Telegram Web Link
دردورنج باعث منقلب شدن است آدمی هیچ گاه درخوشی تعالی نمی یابد این درداست که انسان رابه شناخت معنامیرساند

ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او

شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او

معشوق را جویان شود دکان او ویران شود

بر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی او

مولانای جان

@sedaye_daron
عشق ؛ به شکل رابطه نمود می یابد ، در خلوتی ژرف آغاز می شود ... عشق ؛ به شکل برقراری رابطه ابراز می گردد ، اما منبع عشق در برقراری رابطه نیست ، منبع عشق در مراقبه است ... وقتی که در خلوت خویش کاملا خوشحالی ، وقتی که اصلا به دیگری احتیاج نداری ، وقتی که وجود آن دیگری برایت حاجت نیست ، آنگاه لایق عشقی ! ... اشو

@sedaye_daron
"خِرد ، شکوفایی توست ؛ اما این بخشی از بدن تو نیست ... در بدن رخ می‌دهد اما با این حال بخشی از بدن تو نیست ؛ شعله‌ای از ماوراست" ... به یاد داشته باش ؛ انسان در طبیعت تمام نمی‌شود ، او بیشتر از طبیعت است ... هرگز این را فراموش نکن ؛ زیرا اگر فراموشش کنی و یا ردش کنی ، به طبیعت محدود می‌شوی ؛ آنگاه همه چیز علم می‌شود و امکانی برای بُعد روحانیِ وجود باقی نمی‌ماند ... این حرکت مراقبه است : "حرکت از سَر به قلب ، حرکت از جدیّت به سُرور ، حرکت از طبیعت به ورای طبیعت" ... اشو



@sedaye_daron
پذیرش رویدادها

زندگی تمام چیزهایی که برایت مهم جلوه میدهد را یکی یکی از تو میگیرد.
و تو با چنگ و دندان و زحمت یکی یکی آنها را بدست آوردی و به آنها میبالی.
اما زندگی برای وابستگی های تو اصلا ارزشی قائل نیست.
زندگی برای باورها و اعتقادات و تمناهای تو  نقشه ای دارد.
یا رها میکنی تمامی چیزهای این جهانی را
یا زندگی کاری میکند تا خودت تقدیمش کنی.
هستند کسانی که تمام تلاششان را میکنند تا نگه دارند محصولاتشان را.
همون چیزهایی که  به آن مفتخرند و از آنها به خود میبالند.
زندگی می‌ستاند ازت تک تک شان را.
هر چه بیشتر وابسته باشی بیشتر درد میکشی.
هر چه بیشتر بخواهی بیشتر باید ستیزه کنی.
هیچ کس خام نرفته است ،زندگی نمیگذارد خام بیایی و خام بروی
تو را میپزد و نرم میکند.
با زندگی نمیتوانی دست و پنجه نرم کنی
تو جزئی و برای کل نمیتوانی تصمیم بگیری.
این کل است که برایت تصمیم میگیرد.
تو فقط یک کار میتوانی انجام دهی.
تسلیم بودن. رها کردن و لذت بردن.
پذیرش رویدادها. بی واکنش بودن.
انعطاف پذیری و  نرم بودن.
تمام هستی به این شکل هست.
فقط تو متفاوت هستی!
میپرسی چرا؟
چون صدای سرت را بت کردی.
چون صدای سرت اربابت شده.
چون افکارت را جدی گرفتی.
چون میخواهی بگی هستی.
چون  خودت را فکر میپنداری.
چون از ارتعاش زندگی محروم شده ای.
چون سخره اندیشه شده ای.
چون خود را با نقشها یکی میپنداری.
چون سخت و سفت و شکننده شده ای.
چون چسبیده ای به صدای سرت و ولش نمیکنی.
ول کن و به شیوه آبها زندگی کن.
مانند آبها انعطاف پذیر باش
آب را زندگی کن.
آب که شدی زندگی میکنی.
آب که شدی جاری میشوی.
آب شو تا او بیاید.

@sedaye_daron
حاصل عُمرم سه سخن بیش نیست
خام بُدم، پخته شدم، سوختم

سوختم و سوختم و سوختم
تا روشِ عشقِ تو آموختم...

مولانا
@sedaye_daron
شادمانی خصوصیت عشق است ، نمیتوان شادمانی را از عشق جدا کرد ... نمیتوان جایی که عشق نیست شادمانی را تجربه کرد ... عشق بی حد و مرز است و همه جا هست ، بنابراین شادی نیز همه جا هست ... اما ذهن می تواند منکر چنین ادعایی شود و باور کند جایی که گناه وارد شود عشق دور می‌شود و به جای شادی درد به همراه می آورد ... این باورِ عجیب با محدود شمردن عشق و مخالفت با چیزی که محدودیت و مخالفتی ندارد ، شادی را محدود می‌کند ... آنگاه ترس با عشق همراه می‌شود و حاصل آن میراث، ذهنی می‌شود که فکر می‌کند ساخته‌هایش حقیقی است ... این انگاره‌ها بدون هیچ پشتوانه‌ای ، گواه بر ترس از خداوند و فراموشی این مهم هستند که خداوند عشق است پس قطعاً شادمانی نیز هست ... امروز دوباره می‌کوشیم این خطای اساسی را به پیشگاه حقیقت بیاوریم و به خود بیاموزیم که : «خداوند که عشق است ، شادمانی نیز هست ، ترس از خداوند برابر است با ترس از شادمانی» ... خداوندی که عشق متعالی است ؛ شادمانی نیز هست ...

هلن شوکمان ، دوره ای در معجزات

@sedaye_daron
به یاد بسپار ، اگر چیزی تو را رنجاند بر آن مراقبه کن ؛ احتمالا حقیقتی در آن هست ... اگر چیزی تو را رنجاند به آن احترام بگذار و در آن عمیق شو ... علت رنجش را کشف کن ، نتیجه اش پاداش به همراه خواهد داشت ... اینگونه رشد میکنی ..‌. دروغها شیرینند ، نمی رنجانند ... مواظب دروغهای شیرین باش ..‌. وقتی چیزی تو را نمی رنجاند نمی تواند انگیزه ای برای رشد باشد ، بی فایده است ، تو را درگیر نمیکند ... تمام توجهت را روی رنج بگذار و عصبانی نشو ... تو برای درک کردن اینجا هستی نه برای عصبانی  شدن ... اشو


@sedaye_daron
در فضایی که فکر به دور خودش می آفریند ، عشق وجود ندارد ... این فضا انسانها را از هم جدا می کند ... مراقبه پایان دادن به این فضا ، و پایان "من" است ... آنگاه روابط معنایی دیگر می یابند ... سخنان برگزیده کریشنا مورتی


@sedaye_daron
رنجش ...

به یاد بسپار : "اگر چیزی تو را رنجاند بر آن مراقبه کن ... احتمالا حقیقتی در آن هست" ... اگر چیزی تو را رنجاند به آن احترام بگذار و در آن عمیق شو ... "علت رنجش را کشف کن ، نتیجه اش پاداش به همراه خواهد داشت ... اینگونه رشد میکنی" ... دروغها شیرینند ، نمی رنجانند ؛ مواظب دروغهای شیرین باش ... وقتی چیزی تو را نمی رنجاند نمی تواند انگیزه ای برای رشد باشد ، بی فایده است ، تو را درگیر نمیکند ... تمام توجهت را روی رنج بگذار و عصبانی نشو ... "تو برای درک کردن اینجا هستی نه برای عصبانی شدن" ... اشو


@sedaye_daron
نه سوادی،
هیچ سیستم یوگایی،
هیچ دین و مذهب سازمان یافته‌ای،
هیچ دکترین یا باوری،
نمی‌تواند تو را به کشف حقیقت برساند.
فقط ذهن آزاد می‌تواند.

و این بدیهی است، مگر نه؟
تو نمی‌توانی حقیقت هیچ چیزی را با صرف اینکه به تو گفته شود آن حقیقت چیست کشف کنی،
چون آنوقت آن اکتشاف مال تو نیست.

اگر به تو گفته شود که شادی و سعادت چیست، آیا آن، سعادت و شادی است؟

#کریشنامورتی

@sedaye_daron
زمانی که تندیس درد را حس می کنید، به اشتباه فکر نکنید که دچار مشکل شده اید. «من درون» شیفتۀ این است که از خودتان مشکل بسازید. آگاهی نیاز دارد که با پذیرش همراه شود و هر چیز دیگری دوباره آن را مبهم می کند. پذیرش، یعنی این که به خود اجازه دهید تا هر آنچه را در لحظه احساس میکنید، حس کنید. این بخشی از بودن اکنون است. شما نمی توانید با آنچه که هست، مخالفت کنید. خوب، میتوانید اما با مخالفت موجب رنج خود میشوید. با اجازه دادن، شما آنی می شوید که هستید؛ وجودی پهناور و گسترده! شما کامل میشوید و دیگر یک ذره، یعنی آن چیزی که «من درون» فکر میکند، نیستید. آنگاه ذات حقیقی شما پدیدار،میشود که با ذات پروردگار یکی است.

#اکهارت_تول

@sedaye_daron
یک درخت مانند یک فرد مقدس است.
درخت کسی را به سمت خودش نمی‌خواند، و کسی را که بیاید، دور نمی‌کند.

آن، از هر کسی که به سمتش بیاید محافظت می‌کند، می‌خواهد یک مرد باشد، یک زن، یک کودک، یا یک حیوان.

#آناندامایی_ما

@sedaye_daron
تو از دو راه می توانی آرامش و سکوت بیابی
یک راه بسیار ارزان و در عین حال سطحی است. دست یافتن به آن آسان است ولی ارزش چندانی ندارد.
این راه همان ایجاد نوعی آرامش در پیرامون و فقط در نمای بیرونی و تبدیل ساختن آن به جزیی از خصلت اخلاقی توست.
به این ترتیب اگر چه درون تو آشفته است، دست کم می توانی از بیرون آرام و ساکت به نظر آیی.
این همان کاری است که بسیاری انجام می دهند.جامعه فقط به آرامش ظاهری تو علاقمند است. خواهان تحول واقعی تو نیست، زیرا فقط با دنیای بیرون تو کار دارد.
به دنیای درون تو بی توجه است و هیچ علاقه ای به آن ندارد.
آرامش واقعی از #مراقبه بر می خیزد-نه با پرورش خصلتی ویژه،
بلکه از راه آگاهی
آن گاه هیچ چیز نتواند تو را آشفته کند، آن گاه که آشفته شدن تو نا ممکن شود و حتی اگر خودت بخواهی از آشفته شدن ناتوان باشی، چیزی بسیار با ارزش روی داده است.

@sedaye_daron
کاملا روشن است اگر من براساس باوری ، الگویی و یا تصوری دست به عمل بزنم ، در درون من ، بین آنچه واقعا هستم و آنچه که معتقدم باید انجام دهم ، شکافی ایجاد میشود ... بنابراین هرگز یک عمل کامل و بی نقض به وقوع نمی پیوندد ... همیشه تلاش برای دسترسی به یک ایده یا ایده ال ، دربرگیرنده درگیری درونی است – این یعنی به هدر رفتن انرژی و آغاز زوال ذهن ...

کریشنا مورتی ، عمل کامل

@sedaye_daron
تنها یک راه برای دستیابی به عشق وجود دارد : سرسپردگی

کسی که عشق را می طلبد ، سرش را می دهد ، تا به دستش آورد ... هر که عشق را می خواهد باید "بی خود" شود ، باید خودش را قربانی کند ... بایستی غرورش ، منیتش ، بودنش ، خودنمایی اش، نَفْس اش را قربانی کند ... هرگز عشق در شما متولد نمی شود ، تا مهیای از دست دادن سر خود نشوید ... سر هم معنا و مترادف با نفس است ، آنجا قلمرو اوست ... راه رسیدن به عشق ؛ نابودی و دور ریختن غرور و منیت شماست ، که جایگاهش در سر شما می باشد ... برای همین است که غالباً توصیه می شود سرتان را بالا بگیرید ، سر سمبل غرور و منیت است ... به همین علت است که وقتی عاشق می‌شوید ، به او سر می سپرید ، سرتان را روی پاهای او می گذارید ؛ چرا سر؟ ... سر است که سمبل غرور و منیت است ... و شما با نهادن سرتان روی پاهای عشقتان ، کاملاً خود را تسلیم و سر سپرده او می کنید .



@sedaye_daron
مهم ترين چيزي كه در زندگي بايد به خاطر داشته باشي اين است كه: 
خدا به تو عشق مي ورزد و تو را به حال خود رها نمي كند.
خدا نسبت به تو بی تفاوت نيست. همواره به فكر تو و مراقب توست.
اين باور هرقدر در قلبت ژرف تر باشد بهتر است، زيرا اگر تو عشق خدا را هرچه بيشتر احساس كني قادر خواهي شد به ديگران عشق بورزي.

اينگونه است كه ما قادر به عشق ورزيدن مي شويم.
اگر به ما عشق ورزيده شود ما نيز مي توانيم عشق بورزيم و اگر به ما عشق نورزند عشق ورزيدن را نخواهيم آموخت و آنرا نخواهيم شناخت.
در دنياي امروز، عشق در حال رنگ باختن است، زيرا خدا رنگ باخته است.
آسمان خالی است،
در حاليكه در گذشته از عشق آكنده بود.
مردم قرنها با چشم دوختن بر آسمان دعا مي كردند.
وجودشان تعالی يافته بود.
اين احساس را داشتند كه عشق در وجودشان جاري است.
عشق همچون باران مي باريد و شست وشويشان مي داد.
عشق آنان را به حركت وامي داشت، نوازش مي كرد و دگرگونشان مي ساخت. سپس آنان قادر شدند به ديگران عشق بورزند.
اگر از عشق سرشار باشي
مي توانی آنرا به ديگران نثار كني.
اما اگر از عشق بهره مند نباشي چگونه مي توانی آنرا به ديگران ببخشي؟

و تنها منبع بهره مند شدن از عشق، خداست، زيرا او تنها منبع فناناپذير عشق است.

#اشو

@sedaye_daron
تلاش نکن شاد و سعادتمند باشی ... شادی چیزی است که تو هستی‌ ... همین تلاش است که روی آن سایه انداخته‌ است‌ ...

روپرت اسپایرا

@sedaye_daron
وقتی به آنچه هست تسلیم می‌شوی و واگذار می‌کنی ، و این گونه به طور کامل حاضر هستی (حضور کامل در حال) ... آنوقت گذشته تمام قدرتش را از دست می‌دهد ، تو دیگر به آن نیازی نداری ... حضور همان کلید است ؛ کلیدش اکنون است ... اکهارت تله


@sedaye_daron
مشکلات =  توهمات ذهن


بر حال متمرکز شوید و به من بگویید در همین لحظه چه مشکلی دارید؟ ... پاسخی نمی‌شنوم ، زیرا امکان ندارد در حالی که توجه شما به طور کامل بر حال است مشکلی داشته باشید ... باید یا وضعیت موجود را پذیرفت یا به آن رسیدگی کرد چرا آن را به مشکل تبدیل کنیم؟ ... اما ذهن ناآگاهانه عاشق مشکلات است ، زیرا مسائل به گونه ای به شما هویت می دهند ... این وضعیتی متعارف و در عین حال احمقانه است وجود مشکل به این معنا است که شما در ذهن خود درباره وضعیتی فکر می کنید ، بی آن که به راستی بخواهید یا این امکان وجود داشته باشد که در این باره کاری انجام دهید ... در نتیجه به طور ناخودآگاه آن وضعیت را به صورت جزیی از خود در می آورید ... شما چنان تحت تأثیر وضعیت زندگی خود قرار می گیرید که حس زندگی ، حس بودن را از دست می دهید ؛ یا به جای آن که توجه خود را به آن کاری که اکنون می توانید انجام دهید معطوف بدارید ... دیوانه وار بار صدها کاری را که شاید باید در آینده انجام بدهید با خود حمل می کنید ... اکهارت تله


@sedaye_daron
یونگ درباره با ترس و انتخاب ما در مقابله باهاش خیلی قشنگ میگه:

“اگر ترس از افتادن باشد، تنها راه نجات در پریدنی داوطلبانه است.
ترس تو هر کجا که باشد وظیفه ات نیز همانجاست.
دقیقا در همانجایی که بیشترین ترس یا درد را احساس می کنید.
بزرگ ترین فرصت برای رشد پنهان است.
اگر ترس از افتادن باشد،
تنها راه نجات در پریدنی داوطلبانه است..
ببینید شخص از چه چیزی بیشتر از همه میترسد.
تا بدانی که بعدا از کجا رشد خواهد کرد.
بگذار سقوط کنی؛
اگر قرار است سقوط کنی..
آنکه خواهی ‌شد تو را خواهد! گرفت”
‌‌
@sedaye_daron
2024/09/27 09:25:57
Back to Top
HTML Embed Code: