یا ارّه باش بر تنِ سختم
یا تیغ نصفه، داخل تختم
یا سم بریز پای درختم
وقتی تبر وجود ندارد
وقتی در انتهای زمینی
وقتی که جز دروغ نبینی
وقتی که در قفس بنشینی
انگار پر وجود ندارد
گفتند پشت هر درِ بسته
آزادی است و قفلِ شکسته
گفتند پشت هر درِ بسته...
دیدیم در وجود ندارد!!
.
گفتیم: شُکر! چشمِ تری نیست
گفتیم: شُکر! که خبری نیست
از این شکنجه بیشتری نیست
چون «بیشتر» وجود ندارد!
حرف از نگاه شعلهورش زد
از آرزوی بال و پرش زد
یک روز یک نفر به سرش زد...
آن یک نفر وجود ندارد
یک تیتر: صبحِ تازه دمیده!
یک تیتر: مرده است سپیده!
در روزنامهای که رسیده
متنِ خبر وجود ندارد
یا گریههای وقتِ فراریم
یا صبر و انتظار بهاریم
از هر نظر وجود نداریم
از هر نظر وجود ندارد
چیزی بگو از آتش و آغاز
آزادی پرنده و آواز
یعنی به من امید بده باز
حتّی اگر وجود ندارد...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
یا تیغ نصفه، داخل تختم
یا سم بریز پای درختم
وقتی تبر وجود ندارد
وقتی در انتهای زمینی
وقتی که جز دروغ نبینی
وقتی که در قفس بنشینی
انگار پر وجود ندارد
گفتند پشت هر درِ بسته
آزادی است و قفلِ شکسته
گفتند پشت هر درِ بسته...
دیدیم در وجود ندارد!!
.
گفتیم: شُکر! چشمِ تری نیست
گفتیم: شُکر! که خبری نیست
از این شکنجه بیشتری نیست
چون «بیشتر» وجود ندارد!
حرف از نگاه شعلهورش زد
از آرزوی بال و پرش زد
یک روز یک نفر به سرش زد...
آن یک نفر وجود ندارد
یک تیتر: صبحِ تازه دمیده!
یک تیتر: مرده است سپیده!
در روزنامهای که رسیده
متنِ خبر وجود ندارد
یا گریههای وقتِ فراریم
یا صبر و انتظار بهاریم
از هر نظر وجود نداریم
از هر نظر وجود ندارد
چیزی بگو از آتش و آغاز
آزادی پرنده و آواز
یعنی به من امید بده باز
حتّی اگر وجود ندارد...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
موزیک "شبیه بولدوزرم"
کاری از گروه "کیوسک"
و شعری از من
با زیرنویس عبری (مترجم: اورلی کوهن):
https://youtu.be/xyWZ0Cb0vYc
کاری از گروه "کیوسک"
و شعری از من
با زیرنویس عبری (مترجم: اورلی کوهن):
https://youtu.be/xyWZ0Cb0vYc
YouTube
קיוסק - דּוֹמֶה אֲנִי לְבוּלְדּוֹזֵר | KIOSK - Like a Bulldozer
מילים: מהדי מוסווי | אמן: להקת "קיוסק" - אָרַשׁ סוֹבְּחאני | תרגום לעברית: אורלי כהן | כתוביות: רות קינן | Lyrics: Mehdi Mousavi | Artist: KIOSK BAND - Arash...
از نامهای که شرحِ چشمانِ ترت باشد
تا جام سم که توی دست دیگرت باشد
از تو که پشت میز، شعر و گریه میگویی!
تا دختری که جای تو در بسترت باشد
سخت است باور کردنش... سخت است... خیلی سخت...
آن کس که مرده، مرده، مرده... خواهرت باشد!
از عطر موهایش که روی بالش و تخت است
یک سال دارد میشود... یک روز هم سخت است!
در میروی و یاد او هر گوشه و هرجاست
با الکل و سیگار هم این درد، پابرجاست
تردیدهای اختیارت توی جبری که...
دارد به پایان میرسد انگار صبری که...
.
چسبیدهای در «طرقبه» روی زمینی سرد
سهم تو از کلّ جهان: آن سنگ قبری که...
.
از گریههای بیصدا بر شانهای قرضی
حسّ تهوّع از گل و باغ و کشاورزی
از کار کردن، شام پختن، زندگی کردن
تا درددل کردن برای آدمی فرضی
با غم تو را کشتند تا دنیات آوردند
کابوس را در اوّلین رؤیات آوردند
از ابتدای آفرینش، غصّه و غم را
تنها برای آن دل تنهات آوردند!
زهری که یک سال است مینوشی و مینوشم
از «بیرجند» لعنتی، سوغات آوردند
پایان سختیهای دنیا باز هم سختیست
ما زندهایم و زندگی معنای بدبختیست
الهام جانم! گونههایت باز مرطوب است
که ساکتی امّا دلت بدجور آشوب است
سیگارهای نصفهات را پرت کن در باد
آتش بزن این خانه را با اینکه از چوب است
دارم به گریه میکنی از مشهد و تهران
بدجور دلتنگیم! گرچه جای او خوب است...
.
کز میکنی توی اتاقی که مقوّاییست
زل میزنی به یک جسد که زیر دمپاییست
زل میزنی به سوسکهای مرده در مغزت!
الهام جان! تقدیر شاعر، درد و تنهاییست
صبح است، صبح لعنتی! دیگر بخواب آرام
الهام جان، الهام جان، الهام جان، الهام...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
تا جام سم که توی دست دیگرت باشد
از تو که پشت میز، شعر و گریه میگویی!
تا دختری که جای تو در بسترت باشد
سخت است باور کردنش... سخت است... خیلی سخت...
آن کس که مرده، مرده، مرده... خواهرت باشد!
از عطر موهایش که روی بالش و تخت است
یک سال دارد میشود... یک روز هم سخت است!
در میروی و یاد او هر گوشه و هرجاست
با الکل و سیگار هم این درد، پابرجاست
تردیدهای اختیارت توی جبری که...
دارد به پایان میرسد انگار صبری که...
.
چسبیدهای در «طرقبه» روی زمینی سرد
سهم تو از کلّ جهان: آن سنگ قبری که...
.
از گریههای بیصدا بر شانهای قرضی
حسّ تهوّع از گل و باغ و کشاورزی
از کار کردن، شام پختن، زندگی کردن
تا درددل کردن برای آدمی فرضی
با غم تو را کشتند تا دنیات آوردند
کابوس را در اوّلین رؤیات آوردند
از ابتدای آفرینش، غصّه و غم را
تنها برای آن دل تنهات آوردند!
زهری که یک سال است مینوشی و مینوشم
از «بیرجند» لعنتی، سوغات آوردند
پایان سختیهای دنیا باز هم سختیست
ما زندهایم و زندگی معنای بدبختیست
الهام جانم! گونههایت باز مرطوب است
که ساکتی امّا دلت بدجور آشوب است
سیگارهای نصفهات را پرت کن در باد
آتش بزن این خانه را با اینکه از چوب است
دارم به گریه میکنی از مشهد و تهران
بدجور دلتنگیم! گرچه جای او خوب است...
.
کز میکنی توی اتاقی که مقوّاییست
زل میزنی به یک جسد که زیر دمپاییست
زل میزنی به سوسکهای مرده در مغزت!
الهام جان! تقدیر شاعر، درد و تنهاییست
صبح است، صبح لعنتی! دیگر بخواب آرام
الهام جان، الهام جان، الهام جان، الهام...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
1
پدرم رفت داخل خانه
پدرم دید مادرم را با...
بعد، شب بود و حرکت چاقو
خون مامان و گریهی بابا
مادرم سنگ قبر گمنامیست
مادرم هرزه بود، یک زنِ بد!
پدرم سمبل شرافت بود!!
پدرم ماند توی حبس ابد
.
2
داخل خانه رفتم و دیدم
زن خود را کنارِ مردِ جوان
بعد، دعوا و فحش بود و کتک
زنم و گریه پیش یک چمدان
از تمامیِ خاطراتِ بدم
مانده یک عکس روی میز اتاق
بچّهای با لباسهای کثیف
جای امضای برگههای طلاق
.
3
پسرم رفت داخل خانه
دید مردی نشسته پیش زنش
دید لبخند میزنند به هم
دید که دست میکشد به تنش
پسرم با زنش معاشقه کرد
جلوی چشمهای عاشقِ مرد
بعد هم از حضور سرزدهاش↓
داخل خانه، عذرخواهی کرد!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
پدرم رفت داخل خانه
پدرم دید مادرم را با...
بعد، شب بود و حرکت چاقو
خون مامان و گریهی بابا
مادرم سنگ قبر گمنامیست
مادرم هرزه بود، یک زنِ بد!
پدرم سمبل شرافت بود!!
پدرم ماند توی حبس ابد
.
2
داخل خانه رفتم و دیدم
زن خود را کنارِ مردِ جوان
بعد، دعوا و فحش بود و کتک
زنم و گریه پیش یک چمدان
از تمامیِ خاطراتِ بدم
مانده یک عکس روی میز اتاق
بچّهای با لباسهای کثیف
جای امضای برگههای طلاق
.
3
پسرم رفت داخل خانه
دید مردی نشسته پیش زنش
دید لبخند میزنند به هم
دید که دست میکشد به تنش
پسرم با زنش معاشقه کرد
جلوی چشمهای عاشقِ مرد
بعد هم از حضور سرزدهاش↓
داخل خانه، عذرخواهی کرد!
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
همون خندهها و همون عطرِ تن
یه آتیشه که تا ابد روشنه
دوباره پس از سالها دیدمش
کنار یکی که شبیه منه
دوباره پس از سالها دیدمش
دلم رفت... یکهو تنم داغ شد
میگفتم: صبورم، صبورم، صبور...
با اون خندههاش طاقتم طاق شد
کدوم دیو دزدید یاد منو
چی باعث شد اینقد دلش سنگ شه؟!
نمیتونه اصلا تصوّر کنه
چقد میشه آدم دلش تنگ شه
دوباره موهاشو سپرده به باد
دوباره همون عطرو امشب زده
نمیفهمه این مرد حالش بده
نمیفهمه این مرد حالش بده...
.
هنوزم همونه که با خنده گفت
که خسته شدم، از جهانم برو
هنوز عاشقم، آرزو میکنم
که آهم الهی نگیره تو رو!
هنوزم همونه که توو خندههاش
منو پاک کرد از جهانش یه روز
هنوزم همونم که دیوونه شد
ولی پای حرفاش مونده هنوز
کدوم دیو دزدید یاد منو
چی باعث شد اینقد دلش سنگ شه؟!
نمیتونه اصلا تصوّر کنه
چقد میشه آدم دلش تنگ شه
دوباره موهاشو سپرده به باد
دوباره همون عطرو امشب زده
نمیفهمه این مرد حالش بده
نمیفهمه این مرد حالش بده...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
یه آتیشه که تا ابد روشنه
دوباره پس از سالها دیدمش
کنار یکی که شبیه منه
دوباره پس از سالها دیدمش
دلم رفت... یکهو تنم داغ شد
میگفتم: صبورم، صبورم، صبور...
با اون خندههاش طاقتم طاق شد
کدوم دیو دزدید یاد منو
چی باعث شد اینقد دلش سنگ شه؟!
نمیتونه اصلا تصوّر کنه
چقد میشه آدم دلش تنگ شه
دوباره موهاشو سپرده به باد
دوباره همون عطرو امشب زده
نمیفهمه این مرد حالش بده
نمیفهمه این مرد حالش بده...
.
هنوزم همونه که با خنده گفت
که خسته شدم، از جهانم برو
هنوز عاشقم، آرزو میکنم
که آهم الهی نگیره تو رو!
هنوزم همونه که توو خندههاش
منو پاک کرد از جهانش یه روز
هنوزم همونم که دیوونه شد
ولی پای حرفاش مونده هنوز
کدوم دیو دزدید یاد منو
چی باعث شد اینقد دلش سنگ شه؟!
نمیتونه اصلا تصوّر کنه
چقد میشه آدم دلش تنگ شه
دوباره موهاشو سپرده به باد
دوباره همون عطرو امشب زده
نمیفهمه این مرد حالش بده
نمیفهمه این مرد حالش بده...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
شعری از مجموعه ی "با موش ها":
از چشم هام، آدم دلتنگ می بَرَند
با جرثقیل از دل من سنگ می برند
فحشی ست در دلم که شدیداً مؤدّب است
در من تناقضی ست که هر روزش از شب است
خوابیده اند در بغلم بی علاقه ها
پرواز می کنند مرا قورباغه ها
از یاد می برند مرا دیگری کنند
از دستمال ِ گریه ی من روسری کنند
در کلّ شهر، خاله زنک ها نشسته اند
درباره ی زنی که منم داوری کنند
با آن سبیل! و خنجر ِ در آستینشان
در حقّ ما برادری و خواهری کنند!!
چشم تو را که اسم شبش آفتاب بود
با ابرهای غمزده خاکستری کنند
ما قورباغه ایم و رها در ته ِ لجن
بگذار تا خران چمن! نوکری کنند
ما درد می کشیم که جوجه فسیل ها!
در وصف عشق و زیر کمر شاعری کنند
از سختمان گذشته اگر سخت پوستیم!
بیچاره دشمنان شما! ما که دوستیم!!
از دعوی ِ برادری ِ باسبیل ها!
تا واردات خارجی ِ دسته بیل ها!!
از تخت های یک نفره تا فشار قبر
خوابیدن از همیشگی ِ مستطیل ها
در جنگ بین باطل و باطل که باختم
دارد دفاع می شود از چی وکیل ها؟!
دیروز مثل سنگ شدم تا که نشکنم
امروز می برند مرا جرثقیل ها
چیزی که نیست را به خدایی که نیستیم
اثبات می کنند تمام ِ دلیل ها
در حسرت ِ گذشته ی بر باد رفته ای
آینده ی کپی شده ای از فسیل ها!
ناموسم و رفیق و وطن فحش می دهند
دارند بیت هام به من فحش می دهند
پرونده ای رها شده در بایگانی ام
از لایه های متن بیا تا بخوانی ام
باران نبود، امشب اگر گونه ام تر است
بر پشت من نه بار امانت، که خنجر است!
از نام ها نپرس، از این بازی ِ زبان!
قابیل هم عزیز من! اسمش برادر است
از کودکیت، اکثر ِ اوقات درد بود
تنها رفیق ِ آن دل ِ تنهات درد بود
شاعر شدی به خاطر یک مشت گاو و خر
شاعر شدی ولی ادبیّات، درد بود!
داری من و جنون مرا حیف می کنی
داری شعار می دهم و کِـیف می کنی
در شهر ما پرنده ی با پر نمی شود!
آنقدر بد شده ست که بدتر نمی شود
اسمش هرآنچه باشد: یا دوست یا رفیق
جز وقت ارث با تو برادر نمی شود
از «دستمال» اشکی من استفاده هاست!!
نابرده رنج، گنج میسّر نمی شود!!
می چسبم از خودم به غم و شعر می شوم
از شعر گریه می کنم و شعر می شوم!
از کاج هام موقع چاقو زدن توام
بگذار شهر هرچه بگویند! من، توام!
افتاده در ادامه ی هر گرگ، گلّه ها
محبوبیت، به رابطه ام با مجلّه ها
تشکیل نوظهوری ِ مشتی ستاره ها
از دادن ِ تمامی ِ ... در جشنواره ها
شب های حرف و سکس ِ به سیگار متـّصل
و اشک های شعر، کنار ِ در ِ هتل
دارم سؤال می شوی از بی جواب ها
بیهوده حرف می/ زده در گوش خواب ها
تا گریه ای شوم بغل ِ هر عروسکم
تا کز کنم دوباره به کنج ِ کتاب ها
از گریه های دختر ِ می خواست یا نخواست
در ابتدای قصّه که یک جور انتهاست!
تا صبح عر زدن وسط ِ دست های تو
بیداری ام بزرگ تر از فکر قرص هاست
از قصّه ی تو بعد ِ «یکی که نبود»ها
از آسمان محو شده پشت دودها
از قصّه ی دروغی ِ آدم بزرگ ها
تقسیم گوسفند جوان بین گرگ ها!
تسلیم باد/ رفتن ِ ناموس ِ باغ ها
آواز دسته جمعی و شاد ِ کلاغ ها
یک جفت دست، دُور گلویم که سست شد
افتادن ِ من از همه ی اتفاق ها
جنگل به خون نشست و درختان تبر شدند
و بار می برند کماکان الاغ ها!
در می روم از اینهمه پوچی به خانه ات
از خانه ام! به گوشه ی امن ِ اتاق ها
پاشیدن ِ لجن به جهان ِ مؤدّبت!
عصیانگری قافیه در قورباغه ها!!
لعنت به ساده لوحی ات و آن دل ِ خرت!
بهتت زده! شکسته در این شهر باورت
به دست دوست یا که به آغوش امن عشق
اینبار اعتماد کنی خاک بر سرت!!
خشکیده چشم و گریه ی ابرم زیاد نیست
ای زندگی بمیر که صبرم زیاد نیست
از زنگ بی جواب ِ کسی در کیوسک ها
از زل زدن به بی کسی بچّه سوسک ها!
از بحث روزنامه سر ِ کارمزدها
از بوی دست های تو در جیب دزدها
تزریق چشم های تو کنج ِ خرابه ها
از پاک کردن ِ همه با آفتابه ها
از چند تا معادله و چند تا فلش
از یک پری که آمده از راه دودکش
از انحراف من وسط ِ مستقیم ها!
از عشق جاودانه ی ما پشت سیم ها!!
از گریه ی تمام شده بعد ِ چند روز
از بالشم که بوی تو را می دهد هنوز
از آدمی که مثل تو از ماه آمده ست
از اینهمه بپرس:
چرا حال من بد است؟!!
از این شب برهنه چراغ مرا بگیر
از قرص های خسته سراغ مرا بگیر
دستی به روزهای خرابم نمی بری
از چشم های توست که خوابم نمی بری
دارد جهان، غرور مرا مَرد می کند
سگ لرزه هام زیر پتو درد می کند
■
رد می شود شب از بغل من، سیاهپوش
با گریه هستمت که اگر نیستم به هوش
پوشانده شب تمامی این شهر زشت را
خوابیده است داخل سوراخ، بچّه موش!
شب می رسد... و تنها از، اینهمه سیاه
آوازهای رفتگری می رسد به گوش
سید مهدی موسوی
https://www.tg-me.com/seyedmehdimoosavi2
@seyedmehdimoosavi2
از چشم هام، آدم دلتنگ می بَرَند
با جرثقیل از دل من سنگ می برند
فحشی ست در دلم که شدیداً مؤدّب است
در من تناقضی ست که هر روزش از شب است
خوابیده اند در بغلم بی علاقه ها
پرواز می کنند مرا قورباغه ها
از یاد می برند مرا دیگری کنند
از دستمال ِ گریه ی من روسری کنند
در کلّ شهر، خاله زنک ها نشسته اند
درباره ی زنی که منم داوری کنند
با آن سبیل! و خنجر ِ در آستینشان
در حقّ ما برادری و خواهری کنند!!
چشم تو را که اسم شبش آفتاب بود
با ابرهای غمزده خاکستری کنند
ما قورباغه ایم و رها در ته ِ لجن
بگذار تا خران چمن! نوکری کنند
ما درد می کشیم که جوجه فسیل ها!
در وصف عشق و زیر کمر شاعری کنند
از سختمان گذشته اگر سخت پوستیم!
بیچاره دشمنان شما! ما که دوستیم!!
از دعوی ِ برادری ِ باسبیل ها!
تا واردات خارجی ِ دسته بیل ها!!
از تخت های یک نفره تا فشار قبر
خوابیدن از همیشگی ِ مستطیل ها
در جنگ بین باطل و باطل که باختم
دارد دفاع می شود از چی وکیل ها؟!
دیروز مثل سنگ شدم تا که نشکنم
امروز می برند مرا جرثقیل ها
چیزی که نیست را به خدایی که نیستیم
اثبات می کنند تمام ِ دلیل ها
در حسرت ِ گذشته ی بر باد رفته ای
آینده ی کپی شده ای از فسیل ها!
ناموسم و رفیق و وطن فحش می دهند
دارند بیت هام به من فحش می دهند
پرونده ای رها شده در بایگانی ام
از لایه های متن بیا تا بخوانی ام
باران نبود، امشب اگر گونه ام تر است
بر پشت من نه بار امانت، که خنجر است!
از نام ها نپرس، از این بازی ِ زبان!
قابیل هم عزیز من! اسمش برادر است
از کودکیت، اکثر ِ اوقات درد بود
تنها رفیق ِ آن دل ِ تنهات درد بود
شاعر شدی به خاطر یک مشت گاو و خر
شاعر شدی ولی ادبیّات، درد بود!
داری من و جنون مرا حیف می کنی
داری شعار می دهم و کِـیف می کنی
در شهر ما پرنده ی با پر نمی شود!
آنقدر بد شده ست که بدتر نمی شود
اسمش هرآنچه باشد: یا دوست یا رفیق
جز وقت ارث با تو برادر نمی شود
از «دستمال» اشکی من استفاده هاست!!
نابرده رنج، گنج میسّر نمی شود!!
می چسبم از خودم به غم و شعر می شوم
از شعر گریه می کنم و شعر می شوم!
از کاج هام موقع چاقو زدن توام
بگذار شهر هرچه بگویند! من، توام!
افتاده در ادامه ی هر گرگ، گلّه ها
محبوبیت، به رابطه ام با مجلّه ها
تشکیل نوظهوری ِ مشتی ستاره ها
از دادن ِ تمامی ِ ... در جشنواره ها
شب های حرف و سکس ِ به سیگار متـّصل
و اشک های شعر، کنار ِ در ِ هتل
دارم سؤال می شوی از بی جواب ها
بیهوده حرف می/ زده در گوش خواب ها
تا گریه ای شوم بغل ِ هر عروسکم
تا کز کنم دوباره به کنج ِ کتاب ها
از گریه های دختر ِ می خواست یا نخواست
در ابتدای قصّه که یک جور انتهاست!
تا صبح عر زدن وسط ِ دست های تو
بیداری ام بزرگ تر از فکر قرص هاست
از قصّه ی تو بعد ِ «یکی که نبود»ها
از آسمان محو شده پشت دودها
از قصّه ی دروغی ِ آدم بزرگ ها
تقسیم گوسفند جوان بین گرگ ها!
تسلیم باد/ رفتن ِ ناموس ِ باغ ها
آواز دسته جمعی و شاد ِ کلاغ ها
یک جفت دست، دُور گلویم که سست شد
افتادن ِ من از همه ی اتفاق ها
جنگل به خون نشست و درختان تبر شدند
و بار می برند کماکان الاغ ها!
در می روم از اینهمه پوچی به خانه ات
از خانه ام! به گوشه ی امن ِ اتاق ها
پاشیدن ِ لجن به جهان ِ مؤدّبت!
عصیانگری قافیه در قورباغه ها!!
لعنت به ساده لوحی ات و آن دل ِ خرت!
بهتت زده! شکسته در این شهر باورت
به دست دوست یا که به آغوش امن عشق
اینبار اعتماد کنی خاک بر سرت!!
خشکیده چشم و گریه ی ابرم زیاد نیست
ای زندگی بمیر که صبرم زیاد نیست
از زنگ بی جواب ِ کسی در کیوسک ها
از زل زدن به بی کسی بچّه سوسک ها!
از بحث روزنامه سر ِ کارمزدها
از بوی دست های تو در جیب دزدها
تزریق چشم های تو کنج ِ خرابه ها
از پاک کردن ِ همه با آفتابه ها
از چند تا معادله و چند تا فلش
از یک پری که آمده از راه دودکش
از انحراف من وسط ِ مستقیم ها!
از عشق جاودانه ی ما پشت سیم ها!!
از گریه ی تمام شده بعد ِ چند روز
از بالشم که بوی تو را می دهد هنوز
از آدمی که مثل تو از ماه آمده ست
از اینهمه بپرس:
چرا حال من بد است؟!!
از این شب برهنه چراغ مرا بگیر
از قرص های خسته سراغ مرا بگیر
دستی به روزهای خرابم نمی بری
از چشم های توست که خوابم نمی بری
دارد جهان، غرور مرا مَرد می کند
سگ لرزه هام زیر پتو درد می کند
■
رد می شود شب از بغل من، سیاهپوش
با گریه هستمت که اگر نیستم به هوش
پوشانده شب تمامی این شهر زشت را
خوابیده است داخل سوراخ، بچّه موش!
شب می رسد... و تنها از، اینهمه سیاه
آوازهای رفتگری می رسد به گوش
سید مهدی موسوی
https://www.tg-me.com/seyedmehdimoosavi2
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from آموزشکده توانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتوگوی مهدی موسوی با رویا حکاکیان؛ نویسنده و شاعر
رویا حکاکیان، نویسنده و شاعر ایرانی-آمریکایی، در این گفتوگو با مهدی موسوی، شاعر، درباره مسیری که از ابتدا تا کنون طی کرده است میگوید و نیز به نحوه شکلگیری آثارش میپردازد.
این گفتوگو خرداد ۱۳۹۹ به طور زنده از اینستاگرام و یوتیوب آموزشکده توانا پخش شد.
نظر شما درباره این برنامه و برنامههایی از این دست چیست؟ انتقادها و پیشنهادهایتان را به ما بگویید!
در سایت آموزشکده توانا ویدیو را با کیفیت بهتر ببینید:
https://bit.ly/3h0IGYp
در ساندکلاد:
https://bit.ly/2BA3l5g
#لایو_ایونت
#رویا_حکاکیان
@Tavaana_TavaanaTech
رویا حکاکیان، نویسنده و شاعر ایرانی-آمریکایی، در این گفتوگو با مهدی موسوی، شاعر، درباره مسیری که از ابتدا تا کنون طی کرده است میگوید و نیز به نحوه شکلگیری آثارش میپردازد.
این گفتوگو خرداد ۱۳۹۹ به طور زنده از اینستاگرام و یوتیوب آموزشکده توانا پخش شد.
نظر شما درباره این برنامه و برنامههایی از این دست چیست؟ انتقادها و پیشنهادهایتان را به ما بگویید!
در سایت آموزشکده توانا ویدیو را با کیفیت بهتر ببینید:
https://bit.ly/3h0IGYp
در ساندکلاد:
https://bit.ly/2BA3l5g
#لایو_ایونت
#رویا_حکاکیان
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from salarblanshmusic (Salar Music)
Listen to Habsiyeh - Salar Blansh by Salar Blansh on #SoundCloud
https://soundcloud.com/salarblansh/habsiyeh-salar-blansh
https://soundcloud.com/salarblansh/habsiyeh-salar-blansh
SoundCloud
Salar Blansh
سالار بلانش
ترانه : سید مهدی موسوی
گیتار سولو : حمید جمشیدی
گیتار بیس : حامد صیاد
عکس کاور : مانی گلنازی
طراحی کاور : آرمین ابراهیمی
Salar Blansh
Lyric: Seyed Mehdi Moosavi
Solo Guitar: Hamid Jamshidi
ترانه : سید مهدی موسوی
گیتار سولو : حمید جمشیدی
گیتار بیس : حامد صیاد
عکس کاور : مانی گلنازی
طراحی کاور : آرمین ابراهیمی
Salar Blansh
Lyric: Seyed Mehdi Moosavi
Solo Guitar: Hamid Jamshidi
ده فیلم پیشنهادی من برای روزهای کرونا رو دنبال کنید در این آدرس:
https://iranwire.com/fa/blogs/1085/38752
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
https://iranwire.com/fa/blogs/1085/38752
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Iranwire
فیلمهای پیشنهادی مهدی موسوی؛ سکانسهای حسی، روایتهای جذاب
نام «مهدی موسوی» با «غزل پست مدرن» در ایران گره خورده است. او یکی از شاعران معاصر ایران است که با استفاده بدیع از کلمات و تغییر سیاق غزل ...
منفجرم کن توو خودم
گریه دیگه بیاثره
دستای سردمو نگیر
بذار که خوابم ببره
شبیه گریهی توئه
شبیه گریهی منه
بارونی که شبانهروز
داره به شیشه میزنه
نه میشه اینجا بمونه
نه میشه از اینجا بره
صدای پا اگه میاد
گرگیه که منتظره!
تجربهی روزای خوب
برای من زیادیه
اتاق من، اتاق نیست!
سلّول انفرادیه
امید یه توهّمه
روزای بد بود پشت بد
چرا بکوبم بیخودی
دری که بستهس تا ابد
امید یه توهّمه
یه عکسه کنجِ کمدم
بغضم داره میترکه
منفجرم کن توو خودم
شبیه قاتل منه
اونی که پشت گوشیه!
چارهی ما سکوت بود
چارهی ما خاموشیه
قصّه نگو از روز خوب
واسه کسی که بیکسه
صدای من، صدای تو
به هیچجا نمیرسه
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
گریه دیگه بیاثره
دستای سردمو نگیر
بذار که خوابم ببره
شبیه گریهی توئه
شبیه گریهی منه
بارونی که شبانهروز
داره به شیشه میزنه
نه میشه اینجا بمونه
نه میشه از اینجا بره
صدای پا اگه میاد
گرگیه که منتظره!
تجربهی روزای خوب
برای من زیادیه
اتاق من، اتاق نیست!
سلّول انفرادیه
امید یه توهّمه
روزای بد بود پشت بد
چرا بکوبم بیخودی
دری که بستهس تا ابد
امید یه توهّمه
یه عکسه کنجِ کمدم
بغضم داره میترکه
منفجرم کن توو خودم
شبیه قاتل منه
اونی که پشت گوشیه!
چارهی ما سکوت بود
چارهی ما خاموشیه
قصّه نگو از روز خوب
واسه کسی که بیکسه
صدای من، صدای تو
به هیچجا نمیرسه
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Akhare Dastan - Mariah
Mariah
"آخر داستان "
خواننده : ماریا
ترانه :سید مهدی موسوی
موزیک : کاوه صالحی نیا
تنظیم : پرهام طالبی
@mariah_music
خواننده : ماریا
ترانه :سید مهدی موسوی
موزیک : کاوه صالحی نیا
تنظیم : پرهام طالبی
@mariah_music
بر لب تو سرود ملّی بود
به سه تا رنگ مرده جان میداد
داد را میکشیدی از «ایران»
پرچمت باد را تکان میداد!!
.
طبل بر مغز خالیات میکوفت
بغض دیوارها ترک میخورد
آنطرف توی کوچهای بنبست
خواهر کوچکم کتک میخورد
پخش میشد درون تلویزیون
اسمهایی که نام و ننگت بود
من به فکر رهایی وطنم
دست تو پرچم سهرنگت بود
■
.
در شبِ چشمهای مستِ «ندا»
جای شلّاقهای «حدّ»م بود
«سبز»ی آن درختِ بیپاییز
رنگ شبگریههای جدّم بود
روی کتفم گلولهای میسوخت
یک غریبه گرفت نبضم را
پیرمردی میان خون خم شد
بوسه زد دستبند «سبز»م را
سبزِ پرچم به هیچکس نرسید
همهی باغ ما ملخزده بود
نوشدارو دوباره دیر رسید
تنِ «سهراب» از تو یخ زده بود
■
.
آخرِ کوچههای بنبستت
پیر شد در دلم جوانیها
آنقدر حذف شد... که از شعرم
هیچ ماند و «سپید»خوانیها
رنگ «مشکی» زد از تو جوجهکلاغ
بر پرِ خستهی کبوترها
شرح معراج عاشقان این بود:
رفت بالای دارها، سرها
ساعتِ تو چهار بار نواخت
اسلحه توی فکر کشتن بود
ریزش برف، بر سرِ یک گور
این سپیدیِ پرچمِ من بود
■
.
من به خورشید فکر میکردم
عینک دودی تو «هرگز» بود!
رادیو گفت: شهر آرام است
ظاهراً آسفالت، قرمز بود!
بولدوزرهای بی سر و پایت
لالههای مرا درو کردند
صاحبان گلوله و باتوم
عاقبت عشق را «وتو» کردند
به «نظامی» بگو که بنویسد
هر که در شهر بود «مجنون» بود
نه شراب و نه سیب حوّا داشت
سرخیِ پرچمِ من از خون بود!
■
.
دوستانم یکی یکی مُردند
درد ما عشق بود یا که جنون؟!
دست تو پرچم سهرنگت بود
مسخ بودی جلوی تلویزیون
روزنامه نوشت: خوشبختیم!
گریه کردم: کجاست آزادی؟!
بغل دوستدخترت بودی!
به من و عشق، فحش میدادی!!
.
زیر بارِ هزار ناموزون
پشت تاریخ، تا ابد خم بود
از تمامی رنگهای جهان
سهم این نسل، چوب پرچم بود
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
به سه تا رنگ مرده جان میداد
داد را میکشیدی از «ایران»
پرچمت باد را تکان میداد!!
.
طبل بر مغز خالیات میکوفت
بغض دیوارها ترک میخورد
آنطرف توی کوچهای بنبست
خواهر کوچکم کتک میخورد
پخش میشد درون تلویزیون
اسمهایی که نام و ننگت بود
من به فکر رهایی وطنم
دست تو پرچم سهرنگت بود
■
.
در شبِ چشمهای مستِ «ندا»
جای شلّاقهای «حدّ»م بود
«سبز»ی آن درختِ بیپاییز
رنگ شبگریههای جدّم بود
روی کتفم گلولهای میسوخت
یک غریبه گرفت نبضم را
پیرمردی میان خون خم شد
بوسه زد دستبند «سبز»م را
سبزِ پرچم به هیچکس نرسید
همهی باغ ما ملخزده بود
نوشدارو دوباره دیر رسید
تنِ «سهراب» از تو یخ زده بود
■
.
آخرِ کوچههای بنبستت
پیر شد در دلم جوانیها
آنقدر حذف شد... که از شعرم
هیچ ماند و «سپید»خوانیها
رنگ «مشکی» زد از تو جوجهکلاغ
بر پرِ خستهی کبوترها
شرح معراج عاشقان این بود:
رفت بالای دارها، سرها
ساعتِ تو چهار بار نواخت
اسلحه توی فکر کشتن بود
ریزش برف، بر سرِ یک گور
این سپیدیِ پرچمِ من بود
■
.
من به خورشید فکر میکردم
عینک دودی تو «هرگز» بود!
رادیو گفت: شهر آرام است
ظاهراً آسفالت، قرمز بود!
بولدوزرهای بی سر و پایت
لالههای مرا درو کردند
صاحبان گلوله و باتوم
عاقبت عشق را «وتو» کردند
به «نظامی» بگو که بنویسد
هر که در شهر بود «مجنون» بود
نه شراب و نه سیب حوّا داشت
سرخیِ پرچمِ من از خون بود!
■
.
دوستانم یکی یکی مُردند
درد ما عشق بود یا که جنون؟!
دست تو پرچم سهرنگت بود
مسخ بودی جلوی تلویزیون
روزنامه نوشت: خوشبختیم!
گریه کردم: کجاست آزادی؟!
بغل دوستدخترت بودی!
به من و عشق، فحش میدادی!!
.
زیر بارِ هزار ناموزون
پشت تاریخ، تا ابد خم بود
از تمامی رنگهای جهان
سهم این نسل، چوب پرچم بود
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
Forwarded from سید مهدی موسوی
موهات و چشمهات، لبت، قلبت
كنكور چندمرحلهای داری
صف میكشند آنور لبخندت
بانوی من! چه حوصلهای داری
وقتت هميشه مثل دهانت تنگ
با اينكه زود آمدهای دير است
تن میدهی به بازی تنهاشان
اما دل تو پيش دلم گير است
تن میدهی و اينهمه تنهايی
لبخند و شادی الكی داری
با من كه در اتاق خودم هستم
كابوسهای مشتركی داری
مهر و جنون! دوگانگی محضی!
حسّی كه غيرقابلابراز است
دل بستهای به خستگیام امّا
آغوش تو به روی همه باز است!
لبهات در سكوت و هزاران حرف
چشم تو مهربانی غمگينیست
گرمای بوسههات ميان اشك
آغاز يك مراسم آيينیست
چشمت به چشمهام كه میافتد
معنای گريه كردنِ خندانند
آشفتگی خلاصهی زيبايیست
موهای توی باد تو میدانند
ديوانهای و هيچ نمیفهمی
میخواهیام! كه عاشق غم باشی
پيش كسی در آنطرف دنيا
در خوابهات در بغلم باشی
بر تخت، دختریست پس از آغوش
بر تخت، بالشیست كه مرطوب است
شبها كنار اويی و در فكرم
اين حسّ لعنتی چقَدَر خوب است
كنكور چندمرحلهای داری
بايد كه از كنار تنت رد شد
بايد قبول كرد كه جز در خواب
اين غصّهها تمام نخواهد شد
با اينكه هيچ راه فراری نيست
با اينكه واقعاً تهِ خط هستم
بايد كه زندگی بكنم وقتی
تنها دليل زندگیات هستم
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
كنكور چندمرحلهای داری
صف میكشند آنور لبخندت
بانوی من! چه حوصلهای داری
وقتت هميشه مثل دهانت تنگ
با اينكه زود آمدهای دير است
تن میدهی به بازی تنهاشان
اما دل تو پيش دلم گير است
تن میدهی و اينهمه تنهايی
لبخند و شادی الكی داری
با من كه در اتاق خودم هستم
كابوسهای مشتركی داری
مهر و جنون! دوگانگی محضی!
حسّی كه غيرقابلابراز است
دل بستهای به خستگیام امّا
آغوش تو به روی همه باز است!
لبهات در سكوت و هزاران حرف
چشم تو مهربانی غمگينیست
گرمای بوسههات ميان اشك
آغاز يك مراسم آيينیست
چشمت به چشمهام كه میافتد
معنای گريه كردنِ خندانند
آشفتگی خلاصهی زيبايیست
موهای توی باد تو میدانند
ديوانهای و هيچ نمیفهمی
میخواهیام! كه عاشق غم باشی
پيش كسی در آنطرف دنيا
در خوابهات در بغلم باشی
بر تخت، دختریست پس از آغوش
بر تخت، بالشیست كه مرطوب است
شبها كنار اويی و در فكرم
اين حسّ لعنتی چقَدَر خوب است
كنكور چندمرحلهای داری
بايد كه از كنار تنت رد شد
بايد قبول كرد كه جز در خواب
اين غصّهها تمام نخواهد شد
با اينكه هيچ راه فراری نيست
با اينكه واقعاً تهِ خط هستم
بايد كه زندگی بكنم وقتی
تنها دليل زندگیات هستم
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2