Telegram Web Link
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴در غوطه شرقی دمشق که دست نیروهای جهادی است دراتاقی به کودکان آموزش میدهند،خود را بحالتی بزنند که حمله ای شیمیایی رخ داده است/وضعیت بگونه ای پیش میرودکه درمیان فیلم تصورمیکنید واقعا حمله رخ داده است!
رود جن و دره شیطونی

اسمش رود جن است، رودخانه‌ای نزدیک روستای لیرکک دهدشت، جالب می‌شد دانستن اینکه ریشه این اسم چیست، از یکی از دوستانِ بزرگ شده همین روستا درباره اصل و ریشه‌اش پرسیدم، اینطور توضیح داد: «واژه جن معرب گن است. گن به معنی تند و تیز. شیب زیاد بستر، رودخانه را به یکی از تیزترین و پرشتاب‌ترین رودهای منطقه مشهور کرده و به همین علت رود گن یا جن نامیده می‌شود.» ‌
‌‌
به دوست محترم نگفتم اما به نظرم واضح آمد که چنین چیزی حتی کسل‌کننده‌تر از آن است که برای ریشه اسم این رودخانه درست باشد، داستان حتما هیجان‌انگیزتر از این ریشه‌یابی‌های بیش‌ازحد کتابی است.

البته خود این دوست در ادامه هم اینطور اضافه کرد:«خودم که خردی و درشتی‌ام را میانه رود جن و کوه شیربادام سپری کردم، اولین و مهم‌ترین موجودی که برایم از آن جغرافیا تداعی می‌شود، اجنه هستند، از بس در کودکی داستان‌ها شنیدیم از اجتماع اجنه در ساحل رودخانه و بزم و رزمی که به پا می‌داشتند و قصه‌ها از آتش افروزیشان» تردید ندارم قصه همین است، قضیه ریشه در داستان اجنه و قصه‌پردازی‌های ذهن مردم روستانشین بزرگ شده در همسایگی کوه‌ها و رودها دارد. ‌

رود جن تقریبا در شمال غربی دهدشت است. جایی دیگر، در جنوب شرقی دهدشت و نزدیک روستای تقریبا خالی شده بلربیشه در ساحل دریاچه‌ی سد کوثر هم دره‌ای هست به اسم «دره شیطونی» محمدعلی اهل این روستاست، چندتایی بز و گوسفند دارد و خودش چوپانی‌شان را می‌کند، خوش‌صحبت است و به شکلی کم‌نظیر بامزه، درباره ریشه‌ این اسم برایم اینطور تعریف کرد؛ «هیچ خبری از ابر و باران نیست، اما یک‌باره از دره‌شیطونی صدای آب بلند می‌شود، زیاد و گل‌آلود و خروشان، اهالی می‌گویند شیطون آب را باز کرد یا در حال آبتنی است.» ‌
‌‌
محمدعلیِ رند با صورت همیشه خندانش در ادامه گفت: «حالا قدیمی‌ها و بقیه اهالی این‌طور گفته‌اند ولی خودم بارها و بارها، شب‌هایی که تک و تنها در روستا بودم، شب و نیمه‌شب از بیکاری رفتم تا ته دره که مچ شیطون را موقع‌ای که لخت در حال آبتنی است بگیرم - به هر حال بد نیست آدم از شیطون یک آتو داشته باشد - اما جز شغال و روباه هیچ ندیدم.»

https://www.instagram.com/p/BhgogKbBjts/
Forwarded from پنشتا Panshtaa
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 پیرمرد با ریش سفیدِ مرتب و لباس‌هایی که رنگ‌شان را ست کرده‌بود، در پیاده‌رو با سازی ناکوک و صدای پرداخت‌نخورده، حمیرا می‌خواند؛
تو یار دلنوازی، یه پارچه عشق و نازی...

🔴 کانال «صد راه» @sadraaah
حمله آمریکا و فرانسه و انگلیس به سوریه بیش از آنکه اثری داشته باشد، هیاهو به پا کرد. بلکه به نوعی خیال سوریه و روسیه و ایران را هم راحت کرد که آمریکا و متحدانش سر آن ندارند که وضعیت را در سوریه از این هم که هست پیچیده تر کنند و هیچ اراده ای در غرب برای رویارویی مستقیم با ایران و روسیه وجود ندارد. این حمله همچنین برای عربستان و شاید اسرائیل، نا امید کننده بود. از هنگامی که ترامپ از حمله قریب الوقوع به سوریه خبر داد، رسانه های عربی این پیش بینی را رواج دادند که نه تنها سوریه قرار است این بار ضربه ای کوبنده بخورد، بلکه این حمله، نیروهای ایرانی را در سوریه هم دربر خواهد گرفت و ایران را پریشان خواهد کرد. «تحلیلگران عرب» پیش بینی می کردند که قرار است این حمله فصل تازه ای از جنگ در سوریه بگشاید و از این پس این کشور، نه صحنه جنگ نیابتی، که عرصه رویارویی مستقیم قدرتهای جهانی و منطقه ای خواهد شد. این «پیش بینی» ها در واقع بیان آرزوی امرا و بخش بزرگی از سیاسیون عرب بود اما اکنون که نه ضربه کوبنده بوده و نه ایران را درگیر کرده، جای آرزو را نا امیدی گرفته و بازگشت به همان تئوری معروف توطئه که «اینها» همه شان دستشان توی یک کاسه است.
Forwarded from پنشتا Panshtaa
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 ۱۹ خانم اهل کلاته‌خیج (شهری در نزدیکی شاهرود) یک خانه ویرانه را که به آغل گوسفندان تبدیل شده بود بازسازی کرده و از آن یک اقامتگاه بومگردی زیبا ساختند.

🔴«صد راه» کانال گزارش‌های ویدیویی @sadraaah
جهانِ پسا_گرگ‌و‌بره
نویسنده: علی نصری

داستان تلخ «گرگ و بره» ژان دو لا فونتن (Jean de La Fontaine) را شنیده‌اید. بره‌ای در کنار برکه‌ء آب مشغول نوشیدن بود. گرگ درنده‌ای او را می‌بیند و به او نزدیک می‌شود. گرگ با خشم از بره می‌پرسد «چرا آب زلال مرا گل‌آلود کردی؟ باید تو را به سزای عملت برسانیم!». بره جواب می‌دهد «سرورم! دقت بفرمایید آب را گل‌آلود نکرده‌ام. و حتی اگر چنین باشد٬ شما بیست قدم بالاتر از من آب می‌نوشید. چطور ممکن است آب شما را گل‌آلود کرده باشم؟» گرگ می‌گوید «اولین بارت نیست! تو پارسال هم آب مرا گل‌آلود کردی». بره پاسخ می‌دهد «من پارسال هنوز به دنیا نیامده بودم!». گرگ می‌گوید «پس حتماً کار یکی از برادرانت بوده». بره می‌گوید «آخر من برادری ندارم». گرگ می‌گوید «به هر حال امثال تو و چوپان‌‌هایتان و سگ‌های گله‌تان همیشه مرا آزار داده‌اید. اکنون جا دارد که انتقامم را از تو بگیرم!». و با این جملات و بدون هیچ استدلال دیگری٬ گرگ درنده بره کوچک را تکه‌پار می‌کند و می‌خورد.

دو لا فونتن از این داستان نتیجه می‌گیرد که «منطق فرد قوی‌تر٬ همیشه منطق برتر است!»

تمام تاریخ نیم‌قرن اخیر ما حکایت تلاش بی‌وقفهء یک ملت برای «بره» نبودن بود. برای مغلوب نشدن به قاعدهء گرگ‌ها. برای تسلیم نشدن به این اصل که منطق برتر همیشه منطق فرد قوی‌تر است.

ما نخواستیم «بره» باشیم در زمانی که صدام حسین شهرهای سردشت و بانه و مریوان و سومار و زرده را با گازهای خردل و اعصاب و خفه‌کننده و سیانور بمباران می‌کرد و نمایندگان ایران برای بیدار کردن وجدان جامعهء جهانی در دهلیزهای «خم اندر خم و پیچ اندر پیچ» ساختمان سازمان ملل در پی‌ «هیچ» میدویدند.

زمانی که نمایندگان ایران با پرونده‌‌ها و اسناد جنایات حملات شیمیایی صدام و عکس‌های اجساد خشک‌شدهء مردان و زنان و کودکان ایرانی در زیر بغل‌شان٬ نفس‌زنان به دنبال دبیر کل سازمان ملل و سفیران کشورهای «متمدن» جهان و پرچم‌داران حقوق‌بشر میدویدند تا بلکه عنابتی بفرمایند و مصوبه‌ای علیه این جنایت جنگی تصویب نمایند. و هر بار با این پاسخ مواجه می‌شدند که «خودتان را خسته نکنید. این مسئله ما نیست».

در آن زمان «منطق فرد قوی‌تر» حکم می‌کرد که هر اقدامی برعلیه صدام‌شان را «وتو» کند. حکم می‌کرد که هر چند صدام «حرام‌زاده» است اما «حرام‌زادهء خود ماست». حکم می‌کرد که ملت ایران «آب» زلال ما را گل‌آلود کرده و اینک سزاوار «تنبیه» است.

از رابرت فیسک «Robert Fisk» بپرسید که ما چگونه نقش «بره» را نپذیرفتیم و در برابر «منطق فرد قوی‌تر» سر فرود نیاوردیم:

از او بپرسید که در مقدمهء کتاب «The Great War for Civilization»اش نوشته که پس از ۵۰ سال گزارش‌گری حرفه‌ای جنگی و حضور و پوشش مستقیم‌ در هر دو سوی همهء جبهه‌ها در همهء جنگ‌های نیمه دوم قرن بیستم٬ هنوز تکان‌دهنده‌ترین تصویری که در ذهنش نقش بسته و هرگز ترکش نمی‌کند٬ تصویر سربازان جوان ایرانی #شیمیایی شده است که در پُشت وانتی نشسته‌اند و در یک دست در دستمال‌‌هایشان خون و خلط سرفه می‌کنند و در دست دیگرشان قرآن گرفته و می‌خواندند و مشتاقانه به سوی همان میدان‌های مرگ بازمی‌گردند.

ما نخواستیم «بره» باشیم٬ در زمانی که جرج بوش پدر از «نظم نوین جهانی» خبر داد و ما جایی برای خودمان در «نظام» جدید سلطهء او نجستیم. و در زمانی که جرج بوش پسر به همهء «ملت‌ها» در همهء «مناطق» جهان هشدار داد که تصمیم‌تان را بگیرید که «آیا با ما هستید٬ یا بر علیه ما» و ما «محور شرارت» را به «با آن‌ها»‌ بودن ترجیح دادیم.

ما نخواستیم «بره» باشیم وقتی به ما گفته شد که حق غنی‌سازی اورانیوم ندارید چرا که توانایی هسته‌ای شما «آب» زلال ما را - نفت ما را - موقعیت استراتژیک ما را در منطقه گل‌آلود می‌کند:

تسلیم تحریم‌های «فلج‌کنندهء» اقتصادی‌شان نشدیم٬ تسلیم تهدید‌های نظامی روزمره‌شان نشدیم٬ تسلیم قطع‌نامه‌های شورای امنیت‌٬ تسلیم انزوای بین‌المللی٬ تسلیم «امنیتی‌سازی» و جوسازی‌های رسانه‌ای‌شان نشدیم.

ایستادیم٬ مقاومت کردیم٬ مذاکره کردیم و گفتیم «ایرانی را هرگز تهدید نکنید».

ما نخواستیم «بره» باشیم در آن زمان که گرگ‌های سیاه و درندهء داعش را در سراسر منطقه‌ رها کردند. مانیفست «اداره التوحش» به دست‌شان دادند٬ آخرین مدل‌‌ ماشین‌‌های تویوتا را زیر پایشان گذاشتند٬ دلارهای نفتی را در جیب‌شان ریختند٬ کُشنده‌ترین سلاح‌ها را بر دوششان نهادند٬ پیشرفته‌ترین شبکه‌های ارتباطاتی را در خدمت‌شان قرار دادند٬ تا کاروان‌های مرگ‌شان را روستا به روستا و شهر به شهر و ایالت به ایالت و کشور به کشور و قاره به قاره گسترش بدهند. سر بریدند٬ جوی خون به‌پا کردند٬ زنده به گور کردند٬ زنده سوزاندند٬ زنده جگر درآوردند٬ تجاوز کردند٬ انسان قرن بیست‌ویکم را به عنوان برده در بازارهای‌شان خرید و فروش کردند...(ادامه در زیر)
اما باز تسلیم منطق گرگ‌ها نشدیم و باز سربازان ایرانی در کنار ملت‌های همسایه ایستاد و جنگیدند تا جوی‌های خون را دوباره به آب زلال بدل کنند.

امروز به گرگ‌هایی که روزی خود را مالک آب بیشهء ما می‌دانستند. به گرگ‌هایی که روزی در برابر بدترین جنایت‌های جنگی سکوت پیشه می‌کردند و روز دیگر در شورای امنیت سازمان ملل با اسناد و عکس‌های جعلی و نمایش‌های واهی و ائتلاف‌های پوشالی زوزه‌کشان به کشورهای منطقه لشگر می‌کشیدند و میلیون‌ها بره را می‌دریدند. به گرگ‌هایی که خود آب برکه ما را «گل‌‌آلود» می‌کردند و به بهانه‌ء آن جوی خون به‌راه می‌انداختند. به گرگ‌هایی که به بره‌دلانی که به «بره‌گی» و «بردگی» خو گرفتند و با زوزه‌های جنگ‌طلبانه آن‌ها همصدا شدند دل خوش کرده‌اند و آن‌ها را با ملت ایران اشتباه گرفته‌اند...خبر بدهیم که امروز وارد جهان پسا«گرگ و بره» شده‌ایم و حتی اگر هنوز «منطق‌ فرد قوی‌تر هم‌چنان منطق برتر است» منطق ما از منطق شما قوی‌تر است.
@AliNasriTelegram
پيام استعفای کاوه مدنی
صدرا‌محقق

دو شب پيش وقتي محمود صادقی، نماینده مجلس، ماجرای سفر و استعفای کاوه مدنی را توییت کرد، افسوس همه بلند شد. واقعیت این است که شخص مدنی در این موضوع خاص دست‌کم از نظر من چندان مهم نیست، نفس ماجرای برگشتن یک نخبه ایرانی تقدیرشده و جایزه‌گرفته از معتبرترین دانشگاه‌های جهان به کشور و مسئولیت‌گرفتنش نمادین و مهم بود و شوق و امیدی به چشم‌اندازهای پیش‌ِروی همه آنها که دلسوز این کشور هستند، می‌داد؛ شوقی که ریشه در زمینه‌سازی برگشت و دست به کارشدن دیگرانی همچون او داشت که دل در گرو ایران دارند. با این حال، بازداشت او و همچنین در ادامه انتشار عکس‌های خصوصی قدیمی‌اش در نهایت فضا را به سمتی برد که مدنی تحمل نکرد و بعد از سفر کاری که پیش از عید عازم آنجا شد، به کشور برنگشت.

با انتشار خبر رفتن او، موج یأس‌نویسی‌ها از تحمل‌نکردن مدنی و نپذیرفتن و فراری‌دادنش از خاک وطنی که دوست‌دار و دلسوزش بود شروع شد، من به خیلی از آنها که از این یأس و ناامیدی نوشتند حق می‌دهم. (هرچند واقعیت این است که نخبگان زیادی را می‌توان مثال زد که در بخشی از بهترین دانشگاه‌های جهان درس خوانده‌اند و بعد از بازگشت به کشور در وزارتخانه‌ها و شرکت‌های مهم دولتی و نیمه‌دولتی مشغول کار هستند).

اما بخشی از واقعیت هم این است که مدنی تحمل نشد، چون هنوز نسبت به او و امثال او شک و تردید وجود دارد. هر کس به طریقی؛ یکی خارج درس‌خواندنش را بهانه تردید کرد و یکی رقصیدنش را. گروهی دیگر هم هنوز پایه استدلال و منطقشان بر مدار ظاهر مرسوم مدیر جمهوری‌اسلامی‌طور می‌چرخد. ژن خوب هم نداشت که به بالا وصل باشد. در نهایت شد آنچه دیدیم.

در این بین، زدن و نقطه‌ضعف‌گرفتن از دولت و شخص کلانتری هم مزید بر علت شد، که او بهترین سوژه برای زدن بود. بین همه مدیران میانی و رده دوم سوم دولت، احتمالا مدنی شناخته‌شده‌ترین و متفاوت‌ترین مدیر دولت دوازدهم بود؛ نمادی واضح از تفاوت اصلاح‌طلبان با رقبای خود. به همین دلیل تمرکز روی او صریح‌ترین پیام را به آنها که باید می‌رساند.

ملات این بساط البته فقط در همین سوی میدان فراهم نشد. از روزهای اولی که مدنی به ایران برگشت و کارش را در مسئولیتی دولتی شروع کرد، سنگ‌های اولی که به سمتش پرت شد اتفاقا از جاهای دیگر رسید. گروهی خبرنگار و فعال محیط‌زیستی در داخل و خارج از ایران (اپوزیسیون)، با تمام توان شروع به تخریبش کردند (می‌خواستم در وصفشان بنویسم «شبه‌خبرنگار» یا «به‌اصطلاح فعال محیط زیست» اما بعد دیدم نه واقعیت همین است، آنها واقعا خبرنگار و فعال این حوزه هستند). آنها این مدت مدنی را دروغ‌گو، ترسناک، شارلاتان، تأییدشده نهادهای امنیتی، بی‌سواد، گیرنده مجوز انتقال آب، عامل بی‌آبی خوزستان و خلاصه هر چیزی که فکرش را کنید توصیف کردند. در ادامه هم هر کاری که کرد را سوسول‌بازی و نمایشی و کم‌اهمیت خواندند، چالش بی‌زباله را مسخره کردند و ممنوعیت استفاده از آب بطری را لوس‌بازی توصیف کردند؛ آن هم نه با عنوان نقد، بلکه با این توصیف که مدنی همه اینها را با هدف پرت‌کردن حواس‌ها از تخریب‌های بزرگ محیط زیست و پروژه‌های انتقال آب و ... انجام می‌دهد. یعنی در نظر آنها این کارها صرف یک پروژه تبلیغاتی برای دورکردن توجهات از موضوعات اصلی بود.

به قول خود مدنی در حقیقت «پاس گل را اینها دادند» و همین‌طور هم شد، در ادامه هم پاس‌شان به گل ختم شد. بازداشت کوتاه‌مدت مدنی در ماجرای بازداشت فعالان محیط‌زیستی پروژه حفاظت از یوز یکی از همین پاس‌کاری‌ها بود. جالب آنکه از قضا همین کسانی که این بار مدنی را زیر آتش گرفته بودند، از دو سه سال پیش بارها بازداشت‌شدگان کنونی را هم به هر چه فکر کنید متهم کرده بودند.

هنوز خبر قطعی پذیرش استعفای مدنی اعلام نشده، اما چیزی که با قطعیت می‌توان گفت این است که تا همین‌جای کار آنهایی که دنبال ارسال پیام از ایجاد مانع برای کار مدنی بودند، به هدفشان رسیدند و موفق شدند، چه آنهایی که در داخل هستند و چه آنها که خارجند، گروه اول این پیام را رساندند که برای چرخاندن چرخ مملکت به این تیپ افراد نیازی نیست و تا ما تأیید نکنیم کسی نمی‌تواند مسئولیت بگیرد و گروه دوم هم با این هدف که نشان دهند و ثابت کنند که اینجا اصلاح‌ناپذیر است و روزنه امیدی نیست.

http://www.sharghdaily.ir/News/185549
Forwarded from پنشتا Panshtaa
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 می‌دانید اولین فلافلی ایران/تهران کجا بود و چرا نام فلافل که حالا یکی از محبوب‌ترین خوراکی‌هاست با نام کوچه مروی به هم گره خورده‌اند؟ ببینید:

🔴«صد راه» کانال گزارش‌های ویدیویی @sadraaah
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✔️روایت دروغ تلویزیون از سرپل ذهاب | زلزله‌زده‌ای که همه‌چیز دارد اما در برنامه رشیدپور گفت در چادر می‌خوابد

▪️دراین باره در #خبرآنلاین بیشتر بخوانید؛👇🏻
https://goo.gl/wX1oYJ

@KhabarOnline_IR
موفقیت کوچک: بهبود بهره‌وری کولرهای آبی
(محمدرضا احمدی - @m_ahmadi56)
✳️ من یک مهندس برق-مخابرات هستم که در کنار شغل اصلی، همواره دغدغه‌های فرهنگی و زیست‌محیطی داشته‌ام. درخصوص موضوع مصرف آب و انرژی، از ده سال پیش (سال 86) با استقرار در منزل جدید، نسبت به مطالعه مصرف آب و برق در کولر آبی منزل خودم اقدام کردم.
✳️ در سال اول از راندمان کم کولر منزل‌مان گلایه داشتم، به گونه‌ای که یک کولر 7500 که تمام وقت روشن بود، کفاف سرمایش یک واحد صد متری به شدت آفتابگیر را نمی‌داد.
✳️ سال دوم پس از نصب پایه، یک سایبان بزرگ که از هر طرف یک متر از کولر بزرگ‌تر بود، روی کولر نصب کردم و با همین روش به مدت سه سال میزان آب و برق مصرفی و دمای منزل را بررسی کردم.
✳️ حداقل پنج درجه خنک‌تر، 20 درصد برق کمتر و سی درصد آب کمتر مصرف شد. تمام این موارد با دقت اندازه‌گیری شد. این در حالی بود که هیچ تغییری در ساختمان و نشتی‌های درب و پنجره ها انجام ندادم.
✳️ من از سال پنجم دو کار جدید را آغاز کردم. اول: تعویض درب و پنجره‌ها و استفاده از پنجره‌های دوجداره پی‌وی‌سی. (که همین تغییر پنجره‌های دو جداره نکات و قصه مفصل دارد). دوم: آغاز به کشت سبزی و گوجه فرنگی بر روی سایبان کولر (روش کشت بدون خاک با استفاده از گردش آب کولر که آن هم قصه مفصل دارد).
(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.)
@IR_S_S
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
راه نهادینه کردن فرهنگ زباله نریختن در طبیعت واکنش جدی و‌ بدون تعارف بقیه شهروندان نسبت به کسانی است که چنین کار زشتی می‌کنند. دقیقا مثل کاری که این راننده می‌کند.
نسبت به تخریب طبیعت‌ حساس باشیم.
Forwarded from پیوند نگار
‍ ناامیدی: محصول «واقع‌بینی» یا الگوهای غلط ذهنی‌-زبانی
نویسنده: علی نصری

آقای نادر فتوره‌چی در مطلبی در صفحنهء فیس بوکش نوشته: «متن نامه محمود صادقی را به ۳ نفر جوان (یک کارگر آبمیوه‌فروشی، یک کارگر سوپرمارکت،یک آکاردئون‌نواز دوره گرد) نشان دادم و گفتم ایشان مدعیست با رفتن مدنی و بازداشت جلایی‌پور امید شما ناامید شده. هرسه الفاظ رکیکی خطاب به آقای صادقی گفتند که از بازنشر آنها معذورم.»

سپس آقای فتوره‌چی٬ از زبان این ۳ جوان‌٬ لیستی از مشکلات مملکت - از قیمت بالای دلار گرفته تا آمار خودکشی تا تعداد پرونده‌های قضایی تا معضل آب‌رسانی به روستا‌ها تا هوای آلودهء اهواز - را قطاروار پشت سرهم نام برده تا ثابت کند که هرگونه تلاش برای «امید» بخشیدن به جامعه چیز جز ««توئیت لایکخور بالا» زدن و «خاک در چشم مردم ناامید پاشیدن» نیست.

به عبارتی - همان‌گونه که مرسوم این روزهاست - می‌بایست هر سخن یا قدمی در جهت اصلاح ناهنجاری‌های اجتماعی و سیاسی و ترویج امیدواری در جامعه را زیر خرواری از آمار و ارقام و معضلات و مشکلات و بدبختی‌های پراکنده سرکوب کرد و «واقع‌بینی» و ارتباط داشتن با «بطن» جامعه را تنها در ترویج یاس و سیاه‌نمایی جستوجو کرد.

ریچارد بندلر (Richard Bandler) روان‌شناس برجستهء آمریکایی و از بنیانگذاران رشتهء NLP (برنامه‌ریزی عصبی – کلامی) - معتقد است که مهم‌ترین علت بیماری افسردگی «تصویر کلی»ای است که فرد از زندگی و جهان پیرامون خودش می‌سازد و چگونه ساختن این تصویر‌ به «الگو‌های ذهنی-زبانی» او بستگی دارد.

بنلدر می‌گوید که هر گاه یک بیمار افسرده به او مراجعه می‌کند٬ از او می‌خواهد که با کلمات خود زندگی‌اش را مانند یک تابلوی نقاشی «ترسیم» نماید. گوشه‌های مختلف آن را توصیف کند٬ تصاویری که در ذهن او برجسته‌ترند را بیان کند٬ صحنه‌هایی که در ذهنش ظاهر می‌شوند را به واژه‌های خود به تصویر بکشد: از خاطرات کودکی٬ تجربه‌های نوجوانی٬ تحصیلات٬ کار٬ روابط اجتماعی٬ روابط عاطفی..همه را در این صفحه نقاشی بنشاند و یک «تابلو»ی بزرگ از زندگی‌اش در ذهش بسازد.

در مرحلهء بعد٬ از او می‌خواهد که مانند هنرمندی که آخرین ضربه‌های قلم را به اثرش زده٬ چند قدم به عقب بروند٬ و با فاصله به آن «تصویر کلی» که در برابر چشمانش است نگاه کند.

ریچارد بندلر می‌گوید که در بیماران افسرده این تصویر کلی همیشه ژشت و تیره است. یک تابلوی بزرگ سیاه و وحشناک که بر روی دیوار اصلی خانه‌شان نصب کرده‌اند و مدام در برابر چشم آن‌هاست. چطور می‌تواند هر لحظه تابلوی سیاه و وحشناکی در مقابل چشم خود داشت٬ و دچار غم و افسردگی و اضطراب نشد؟

اما به گفته بندلر این تصویری است که خودشان ساخته‌اند. خودشان تمام لحظات رنج‌‌آور و تجربه‌های تلخ و خاطرات آزاردهنده و نقاط ضعف و شکست‌های زندگی‌شان را دست‌چین کرده‌اند و در کنار هم چیدند و بعضاُ بر زشتی‌های آن افزوده‌اند و این تصویر کلی را ساخته‌اند.

معمولاً زندگی این بیماران افسرده با سایر افراد تفاوت چندانی ندارد. همهء انسان‌ها در زندگی‌شان رویدادهای تلخ و شیرین و خاطرات خوب و بد و نقاط ضعف و قوت و لحظات پیروزی و شکست دارند. فرق یک انسان ناامید و افسرده و رنجور و منفعل با یک انسان سازنده و امیدوار و مقتدر و فعال٬‌ در همین «تصویرکلی‌» است که خودشان از زندگی‌ خودشان - بر اساس الگوهای ذهنی-زبانی‌شان - می‌سازند.

این حکایت جامعهء امروز ماست. جامعه‌ای که به این شکل از تصویرسازی عادت کرده. الگوی‌های ذهنی‌-زبانی‌اش مملوع از تصاویر و واژه‌ها و کلیشه‌های مایوس‌کننده و تیره است. تصاویر و کلیشه‌هایی که در کنار یکدیگر می‌گذارد و یک تصویر کلی سیاه و وحشتناک از خودش و کشورش و آینده‌اش ترسیم می‌کند.

تحلیل‌گران و روشن‌فکران و هنرمندانی ایرانی نیز عمدتاً از همین الگوهای ذهنی‌زبانی پیروی می‌کنند. اکثر تحلیل‌هایی که در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی در مورد وضعیت ایران ارائه می‌شود٬‌ بازخوانی یک‌نفس و بی‌وقفهء لیستی از مشکلات و معضلات و آمار و ارقام پراکنده - و گاهاً بی‌ربط است - که به یکدیگر می‌چسبانند و از آن یک تصویر کلی از جامعه می‌سازند:

«جامعه‌ای که در آن عده‌ای گورخواب هستند٬ بخشی عظیمی از استان‌های آن دچار کم‌آبی است٬ مردمش دروغ می‌گویند٬ ترافیک شهری‌اش غیرقابل تحمل است٬ تعداد زیادی از جوان‌هایش بی‌کارند٬ مردمش حتی قوانین رانندگی را رعایت نمی‌کنند٬ مواد مخدر بی‌داد می‌کند٬ همه کارها فقط با رشوه پیش می‌رود٬ خانواده‌هایش از هم پاشیده‌اند٬ آمار طلاق به شکل نگران‌کننده‌ای بالاست٬ چندصد هزار پرونده قضایی در جریان است٬ هر روز در خیابان‌ها تزاع و کتک‌کاری است٬ زن‌ها هر روز در کوچه و خیابان متلک‌ می‌شنوند٬ هر سال چندین هزار نفر در تصادفات جاده کشته می‌شوند و...»
Forwarded from پیوند نگار
‍ چنین تصویرسازی‌هایی که به اسم «واقع‌بینی» و «آسیب‌شناسی» علمی مدام در افکار عمومی تزریق می‌شوند چیزی نیست جز محصول الگوهای ذهنی-‌زبانی بیمار و حاصلی ندارد جز تولید افسردگی و ناامیدی و انفعال در جامعه.

اگر همین روش تصویرسازی را برای توصیف هر جامعه‌ای - ولو پیشرفته‌ترین و ایده‌آل‌ترین جوامع بشری - بکار ببریم نتیجه‌اش همین تابلوی زشت و سیاهی خواهد بود که امروز از ایران ارائه می‌شود.

کافی است در یک مقاله یا یک سخنرانی تمام آمار و ارقام جنایت‌های خیابانی٬ تجاوزها٬ دزدی‌ها٬ مصرف مواد مخدر٬ قربانیان تیراندازی‌ در خیابان‌ها و مدارس٬ تزاع‌های خیابانی٬ خشونت‌های خانگی٬ فقر٬ بی‌کاری٬‌ بی‌خانمانی٬ خشونت پلیس٬ نژادپرستی٬ بحران مهاجرت٬ رشد احزاب و جریان‌های فاشیست و افراطی٬ اختلاف طبقاتی٬ اختلاس‌های مالی٬ لابی‌گری‌های سیاسی٬ بودجه‌های سرسام‌آوری نظامی٬ هزینه‌های هنگفت جنگ‌افروزی٬ آمار قربانیان خطاهای پزشکی٬ هزینه‌های سنگین درمانی و...را در کنار هم بگذاریم٬‌ تا همان تصویر وحشناک و ناامیدکننده را از کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی نیز بدست بیاوریم.

اما این قطعاً روش «علمی» و صحیح تحلیل مسائل اجتماعی٬ سیاسی و اقتصادی و ارزیابی وضعیت یک جامعه نیست.

امروز فضای شبکه‌های اجتماعی و کلاً تحلیل‌گری در جامعه ایران به جایی رسیده که کوچکترین سخن یا قدم به سمت ترویج امیدواری - یا کشیدن یک طرح زیبا یا حتی یک نقطهء رنگی بر روی این تابلوی سیاه - با برچسب «امید کاذب» یا «پوپولیسم» یا «ماله‌کشی» یا «خاک‌پاشیدن» بر چشم مردم٬ محکوم می‌شود.

اگر می‌خواهیم جامعه را از افسردگی و پوچ‌گرایی نجات بدهیم٬‌ وقتش است که این تابلوی سیاه و وحشتناک را از روی دیوار خانه‌مان و از مقابل چشمان‌مان برداریم٬ و طرحی نو و روشن‌ آغاز کنیم.
@AliNasriTelegram
شما منتقد نیستید غر می‌زنید!

صدرا محقق| روزنامه‌نگار:

به عالم و آدم گله می‌کنند و همیشه منتقد مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و ورزشی و... هستند؛ خرد یا کلان؛ در همه‌چیز هم فقط سمت‌وسویی منفی می‌بینند. روی مواضع‌‌شان که ریز بشوی می‌بینی جان کلامشان این است که همیشه تقصیر دیگران است و من بی‌تقصیرم و دارم اینجا حیف می‌شوم. بیشتر و بهتر هم اگر بشناسی‌شان خواهی دید که بی‌عملی و هیچ‌کاری‌نکردن هم ویژگی دیگرشان است.

این «منتقد»و«مبارز»بودن نیست؛ غرزدن است؛ پدیده‌ای اجتماعی و عمومی که بخشی از ویژگی‌های کلی خیلی از ما ایرانی‌ها شده است و رد پایش را همه‌جا و همه‌وقت می‌شود دید (در این سال‌ها که دوره سلطه شبکه‌های اجتماعی است، چون همه صاحب تریبونی اختصاصی شده‌اند، این پدیده فراگیرتر شده و بیشتر به چشم می‌آید)؛ گله و شکایت از همه‌چیز و بی‌توقف ناله‌کردن؛ از اتفاقات اجتماعی بگیر تا باریدن برف یا نباریدن باران؛ از بازی خوب یا بد تیم ملی فوتبال تا مشاهده طبیعتی که به دست چند نفر از خود ما با زباله به گند کشیده شده است.

لابد شما هم در شبانه‌روز چندین‌بار با مطالب و گفته‌هایی که اغلب با این جملات و عبارت‌ها شروع می‌شود، مواجه می‌شوید: «این مردم حقشون همینه»، «ایرانی‌جماعت این‌طوریه...»، «هیچ‌جا مث ایران این‌طوری نیست»، «این کشور، درست‌بشو نیست»، «من از این مردم می‌ترسم...»، «این خراب‌شده، فلان و بهمانه...» و... . در بحث‌های خانوادگی و دوستانه یا شبکه‌های اجتماعی، مطالبی که با این عبارت‌ها شروع شود لایک‌خور و میزان تأیید‌شدنش بالاست. در فضای غیرمجازی هم اغلب حضار با تکان‌دادن سر، افسوس‌خوران تأیید می‌کنند که «بله دوست عزیز؛ ما هم مثل شما از دست این مردم و این وضعیت گله‌مندیم». این البته ظاهر ماجراست و باطن و اصل داستان، تأکیدی خودپسندانه بر این تصور است که «بله. ما با بقیه فرق می‌کنیم».

پرسش این است که مردم یا وضعیت یا کشوری که از آن حرف می‌زنیم و مدام در این غرهای پایان‌ناپذیر در حال تخریب و تمسخرش هستیم، با هر نقطه‌ضعف و ایرادی، مگر چیزی جدا از خود ماست؟ رانندگی خوب یا بد، زباله‌ریختن در طبیعت، گران‌فروختن یا احتکار فلان کالای اساسی در موقعیت حساس، کم‌فروشی و کم‌کاری در مسئولیتی که به دست‌ات سپرده شده و... همه و همه را بخشی از خودمان مرتکب می‌شویم؛ مسئولان هم از خودمان هستند و از مریخ نیامده‌اند.

بعد دیگر این ماجرا هم ندیدن مصرّانه ابعاد مثبت است؛ مثلا زلزله کرمانشاه رخ می‌دهد و دست‌به‌کارشدن میلیون‌ها انسان فقیر و غنی از چهارگوشه کشور برای امداد و کمک‌رسانی دیده نمی‌شود اما خبر تأییدنشده گران‌شدن قیمت کانکس که در نهایت دست چند نفر است بهانه‌ای برای غرزدن و لعنت‌فرستادن به تاریخ و فرهنگ و همه‌چیز این کشور و مردم می‌شود و همه هم افسوس‌خوران آن را منتشر می‌کنند؛مثال‌هایی از این‌دست را می‌توان صدها سطر ادامه داد.

به‌نظر من بخشی از ریشه ماجرا در تاریخ هزاران‌ساله استبدادزده ما و نقش همیشه پدرسالارانه دولت/حاکمیت نهفته است. مردمی که همیشه گله می‌کنند، خود را مستحق بهتر از اینها می‌دانند اما موانع اصلی بهترشدن اوضاع را فقط دیگران (بقیه مردم) یا حاکمیت می‌بینند؛ بی‌ که هر کس نقش خودش را ـ مثبت یا منفی، کوچک یا بزرگ ـ در این بهتر یا بدترشدن ببیند و لحاظ کند؛ بی ‌که گامی ولو کوتاه برای این مهم بردارد.

اما شکی نیست که شاه‌کلید بازشدن این قفل و بهبود اوضاع و پایان این غرزدن‌های بی‌حاصل، دست‌به‌کارشدن هر کدام از ماست؛ هرجا که هستیم؛ ولو سر سوزنی دل به ‌کار بدهیم و برای بهترشدن، قدمی از قدم برداریم؛ حتی اگر شده با برداشتن یک زباله از روی زمین.



http://newspaper.hamshahri.org/id/13076/%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D9%85%D9%86%D8%AA%D9%82%D8%AF-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D8%AF-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B2%D9%86%DB%8C%D8%AF.html
🔴 انقلابیون پشیمان

گلرخ نفیسی

انقلابیون چهل سال پیش اغلب از آنچه کرده‌اند پشیمانند، این پشیمانی اما به نقدی ریشه‌ای در آنچه کرده‌اند و پذیرش مسئولیت اتفاقاتی که بعدتر افتاد بدل نشده.. بیشتر از جنس بدشانسی و اشتباهی از سر خامی و نپختگی در اذهانشان باقی مانده. خصوصا که اقلیتی که قدرت را به دست گرفته چندان اجازه‌ی فهم و تحلیل آن -وضعیت به خصوص- را، به انقلابیون آن سالها نداده.

نتیجه این شده که شبکه ماهواره‌ای «من و تو» و انواع و اقسام سواستفاده کنندگان این احساسات نپخته‌ی جمعی از چپ و راست بر این پشیمانی سطحی می‌تازند.. هر روز به مردم یادآوری می کنند که اگر انقلاب نکرده بودید الان وضعتان چقدر بهتر از این بود و این بدبختی (بدشانسی، بدبیاری) سزاوار یک پشیمانی ابدیست.

دراین پشیمانی آغشته به نوستالژی محو و گنگ گذشته با رنگ و لعاب برنامه‌های سرگرم کننده‌ی «من و تو» خبری از ساواک، زندانی‌های سیاسی، اعدامیون آن سالها.. و -ترس- به عنوان تجربه‌ی جمعی زندگی زیر سایه پهلوی دوم وجود ندارد.

پشیمانی و نوستالژی دورانی در گذشته هر دو احساساتی غیر سیاسی و کرخت کننده‌اند در مقابل نقد به گذشته و پذیرش مسئولیت اکنون وگرنه که سالهاست کسی انقلاب ۵۷ را تقبل نمیکند و حتی جشنواره‌های فجرش هم یکی یکی دارد به بخش‌های خصوصی واگذار میشود.

ذهن مقایسه گر کشورهای در حال توسعه مدام در حال مقایسه خودش با وضعیت‌های دیگرست... خودش با کشورهای پیشرفته... خودش با سالهای قبل از انقلاب... خودش با هر آنچه بهتر و جلو تر از خودش است.

ذهن مقایسه‌گر ولی ایران را با همسایه‌هایش مقایسه نمی‌کند(جمله‌ی معروف: یعنی انقدر بدبخت شدیم که باید خودمون رو با پاکستان و افغانستان و ترکمنستان و ترکیه مقایسه کنیم؟...) چون این تافته‌ی جدا بافته‌ی ایران یا سزاوار تحسین و ستایش امپراطوری باشکوه هخامنشیست... یا خفت و خواری پشیمانی از انقلابی در چهل سال پیش.

در این پشیمانی و خفت و فلاکتی که همگان شبیه یک گروه کر دست جمعی به آن می‌پیوندند و فعالان شبکه‌های مجازی (اکتیویست‌های پوپولیست زمانه‌ی ما) در آب گل آلودش شنا می‌کنند، انواع و اقسام خبرها کنار هم قرار می‌گیرند از غرق شدن کشتی تا بازداشت دختر معترض به حجاب اجباری تا کم آبی در جنوب ایران، تا با خیال راحت به کنج رخوت پشیمانی و فلاکت خود برویم و یا در وقت اعتراض در خیابان از شاه فقید یاد کنیم و فریاد پشیمانی سرکنیم.
بی کوچکترین نگاهی به تمام دستاوردهای ریز و درشتی که میلیون‌ها نفر آدمیزاد زنده در این بیست سی سال تلاش روزمره و جانکاه از ویرانه‌ی ایران بعد از جنگ ساخته‌اند.

ایران امروز به انقلابیون پشیمان نیازی ندارد. به تقبل کنند‌گان انقلاب ۵۷ به منتقدان آن انقلاب و به شهروندانی مسئول نیاز دارد که مدام چهل سال گذشته را با ملاک و معیارهای پیشرفت شبکه‌های ماهواره‌ای نسنجد. بلکه با خودش در بازه‌های زمانی کوتاه مدت و اتفاقا تاریخ و احوالات کشورهای همسایه اش بسنجد.

اعتماد به نفس ویران شده‌ی بین المللی‌اش را به جای خرس طلا و جام‌جهانی و پلنگ نقره‌ای در دانستن احوالات همسایگانش و فهمیدن زبان مشترکش در منطقه‌ی خاورمیانه جستجو کند. که اگر ما از احوالات کشورهای همسایه باخبر بودیم و ناسیونالیزم ورم کرده‌ی بی‌خاصیت اجازه میداد امتداد مرزهای این گربه را در سرزمین‌های ترک زبان، بلوچ، کرد و عرب ادامه دهیم، ایران را آنچنان که هست و بخشی از این بدن بزرگتر است می‌پذیرفتیم و هر روز برای تغیرش به سمت رویاهای دسته‌جمعی (رویای ۵۷، رویای ۷۶، رویای ۸۸) خطر می‌کردیم تا میراث ما برای آنها که بعد از ما می‌آیند اگر رویاهای برآورده شده‌مان نباشد حداقل پشیمانی و حقارت هم نباشد.

https://www.facebook.com/golrokh.nafisi/posts/10211692693212169
Forwarded from ایران ما
پساحقیقت
درباب برساخت حقیقت در جهان شبکه شده

✍🏻 محمدرضا طایفه

🔹سخنگوی پنتاگون ادعا می‌کند «تمام» موشک‌های آمریکا و متحدانش به اهداف اصابت کرده‌اند، بدون حتا یک خطا. دستکم ۳ فیلم متفاوت به وضوح دروغگو بودن این ادعا را نشان می‌دهد. فیلم زیر به طور مثال نشان می‌دهد که موشک دفاعی پرتاب شده، به سمت رهگیری شده چرخیده و از روبرو با آن برخورد می‌کند، یک دفاع کاملا موفق.

🔸از آن گذشته، رسما ادعا کرده‌اند که از صد و چندی موشک کروز پرتاب شده، ۷۶ موشک به ساختمان تحقیقاتی دو طبقه‌ای در برزه دمشق شلیک شده است. ساختمانی که تنها ۳ هفته پیش سازمان بین‌المللی مبارزه با تسلیحات شیمیایی، خالی بودن آن از هرگونه مواد شیمیایی تسلیحاتی را رسما اعلام کرده بود و اساسا از این مرکز تحقیقاتی به عنوان یکی از پایگاه‌های خود در سوریه استفاده می‌کرد. میزان تخریب این ساختمان دوطبقه به وضوح نشان می‌دهد که ادعای شلیک ۷۶ موشک با قریب به ۳۴ تن مواد منفجره از اساس یاوه است، و به این مکان نهایتا کمتر از ده موشک اصابت کرده است. تمام متخصصان نظامی هم این ادعای پنتاگون را رد کرده و البته این دروغ عجیب را به تمسخر گرفته‌اند. آمریکا از ابتدا قصد هدف قراردادن ۸ پایگاه در سوریه را داشت که تنها در دو مورد آن تا حدی موفق بود و پدافند هوایی سوریه سایر موشک‌ها را هدف قرار داد.

🔹جدای از اهمیت بالای این پدافند قدرتمند که جای بررسی‌های جداگانه دارد، این نکته مهم است که ‏علاقمندان به ارتش‌های آمریکا و متحدین اروپاییش، ذوب شدگان در «بودجه هنگفت» و «تسلیحات زیبای آمریکایی»، این ‎#مجذوبان_زور، تصویری «حرفه‌ای» و حقیقت‌گو و درست و همواره مستند از قبله‌های نظامی خود دارند. در مقابل، روسیه و ایران و کره و باقی «شرورها» همیشه دروغگو هستند، و یا بزرگنمایی می‌کنند یا پنهان‌کاری.

🔸در حالی که مشخص است در دنیای امروز که ارتباطات حرف اول را می‌زند، خصوصا در کشورهای صاحب انتخابات که آرای مردمی در تغییر وزن سیاسی احزاب و گروه‌ها کاملا موثر است، جنگ رسانه‌ای، خبری و ارتباطی نه تنها چیزی از جنگ واقعی کم ندارد که حتا از آن مهمتر هم هست. هیچ نیروی نظامی در دنیا «راستگو» نیست و نباید هم باشد، زیرا که رسانه خود بخشی بسیار مهم (و کم هزینه) از جبهه نبرد است.

🔹نظم موجود جهانی فقط یک نرم پذیرفته شده در روابط بین‌الملل نیست. یک ‎#کلان‌روایت مسلط است که بستری ارزشی/فرهنگی/اجتماعی را هم با خود حمل می‌کند. در این بستر: «واقعیت»، «خوب»، «زیبا»، «برحق» و نظایر این مفاهیم چیزیست که قدرت مسلط خواهان آن است. برای بسیاری، هیچ شکی در این مفاهیم و خصوصا مصداق‌های آن نیست. یک آیین جهانی نیکی، که در آن نیکی یعنی آنچه که نیروی مسلط و صاحب قدرت خواهان آن است، یا بر آن اراده کرده است؛ گویی هیچ فاصله‌ای میان اراده این قدرت‌ها و تحقق اهدافشان موجود نیست. ایمانی عجیب نه تنها به قدرت آنان، که به بر حق بودن آنان.

🔸به همین سبب ‏واضح است که ‎#مجذوبان_زور خود را در وضعیت برتر اخلاقی نشان می‌دهند. ما در جهانی زندگی می‌کنیم که بر مبنای آرزوهای آنان، و مطابق خواسته‌ی قدرتمندان ساخته شده است؛ نه فقط در اقتصاد و چرخه‌ی سرمایه و حتا فرهنگ، بلکه در مبانی. در ارزش‌ها. در تعریف «امر اخلاقی» و «نیک» و «بد».

🔹‏هربار خواستیم به این مفاهیم در سطح جهانی ارجاع دهیم، یاد این حرف‌های «ریاست جمهور ایالات متحده» بیفتیم، کسی که تمامی نرم‌های اخلاقی و رسمی را چه در زندگی شخصی و چه در زندگی سیاسی زیر پا گذاشته است، و فرضا به عنوان یک پیمانکار بزرگ در اجبار فقرا به تخلیه و سپس تخریب خانه‌هایشان معروف خاص و عام است، و حالا این‌طور برای مردم سوریه اشک تمساح می‌ریزد. در حالی که خود او ورود همین سوری‌ها به ایالات متحده را ممنوع کرده‌است، حتا اگر کودکح پناهندگان و بی‌خانمان‌ها باشند!

🔸شکافی که ترامپ در توهم نئولیبرالیسم جهانی ایجاد کرده است، فرصت کوتاهیست برای فاصله گرفتن از این کلان‌روایت. برای خلاصی از جذبه‌ی زور. جذبه‌ای قدرتمند و ناپیدا که اغلب حتا از آن باخبر هم نیستیم، اما اغلب باورهای ما از آن نشأت گرفته است.

ویدیویی از ترامپ درباره حمله به سوریه:
https://goo.gl/z7cWK3

مصاحبه سخنگوی ارتش آمریکا که در آن ادعا می‌کند تمامی موشک‌ها به هدف خورده است:
https://goo.gl/i9h2zu
Forwarded from ایران ما
♦️ رضاشاه و مدعیان ضدایرانی‌اش

✍🏻 شاهین زینعلی

🔹 کشف پیکری که گفته می‌شود متعلق به رضاشاه پهلوی است، واکنش عمومی گسترده‌ای در فضای مجازی به همراه داشته و همچنان دارد. احترام و حساسیت عمومی نسبت به احتمال نابودی پیکر مومیایی شده این پادشاه قدرتمند و تأثیرگذار انگیزه این واکنش‌هاست؛ چرا که پیشتر نابودی مقبره او و برخی دیگر از قبور پادشاهان پیشین و ابنیه تاریخی خاطره تلخی در ذهن مردم ایران برجای گذاشته است.
هنوز ثابت نشده که این پیکر مومیایی متعلق به رضاشاه باشد، اما اظهارنظرهای برخی مسئولان در این راستا و نیز تلاش برای تکذیب این امر از سوی برخی دیگر که سابقه نادیده گرفتن و حتی جسارت به میراث ملی ایرانیان را در کارنامه خود دارند این گمان را تقویت می‌کند که این پیکر متعلق به رضاشاه باشد.

🔸 واکنش‌ها نشان می‌دهد افکار عمومی خواهان تحقیقات علمی مستدل برای رد یا اثبات این امر و نیز رعایت اصل شفافیت در اطلاع رسانی اخبار مربوط به آن است؛ و البته در صورت اثبات، برخورد شایسته با آن و حفاظت از این میراث ملی خواستی اجتناب ناپذیر است.

🔹 تردیدی نیست که بهره‌برداری سیاسی از این اتفاق چه در بین گروه‌های هوادار و چه در بین دشمنان قسم خورده آن پادشاه فقید امری ناگزیر است. در میان گروه‌هایی که مدعی نمایندگی این خواست عمومی هستند اما از همه جالب توجه تر، جریاناتی هستند که در چند سال گذشته از هیچ کوششی برای شمشیر کشیدن بر روی منافع و حتی موجودیت ملت ایران فروگذار نکردند. برای نمونه باید پرسید برخی امضاکنندگان نامه‌های رنگارنگ به ترامپ و درخواست از او برای حمله نظامی به ایران با چه رویی مدعی پیکر رضاشاه شدند؟ مبلغان و مدافعان دربار سعودی چگونه مدعی میراث داری رضاشاهی شده‌اند؟ آیا نباید بپرسیم اگر امثال اینها درشهریور ۲۰ در زمره فعالان سیاسی می‌بودند، با توجه به خط مشی ای که دنبال می‌کنند هوادار اشغال ایران و ورود متفقین به کشور بوده و تبعید رضاشاه از میهن برایشان یک پیروزی بزرگ می بود؟

🔸 چگونه می‌شود کسانی که با تجزیه طلبان نشست و برخاست می کنند و با مبدعان تئوری "ایران کوچک زیباست" پالوده می خورند، مدعی رضاشاهی شده اند که بزرگترین توطئه‌های تجزیه طلبی در زمان خودش را سرکوب کرد؟

🔹 کسانی که امروز هر خصومتی از سوی عربستان سعودی علیه ایران را توجیه و با فرافکنی ایران را مقصر آن می‌دانند اگر زمان رضاشاه می‌بودند دربرابر واقعه اعدام ابوطالب یزدی و قطع روابط ایران و عربستان چه موضعی داشتند؟ آیا غیر از این است که به اصطلاح "تحریکات ایران" را عامل آن واقعه قلمداد می‌کردند؟

🔸 رضاشاه نه آنگونه که تاریخ‌نگاری رسمی کنونی اصرار به قبولاندنش دارد "نوکر انگلستان" بود و نه آنچنان که اپوزیسیون مدعی رضاشاه اصرار دارد شیفته آلمان و دشمن روسیه! نیم‌نگاهی به استناد منتشر شده مکاتبات سفارتخانه‌های مزبور با دولت‌های متبوعشان حول عملکرد رضاشاه این امر را نشان می‌دهد. رضاشاه در زمانه‌ای ظهور کرد که استقلال ایران تنها در روی کاغذ به رسمیت شناخته می‌شد و سفارت‌خانه‌های خارجی به خصوص انگلستان و روسیه، دولت تعیین می‌کردند و برایش خط مشی مشخص می‌کردند و اگر نخست وزیری مستقل ظهور می‌کرد به حمام و تیغ و رگ حواله‌اش میدادند. تنها از خلال بازی سیاسی واقع بینانه و مستقل بود که رضاشاه توانست استقلال ملی ایران را اعاده و تثبیت کند. چنین امری بسیار دور از مواضع و جهانبینی برخی افراد و گروه‌هایی است که آشکارا ایران را به عنوان زائده‌ای از آمریکا می‌خواهند و یا برای توجیه رفتار عربستان سعودی و سیاست‌هایش رگ گردنشان باد می‌کند، اما مدعی ملی‌گرایی و میهن‌پرستی‌اند.

🔹 چه لیبرال، چه چپ، اصلاح‌طلب، اصولگرا و موافق یا مخالف رضاشاه باشیم امروزه در زمینی بازی می‌کنیم که خوشمان بیاید یا نیاید رضاشاه بنیان‌گذاشت. اما با هیچ توجیهی نمی‌توان در عمل ضد ایران و موجودیتش بود، ولی با عوام‌فریبی مدعی رضاشاه بود.

به ایران ما بپیوندید @iranmaa

https://ibb.co/deKFGx
Forwarded from ایران ما
کجا ایستاده‌ایم؟
درباره مرعوب شدن فعالان اصلاح طلب در مقابل گفتار ویرانی‌طلبان

✍🏻 احسان منصوری

🔹هربار که ایران در آستانه مذاکرات بین المللی مهمی ست و جواد ظریف در خارج کشور مصاحبه‌ای می‌کند، یک کمپین تبلیغاتی تکراری برای تحت الشعاع قرار دادن موضوع و حمله به شخص ظریف به راه می‌افتد.
پرداختن به مسائلی مانند حقوق زنان، زندانیان سیاسی و اقلیت‌های مذهبی جزء علائق روزنامه‌نگاران غربی ست. آنها در پیش زمینه‌ای از نگاه استعماری به کشورهای جهان سوم به دنبال برجسته کردن نقاطی هستند که به فشار غربی‌ها علیه آن کشور جهان سومی مشروعیت می‌بخشد.

🔸ظریف در پاسخ به این قبیل سوالات به دلایلی که می‌دانیم موضوع را انکار می‌کند. این پاسخ بلافاصله دستاویز یک کمپین از پیش تدارک دیده شده می‌شود. از تظاهرات مجاهدین خلق در مقابل محل استقرار او گرفته تا پوشش خبری رسانه‌های فارسی خارج کشور و کمپین‌های مجازی توسط اکانت‌های جعلی. همراهی مردم عادی ایران کافی ست تا هدف اصلی محقق شود: دفاع ظریف از حقوق مسلم مردم ایران تحت الشعاع سوالی انحرافی قرار می‌گیرد.

🔹تاسف آور آنکه بعضی فعالان داخلی هم که جز دوگانه مردم-نظام بازیگر دیگری به رسمیت نمی‌شناسند در این بازی می‌افتند. این ماجرا ده‌ها بار تکرار شده و به اندازه کافی فرصت برای درک موضوع در اختیار ما قرار داده، اما باز اصلاح طلبان میهن دوستی پیدا می‌شوند که در مقابل دیدن این تصویر بزرگ‌تر (یعنی ایران در موقعیتی بین المللی) مقاومت می‌کنند. ترجیح می‌دهند هر مساله‌ای را صرفا از زاویه شکاف میان خود و حکومت ببینند.

🔸اگر کسی واقعا به دنبال احقاق حقوق مردم ایران در جلسه خبری ظریف در نیویورک باشد، نوع نگاه ملتمسانه‌اش به آن دیگری غربی، "انکار" امکان کنشگری در داخل ایران است. انکار امکان پیگیری شجاعانه‌ی کهریزک، بازداشتی‌های دی‌ماه، تلاش دختران خیابان انقلاب و ...
دست اندر کاران این کمپین‌های ضد ظریف اساسا به دنبال ناامید سازی و منصرف کردن مردم ایران از تلاش برای تغییر و چرخاندن نگاه‌های آنها به سوی حامیان خارج کشوری هستند. چطور ممکن است فعال اصلاح طلبی که هزینه تغییر را به جان خریده با این موج همراهی کند؟
(پیشتر درباره تفاوت کنشگری و گزارشگری به این موضوع پرداختیم)
https://www.tg-me.com/iranmaa/783

🔹از دل جلسه ظریف با خبرنگاران خارجی بهبود وضع حقوق بشر در ایران حاصل نمی‌شود. اما ممکن است تحریم‌هایی حاصل شود که به حقوق همه ایرانیان آسیب بزند. آن جلسه رقابت میان ظریف با الجبیر، پمپيو، نتانیاهو، بن سلمان و بولتون است و ماموریت ظریف محافظت از ما در برابر حملات آنها. ندیدن این تصویر محصول بی‌اطلاعی از مخاطرات خارجی و البته مرعوب شدن در مقابل گفتار #ویرانی‌طلبان است.

🔸یک‌جایی کنشگران ما و گفتارشان مغلوب و مرعوب فضای ساخته پرداخته رسانه‌ای غربی شد. یک نوع احساس گناه و فرودستی اخلاقی فعالان ما را فراگرفته. به همین سبب به سادگی و هربار با فشاری از بیرون موقعیت خود را گم می‌کنند.
ضعف نظری، احساس شکست و تسلط کامل جریانات ضداصلاحات بر رسانه‌های خارج کشوری، کاراکتر "اصلاح طلب شرمگین" را خلق کرده. آینده اصلاحات با غلبه این رفتار در بدنه نگران کننده خواهد بود.

به ایران ما بپیوندید @iranmaa
مطلبی که در ادامه فروارد کرده‌ام، بخشی از مهمترین اسناد لو رفته دولت آمریکاست که نشان می‌دهد آنها با چه تاکتیک و برنامه‌ریزی‌هایی سوریه را به ویرانی کشانده‌اند و مشابه دقیق این هدف‌گذاری‌ها را برای ایران نیز به وضوح می‌توان دید. و البته ناگفته پیداست که فسادها و بلاهت‌های مدیریتی و حکومتی در داخل نیز چه خدمت بزرگی به دشمنان این کشور می‌کند. بخوانید:
2024/09/29 22:25:03
Back to Top
HTML Embed Code: