جستجوگر کسی است که در جستجوی خودش است.
تمام سؤالات را کنار بگذار، جز یک سؤال:
«من کیستم؟»
درنهایت، تنها چیزی که از آن مطمئن هستی این است که تو «هستی».
«من هستم» امری قطعی است؛ اما «من این هستم» نه.
تلاش کن تا دریابی که حقیقتاً چه هستی.
برای اینکه بدانی که چیستی ابتدا باید بررسی کنی و بدانی که چه نیستی.
تمام چیزهایی که نیستی را کشف کن – بدن، احساسات، افکار، زمان، مکان، این یا آن- تو هیچ‌کدام از چیزهای ملموس یا انتزاعی‌ای که بتوانی آنها را درک کنی نیستی. همین عملِ درک کردن خودش به‌تنهایی نشان می‌دهد که تو نمی‌توانی چیزهایی که آنها را درک می‌کنی باشی.
هر چه واضح‌تر درک کنی که در سطح ذهن، تو را فقط می‌توان با عبارات سلبی* توصیف کرد، سریع‌تر به پایان جستجویت خواهی رسید و درک خواهی کرد که تو آن وجود نامحدودی.

#نیسارگاداتا ماهاراج

*عبارات سلبی: عبارات منفی مثل نه این و نه آن (من افکارم نیستم، من احساساتم نیستم، من اسم و فامیلم نیستم و ...)
The seeker is he who is in search of himself
Give up all questions except one: "Who am I?' After all, the only fact you are sure of is that you are. The 'I am' is certain. The 'I am this' is not. Struggle to find out what you are in reality.
To know what you are, you must first investigate and know what you are not.
Discover all that you are not - body, feelings, thoughts, time, space, this or that - nothing, concrete or abstract, which you perceive can be you. The very act of perceiving shows that you are not what you perceive.
The clearer you understand that on the level of mind you can be described in negative terms only, the quicker will you come to the end of your search and realize that you are the limitless being..
Sri #Nisargadatta Maharaj
همین‌که رویابین بیدار شود، کُـلّ جهان رؤیا با تمام واقعیت‌هایش در آگاهی‌ای که در آن خلق شده بود، فرو می‌ریزد.
هنگامی‌که حقیقتا درک کنید که تمام این‌ها یک رؤیا است، در واقع از قبل بیدار شده‌اید.
#نیسارگاداتا ماهاراج


Once the dreamer wakes up, the entire dream world with all its 'realities' collapses into the consciousness in which it was created.
When you do realize this is all a dream, you will’ve already awakened!

~Sri #Nisargadatta Maharaj
زندگینامه هندی
@AMORney
کتاب صوتی زندگینامه هندی – هرمان هسه

متن کتاب را در اینجا بخوانید.

با سپاس از محبت دوست عزیزی که این فایل را با عشق آمده کردند و به ما هدیه دادند. علاوه بر این صمیمانه قدردان تمام عزیزانی هستم که به نحوی همراه و همیار این کانال هستند و در مسیر آگاهی خدمت می‌کنند.

*سایر دوستانی که پیش‌ازاین جهت تهیه فایل صوتی کتاب اعلام آمادگی کرده بودند ، لطفاً کارشان را ادامه بدهند، همان فایلها نیز داخل کانال قرار خواهد گرفت.
*(مطالب را در امتداد هم درنظر بگیرید)

موجی: می‌خواهم داستانی را که از پاپاجی شنیده‌ام اینجا برایتان تعریف کنم:
زن جوانی در شرف ازدواج بود. ازآنجاکه این داستان در هندوستان روی می‌دهد و در آنجا ازدواج، یک سنت مرسوم با ریشه خیلی قدیمی است، ماجرای آشنایی آنها زیاد جنبه رمانتیک و عاشقانه ندارد چون آنها فقط همدیگر را ملاقات کردند و به خانواده‌ها معرفی شدند و شرایط هم موافقت‌آمیز بود. آنها در یک مدت کوتاه چند باری همدیگر را دیدند و مهری عظیم در میان دختر و پسر جوانی که به‌زودی قرار بود زن و شوهر شوند به وجود آمد؛ بنابراین قول و قرار گذاشتند و روزی را برای ازدواج نشان کردند.
در صبح روز قبل از عروسی، عروس جوان برای مراسم چند قرار ملاقات داشت. اولین قرار، سفارش کیک بود. باید هماهنگ می‌کرد که کیک دقیقاً برای چه روزی آماده شود، اندازه کیک چقدر باشد و از چه موادی در کیک استفاده شود. بعدازاین قرار باید نزد خیاطش می‌رفت، خیاط باید اندازه‌اش را می‌گرفت و مطمئن می‌شد تا لباس را به‌موقع و زیبا آماده کند چون روز خیلی مهمی در پیش بود. بعدازآن باید نزد عاقد می‌رفت و هماهنگ می‌کرد که چه چیزهایی در روز عروسی باید عروس و داماد به هم بگویند و حواسش باشد که عاقد به‌موقع در مجلس عروسی حاضر شود. و بعدازاین قرارهای ملاقات درنهایت بعد از ناهار، او با عشقش جایی قرار خواهد گذاشت و باهم قهوه‌ای خواهند خورد و آخرین حرف‌ها را قبل از فردا که روز عروسی است خواهند گفت. بنابراین شما می‌توانید تصور کنید که او سرشار از حس شادی و شعف است، با تمام وجودش منتظر است که خیلی زود فردا برسد و او در آغوش همسرش در تخت مشترکشان از خواب برخیزد؛ بنابراین او سرخوش از انتظار و شاد از چیزی است که قرار است اتفاق بیفتد.

دختر در جنگل زندگی می‌کند و آماده می‌شود تا به برنامه قرارهایش برسد. همان‌طور که در این جنگلِ آرام، شادمانه و جست‌وخیزکنان به سمت اولین قرارش برای سفارش کیک می‌رود ناگهان یک شیر خشمگین در مسیرش درست در مقابلش ظاهر می‌شود. شیر با چشمانش به دختر خیره شده و آب دهانش راه افتاده است. دختر آنجاست.

در یک‌لحظه کیک و قرار ملاقاتش به کل محو شد هیچ کیکی دیگر در کار نبود. قرار بعدی با خیاط محو شد. قرار با عاقد برای ازدواج محو شد. عشقش محو شد. عروسی محو شد. فقط در یک‌لحظه دیگر نه کیکی، نه لباسی، نه عقدی، نه شوهری، نه مراسم عروسی هیچ‌چیز باقی نمانده بود. همه‌چیز محوشده بود و از بین رفته بود. در این لحظه فقط زمان حال وجود داشت.
پاپاجی می‌گوید: به آمدن شیر به زندگی‌تان خوشامد بگویید.
زیرا ذهن می‌خواهد به فردا فکر کند و بعد به هفته دیگر و همچنین سال بعد. من می‌خواهم کسب‌وکار خودم را راه بیندازم و بعد به مسافرت بروم بعد ویلای خودم را می‌سازم تا تعطیلات را آنجا بگذرانم و چیزهایی از این قبیل.
و بعد ناگهان در یک‌لحظه یک شیر در مسیر شما سبز می‌شود، درست در مقابل شما. در این لحظه تمام افکار و تخیلتان از بین خواهد رفت و محو و نیست خواهد شد؛ و در آن لحظه شما همانند خوِدِ زندگی که به فرداها و دیروزها و رابطه‌ها وابسته نیست، زنده خواهید شد. شما در لحظه حال هستید و آنان که آگاه‌اند این لحظه را می‌شناسند. آنها منتظر زندگی نمی‌مانند، آنها خودِ زندگی‌اند. نابود ناشدنی، زاده نشده، نامحدود، رها و بی‌زمان. این زندگی است. این تو هستی.

بنابراین طوفان شدید در زندگی، همان شیر مسیر شماست.

یک دزد در خیابان همان شیر است.

سرطان همان شیر است.

هیچ‌کس دوست ندارد که این شیرها را در مسیرش ببیند. شما به اینجا آمده‌اید تا شیر زندگی‌تان را ملاقات کنید. این شیر ماهی تن نمی‌خورد، این شیر شما را می‌بلعد یعنی همان کسی که در فکرتان گمان می‌کنید هستید؛ و دراین‌بین آن شمای حقیقی آزاد می‌شود. بنابراین رشد کن. هم‌اکنون به‌اندازه کافی رشد کن تا جلوی پشیمانی زندگی‌ات را بگیری و با انرژی عشق خداوند روبه‌رو شوی.

چنانچه چیزهایی که گفتم همچنان کافی نیست، می‌توانی فرار کنی.

متشکرم.
#موجی
تفحص خویش pinned «*(مطالب را در امتداد هم درنظر بگیرید) موجی: می‌خواهم داستانی را که از پاپاجی شنیده‌ام اینجا برایتان تعریف کنم: زن جوانی در شرف ازدواج بود. ازآنجاکه این داستان در هندوستان روی می‌دهد و در آنجا ازدواج، یک سنت مرسوم با ریشه خیلی قدیمی است، ماجرای آشنایی آنها…»
I want to share with you a story I heard from Papaji:
It said, that a young woman was about to get married. This is in India, and it’s very traditional custom, very traditional background. So, there is not much background to the romance. It is just that they have met. They have been introduced to the family and they have met, they feel agreeable. They have met a few times within a short time, a tremendous affection has developed between the husband to be and the wife to be, young though they are. And so an arrangement is made for the wedding day.

And this morning the young bride to be has a few appointments to go to. One is the cake maker. She must visit the cake maker and to see, that the cake has been prepared in the right way and it will be the right size and with all the right ingredients.

So after this appointment she must go to the dress maker, the dress maker will take the last measurements and to prepare for the dress to be all the right shape, the size, everything is going to be correct, because this is going to be such a wonderful day its coming.

After this she is going to see the priest and to rehearse the vows that need to be made before the wedding.

And after this, finally, just somewhere after lunch, she will meet her beloved and they will have coffee and they will make the last few talks before the next day, which is to be the wedding. So you can imagine, she is full of the joy of Spring, her heart is full of anticipation, soon

soon, just another day to wait, before they will sleep in the same bed and she will wake up in the arms of her beloved. So she is completely intoxicated with anticipation and with joy and what is to come.

She lives in the forest. So she sets out to start the day of appointments. But as she is walking along this quiet forest on the way to see the cake maker, and she is skipping with joy, suddenly a furious lion steps out onto the road and is right in front of her. And his eyes are fixed on her, and he is salvating. She is there. And in one instant – the cake maker and the appointment vanish, there is no cake maker. Next appointment …. the dress maker – phow – is gone. Next appointment …. the priest – phow – is gone from her mind. Just her beloved – phow – he is also gone! The wedding – phow – is gone! Priest is gone, dress maker, cake maker, husband to be, wedding day – phow – everything is gone! In this instant, there is only Now.

So Papaji say: “Welcome the Lion on your Path!

”Welcome the Lion on your Path!”

Because the mind wants to think of tomorrow, and then next week and about a year “I'm going to have my own business, and then after this I go to this place, and then I'm going to travel and have my own holiday home,” and so on.

And one instant, the Lion or the Tiger is in front of you and all your fantasies are gone. And in that instant you're alive as life itself, which is not depending on tomorrows or yesterdays or relationships; You are in the Now of Now. And the one who is awake knows this Now, and is this Now. They are not waiting to live, they are life itself, imperishable, unborn, indispensable, limitless, unbound, free, timeless. This is life. This is your Self.

So, the hurricane is a lion on your path.

The mugger on the street is a lion on your path.

The aeroplane in tremendous turbulence, Knocked about by lightning and wind, is the lion on your path.

Some cancer discovered in your body is the lion on your path.

No one wants to meet this lion on the path.

You've Come Here to Meet the Lion on Your Path. This lion does not eat tuna fish, he eats you, who you think you are, So that Who You Are can be free.

So grow up. But grow up now, enough, to stop regretting your life, and to face the might of God's Love.

If it's not enough for you, you can run.

Thank You.

#Mooji
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
*(مطالب را در امتداد هم درنظر بگیرید)

بیدار شو - دیویانانداپرانا

همه‌چیز طوری مقدر شده است تا به بیدار شدن ما از این رؤیای جدایی کمک کند. تمامیتِ زندگیِ خود را بپذیرید، حتی قسمت‌های دردناک زندگی نیز در خدمت به رهایی شما عمل می‌کنند.
#آدیاشانتی

ترک‌های ناشی از رنج کشیدن، پوسته ایگو را می‌شکافد.
#اکهارت تُله

"Everything is ordained to help wake us up from the dreams of separation. Embrace the full measure of your life and even the painful episodes of life can serve your liberation."
#Adyashanti

Suffering cracks open the shell of ego.
#Eckhart Tolle
*دوستان عزیزم برای چندروزی در خدمت شما نخواهم بود.
Forwarded from مسیر مستقیم
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مراقبه تولد و مرگ - #روپرت_اسپایرا

(ادراکی بر وحدت وجود)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فخرالدین عراقی و وحدت وجود - فیلیپ هُلم
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
LamaAt.Fakhrodin.Araghi.pdf
5.6 MB
کتاب لمعات – فخرالدین عراقی
Forwarded from مسیر مستقیم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو وجودی بیکران در جامه‌ی تجربه‌ی انسانی هستی - #روپرت_اسپایرا

*مطلبی کوتاه و در عین حال بسیار مهم که نیاز است جهت ادراک عمیقتر چندین بار دیده شود.

عنوان اصلی ویدئو:
You Are Infinite Being Clothed in Human Experience
2024/09/29 00:50:46
Back to Top
HTML Embed Code: