Telegram Web Link
Cover.pdf
16.3 MB
فایل جلد کتاب «در ستایش ناامیدی»
طراح جلد: مهرداد صداقت
@seyedmehdimoosavi2
بالاخره دقایقی قبل، مجموعه‌شعر جدیدم (هجدهمین کتابم) #در_ستایش_ناامیدی منتشر شد.

طرح جلد آن اثر «دکتر مهرداد صداقت» عزیز بوده و صفحه‌آرایی آن را «فاطمه اختصاری» بزرگوار بر عهده داشته است. زحمت ویرایش کتاب نیز بر دوش «عاطفه اسدی» نازنین بوده است. دست هر سه را به گرمی می‌فشارم.

اگر خارج از ایران هستید می‌توانید نسخه‌ی چاپی کتاب را از سایت «لولو» بخرید:
https://www.lulu.com/shop/mehdi-mousavi/dar-setayeshe-na-omidi/paperback/product-qe24j5.html
اگر هم چند هفته صبر کنید، در دیگر فروشگاه‌های آنلاین نظیر «آمازون» نیز عرضه خواهد شد.

اگر در ایران یا افغانستان هستید (یا در هر جای دیگر دنیا مشکل مالی دارید) می‌توانید نسخه‌ی پی‌دی‌اف کتاب را «رایگان» از سایت شخصی خودم یا کانال تلگرامم یا سایت سایه‌ها یا بسیاری از سایت‌های ادبی دانلود کنید:
http://Sayeha.org/در-ستایش-ناامیدی

اگر هم در ایران هستید و نسخه‌ی چاپی کتاب را می‌خواهید، به دستفروش‌های کتاب زیرزمینی مراجعه کنید که در تمام شهرها هستند (مثلا خیابان انقلاب تهران) یا از پیج‌های اینستاگرامی فروش کتاب، آن را بخرید.
من هر ادرس حقیقی یا مجازی را به دستم برسانید، در استوری به اشتراک خواهم گذاشت.
من هیچ سود مالی چه از فروش کتاب در خارج از کشور (قیمت آن حداقل و فقط هزینه‌ی ناشر است) و چه در داخل کشور (که چاپ و پخش و فروش را آزاد اعلام کرده‌ام) ندارم. می‌توانید حتی خودتان کل کتاب را پرینت بگیرید و صحافی کنید.

من فقط از شما یک خواهش دارم:
در شرایطی که اجازه‌ی چاپ کتاب در کشورم را ندارم و حتی آوردن اسمم در رسانه‌ها ممنوع است، لطفا رسانه‌ی من باشید.
خبر کتاب را منتشر کنید، پی‌دی‌اف آن را با دوستانتان و گروه‌ها به اشتراک بگذارید، آن را به دوستانتان هدیه بدهید و از هر راهی که می‌شناسید، نگذارید این کتاب هم مانند شاعرش در تبعید بماند.

لطفا در پست‌هایتان برای کتاب، هشتگ آن را قید کرده و مرا تگ کنید تا بتوانم لطف‌هایتان را به اشتراک بگذارم و بدین‌وسیله تشکری کرده باشم. من منتظر عکس‌هایتان، حرف‌هایتان، نظراتتان و مهربانی بی‌دریغتان هستم و تنها افتخارم در زندگی این است که مردم کشورم دوستم دارند.

#در_ستایش_ناامیدی حاوی ۱۲۰ شعر و ترانه است که تعدادی از آنها هرگز حتی در فضای مجازی هم منتشر نشده‌اند. این ۱۲۰ شعر و ترانه را تقدیم می‌کنم به تمام فارسی‌زبانان جهان که با هم رنج‌هایی مشترک داریم 💚❤️
در ستایش ناامیدی - مهدی موسوی.pdf
2.1 MB
در ستایش ناامیدی
مجموعه‌شعری از مهدی موسوی
Dar-Setayeshe-Na-Omidi.pdf
2.1 MB
دانلود رایگان «در ستایش ناامیدی»👆
مجموعه‌شعری از سید مهدی موسوی

این کتاب را نشر الکترونیک «سایه‌ها» به‌تازگی منتشر کرده و شامل ۱۲۰ شعر و ترانه اغلب در گونه‌ی غزل پست‌مدرن است.

اشعار این کتاب آثاری «عاشقانه، اجتماعی، فلسفی و سیاسی‌» و گزیده‌‌ای است از آن‌چه سید مهدی موسوی در سال‌های ۱۳۹۸ تا آغاز ۱۴۰۲ سروده است.

نشر الکترونیک سایه‌ها
@KhabGard
شعری از مجموعه‌ی «در ستایش ناامیدی»:

...و «شاملو» که در «آیینه»
به مرگ «باغ» نظر می‌کرد
«در آستانه»ی خود پرسید
کجاست مرز سیاهی‌ها؟!

«فروغ»، آن‌طرف «دیوار»
«در آستانه‌ی فصلی سرد»
مچاله شد به «زنی تنها»
«سلام» داد به «ماهی‌ها»

تمام شب «اخوان» می‌گفت
که «خوان هشتم» این قصّه
«بهار» آمد و «افسرده»
در انتظار «زمستان» بود

تمام شب «نصرت» با بغض
نگاه شد به «حریق باد»
و «جنگجوی نجنگیده»
به فکر «نقطه‌ی پایان» بود

صدای گریه‌ی «نیما» بود
که خواب نیست «شباهنگام»
میان «خانه‌ی ابری»تر
«صدا می‌آید» و غم، «ری‌را»!

سکوت کرد فقط «سهراب»
که فصلِ «مرگِ کبوتر» بود
که «زیر بارش باران رفت»
تمام خاکسپاری را

«براهنی» به «دفیدن» بود
«خطاب» کرد به «اسماعیل»
که «آفتاب نمی‌آید»
و رفت توی فراموشی...


یکی‌یکی همه‌شان مُردند
و «شب هنوز شب است انگار»
«فقط صداست که می‌ماند»
میان این‌همه خاموشی

جلوی «جوخه‌ی اعدامم»
به «انقراض» خودم نزدیک
«چه روشنایی غمگینی»
که در «دریچه‌ی مسدودی‌ست»

«پرنده‌ی کوچولو» مرده!
«فرشته، خودکشی محض است»
«تمام هستیِ من» شعری‌ست
که در ستایش نابودی‌ست!

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Falling
Milad Amaani
سقوط
خواننده: میلاد امانی
ترانه‌سرا: مهدی موسوی
تنظیم: عطا معصومی
@seyedmehdimoosavi2
راه چاره‌اش مرگ است، کشوری که طاعونی‌ست
معجزه نخواهد شد، روزگارِ جادو نیست

هر تلاش بی‌ثمر است... قسمتی که سخت‌تر است
این امیدِ لعنتیِ توده‌های افیونی‌ست

عشق و شوق و خنده حرام! در هوا پرنده حرام!
حقّ زندگی داریم، چون شکنجه قانونی‌ست!

شوقِ قدرتِ برتر! انتخاب یک رهبر!
تا همیشه بر سرمان سایه‌ی همایونی‌ست!!

خاورِمیانه منم، احمقِ زمانه منم
چون که فکر می‌کردم قابل دگرگونی‌ست

پِیک‌پِیکْ سم خورده! در سَرَم کسی مرده
این سکوتِ افسرده، یک نمودِ بیرونی‌ست

گریه‌ای دوباره شده، از وسط دو پاره شده
نصف کشورم خونی‌ست، نصف کشورم خونی‌ست

انفجار می‌خواهد تا که ناپدید شود
کشوری که شاعرِ آن، یک جنازه در گونی‌ست!

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
من نگرانتم
توو کوچه آشوبه
می‌خندی و می‌گی
هر چی بشه خوبه

من نگرانتم
یه ترسی باهامه
این روزا حرف حق
جوابش اعدامه

تو سطری از عشقی
توو جزوه‌ی درسی
صدات ممنوعه
ولی نمی‌ترسی

پرنده می‌خونه
بازم بهار بشه
درخت می‌ترسه
که چوب دار بشه
من نگرانتم...
من نگرانتم...

یکی باید باشه
که اعتراض کنه
توو لحظه‌ی اعدام
طنابو باز کنه

وقتی همه خوابن
یکی باید پا شه
یکی که می‌تونه
شبیه تو باشه

به جونم افتاده
یه اضطراب زیاد
که پرپرت بکنن
مث گلی در باد

پرنده می‌خونه
بازم بهار بشه
درخت می‌ترسه
که چوب دار بشه
من نگرانتم...
من نگرانتم...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
من نگرانتم
خواننده: تینا اِمی
ترانه‌سرا: مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
چشاشو باز می‌کنه آروم
تو به این صبح تازه، مشکوکی
بغلت می‌کنه به‌آرومی
روی تختت عروسک کوکی

می‌زنه توی صورتت لبخند
می‌دوه سمت آشپزخونه
توو اروپا دوباره جنگ شده
اون ولی هیچ‌چی نمی‌دونه

نه به فکر کبوتر حلبه
نه خبر داره از شب غزّه
ظرفا رو خوبِ خوب می‌شوره
می‌پزه یه غذای خوشمزه

خبر تازه اعتصاب غذا
پشت دیوارهای زندونه
اون ولی باز توی حمّومه
داره آهنگ شاد می‌خونه

چند ماهه که ناپدید شده
آخرین دوستت به جرم سؤال
اون نشسته جلوی تلویزیون
غرق دنیای آخرین سریال

خبر خوب ماه، زلزله بود!
خبر خوب هفته، اعدامه!!
اون ولی هیچ‌چی نمی‌دونه
باز هم فکر پختن شامه

بغلت می‌کنه به‌آرومی
بعد هر گریه و هماغوشی
می‌گه با بغض دوستت داره
تو که داری لباس می‌پوشی

بغلت می‌کنه، نمی‌دونه
زندگیت توی دست قصّابه
لباتو توی گریه می‌بوسه
توی دستات یواش می‌خوابه

خوش به حال عروسک کوکی
که نمی‌دونه شهر، بی‌رحمه
خوش به حال کسی که خوابیده
اونی که هیچ‌چی نمی‌فهمه...

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
متن زیر را سال‌ها پیش نوشته و منتشر کرده بودم و به درخواست شما و به بهانه‌ی روز توهین‌آمیز «دختر»!! آن را بازنشر می‌دهم:

برای من دختر بودن و باکرگی، ارزش نیست که به خاطرش به کسی تبریک بگویم. اگر روزی بود که بهانه‌اش «دخترِ کسی بودن» بود و تبریک پدرها به دخترانشان (حالا هر سن و سال و ازدواج‌کرده یا نکرده) من هم «شاید» در این بازی شریک می‌شدم.

اما وقتی دلیل نامگذاری یک روز (با توجه به سبقه‌ی تاریخی‌اش) باکرگی یا ازدواج‌نکردن است و قرار است آدم‌ها را به دو دسته‌ی «دختر» و «زن» تقسیم کنیم!! به نظر من نه تبریک دارد و نه تسلیت. یک مسئله و انتخاب شخصی است که به خود افراد مربوط است.
درواقع با وجود تمام مخالفت‌های جدی‌ام با ازدواج‌کردن هنرمندان و آدم‌های باهوش (که دلایلش در این متن کوتاه نمی‌گنجد)، اعتقاد راسخ دارم که زیر کمر و زندگی شخصی هر کس فقط به خود او مربوط است و هیچکس حق اظهارنظر ندارد.
و یقین دارم که باکرگی نه ضدارزش و نه ارزش است و فقط تصمیمی است که به خود افراد مربوط است.

اپیزود دوم یک شعر بلند:

تشنّجم در دستت، تو و زمین‌لرزه
فرار کردنِ از سال‌ها زن هرزه

به فیلم دیدن، در مبل‌های یک‌نفره
به زندگی چسبیدن، شبیه یک حشره

به هرزگی تنم روی داغی نفسی
به شعر خواندن من روی تخت‌خواب کسی

به بحث علمی آهسته‌ی درِ گوشت!
مقاله خواندن، از دیدگاه آغوشت

به گریه کردنِ من در حقوقِ جاریِ زن
به بوسه‌های تو با نقد ساختارشکن

به بغض کردن و مُهر طلاق را خوردن
به پارک/ رفتنت و چای داغ را خوردن

درست می‌میرم تا تو را غلط نکنم!
به این‌همه می‌چسبم که گریه‌ات نکنم...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
به نظرم اگر به فکر ایرانی آزاد و آباد در آینده هستیم باید یاد بگیریم که بدون هیچ «اگرچه» و «باوجود آنکه» و... تعرض جنسی را محکوم کنیم.
در این شکی نیست که شاعر تبعیدی #محمدرضا_عالی_پیام متخلص به #هالو مورد آزار جنسی قرار گرفته و اینکه من یا شما سبک شعری متفاوتی داریم، گرایش سیاسی متفاوتی داریم، هویت یا گرایش جنسیتی متفاوتی داریم و... نباید باعث شود که سکوت کنیم.

دوستان شاعری که سکوت کرده‌اید، آیا اگر مثلا به یک بازیگر در خیابان تعرض جنسی می‌شد، بازیگران ما سکوت می‌کردند یا کانون بازیگران سکوت می‌کرد یا بازیگران می‌نوشتند اگرچه فلانی در فلان نقش ضعیف ظاهر شد اما نباید...؟!

دوستان فعال سیاسی که سکوت کرده‌اید، آیا تجاوز و تعرض فقط به دوستان ما بد است؟ یعنی اگر شما صربستانی بودید تجاوز گسترده به زنان بوسنیایی را تایید می‌کردید؟ اگر با نظرات کسی مخالفیم، جواب کلمه کلمه است و هیچ‌چیز نمی‌تواند شکنجه، تجاوز، آزار و... را مجاز کند.

دوستان فعال جنسیتی آیا اینکه خود آزارگر، عکس عملش را با توضیح و افتخار منتشر کرده، کافی نیست و به دلیلی بزرگتر احتیاج دارد؟ ایا اینکه طرف شما مرد بیولوژیک است و جوان نیست، ذره‌ای از قبح و کثیفی عمل و آثار آن کم می‌کند؟ اتفاقا علت اکثر تجاوزها لذت نیست بلکه تحقیر، حس قدرت و... است که در این کیس به‌وضوح آشکار است. اتفاقا از دیرباز تعرض و آزار جنسی نسبت به مردان راهی برای تحقیر و اعمال قدرت بوده است (داستان آغامحمدخان پس از پیروزی بر لطفعلی‌خان را بخوانید).

دوستانی که شاکی بودید چرا از وضعیت بد مردان و مشکلاتشان گفته نمی‌شود و همیشه غر می‌زدید، شما چرا سکوت کرده‌اید؟ چون تعرض به یک مرد میانسال پناهجوی طنزپرداز، جذاب نیست؟ چون با عقاید او مخالفید؟ چون حال ندارید کاری بکنید و فقط دوست دارید ایراد بگیرید؟!

من، مهدی موسوی، دوستی خاصی با هالو ندارم. حتی همدیگر را فالو نداریم. البته اشعار و فعالیت‌های او را دنبال می‌کنم. اتفاقا سبک شعری کاملا متفاوتی داریم. از نسل‌های متفاوتی هستیم. عقاید سیاسی متفاوتی داریم. حتی درمورد یکی بودن هویت و گرایش جنسیتی‌مان هم نمی‌توانم اظهارنظر کنم‌،
اما از یک چیز مطمئنم:
هیچ‌کدام از آن چیزهای بالایی ربطی به محکوم کردن #تعرض_جنسی ندارد و من اول از همه باید به‌عنوان یک انسان آزاده آن را محکوم کنم و دوم به‌عنوان یک هنرمند و هم‌صنف.
از دوستان هنرمندم هم می‌خواهم فارغ از هر اما و اگری این عمل را محکوم کنند و مطمئن باشند جمهوری اسلامی چیزی جز این نمی‌خواهد که ما به جای گفتمان سازنده با کثیف‌ترین شیوه‌ها به جان هم بیفتیم.

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
با خاطرات فحش و لگدکوبی
با متّهم به صد فقره خوبی!
از جا پرید آدمکِ چوبی
از زیر تخت، اسلحه را برداشت

با گریه رفت توی خیابان و
چرخید دُورِ پوچی میدان و
برگشت در شکنجه‌ی زندان و
شلّیک شد به رهگذران با خشم

به هر جوانِ شادتر از خنده
به کودکانِ راهیِ آینده
به پیرهای خسته و شرمنده
رگبار بست توی خیابان‌ها

به ساکنین شهر و مسافرها
به جمعِ ایستاده و عابرها
به مردم عوام... و شاعرها...
شلّیک کرد هر چه گلوله داشت

به مردمانِ مذهبی و بی‌دین
بالای شهر و منطقه‌ی پایین
جمعیّت پیاده و در ماشین
پاشید خونشان به در و دیوار

پاشید خون قرمز و آبی‌ها
اَزگیل‌ها! هلو و گلابی‌ها
مسئول‌های داخل لابی‌ها!
باران مغز بود و دل و روده!!

پاشید خون راست و چپ با هم
پاشید خونِ باقیِ دنیا هم
پاشید خونِ هرچه که می‌خواهم
«پاشید» فعل نیست، شعار ماست!

پاشید روی بالِ چپِ جت‌ها!
بر بندهای راستِ کُرسِت‌ها!
پاشید در تمام توالت‌ها
فرقی نمی‌کند چه گهی پاشید!

خون بود یا که شاش و منی؟ خون بود
در حوض‌های آبتنی خون بود
در بطن گوجه‌ی وطنی خون بود
خونی که در تمامیِ تاریخ است

با نامه‌ی مچاله‌ی در مشتم
با خنجرِ فرو شده در پشتم
دیوانه‌وار کشتم و می‌کشتم
با گریه‌هام اسلحه خالی شد

وقتی که غرق غصّه و غم بودم
گم‌گشته‌ای میان عدم بودم
در حالِ اعترافِ خودم بودم!
ای مردم عزیز! کجا بودید؟!

وقتی که سر به زیر پتو بردم
وقتی که قرص خوردم و می‌خوردم
روزی هزار مرتبه می‌مردم
ای مردم عزیز! کجا بودید؟!

وقتی شبانه پیر شدم در بند
خشکید روی صورت من لبخند
وقتی همه به خانه‌ی خود رفتند
ای مردم عزیز! کجا بودید؟!

ای مردمِ همیشه همین‌جوری!
بنیانگذار دوستی و دوری!
من خسته‌ام از این ادب زوری!
ای مردم عزیز! شما ریدید!!

خر توی آخورش علفی دارد
هر کس بهانه و هدفی دارد
توجیه‌های مختلفی دارد
حرفی نمانده است به جز شلّیک...


توی سرش هزار شبِ معکوس
در سینه‌اش تلاطمِ اقیانوس
بیدار شد به زحمت از این کابوس
لبخند زد... و رفت سرِ کارش...
در زیر تخت، اسلحه‌ای پُر بود...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
جادوگری‌ست خسته و تنها
در جیب خود، طلسم ندارد
او یک شماره دادنِ فرضی‌ست
در کوچه‌ای که اسم ندارد

دنبالم آمده همه‌ی عمر
بی هیچ حرف و هیچ اجازه
در عصر دود و نفرت و ماشین
یک حسّ عاشقانه‌ی تازه

جادوگر است و عاشق جادو
درگیرِ خوب‌کردنِ بد نیست
خنگ است و از کتابچه‌ی سِحر
چیزی به غیر عشق، بلد نیست!

ببری‌ست از میانه‌ی تاریخ
با بوسه‌های وحشی و ناشی
داغ است و در جهنم لب‌هاش
باید که بی‌گناه نباشی!

رقصی‌ست در جنون و تماشا
جادوگر است و عاشق آتش
جوری فرو شده‌ست در این عشق
که غیرممکن است نجاتش

یا «گنگ خواب‌دیده»ی قصه‌ست
یا اینکه اهل حرف زدن نیست
جادوگر است و خالیِ از صوت
راهی به‌جز زبانِ بدن نیست

می‌پرسم از تنش که چرا عشق؟!
جادوگرم جواب ندارد!
نفرین شده به عشق که رنج است
او حقّ انتخاب ندارد

زل می‌زنم به خیسی چشمش
روباه‌های فاقدِ حیله!
جادوگری‌ست از دل تاریخ
رانده‌شده، بدون قبیله

چیزی نمانده از منِ قبلا
از من گرفته روح و تنم را
مانند پرچمی وسط جنگ
بالا گرفته سوتینم را

دریایی از جنون و هوس: او
له‌له‌زنان میان عطش: من
در رقص با صدای خدایان
جادوگر است و معجزه‌اش: من!

با بوسه ناپدید شد از من
حرفی که بغضِ توی گلو شد
تنها نبود، خسته نبود و
آغوش من، قبیله‌ی او شد

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
2024/09/23 08:18:33
Back to Top
HTML Embed Code: