بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
دردلم هستي و بين من و تو فاصله هاست
بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است
مثل شهري که به روي گسل زلزله هاست
آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
دردلم هستي و بين من و تو فاصله هاست
بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است
مثل شهري که به روي گسل زلزله هاست
با دوست، دشمني ره و رسم مرام نيست
دشنام و دشنه پاسخ سيب و سلام نيست
لبخند من زكات ظفرمندي من است
در عفو لذتی ست که در انتقام نیست
در گوش شمع، می (رضی الله عنه) گفت
هشیار باش! سرخوشی ما مدام نیست
خوش باد خاك، ساقي ما را كه خوب گفت
وقتی به یاد دوست بنوشی حرام نیست
هر کوچهباغ موی تو بنبست یک شهید
گيسوي چارسوق تو بازار شام نيست؟
هركس كه گفت گوش به امرت كدام هست؟
دستي بكش به زلف و بپرسش: كدام نيست؟
مستی مبارک است و مبارکتر آن دم است
هم جامه نیست بر تن و هم لب به جام نیست
علیرضا بدیع
دشنام و دشنه پاسخ سيب و سلام نيست
لبخند من زكات ظفرمندي من است
در عفو لذتی ست که در انتقام نیست
در گوش شمع، می (رضی الله عنه) گفت
هشیار باش! سرخوشی ما مدام نیست
خوش باد خاك، ساقي ما را كه خوب گفت
وقتی به یاد دوست بنوشی حرام نیست
هر کوچهباغ موی تو بنبست یک شهید
گيسوي چارسوق تو بازار شام نيست؟
هركس كه گفت گوش به امرت كدام هست؟
دستي بكش به زلف و بپرسش: كدام نيست؟
مستی مبارک است و مبارکتر آن دم است
هم جامه نیست بر تن و هم لب به جام نیست
علیرضا بدیع
تنگ آب اینقدر ها کوچک نمی آمد به چشم
فکر آزادی نمی کردند ماهی ها اگر...
فاضل نظری
فکر آزادی نمی کردند ماهی ها اگر...
فاضل نظری
هرچه آيينه به توصيف تو جان كند نشد
آه، تصوير تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم
به پريشانى گيسوى تو سوگند نشد
خاطرات تو و دنياي مرا سوزاندند
تا فراموش شود ياد تو هرچند نشد
من دهان باز نكردم كه نرنجي از من
مثل زخمى كه لبش باز به لبخند نشد
دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلكه چون برده مرا هم بفروشند نشد
فاضل نظری
آه، تصوير تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم
به پريشانى گيسوى تو سوگند نشد
خاطرات تو و دنياي مرا سوزاندند
تا فراموش شود ياد تو هرچند نشد
من دهان باز نكردم كه نرنجي از من
مثل زخمى كه لبش باز به لبخند نشد
دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلكه چون برده مرا هم بفروشند نشد
فاضل نظری
Forwarded from هـــوشـیــاری
سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
در میان این و آن، فرصت شمار امروز را
در میان این و آن، فرصت شمار امروز را
وه که چقدر صدا در این بیته؛ صدای شیرین، حال خوب:
آن نخل ناخلف که تبر شد ز ما نبود
ما را زمانه گر شکند ساز می شویم
#صائب
@saeidisher
آن نخل ناخلف که تبر شد ز ما نبود
ما را زمانه گر شکند ساز می شویم
#صائب
@saeidisher
غمگینترین تعریف وفاداری:
زخم تبرت مانده، ولی جای شکایت
شادم که نگه داشته ام از تو نشانه!
#سعدی
👌واقعا یک بیت شعر چقدر شورانگیز میتونه باشه
@saeidisher
زخم تبرت مانده، ولی جای شکایت
شادم که نگه داشته ام از تو نشانه!
#سعدی
👌واقعا یک بیت شعر چقدر شورانگیز میتونه باشه
@saeidisher