Telegram Web Link
آن‌چه "ذهن" نامیده می‌شود ، نیروی شگفت‌انگیزی است که در خویش یا آگاهی ساکن است و همین نیرو است که منجر به برخاستن تمام افکار می شود ... جدا از افکار چیزی به‌عنوان ذهن وجود ندارد ؛ بنابراین : "فکر ، ماهیت ذهن است" ... و جدا از افکار هیچ موجودیت مستقلی به نام دنیا وجود ندارد ... در خوابِ عمیقِ بدونِ رؤیا ، هیچ افکاری وجود ندارد و درنتیجه هیچ جهانی نیز وجود ندارد . ولی در وضعیت‌های بیداری و رؤیا دیدن ، افکار وجود دارند و درنتیجه جهان نیز وجود دارد ... درست ، همان‌طور که عنکبوت ، تارها را از خودش بیرون داده و دوباره به درون خود می‌کشد ؛ ذهن نیز ، جهان را از خودش بیرون داده و دوباره آن را به درون خویش حل می‌کند ...

رامانا ماهارشی

@sedaye_daron
ماجراجويانه_زندگی_کن

زنده بودن، زندگي نيست
و انسانها فقط زنده اند و ادامه حيات مي دهند
براي زنده بودن نان و پنير و جان پناه كافيست
اما هيچ شكوه و عظمتي وجود نخواهد داشت. آسمان درونت كاملا تاريك خواهد ماند. هيچ ستاره اي در آن نخواهد درخشيد. هيچ ماه كاملي آنرا روشن نخواهد كرد
تو بايد عصيان كني
عصيان بر عليه تمام ياوه هايي كه به تو آموخته اند
بر عليه دسيسه هايي طولاني مدت و ريشه دار
عصيان يعني:
دور انداختن كامل گذشته و زيستن در لحظه اكنون بدون هيچ رسم و آيين، هيچ ذهن و هيچ دانشي. زيستن همچون كودك چنان كه گويي نخستين انسان روي زميني...
از گذشته چنان دل بكن كه گويي وجود نداشته است. هميشه از الف و ب، از پايه ابتدايي شروع كن تا داراي زندگي زيبا شوي
تا زندگي ات ماجراجويانه شود
پر شور و مستانه شود.

اشو

@sedaye_daron
اگر با انسان واقعی روبرو شوی از دست او عصبانی می شوی ، زیرا او از دروغهایت حمایت نمی کند ، از نقابهایت حمایت نمی کند ... نقابت را می اندازد و سعی می کند چهره واقعی ات را نشان دهد ... او فقط آنچه که هست را می تواند منعکس کند نه آن چه را که وانمود می کنی ... به همین دلیل است که انسان واقعی هر جا که باشد مایه دردسر است ، جامعه او را دوست ندارد ... جامعه از شنیدن حقیقت خوشش نمی آید ، آنها با دروغهایشان خوشحالند و از دروغهای هم محافظت می کنند و هر کس که به تو دروغ بگوید را دوست می نامی در حالیکه او دشمن توست ... حتی وقتی دوستت شروع به گفتن حقیقت می کند دوستی ات را با او به هم می‌زنی ... اشو



@sedaye_daron
یک نکته بسیار بااهمیت این است که : "نفرت با گذشته و آینده موجود است ... عشق نیازی به گذشته و آینده ندارد ... عشق در زمان حال موجود است" ... نفرت مرجعی در گذشته یا آینده دارد ... کسی دیروز به حقوق شما تجاوز کرده‌ است و شما دارید آن را مانند یک‌ زخم ، یک سردرد حمل می‌کنید ... یا شما می ترسید که کسی فردا به حقوق شما تجاوز کند ...یک ترس ، سایه‌ی یک ترس ... و شما دارید پیشاپیش آماده می‌شوید تا با آن روبرو شوید ... شما نمی‌توانید در زمان حال متنفر باشید ... اگر هم سعی کنید ، مطلقاً ناتوان خواهید بود ... امروز آن را امتحان کنید ... در سکوت ، بنشینید و از کسی در زمان حال متنفر باشید ... بدون مراجعه به گذشته و آینده ... نمی‌توانید این کار را بکنید ... نفرت فقط وقتی می‌تواند موجود باشد که شما گذشته را به یاد آورید ... اما ، اگر هیچ مراجعه‌ای به گذشته یا آینده نکنید ، آیا می‌توانید از کسی متنفر باشید؟ خیر ... اما ، می‌توانید عشق بورزید ... عشق ؛
نیازی به مرجع ندارد ، این زیبایی عشق است و آزادیِ عشق است ... نفرت یک اسارت است ، نفرت زندان است ، زندانی ، که توسط خودِ شما ، بر شما افکنده می‌شود و نفرت ، نفرت ایجاد می‌کند ؛ نفرت ، نفرت را تحریک می‌کند ... اگر شما ، از کسی متنفر باشید ، دارید در قلب خود ، نسبت‌ به خودتان ، نفرت ایجاد می‌کنید و کل جهان ، در نفرت است ، در تخریب و خشونت و حسادت و رقابت است ... مردم در واقعیت و در عمل یا حداقل در ذهنشان ، در افکارشان دارند گلوی هم را می‌فشارند ... به همین دلیل ، ما از این زمینِ زیبا یک جهنم  ساخته ایم ... زمینی که می‌توانست یک بهشت بشود ..

. اشو ، عشق رقص زندگی

@sedaye_daron
تو یا عشق می‌ورزی و یا عشق نمی ورزی ... نوع عشقی که بشریت خلق کرده بسیار خطرناک است ... حتی بیماری‌ها نیز چنین چیز بی‌معنایی مانند این نوع عشق خلق نکرده اند ... تمام بشریت بخاطر همین مفهومِ غلط از عشق دچار بیماری شده است ... اگر بتوانی عشق بورزی و رفتاری عاشقانه داشته باشی ، بدون درنظر گرفتن اینکه به چه کسی باشد ، آنگاه بدن دوم تو می‌تواند یک احساس سلامت ، یک راحتی مثبت داشته باشد ، آنگاه کابوسی وجود ندارد ، رویاها شاعرانه می‌شوند ... آنگاه چیزی در بدن دوم تو رخ می‌دهد ، و عطر آن نه‌تنها تو را دربر می‌گیرد ، بلکه به دیگران نیز سرایت می کند ... هرکجا که باشی ، عطر عشق تو پراکنده می‌شود ... و البته که پاسخ‌های خودش را دارد ، پژواک خودش را دارد ... عشق واقعی عملکردِ نفْس نیست ... نفس همیشه درخواست قدرت بیشتر دارد ، پس حتی وقتی که عشق می‌ورزی چـون عشق تو واقعی نیست ، چون فقط بخشی از نفس تو است این عشق محکوم به خشونت است ... هرگاه عشق بورزیم ، خشن است ، نوعی جنگ است ... پدر و پسر ، مادر و دختر ، زن و شوهر ، آنها عشق نمی‌ورزند ، عاشق نیستند ، ما آنان را به دشمنان همدیگر تبدیل کرده‌ایم ... آنان پیوسته در مبارزه هستند و فقط وقتی که نمی‌جنگند ، می‌گوییم که این عشق است ... تعریف این عشق منفی است ... بین دو نبرد یک فاصله هست ، یک دوران آشتی ... ولی درحقیقت ، بین دو جنگ امکان آشتی وجود ندارد ... این به‌اصطلاح صلح یا آشتی فقط آمادگی برای جنگ بعدی است ... بین زن و شوهر آشتی وجود ندارد ... عشقی نیست ... آن فاصله که ما عشق می‌خوانیم فقط آماده‌شدن برای جنگ پیشرو است ... وقتی بین دو بیماری هستیم فکر می‌کنیم که سالم هستیم و وقتی بین دو جنگ هستیم فکر می‌کنیم که عشق وجود دارد ! ... این عشق نیست ، فقط یک فاصله بین جنگ‌ها است ...  تو نمی توانی ۲۴ ساعته مشغول جنگیدن باشی ، پس در نقطه‌ای شروع می‌کنی به عشق‌بازی با دشمن خودت ! ... اشو




@sedaye_daron
برای رسیدن به بیشتر چیزها ، نیازمند زمان هستیم ... اما چه‌ چیزی است که به هیچ زمان و تلاشی نیاز نداشته باشد؟ ... چه‌ چیزی است که در محدوده‌ی زمان نگنجد و هیچ نیازی به عقربه‌های ساعت نداشته باشد؟ ... شب و روز هم نمی‌شناسد ... وقتی به آن دست پیدا کنید ، حس می‌کنید قلبتان و‌سیع‌تر شده و در تک‌تک اتفاقات زندگی ، به خودآگاهی‌ای دست پیدا کرده‌اید که دست‌ نخورده ، غیر قابل‌ تغییر و نامحدود است ... در این شرایط ، از صمیم قلب حس می‌کنید که نفستان در مسیر صحیحی قرار دارد ... در نهایت ، متوجه می‌شوید که این افکار ـ یا هر پدیده‌ی دیگری ـ خودِ واقعی شما نیستند ، بلکه عنصری به اسم یگانگی ، در اوج نظم و هماهنگی با وجودتان آمیخته شده و به جریان درآمده است ... موجی




@sedaye_daron
یونگ نخستین بار واژه «سایه» را برای اشاره به آن بخش‌هایی از شخصیت به کار برد که به دلیل ترس، جهل، خجلت یا نبود عشق طرد شده‌اند. درک اصلی او از سایه ساده بود: "سایه آن کسی که شما نمی‌خواهید باشید"

#دبی_فورد

@sedaye_daron
عشق خسیس نیست ، "وقتی عشق را بشناسيد ، آماده انتشار آن می‌شويد" هر چه بيشتر عشق بورزيد ،‌ از عشق بيشتری برخوردار می‌شويد ؛ هر چه عشق بيشتری در ديگران بباريد ، ‌عشق بيشتری در درونتان می‌جوشد ... عشق هرگز اهميتی نمی‌دهد كه آيا فرد مقابل ، ‌ارزش دريافت آن را دارد يا نه ... هر برخوردی غير از اين ،‌ برخوردی از روی خساست است ، عشق خسيس نيست ... ابر هرگز اهميتی نمی‌دهد زمينی كه بر آن می‌بارد ، ‌ارزش باران را دارد يا نه ، ابر در كوهساران ، صخره‌ها و همه جا می‌بارد ، بی قيد و شرط می‌بخشد ؛ بی‌هيچ چون و چرايی "عشق اين‌گونه است فقط می‌بخشد و از بخشيدن لذت می‌برد" ... هركس كه مشتاق دريافت كردن باشد ، آنرا دريافت می‌كند ، لازم نيست شايسته آن باشد يا در طبقه خاصی جای بگيرد ، نيازی نيست كه شرايط و ويژگی‌های خاصی داشته باشد ، اگر همه اينها لازم باشند ،‌ آنچه می‌دهيد ، ‌ديگر عشق نيست ، حتما چيز ديگری است ... وقتی عشق را بشناسيد ، آماده انتشار می‌شويد ، هرچه عشق بيشتری بر ديگران بباريد ، عشق بيشتری در درونتان می‌جوشد "اگر می‌خواهيد عشق داشته باشيد ، خسيس نباشيد ، در غير اين‌صورت عشق می‌ميرد" ... عشق را منتشر كنيد تا منابع تازه ای در دسترس‌تان قرار گيرد ، نهرهای تازه در درونتان جاری خواهند شد "وقتی بی قيد و شرط عشق می‌ورزيد ، وقتی بطور كامل می‌بخشيد ، كل هستی به درونتان می‌ريزد" ... اشو




@sedaye_daron
سؤال : تفاوت "ذهن و خویش" چیست ؟ ... رامانا ماهارشی : تفاوتی وجود ندارد . ذهنی که به درون بچرخد ، خویش است ؛ و وقتی به بیرون بچرخد ، می‌شود ایگو و تمام دنیا ... پنبه را به لباس‌های مختلفی تبدیل می‌کنند که ما اسم‌های مختلفی به آن‌ها می‌دهیم (بلوز ، شلوار ، دامن ، تی‌شرت ، و ...) طلا را به زیورآلات مختلفی تبدیل می‌کنند که ما اسم‌های مختلفی به آن‌ها می‌دهیم (گردنبند ، دستبند ، انگشتر ، النگو) ... اما تمام لباس‌ها پنبه و تمام زیورآلات طلا هستند فقط همان یکی است که حقیقی است ، مابقی فقط اسم‌ها و فرم‌ها هستند ..‌. ذهنِ جدا از خویش وجود ندارد . به این معنا که : ذهن هیچ هستی مستقلی ندارد ... خویش بدون ذهن وجود دارد اما ذهن هرگز بدون خویش وجود ندارد ... رامانا ماهارشی



@sedaye_daron
کسی که در جستجوی خودشناسی است "به هیچ وجه نگران نظر دیگران و تفکر دیگران در مورد خودش نخواهد بود" ... چون میداند که اینگونه در سطح خواهد ماند ، چنین کسی همواره در نگاه دیگران انسانی معمولی میماند ، زیرا خودش را به زحمت نمی اندازد که در چشم دیگران دیده شود ... "او همواره خودش را پنهان می کند و چیزی را به نمایش نمی گذارد ، او روی صحنه نمیرود و خودش را تبدیل به یک ویترین نمیکند ، ساکت می‌ماند، ساکت زندگی می‌کند و در سکوت خویش از زندگی لذت می‌برد و توجه را از دیگران گدایی نمیکند ، زیرا هرگاه کسی به تو توجه کند و به تو فکر کند، خودشناسی دشوار و پیچیده میشود" ... تو باید به تنهایی وارد این راه شوی ، اگر نگاهت به جمعیت است تا تو را تایید کنند و یا فکر میکنی که جمعیت باید از تو پیروی کند ، همواره درگیر دیگران و نظرات آنها خواهی بود ، اینگونه هرگز به مقصد نمیرسی و هیچگاه به گوهر خودشناسی دست نمی یابی ... اشو



@sedaye_daron
قدرت حاضر بودن صرف و گوش دادن به آنچه پدیدار می شود ، بسیار شگفت انگیز است ... کمتر کار کن و بیشتر اعتماد کن ... به سایر آدمها اجازه بده که درگیر دل مشغولی های روزمره شان باشند ، بدون اینکه تلاش کنی آنها را اصلاح کنی یا نجات دهی ، شرایط را برای آنها امن کن تا بتوانند کاملاً خود راستینشان باشند ، کاملاً زنده و کاملاً آشفته و به هم ریخته ، آنچه را که می باید بگویند ، بیان کنند و به همان اندازه که نیاز است احساس خوب یا بد داشته باشند ... به آنها کمک کن از خلال نفرت به عشق و از خلال غم به شادی حرکت کنند ... امید کاذب را از آنها دور کن و طلوع امیدی تازه را پیشکش کن ... به روند یگانه آنها اعتماد کن ، به توانایی آنها برای ایستادگی در برابر اندیشه ها و احساسات قدرتمند اعتماد کن ، به ساحت گسترده مراقبه اعتماد کن ، ساحتی خیرخواهانه که همواره همه ما را در آغوش می گیرد ، حتی زمانی که نمی توانیم خودمان را در آغوش بگیریم ... جف فوستر ، 📚 لذت مراقبه واقعی



@sedaye_daron
Forwarded from قدرت بیکران درون (Sedaye daroon)
تا زمانی که برای نجات خود ،
به بیرون از خودت تکیه کنی ،
بارها و بارها زمین میخوری .

این قانون هستی است ،که با
شکستهای مکرر به تو بفهماند
که باید دست از گدایی بکشید

چون تو خود پادشاه هستی،
خودت را کشف کن.

@ghodratebikaranedaroon
واکنش  زنجیره ای ...

همه چیز با هم اتفاق می افتد ..‌. وقتی احساس گناه کمتری دارید ، کمتر شاد می شوید  ... وقتی شادتر هستید ، پریشان نیستید ، و از هماهنگی و انسجام بیشتری برخوردارید ..‌. وقتی منسجم تر و هماهنگ تر  هستید ، ناگهان حس می کنید ، لطافت خاصی ، شما را احاطه کرده است ... این حالات و احساسات ، همگی واکنشهایی زنجیروارند که یکی به دیگری منتهی می شوند و به این ترتیب منتشر می شوند ... احساس گناه کمتر ، بسیار حائز اهمیت است ... کل بشریت ، آکنده از احساس گناه است ... قرن‌ها شرطی سازی و امر و نهی ، او را گرانبار کرده است ... این فقط به حرف محدود نمی شود ، مردم را وادار به اطاعت کرده اند ، و به آنها القا کرده اند ، که اگر از این امر و نهی ها اطاعت نکنند ، گناه کار و مقصر خواهند بود ... اگر مردم کاری کنند که مورد پسند جامعه باشد ، در آنصورت دیگر نیازی نخواهد بود که احساس گناه کنند ، در حالیکه هیچکس به خود فرد و احساس وی اهمیت نمی دهد ... بسوی فضای تازه و روشنی بروید ... اشو


@sedaye_daron
Forwarded from آئينِ جآن
ملاقات با خود

با خودتان ملاقات كنيد زمانى كه از خودتان مى گريزيد ،بيشتر از خودتان دور مى شويد .

دوره ملاقات با خود براى فصل پاييز ثبت نام مى كند

تمرينات براى شناخت باورها و الگوهاى فكرى و شرطى شدگى ها،در گروه ملاقات با خود انجامً مى شود ،بررسى اين كتاب به همراه تمرينات بيشترى به غير از كتاب در گروه انجامً مى شود .
براى ثبت نام و شركت در اين جمع مى توانيد به اين آيدى پيام بديد .

https://www.tg-me.com/Aassemoni

تلاش تنها زمانی هست که شما سعی در بدست آوردن چیزی دارید ، وقتی سعی برای چیزی بودن می‌کنید ... اما اگر ، بدون سعی کردن برای رها بودن از ترس ، بتوانید به این واقعیت که وابستگی عشق را تخریب می‌کند گوش دهید ، آنگاه خود همان واقعیت به ناگهان ذهن را از ترس آزاد می‌کند ...

کریشنا مورتی
@sedaye_daron
#شهامت

شهامت بزرگ ترین کیفیت دینی است.
دیگر چیزها پیامد آن هستند ...

تو اگر شهامت نداشته باشی
نمی توانی راستگو باشی.
اگر شجاع نباشی
نمیتوانی عاشق باشی.
نمیتوانی با ایمان باشی.
نمیتوانی در راه جست وجوی حقیقت گام بگذاری.
شهامت مقدم بر همه چیز است.
عشق از شهامت بر میخیزد.
از شهامت است که میتوانی به جستجوی نهایت بروی سفر طولانی است.
سفری است به سوی ناشناخته.
ترسوها نمی توانند ساحل را ترک گویند
و دین واقعی یعنی:
شهامت رهسپار شدن به ساحل ناشناخته ها که از این ساحل نمی توان آنها را دید ...

#کتاب_پرواز_در_تنهایی


#اوشو

@sedaye_daron
اگر می‌خواهيد از ذهن دور شويد،
بايد ابتدا از قلب عبور كنيد.
باید بیشتر احساس کنید
تا بتوانید کمتر فکر کنید؛
آنگاه افکار نمی ‌توانند
شما را براحتی مشغول کنند و بیازارند.

#اوشو

@sedaye_daron
خنده و بازی ...

"خندیدن و بازی‌کردن ، قِلِقِ مراقبه است" ... مراقبه یک موضوع جدّی نیست ، بلکه برای خندیدن و بازی کردن است ... در زندگی فقط خنده و بازی باید وجود داشته باشد ... "اگر مذهبت تو را جدّی می‌سازد ، درک کن که خطایی در جایی وجود دارد ... اگر دین تو خنده‌ات را از تو می‌گیرد ، آنوقت درک کن که خطایی اتفاق افتاده ... اگر دین تو زندگیت را غمگین کرده است ، آن را سنگین و بی‌نشاط کرده است ، آنوقت درک کن که چیزی کسر است" ... مراقبه باید خندیدن و بازی‌کردن باشد ... "مراقبه یعنی آن شاهد(الوهیت درون) را شناختن" ... آنوقت به یقین زندگی یک جشن و سرور خواهد شد ... اشو


@sedaye_daron
خدا ندای باطن درون توست؛
تو به هيچ راهنما و به هيچ آموزشی در مورد زندگی خود احتياج نداری. 
اما بايد يک كار را انجام دهی:
باید به درون خويش روی آوری تا بتوانی آن ندای آرام و آهسته را بشنوی.
زمانی كه آن صدا را شنيدی و دانستی چگونه می‌توان آنرا شنيد، زندگی ات كاملا دگرگون می‌شود. 
آنگاه هركاری انجام دهی درست و شايسته خواهد بود.
انسانی كه ندای باطن می‌داند و می‌تواند آنرا بشنود ناگزير از فضيلت و پاكدامنی است.
وقتی آن ندا را بشنوی نمی‌توانی در خلاف جهت آن گام برداری، زيرا هيچ‌كس تا به آن حد احمق نيست.
چنين حماقتی در تصور نمی‌گنجد. 
تو فقط بايد به درونت گوش دهی و از قلبت پيروی كنی.

اين كار فضيلت واقعی، اخلاق و خوش اخلاقی واقعی است كه از عمق باطن تو برمی‌خيزد و چيزی نيست كه از بيرون بر تو تحميل شود.

#اشو

@sedaye_daron
2024/11/18 17:38:07
Back to Top
HTML Embed Code: