Telegram Web Link
💢 منتشر شد: ذهن فریبکار من

✍🏾 نویسنده: حسین حسینی‌پناه
🔰 ناشر: اریش

♻️ ما همیشه دوست داریم به ذهن خود اعتماد کنیم، یا لااقل خیلی‌اوقات به‌صورت ناخودآگاه به توانمندی‌اش تکیه کنیم، اما این اعتماد همیشه خوب نیست؛ زیرا ذهن ما به‌همان اندازه که توانایی‌های حیرت‌انگیزی دارد، گاهی‌اوقات هم می‌تواند علت اصلی بسیاری از قضاوت‌ها و تصمیم‌گیری‌های اشتباه روزانۀ ما باشد. اگر به ریشه و علت تصمیم‌گیری‌ها و قضاوت‌های اشتباه، سوءتفاهم‌ها، ناکامی‌ها و اختلافات در زندگی خود بنگریم، اغلب مواقع ردّ پای سوگیری‌های شناختی را می‌توانیم مشاهده کنیم. منظور از سوگیری شناختی، خطاهای نظام‌مند ذهن انسان است که به‌صورت ناخودآگاه بر تصمیم‌گیری‌ها و قضاوت‌های افراد تأثیر می‌گذارد و منجر به گرایش، نگرش، وهم یا باوری غلط می‌شود. به‌طور کلی، سوگیری‌های شناختی می‌توانند بر جنبه‌های مختلف زندگی و کار ما، ازجمله نحوۀ مدیریت دارایی‌ها و تصمیم‌گیری‌های مالی، تعاملات اجتماعی، و حتی به‌خاطرسپاری و یادآوری اطلاعات تأثیر بگذارند. در این کتاب مجموعۀ تقریباً کاملی از سوگیری‌های شناختی به‌همراه تعریف و مثال‌های مربوط به هریک از سوگیری‌های شناختی و راهکارهایی که کمتر دچار آنها شویم، ارائه شده است.

🌐 برای تهیه‌ی اینترنتی کتاب با ده درصد تخفیف اینجا را کلیک کنید.

🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh
به نظر شما کدام نوع کتاب برای آموزش سنجشگرانه اندیشی مناسب‌تر است؟
Anonymous Poll
25%
کتاب ترجمه‌شده
45%
بازنویسی کتاب انگلیسی و متناسب‌سازی آن با نیازهای مخاطب ایرانی
30%
کتاب تالیفی
Forwarded from نشر نی

منتشر شد
«دوستی در عصر اقتصاد»
مقاومت در برابر نیروهای نولیبرالیسم
نوشته‌ی تاد می
ترجمه‌ی کاوه بهبهانی

این کتاب درباره‌ی این است که ما در رویارویی با خودمان و با دیگران چه کسی هستیم. نولیبرالیسم نقش بسیاری در ساختن کسی که امروز هستیم داشته است. نمی‌توان نولیبرالیسم را صرفاً یک آموزه‌ی اقتصادی یا حتی مشتی روّیه‌ی اقتصادی دانست. زیستن در محدوده‌ی نولیبرالیسم، نولیبرالیسمی که دست‌کم برای سی چهل سال ما را آموخته کرده، یعنی غرقه‌شدن در مجموعه‌ای از شرایط، که محال است بر نحوه‌ی تفکر و احساس ما اثر نگذاشته باشد. اگر می‌خواهیم سویه‌ی مهمی را از کسی که هستیم بفهمیم و از دشواری و چه‌بسا حتی سیاه‌روزی آنچه از ما می‌خواهند باشیم سردرآوریم، آنگاه باید با نولیبرالیسم دست‌وپنجه نرم کنیم. می‌خواهیم بدانیم نولیبرالیسم چه فیگورهایی می‌آفریند، و ترغیبمان می‌کند چه‌طور زندگی کنیم.

‌‌‌‌🔸 ارسال رایگان به سراسر کشور www.nashreney.com ‌‌
Forwarded from پارادوکس (mehdi khosravani)
💢 مترجمانی که کتاب را نخوانده‌اند

🔰 شاید عجیب به نظر بیاید اما مشکل بسیاری از کتاب‌های ترجمه‌شده این است که مترجمِ کتاب خواننده‌‌ی کتاب نبوده است؛ با همان کتابی که ترجمه کرده دم‌خور نبوده است
🔰 یکی از ویژگی‌های مترجمان خوب این است که اهل خواندن اند. شاید زیاده‌خوان نباشند اما خوب می‌خوانند و بعد از بین کتاب‌هایی که خوب خوانده‌اند چند نمونه را برای ترجمه انتخاب می‌کنند. ثمره‌اش اینکه، کمتر جمله‌ای در ترجمه‌هایشان می‌یابید که برای مخاطبِ تعریف‌شده، کلاً نامفهوم باشد.
🔰 اینجاست که «علاقه به موضوع» هم اهمیت خودش را نشان می‌دهد. مترجم ماشین نیست. نمی‌تواند به کاری دل بدهد که روحش از آن فراری است. و مترجمی که خودش ارتباط روحی با کتابش برقرار نکرده باشد نمی‌تواند متنی از کار در بیاورد که در ذهن خواننده بنشیند. چندرغاز حق‌الترجمه که تازه معلوم نیست سه چهار سال بعد از شروع کار به مترجم برسد یا نرسد مطلقاً نمی‌تواند تکانه‌ی لازم برای کلنجار رفتن با دشواری‌ها را به مترجم وارد کند (احتمالاً باورتان نمی‌شود – قطعاً باورتان نمی‌شود – اما من کتابی دارم که ترجمه‌اش ابتدای سال نود و سه (!) به پایان رسیده و حداقل پنج برابر یک ترجمه‌ی عادی برایش وقت گذاشته‌ام، اما هنوز وارد چرخه‌ی درآمدزایی‌ام نشده است!).
🔰 فلسفه‌خوانده‌ها حتماً این جمله‌ی معروف ویتگنشتاین را در پیشگفتار کتاب «رساله‌ی منطقی‌ـ‌فلسفی» خوانده‌اند: شاید این کتاب را فقط کسی فهم کند که اندیشه‌هایی را که در آن بیان شده‌اند – یا دست‌کم اندیشه‌هایی همانند آن را – خود شخصاً یک بار اندیشیده باشد.
🔰 شبیه همین سخن را می‌توان درباره‌ی ترجمه نیز تکرار کرد. ترجمه زمانی به بهترین شکل از کار در می‌آید که مترجم اندیشه‌ها یا احساس‌هایی مشابه آنچه در کتاب بیان شده را پیش‌تر تجربه کرده باشد؛ زمانی که مترجم، دست‌کم در بخش‌هایی از نگارش متن، احساس کند، بدون عدول از متن مبدأ، دارد دقیقاً حرف خودش را در دهان نویسنده می‌گذارد.
🔰 همه‌ی اینها را نگفتم تا مشارکتی در «صنعت تأسف» روشنفکری کرده باشم و نُچ‌نُچ‌ی فروخته باشم و، با این ترفند، خودم را یواشکی جزء کار‌ـ‌درست‌ها جا زده باشم. واقعیتش، در بین کارهای خودم (کارهایی که به سفارش دیگران انجام داده‌ام و خوشبختانه شناخته‌شده نیستند) نیز از این دست ترجمه‌ها وجود دارد. اینها را گفتم تا اولاً یادآوری‌ای باشد به خودم که تا حد امکان حاضر به ترجمه‌ی کتابی که واقعاً نپسندیده‌ام نشوم و ثانیاً تبیینی، ولو بخشی‌نگرانه، به دست داده باشم از کیفیت نه چندان مطلوب بیشتر ترجمه‌هایی که امروزه منتشر می‌شوند.

✍🏻 #مهدی_خسروانی

🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
Forwarded from پارادوکس (mehdi khosravani)
💢 چاپ دوازدهم «مغالطه‌های پرکاربرد» منتشر شد

♻️ قطعه‌ای از کتاب:

🔰 ترفند کثیف شماره 6: توسل به دلسوزی و همدلی
فریبکاران می‌دانند چگونه با نحوه‌ی توصیف وضعیتشان دلسوزی (یا دست‌کم همدلی) دیگران را بر انگیزند؛ و این کار را خصوصاً وقتی انجام می‌دهند که نمی‌خواهند مسئولیت کاری که کرده‌اند را بپذیرند.
برای مثال، برخی دانشجویان وقتی که تکلیفشان را انجام نداده‌اند شروع به آه و ناله کرده و چیزی شبیه به این می‌گویند: «نمی‌توانید تصورش را بکنید که زندگی من چه‌قدر سخت است و چه‌قدر سرم شلوغ است. انجام‌دادن تکلیف‌های دانشگاه واقعاً برایم دشوار است. من،‌ بر خلاف برخی دانشجویان دیگر، خوش‌اقبال نیستم؛ خانواده‌ام نمی‌توانند هزینه‌ی تحصیلم را بپردازند و خودم مجبورم هفته‌ای 30 ساعت کار کنم تا خرجم را در بیاورم. تازه، وقتی هم که از سر کار بر می‌گردم نمی‌توانم درس بخوانم چون هم‌اتاقی‌ام تا نیمه‌شب ساز می‌زند. شما بگویید. چه کار می‌توانم بکنم؟ لطفاً یک فرصت دیگر به من بدهید!»
بعضی وقت‌ها افراد برای دفاع از کسی غیر از خودشان هم از توسل به دلسوزی استفاده می‌کنند. برای مثال، کسی که طرفدار رئیس‌جمهور است برای دفاع از او چنین می‌گوید: «قبل از آنکه به رئیس‌جمهور انتقاد کنی، توجه داشته باش که او دشوارترین شغلِ جهان را دارد. باید تا دیروقت بیدار بماند و کار کند، نگران زندگی ما باشد، و سعی کند راهی برای تأمین رفاه همه‌ی ما پیدا کند. سرنوشت جهان آزاد به عملکرد او بستگی دارد و این بار بر دوشش سنگینی می‌کند. خوب است کمی وضعیت این بیچاره را درک کنی!» استفاده از این ترفند به فرد فریبکار کمک می‌کند تا توجه مخاطبان را از افراد بی‌گناهی که به سبب تصمیم‌ها یا سیاست‌های رئیس‌جمهور آسیب دیده‌اند منحرف کند.

▪️ برای تهیه‌ی اینترنتی کتاب اینجا را کلیک کنید.

🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
💢 انتشار چاپ هشتم کتاب «مفهوم‌ها و ابزارهای تفکر نقادانه»


♻️ بخشی از کتاب:


🔳 ملاک‌های ارزشگذاری استدلال نویسنده

1️⃣ غایت: غایت استدلال‌کننده چیست؟ آیا نویسنده غایتش را به طور واضح بیان کرده است؟ یا، آیا می‌توان بر اساس متن نوشته‌اش فهمید که غایت استدلالش چیست؟ آیا غایتش موجه است؟

2️⃣ پرسش: آیا پرسش مورد بحث به‌خوبی بیان شده است؟ آیا واضح و غیرمتعصبانه است؟ آیا شیوه‌ی بیان پرسش به نحوی هست که پیچیدگی‌های موضوع مورد بحث را نشان دهد؟ آیا پرسش و غایت ربط و مناسبت مستقیمی با یکدیگر دارند؟

3️⃣ اطلاعات: آیا شواهد، تجربه‌ها، و/یا اطلاعاتی که نویسنده عرضه کرده مناسبت دارند؟ آیا برای این موضوع حیاتی‌اند؟ آیا اطلاعات عرضه‌شده درست‌اند؟ آیا نویسنده به پیچیدگی‌های موضوع توجه دارد؟

4️⃣ مفهوم‌ها: آیا نویسنده سعی کرده است، به هنگام ضرورت، به مفهوم‌ها وضوح ببخشد؟ آیا شیوه‌ی استفاده از مفهوم‌ها موجه است؟

5️⃣ انگاشته‌ها: آیا نویسنده به مطالبی که انگاشته (یا مسلّم گرفته) حساس بوده است؟ (آیا به انگاشته‌هایی که تردیدافکنی در آنها می‌تواند معقول باشد توجه داشته است؟) آیا نویسنده، در جاهایی که از انگاشته‌های مشکوک استفاده کرده، به مشکل‌هایی که این انگاشته‌ها ممکن است داشته باشند پرداخته است یا از کنار آنها عبور کرده است؟

6️⃣ استنتاج‌ها: آیا نویسنده سیر استدلالی‌ای عرضه می‌کند که به‌خوبی توضیح دهد نتیجه‌های اصلی او چگونه به دست آمده‌اند؟

7️⃣ نظرگاه: آیا نویسنده به استدلال‌ها یا نظرگاه‌های دیگر که مناسبت دارند حساسیت نشان می‌دهد؟ آیا به انتقادهایی که ممکن است بر اساس نظرگاه‌های مناسبت‌دارِ دیگر مطرح شوند توجه دارد و به آنها پاسخ می‌دهد؟

8️⃣ برآیندها: آیا نویسنده به برآیندها و پیامدهای دیدگاه‌هایی که اتخاذ می‌کند حساسیت نشان می‌دهد؟

📚 برای تهیه‌ی اینترنتی کتاب اینجا را کلیک کنید

🌐 کانال «سنجشگرانه‌اندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh
💢 دوره‌ی «فلسفه‌ی دین» در یک فصل (۱۳ جلسه) برگزار می‌شود.

♻️ اين دوره با محوريت كتاب فلسفه‌ورزی درباره‌ی دین، نوشته‌ی آن جوردن و همکاران، و برخی منابع جانبی برای آشنايی بیشتر با فلسفه‌ی دین پيش می‌رود.
♻️ مخاطبان اين دوره افراد دغدغه‌مند و اهل مطالعه‌ای هستند که به مطالعه‌ی فلسفی درباره‌ی باورهای دینی، نسبت ایمان و عقلانیت، استدلال‌ها بر وجود خدا، مسئله‌ی شر، تجربه‌ی دینی، زندگی پس از مرگ و نقد روان‌شناختی و جامعه‌شناختی دین توجه دارند.

♻️ شروع دوره: ٤ مهرماه ۱۴۰۱
♻️ زمان: دو شنبه‌ها ساعت ۱۸ تا ۲۰ (در فضای گوگل‌ميت)
♻️ آخرین مهلت ثبت‌نام: ۳۰ شهريورماه ۱۴۰۱
♻️ هزینه‌ی کل دوره در ابتدای فصل دریافت می‌شود و جلسه‌ای ۸۰هزار تومان برای دو ساعت آموزش است.
♻️ دانشجویان با ارائه‌ی کارت دانشجویی می‌توتنند از ۱۰٪ تخفیف برخوردار شوند.
♻️ دوره به صورت آن‌لاین برگزار می‌شود و بلافاصله بعد از اتمام کلاس فایل صوتی برای استفاده‌ی آف‌لاین مخاطبان در گروه قرار داده می‌شود.
♻️ علاقه‌مندان پس از واریز شهریه به کارت
۵۰۲۹۳۸۱۰۳۹۱۰۳۸۲۵
بانک دی، به نام غزاله حجتی
یا شماره شبا:
IR750660000000204657589006
تصویر فیش واریزی خود را به واتس آپ ۰۹۱۲۴۴۳۰۷۸۴ ارسال کنند.
♻️ برای كسب اطلاعات بيشتر می‌توانيد به همین شماره در واتس‌اپ يا دايركت اينستاگرام ghazal.hojjati پيام دهيد.
♻️ به سؤالاتی که پاسخ آنها در کپشن آمده جوابی داده نمی‌شود.

🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh
Forwarded from پارادوکس (mehdi khosravani)
💢 خشونت معنوی

🔰 درباره‌ی ماجرای مهسا امینی گفته‌اند «موضوع خاصی نبوده؛ ضرب‌وشتمی در کار نبوده؛ فقط او را به یک کلاس توجیهی چهل دقیقه‌ای درباره‌ی حجاب بردیم و خودش دچار عارضه‌ی قلبی/مغزی شد».
🔰 از آن طرف، بعضی‌ها می‌گویند این ادعا دروغ است و لابد ضرب‌وشتمی در کار بوده که مهسا امینی به کما رفته است.
🔰 هر دو طرف در یک چیز مشترک‌اند: فرض هر دو طرف این است که زورچپانیِ منبر و توجیه به یک زن، دختر، پسر، یا مرد، در صورتی که با خشونت فیزیکی همراه نباشد، چندان ظلم شنیعی محسوب نمی‌شود.
🔰 اما شاید مهسا امینی جزء آزاده‌انسان‌های کمیابی است که تاب «هیچ» نوع منبر و توجیه اجباری، حتی محترمانه و مهربانانه و ظاهراً بی‌آزار، را ندارند. از نظر آنها، چندان عجیب نیست که یک دختر جوانِ آزاده، صرفاً به خاطر توهین‌آمیز بودن چنین موقعیتی، از خشم و فشار روحی دچار عارضه‌ی قلبی یا مغزی شود.
🔰 خشونت معنوی گاه کشنده‌تر از خشونت فیزیکی است.

✍🏻 #مهدی_خسروانی

🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
*دوره‌ی مجازی «سرگذشت فلسفه» در طول پاییز ۱۴۰۱ (یک فصل، ۱۳ جلسه) برگزار می‌شود.*

* فصل نخست این دوره در طول تابستان ۱۴۰۱ بر فلسفه‌ی یونان تا پایان قرون‌وسطی تمرکز داشت.

* فصل دوم، که در پاییز ۱۴۰۱ برگزار می‌شود، بر فلسفه‌ی جدید و معاصر متمرکز خواهد بود.

* مخاطبان این دوره گروهی از علاقه‌مندان به مطالعات فلسفی هستند که به سیر تاریخی اندیشه‌های فلسفی توجه دارند و در پی مطالعه‌ی مقدماتی و آگاهی‌های بیشتر در این حوزه هستند.

* شروع دوره: پنجم مهرماه ۱۴۰۱
* زمان: سه‌شنبه‌ها ساعت ۱۸ تا ۲۰ (در فضای گوگل‌ميت)
* آخرین مهلت ثبت‌نام: ۳۰ شهریورماه ۱۴۰۱

* این دوره‌ی آموزشی به درخواست و پیشنهاد فلسفه‌آموزانی برگزار می‌شود که در دوره‌ی بیایید فلسفه بورزیم شرکت داشته‌اند. 

* حضور در دوره‌ی نخست سرگذشت فلسفه برای شرکت در دوره‌ی دوم شرط *نیست* .

* هزینه‌ی کل دوره جلسه‌ای ۸۰هزار تومان برای دو ساعت آموزش است. این هزینه در ابتدای فصل دریافت می‌شود.

* دانشجویان می‌توانند با ارائه‌ی کارت دانشجویی از ۱۰٪ تخفیف برخوردار شوند.

* این دوره به صورت آن‌لاین برگزار می‌شود و بلافاصله بعد از اتمام کلاس فایل صوتی برای استفاده‌ی آف‌لاین مخاطبان در گروه قرار داده می‌شود.

* علاقه‌مندان پس از واریز شهریه به کارت
۵۰۲۹۳۸۱۰۳۹۱۰۳۸۲۵
بانک دی، به نام غزاله حجتی
یا شماره‌ی شبا:
IR750660000000204657589006
تصویر فیش واریزی خود را به واتس‌اپ‌ ۰۹۱۲۴۴۳۰۷۸۴ ارسال کنند.

* برای كسب اطلاعات بيشتر می‌توانيد به همین واتس‌اپ يا دايركت اينستاگرام ghazal.hojjati پيام دهيد.

🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh
Forwarded from پارادوکس (mehdi khosravani)
💢 روانشناسی در خدمت قدرت

🟥 این روزها کم نبودند پیام‌ها و پست‌ها و اظهارنظرهای تخصصی و روشنفکرمآبانه یا به‌ظاهر «از سر دلسوزی» که با مقادیری سوز و گداز و اظهار تأسف‌های فضایی شروع می‌شدند، و در ادامه، با ضمیرهای مجهول و سطرهای سفیدشان عملاً کاری جز عمیق‌تر ساختن زخم‌ها نمی‌کردند. انگار نه انگار که اگر شهامت سخن‌گفتن نداریم، یا هر عذر دیگری مانع‌مان می‌شود، سکوت هم گزینه‌ای است.
🟥 یکی از قله‌های این اظهارنظرهای بی‌شرمانه، نامه محمد حاتمی، رئیس سازمان نظام مشاوره و روانشناسی کشور به رئیسی است. این نامه «همین یک نامه» اگر نه موضوع یک رساله‌ی مستقل، می‌تواند دست‌کم موضوع فصلی از یک کتاب نقد روان‌درمانی باشد.
🟥 متنی که در ادامه می‌آید نوشته‌ی دوست عزیزم امیرحسین مدبرنیا، روان‌پزشک، است که شامل اشاراتی اساسی درباره‌ی همین نامه است.

🔻🔻🔻🔻🔻🔻

⬛️ روانشناسی پتانسیل عظیمی دارد که در خدمت نهاد قدرت باشد. نمونه بارز این امر را می شود در نامه محمد حاتمی رییس سازمان روانشناسی و مشاوره خطاب به ابراهیم رئیسی دید. حاتمی ابتدا درگذشت مهسا امینی را که موجب تالم خاطر مردم شد تسلیت می گوید. به عبارت دیگر او تصویر بزرگتر این «تالم خاطر» را که نظام سرکوب است نادیده می گیرد. و با این شروع می کند که «هرچند مدت اخباری می شنویم» و سپس از خودکشی، قتل در اثر خشونت، و فوت در اثر «سهل انگاری» سخن می گوید که موجب به مخاطره افتادن «امنیت روانی» جامعه می شود. از نظر حاتمی کشتار و سرکوب جوانان ما در زمانی که او نامه را می نویسد آنقدر بی اهمیت بوده که حتی نباید به آن اشاره می شده. توجه کنید ایشان وظیفه تامین سلامت روان جامعه را بر عهده دارد، اما حتی از اشاره به عامل اصلی ناامنی روانی ابا دارد (یا شاید با آن همسویی دارد). فقط همین یک موضوع -یعنی نبود دید همه جانبه- او را فاقد صلاحیت برای ریاست سازمان می کند.

⬛️ او سپس از این مفاهیم به اهمیت «پیشگیری در سلامت روان» می رسد. از نظر او نگاه «درمان محور» اقدامات تمام نهادها، سازمانها و سرمایه های اجتماعی کشور را خنثی می نماید. اگر این عبارت گنگ را ترجمه کنیم، ایشان می خواهد فضایی در کشور بسازد که کسی سمت اعتراض نرود و اقدامات «ارگانها» از جمله ارگانهای سرکوب پذیرفته شده باشد. او سپس از نبود خدمات روانشناسی در نهادهای نظامی و انتظامی گله می کند. اما نمی گوید که نقش روانشناس در مواردی مثل گشت ارشاد یا بازداشت زندانیان سیاسی چیست؟ روانشناس کجای این مسئله ایستاده و چه موضعی دارد؟ آیا او همسو با نهاد قدرت عمل می کند؟ تاکید حاتمی بر نگاه «سلامت محور و پیشگیری» به عنوان اولویت نظام سلامت کشور به خودی خود هیچ اشکالی ندارد. مسئله اساسی آنجاست که او با اینکه از نادیده گرفتن ابعاد روانی اجتماعی می نالد و آن را عامل ناهنجاریهای اجتماعی می داند، کوچکترین اشاره ای به سرکوب و نادیده گرفتن نیازهای اولیه انسان به عنوان ارکان ضروری سلامت روان اشاره نمی کند.

⬛️ او توسعه آموزش «سواد سلامت روان، خودمراقبتی، دیگر مراقبتی و آموزش مهارتهای ارتباطی، کنترل خشم و هیجان» را مهم میداند اما اشاره نمی کند که گاهی جنگیدن برای تامین نیازها و آزادیهای اولیه بهترین (یا تنها) راه خودمراقبتی است. حاتمی فراموش می کند که مهارتهای ارتباطی فقط تا جایی کاربرد دارد که طرف مقابل گوش شنوا داشته باشد. و در نهایت آیا او نمی داند که خشم و هیجان به جای خود می تواند مهمترین نیروی محرکه تغییر و برآورده شدن خواسته های انسان باشد؟ حاتمی در نهایت از ابراهیم رئیسی می خواهد که با نهادی و نهادینه کردن این اصول کلیشه ای به «امنیت روان و آرام بخشی» جامعه کمک کند. به عبارت دیگر، وقتی که تنها راه آرام شدن مردم، برخوردشان با سیستم عامل ناآرامی است، روانشناس حکومتی همراه با نهاد قدرت می خواهد این مشکل را با تغییر مستقیم در مردم حل کند.‌

✍🏾 امیرحسین مدبرنیا، روان‌پزشک

🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
💢 معلم‌مآبی چیست؟
▪️ یعنی اینکه بیش از اندازه شیفته‌ی آموختن به دیگران باشی؛
▪️ یعنی اینکه معلمی را «اصل» بدانی؛
▪️ یعنی اینکه متوجه نباشی منبررفتن در برخی موقعیت‌ها و زمان‌ها چه‌قدر مضحک است؛
▪️ یعنی اینکه متوجه نباشی مواجهه‌ی خونسردانه، سنجشگرانه، و اتوکشیده با موقعیت‌ها هم حدی دارد؛
▪️ یعنی اینکه بالای سر کسی که چاقو خورده بایستی و با او درباره‌ی آلیاژ چاقو یا، بدتر از آن، درباره‌ی نقش کوچک خودش در دعوایی که به چاقوکشی منتهی شده یا، بدتر از همه، درباره‌ی اینکه رذیلت‌هایی دارد که ممکن است باعث چاقوکشی او در آینده بشود، سخن بگویی؛
▪️ یعنی اینکه برای همه چیز، حتی برای پنهان‌کردن ترس‌ات یا انگیزه‌های که نمی‌خواهی به آنها اعتراف کنی، به «آموختن» متوسل شوی.

✍🏻 #مهدی_خسروانی

🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh
Forwarded from پارادوکس (mehdi khosravani)
💢 تحلیل روشنفکرانه یا پارازیت روی صدای حقیقت؟

▫️ «برای مواجهه‌ی عقلانی و منطقی با سخنان دیگران، همواره باید صرفاً خودِ سخن را دید و از پرداختن به انگیزه‌ی گوینده اجتناب کرد.»
▫️ به نظر من، این یکی از مؤلفه‌های تصور خام از مواجهه‌ی عقلانی و منطقی با سخنان دیگران است چون تأکید بیش از اندازه بر این وجه، بسیاری اوقات گمراه‌کننده و عقیم‌کننده‌ی نقد است.
▫️برای مثال، اگر خودمان را به موشکافی منطقی محدود کنیم، در واکنش به کسی مثل عباس عبدی چه باید گفت؟
عبدی در توئیت‌ اخیرش گفته است:
▪️ «یکی از مهمترین علل دوقطبی شدن جامعه، جنگ روایت‌ها بجای کشف حقیقت است. دو طرف ماجرا درگیر این جنگ خانمان برانداز هستند و هر دو سو هم آن را تشدید می‌کنند به این دلیل رسانه میدان اصلی نبرد شده است. حقیقت تنها شهید این جنگ است.»
▫️ چه باید گفت به چنین «تحلیل‌گر»ی که در یک توئیت کوتاه، با معانی ضمنی سخنانش، چندین حقیقت مهم را سر می‌برد؟
▫️آیا به‌راستی مسئله‌ی ما در موقعیت کنونی این است که حقیقت «به اندازه‌ی کافی» روشن نیست؟
▫️آیا دعوت به «کشف» حقیقت همواره به‌جاست؟
▫️ آیا نمی‌توان گفت بعضی وقت‌ها دعوت به «کشف» حقیقت صرفاً تخطئه‌ی احقاق حق، و پارازیت انداختن روی صدای انبوه حقیقت‌هایی است که پیشاپیش مکشوف اند؟
▫️ آیا «دو طرف» منازعه‌ی این روزها، که در این توئیت کوتاه دو بار (و هر دو بار بدون قائل شدن هیچ تمایزی میان «دو طرف») به آنها اشاره شده، واقعاً جایگاه یکسانی دارند؟
▫️ آیا در این «جنگ روایت‌ها»، به‌راستی هیچ کدام از روایت‌ها نتوانسته «تحلیل‌گر کارکشته»ی ما را قانع کند که به حقیقت نزدیک‌تر است؟ واقعاً هیچ یک از این روایت‌ها، ولو اندکی، به حقیقت نزدیک‌تر نیست؟!
▫️ آیا این «دو طرف» منازعه که با شرکت در «جنگ خانمان‌برانداز»، تحلیل‌گر «کارکشته»‌ی ما را نگران کرده‌اند، به یک اندازه در کشیده شدن جنگ به اینجا نقش داشته‌اند؟
▫️ آیا این واقعیت که یک طرف جنگ سال‌ها (شاید ده‌ها سال) برای احقاق مسالمت‌آمیز حق خود کوشیده است دلیلی نمی‌شود که تحلیل‌گر «کارکشته»‌ی ما میان این «دو طرف» فرقی بگذارد؟
▫️ آیا تحلیل‌گر شدیداً «کارکشته»ی ما (که سی سال است به اظهارنظرهای اینچنینی مشغول است) نمی‌داند در موقعیتی که ده‌ها شهید «حقیقی» به خاک افتاده‌اند، سخن گفتن از معنای مجازی شهید و طرح این ادعا که «حقیقت "تنها" شهید این جنگ است»، علاوه بر مبتذل کردن مفهوم حقیقت، به خاک و خون کشیدن دوباره‌ی آن شهیدان واقعی و نمک‌پاشیدن به زخم خانواده‌های آنها و جامعه است؟
▫️ بعید است که تحلیل‌گر کارکشته‌ی ما – هر قدر هم که در تحلیل‌گری بی‌استعداد باشد – اینها را نفهمد. به همین دلیل است که معتقدم ایشان شاهدی تمام‌عیار به سود این مدعاست که «خواباندن صدای حقیقت در پوشش «تحلیل خونسردانه» کار خیلی‌هاست؛ و نمی‌شود همواره با شعار "مواجهه‌ی منطقی" از کنکاش در انگیزه‌های روان‌شناختی و غیرروان‌شناختی این گونه افراد اجتناب کرد».
---
پی‌نوشت: محرکِ این پست، صرفاً توئیت عباس عبدی نبوده. در این روزها ده‌ها نوشته با این ویژگی‌ها مشاهده کرده‌ام.

✍🏻 #مهدی_خسروانی

🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
Forwarded from پارادوکس (mehdi khosravani)
💢 بیژن عبدالکریمی چرا جدی گرفته نمی‌شود؟

♻️ چند سال پیش بود که بیژن عبدالکریمی در ویدیویی که به شکل‌های گوناگون و با افکت‌ها و موسیقی‌های به‌اصطلاح تأثیرافزا، بارها و بارها منتشر شد (اینجا) شکوه کرد که این کشور بدون علی دایی و علی کریمی ها کشور نخواهد بود اما بدون بیژن عبدالکریمی‌ها کشور خواهد بود و اضافه کرد که در این کشور «احساس طفیلی بودن» می‌کند.
♻️ درست است که اهل فلسفه در ایران قدر نمی‌بینند (و فعلاً به این بحث کاری ندارم که چه نسبتی میان فلسفه‌ورزی و انتظار قدر دیدن از دیگران وجود دارد و در کدام کشورها، کدام «نوع» از اهل فلسفه ممکن است ارجی داشته باشند). اما به گمانم قدردانی نکردن مردم از متفکرانی مثل عبدالکریمی از قضا می‌تواند یکی از معدود نشانه‌های سلامت فکرشان باشد.
♻️ در سنت فکری ما و حتی در میان متفکران معاصر ما – و نه فقط ما – کم نبوده‌اند کسانی که انتظار داشته‌اند بدون آنکه فهمیده شوند پذیرفته شوند. از این هم بدتر: گاه از پیچیده‌ نمایاندن اندیشه‌ی خودشان و سلب اعتماد‌به‌نفس مخاطب، به عنوان تاکتیک یا حتی راهبردی برای برای ژرف نشان‌دادن اندیشه‌شان استفاده کرده‌اند.
♻️ این شیوه، سال‌ها یا قرن‌ها وافی به مقصود بوده، اما خبر خوش این است که «ظاهراً» دارد کارایی‌اش را از دست می‌دهد. مخاطبان، در مقایسه با قبل، کمتر مرعوب عنوان دانشگاهی یا غیردانشگاهی افراد می‌شوند و حرف‌های عجیب‌شان را باور می‌کنند.
♻️ بله جناب عبدالکریمی، مخاطب شما، هر قدر هم که همدل باشد، نمی‌تواند با شنیدن دلیل‌هایی از این دست (اینجا) از زبان کسی که قاسم سلیمانی را اسطوره نامیده و می‌گوید امیدش فقط به بچه‌های سپاه است و معلوم نیست مردم اساساً چه جایگاهی در امیدهایش دارند و ... به‌سادگی بپذیرد که خیابان را (که طبق قوانین همین نظام حق‌اش است) دودستی تقدیم اسطوره‌های شما کند. مخاطب امروز شما نمی‌تواند با فتوای «ساده‌اندیشانه» بودن تصوراتش یا با شنیدن کلمه‌ی «پرابلماتیک» همه‌ی آنچه وجدان می‌کند را نادیده بگیرد و پیش خودش بگوید «لابد استاد یک چیزی می‌داند که می‌گوید».
♻️ فرض را بر این می‌گذاریم که خدشه‌ای در انگیزه‌های‌تان نیست. حتی فرض را بر این می‌گذاریم که دلیل‌های جدی‌تری برای مدعاهایتان دارید که ممکن است بنا بر ملاحظاتی قادر به گفتن‌شان نباشید. اما شما هم اگر به‌راستی دغدغه‌ی منش فلسفی دارید، باید خوشحال شوید که مخاطب‌تان به خاطر دلیل‌هایی که ممکن است در ذهن شما یافت شوند یا نشوند، چشم بر حقایق ساده، روشن، و اساسی که پیش چشم‌اش هستند نمی‌بندد.؛ که برای «صداقت فکری» ارزش قائل است و حتی علی کریمی را، با همه‌ی کم‌سوادی‌اش، بیشتر از متفکرانی مثل شما جدی می‌گیرد.

✍🏻 #مهدی_خسروانی

🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
Forwarded from پارادوکس (mehdi khosravani)
💢 اسارت بدن و اسارت ذهن

✍🏾 کاوه بهبهانی

♻️ باید اعترافی کنم: باور کنید یا نه، من تا امروز نرقصیده‌ام! اما چرا؟

♻️ تن آدمی به خمیرِ بازی می‌ماند و می‌توان آن را شکل داد. قدرت‌های سیاسی تمامیت‌طلب و ایدئولوژی‌های دیگری‌ستیز، احساس شرم و گناه را، مثل یک چیپِ کامپیوتری، توی روان آدمی کار می‌گذارند و با این کار، بدن او را تسخیر می‌کنند. بر شهروندانی که وجدان معذب دارند و خود را گناهکار می‌دانند ساده‌تر می‌توان چیره و مسلط شد.

♻️ اساساً یکی از سازوکارهای اِعمال قدرت همین است که شهروندان، از درون، از سرپیچی‌کردن و تخطی، احساس شرمساری کنند. نهاد قدرت با همین سازوکار خودش را داخلِ ذهن شهروندان کار می‌گذارد و تن شهروندان را مطیع و رام می‌کند. در واقع از آنجا که در جهان بیرون به تعداد تک‌تک شهروندان پلیس و مأمورِ قانون وجود ندارد، حاکمیت، تویِ ذهن هر کدام از شهروندانش یک پلیسِ‌کوچک کار می‌گذارد. همین پلیس کوچک، باتون‌به‌دست، تن شهروند را کنترل می‌کند. و نباید خیال کرد ذهن چیزی ورایِ تن است. ذهنِ بی‌کالبد، روحِ مجردِ نیالوده به تن، تناقض است و یاوۀ اعصار خرافی کُهن. ذهن را که کنترل کنید تن را کنترل کرده‌اید و برعکس. حرکات و ژست‌های بدنی مهندسی‌شده‌اند. یکی از فیلسوفان معاصر، در بحث از «تنِ رام/ docile body» از «آناتومی سیاسی» و «مکانیکِ قدرت» می‌گوید (و مکانیک شاخه‌ای از فیزیک است که به حرکت اجسام می‌پردازد).

♻️ خلاصه این که، اگر بخشی از زنان روسریِ خود را از پسِ جمجمه به دورِ گردن منتقل نکرده‌اند یا حتی حجاب کامل دارند این لزوماً به معنای موافقت و همدلی آن‌ها با حجاب اجباری یا حتی حجاب شخصی نیست. ذهنیت کهنه تنِ‌شان را معذب کرده. عمری در کتاب‌های درسی، در تلویزیونِ نفتی و در پای منابر به زنان این سرزمین گفته‌اند کار درست پوشاندن سر و گردن است و کسی که چنین نکند، در دوزخ الاهی، چنان خواهد شد که مگو.

♻️ زنان نباید از بَر و روی خود شرمگین باشند، چنانکه من از قامت ناساز. شرمسار نبودن از تنِ خویش، کنش‌گری سیاسی است.

🌐 تلگرام نویسنده / اینستاگرام نویسنده

🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
Forwarded from پارادوکس (mehdi khosravani)
💢 حق‌کشی، با توسل به حقیقت

▪️ فیلسوفانی مثل ویتگنشتاین، آستین، و جان سرل بر نکته‌ای تأکید می‌کردند که به گمان من یکی از اساسی‌ترین بینش‌های تاریخ فلسفه است:
«زبان»، دردرجه‌ی اول، یک «فعّالیت» است؛ فعالیتی درهم‌تنیده با فعالیت‌های دیگر ما که درنسبت با آن فعّالیت‌های دیگرفهمیده می‌شود.
▪️ طبق این بینش، «بیان حقیقت» فقط یکی از صدها کاری است که ما انسان‌ها با پدیده‌ای به اسم «زبان» انجام می‌دهیم. ما با زبان قول می‌دهیم، تشویق می‌کنیم، سرکوب می‌کنیم، و ... .
▪️ واژه‌ها و جمله‌ها، یک مشت پدیده‌ی بی‌جان نیستند؛ بیشتر شبیه مهره‌های یک بازی یا نشانه‌هایی هستند که برای مشارکت در کنش‌های اجتماعی قراردادی و قاعده‌مند به کار می‌روند. حقایق (جمله‌های بیان‌گر حقیقت) نیز یک مشت نمونه‌ی میکروسکوپیِ بی‌جان نیستند که بتوان آنها را زیر میکروسکوپ گذاشت و جدا از حقایق دیگر بررسی کرد. «بیان یک حقیقت» نیز در بافتار و موقعیتی که حقیقت در آن بیان می‌شود معنا می‌یابد.
▪️ از یک تصویرسازی کهن استفاده می‌کنم. فرض کنید شما و همراهان‌تان تمام راه‌های سازش با گروهی دیگر را آزموده‌اید، اما اکنون کار به جنگ کشیده شده است و در میانه‌ي میدان کارزار در چند قدمی دشمنی هستید که، بی هیچ نشانه‌ای از تردید، با شمشیر افراشته به سمت‌تان می‌آید تا آن را با تمام توان بر گردن شما فرود بیاورد. در اینجا اگر یک دوستِ بیش از حد خردمند، کنارتان سبز شود و حقایقی از این دست را یادآوری کند که «اگر فرار کنیم و دوباره برای گشودن باب صلح بکوشیم، هنوز "ممکن است" زنده بمانیم و راهی برای پرهیز از جنگ باز شود» یا این حقیقت اخلاقی را متذکر شود که «در صورت کشته‌شدن دشمن، فرزند بی‌گناه‌اش را یتیم کرده‌ایم»، بیش از آنکه حقیقتی را بیان کرده باشد، عملی انجام داده است: مردد ساختن شما درزمانیکه جای تردید نیست، پرت کردن حواس شما ازجزئیات حرکات دشمن که ندیدنِ یکی از آنها ممکن است به قیمت جان‌تان تمام شود، و سنگین‌کردن شانه‌های شما با بار «مسئولیت اخلاقی» نابه‌جا درزمانیکه به تمام توان‌تان برای ضربه‌زدن به دشمن نیاز دارید.
▪️ اینکه چه زمانی را برای بیان کدام حقیقت انتخاب می‌کنیم گاه مهم‌تر از خود حقیقت است. آدم‌های ویتگنشتاین و آستین نخوانده هم، با اندکی عقل سلیم، این را می‌فهمند؛ می‌فهمند که برخی «بیان حقیقت»ها درخدمت حق‌کشی عمل می‌کنند.
▪️ مشکل اینجاست که برخی روشنفکران (از جمله در موقعیت امروز ما)، تحت تأثیر تعلقات‌شان، از توجه به آن عاجز و امیدوار اند که دیگران نیز حقوق مسلم خودشان را در حاشیه گذاشته و به ستایش آنها به سبب حقیقت‌پراکنی‌های بی‌اهمیت یا کم‌اهمیت‌شان مشغول شوید

✍🏻 #مهدی_خسروانی

🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
Forwarded from پارادوکس (mehdi khosravani)
💢 نچ‌نچ کافی نیست!

▫️ با توجه به اینکه این روزها بخش بزرگی از جامعه‌ی ما در حال یک مباحثه‌ی جمعی است، بد ندیدم بخشی از کتابی که هم‌اکنون در حال بازنویسی‌اش هستم و به «مباحثه‌ی عمومی» مربوط می‌شود را اینجا بیاورم.
---
▫️ ... بنابراین، با پیشنهادهایی درباره‌ی مسیرهای بهترِ رو به جلو در مباحثه حاضر شوید. دیدگاه یا گزینه‌ی خودتان را پیش بکشید، نه اینکه فقط به دنبال با خاک یکسان‌کردن طرف مقابل باشید. بگویید در آن موقعیت و برای مقابله با آن مشکل چه باید کرد؛ نه اینکه فقط اظهار تأسف کنید و بگویید «نه نه این کار را نباید کرد ... نه نه آن کار را نباید کرد و ...» یا «نه نه فلان کار ممکن است هزینه‌ای داشته باشد ... بهمان کار ممکن است برای عده‌ای خوشایند نباشد و ...». راهکاری واقعی پیشنهاد کنید؛ چیزی که امکان‌پذیر باشد و بتوان به آن امید داشت، یا دست‌کم چرخشی مثبت در بحث ایجاد کند.
---
پی‌نوشت یک: مقایسه کنید با سخنان کسانی (عمدتاً اصلاح‌طلبان) که در این چند هفته صرفاً بر «پرهیز دادن» تمرکز کرده‌اند.
پی‌نوشت دو: ممکن است بگویید «تو خودت در این چند هفته در کار "با خاک یکسان‌کردن" برخی افراد بوده‌ای». پاسخم این است: اتفاقاً دلیل رویکرد منفی‌ام این بوده که آن افراد فقط بر تخطئه یا تضعیف کسانی که دارند کار ایجابی می‌کنند تمرکز کرده‌اند.

✍🏻 #مهدی_خسروانی

🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
💢 منطق با کارکرد باتوم
♻️ متأسفانه این «آقا معلم» تنها نیست. این روزها زیاد دیده‌ام افرادی را که با چماق منطق، عقلانیت، تفکر نقادانه، پرهیز از احساسات‌زدگی، روشنفکری، عقلانیت، و مقولات مشابه خواسته‌اند اهداف خودشان را پیش ببرند یا منافع شخصی یا گروهی خودشان را پی بگیرند.
♻️ به نظر من، این اتفاقی نیست. مقولاتی مثل منطق و ... واقعاً پتانسیل‌اش را دارند که در موقعیت‌هایی مثل موقعیت فعلی ما به ضد خودشان تبدیل شوند. البته این «آقا معلم» نمونه‌ای افراطی و رسواست که اساساً ارزش بررسی و نقد ندارد؛ ولی از آنجا که نمونه‌های فراوان دیگری هم هستند که کار خودشان را کمی ظریف‌تر پیش می‌برند، در روزهای آینده، در مطالبی جداگانه با عنوان «تفکر نقادانه چه نیست» چند نمونه‌ی مشخص را که به طور خاص به سنجشگرانه‌اندیشی مربوط می‌شوند بررسی خواهم کرد.
♻️ مطمئناً کسی نمی‌تواند ادعا کند که برداشت او از مفاهیمی مثل تفکر نقادانه و ... کامل یا برتر از دیگران است. اما کسی هم نمی‌تواند با تمسک به برداشت‌های محدود و چماقی از این مفاهیم، هر طور خواست از آنها استفاده کند.

✍🏻 #مهدی_خسروانی

🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh
💢 فتیشیسم خونسردی

▫️ تفکر نقادانه چه نیست - بخش 1

♻️ نمی‌شود منکر شد که یکی از مؤلفه‌های مهم سنجشگرانه‌اندیشی (تفکر نقادانه) پرهیز از هیجان‌زدگی و احساساتی‌گری است: پرهیز از میدان‌دادن بیجا یا بیش از اندازه به هیجان و احساس. همه‌ی ما با کمی جست‌وجوی ذهنی می‌توانیم نمونه‌های فراوانی از احساساتی‌گری مخرب را – چه در زندگی شخصی چه اجتماعی – بیابیم. شاید به همین دلیل است که بعضی وقت‌ها علاقه‌مندان به سنجشگرانه‌اندیشی از آن طرف بام می‌افتند و گمان می‌کنند اجتناب از احساسات و هیجان‌ها یک اصل مطلق است.
♻️ از همین گردنه است که برخی شیفتگان سنجشگرانه‌اندیشی به سراشیبی فتیشیسم می‌افتند. همان طور که یک فرد مبتلا به فتیشیسم جنسی همه‌ی تمرکزش را روی لباس زیر جنس مخالف می‌گذارد و به جای عشق‌بازی طبیعی، همه یا تقریباً همه‌ی فعالیت جنسی‌اش، متوجه، مثلاً، شورت یا سینه‌بند جنس مخالف می‌شود، برخی (بسیاری) از شیفتگان یا مدعیان سنجشگرانه‌اندیشی و عقلانیت و روشنفکری نیز همه‌ی شرط‌ها و اصول سنجشگرانه‌اندیشی را رها کرده و کل تمرکزشان را بر خونسردی و پرهیز از هیجان (یا خونسردنمایی و نمایش پرهیز از هیجان) می‌گذارند.
♻️ به نظرم، این پرستشِ خونسردی و، از آن بدتر، سعی در تخطئه‌ی آشکار یا پنهان کسانی که رویه‌ای دیگر در پیش می‌گیرند می‌تواند خودش به مصداق تمام‌عیار بی‌خردی تبدیل شود. زیاد نیستند موقعیت‌هایی که انسان باید خودش را به دست هیجان‌هایش بسپارد؛ اما از نشانه‌های بی‌خردی این است که «هرگز» اختیارش را به دست هیجان‌هایش نسپارد. زیاد نیستند موقعیت‌هایی که انسان باید به خشم‌اش میدان بدهد؛ اما تشخیص‌ندادن این موقعیت‌ها – یا به رسمیت شناختن خشم اما، در کنارش، تخطئه‌ی «هر گونه عمل قابل ملاحظه بر اساس خشم» - نیز می‌تواند نشانه‌ی نقصان عقل باشد

♻️ یکی از بارزترین نمونه‌های فتیشیسم خونسردی این است که، با مستمسک قرار دادن عقلانیت، یأس یا خشم پایدار و همه‌گیر در یک جامعه را صرفاً هیجانی بدانیم که باید فرو خورد یا متوجه چیزی جز موضوع حقیقی خشم کرد.
♻️ اگر درباره‌‌ی بیمارگونه‌بودن فتیشیسم جنسی تردیدی وجود دارد، درباره‌ی بیمارگونه‌بودن فتیشیسم خونسردی تقریباً هیچ تردیدی نیست، چون آشکارا این پتانسیل را دارد که به خفه‌کردن فرد و جامعه کمک کند.
♻️ مطلق‌کردن تقریباً هر چیزی پیامدهای ویران‌گر دارد، از جمله مطلق‌کردن حضور عقل. یکی از نشانه‌های عقل سالم این است که خودنمایی هیستریک نداشته باشد و به خفه‌کننده‌ی هر چیزی غیر از خودش تبدیل نشود.

✍🏻 #مهدی_خسروانی

🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh
💢 استدلال‌گرایی بی قید و شرط

تفکر نقادانه چه نیست - بخش 2

♻️ فرض کنید دارید در خیابان راه می‌روید که یک قلتشن جلویتان را می‌گیرد و بی‌مقدمه شما را «مادرفلان» خطاب می‌کند و دو سه جمله که به «دلیل» شباهت دارند نیز ضمیمه می‌کند. چه می‌کنید؟ سلامی عرض می‌کنید و پس از تشکر بابت اینکه شما را قابل دانسته و نظر مستدل‌اش را با شما در میان گذاشته، و ضمن ابراز امیدواری برای سازنده بودن بحث، دلیل‌های مادرفلان نبودن خودتان را بر می‌شمارید و، با کسب اجازه از جناب قلتشن، مغالطه‌هایش را ذکر می‌کنید و در پایان متواضعانه اعلام می‌کنید که «البته باب بحث همچنان گشوده است و هیچ کس محیط به حقیقت نیست و جهت فیض‌بردن از منظرهای دیگر، از ادامه‌ی گفت‌وگو در این باره استقبال می‌کنید»؟
♻️ احتمالاً خیر. شما اساساً سخن چنین شخصی را یک نظر یا ادعای قابل نقد نمی‌بینید، حتی اگر چیزی شبیه استدلال هم به آن الصاق شده باشد. او دارد به شما «توهین» می‌کند و شما، بسته به موقعیت، یا مبادرت به تضاربِ غیرآراء می‌کنید، یا از کنارش رد می‌شوید یا ... .
♻️ این نمونه‌ی کاریکاتوری شاید مقدمه‌ی ملموسی برای ورود به این بحث باشد که در مقابل هر سخنی، ولو ظاهراً استدلالی، نباید وارد تحلیل استدلال و مغالطه‌یابی «متعارف» شد.*
♻️ بعضی وقت‌ها نفسِ طرح موضوع توهین‌آمیز است (نمونه از بحث‌های این روزها: حرف‌های کسانی مثل رائفی‌پور، علم‌الهدی، علی مطهری یا، بعضاً، کسانی که از جایگاه عقل کل و زیر پوشش دلسوزی و خیرخواهی، کل حرکت اعتراضی جامعه را به غلبه‌ی خشم بر عقل تقلیل می‌دهند – تو گویی عقلانیت و دلسوزی و خیرخواهی فضیلت‌های انحصاری ایشان است).
♻️ بعضی وقت‌ها موضع‌گیری‌ها یا بحث‌ها توهین‌آمیز نیستند اما هدف از طرح آنها چارچوب‌سازی‌های کاذب برای مباحثه‌های عمومی، القای فله‌ایِ پیش‌فرض‌های کاذب، یا طرح موضوعات کم‌اهمیت برای به حاشیه راندن موضوعات مهم است؛ نمونه‌ی بارزش گفت‌وگوهای تلویزیونی اخیر که اگر ده یا بیست سال پیش صورت می‌گرفتند شاید می‌شد قضاوتی دیگر درباره‌شان داشت.
♻️ نحوه‌ی واکنش به این گونه موضوع‌گیری‌ها (که گاه ظاهر استدلالی دارند) به موقعیت بستگی دارد، اما مسلم آنکه واکنش به آنها از طریق استدلال‌پردازیِ متعارف نه‌تنها «گام گذاشتن در مسیر کشف حقیقت یا مفاهمه» نیست، بلکه، در سطحی دیگر، کمک به القای فریب است. وقتی شما شروع به نقد متعارف کسی مثل یامین‌پور و رائفی‌پور می‌کنید، پیش از هر چیز، در القای یک دروغ بزرگ مشارکت کرده‌اید: اینکه موضع آنها ارزش نقد دارد.
(چهره‌هایی از قبیل یامین‌پور و ... نمونه‌های تیپیکال اند؛ برای پرهیز از ایجاد مناقشه‌ی غیرلازم، یافتن مصداق‌های مرزی‌تر – که برخی از آنها در میان اصلاح‌طلبان یا حتی اپوزیسیون هستند – را به خواننده واگذار می‌کنم.) در مواجهه با این گروه دوم، اگر هم نخواهیم به نقد با پتک روی بیاوریم، یکی از ضروری‌ترین اصول این است که نگذاریم شیوه‌ی ورودمان به مباحثه‌ی استدلالی به تثبیت چارچوب‌های آنها کمک کند.
♻️ نمونه‌ی بارز دیگر از موقعیت‌هایی که نباید وارد استدلال‌پردازی متعارف شد زمانی است که دعوت به استدلال و گفت‌وگو و ... صرفاً بخشی از یک بازی سلطه است از طرف کسانی که همه‌ی شواهد از غیرصادقانه بودن دعوت‌شان حکایت می‌کنند و از صحنه‌سازی استدلال و گفت‌وگو هدف دیگری دنبال می‌کنند.
♻️ آنچه گفته شد نیاز به پردازش جامع‌تر و محتاطانه‌تر و ارائه‌ي معیارهای دقیق‌تری دارد تا از دل‌اش «توجیه استدلال‌گریزی» بیرون نیاید. با این حال، گمانم این است که کم‌توجهی به شرایط پیشینی استدلال‌پردازی (که به نظر من، این روزها پررنگ است) انتشار آن علی‌رغم کاستی‌ها را توجیه می‌کند.

* بیشتر کتاب‌های تفکر نقادانه بر بحث شناسایی و تحلیل و ارزیابی استدلال تمرکز می‌کنند؛ و این به نظر من نقطه‌ی ضعف‌شان است. در بین نظریه‌های سنجشگرانه‌اندیشی، نظریه‌ی ریچارد پل، با آنکه صورت‌بندی دقیقی ندارد، حاوی مفاهیمی مثل «غایت» استدلال است که می‌تواند از این جهت سودمند باشد.

✍🏻 #مهدی_خسروانی

🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
🆔 @sanjeshgaraneh
Forwarded from پارادوکس (mehdi khosravani)
💢 بیانیه‌ی گروهی از مترجمان در پشتیبانی از جنبش «زن زندگی آزادی»

🔰 بخشی از بیانیه که من نیز، با افتخار، بکی از امضاکنندگان‌اش هستم:

ما مترجمان همیشه متن‌ها را پس از اتمامشان ترجمه کرده‌ایم. متنی که اکنون در ایران نوشته می‌شود هزاران نویسنده دارد و همزمان با نوشته‌شدنش به یک زبان ترجمه می‌شود. در این ترجمه اما تنها باید دستور زبان این جنبش را دانست
...
ما مترجمان در کنار میلیون‌ها شهروند در برابرِ همه‌ی مظاهر سلطه که همگان را، خصوصاً زنان را، به انواع انقیادها زنجیر کرده است می‌ایستیم، در برابر همه‌ی تبعیض‌ها و ممنوعیت‌هایی که زندگی را در این کشور به بقای صِرف در اردوگاه‌های کار اجباری شبیه کرده است می‌ایستیم، ما در برابر فساد گسترده و دم‌افزونی که فقر افسارگسیخته و استیصالی بی‌سابقه را بر اکثر شهروندان تحمیل کرده است می‌ایستیم، ما در برابر یکایک قوانین و اقدامات موحشی که زندگی عمومی و خصوصی شهروندان را با رعب و وحشت دائمی عجین کرده است می‌ایستیم. ما در برابر دروغ‌های موهن و نفرت‌انگیز و بی‌پایان می‌ایستیم. پرسشی اگر همچنان باقی مانده باشد این است که در برابر این میزان از استبداد و فقر و فساد و تبعیض و ویرانی زیست‌محیطی چه کاری جز ایستادن در کنار این جوانان آزادی‌خواه می‌توان کرد، جوانانی که جانشان را بر سر دست گرفته‌اند و به مدنی‌ترین صورت ممکن برای احقاق حقوق بنیادین خود به پا خاسته‌اند و در خون خویش غلتیده‌اند؟ ما را هیچ‌چیز از ایشان جدا نخواهد کرد.
...
امضاکنندگان این بیانیه در پایان خاطرنشان کرده‌اند که از این پس کوشش‌شان برای رسیدن به آزادی و عبور از سانسور را دو چندان می‌کنند و در پایان نیز خواهان آزادی زندانیان سیاسی شده‌اند.

🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @ppaaraadoxx
2024/09/27 00:19:48
Back to Top
HTML Embed Code: