Telegram Web Link
Forwarded from hassan
عکس روي تو چو در آينه جام افتاد
عارف از خنده مي در طمع خام افتاد

حسن روي تو به يک جلوه که در آينه کرد
اين همه نقش در آيينه اوهام افتاد

اين همه عکس مي و نقش نگارين که نمود
يک فروغ رخ ساقيست که در جام افتاد

غيرت عشق زبان همه خاصان ببريد
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد

من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اينم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

چه کند کز پي دوران نرود چون پرگار
هر که در دايره گردش ايام افتاد

در خم زلف تو آويخت دل از چاه زنخ
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد

آن شد اي خواجه که در صومعه بازم بيني
کار ما با رخ ساقي و لب جام افتاد

زير شمشير غمش رقص کنان بايد رفت
کان که شد کشته او نيک سرانجام افتاد

هر دمش با من دلسوخته لطفي دگر است
اين گدا بين که چه شايسته انعام افتاد

صوفيان جمله حريفند و نظرباز ولي
زين ميان حافظ دلسوخته بدنام افتاد


#حافظ_جانان

@sedaye_daron
رهايي از خود ...

اشراق (به روشنایی رسیدن) ، سرور و شادي نيست ؛ ماوراي سرور است ... سرور حالتي هيجان انگيز است ، در حاليكه اشراق هيچ هيجاني ندارد ... سرور حالتي ذهني است ، حالتي زيبا ولي هنوز مربوط به دنياي ذهن ... سرور نوعي تجربه است ، در حاليكه اشراق از تجربه فراتر است ؛ ‌زيرا  در آن ديگر كسي باقي نمي ماند تا تجربه كند ... سرور همچنان در نفس شماست ، در حاليكه اشراق از نفس فراتر مي رود ... نه اينكه شما به اشراق مي رسيد ، بلكه ديگر «شما»‌يي وجود ندارد و فقط اشراق هست ... نه اينكه شما رها مي شويد ، و رها باقي مي مانيد ؛ آن رهايي ، خودتان هستيد ... اشو



@sedaye_daron
خودآگاهی ما همچون ریشه های درخت در زمین ، در خدا ریشه دارد ؛ خدا یعنی نهایت خودآگاهی ... مراقبه پلی است که تو را به سرچشمه وجودت می برد ... اگر جرعه ای از شور و نشاط بودن در سرچشمه وجودت را سر بکشی ، دیگر چیزهای زندگی بی معنا و بی اهمیت می شوند ... آنگاه می توانی همچنان به زندگی معمولی خود ادامه دهی ، اما آن بازی یک نقش و یک نمایش زیباست ... نقش خود را تا آنجا که می توانی خوب بازی کن ، زیرا اکنون می دانی که تو جزیی از آن نیستی ؛ آن فقط یک نقش است ؛  هستی تو نیست ... وقتی این پنجره گشوده شود دگرگون می شوی و این هدف اصلی رهروی است : گشودن پنجره خود آگاهی تا دریابی تو خدا هستی ... اشو




@sedaye_daron
"انتظار" به عنوان یک وضعیت ذهنی را ، رها کن ... وقتی دیدی به "منتظر بودن" لغزیدی ، بلافاصله بیرون بیا‌ ، و وارد این لحظه حاضر شو ... فقط باش ، و از بودن لذت ببر ...


@sedaye_daron
Forwarded from hassan
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

#نظامی

@sedaye_daron
چون در دنیای اتصال و مراقبه قدم بگذاری ، نگاه تو ، دورنمای تو بی درنگ دگرگون می شود ... این احساس به تو دست می دهد که تصادفی بدنیا نیامده ای ، بلکه نیازی از هستی را برطرف می کنی ... هستي پشتیبان توست اما این را فقط در سکوتی عمیق می توانی کشف کنی ، زمانیکه افکار ، ذهن و "خود" تو کاملا دست از کار کشیده باشند ... در آن آسمان صاف و روشن و بدون ابر ، خورشید طلوع خواهد کرد و در نور آن ، زندگی دگرگون خواهد شد ... زندگی معنا و مفهوم خواهد یافت و از پی معنا و مفهوم ، شور و نشاط و شادمانی خواهند آمد ... اشو

@sedaye_daron
ذهنی که کلیت حرکت فکر را فهمیده باشد بطرز فوق‌العاده‌ای ساکت می‌شود ، مطلقاً ساکت ... این سکوت آغاز نو بودن است ...

کریشنا مورتی

@sedaye_daron
آرامش از طریق مراقبه ...

در ذهن ریگی را مجسم کن که به درون برکه راکدی پرتاب می‌کنی و به تماشای امواج کوچکی می‌نشینی که ایجاد می‌کند. وقتی امواج کوچک فرو نشست، شاید که ریگ دیگری بر داری و پرتاب کنی ... این دقیقا همان اتفاقی است که در زمان مطرح کردن نیت‌های خویش در میدان سکوت خالص ، رخ می‌دهد ... در این سکوت حتی ضعف‌ترین نیت‌ها موج زنان از میان لایه‌های زیرین آگاهی کیهانی که هر چیز را به هر چیز متصل می‌کند ، می‌گذرند ... اما اگر سکون آگاهی را تجربه نکنی ، اگر ذهن تو اقیانوس متلاطم و پر هرج و مرجی باشد ، حتی اگر آسمانخراشی را پرتاب کنی ، ممکن است حتی متوجه کوچک‌ترین ارتعاش نشوی ...



@sedaye_daron
دو چیز بسيار با اهميت‌اند : نثار موهبت عشق به ديگران و نثار موهبت سكوت به خودت ... به ديگران عشق بورز و زماني كه تنها هستي ، سكوت پيشه كن ... عاشق‌تر و ساكت‌تر شو ... با نشستن در سكوت شروع كن ... هر زمان كه فرصتي يافتي با چشماني بسته و بدون انجام دادن هيچ كاري فقط بنشين ... اين كار نشاط فراواني در تو ايجاد خواهد كرد و روزي خدا را به آستانه درب منزلت خواهد آورد ... اشو

@sedaye_daron
کسی به شما توهینی می‌کند ، این اهانت معنایی ندارد ، مگر این که تو خود آن را بپذیری ... این آزادی دیگریست ، که بخواهد توهین کند ، این که تو آن را قبول کنی یا نه هم آزادی توست ... تنها چیزی را بپذیر که به آن نیاز داری ، تنها چیزی را بپذیر که تو را تغذیه می‌کند ... اشو



@sedaye_daron
‍ چشمان انسان می تواند دو کار را انجام دهد : یکی دیدن انرژی بی حد و حصر ، همچنان که در جهان جاری است و دیگری نگاه کردن به چیزهای این دنیاست ... هیچ یک از این کارکردها بر دیگری ارجح نیست ، به هر حال تربیت چشم ها برای اینکه فقط نگاه کند باختی ننگ آور و بیهوده است ... "دیدن" یعنی درون هر چیزی را عریان ساختن ... یعنی شاهد ناشناخته شدن و نگاهی گذرا به ناشناختنی انداختن ... همین که دیدن را آموختی می توانی هر چیزی را در این جهان به طریقی دیگر ببینی ... اکنون روح خود را بساز ، جنگاور شو ، دیدن بیاموز ؛ و آنگاه درخواهی یافت که در چشم‌انداز ما جهان‌های تازه را پایان نیست ... همه به اشتباه فکر می‌کنند که "دیدن" با چشمان انجام می‌شود ... یک چنین اشتباهی کاملاً طبیعی است ...

📔 حقیقتی دیگر ، 📝 کارلوس کاستاندا

@sedaye_daron
هر چه  انجام می دهی ، یا نمی دهی ، غیر مادی است ... فقط سرشار از محبت باش ، هشیار باش ، آنرا با شادی و نشاط انجام بده ... هر کاری می کنی ، آن را طوری انجام بده ، گویی در این برهه از زمان این عالی ترین کار در دنیاست ... اشو

@sedaye_daron
تا زمانیکه در وجودت نغمه سرایی نکنی و زندگیت رقص نشود ، تا زمانیکه هستی را جشن نگیری ، ممکن نیست خدا را بشناسی ... زیرا خدا اوج آواز و ترانه ، اوج رقص و پایکوبی و اوج جشن زندگی است ... خدا به مردم غمگین تعلق ندارد ... خدا از آن کسانی است که اهل عشق و خنده اند ... هستی یک بازی بزرگ است ، آنرا جدی نگیر ... آنرا با ترانه ای در قلبت بپذیر و شادمانه از آن سپاسگزاری کن ... با گامهای سبک و با خنده ای در درون قلبت در دنیا پیش برو تا ناگهان در کنار همه هستی الهی شوی ... اشو


@sedaye_daron
بدان که در دنیا هیچ چیز مفت نیست و چیزی که بایستی آموخته شود لازمه اش طی طریق سخت است ... پس اگر قصد یادگیری داری باید نسبت به خود سخت گیر و انعطاف ناپذیر باشی ... دون خوان ماتیوس



@sedaye_daron
علل نشخوار ذهنی ...

نشخوار ذهنی یکی از علل رایج پایین بودن انرژی درونی در انسانهاست ... این هدر رفتن بی‌رویه انرژی درونی می‌تواند باعث کسالت و خستگی ذهنی شود ... هر زمان احساس کردیم که در حال گفتگو با خودمان هستیم ، آگاه شویم و دست از گفتگو با من درونی کاذب برداریم ... من های کاذب بی‌شماری در باطن انسان قرار دارند که یکی از کارهای مهم آنها جلوگیری از ارتباط و اتصال انسان با خود برتر خویش می‌باشد ... از انرژی درونی برای مشاهده خود استفاده نمائیم ؛ نه برای مشاهده دیگران ... هر کسی به اندازه کافی دارای انرژی هست تا روی خودش کار کند ... فقط لازم است بیاموزیم چگونه قسمت اعظم انرژی‌مان را برای مقاصد مفید حفظ کنیم بجای اینکه آنرا در مسیر بی‌بازده هدر دهیم .



@sedaye_daron
اگرچه این بدن بسیار هوشمند است اما نمی‌تواند تفاوت بین یک موقعیت و وضعیت واقعی و یک فکر را بداند ... بنابراین به تمام افکار چنان واکنش نشان می‌دهد که گویی آن فکر یک واقعیت است ... نمی‌داند که آن فقط یک فکر است ... برای بدن یک فکر هراس‌آور و نگران کننده به معنای این است که "من در خطر هستم" و مطابق آن واکنش نشان می‌دهد ، هرچند شاید شما در بستر گرم و نرم خودتان خوابیده باشید ... قلب تندتر می‌تپد ، ماهیچه‌ها جمع می‌شوند و تنفس سریع‌تر می‌شود ... "این یک افزایشِ انرژی است ... اما از آنجا که آن خطر فقط ساخته و پرداخته ذهن است ، آن انرژی هیچ راه خروجی ندارد" ... پس بخشی از آن به عقب به ذهن خورانده می‌شود و بنابراین افکاری حتی دلواپسانه‌تر تولید می‌کند ؛ و بقیه‌ی آن انرژی ، سمی شده و در عملکرد هماهنگ بدن تداخل ایجاد  می‌کند ... اکهارت تله



@sedaye_daron
مراقبه و نيايش ، انفجار خودآگاهي توست كه تا ژرف ترين نقطه و دوردست تر از انفجار اتمي گسترش مي يابد ... بين اين دو انفجار تفاوت زيادي وجود دارد ، انفجار اتمي ويرانگر است اما انفجاري كه از راه مراقبه در خود آگاهي رخ مي دهد آبادكننده و آفريننده است ... مراقبه به اين دليل غرش شير است كه در همان لحظه كه انسان از درون خويش آگاه مي شود – نترس مي شود ، زيرا پي مي برد مرگي وجود ندارد و او جاودان است ... هيچكس نمي تواند انسان مراقبه گر را برده سازد ، تو مي تواني او را بكشي اما نمي تواني برده اش سازي ؛ نمي تواني روحش را از بين ببري ، مي تواني جسم او را به بند بكشي اما وجودش را نه ... او اينك آزادي را مي شناسد و آزادي را نمي توان ستاند ، زيرا آزادي شهامتي فراوان به بار مي آورد ... او مي تواند با تمام دنيا بجنگد ، تمام مراقبه گران بزرگ به تنهايي با اين دنياي نادان به جنگ برخاسته اند ... در دوران مختلف ، مراقبه گران در برابر حماقت هاي جمعي بشر ايستاده اند ... مراقبه گران را سلاخي كرده اند ، به قتل رسانده اند ، مسمومشان ساخته اند اما هيچ يك از اين كارها ، فايده اي نداشته است ... انسان دوباره به حالت مراقبه مي رسد : غرش شير بلند مي شود و يكبار ديگر انساني راستين به پا مي خيزد كه آماده است همه چيز را فداي حقيقت كند ... اشو



@sedaye_daron
2024/09/29 23:19:11
Back to Top
HTML Embed Code: