Forwarded from پارادوکس (mehdi khosravani)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 یک معرفی خوب از کتاب
«هنر حرف حساب زدن»
🔰 با مراجعه به این لینک و ارائه کد تخفیف در مرحله آخر خرید، میتوانید کتاب را با 15 درصد تخفیف خریداری نمایید. کد تخفیف: khosravaanii
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @paradoxizer
«هنر حرف حساب زدن»
🔰 با مراجعه به این لینک و ارائه کد تخفیف در مرحله آخر خرید، میتوانید کتاب را با 15 درصد تخفیف خریداری نمایید. کد تخفیف: khosravaanii
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @paradoxizer
Forwarded from پارادوکس (mehdi khosravani)
💢 امشب ساعت 10
🔰 جلسه معرفی و بررسی کتاب هنر حرف حساب زدن، نوشته آنتونی وستن، ترجمه امیرحسین بهرام نژاد، ویرایش و بازنویسی مهدی خسروانی، ناشر: اریش
برگزارکننده: آکادمی فلسفی مارزوک
محل برگزاری: گروه آکادمی
شرکت در جلسه آزاد و رایگان است.
برای شرکت در جلسه از طریق لینک زیر به گروه آکادمی بپیوندید:
https://www.tg-me.com/+kNTrH-rWkmk0MzA0
🔰 با مراجعه به این لینک و ارائه کد تخفیف در مرحله آخر خرید، میتوانید کتاب را با 15 درصد تخفیف خریداری نمایید. کد تخفیف: khosravaanii
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @paradoxizer
🔰 جلسه معرفی و بررسی کتاب هنر حرف حساب زدن، نوشته آنتونی وستن، ترجمه امیرحسین بهرام نژاد، ویرایش و بازنویسی مهدی خسروانی، ناشر: اریش
برگزارکننده: آکادمی فلسفی مارزوک
محل برگزاری: گروه آکادمی
شرکت در جلسه آزاد و رایگان است.
برای شرکت در جلسه از طریق لینک زیر به گروه آکادمی بپیوندید:
https://www.tg-me.com/+kNTrH-rWkmk0MzA0
🔰 با مراجعه به این لینک و ارائه کد تخفیف در مرحله آخر خرید، میتوانید کتاب را با 15 درصد تخفیف خریداری نمایید. کد تخفیف: khosravaanii
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @paradoxizer
Forwarded from پارادوکس (mehdi khosravani)
💢 چاپ سوم کتاب «هنر حرف حساب زدن» منتشر شد.
❇️ بخشی از کتاب:
🔰 صادقانه بگویم، اگر طرف مقابل شما پیوسته به روشهای حقیرانه متوسل میشود، بدانید که احتمالاً در این کار بسیار ورزیدهتر، مجهزتر، و دریدهتر است. اینجا میدان بازی شما نیست؛ شما در این بازی برنده نمیشوید. پس بازی را به زمینی که در آن دست بالا را دارید (یعنی استدلال خوب) بکشانید. اولاً کار درست همین است و ثانیاً، حالا که کتاب «هنر حرف حساب زدن» را خواندهاید، در این کار برتری دارید.
🔰 پس، استدلال خودتان را به سرراستترین و فکورانهترین شکلی که میتوانید عرضه کنید. چیز مثبتی عرضه کنید. نظر طرف مقابل را بهخوبی بشنوید و به بهترین شکلی که میتوانید به او پاسخ دهید و ارتباط برقرار کنید. اما توجه داشته باشید که نمیتوانید نقطة پایان بر بحث بگذارید؛ مباحثه ادامه خواهد داشت. عمر کوتاه است و بحث دراز. از یک جایی به بعد، لازم است کنار بروید و بگذارید طرف مقابل و مخاطبان مباحثه به آنچه شنیدهاند بیندیشند.
🔰 با مراجعه به این لینک و ارائه کد تخفیف در مرحله آخر خرید، میتوانید کتاب را با 15 درصد تخفیف خریداری نمایید. کد تخفیف: khosravaanii
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @paradoxizer
❇️ بخشی از کتاب:
🔰 صادقانه بگویم، اگر طرف مقابل شما پیوسته به روشهای حقیرانه متوسل میشود، بدانید که احتمالاً در این کار بسیار ورزیدهتر، مجهزتر، و دریدهتر است. اینجا میدان بازی شما نیست؛ شما در این بازی برنده نمیشوید. پس بازی را به زمینی که در آن دست بالا را دارید (یعنی استدلال خوب) بکشانید. اولاً کار درست همین است و ثانیاً، حالا که کتاب «هنر حرف حساب زدن» را خواندهاید، در این کار برتری دارید.
🔰 پس، استدلال خودتان را به سرراستترین و فکورانهترین شکلی که میتوانید عرضه کنید. چیز مثبتی عرضه کنید. نظر طرف مقابل را بهخوبی بشنوید و به بهترین شکلی که میتوانید به او پاسخ دهید و ارتباط برقرار کنید. اما توجه داشته باشید که نمیتوانید نقطة پایان بر بحث بگذارید؛ مباحثه ادامه خواهد داشت. عمر کوتاه است و بحث دراز. از یک جایی به بعد، لازم است کنار بروید و بگذارید طرف مقابل و مخاطبان مباحثه به آنچه شنیدهاند بیندیشند.
🔰 با مراجعه به این لینک و ارائه کد تخفیف در مرحله آخر خرید، میتوانید کتاب را با 15 درصد تخفیف خریداری نمایید. کد تخفیف: khosravaanii
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @paradoxizer
Forwarded from خانهٔ آگاهی
💢 جلسه معرفی و بررسی کتاب دنیای سارا؛ تفکر نقادانه برای کودکان
✍️ نوشته: لیندا الدر
✍️ ترجمه و بازنویسی: مهدی خسروانی
📚 ناشر: کرگدن
⏱ زمان و محل برگزاری: جمعه 19 آبان، ساعت 22، گروه «خانه آگاهی» در تلگرام
🌐 لینک گروه خانه آگاهی:
https://www.tg-me.com/Khaneh_Agahi1
⭕️ برای تهیه کتاب با کد تخفیف 15 درصد به سایت ناشر (اینجا) مراجعه نمایید.
کد تخفیف: K-Sara15
❇️ کانال خانه آگاهی:
https://www.tg-me.com/Khaneh_Agahi
✍️ نوشته: لیندا الدر
✍️ ترجمه و بازنویسی: مهدی خسروانی
📚 ناشر: کرگدن
⏱ زمان و محل برگزاری: جمعه 19 آبان، ساعت 22، گروه «خانه آگاهی» در تلگرام
🌐 لینک گروه خانه آگاهی:
https://www.tg-me.com/Khaneh_Agahi1
⭕️ برای تهیه کتاب با کد تخفیف 15 درصد به سایت ناشر (اینجا) مراجعه نمایید.
کد تخفیف: K-Sara15
❇️ کانال خانه آگاهی:
https://www.tg-me.com/Khaneh_Agahi
Forwarded from برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند
🔹 درسگفتار:سرنوشت علم در مهندسی ایران
🔸 با حضور حسن بلورچی
مهندس شیمی امیرکبیر، دکتری مهندسی شیمی دانشگاه تکنولوژی کمپین فرانسهUTC,فوق دکترا علوم مواد و نانو کوتینگ دانشگاه ویندزر کانادا.
🕒 زمان جمعه ۳ آذر ماه ،۱۴۰۲
" ۲۴ نوامبر ۲۰۲۳"
ساعت ۲۲ بوقت تهران
❣️ از همراهی شما سپاسگزاریم...
لینک کانال,دکتر بلورچی
🔗 لینک حضور:
https://www.tg-me.com/+kNTrH-rWkmk0MzA0
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
🔹 درسگفتار:سرنوشت علم در مهندسی ایران
🔸 با حضور حسن بلورچی
مهندس شیمی امیرکبیر، دکتری مهندسی شیمی دانشگاه تکنولوژی کمپین فرانسهUTC,فوق دکترا علوم مواد و نانو کوتینگ دانشگاه ویندزر کانادا.
🕒 زمان جمعه ۳ آذر ماه ،۱۴۰۲
" ۲۴ نوامبر ۲۰۲۳"
ساعت ۲۲ بوقت تهران
❣️ از همراهی شما سپاسگزاریم...
لینک کانال,دکتر بلورچی
🔗 لینک حضور:
https://www.tg-me.com/+kNTrH-rWkmk0MzA0
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
Forwarded from پارادوکس (mehdi khosravani)
💢 منتشر شد:
📚 دو شمارهی جدید از مجموعهی «جستارنامه» منتشر شدند.
.
✅ جستار «نقدی فلسفی به یالوم»، نوشتهی شلومیت شوستر، که جزء دستهی «جستارهای آبی» است و مخاطبش عموم علاقهمندان به مطالعه، خصوصاً آثار روانشناختی، و بهویژه آثار اروین یالوم است.
و
✅ جستار «فلسفهی تحلیلی؛ چیستی، خاستگاه، و چشمانداز»، نوشتهی پی.ام.اس هکر (اسلاید دوم) که جزء دستهی «جستارهای قرمز» است و فلسفهورزان حرفهای و علاقهمندان جدی فلسفه میتوانند از آن بهره بگیرند.
.
♻️ این دو جستار نیز همانند جستار اخلاق زدگی فعلاً به صورت پیدیاف و در دو فرمت منتشر میشوند: فرمت موبایل (با فونت درشت، برای مطالعه روی موبایل) و فرمت لپتاپ (با فونت عادی، برای مطالعه روی لپتاپ و پرینت روی آ.چهار).
شیوهی انتشار این جستارها، همانند کتاب چگونه درباره سکس بیشتر بیندیشیم به صورت «پرداخت اختیاری» است: یعنی فایل جستار ابتدا برای خواننده ارسال میشود و خواننده میتواند هزینه آن را هر زمان که مایل است و با هر میزان تخفیف که مایل است پرداخت نماید. بهای فایل پیدیاف جستار «فلسفهی تحلیلی ...» 35 هزار تومان و بهای فایل «نقدی فلسفی به یالوم» 20 هزار تومان است.
.
‼️ برای دریافت فایلها به آیدی زیر پیام بدهید:
https://www.tg-me.com/Mkhosravaanii
ناشر: کانال پارادوکس:
🆔 @paradoxizer
📚 دو شمارهی جدید از مجموعهی «جستارنامه» منتشر شدند.
.
✅ جستار «نقدی فلسفی به یالوم»، نوشتهی شلومیت شوستر، که جزء دستهی «جستارهای آبی» است و مخاطبش عموم علاقهمندان به مطالعه، خصوصاً آثار روانشناختی، و بهویژه آثار اروین یالوم است.
و
✅ جستار «فلسفهی تحلیلی؛ چیستی، خاستگاه، و چشمانداز»، نوشتهی پی.ام.اس هکر (اسلاید دوم) که جزء دستهی «جستارهای قرمز» است و فلسفهورزان حرفهای و علاقهمندان جدی فلسفه میتوانند از آن بهره بگیرند.
.
♻️ این دو جستار نیز همانند جستار اخلاق زدگی فعلاً به صورت پیدیاف و در دو فرمت منتشر میشوند: فرمت موبایل (با فونت درشت، برای مطالعه روی موبایل) و فرمت لپتاپ (با فونت عادی، برای مطالعه روی لپتاپ و پرینت روی آ.چهار).
شیوهی انتشار این جستارها، همانند کتاب چگونه درباره سکس بیشتر بیندیشیم به صورت «پرداخت اختیاری» است: یعنی فایل جستار ابتدا برای خواننده ارسال میشود و خواننده میتواند هزینه آن را هر زمان که مایل است و با هر میزان تخفیف که مایل است پرداخت نماید. بهای فایل پیدیاف جستار «فلسفهی تحلیلی ...» 35 هزار تومان و بهای فایل «نقدی فلسفی به یالوم» 20 هزار تومان است.
.
‼️ برای دریافت فایلها به آیدی زیر پیام بدهید:
https://www.tg-me.com/Mkhosravaanii
ناشر: کانال پارادوکس:
🆔 @paradoxizer
Forwarded from پارادوکس (mehdi khosravani)
💢 وظیفهی سنجشگرانه (نقادانه)ی فلسفه
برگرفته از جستار «فلسفه تحلیلی؛ چیستی، خاستگاه، و چشم انداز»
♻️ وظیفهی سنجشگرانهی فلسفه بهراستی سیزیفی است، زیرا خلطهایی که ممکن است گرفتارشان شویم حدی ندارند. بهعلاوه، با رخدادن اکتشافات جدید (برای مثال، پیشرفتهای معاصر در روانشناسی نوروـفیزیولوژیک) و مطرحشدن نظریههای جدید (مثلاً نظریهی نسبیت) و نوآوریهای جدید – خواه نوآوریهای پیشینی (مانند ابداع حساب منطق جدید) خواه نوآوریهای عملی (مانند ابداع کامپیوتر) – منابع جدیدی از خلط مفهومی و افسانهپردازی فکری ظهور میکنند، پارادایمهای جدیدِ تبیین در دسترس قرار میگیرند و، همان طور که میتوان انتظار داشت فراتر از حدود مجازشان به کار بسته میشوند، و پرسشهای جدیدی مطرح میشوند که در برابر روشهای آزمایشی و نظریهسازی علوم مقاومت میکنند.
♻️ آنها که میکوشند به بالای کوه برسند باید بدانند که دستاوردهایشان ممکن است فقط برای نسل خودشان و متناسب با مسائلی باشند که در زمان خودشان مطرحاند. برخی به قله میرسند. آنجا نور شدید است و کسانی که به قله رسیدهاند میتوانند از چشماندازی واضح با معاصرانشان سخن بگویند. شدت نور و وضوح چشمانداز ممکن است تسلیبخش باشد، اما آنها میدانند که احتمالاً ابرها آن سوی افق در حال انباشتهشدن اند.
▪️ برگرفته از جستار «فلسفه تحلیلی؛ چیستی، خاستگاه، چشم انداز» نوشته پی.ام.اس هکر، ترجمه مهدی خسروانی. بها: 35 هزار تومان
▪️ برای دریافت فایل این جستار و دیگر جستارها و کتابهایی که به صورت «پرداخت اختیاری» منتشر می شوند (اخلاق زدگی، نقد فلسفی یالوم، و چگونه درباره سکس بیشتر بیندیشیم) به آیدی مترجم پیام بدهید:
@Mkhosravani
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @paradoxizer
برگرفته از جستار «فلسفه تحلیلی؛ چیستی، خاستگاه، و چشم انداز»
♻️ وظیفهی سنجشگرانهی فلسفه بهراستی سیزیفی است، زیرا خلطهایی که ممکن است گرفتارشان شویم حدی ندارند. بهعلاوه، با رخدادن اکتشافات جدید (برای مثال، پیشرفتهای معاصر در روانشناسی نوروـفیزیولوژیک) و مطرحشدن نظریههای جدید (مثلاً نظریهی نسبیت) و نوآوریهای جدید – خواه نوآوریهای پیشینی (مانند ابداع حساب منطق جدید) خواه نوآوریهای عملی (مانند ابداع کامپیوتر) – منابع جدیدی از خلط مفهومی و افسانهپردازی فکری ظهور میکنند، پارادایمهای جدیدِ تبیین در دسترس قرار میگیرند و، همان طور که میتوان انتظار داشت فراتر از حدود مجازشان به کار بسته میشوند، و پرسشهای جدیدی مطرح میشوند که در برابر روشهای آزمایشی و نظریهسازی علوم مقاومت میکنند.
♻️ آنها که میکوشند به بالای کوه برسند باید بدانند که دستاوردهایشان ممکن است فقط برای نسل خودشان و متناسب با مسائلی باشند که در زمان خودشان مطرحاند. برخی به قله میرسند. آنجا نور شدید است و کسانی که به قله رسیدهاند میتوانند از چشماندازی واضح با معاصرانشان سخن بگویند. شدت نور و وضوح چشمانداز ممکن است تسلیبخش باشد، اما آنها میدانند که احتمالاً ابرها آن سوی افق در حال انباشتهشدن اند.
▪️ برگرفته از جستار «فلسفه تحلیلی؛ چیستی، خاستگاه، چشم انداز» نوشته پی.ام.اس هکر، ترجمه مهدی خسروانی. بها: 35 هزار تومان
▪️ برای دریافت فایل این جستار و دیگر جستارها و کتابهایی که به صورت «پرداخت اختیاری» منتشر می شوند (اخلاق زدگی، نقد فلسفی یالوم، و چگونه درباره سکس بیشتر بیندیشیم) به آیدی مترجم پیام بدهید:
@Mkhosravani
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @paradoxizer
Forwarded from مرکز شناخت
📌مرکز شناخت برگزار میکند:
🔸کارگاه تفکر نقادانه (۳)
علم، شبهعلم و روانشناسی زرد
▪️مدرسین کارگاه:
👤 دکتر جواد حاتمی
🔹عضو هیئت علمی دانشکدهی روانشناسی دانشگاه تهران و پژوهشکده علوم شناختی
👤 احمد لطفی
🔹مدیر بخش آموزش مرکزشناخت _ کارشناسی ارشد علومشناختی، دانشگاه تهران
🔺حضوری و آنلاین🔺
🗓 تاریخ برگزاری: ۳ اسفند ساعت ۱۶ تا ۲۰ و ۴ اسفند ساعت ۱۵ تا ۱۸
🔅 هزینه: ۴۰۰ هزار تومان
👈لینک ثبت نام
💢 ثبتنام گروهی (۳ نفر به بالا) شامل بیست درصد تخفیف خواهد بود. لطفا برای دریافت لینک ثبتنام گروهی به آیدی @shenakhtsupport پیام بدهید.
✔️ظرفیت حضوری محدود
📍مکان: تهران – خیابان شریعتی – روبروی حسینیۀ ارشاد – کوچۀ شمشک (هدیه) – پلاک ۱۰ – واحد ۸
#کارگاه #جواد_حاتمی #احمد_لطفی #تفکر_نقادانه
#مرکز_شناخت #مرکزشناخت
#مجموعه_مهارتهای_زندگی
Instagram
@shenakhtcenter
www.shenakhtcenter.com
🔸کارگاه تفکر نقادانه (۳)
علم، شبهعلم و روانشناسی زرد
▪️مدرسین کارگاه:
👤 دکتر جواد حاتمی
🔹عضو هیئت علمی دانشکدهی روانشناسی دانشگاه تهران و پژوهشکده علوم شناختی
👤 احمد لطفی
🔹مدیر بخش آموزش مرکزشناخت _ کارشناسی ارشد علومشناختی، دانشگاه تهران
🔺حضوری و آنلاین🔺
🗓 تاریخ برگزاری: ۳ اسفند ساعت ۱۶ تا ۲۰ و ۴ اسفند ساعت ۱۵ تا ۱۸
🔅 هزینه: ۴۰۰ هزار تومان
👈لینک ثبت نام
💢 ثبتنام گروهی (۳ نفر به بالا) شامل بیست درصد تخفیف خواهد بود. لطفا برای دریافت لینک ثبتنام گروهی به آیدی @shenakhtsupport پیام بدهید.
✔️ظرفیت حضوری محدود
📍مکان: تهران – خیابان شریعتی – روبروی حسینیۀ ارشاد – کوچۀ شمشک (هدیه) – پلاک ۱۰ – واحد ۸
#کارگاه #جواد_حاتمی #احمد_لطفی #تفکر_نقادانه
#مرکز_شناخت #مرکزشناخت
#مجموعه_مهارتهای_زندگی
@shenakhtcenter
www.shenakhtcenter.com
Forwarded from پارادوکس (mehdi khosravani)
💢 نشر نو و توان بیمرز بیحرمت دیدن دیگری
✍️ مهدی خسروانی
1️⃣ کاملاً طبیعی است که گاه از خصلتهایی که در آدمها میبینیم متعجب شویم، اما برخی آدمها ما را با نوع جدیدی از تجربهی «شگفتزدگی» آشنا میکنند. برای نمونه، همهی ما با پدیدهی «دروغگوییِ سیاستمداران» آشنا بودیم، ولی با ظهور احمدینژاد بود که مجبور شدیم در تصور خودمان از دروغگویی بیشرمانه بازنگری کنیم. در این یادداشت، میخواهم از پدیدهای حرف بزنم که اساساً گمان نمیکردم بتوان در دستهی پدیدههای «شگفتیآفرین» قرار داد، اما بهواسطهی کارکردن با «نشر نو» (این ناشر ظاهراً خوشنام) با وجه بهتآور آن آشنا شدم: «توان بیحرمت دیدن دیگری».
.
2️⃣ نزدیک پنج سال است کتابی با عنوان «شفاف اندیشیدن» را به «نشر نو» تحویل دادهام. در این کتاب (که درسنامهی تفکر نقادانه است) سعی کردهام با صرفِ وقتی بسیار بیشتر از حد معمول، یکی از کمبودهای اصلیِ منابع تفکر نقادانه به زبان فارسی را برطرف کنم.
توضیح: از آنجا که افراد علاقهمند به یادگیری تفکر نقادانه، معمولاً به کلاسهای تفکر نقادانه دسترسی ندارند، علاوه بر کوشش در جهت ترجمهای دقیق و روان، خودم – با تکیه به رشتهی تحصیلیام (منطق فلسفی) و تجربهی ترجمه و بازنویسی چندین کتاب در زمینهی تفکر نقادانه – پاسخ تمرینها (بیش از سیصد تمرین) را به پایان کتاب اضافه کردهام تا خوانندهای که به استاد دسترسی ندارد بتواند از آن به عنوان خودآموز استفاده کند. آمادهسازی این کتاب بهنحوی که نیاز به هیچ ویرایشی نداشته باشد تقریباً یک سال از وقت من را گرفته است اما ناشر، این کتاب (که به اعتراف خودش نیاز به ویرایش نداشته) را هنوز بعد از نزدیک به پنج سال منتشر نکرده است. یعنی هم خواننده از مطالعهی این کتاب محروم مانده و هم مترجمی که هیچ منبع درآمدی جز حقالترجمهی کتابهایش ندارد و وضعیت اقتصادیاش علیالقاعده شکننده است پنج سال بعد از به انجام رسیدنِ کارش هنوز از مزایای مادی و معنوی کتاباش محروم است.
.
3️⃣ من در دانشگاه تهران فلسفه خواندم. فلسفه را دوست داشتم، چون آن را عرصهی آزادانهترین جولان اندیشه و نیز عرصهی مشق آزادگی میدانستم. اما در همان ماههای اول ورود به این رشته فهمیدم که اگر خواهان آزادی و آزادگی مطلوبِ خودم باشم باید قید استخدام در مؤسسات آموزشی و پژوهشی برای گذران زندگی را بزنم. نمیتوانستم روبهروی فلان مسئول گزینش یا کسی از دفتر نمایندگی ولی فقیه در فلان دانشگاه بنشینم و خودم را، حتی بهظاهر، معتقد به چیزهایی که آنها میپسندیدند نشان دهم. به همین دلیل، راهِ امرار معاش از طریق ترجمه را، با وجودِ همهی زجرهایش انتخاب کردم. اما خبر نداشتم که دریدهکرداری فقط در هیولاهای دولتی و حکومتی دیده نمیشود. غافل بودم از قابلیت عظیم دورویی برخی افراد در جایگاه «ناشر» که خودشان را قهرمانان زنده نگهداشتن راه تنفس فرهنگ و اهالیِ فرهنگ جا میزنند، اما برای وقت و زندگی مترجم (که جزء آسیبپذیرترین فعالان فرهنگی است) حتی به اندازهی میرغضبهای شکنجهگاههای سلاطین هم حرمت قائل نیستند؛ کسانی که مترجم را چیزی جز بردهی دمودستگاه پولپاروکنی خودشان نمیبینند و بنابراین سر سوزنی برایشان مهم نیست که یک مترجم در حالی که برای تأمین حداقلهای زندگیاش جدال میکند، پنج سال پس از تحویل نتیجهی تلاشاش به آنها، هنوز به حقالترجمهاش و نیز حقوق معنویاش نرسیده باشد («عمر و ارزش کار مترجم کیلویی چند؟ فدای سر ما قدیسان عرصهی فرهنگ!»). میخواستم خودم را در دام موقعیتهای ناسالم و تحقیرآمیزی که در محیطهای آموزشی و پژوهشیِ دولتی پیش میآیند نیندازم، غافل از آنکه در این سوی ماجرا گرفتار کسانی میشوم که تحقیر و بیحرمت دیدن دیگران مشق وجودشان است.
.
4️⃣ اگر جزء آن دسته افرادی باشید که مسالمتجویی را در جایگاهی بالاتر از حقخواهی مینشانند، ممکن است بگویید چنین قضاوتی دربارهی یک ناشر به خاطر تأخیر در چاپ کتاب یادشده دقیق نیست یا دستکم بهتر بود برخی تعابیر را به کار نبرم.
اول اینکه، از دید من، چنین رفتاری حتی دربارهی یک کتاب بخشودنی نیست. هر کسی که بیحرمتی به وقت و کار خودش را چشیده باشد بیدرنگ تصدیق میکند که معطل گذاشتن ثمرهی کار یک انسان به مدت پنج سال هیچ توجیهی ندارد.
دوم اینکه، مسئله فقط این کتاب نیست. شش کتاب دیگری که نشر نو از من منتشر کرده نیز همگی با تأخیر فراوان و با پیگیریهای ویژه (ازجمله از طرف اتحادیهی ناشران) منتشر شدهاند.
ادامه در پست بعد (اینجا )
🌐 کانال «پارادوکس»:
🆔 @paradoxizer
✍️ مهدی خسروانی
1️⃣ کاملاً طبیعی است که گاه از خصلتهایی که در آدمها میبینیم متعجب شویم، اما برخی آدمها ما را با نوع جدیدی از تجربهی «شگفتزدگی» آشنا میکنند. برای نمونه، همهی ما با پدیدهی «دروغگوییِ سیاستمداران» آشنا بودیم، ولی با ظهور احمدینژاد بود که مجبور شدیم در تصور خودمان از دروغگویی بیشرمانه بازنگری کنیم. در این یادداشت، میخواهم از پدیدهای حرف بزنم که اساساً گمان نمیکردم بتوان در دستهی پدیدههای «شگفتیآفرین» قرار داد، اما بهواسطهی کارکردن با «نشر نو» (این ناشر ظاهراً خوشنام) با وجه بهتآور آن آشنا شدم: «توان بیحرمت دیدن دیگری».
.
2️⃣ نزدیک پنج سال است کتابی با عنوان «شفاف اندیشیدن» را به «نشر نو» تحویل دادهام. در این کتاب (که درسنامهی تفکر نقادانه است) سعی کردهام با صرفِ وقتی بسیار بیشتر از حد معمول، یکی از کمبودهای اصلیِ منابع تفکر نقادانه به زبان فارسی را برطرف کنم.
توضیح: از آنجا که افراد علاقهمند به یادگیری تفکر نقادانه، معمولاً به کلاسهای تفکر نقادانه دسترسی ندارند، علاوه بر کوشش در جهت ترجمهای دقیق و روان، خودم – با تکیه به رشتهی تحصیلیام (منطق فلسفی) و تجربهی ترجمه و بازنویسی چندین کتاب در زمینهی تفکر نقادانه – پاسخ تمرینها (بیش از سیصد تمرین) را به پایان کتاب اضافه کردهام تا خوانندهای که به استاد دسترسی ندارد بتواند از آن به عنوان خودآموز استفاده کند. آمادهسازی این کتاب بهنحوی که نیاز به هیچ ویرایشی نداشته باشد تقریباً یک سال از وقت من را گرفته است اما ناشر، این کتاب (که به اعتراف خودش نیاز به ویرایش نداشته) را هنوز بعد از نزدیک به پنج سال منتشر نکرده است. یعنی هم خواننده از مطالعهی این کتاب محروم مانده و هم مترجمی که هیچ منبع درآمدی جز حقالترجمهی کتابهایش ندارد و وضعیت اقتصادیاش علیالقاعده شکننده است پنج سال بعد از به انجام رسیدنِ کارش هنوز از مزایای مادی و معنوی کتاباش محروم است.
.
3️⃣ من در دانشگاه تهران فلسفه خواندم. فلسفه را دوست داشتم، چون آن را عرصهی آزادانهترین جولان اندیشه و نیز عرصهی مشق آزادگی میدانستم. اما در همان ماههای اول ورود به این رشته فهمیدم که اگر خواهان آزادی و آزادگی مطلوبِ خودم باشم باید قید استخدام در مؤسسات آموزشی و پژوهشی برای گذران زندگی را بزنم. نمیتوانستم روبهروی فلان مسئول گزینش یا کسی از دفتر نمایندگی ولی فقیه در فلان دانشگاه بنشینم و خودم را، حتی بهظاهر، معتقد به چیزهایی که آنها میپسندیدند نشان دهم. به همین دلیل، راهِ امرار معاش از طریق ترجمه را، با وجودِ همهی زجرهایش انتخاب کردم. اما خبر نداشتم که دریدهکرداری فقط در هیولاهای دولتی و حکومتی دیده نمیشود. غافل بودم از قابلیت عظیم دورویی برخی افراد در جایگاه «ناشر» که خودشان را قهرمانان زنده نگهداشتن راه تنفس فرهنگ و اهالیِ فرهنگ جا میزنند، اما برای وقت و زندگی مترجم (که جزء آسیبپذیرترین فعالان فرهنگی است) حتی به اندازهی میرغضبهای شکنجهگاههای سلاطین هم حرمت قائل نیستند؛ کسانی که مترجم را چیزی جز بردهی دمودستگاه پولپاروکنی خودشان نمیبینند و بنابراین سر سوزنی برایشان مهم نیست که یک مترجم در حالی که برای تأمین حداقلهای زندگیاش جدال میکند، پنج سال پس از تحویل نتیجهی تلاشاش به آنها، هنوز به حقالترجمهاش و نیز حقوق معنویاش نرسیده باشد («عمر و ارزش کار مترجم کیلویی چند؟ فدای سر ما قدیسان عرصهی فرهنگ!»). میخواستم خودم را در دام موقعیتهای ناسالم و تحقیرآمیزی که در محیطهای آموزشی و پژوهشیِ دولتی پیش میآیند نیندازم، غافل از آنکه در این سوی ماجرا گرفتار کسانی میشوم که تحقیر و بیحرمت دیدن دیگران مشق وجودشان است.
.
4️⃣ اگر جزء آن دسته افرادی باشید که مسالمتجویی را در جایگاهی بالاتر از حقخواهی مینشانند، ممکن است بگویید چنین قضاوتی دربارهی یک ناشر به خاطر تأخیر در چاپ کتاب یادشده دقیق نیست یا دستکم بهتر بود برخی تعابیر را به کار نبرم.
اول اینکه، از دید من، چنین رفتاری حتی دربارهی یک کتاب بخشودنی نیست. هر کسی که بیحرمتی به وقت و کار خودش را چشیده باشد بیدرنگ تصدیق میکند که معطل گذاشتن ثمرهی کار یک انسان به مدت پنج سال هیچ توجیهی ندارد.
دوم اینکه، مسئله فقط این کتاب نیست. شش کتاب دیگری که نشر نو از من منتشر کرده نیز همگی با تأخیر فراوان و با پیگیریهای ویژه (ازجمله از طرف اتحادیهی ناشران) منتشر شدهاند.
ادامه در پست بعد (اینجا )
🌐 کانال «پارادوکس»:
🆔 @paradoxizer
Telegram
پارادوکس
💢 نشر نو و توان بیمرز بیحرمت دیدن دیگری (بخش 2)
ادامه از اینجا
سوم اینکه، رویهای که نشر نو تاکنون در انتشار کتابهای من داشته موجب شده حدود بیست کتاب دیگر من که بهموجب قراردادی که سال نود و سه بسته شده در قرارداد نشر نو هستند معلق بمانند و من، به دلیل…
ادامه از اینجا
سوم اینکه، رویهای که نشر نو تاکنون در انتشار کتابهای من داشته موجب شده حدود بیست کتاب دیگر من که بهموجب قراردادی که سال نود و سه بسته شده در قرارداد نشر نو هستند معلق بمانند و من، به دلیل…
Forwarded from پارادوکس (mehdi khosravani)
💢واشکافی بخشی از رنج مترجمان
✍️ مهدی خسروانی
1️⃣ چه زمانی یک رنج کشنده میشود؟ وقتی که عامل یا عاملهایی حتی مجال ابراز یا بیاناش را هم بگیرند: بیش از اندازه محرمانه باشد، آنچنان پیچیده باشد که قادر به واشکافی آن حتی برای خودت نباشی، یا آنچنان پرجزئیات باشد که کسی حوصلهی شنیدناش را نداشته باشد.
2️⃣ مسائلی که مترجمان در وضعیت امروز نشر ایران با آن دستبهگریبان اند، از همین سنخ اند. وقتی از ظلم برخی ناشران به مترجمان حرف میزنیم، بیشتر کسانی که ماجرا را از دور میبینند ذهنشان فقط سمت «حقالترجمه» میرود و تنها مشکلی که برایشان ملموس است عدم پرداخت یا تأخیر در پرداخت حقالترجمه است. اما واقعیت این است که برخی ظلمهای دیگری که در حق مترجمان میشود حتی از تأخیر در دریافت حقالترجمه ویرانگرتر و سوزندهتر اند: مثلاً اینکه به مترجم بیاحترامی شود، قراردادهای نامناسب به او تحمیل شود، در متن ترجمهاش اعمال سلیقههای مخرب شود، کتاب بهموقع چاپ نشود، بهشکل آشکارا نامناسبی چاپ شود، ناشر حتی از امکاناتِ خودش برای معرفی کتاب استفاده نکند، کتاب پس از نایابشدن بهموقع تجدید چاپ نشود، و شاید موارد دیگر.
3️⃣ حالا اگر دو سه دقیقه وقت داشته باشید، میخواهم در ادامهی پست قبلیام دربارهی عملکرد توهینآمیز نشر نو، فقط به برخی از مشکلاتی که یکی از این موارد (تأخیر در انتشار کتاب) برای مترجم ایجاد میکنند اشاره کنم. وقتی ناشر کتابی را منتشر نمیکند، مترجم ممکن است مجبور شود برای گذران زندگی، به ترجمهی متون دیگر که با علاقه و تواناییاش سازگار نیستند (یا کمتر سازگار اند) تن بدهد و از آنجا که کار ترجمه معمولاً زمانبر است، حتی یکی از این کارها میتواند چندین ماه یا چندین سال از وقت او را در کاری که برایش اولویت ندارد هدر بدهد؛ مترجم مجبور میشود به فروش قطعی آثارش تن دهد تا لازم نباشد برای دریافت حقالزحمهاش تا زمان انتشار کتاب صبر کند (و این بدان معناست که درآمد چاپهای بعدی صرفاً نصیب ناشر میشود و مترجم از آن سهمی نخواهد داشت)؛ پایین آمدنِ احتمال چاپ بهموقع کتاب (که کاهش احتمال درآمدزایی آن را در پی دارد) مترجم را به افزایش تعداد کتابها بهقیمت کاهش کیفیت آنها وامیدارد؛ مترجم از حقوق معنوی خودش (مثل دیدهشدن کارش) نیز محروم میماند و درنتیجه توان و انگیزهی ادامهی کار را بهتدریج از دست میدهد؛ منتشرنشدن ترجمه، احتمالِ دستدوم یا چندم شدن آن را افزایش میدهد، زیرا ممکن است ترجمههای دیگری از همان کتاب منتشر شوند.
غیر از اینها، در مواردی مثل ماجرای من با نشر نو (که قرارداد چند کتاب در قالب یک مجموعه تنظیم شده است) مترجم حتی حق «ترجمهی کتابها به قصد انتشار» را نیز عملاً از دست میدهد، زیرا از یک طرف، کتابها تحت قرارداد آن ناشر نابکار اند و نمیتوان برای چاپشان با ناشر دیگری همکاری کرد و از سوی دیگر مترجم هیچ اطمینانی ندارد که، در صورت اختصاص وقت به ترجمهی آن کتابها، ترجمههای جدیدش هم به سرنوشت کتاب یا کتابهای قبلی دچار نشوند.
تحملناپذیرتر از همه، درد «توهین» است. شاید درد هیچیک از مواردِ گفتهشده به اندازهی این توهین عمیق نباشد که یک نفر به عنوان مدیر نشر، به واسطهی کوه پولی که بر آن جلوس کرده یا اعتبار مسمومی که به هم زده (دربارهی این «اعتبار مسموم» در آینده بیشتر توضیح خواهم داد) با دریدگی تمام، صریح یا ضمنی، به یک انسان بگوید که «من داور ارزش وقت و عمر تو ام و حکم میکنم که وقت و عمر تو ارزشی ندارد».
.
4️⃣ شما چند دقیقه وقت گذاشتید، این نوشته را خواندید، شاید از پیگیری جزئیاتاش خسته شدید، شاید هم درد پشت آن را برای لحظاتی احساس کردید. اما بدانید: بسیاری از مترجمان و نویسندگان در ایران این رنجها را در کل عمرشان «لحظه به لحظه» زندگی و دریافت میکنند؛ آن هم نه از طرف حکومت، بلکه از طرف کسانی که خودشان را قربانی حکومت و قهرمانان مقاومت فرهنگی در برابر حکومت معرفی میکنند. جرممان چیست؟ عشق جنونآمیز به نوشتن یا ترجمهکردن.
.
5️⃣ این داستان ادامه دارد.
🌐 کانال «پارادوکس»:
🆔 @paradoxizer
✍️ مهدی خسروانی
1️⃣ چه زمانی یک رنج کشنده میشود؟ وقتی که عامل یا عاملهایی حتی مجال ابراز یا بیاناش را هم بگیرند: بیش از اندازه محرمانه باشد، آنچنان پیچیده باشد که قادر به واشکافی آن حتی برای خودت نباشی، یا آنچنان پرجزئیات باشد که کسی حوصلهی شنیدناش را نداشته باشد.
2️⃣ مسائلی که مترجمان در وضعیت امروز نشر ایران با آن دستبهگریبان اند، از همین سنخ اند. وقتی از ظلم برخی ناشران به مترجمان حرف میزنیم، بیشتر کسانی که ماجرا را از دور میبینند ذهنشان فقط سمت «حقالترجمه» میرود و تنها مشکلی که برایشان ملموس است عدم پرداخت یا تأخیر در پرداخت حقالترجمه است. اما واقعیت این است که برخی ظلمهای دیگری که در حق مترجمان میشود حتی از تأخیر در دریافت حقالترجمه ویرانگرتر و سوزندهتر اند: مثلاً اینکه به مترجم بیاحترامی شود، قراردادهای نامناسب به او تحمیل شود، در متن ترجمهاش اعمال سلیقههای مخرب شود، کتاب بهموقع چاپ نشود، بهشکل آشکارا نامناسبی چاپ شود، ناشر حتی از امکاناتِ خودش برای معرفی کتاب استفاده نکند، کتاب پس از نایابشدن بهموقع تجدید چاپ نشود، و شاید موارد دیگر.
3️⃣ حالا اگر دو سه دقیقه وقت داشته باشید، میخواهم در ادامهی پست قبلیام دربارهی عملکرد توهینآمیز نشر نو، فقط به برخی از مشکلاتی که یکی از این موارد (تأخیر در انتشار کتاب) برای مترجم ایجاد میکنند اشاره کنم. وقتی ناشر کتابی را منتشر نمیکند، مترجم ممکن است مجبور شود برای گذران زندگی، به ترجمهی متون دیگر که با علاقه و تواناییاش سازگار نیستند (یا کمتر سازگار اند) تن بدهد و از آنجا که کار ترجمه معمولاً زمانبر است، حتی یکی از این کارها میتواند چندین ماه یا چندین سال از وقت او را در کاری که برایش اولویت ندارد هدر بدهد؛ مترجم مجبور میشود به فروش قطعی آثارش تن دهد تا لازم نباشد برای دریافت حقالزحمهاش تا زمان انتشار کتاب صبر کند (و این بدان معناست که درآمد چاپهای بعدی صرفاً نصیب ناشر میشود و مترجم از آن سهمی نخواهد داشت)؛ پایین آمدنِ احتمال چاپ بهموقع کتاب (که کاهش احتمال درآمدزایی آن را در پی دارد) مترجم را به افزایش تعداد کتابها بهقیمت کاهش کیفیت آنها وامیدارد؛ مترجم از حقوق معنوی خودش (مثل دیدهشدن کارش) نیز محروم میماند و درنتیجه توان و انگیزهی ادامهی کار را بهتدریج از دست میدهد؛ منتشرنشدن ترجمه، احتمالِ دستدوم یا چندم شدن آن را افزایش میدهد، زیرا ممکن است ترجمههای دیگری از همان کتاب منتشر شوند.
غیر از اینها، در مواردی مثل ماجرای من با نشر نو (که قرارداد چند کتاب در قالب یک مجموعه تنظیم شده است) مترجم حتی حق «ترجمهی کتابها به قصد انتشار» را نیز عملاً از دست میدهد، زیرا از یک طرف، کتابها تحت قرارداد آن ناشر نابکار اند و نمیتوان برای چاپشان با ناشر دیگری همکاری کرد و از سوی دیگر مترجم هیچ اطمینانی ندارد که، در صورت اختصاص وقت به ترجمهی آن کتابها، ترجمههای جدیدش هم به سرنوشت کتاب یا کتابهای قبلی دچار نشوند.
تحملناپذیرتر از همه، درد «توهین» است. شاید درد هیچیک از مواردِ گفتهشده به اندازهی این توهین عمیق نباشد که یک نفر به عنوان مدیر نشر، به واسطهی کوه پولی که بر آن جلوس کرده یا اعتبار مسمومی که به هم زده (دربارهی این «اعتبار مسموم» در آینده بیشتر توضیح خواهم داد) با دریدگی تمام، صریح یا ضمنی، به یک انسان بگوید که «من داور ارزش وقت و عمر تو ام و حکم میکنم که وقت و عمر تو ارزشی ندارد».
.
4️⃣ شما چند دقیقه وقت گذاشتید، این نوشته را خواندید، شاید از پیگیری جزئیاتاش خسته شدید، شاید هم درد پشت آن را برای لحظاتی احساس کردید. اما بدانید: بسیاری از مترجمان و نویسندگان در ایران این رنجها را در کل عمرشان «لحظه به لحظه» زندگی و دریافت میکنند؛ آن هم نه از طرف حکومت، بلکه از طرف کسانی که خودشان را قربانی حکومت و قهرمانان مقاومت فرهنگی در برابر حکومت معرفی میکنند. جرممان چیست؟ عشق جنونآمیز به نوشتن یا ترجمهکردن.
.
5️⃣ این داستان ادامه دارد.
🌐 کانال «پارادوکس»:
🆔 @paradoxizer
Forwarded from پارادوکس (mehdi khosravani)
💢 تخفیف ویژه نوروزی برای کتاب «هنر حرف حساب زدن»
بخشی از یادداشت من در ابتدای کتاب:
❇️ بعضی وقتها مشکل ما در اقناع دیگران این است که گرچه سخنمان معقول است، نمیتوانیم سخن معقول خودمان را به شکلی شایسته بیان کنیم و، درنتیجه، حتی کسانی که گوششان به حرف حساب باز است نظرمان را نمیپذیرند (یا فقط از سر تعارف، وانمود میکنند که پذیرفتهاند). پس چارهای نیست جز اینکه قواعد سخنگفتن مستدل را بیاموزیم و رعایت کنیم.
بعضی وقتها هم سخن ما با معیارهای استدلال صحیح انطباق ندارد.
❇️ همین انطباقناپذیری قاعدتاً باید به ما بفهماند که ایراد مهمی در سخن و نظرمان وجود دارد و باید در آن بازنگری کرده، برای انطباق آن با معیارهای معقولیت و استدلال صحیح بکوشیم. این انطباق گاه با تغییراتی جزئی امکانپذیر میشود و گاه مستلزم اعمال تغییرات عمده است؛ البته شاید هم به این نتیجه برسیم که نظرمان از اساس نادرست است و باید آن را کاملاً کنار بگذاریم (که نتیجهگیری خوشایندی نیست، اما بهتر از این است که نظرمان را بگوییم و بعد مجبور به پسگرفتنش شویم یا، بدتر، برای دفاع از حرفی که خودمان از نامعقولبودنش مطلعیم دستوپا بزنیم).
❇️ کتاب هنر حرف حساب زدن به برطرفساختن هر دو مشکل کمک میکند: به خواننده کمک میکند تا اولاً نظراتش معقولتر شوند و ثانیاً آن دیدگاهها را در قالب سخن مستدل بریزد.
🔰 برای تهیه کتاب با تخفیف ویژه نوروزی به سایت ناشر مراجعه کنید:
https://arishpublication.com/
🌐 کانال «پارادوکس»:
🆔 @paradoxizer
بخشی از یادداشت من در ابتدای کتاب:
❇️ بعضی وقتها مشکل ما در اقناع دیگران این است که گرچه سخنمان معقول است، نمیتوانیم سخن معقول خودمان را به شکلی شایسته بیان کنیم و، درنتیجه، حتی کسانی که گوششان به حرف حساب باز است نظرمان را نمیپذیرند (یا فقط از سر تعارف، وانمود میکنند که پذیرفتهاند). پس چارهای نیست جز اینکه قواعد سخنگفتن مستدل را بیاموزیم و رعایت کنیم.
بعضی وقتها هم سخن ما با معیارهای استدلال صحیح انطباق ندارد.
❇️ همین انطباقناپذیری قاعدتاً باید به ما بفهماند که ایراد مهمی در سخن و نظرمان وجود دارد و باید در آن بازنگری کرده، برای انطباق آن با معیارهای معقولیت و استدلال صحیح بکوشیم. این انطباق گاه با تغییراتی جزئی امکانپذیر میشود و گاه مستلزم اعمال تغییرات عمده است؛ البته شاید هم به این نتیجه برسیم که نظرمان از اساس نادرست است و باید آن را کاملاً کنار بگذاریم (که نتیجهگیری خوشایندی نیست، اما بهتر از این است که نظرمان را بگوییم و بعد مجبور به پسگرفتنش شویم یا، بدتر، برای دفاع از حرفی که خودمان از نامعقولبودنش مطلعیم دستوپا بزنیم).
❇️ کتاب هنر حرف حساب زدن به برطرفساختن هر دو مشکل کمک میکند: به خواننده کمک میکند تا اولاً نظراتش معقولتر شوند و ثانیاً آن دیدگاهها را در قالب سخن مستدل بریزد.
🔰 برای تهیه کتاب با تخفیف ویژه نوروزی به سایت ناشر مراجعه کنید:
https://arishpublication.com/
🌐 کانال «پارادوکس»:
🆔 @paradoxizer
Forwarded from Hossein Bayat حسین بیات
مهمترین مدعای برنامه "زندگی پس از زندگی" این است که ما علاوه بر بدن، چیزی داریم به نام "روح" و این روح پس از مرگ باقی میماند و در جهانی دیگر به زندگی خود ادامه میدهد.
البته به نظر میرسد که اثبات این مدعا، هدف نهایی و اصلی این برنامه تلوزیونی نیست و احتمالاً قرار است از آن نتایج دیگری هم گرفته شود. از جمله این که دین و بهطور مشخص مذهب تشیع و قرائت رسمی از آن حق است و حقیقت دارد و راه نجات است.
اما مدعای کلیدی آن، همانطور که گفتم، این است که مرگ پایان زندگی نیست و روح ما در جهانی دیگر به حیات خود ادامه خواهد داد.
مهمترین دلیل هم ظاهرا گواهی کسانی است که مردهاند و زیستن در آن جهان دیگر را مدت کوتاهی تجربه کرده و بازگشتهاند.
نقدهای زیادی به این برنامه وارد است. اخیراً عباس موزون، سازنده این برنامه، باز به این نقدها واکنش نشان داده است. حالا سعی میکنم با مرور دلایل او و با اشاره به نقدهایی که قبلا نوشتهام، نشان دهم که هیچ کدام از این دلایل ایشان، موجه نیست.
۱. آقای موزون میگوید:
" برادر عزیز که میگی اینها علمی نیست، آکادمی علوم آمریکا را قبول داری؟ یا میگی اونا هم بیسوادند و علمی نیستند."
نقد: آکادمی علوم آمریکا (NAS) هیچ موضعی درباره بقای روح پس از مرگ ندارد. بنتبراین احتمالا منظور ایشان انتشار مقاله یا مقالاتی در نشریه این آکادمی یعنی "مجموعه مقالات آکادمی علوم آمریکا" (PNAS) است که به زعم ایشان، این مقالات مدعی اثبات بقای روح یا اثبات وجود روح مفارق از بدن شدهاند.
اما وقتی به آرشیو مقالات این نشریه مراجعه میکنیم چنین مقالهای پیدا نمیشود.
وقتی به سایتها و گروههای همسو با روحباوران، مثل انجمن مطالعات NDE مراجعه میکنیم متوجه مدعای مشابهی میشویم مبنی بر اینکه آکادمی علوم آمریکا علمی بودن وجود روح را اثبات کرده است و با تحقیق بیشتر سر از مقاله خانم جیمو بورجیگین و همکارانش (۲۰۲۳) در میآوریم با عنوان:
"سیلان اتصالدهندههای عصبی فیزیولوژیکی و نوسانات گاما در مغز انسان در حال مرگ"
Surge of neurophysiological coupling and connectivity of gamma oscillations in the dying human brain, Jimo Borjigin, PNAS, 2023
اما حتی در این مقاله نیز حداکثر چیزی که گفته شده این است که "برای مدتی بعد از قطع همه علائم حیات، مناطقی از مغز همچنان ممکن است فعال باشد". آن هم با تاکید این نکته که نمونه شواهد به اندازهای نیست که بتوان تعمیم داد.
همانطور که ملاحظه میشود از این مدعای خانم بورجیگین و همکارانش تا مدعای عباس موزون و همکارانش، فاصلهای عظیم و نپیموده وجود دارد و حتی میتوان گفت که هیچ ربطی به هم ندارند. بنابراین میتوان گفت که در این جا آشکارا دو مغالطه "تحریف" و "نقل قول ناقص" رخ داده است.
۲. عباس موزون میگوید:
"کسی که سه مدرک مختلف دکتری از دانشگاههای آمریکا داره بیسواده و غیرعلمی حرف میزنه؟"
نقد: اولا بسیار اتفاق میافتد که کسی با چند مدرک مختلف دانشگاهی معتبر نظرات نادرستی ارائه میدهد. به همین خاطر است که اگر شخص الف از قول شخص ب مدعایی را بیان کند و در توجیه آن بگوید چون شخص ب دارای مدارک عالی تحصیلی است، او مرتکب مغالطه "توسل به مرجع" شده است. بخصوص اگر مدعایش عجیب و مناقشهآمیز باشد. البته "ارجاع دقیق و معین به نهاد علم" را نباید با "توسل به مرجع" خلط کنیم. در توجیه مدعیات علمی ناظر به امر واقع، ارجاع به هیچ شخصی با هر مدرک و درجه علمی، فینفسه حائز اهمیت نیست. حتی اگر بعدا مشخص شود حق با آن شخص بوده است. چرا که تا دلایل و شواهد موضوع نقد و ارزیابی همتایان قرار نگرفته و تایید نشده باشد، تفاوتی با نظر شخصی افراد ندارد.
ثانیاً دانشمندان نه تنها دچار خطای فکری و محاسباتی میشوند بلکه گاهی دچار نوعی هذیان (delusion) میشوند و بدیهات علمی را بدون هیچ استدلال منطقی و معقولی رد میکنند و نظرات نامعقولی ارائه میدهند. نوعی بیماری پیش روندهی فکری و روانی که حتی گریبانگیر دانشمندان شاخص هم میشود! به آنها "دانشمندان بیمار" یا "بیماران نوبلی" (Nobel disease) میگویند. مثل لوک مونتانیه، ویروسشناس فرانسوی و برندهٔ نوبل فیزیولوژی (کاشف ویروس ایدز). او به هومیوپاتی باور دارد، ضد واکسن است و معتقد است دیاِنایِ کودکان اوتیست اشعهی غیرطبیعی دارد!
بنابراین باید توجه کنیم که نظرات عجیب و متناقض و مخالف با جریان اصلی علوم، حتی اگر از دهان یک برنده نوبل خارج شود، فینفسه حجت نیست و باید ادله متقن و شواهد علمی از آن حمایت کنند؛ و این همترازان آن دانشمند و بطور کلی این نهاد علم است که باید متقن بودن ادله و علمی بودن شواهد را تایید کنند، نه فلان ژورنالیست یا مجری تلوزیونی یا حتی استاد دانشگاه.
البته به نظر میرسد که اثبات این مدعا، هدف نهایی و اصلی این برنامه تلوزیونی نیست و احتمالاً قرار است از آن نتایج دیگری هم گرفته شود. از جمله این که دین و بهطور مشخص مذهب تشیع و قرائت رسمی از آن حق است و حقیقت دارد و راه نجات است.
اما مدعای کلیدی آن، همانطور که گفتم، این است که مرگ پایان زندگی نیست و روح ما در جهانی دیگر به حیات خود ادامه خواهد داد.
مهمترین دلیل هم ظاهرا گواهی کسانی است که مردهاند و زیستن در آن جهان دیگر را مدت کوتاهی تجربه کرده و بازگشتهاند.
نقدهای زیادی به این برنامه وارد است. اخیراً عباس موزون، سازنده این برنامه، باز به این نقدها واکنش نشان داده است. حالا سعی میکنم با مرور دلایل او و با اشاره به نقدهایی که قبلا نوشتهام، نشان دهم که هیچ کدام از این دلایل ایشان، موجه نیست.
۱. آقای موزون میگوید:
" برادر عزیز که میگی اینها علمی نیست، آکادمی علوم آمریکا را قبول داری؟ یا میگی اونا هم بیسوادند و علمی نیستند."
نقد: آکادمی علوم آمریکا (NAS) هیچ موضعی درباره بقای روح پس از مرگ ندارد. بنتبراین احتمالا منظور ایشان انتشار مقاله یا مقالاتی در نشریه این آکادمی یعنی "مجموعه مقالات آکادمی علوم آمریکا" (PNAS) است که به زعم ایشان، این مقالات مدعی اثبات بقای روح یا اثبات وجود روح مفارق از بدن شدهاند.
اما وقتی به آرشیو مقالات این نشریه مراجعه میکنیم چنین مقالهای پیدا نمیشود.
وقتی به سایتها و گروههای همسو با روحباوران، مثل انجمن مطالعات NDE مراجعه میکنیم متوجه مدعای مشابهی میشویم مبنی بر اینکه آکادمی علوم آمریکا علمی بودن وجود روح را اثبات کرده است و با تحقیق بیشتر سر از مقاله خانم جیمو بورجیگین و همکارانش (۲۰۲۳) در میآوریم با عنوان:
"سیلان اتصالدهندههای عصبی فیزیولوژیکی و نوسانات گاما در مغز انسان در حال مرگ"
Surge of neurophysiological coupling and connectivity of gamma oscillations in the dying human brain, Jimo Borjigin, PNAS, 2023
اما حتی در این مقاله نیز حداکثر چیزی که گفته شده این است که "برای مدتی بعد از قطع همه علائم حیات، مناطقی از مغز همچنان ممکن است فعال باشد". آن هم با تاکید این نکته که نمونه شواهد به اندازهای نیست که بتوان تعمیم داد.
همانطور که ملاحظه میشود از این مدعای خانم بورجیگین و همکارانش تا مدعای عباس موزون و همکارانش، فاصلهای عظیم و نپیموده وجود دارد و حتی میتوان گفت که هیچ ربطی به هم ندارند. بنابراین میتوان گفت که در این جا آشکارا دو مغالطه "تحریف" و "نقل قول ناقص" رخ داده است.
۲. عباس موزون میگوید:
"کسی که سه مدرک مختلف دکتری از دانشگاههای آمریکا داره بیسواده و غیرعلمی حرف میزنه؟"
نقد: اولا بسیار اتفاق میافتد که کسی با چند مدرک مختلف دانشگاهی معتبر نظرات نادرستی ارائه میدهد. به همین خاطر است که اگر شخص الف از قول شخص ب مدعایی را بیان کند و در توجیه آن بگوید چون شخص ب دارای مدارک عالی تحصیلی است، او مرتکب مغالطه "توسل به مرجع" شده است. بخصوص اگر مدعایش عجیب و مناقشهآمیز باشد. البته "ارجاع دقیق و معین به نهاد علم" را نباید با "توسل به مرجع" خلط کنیم. در توجیه مدعیات علمی ناظر به امر واقع، ارجاع به هیچ شخصی با هر مدرک و درجه علمی، فینفسه حائز اهمیت نیست. حتی اگر بعدا مشخص شود حق با آن شخص بوده است. چرا که تا دلایل و شواهد موضوع نقد و ارزیابی همتایان قرار نگرفته و تایید نشده باشد، تفاوتی با نظر شخصی افراد ندارد.
ثانیاً دانشمندان نه تنها دچار خطای فکری و محاسباتی میشوند بلکه گاهی دچار نوعی هذیان (delusion) میشوند و بدیهات علمی را بدون هیچ استدلال منطقی و معقولی رد میکنند و نظرات نامعقولی ارائه میدهند. نوعی بیماری پیش روندهی فکری و روانی که حتی گریبانگیر دانشمندان شاخص هم میشود! به آنها "دانشمندان بیمار" یا "بیماران نوبلی" (Nobel disease) میگویند. مثل لوک مونتانیه، ویروسشناس فرانسوی و برندهٔ نوبل فیزیولوژی (کاشف ویروس ایدز). او به هومیوپاتی باور دارد، ضد واکسن است و معتقد است دیاِنایِ کودکان اوتیست اشعهی غیرطبیعی دارد!
بنابراین باید توجه کنیم که نظرات عجیب و متناقض و مخالف با جریان اصلی علوم، حتی اگر از دهان یک برنده نوبل خارج شود، فینفسه حجت نیست و باید ادله متقن و شواهد علمی از آن حمایت کنند؛ و این همترازان آن دانشمند و بطور کلی این نهاد علم است که باید متقن بودن ادله و علمی بودن شواهد را تایید کنند، نه فلان ژورنالیست یا مجری تلوزیونی یا حتی استاد دانشگاه.
PNAS
Surge of neurophysiological coupling and connectivity of gamma oscillations in the dying human brain
The brain is assumed to be hypoactive during cardiac arrest. However, animal models of cardiac and respiratory arrest demonstrate a surge of gamma ...
Forwarded from Hossein Bayat حسین بیات
۳. عباس موزون میگوید:
"خب [ای کسی که میگویی حرفهای ما علمی نیست] ببینیم مدرک شما رو؟ چقدر ارتباط به پزشکی داره؟ سطحش چیه؟ از کدوم دانشگاه گرفتید؟"
نقد: مصداق علمی بودن یا نبودن یک مدعا را جامعه علمی تعیین میکند و معیار علمی بودن یا نبودن را روششناسان و فیلسوفان علم بر اساس کارهای علمی دانشمندان در قالب یک نظریه مشخص و مستدلی در فلسفه علم، صورتبندی میکنند. حال اگر کسی مدعی علمی بودن یا نبودن یک مدعا است باید نشان دهد که آیا آن مدعا طبق آن نظریه و معیار مشخص (مثلا ابطالپذیری و تکرارپذیری)، مصداق علمی بودن است یا نه. آنچه که سخن او را موجه میکند استدلال اوست نه مدارک تحصیلی اوست و نه مدارج علمی او. چه بسا یک دانشمند با مدرک و درجه علمی عالی درباره علمی بودن یک مدعا پرت و پلا بگوید و مثلا هومیوپاتی را علمی بداند اما یک فرد با مدرک دیپلم با استناد درست به متدولوژی علوم یا فلسفه علم سخن معقول و موجهی درباره علمی بودن یا نبودن یک مدعا به زبان آورد. بیتوجهی به این نکته و رد مدعای شخص به جرم نداشتن مدرک تحصیلی و درجه علمی، نوعی "شخصی کردن" یا "حمله به شخص" است.
۴. عباس موزون میگوید:
" اتهام چرا میزنید به هموطن؟ این ۱۱۰ نفر هر کدوم چندین نفر دور و برشون شهادت داده اند، پزشک، پرستار این تجربهگر دروغ میگه؟ پول بهش دادیم؟ بیمارستان چمران تهران مگه یه نفر دونفر بوده؟"
نقد: این بخش از صحبتهای ایشان طولانیتر و در عین حال مغلطیتر است. اولین مغالطه، پهلوان پنبه کردن است. تقریبا هیچ نقد جدی و مهمی به این برنامه تلوزیونی بر دروغگو بودن افراد تجربهگر تاکید نکردهاند. چرا که اساساً نقد به این شواهد، از منظر شناختی و روششناختی است نه اخلاقی. تردیدها و نقدها اغلب این است که اشخاص تجربهگر و مجری برنامه و همکاران یا متوجه فریبکاریهای ذهن و خطاهای سیستماتیک و ناخودآگاه ذهن نیستند یا آنها را دستکم میگیرند. دومین مغالطه در این بخش "ماهی دودی" کردن یا "منحرف کردن" است. چون مهمترین و بیشترین نقدها به این برنامه این است که عوامل برنامه و روحباوران متوجه خطاهای شناختی، مغالطات و متدولوژی علم و نهاد علم نیستند یا آن را دست کم میگیرند، اما آقای موزون بحث را منحرف میکنند و بیشترین توضیحات را درباره صداقت تجربهگران و عوامل برنامه میدهند و توضیح میدهند که دروغ در این ابعاد ممکن نیست؛ بنابراین اتهام دروغ وارد نیست و بنابراین ادعای تجربهگران و مجری درست است. در اینجا علاوه بر منحرف کردن بحث، ما شاهد یک دوراهی کاذب هم هستیم: مدعای تجربهگران یا دروغ است یا واقعیت دارد؛ دروغ نیست پس واقعیت دارد! در حالیکه یک مدعا ممکن است در عین صادقانه بودن، مطابق با واقع نباشد.
۵. آقای موزون میگوید:
"برنامه آقای ایمان عبدالمالکی سکوت میکنید. فرار میکنید از مواجهه. از محاجه."
نقد: اتفاقا گزیدهای از برنامه آقای ایمان عبدالمالکی را من در دو قسمت و با دقت نقد کردهام و نشان دادهام که چه خطاهای روششناختی مهمی در آن رخ داده و بنابراین فاقد ارزش و اعتبار علمی است.
۶. عباس موزون میگوید:
"ایبن الکساندر جراح مغز و اعصاب، مدرک از آمریکا داره، استاد دانشگاه از هاروارده، چندتا کتاب در دفاع مینویسه."
نقد: علاوه بر نقدهایی که در بالا، یعنی بند ۲، مطرح شد، من قبلا در سه قسمت نشان دادهام چرا ایبن الکساندر شخصیت علمی ذیصلاحی نیست و چرا دلایلش منطقی و موجه نیست.
سخن پایانی:
آقای موزون بارها ادعا کرده است که مدعیات این برنامه بر اساس پژوهشهای علمی و شواهد علمی و بررسی دقیق و علمی گواهی تجربهگران است. در حالیکه سراسر آن یا استناد به شواهد حکایتی (anecdotal) است، یا ارجاع به منابع و مقالات شبهعلمی و اشخاص نامعتبر است، یا صرفا با مراجعه و ارجاع یکطرفه به آراء اقلیت است، یا بر اساس تفاسیر و تعابیر تحریف شده و نقل قولهای ناقص است، یا بر اساس داستانها و اقوال مهیجی است که گرچه ممکن است تسلیبخش و امیدبخش باشند اما به هیچ وجه راستیآزمایی دقیق علمی نشدهاند یا از بوته آزمایش دشوار علمی سالم بیرون نیامدهاند. بنابراین برنامه "زندگی پس تز زندگی" صلاحیت وصف علمی بودن را ندارد.
در جامعه علمی مرتبط با NDE، اقلیتی مثل دکتر سام پرنیا، پیم ون لومل، بروس گریسون و پنی سارتوری، قائل به مدل معنوی یا استعلایی (transendental) هستند که حتی آنها هم بسیاری از استنتاجها و القائات این برنامه تلوزیونی را نخواهد پذیرفت.
منصفانهترین کار این است که در این برنامه از دو متخصص نقاد یا دو خبرنگار علمی نقاد در این حوزه دعوت کنید تا درباره این تجربیات از دو منظر علمی (و بخصوص فیزیکالیستی) و معنوی دفاع کنند و نتیجه گیری را به بینندگان واگذار کنید. (رجوع به نقد هشتم)
"خب [ای کسی که میگویی حرفهای ما علمی نیست] ببینیم مدرک شما رو؟ چقدر ارتباط به پزشکی داره؟ سطحش چیه؟ از کدوم دانشگاه گرفتید؟"
نقد: مصداق علمی بودن یا نبودن یک مدعا را جامعه علمی تعیین میکند و معیار علمی بودن یا نبودن را روششناسان و فیلسوفان علم بر اساس کارهای علمی دانشمندان در قالب یک نظریه مشخص و مستدلی در فلسفه علم، صورتبندی میکنند. حال اگر کسی مدعی علمی بودن یا نبودن یک مدعا است باید نشان دهد که آیا آن مدعا طبق آن نظریه و معیار مشخص (مثلا ابطالپذیری و تکرارپذیری)، مصداق علمی بودن است یا نه. آنچه که سخن او را موجه میکند استدلال اوست نه مدارک تحصیلی اوست و نه مدارج علمی او. چه بسا یک دانشمند با مدرک و درجه علمی عالی درباره علمی بودن یک مدعا پرت و پلا بگوید و مثلا هومیوپاتی را علمی بداند اما یک فرد با مدرک دیپلم با استناد درست به متدولوژی علوم یا فلسفه علم سخن معقول و موجهی درباره علمی بودن یا نبودن یک مدعا به زبان آورد. بیتوجهی به این نکته و رد مدعای شخص به جرم نداشتن مدرک تحصیلی و درجه علمی، نوعی "شخصی کردن" یا "حمله به شخص" است.
۴. عباس موزون میگوید:
" اتهام چرا میزنید به هموطن؟ این ۱۱۰ نفر هر کدوم چندین نفر دور و برشون شهادت داده اند، پزشک، پرستار این تجربهگر دروغ میگه؟ پول بهش دادیم؟ بیمارستان چمران تهران مگه یه نفر دونفر بوده؟"
نقد: این بخش از صحبتهای ایشان طولانیتر و در عین حال مغلطیتر است. اولین مغالطه، پهلوان پنبه کردن است. تقریبا هیچ نقد جدی و مهمی به این برنامه تلوزیونی بر دروغگو بودن افراد تجربهگر تاکید نکردهاند. چرا که اساساً نقد به این شواهد، از منظر شناختی و روششناختی است نه اخلاقی. تردیدها و نقدها اغلب این است که اشخاص تجربهگر و مجری برنامه و همکاران یا متوجه فریبکاریهای ذهن و خطاهای سیستماتیک و ناخودآگاه ذهن نیستند یا آنها را دستکم میگیرند. دومین مغالطه در این بخش "ماهی دودی" کردن یا "منحرف کردن" است. چون مهمترین و بیشترین نقدها به این برنامه این است که عوامل برنامه و روحباوران متوجه خطاهای شناختی، مغالطات و متدولوژی علم و نهاد علم نیستند یا آن را دست کم میگیرند، اما آقای موزون بحث را منحرف میکنند و بیشترین توضیحات را درباره صداقت تجربهگران و عوامل برنامه میدهند و توضیح میدهند که دروغ در این ابعاد ممکن نیست؛ بنابراین اتهام دروغ وارد نیست و بنابراین ادعای تجربهگران و مجری درست است. در اینجا علاوه بر منحرف کردن بحث، ما شاهد یک دوراهی کاذب هم هستیم: مدعای تجربهگران یا دروغ است یا واقعیت دارد؛ دروغ نیست پس واقعیت دارد! در حالیکه یک مدعا ممکن است در عین صادقانه بودن، مطابق با واقع نباشد.
۵. آقای موزون میگوید:
"برنامه آقای ایمان عبدالمالکی سکوت میکنید. فرار میکنید از مواجهه. از محاجه."
نقد: اتفاقا گزیدهای از برنامه آقای ایمان عبدالمالکی را من در دو قسمت و با دقت نقد کردهام و نشان دادهام که چه خطاهای روششناختی مهمی در آن رخ داده و بنابراین فاقد ارزش و اعتبار علمی است.
۶. عباس موزون میگوید:
"ایبن الکساندر جراح مغز و اعصاب، مدرک از آمریکا داره، استاد دانشگاه از هاروارده، چندتا کتاب در دفاع مینویسه."
نقد: علاوه بر نقدهایی که در بالا، یعنی بند ۲، مطرح شد، من قبلا در سه قسمت نشان دادهام چرا ایبن الکساندر شخصیت علمی ذیصلاحی نیست و چرا دلایلش منطقی و موجه نیست.
سخن پایانی:
آقای موزون بارها ادعا کرده است که مدعیات این برنامه بر اساس پژوهشهای علمی و شواهد علمی و بررسی دقیق و علمی گواهی تجربهگران است. در حالیکه سراسر آن یا استناد به شواهد حکایتی (anecdotal) است، یا ارجاع به منابع و مقالات شبهعلمی و اشخاص نامعتبر است، یا صرفا با مراجعه و ارجاع یکطرفه به آراء اقلیت است، یا بر اساس تفاسیر و تعابیر تحریف شده و نقل قولهای ناقص است، یا بر اساس داستانها و اقوال مهیجی است که گرچه ممکن است تسلیبخش و امیدبخش باشند اما به هیچ وجه راستیآزمایی دقیق علمی نشدهاند یا از بوته آزمایش دشوار علمی سالم بیرون نیامدهاند. بنابراین برنامه "زندگی پس تز زندگی" صلاحیت وصف علمی بودن را ندارد.
در جامعه علمی مرتبط با NDE، اقلیتی مثل دکتر سام پرنیا، پیم ون لومل، بروس گریسون و پنی سارتوری، قائل به مدل معنوی یا استعلایی (transendental) هستند که حتی آنها هم بسیاری از استنتاجها و القائات این برنامه تلوزیونی را نخواهد پذیرفت.
منصفانهترین کار این است که در این برنامه از دو متخصص نقاد یا دو خبرنگار علمی نقاد در این حوزه دعوت کنید تا درباره این تجربیات از دو منظر علمی (و بخصوص فیزیکالیستی) و معنوی دفاع کنند و نتیجه گیری را به بینندگان واگذار کنید. (رجوع به نقد هشتم)
💢 مغالطهی «ی» نکره
✍️ مهدی خسروانی
♻️ گرچه با نامگذاری مغالطهها و ادعای «کشف مغالطه» بدون اینکه قبلاً مبنای نظریاش مشخص و مستدل شده باشد موافق نیستم، اما در این پست قصد دارم، با پیشفرض گرفتن دیدگاهی که داگلاس والتون در کتاب «نظریهای پراگماتیک دربارهی مغالطهها» به آن اشاره میکند، مغالطهای به نام «ی» نکره را معرفی کنم.
دیدگاه مورد اشارهی داگلاس والتون: مغالطهها «اقسامی از خطاها یا تاکتیکهای فریبکارانهی استدلالی اند که معمولاً موجب گولخوردن یا گمراهشدن مشارکتکنندگان در استدلالورزی در انواع گوناگون بحثهای روزمره میشوند».
♻️ مغالطهی «ی» نکره هنگامی رخ میدهد که ایرادهایی بزرگ و جدی در عملکرد کسی وجود دارند اما او (که عملکرد پرایرادش به دلایلی مثل بیکفایتی یا برای تأمین منفعتاش استمرار پیدا کرده) میکوشد با کاربرد «ی» نکره مشکل را کوچک یا کماهمیت جلوه دهند.
♻️ برای مثال، بارها از زبان سیاستمداران کشور خودمان شنیدهایم که (پس از توصیف دستاوردهای خودشان با لحنی غرورآمیز)، این جمله را هم اضافه کردهاند که «البته مشکلات"ی" هم وجود دارند که انشاءالله با همت مسئولان برطرف خواهد شد» یا «فسادها "یی" وجود دارد که البته بزرگ یا سیستماتیک نیستند». جملههای اینچنینی معمولاً با تغییر تُن صدا گفته میشوند (بهنحوی که انگار میخواهند به نکتهای کماهمیت و فرعی اشاره کنند) و گاه با عبارتهایی غیر از «ی» نکره (اما معادل با آن) بیان میشوند؛ مثلاً اینکه: «البته "یک سری" مشکلات هم وجود دارد که ...» یا «البته ”برخی" فسادها هم "گاه" دیده میشوند که ...».
♻️ در اینگونه مواقع، اگر کسی با وضعیت کشور آشنا نباشد ممکن است تصور کند که کشور در حال پیشرفتهای بزرگ است، اما پارهای ایرادهای قابل چشمپوشی نیز وجود دارند که قاعدتاً نباید بر قضاوت ما دربارهی عملکرد مسئولان کشور تأثیری بگذارند. اما چنانکه میدانیم استفاده از این تاکتیک بههیچوجه به معنای کوچک بودن مشکلات در عالم واقع نیست، بلکه یک شگرد تکراری است که در همه حال تکرار میشود؛ چه زمانی که تورم ده درصد باشد و بیکاری پنج درصد، چه زمانی که تورم پنجاه درصد باشد و بیکاری سی درصد؛ چه زمانی که رقم اختلاسها چند میلیون تومانی باشد، چه زمانی که چند میلیارد دلاری باشد! و خوب میدانیم که حتی اگر کار به ابرتورمهای چندصد درصدی برسد و دزدیهای چند ده میلیارد دلاری به امری عادی تبدیل شوند، باز هم مسئولان کشور از کاربرد «ی» نکره به هنگام سخنگفتن از مشکلات و فسادها صرفنظر نخواهند کرد.
♻️ به همین دلیل است که احتمالاً همهی ما، وقتی این «ی» نکره را میشنویم آرزو میکنیم کاش در ایرانی که معضلاتاش با استفاده از این «ی» نکره بیان میشوند زندگی میکردیم، چون ظاهراً چنین معضلاتی ناگزیر در آزادترین و مرفهترین کشورها هم وجود دارند و خللی در زندگی خوب ایجاد نمیکنند.
♻️ نکتهی آخر اینکه، مغالطهی «ی» نکره، همانند مغالطههای دیگر، مختص سیاستمداران نیست. برای مثال، در مناسبات کاری میان افراد و سازمانهای خصوصی، هیچ بعید نیست که یکی از طرفین بهشکل سیستماتیک به تعهدات خودش بیتوجهی کند و حقوق طرف مقابل را در جهت تأمین بیشتر منافع خودش نادیده بگیرد، اما پس از مواجهشدن با اعتراض به گفتن جملهای شبیه به این اکتفا کند:
«ما آگاه ایم که قطعاً قصورها و نارساییها"یی" داریم و در حد توان در رفع عیبها میکوشیم».
🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
✡️ @sanjeshgaraneh
✍️ مهدی خسروانی
♻️ گرچه با نامگذاری مغالطهها و ادعای «کشف مغالطه» بدون اینکه قبلاً مبنای نظریاش مشخص و مستدل شده باشد موافق نیستم، اما در این پست قصد دارم، با پیشفرض گرفتن دیدگاهی که داگلاس والتون در کتاب «نظریهای پراگماتیک دربارهی مغالطهها» به آن اشاره میکند، مغالطهای به نام «ی» نکره را معرفی کنم.
دیدگاه مورد اشارهی داگلاس والتون: مغالطهها «اقسامی از خطاها یا تاکتیکهای فریبکارانهی استدلالی اند که معمولاً موجب گولخوردن یا گمراهشدن مشارکتکنندگان در استدلالورزی در انواع گوناگون بحثهای روزمره میشوند».
♻️ مغالطهی «ی» نکره هنگامی رخ میدهد که ایرادهایی بزرگ و جدی در عملکرد کسی وجود دارند اما او (که عملکرد پرایرادش به دلایلی مثل بیکفایتی یا برای تأمین منفعتاش استمرار پیدا کرده) میکوشد با کاربرد «ی» نکره مشکل را کوچک یا کماهمیت جلوه دهند.
♻️ برای مثال، بارها از زبان سیاستمداران کشور خودمان شنیدهایم که (پس از توصیف دستاوردهای خودشان با لحنی غرورآمیز)، این جمله را هم اضافه کردهاند که «البته مشکلات"ی" هم وجود دارند که انشاءالله با همت مسئولان برطرف خواهد شد» یا «فسادها "یی" وجود دارد که البته بزرگ یا سیستماتیک نیستند». جملههای اینچنینی معمولاً با تغییر تُن صدا گفته میشوند (بهنحوی که انگار میخواهند به نکتهای کماهمیت و فرعی اشاره کنند) و گاه با عبارتهایی غیر از «ی» نکره (اما معادل با آن) بیان میشوند؛ مثلاً اینکه: «البته "یک سری" مشکلات هم وجود دارد که ...» یا «البته ”برخی" فسادها هم "گاه" دیده میشوند که ...».
♻️ در اینگونه مواقع، اگر کسی با وضعیت کشور آشنا نباشد ممکن است تصور کند که کشور در حال پیشرفتهای بزرگ است، اما پارهای ایرادهای قابل چشمپوشی نیز وجود دارند که قاعدتاً نباید بر قضاوت ما دربارهی عملکرد مسئولان کشور تأثیری بگذارند. اما چنانکه میدانیم استفاده از این تاکتیک بههیچوجه به معنای کوچک بودن مشکلات در عالم واقع نیست، بلکه یک شگرد تکراری است که در همه حال تکرار میشود؛ چه زمانی که تورم ده درصد باشد و بیکاری پنج درصد، چه زمانی که تورم پنجاه درصد باشد و بیکاری سی درصد؛ چه زمانی که رقم اختلاسها چند میلیون تومانی باشد، چه زمانی که چند میلیارد دلاری باشد! و خوب میدانیم که حتی اگر کار به ابرتورمهای چندصد درصدی برسد و دزدیهای چند ده میلیارد دلاری به امری عادی تبدیل شوند، باز هم مسئولان کشور از کاربرد «ی» نکره به هنگام سخنگفتن از مشکلات و فسادها صرفنظر نخواهند کرد.
♻️ به همین دلیل است که احتمالاً همهی ما، وقتی این «ی» نکره را میشنویم آرزو میکنیم کاش در ایرانی که معضلاتاش با استفاده از این «ی» نکره بیان میشوند زندگی میکردیم، چون ظاهراً چنین معضلاتی ناگزیر در آزادترین و مرفهترین کشورها هم وجود دارند و خللی در زندگی خوب ایجاد نمیکنند.
♻️ نکتهی آخر اینکه، مغالطهی «ی» نکره، همانند مغالطههای دیگر، مختص سیاستمداران نیست. برای مثال، در مناسبات کاری میان افراد و سازمانهای خصوصی، هیچ بعید نیست که یکی از طرفین بهشکل سیستماتیک به تعهدات خودش بیتوجهی کند و حقوق طرف مقابل را در جهت تأمین بیشتر منافع خودش نادیده بگیرد، اما پس از مواجهشدن با اعتراض به گفتن جملهای شبیه به این اکتفا کند:
«ما آگاه ایم که قطعاً قصورها و نارساییها"یی" داریم و در حد توان در رفع عیبها میکوشیم».
🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»:
✡️ @sanjeshgaraneh
Forwarded from مغزونغز
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آزمایش اثبات علمی زندگی پس از زندگی
@maghzonaghz
کپشن از دکتر امیرحسین مدبرنیا،
روانپزشک و دکترای علوم اعصاب، استادیار دانشگاه در بیمارستان ماونت ساینای نیویورک
"تجربه نزدیک به مرگ، پدیدهای است که در درصدی از افرادی اتفاق میافتد که به دلایلی همچون ایست قلبی، بدون کمکهای پزشکی مرگشان تقریبا حتمی است. این افراد از تجربیاتی وصفناپذیر صحبت میکنند که ممکن است شامل احساس آرامش و گرمای درونی، نزدیکی به نور، رسیدن به بینشی عمیقتر درباره زندگی، خروج از بدن و ملاقات از دست رفتگان باشد. این تجربیات برای فرد بسیار واقعی به نظر میرسند و در بسیاری از موارد به عنوان مدرکی برای وجود جهان پس از مرگ و وجود روح و مستقل بودن ذهن از فرآیندهای درون مغزی مطرح میشوند. علاوه بر جهانبینی مذهبی-عرفانی، این تصور بر پیشفرضهایی استوار است مثل اینکه این پدیده برای فرد بسیار واقعی به نظر میرسد و یا اینکه حین تجربیات نزدیک به مرگ، فعالیت مغزی متوقف میشود و بنابراین نمیتواند منشا این پدیده باشد. اما اشکالاتی جدی متوجه این پیشفرضهاست... ادامه در زیر
@maghzonaghz
مغزونغز را در اینستاگرام هم دنبال کنید.
@maghzonaghz
کپشن از دکتر امیرحسین مدبرنیا،
روانپزشک و دکترای علوم اعصاب، استادیار دانشگاه در بیمارستان ماونت ساینای نیویورک
"تجربه نزدیک به مرگ، پدیدهای است که در درصدی از افرادی اتفاق میافتد که به دلایلی همچون ایست قلبی، بدون کمکهای پزشکی مرگشان تقریبا حتمی است. این افراد از تجربیاتی وصفناپذیر صحبت میکنند که ممکن است شامل احساس آرامش و گرمای درونی، نزدیکی به نور، رسیدن به بینشی عمیقتر درباره زندگی، خروج از بدن و ملاقات از دست رفتگان باشد. این تجربیات برای فرد بسیار واقعی به نظر میرسند و در بسیاری از موارد به عنوان مدرکی برای وجود جهان پس از مرگ و وجود روح و مستقل بودن ذهن از فرآیندهای درون مغزی مطرح میشوند. علاوه بر جهانبینی مذهبی-عرفانی، این تصور بر پیشفرضهایی استوار است مثل اینکه این پدیده برای فرد بسیار واقعی به نظر میرسد و یا اینکه حین تجربیات نزدیک به مرگ، فعالیت مغزی متوقف میشود و بنابراین نمیتواند منشا این پدیده باشد. اما اشکالاتی جدی متوجه این پیشفرضهاست... ادامه در زیر
@maghzonaghz
مغزونغز را در اینستاگرام هم دنبال کنید.
Forwarded from خانهٔ آگاهی
🔹جنبش های سیاسی و اخلاق🔹
✍️جنبش های سیاسی در پی دستیابی به قدرتاند و، بیشتر وقت ها، آرمان های اخلاقی را برای رسیدن به این هدف قربانی می کنند. سپس، برای توجیه کارشان به دلیل تراشی متوسل شده و اقدام های غیر اخلاقی را «ضرورت اجتناب ناپذیر» جلوه میدهند. مثلاً مدعی میشوند که اقدام های غیر اخلاقی را مخالفانشان به آنها تحمیل کردهاند و البته نیازی به گفتن نیست که پروپاگاندای برنامه ریزی شده ابزار اصلی آنها برای این توجیه ها و دلیل تراشی ها و حرکت بیشتر در مسیر تامین منافعشان است.
📗کتاب تفکر نقادانه دربارهٔ مسائل اخلاقی(صفحهٔ ۴۹)
👤ریچارد پل و لیندا الدر-ترجمه مهدی خسروانی
📖 #یک_فنجان_کتاب
🌐 اینستاگرام | تلگرام
✍️جنبش های سیاسی در پی دستیابی به قدرتاند و، بیشتر وقت ها، آرمان های اخلاقی را برای رسیدن به این هدف قربانی می کنند. سپس، برای توجیه کارشان به دلیل تراشی متوسل شده و اقدام های غیر اخلاقی را «ضرورت اجتناب ناپذیر» جلوه میدهند. مثلاً مدعی میشوند که اقدام های غیر اخلاقی را مخالفانشان به آنها تحمیل کردهاند و البته نیازی به گفتن نیست که پروپاگاندای برنامه ریزی شده ابزار اصلی آنها برای این توجیه ها و دلیل تراشی ها و حرکت بیشتر در مسیر تامین منافعشان است.
📗کتاب تفکر نقادانه دربارهٔ مسائل اخلاقی(صفحهٔ ۴۹)
👤ریچارد پل و لیندا الدر-ترجمه مهدی خسروانی
📖 #یک_فنجان_کتاب
🌐 اینستاگرام | تلگرام
Forwarded from پارادوکس (mehdi khosravani)
💢 نقدی به اینستاگرام
✍️ مهدی خسروانی
♻️ این پست حاوی مطلب تازهای نیست و احتمالاً همهی کسانی که هدفشان از حضور در اینستاگرام چیز غیر از «جذب مخاطب به هر قیمت» است به آن واقفاند؛ اما به سهم خودم لازم میدانم دستکم اشارهای به آن داشته باشم. مستقیم میروم سر اصل مطلب:
.
♻️ شکل کنونی گزارش تخلف (ریپورت) در اینستاگرام، بهشدت با عقلانیت در تعارض است، زیرا صفحههای اینستاگرامی و پستهای آنها، صرفاً به دلیل گزارش چند نفر، بدون بررسی کافی محتوا و دلیل، محدود یا حذف میشوند.
.
♻️ شکل کنونی گزارش تخلف، مشوق جهالت و کینهورزی کور است: افرادی که از مخالفت مستدل با محتویات صفحهها ناتواناند، بهراحتی میتوانند انگیزهی خودشان را با گزارش تخلف فروبنشانند و درنتیجه روزبهروز به سمت کینهورزی کور بهجای اندیشیدن سوق داده میشوند.
.
♻️ بدتر از همه، این شکل از گزارش تخلف غیرمنصفانه نیز هست؛ چراکه هر کسی بهصرفِ در اختیار داشتن پول، میتواند افرادی را برای ریپورتکردن محتویاتی که دلخواه او نیستند اجیر کند و این چیزی جز نقض شدید آزادی بیان نیست. این بیانصافی آنجا تشدید میشود که اینستاگرام خودش را از وظیفهی پاسخگویی در قبال اعتراض (خصوصاً در مورد محدودسازی پستها) معاف میداند و نه دربارهی دلیل محدودیت پستها و نه دربارهی کسانی که ریپورت کردهاند توضیحی ارائه نمیکند و حتی فاقد سازوکاری برای مشخصشدنِ این موضوع است که کدام محتویات محدود شدهاند.
.
♻️ شیوهای که اینستاگرام در پیش گرفته، همانند شیوههای سانسور در حکومتهای غیردموکراتیک و مخالف آزادی بیان، افراد عضو این شبکهی اجتماعی را به سمت خودسانسوری سوق میدهد که مطمئناً مصداق نقض کرامت انسانی است.
.
♻️ آنچه من گفتم فقط نشاندهندهی بخشی از کاستیها و پیامدهای نامطلوب سیستم گزارش تخلف اینستاگرام بود. گرفتار این توهم نیستم که نوشتهی من تأثیر خاصی داشته باشد اما اگر شما هم عضو اینستاگرام هستید و، مثل من، نفس «سکوت نکردن» را ارزشمند میدانید دعوت میکنم دلایل خودتان را در کامنت آخرین پست اینستاگرام من (اینجا) بنویسید و اکانت خود اینستاگرام را در کامنت تگ کنید. از کجا معلوم، شاید دستکم ریپورتهای صفحهی من را بررسی کرد
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @paradoxizer
✍️ مهدی خسروانی
♻️ این پست حاوی مطلب تازهای نیست و احتمالاً همهی کسانی که هدفشان از حضور در اینستاگرام چیز غیر از «جذب مخاطب به هر قیمت» است به آن واقفاند؛ اما به سهم خودم لازم میدانم دستکم اشارهای به آن داشته باشم. مستقیم میروم سر اصل مطلب:
.
♻️ شکل کنونی گزارش تخلف (ریپورت) در اینستاگرام، بهشدت با عقلانیت در تعارض است، زیرا صفحههای اینستاگرامی و پستهای آنها، صرفاً به دلیل گزارش چند نفر، بدون بررسی کافی محتوا و دلیل، محدود یا حذف میشوند.
.
♻️ شکل کنونی گزارش تخلف، مشوق جهالت و کینهورزی کور است: افرادی که از مخالفت مستدل با محتویات صفحهها ناتواناند، بهراحتی میتوانند انگیزهی خودشان را با گزارش تخلف فروبنشانند و درنتیجه روزبهروز به سمت کینهورزی کور بهجای اندیشیدن سوق داده میشوند.
.
♻️ بدتر از همه، این شکل از گزارش تخلف غیرمنصفانه نیز هست؛ چراکه هر کسی بهصرفِ در اختیار داشتن پول، میتواند افرادی را برای ریپورتکردن محتویاتی که دلخواه او نیستند اجیر کند و این چیزی جز نقض شدید آزادی بیان نیست. این بیانصافی آنجا تشدید میشود که اینستاگرام خودش را از وظیفهی پاسخگویی در قبال اعتراض (خصوصاً در مورد محدودسازی پستها) معاف میداند و نه دربارهی دلیل محدودیت پستها و نه دربارهی کسانی که ریپورت کردهاند توضیحی ارائه نمیکند و حتی فاقد سازوکاری برای مشخصشدنِ این موضوع است که کدام محتویات محدود شدهاند.
.
♻️ شیوهای که اینستاگرام در پیش گرفته، همانند شیوههای سانسور در حکومتهای غیردموکراتیک و مخالف آزادی بیان، افراد عضو این شبکهی اجتماعی را به سمت خودسانسوری سوق میدهد که مطمئناً مصداق نقض کرامت انسانی است.
.
♻️ آنچه من گفتم فقط نشاندهندهی بخشی از کاستیها و پیامدهای نامطلوب سیستم گزارش تخلف اینستاگرام بود. گرفتار این توهم نیستم که نوشتهی من تأثیر خاصی داشته باشد اما اگر شما هم عضو اینستاگرام هستید و، مثل من، نفس «سکوت نکردن» را ارزشمند میدانید دعوت میکنم دلایل خودتان را در کامنت آخرین پست اینستاگرام من (اینجا) بنویسید و اکانت خود اینستاگرام را در کامنت تگ کنید. از کجا معلوم، شاید دستکم ریپورتهای صفحهی من را بررسی کرد
🌐 کانال پارادوکس:
🆔 @paradoxizer