‌کوبه
دریاییه! در حسرت ماهی

شاید زنه! با چشم‌هایی خیس
از زندگی، از عشق، ناراضی!
هر شب توو فکر خودکشی کردن
یه مَرده! توو روزای سربازی

ایرانه! چندین قرنه که انگار
بازیچه‌ی جادوی اشباحه
با یه امید لعنتی زنده‌س
شاید یه روز خوب توو راهه...
.
فریادهای بی‌صدا داره
کابوسه! بی رؤیای بیداری
صدها شبه که اون‌ورِ کوهه
خورشیده! خوابش برده انگاری

شاده ولی سرشار اندوهه
آوازیه! ممنوعه توو سینه
تنهاست مثل آخرین سرباز
روحه! کسی اونو نمی‌بینه

شاید زنه! با چشم‌هایی خیس
از زندگی، از عشق، ناراضی!
هر شب توو فکر خودکشی کردن
یه مَرده! توو روزای سربازی

ایرانه! چندین قرنه که انگار
بازیچه‌ی جادوی اشباحه
با یه امید لعنتی زنده‌س
شاید یه روز خوب توو راهه...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
اتّفاق است اینکه با یک شعر، آنکه با یک نگاه می‌افتد
می‌زند زل به «چشم» غمگینی... و به روز «سیاه» می‌افتد

سال‌ها حوض بی سر‌ و پایی فکرهای بدون شرحی داشت
حال روی جنازه‌ی سنگیش روزها عکس ماه می‌افتد!

هوس و عشق از ازل با هم دشمنان همیشگی بودند
بعد تو آمدی و دنیا دید: عشق هم به گناه می‌افتد

خواستم انتهای غم باشی، شعر خواندم که عاشقم باشی
گفته بودند و باز یادم رفت: چاهکن توی چاه می‌افتد!

عشق مثل دونده‌ای گیج است، گاه در راه مانده می‌بازد
گاه هم پشت خطّ پایانی توی یک پرتگاه می‌افتد

دست می‌لرزد از... نمی‌داند! عقل شک می‌کند به بودنِ خویش
من منم! تو تویی! تو، من، من، تو... بعد به اشتباه می‌افتد!!
.
مثل کابوس دردناکی که شخصیت‌های واقعی دارد
می رود سمتِ... دور می‌گردد، می‌دود سویِ... آه! می‌افتد

زندگی ایستگاه غمگینی‌ست اوّلِ جاده‌های خیس جهان
چمدانی که منتظر مانده، اتوبوسی که راه می‌افتد...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شعرخوانی من در محفل نیستان (هیلا صدیقی نازنین)
@seyedmehdimoosavi2
.
گذاشت توو چمدونش دو تا لباس، یه کفش
سه تا کتاب، یه ساعت، یه بغضِ نیمه‌تموم
تمومِ گرمیِ آغوش و عطر خوب تنت
که بعد گم بشه توو یه مسیرِ نامعلوم

گذاشت توو چمدونش یه عکسِ تا خورده
عروسکش رو که خوابای درهمی داره
یه کیسه خاک، پُر از گریه، غرق خون و جنون
یه ابر که همه‌ی زندگیش می‌باره

خیال کرد فقط توی خونه تاریکه
خیال کرد که روزای خوب نزدیکه
صدای اسلحه اومد که غرق شلّیکه!
خیال کرد که باده! به اشتباه افتاد

گذاشت توو چمدونش صدای مامانو
لباس بچّگی و روزهای زندانو
هزار خاطره از کوچه‌های ایران و
به سمت یه شب بی‌انتها به راه افتاد

گذاشت توو چمدونش نگاه خیست رو
گلای باغچه رو، روزهای شادی رو
صدای خنده‌ت و برق چشات و دستاتو
شب شکنجه و کابوس انفرادی رو

گذاشت توو چمدونش یه روز برفی رو
یه بچّه رو ‌که توی مدرسه کتک خورده
هزار زخم قدیمی که جاش مونده هنوز
هزار خاطره از یه رفیق که مُرده!

خیال کرد فقط توی خونه تاریکه
خیال کرد که روزای خوب نزدیکه
صدای اسلحه اومد که غرق شلّیکه!
خیال کرد که باده! به اشتباه افتاد

گذاشت توو چمدونش صدای مامانو
لباس بچّگی و روزهای زندانو
هزار خاطره از کوچه‌های ایران و
به سمت یه شب بی‌انتها به راه افتاد

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
2024/09/27 17:21:52
Back to Top
HTML Embed Code: