همانند كودكان ...
اگر بمانند کودکان شوید ؛ احساس طروات و تازگي مي كنيد ... همانند كودكان شدن ، از بزرگترين مسئوليتهاست ؛ مسئوليت در قبال خودتان ... به اين ترتيب همه نقابها و صورتكهاي مصنوعي كه براي خود ساخته بوديد ، ناپديد مي شوند ... ديگران ممكن است از دستتان ناراحت شوند ؛ چون نيازها و انتظاراتشان را بر نمي آوريد ... آنها ممكن است تصور كنند كه بي مسئوليت شده ايد ، ولي شما آزادتر شده ايد ... ممكن است رفتار شما به نظر آنها كودكانه بيايد و شما را متهم به بي مسئوليتي كنند ... در حقيقت ، آزادي در شما رشد كرده است و شما مسئول تر از قبل شده ايد ... اين مسئوليت ، يعني توان پاسخگويي ؛ نه وظيفه اي كه ملزم به انجامش باشيد ... حساس تر بودن است و هرچه حساسيتتان بيشتر شود ، ديگران بيشتر فكر مي كنند كه بي مسئوليت شده ايد ... شما ديگر انتظارات آنها را برنمي آوريد ... هيچكس در اين دنيا براي اين زندگي نمي كند كه انتظارات ديگران را برآورد ... اشو
@sedaye_daron
اگر بمانند کودکان شوید ؛ احساس طروات و تازگي مي كنيد ... همانند كودكان شدن ، از بزرگترين مسئوليتهاست ؛ مسئوليت در قبال خودتان ... به اين ترتيب همه نقابها و صورتكهاي مصنوعي كه براي خود ساخته بوديد ، ناپديد مي شوند ... ديگران ممكن است از دستتان ناراحت شوند ؛ چون نيازها و انتظاراتشان را بر نمي آوريد ... آنها ممكن است تصور كنند كه بي مسئوليت شده ايد ، ولي شما آزادتر شده ايد ... ممكن است رفتار شما به نظر آنها كودكانه بيايد و شما را متهم به بي مسئوليتي كنند ... در حقيقت ، آزادي در شما رشد كرده است و شما مسئول تر از قبل شده ايد ... اين مسئوليت ، يعني توان پاسخگويي ؛ نه وظيفه اي كه ملزم به انجامش باشيد ... حساس تر بودن است و هرچه حساسيتتان بيشتر شود ، ديگران بيشتر فكر مي كنند كه بي مسئوليت شده ايد ... شما ديگر انتظارات آنها را برنمي آوريد ... هيچكس در اين دنيا براي اين زندگي نمي كند كه انتظارات ديگران را برآورد ... اشو
@sedaye_daron
مراقبه موسیقی سکوت است ... این موسیقی بسیار غنی تر و ژرف تر از همه موسيقی هایی است که می توانیم بوسیله صدا ایجاد کنیم ، زیرا صدا در نهایت یک آشفتگی و به هم خوردگی است ... سکوت هیچ چیزی را بهم نمی زند ، هیچ چیزی به جنبش در نمی آید ، اما موسیقی شور انگیزی آفریده می شود ... در آن حالت بی کلامی و بی صدایی ، آهنگی پر شور هست ... مراقبه به آن حالت سکوت می انجامد و تو تا زمانیکه این سکوت را نشناسی از آنچه که در قلب خود حمل می کنی آگاه نخواهی شد ... از پادشاهی درون ، از ثروت و از گنج خود ناآگاه می مانی ... یک گدا می مانی در حالیکه می توانی هر لحظه با روی آوردن به درون یک پادشاه شوی ... این علم کیمیاگری است ؛ آنگاه که به فرا سوی صدا رخنه کنی ، آنگاه که موانع صدا را پشت سر بگذاری و به هسته وجود خود دست یابی ، به مرکز هسته می رسی ... کسانیکه این موسیقی خاموش را شنیده اند نامهای مختلفی به آن داده اند ؛ یکی از این نامها خداست ... اشو
@sedaye_daron
@sedaye_daron
چرا زندگی اینقدر آشفته و پر هیاهوست؟ ... این زندگی نیست که آشفته است ، تو هستی که آشفته ای ... آن طوری که اکنون هستی ، زندگی فریاد به نظر میرسد ... به این دلیل که تو آشفته ای ... زندگی یک آینه است ، به سادگی تو را و هر چه هستی را منعکس میکند ... اشو
@sedaye_daron
@sedaye_daron
ایگو همچون یک لایه زیرین درتمام فعالیتها احساس میشود ... حسی از کمبود ، ترس و مقاومت که بطور مستمر ادامه دارد ... شاید مدام به آن فکر نکنیم اما آن همچون تمی زیرین در زندگی ما جریان دارد ... هنگامیکه توجهمان به امور بیرونی زندگی نیست و در موردشان فکر نمیکنیم دوباره و دوباره به این لایه ایگو برمیگردیم ، به لایه کمبود ، ترس و مقاومت ... و همینکه با آن روبهرو میشویم برای رها شدن از شرش و آرام کردنش دوباره به بیرون میرویم تا بلکه با برآورده کردن نیازهای دائمیاش اندکی آرام گیریم ... غافل از اینکه ماهیت حقیقی ما در پس این لایه ایگو قرار دارد و تا زمانی که آن را بهدرستی نبینیم این چرخه مدام تکرار خواهد شد ... روپرت اسپایرا
@sedaye_daron
@sedaye_daron
در خواب عمیق ذهن ناپدید می شود، زیرا حتی رویا دیدن هم وجود ندارد، محتوایی وجود ندارد
در خوابِ عمیق تو دوباره به طبیعت خودت بازگشتهای. برای همین است که خواب عمیق تازهات میکند. در بامداد احساس سرزندگی می کنی، بازجوان شدهای، جوان و سرحال، زیرا در خوابِ عمیق تو بار دیگر به منبع اصلی خودت فرو رفتهای
دیگر یک منیت نبودهای،
دیگر یک ذهن نبودهای،
فقط بخشی از طبیعت بودهای
وقتی در خوابِ عمیق هستی، درست مانند یک درخت یا صخره هستی، دیگر یک فرد نیستی. بخشی از آن اقیانوس گشتهای،
البته ندانسته، ناهشیارانه.
اگر این بتواند هشیارانه و آگاهانه رخ بدهد، خوابِ عمیق به سامادی(بیداری) تبدیل می شود و شعف میگردد.
در خواب عمیق، تو همان نقطه را لمس میکنی که بودا لمس میکند، که راماکریشنا، رامانا، اکهارت یا مسیح لمس میکند.
ولی آنان هشیار به این نقطه میروند،
تو ناهشیار به آن نقطه میروی
تو به طبیعت خودت رجوع میکنی ولی آگاه نیستی که چه اتفاقی میافتد.
آنان به همان طبیعت رجوع میکنند، ولی آگاه هستند
این تنها تفاوت بین خواب و سامادی است؛ وگرنه یکی هستند.
#اوﺷﻮ
@sedaye_daron
در خوابِ عمیق تو دوباره به طبیعت خودت بازگشتهای. برای همین است که خواب عمیق تازهات میکند. در بامداد احساس سرزندگی می کنی، بازجوان شدهای، جوان و سرحال، زیرا در خوابِ عمیق تو بار دیگر به منبع اصلی خودت فرو رفتهای
دیگر یک منیت نبودهای،
دیگر یک ذهن نبودهای،
فقط بخشی از طبیعت بودهای
وقتی در خوابِ عمیق هستی، درست مانند یک درخت یا صخره هستی، دیگر یک فرد نیستی. بخشی از آن اقیانوس گشتهای،
البته ندانسته، ناهشیارانه.
اگر این بتواند هشیارانه و آگاهانه رخ بدهد، خوابِ عمیق به سامادی(بیداری) تبدیل می شود و شعف میگردد.
در خواب عمیق، تو همان نقطه را لمس میکنی که بودا لمس میکند، که راماکریشنا، رامانا، اکهارت یا مسیح لمس میکند.
ولی آنان هشیار به این نقطه میروند،
تو ناهشیار به آن نقطه میروی
تو به طبیعت خودت رجوع میکنی ولی آگاه نیستی که چه اتفاقی میافتد.
آنان به همان طبیعت رجوع میکنند، ولی آگاه هستند
این تنها تفاوت بین خواب و سامادی است؛ وگرنه یکی هستند.
#اوﺷﻮ
@sedaye_daron
مهم نیست که چه اتفاقی با جسمت میافتد ، مدیتیشن کن ... هرگز شب هنگام به خواب نرو تا اینکه با خدا مناجات کرده باشی ... جسم تو به یادت خواهد آورد که سخت کار کردهای و نیاز به استراحت داری ، اما هر چه بیشتر که تقاضایش را نادیده بگیری و بر پروردگار متمرکز شوی ، به همان شدت همانند گویی آتشین در زندگیِ سُرورآمیز مشتعل میشوی ... آنگاه خواهی دانست که تو جسم نیستی ... پاراماهانسا یوگاناندا
@sedaye_daron
@sedaye_daron
Forwarded from قدرت بیکران درون (Sedaye daroon)
من، ارزش خود را میدانم
هرچه خود را بیشتر با عشق و پذیرش حمایت میکنم خود را بیشتر شایسته میبینم؛ وقتی ارزش، را حس میکنم احساس بهتری دارم؛
به زندگی اجازه میدهم تا مرا به مسیرهای زیبا و تازه ببرد.به ذهنم اجازه میدهمکه به ان سوی ان چه فکر میکنم و ممکن است، سیر کند.
من شایسته همه امکانات موجود هستم و شایستگی یک زندگی مهیج را دارم.
من نیاز دارم از محدوده کهنه گذشته خلاص شوم من شایسته خوبی ها هستم
لوئیز ال هی
@ghodratebikaranedaroon
هرچه خود را بیشتر با عشق و پذیرش حمایت میکنم خود را بیشتر شایسته میبینم؛ وقتی ارزش، را حس میکنم احساس بهتری دارم؛
به زندگی اجازه میدهم تا مرا به مسیرهای زیبا و تازه ببرد.به ذهنم اجازه میدهمکه به ان سوی ان چه فکر میکنم و ممکن است، سیر کند.
من شایسته همه امکانات موجود هستم و شایستگی یک زندگی مهیج را دارم.
من نیاز دارم از محدوده کهنه گذشته خلاص شوم من شایسته خوبی ها هستم
لوئیز ال هی
@ghodratebikaranedaroon
تو نه بدنت را خلق کردی و نه قادر به کنترلِ عملکرد بدنت هستی ... یک آگاهیِ بزرگتر از ذهنِ انسان کارها را پیش میبرد ... این همان آگاهی و شعوری است که تمام طبیعت را پایدار نگاه داشته است ... اکهارت تله
@sedaye_daron
@sedaye_daron
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هشیار باش - #اکهارت تُله
"توصیه من به جستجوگران معنوی: همین جستجو بزرگترین مانع شماست. جستجو را رها کرده به لحظه حال بیایید و افکار را متوقف کنید."
@sedaye_daron
"توصیه من به جستجوگران معنوی: همین جستجو بزرگترین مانع شماست. جستجو را رها کرده به لحظه حال بیایید و افکار را متوقف کنید."
@sedaye_daron
من زندگی کردم، نگاه کردم، خواندم، احساس کردم.
مگر با خواندن چه میشود کرد؟
با خواندن تقریبا همهچیز را میفهمی.
من هم میخوانم. ولی یک نوع خواندن در همه موارد مناسب نیست، بلکه هر خواننده نیاز به نوع خاصی از خواندن دارد. عدهای حتی یک عمر میخوانند ولی هرگز از حد متن فراتر نمیروند، آنها بهصفحهای میچسبند و نمیدانند که کلمات، همچون سنگهای بستر رودخانه برای رفتن به آن طرف رودخانه هستند. برای ما مهم رفتن به آن طرف رودخانه است.
#ژوزه_ساراماگو
@sedaye_daron
مگر با خواندن چه میشود کرد؟
با خواندن تقریبا همهچیز را میفهمی.
من هم میخوانم. ولی یک نوع خواندن در همه موارد مناسب نیست، بلکه هر خواننده نیاز به نوع خاصی از خواندن دارد. عدهای حتی یک عمر میخوانند ولی هرگز از حد متن فراتر نمیروند، آنها بهصفحهای میچسبند و نمیدانند که کلمات، همچون سنگهای بستر رودخانه برای رفتن به آن طرف رودخانه هستند. برای ما مهم رفتن به آن طرف رودخانه است.
#ژوزه_ساراماگو
@sedaye_daron
در سکوت بنشین و صبر کن ...
گاهی آنچه که اتفاق میافتد به مدیتیشن نزدیک است ولی شما درگیر چیزهای دیگر هستید ... آن صدای ساکن کوچک در درون شما است ، اما شما پر از سر و صدا هستید ، پر از درگیری و دل مشغولیها و مسئولیتها هستید و مدیتیشن همچون نجوا میآید ... مانند فریاد و شعار نمیآید ، بسیار آرام و ساکت میآید ، هیچ سر و صدایی ایجاد نمیکند ، حتی صدای گامها نیز شنیده نمیشود ؛ پس اگر درگیر باشی ، صبر میکند و میرود ... حداقل روزی یک ساعت ، در سکوت بنشین و منتظرش باش و هیچ کاری نکن ، تنها با چشمان بسته در انتظاری بزرگ بنشین ، با قلبی منتظر ، با قلبی گشوده ... فقط صبر کن ، پس اگر چیزی اتفاق بیفتد آمادگی دریافتش را داری ، اگر چیزی اتفاق نیفتاد ناامید نشو ... حتی یک ساعت در سکوت نشستن و اتفاقی نیفتادن نیز خوب است ... تو را آرام و ساکن میکند ، تو را متمرکزتر و ریشه دارتر میکند و آهسته آهسته درکی میان تو و موقعیت مراقبه گون به وجود میآید ؛ که تو در ساعت و اتاق مشخصی منتظر میشوی ، او خواهد آمد ، بیشتر و بیشتر خواهد آمد ... مدیتیشن چیزی نیست که از بیرون بیاید ، از هستهی درونی خودت میآید ، اما وقتی هوشیاری درونی میداند که هوشیاری بیرونی منتظرش است ، دیدار نزدیکتر میشود ... زیر درخت بنشین ، نسیم میوزد و برگهای درختان خش خش میکنند ... باد لمسات میکند ، دور و برت حرکت کرده و از تو عبور میکند ، اما نگذار فقط از کنارت عبور کند ؛ اجازه بده در درونات حرکت کند و از میانت گذر کند ... چشمانت را ببند و گویی که باد از میان درخت گذر میکند و برگها خش خش میکنند ، احساس کن که تو هم مانند درخت ، باز هستی و باد از میان تو عبور میکند - نه از کنارت ، بلکه درست از میانات ... اشو
@sedaye_daron
گاهی آنچه که اتفاق میافتد به مدیتیشن نزدیک است ولی شما درگیر چیزهای دیگر هستید ... آن صدای ساکن کوچک در درون شما است ، اما شما پر از سر و صدا هستید ، پر از درگیری و دل مشغولیها و مسئولیتها هستید و مدیتیشن همچون نجوا میآید ... مانند فریاد و شعار نمیآید ، بسیار آرام و ساکت میآید ، هیچ سر و صدایی ایجاد نمیکند ، حتی صدای گامها نیز شنیده نمیشود ؛ پس اگر درگیر باشی ، صبر میکند و میرود ... حداقل روزی یک ساعت ، در سکوت بنشین و منتظرش باش و هیچ کاری نکن ، تنها با چشمان بسته در انتظاری بزرگ بنشین ، با قلبی منتظر ، با قلبی گشوده ... فقط صبر کن ، پس اگر چیزی اتفاق بیفتد آمادگی دریافتش را داری ، اگر چیزی اتفاق نیفتاد ناامید نشو ... حتی یک ساعت در سکوت نشستن و اتفاقی نیفتادن نیز خوب است ... تو را آرام و ساکن میکند ، تو را متمرکزتر و ریشه دارتر میکند و آهسته آهسته درکی میان تو و موقعیت مراقبه گون به وجود میآید ؛ که تو در ساعت و اتاق مشخصی منتظر میشوی ، او خواهد آمد ، بیشتر و بیشتر خواهد آمد ... مدیتیشن چیزی نیست که از بیرون بیاید ، از هستهی درونی خودت میآید ، اما وقتی هوشیاری درونی میداند که هوشیاری بیرونی منتظرش است ، دیدار نزدیکتر میشود ... زیر درخت بنشین ، نسیم میوزد و برگهای درختان خش خش میکنند ... باد لمسات میکند ، دور و برت حرکت کرده و از تو عبور میکند ، اما نگذار فقط از کنارت عبور کند ؛ اجازه بده در درونات حرکت کند و از میانت گذر کند ... چشمانت را ببند و گویی که باد از میان درخت گذر میکند و برگها خش خش میکنند ، احساس کن که تو هم مانند درخت ، باز هستی و باد از میان تو عبور میکند - نه از کنارت ، بلکه درست از میانات ... اشو
@sedaye_daron
"معبدی در درون"
☆ معبدی برای خدا در درونت بساز، تا در هر زمان و هر موقعیت به آن داخل شوی، بی مقدمه و تمهید. معبدی که تحت اشراف هیچکس نیست جز خودش. وسیع و لایتناهی. لطیف و نورانی. معبدی درون تو، و تو درون معبد
@sedaye_daron
☆ معبدی برای خدا در درونت بساز، تا در هر زمان و هر موقعیت به آن داخل شوی، بی مقدمه و تمهید. معبدی که تحت اشراف هیچکس نیست جز خودش. وسیع و لایتناهی. لطیف و نورانی. معبدی درون تو، و تو درون معبد
@sedaye_daron
Forwarded from hassan
عکس روي تو چو در آينه جام افتاد
عارف از خنده مي در طمع خام افتاد
حسن روي تو به يک جلوه که در آينه کرد
اين همه نقش در آيينه اوهام افتاد
اين همه عکس مي و نقش نگارين که نمود
يک فروغ رخ ساقيست که در جام افتاد
غيرت عشق زبان همه خاصان ببريد
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اينم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
چه کند کز پي دوران نرود چون پرگار
هر که در دايره گردش ايام افتاد
در خم زلف تو آويخت دل از چاه زنخ
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد
آن شد اي خواجه که در صومعه بازم بيني
کار ما با رخ ساقي و لب جام افتاد
زير شمشير غمش رقص کنان بايد رفت
کان که شد کشته او نيک سرانجام افتاد
هر دمش با من دلسوخته لطفي دگر است
اين گدا بين که چه شايسته انعام افتاد
صوفيان جمله حريفند و نظرباز ولي
زين ميان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
#حافظ_جانان
@sedaye_daron
عارف از خنده مي در طمع خام افتاد
حسن روي تو به يک جلوه که در آينه کرد
اين همه نقش در آيينه اوهام افتاد
اين همه عکس مي و نقش نگارين که نمود
يک فروغ رخ ساقيست که در جام افتاد
غيرت عشق زبان همه خاصان ببريد
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اينم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
چه کند کز پي دوران نرود چون پرگار
هر که در دايره گردش ايام افتاد
در خم زلف تو آويخت دل از چاه زنخ
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد
آن شد اي خواجه که در صومعه بازم بيني
کار ما با رخ ساقي و لب جام افتاد
زير شمشير غمش رقص کنان بايد رفت
کان که شد کشته او نيک سرانجام افتاد
هر دمش با من دلسوخته لطفي دگر است
اين گدا بين که چه شايسته انعام افتاد
صوفيان جمله حريفند و نظرباز ولي
زين ميان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
#حافظ_جانان
@sedaye_daron
رهايي از خود ...
اشراق (به روشنایی رسیدن) ، سرور و شادي نيست ؛ ماوراي سرور است ... سرور حالتي هيجان انگيز است ، در حاليكه اشراق هيچ هيجاني ندارد ... سرور حالتي ذهني است ، حالتي زيبا ولي هنوز مربوط به دنياي ذهن ... سرور نوعي تجربه است ، در حاليكه اشراق از تجربه فراتر است ؛ زيرا در آن ديگر كسي باقي نمي ماند تا تجربه كند ... سرور همچنان در نفس شماست ، در حاليكه اشراق از نفس فراتر مي رود ... نه اينكه شما به اشراق مي رسيد ، بلكه ديگر «شما»يي وجود ندارد و فقط اشراق هست ... نه اينكه شما رها مي شويد ، و رها باقي مي مانيد ؛ آن رهايي ، خودتان هستيد ... اشو
@sedaye_daron
اشراق (به روشنایی رسیدن) ، سرور و شادي نيست ؛ ماوراي سرور است ... سرور حالتي هيجان انگيز است ، در حاليكه اشراق هيچ هيجاني ندارد ... سرور حالتي ذهني است ، حالتي زيبا ولي هنوز مربوط به دنياي ذهن ... سرور نوعي تجربه است ، در حاليكه اشراق از تجربه فراتر است ؛ زيرا در آن ديگر كسي باقي نمي ماند تا تجربه كند ... سرور همچنان در نفس شماست ، در حاليكه اشراق از نفس فراتر مي رود ... نه اينكه شما به اشراق مي رسيد ، بلكه ديگر «شما»يي وجود ندارد و فقط اشراق هست ... نه اينكه شما رها مي شويد ، و رها باقي مي مانيد ؛ آن رهايي ، خودتان هستيد ... اشو
@sedaye_daron
خودآگاهی ما همچون ریشه های درخت در زمین ، در خدا ریشه دارد ؛ خدا یعنی نهایت خودآگاهی ... مراقبه پلی است که تو را به سرچشمه وجودت می برد ... اگر جرعه ای از شور و نشاط بودن در سرچشمه وجودت را سر بکشی ، دیگر چیزهای زندگی بی معنا و بی اهمیت می شوند ... آنگاه می توانی همچنان به زندگی معمولی خود ادامه دهی ، اما آن بازی یک نقش و یک نمایش زیباست ... نقش خود را تا آنجا که می توانی خوب بازی کن ، زیرا اکنون می دانی که تو جزیی از آن نیستی ؛ آن فقط یک نقش است ؛ هستی تو نیست ... وقتی این پنجره گشوده شود دگرگون می شوی و این هدف اصلی رهروی است : گشودن پنجره خود آگاهی تا دریابی تو خدا هستی ... اشو
@sedaye_daron
@sedaye_daron
"انتظار" به عنوان یک وضعیت ذهنی را ، رها کن ... وقتی دیدی به "منتظر بودن" لغزیدی ، بلافاصله بیرون بیا ، و وارد این لحظه حاضر شو ... فقط باش ، و از بودن لذت ببر ...
@sedaye_daron
@sedaye_daron
Forwarded from hassan
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
#نظامی
@sedaye_daron
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
#نظامی
@sedaye_daron
چون در دنیای اتصال و مراقبه قدم بگذاری ، نگاه تو ، دورنمای تو بی درنگ دگرگون می شود ... این احساس به تو دست می دهد که تصادفی بدنیا نیامده ای ، بلکه نیازی از هستی را برطرف می کنی ... هستي پشتیبان توست اما این را فقط در سکوتی عمیق می توانی کشف کنی ، زمانیکه افکار ، ذهن و "خود" تو کاملا دست از کار کشیده باشند ... در آن آسمان صاف و روشن و بدون ابر ، خورشید طلوع خواهد کرد و در نور آن ، زندگی دگرگون خواهد شد ... زندگی معنا و مفهوم خواهد یافت و از پی معنا و مفهوم ، شور و نشاط و شادمانی خواهند آمد ... اشو
@sedaye_daron
@sedaye_daron
ذهنی که کلیت حرکت فکر را فهمیده باشد بطرز فوقالعادهای ساکت میشود ، مطلقاً ساکت ... این سکوت آغاز نو بودن است ...
کریشنا مورتی
@sedaye_daron
کریشنا مورتی
@sedaye_daron