Telegram Web Link
🔴 نگاهی به خبر وجود ۷۰ میلیون موش آدم‌خوار در تهران

امروز سایت‌های خبری و کانال‌های تلگرامی و توییتر - حتی اکانت‌های خبرنگاران - به یکباره پر شد از خبری با این تیتر «وجود ۵۰ تا ۷۰ میلیون موش آدم‌خوار در تهران» که در صورت زلزله احتمالی همه ما را خواهند خورد. منبع ابن خبر خبرگزاری خانه ملت وابسته به مجلس شورای اسلامی بود.

خبری که به اندازه کافی مخوف بود و همه ویژگی‌های کلیک و لایک‌گرفتن را داشت. اما اگر خبرنگار حوزه اجتماعی باشید حتما یادتان می‌آید که این عدد و رقم را و حتی تکذیبش را قبلا هم شنیده‌اید. امروز در انتشار خبر تقریبا هیچ‌کس به منبع اعلام این رقم اشاره نکرده بود و بیشتر به صورتی کلی گفته شد شورا اعلام کرد. اما ماجرای این خبر از چه قرار بود؟ 

مهر ماه سال ۱۳۹۳ محمد حقانی عضو وقت شورای شهر تهران در یک مصاحبه این آمار را با اعلام اینکه "گفته می‌شود" مطرح کرد و همان موقع هم واکنش‌های زیادی را به دنبال داشت و البته کمی بعد هم مدیرعامل وقت شرکت ساماندهی صنایع و مشاغل شهرداری تهران که موضوع در حوزه کاری او بود و هم اعضای دیگر  شورا و حتی خود آقای حقانی این آمار را تکذیب کردند. 
(لینک https://goo.gl/SFfUkq)
 به عنوان مثال رحمت‌الله حافظی دیگر عضو شورای چهارم تهران اسفند ماه سال ۹۴ در خبری اینطور گفت: «طبق آخرین سرشماری یک میلیون‌ و چهارصدهزار موش در تهران وجود دارد» 
(لینک https://goo.gl/RMtWwT)
به غیر از این با وجود وجود اینکه منبع همه خبرها درباره وجود ۵۰ تا ۷۰ میلیون موش در تهران آقای حقانی است، خود او فروردین همین امسال در مصاحبه‌ای به خبرگزاری ایلنا اینطور گفت: «شهرداری تعداد موش‌های تهران را یک و نیم تا دو میلیون، متخصصان تعداد آن را بیش از ۲۰ میلیون و برخی دیگر نیز تعداد موش‌ها را بیش از ۵۰ میلیون اعلام کرده‌اند.» 
(لینک https://goo.gl/x4xhHW
در حقیقت حتی خود او هم اینجا می‌گوید «برخی» تعداد موش‌ها را بیش از ۵۰ میلیون اعلام کرده‌اند و البته نمی‌گوید این برخی چه کسانی هستند.

حالا امروز خبرگزاری خانه ملت وابسته به مجلس شورای اسلامی گزارشی درباره موش‌های تهران و زلزله احتمالی پایتخت نوشته با این تیتر «موش‌های آدم خوار در انتظار زلزله زدگان تهرانی/ بازگشت ۷۰ میلیون موش بر روی زمین» و به همان آمار استناد کرده است. 
(لینک http://www.icana.ir/Fa/News/362602)
 اما در هیچ جایی از این گزارش مفصل، اشاره‌ای نه به منبع و نه به تکذیب شدن آمار ۵۰ تا ۷۰ میلیون موش در تهران نکرده است. با این حال حتی تیتر گزارش را هم از همین عدد ۷۰ میلیون برداشته و وعده خوردن زلزله‌زدگان را هم داده است! امروز و پس از انتشار این گزارش دوباره این آمار - هیجان‌انگیز به لحاظ خبری - بی‌توجه به هراسی که در دل میلیون‌ها شهروند ساکن تهران می‌اندازد دوباره به خبر داغ کانال‌ها و سایت‌ها و اهالی توییتر و... تبدیل شد، کسی هم نپرسید منبع اعلام وجود ۷۰ میلیون موش آدم‌خوار در تهران که قرار است بعد از زلزله جنازه و بدن زنده و مرده این شهر را بخورند کیست. اما عوضش با این خبر هزاران کلیک و لایک جمع شد.

بعد از انتشار خبر در توییتر دیدم که تعدادی از خبرنگاران همشهری نوشتند که خبرگزاری مجلس این گزارش که در آن انتقاداتی هم به شهرداری شده بود را در حقیقت در واکنش به خبر چند روز پیش روزنامه همشهری درباره حقوق بالای نمایندگان و با هدف تخریب شهرداری تهران منتشر کرده است! که به نظرم بعید است  - یا حداقل امیدوارم اینطور نباشد که - چنین هدف بچه‌گانه‌ای پشت انتشار این گزارش باشد.
Forwarded from دغدغه ایران
بازنگری و خویشتنداری
(محمد فاضلی)
وقت آن است که نخبگان و روشنفکران، آن‌ها که نگران ایران هستند، قدرت سیاسی را به بازنگری انتقادی در خود و شنیدن صدای مردم دعوت کنند؛ و هم‌زمان معترضان را به خویشتنداری و نفی خشونت فرابخوانند. صاحبان قدرت و توده‌های معترض اغلب اوقات در یک ویژگی شبیه‌اند: هر دو تاریخ نخوانده‌اند و اگر خوانده‌اند هر کدام به دلایلی کاملاً متفاوت بدان توجهی ندارند. آن‌ها که تاریخ خوانده‌اند بیشتر می‌توانند بگویند که از خشونت، آن هم در بستر خاورمیانه پرآشوب، درخت دموکراسی، توسعه و حقوق بشر؛ کرامت انسانی، اشتغال و رونق نمی‌روید. قدرت را به بازنگری و خویشتنداری، و معترضان را به نفی خشونت فرابخوانیم. ناسزا گفتن، مشت بر دیوار کوفتن، و کافه را به هم ریختن، گاه دل آدم را خنک می‌کند، اما هیچ بیکاری را شاغل نمی‌کند و هیچ کارخانه‌ای را به رونق نمی‌رساند.
(این پیام را اگر می‌پسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.) @fazeli_mohammad
Forwarded from کامبیز نوروزی-حقوق و جامعه (Kambiz Norouzi)
🔴همهمه خبری و شتابزدگی در تفسیر(به بهانه خبرها و تفسیرهای تظاهرات در چندشهرایران)
لااقل در ایران تلگرام و فضای مجازی بیش از انکه دانایی تولید کند ، گاهی به توهم دانایی کمک می کند . بعضی وقتها هم بیش از اینکه به گردش اطلاعات کمک کند ، همهمه خبری می آفریند. در تظاهرات پراکنده در بعضی شهرهای کشور ، خیلی از چیزها هنوز نامعلوم است . مثلاً تظاهر کنندگان چند نفر بوده اند ؟ واقعاً در چند شهر تظاهرات شده است ؟ کیفیت تظاهرات چه بوده؟ در کجاها نیروهای پلیسی و امنیتی چه مواجهه ای با تظاهرکنندگان داشتند ؟ اگر یک خبر با روایتها و تصویرها متعدد زیاد منتشر شود ، به معنای ان نیست که خود آن خبر گسترده وبزرگ بوده است. مثلا از یک واقع 100-200 نفر عکس یا خبر می کذارند. بعضی هم اصلاً منبع نشاندار و معلومی ندارند . وقتی از یک خبر این تعداد روایت دیده می شود ، تصور می شود خبر خیلی بزرگ و وسیع بوده است . محیط تلگرام می تواند با انتشار وسیع روایتهای مختلف از یک خبر ، آن را در چشم مخاطب بزرگ جلوه دهد . چنین وضعیتی موجب می شود همه تصور کنند آن واقعه خیلی بزرگ بوده یا آنها همه چیز را می دانند و دیده اند و مطلع اند . سپس در کوتاهترین زمان انبوه واکنش ها تفسیرها و تحلیل ها شروع می شود . تلگرام و اینستاگرام و توئیتر امکان می دهد که تحلیلها و تفسیرهای فراوان ، به سرعت به اخبار اضافه شوند . اضافه شدن تحلیل ها و واکنش های شبه تحلیلی به اخبار ، بطور اجتناب ناپذیر و ناخواسته ، هم به تشدید وضعیت آگراندیسمانی کمک می کند و هم بر تصور دانایی ، هم افزایش غیرقابل شمارش تفسیرها . این هم افزایی ها در کنار هم منجر به یک سردرگمی خبری و تحلیلی می شود که مثل هر سردرگمی دیگر ، اضطراب تولید می کند.
ماده اولیه هر تحلیل و تفسیر از هر واقعه ای " اطلاعات " است . اگر از آن واقعه اطلاعات کافی وجود نداشته باشد ، تفسیر و تحلیلها بیهوده و بی مایه و ذهنی خواهند بود. الان تقریباً اطلاعات دقیق و مناسبی از تظاهرات پراکنده امروز چند شهر ایران در دست نیست . همهمه خبری موجود تلگرامی هم نمی تواند تصویری دقیق ارائه کند . با این حال فضای تلگرام پر شده است از انواع تحلیل ها و راهنمایی ها که اکثراً هم به نوعی تقریباً قطعی تصوراتی را عرضه می کنند . تحلیل و تفسیری که مستند به اطلاعات کافی از یک واقعه خبری نباشد ممکن است تصویرهای غلطی از واقعیت ، یا واقعیت های پنهان ارائه کنند و همه سردرگم شوند.
در میان همهمه خبری و خصوصاً با ضعف مفرط رسانه های رسمی ، کسانی که به عنوان فعال سیاسی یا رسانه ای یا مدنی شناخته می شوند ، اگر بجای تحلیل های زودرس و فوری که به دلایل پیش گفته چندان هم متکی به وقایع واقعی شاید نباشند ، تلاش کنند بر اساس تجربه عملی و شناخت خود از مسائل کشور قبل از تحلیل ، با پایش و پالایش خبرها ، خبرهای درست را استخراج کنند و در اختیار مردم قرار دهند ، کمک خیلی بیشتری می توانند به مردم بکنند . این کار با کمی صبر و حوصله امکان پذیر و مفیدتر است. اجازه دهید اول ببینیم چه خبر است .
@kambiznouroozi
قایق اعتدال در دریای اسید افراطی‌گری

✒️ علی نصری ⁦✒️

به اطراف کشورمان بنگریم. گویی در قایقی چوبی در میان دریایی از اسید نشسته‌ایم. اسیدی که از خشونت و افراطی‌گیری در جوش و قلیان است و کشورهای اطرافمان را یکی پس از دیگری در خود می‌بلعد و ذوب می‌کند.

به پرچم‌های سیاه تروریسم در سراسر منطقه بنگریم که در هر کجا که پایین کشیده می‌شوند٬‌ بلافاصله از نقطه‌ای دیگر سر برون می‌آورند و حکومت رعب و وحشت و جنون خود را از نو برپا می‌کنند.

کمی فراتر از منطقه٬ به تجمعات عظیم نژادپرستان در پایتخت‌های اروپا بنگریم که از گدازه‌های خاکستر تاریخ دوباره سر برآورده‌اند و با مشعل‌‌‌ آتش در یک دست و برچم‌ صلیب‌ شکسته در دستی دیگر و نوستالژی «رایش سوم» در سر٬ سودای برافروختن جهنم دیگری را در جهان می‌پرورانند. جریان‌هایی که بازوهای سیاسی‌شان را - در قالب احزاب قانونی - در تمام لایه‌های اجتماعی و سیاسی قارهء کهن گسترده‌اند و بر کرسی‌های پارلمانی و نهادهای اجرایی چنگ انداخته‌اند و روز به روز بر قدرت و نفوذشان می‌افزایند.

کمی فراتر از آن٬ به صحنهء سیاسی آمریکا بنگریم که تاجران اسلحه و جانیان متجمع نظامی‌صنعتی و لابی‌های جنگ‌طلب و دایناسور‌های دوران «جنگ‌ سرد» و افراطیون برتری نژادی و مذهبیون آخرزمانی٬ همگی در سایهء رئیس‌جمهوری پی‌پروا و خودشیفته٬ جان تازه‌‌ای گرفته‌اند و به جنب و جوش افتاده‌اند و افسار دریده‌اند. معاهدات بین‌المللی‌ را مچاله می‌کنند٬ سازمان‌های بین‌المللی را علناً تهدید می‌کنند٬ پیوند‌های تاریخی را می‌شکافند٬ در گوشه و کنار جهان تنش‌ها و کینه‌ها را شعله‌ور می‌سازند٬ بی‌دریغ بر طبل جنگ‌ اتمی می‌کوبند٬ و صراحتاً از طرح تجزیه و «تغییر نقشه» جغرافیایی سایر مناطق جهان سخن‌ می‌گویند.

امروز نیروهای معتدل و عقل‌گرا و صلح‌طلب جهان متوجه خطر بزرگ رشد افراطی‌گری شده‌اند. اندیشمندان مصلح هشدار می‌دهند و فعالان سیاسی و اجتماعی تمام تلاش و تکاپوی خود را برای جلوگیری از غرق شدن جوامع‌شان در این دریای اسید بکار می‌گیرند.

این روزها قایق ما نیز در این دریای پُر تلاطم کج و راست می‌شود. جنگ‌طلبان خارجی از یک سو و افراطیون داخلی از سوی دیگر هم‌زمان تعادل این قایق را برهم می‌زنند و کل کشور در معرض سقوط در اسید افراطی‌گری منطقه و جهان قرار می‌دهند.

به شعار «مرگ بر»ی که دارد بار دیگر وارد صحنهء سیاست داخلی کشور می‌شود بنگریم. به شعار «مرگ بر»ی که بار دیگر جای نقد عقلانی و انتقاد سازنده و عزم عمومی برای اصلاح و توسعه و پیشرفت را می‌گیرد. به شعار «مرگ بر»ی که علیه شعار «اعتدال» تنها چند ماه پس از انتخابات ۴۰ میلیونی ملت سر داده می‌شود. و به کارشناسان و تحلیل‌گرانی بنگریم که در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های فارسی زبان و نشریات جریان‌های افراطی داخلی و خارجی این شعار را به بهانهء «مشکلات اقتصادی» توجیه می‌کنند و «قابل درک»‌ می‌خوانند.

به حجم سیاه‌نمایی‌ها و «پشیمانم»‌ها و وحشت‌افکنی‌ها از آینده بنگریم که به طور سیستماتیک و گسترده در شبکه‌های اجتماعی پخش می‌شود تا مردم را از هرگونه مشارکت سیاسی و انگیزهء سازندگی و امید به آینده پشیمان و سرخورده سازد و یاس و پوچ‌گرایی و انفعال - که زمینه رشد افراطی‌گری است - را در رگ‌های جامعه تزریق نماید.

امروز «اعتدال» یک شعار سیاسی نیست. معتلق به یک جریان و جناح خاص نیست. «اعتدال» یعنی حفظ «تعادل» قایق نجات‌ خودمان در منطقه و جهان اسیدی و پرُ تلاطم امروز. اعتدال یعنی پرهیز از شعارهای افراطی و احساسی و هیجانی و بازگشت به نقد عقلانی. اعتدال یعنی پرهیز از گفتمان تحریم و قهر و پشیمانی و پوچ‌گرایی و بازگشت به مشارکت بالغانه سیاسی. «اعتدال» یعنی درک این واقعیت که تاریخ «منت» هیچ ملتی را نمی‌کشد و هیچ تضمینی نداده که اگر خودمان تعادل‌مان را حفظ نکنیم در فراز و نشیب‌های آن واژگون نخواهیم شد و تا اعمال رنج و نابودی فرو نخواهیم رفت.
Forwarded from کانال اختصاصی رضا نصری (Reza Nasri)
«آشوب در عصر بازیگران غیر دولتی»
رضا نصری

ایران از شرق و غرب در محاصرهٔ بازیگران نامتعارف و شبهه‌نظامیان «غیردولتی» است. این وضعیتِ استثنایی - که برخی تعمداً در پی کم‌رنگ‌تری جلوه دادن آن هستند - صحنهٔ سیاسی ایران را با بسیاری از کشورهای جهان - که دارای مرز مشترک با «دولت»‌های متعارف هستند - متفاوت می‌سازد. این وضعیت، صحنهٔ‌ سیاسی ایران را حتی با دوران‌های گذشتهٔ ایران (مثلاً زمان انقلاب) نیز غیرقابل مقایسه می‌کند.

در واقع، همجواری با این بازیگران نامتعارف و غیر رسمیِ عصر جدید - که به هیچ قاعده و عُرف بین‌المللی پایبند نیستند - حقیقت تلخ و غیرقابل انکاری است که جامعهٔ ایران باید بدان آگاه شود و کُنش‌های اجتماعی و سیاسی خود را متناسب با آن تنظیم نماید.

به عبارت دیگر، بستر منطقه‌ای ایران در شرایط فعلی این «متاع لوکس» را به هیچ جریان مُصلح و خیرخواه ایرانی نمی‌دهد که خارج از چارچوب‌های قانونی و شیوه‌های مدنی - یعنی مثلاً ‌‌‌‌از طریق ساختار‌شکنی و التهاب‌آفرینی‌های خشونت‌آمیز در کف خیابان‌ها - خواسته‌های خود را مطالبه کند.

ذکر این نکته «هراس‌آفرینی» نیست. کافی است نگاهی به نقشهُ ایران بیندازیم: پُشت مرزهای شرقی کشور، ‌ده‌ها گروه مسلح تروریستی متخاصم - از جمله القاعده، طالبان، جندلله،‌ جیش‌العدل، جیش محمد، شبکه حقانی، حرکت انصار، لشکر جهنگوی، اتحاد الجهادی الاسلامی و غیره - با صدها هزار نیرو مستقر هستند.

در کنار آن‌ها - به مدد دلارهای عربستان سعودی - زنجیره‌ای از مدارس وهابی در «مناطق قبیله‌ای فدرآل پاکستان» و نواحی مرزی ایران تاسیس شده که سال‌هاست - با هدف مشخص «شیعه کُشی» - هزاران کودک و نوجوان محروم این مناطق را شستوشوی مغزی می‌دهند، آلوده به تنفر و کینهٔ فرقه‌ای می‌کنند و برای «جهاد با رافضی‌‌ها» آماده می‌سازند.

پُشت مرزهای غربی کشور نیز - از شمال تا جنوب - صدها تشکُل‌ سیّال و سلول‌ تروریسیِ فعال و خفته وجود دارد - از داعش گرفته تا جبهه‌النصره، سازمان رجوی، پژاک و گروه‌های «الاحوازی» و جدایی‌طلب خوزستان - که هریک با هدفِ استیلای ایدئولوژیک و فرقه‌ای، ورود به خاک کشور، ایجاد خلافت، ایجاد پایگاه جدید، دستیابی به منابع، اجرای پروژه‌های اعتقادی خود یا به‌منظور تغییر نقشهٔ سیاسی منطقه فعالیت می‌کنند یا در انتظار نشسته‌اند.

جامعهٔ ایران باید به جد از خود بپرسد به چه علت از دهه‌های گذشته تا کنون، این گروه‌های تروریسی موفق شده‌اند مناطق وسیعی از سرزمین‌های همجوار را تسخیر کنند و در آن‌جا مستقر شوند، اما پُشت دیوارهای مرزی ایران متوقف شده‌اند؟

به عنوان مثال، چرا گروه «طالبان» از شرق افغانستان تا انتهای «هرات» به سرعت بال می‌گستراند و به پاکستان و برخی مناطق آسیای مرکزی نیز نقب می‌زند، اما پُشت مرز خراسان معطل می‌ماند؟ چرا «جندالله» و گروه‌های هم‌مسلک‌ آن در ایالت بَلوچستان پاکستان جولان می‌دهند، اما از جذب نیرو و غصب زمین در سیستان-بلوچستانِ ایران عاجز می‌مانند؟ چرا داعش از شرق عراق تا قلب سوریه نفوذ می‌کند، اما قادر به نفوذ فیزیکی و ایدئولوژیک در ایران نمی‌شود؟

پاسخ این پرسش‌ها مشخص است: اگر امروز ایران جولانگاه این گروه‌های نامتعارف نشده، دلیل‌اش این است که ایران - برخلاف کشورهای همجوار - دارای یک «حکومت مرکزی» منسجم و مقتدر است که توانسته - ولو با هزینه‌ٔ فراوان - یک «سد نامرئی»‌ در برابر نفوذ ایدئولوژیک این گروه‌ها و یک «سد نظامی»‌ در برابر نفوذ فیزیکی آن‌ها بنا سازد.

افکار عمومی ایران - که گاه بیش‌ از حد از حقایق منطقه و از موقعیت خود در آن غافل به نظر می‌رسد - باید به این امر واقف شود که تضعیف این «قدرت مرکزی» یعنی شکستنِ این سدها و جاری شدن سیل گروه‌های تکفیری در سراسر کشور.

این حقیقت انکارناپذیر این منطقه در عصر «بازیگران غیر دولتی» است‌ که غفلت از آن موجب تکرار تجربهُ افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، چاد، مالی و برخی دیگر از کشورهایی که در شرایط مشابه ایران به سر می‌بردند خواهد شد‌. به ویژه اینکه قدرت‌های متخاصم منطقه - با محوریت عربستان سعودی و اسرائیل و با همراهی دولت ترامپ - این بار تمام منابع مالی و لوجستیکی خود را برای اطمینان حاصل کردن از فروپاشی شیرازه ایران به کار خواهند گرفت‌.

در نتیجه، افکار عمومی باید پذیرای این حقیقت باشد که در این منطقه و در بستر ژئوپولیتیک کنونی، جامعهٔ مدنی ایران فرصتِ هیجان‌زدگی و مبادرت به رفتارهای احساسی را ندارد.

این صحنه دیگر مجالِ «سعی و خطا»، پیروی از گروه‌های سطحی و فانتزیک مانند «ری‌استارت» و رسانهُ «من‌وتو» و «آمد نیوز»، فریاد شعارهای مغرضانه علیه نیروهای مسلح، تجمع‌های تلگرامی و هدایت‌شده، پیروی از دستورالعمل‌های التهاب‌آفرین از سوی افراد بی هویت و مراکز ناشناس، تخریب زیرساخت‌ها و دویدن به دنبال نوستالژی «رضا شاه» را نمی‌دهد.
Forwarded from کبریت مدیا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💸 اگر حقتو از یک ماه فروش نفت بهت بدن، زندگیت چه شکلی میشه؟

🔺چیزی که شمارو شوکه خواهد کرد!

🔻دیدن با کیفیت: goo.gl/DCCU3J

http://www.tg-me.com/joinchat-D0sbLUFrvDmeeULraBoL7g
🔴مسووليت اجتماعي نخبگان

🔺منتشر شده در اعتماد ۱۱ دی ۱۳۹۶

🔲اتفاقات روزهاي گذشته يك واقعيت را برجسته‌تر كرد كه از اصل اغتشاشاتی که در ادامه اعتراضات بوجود آمد، مهم‌تر بود. بي‌تفاوتي كساني كه به طور قطع از چنين رفتارهاي غيرمدني و خشونت‌آميز ناراحت بودند، از اصل اين رفتارها بدتر بود. در واقع شايد بتوان گفت كه ريشه رفتارهاي اغتشاشي برخي افراد در برداشتي است كه آنان از وجود اين انفعال داشتند. به نظر می‌رسد که كل حكومت بايد متوجه اين ماجرا باشد. در سال 1360 و هنگامي كه سازمان مجاهدين با آن سازماندهي و تشكيلات مخوف و حتي مسلح اقدام به عمل مسلحانه عليه حكومت كرد و ده‌ها هزار نفر را در سراسر كشور بسيج و وارد ميدان نمود، بلافاصله با واكنش خودانگيخته و نيمه‌سازماني طرفداران انقلاب مواجه شد، در حالي كه نيروهاي نظامي و بخش عمده‌اي از طرفداران انقلاب در جبهه‌ها سرگرم جنگ بودند، ولي در داخل شهرها نيز به سرعت بساط آنان را جمع كردند.

🔲اكنون چه شده است كه وضعيت منطقه و تجربيات زنده را مي‌بينيم، ولي اقدامي جدي در مقابله با آن نمي‌كنيم؟ اين پرسش يك پاسخ حاضر و آماده دارد و اين كه به كدام اميد؟ به كدام دلخوشي؟ اول انقلاب نه اين تبعيض‌ها بود، نه اين سطحي‌نگري‌ها و خودمحوربيني‌ها، نه اين فسادها و نه حتي اين قدرت‌طلبي‌ها. ولي اكنون و پس از گذشت اين سال‌ها به وجود كدامين اميد و روزنه روشنایی بايد دل خوش كرد؟ طبيعي است كه بنده نيز اين توصيف از وضعيت را نفي نمي‌كنم و با كساني كه چنين مشكلاتي را طرح مي‌كنند همدل و همزبان هستم. حتي معتقدم كه نيروهاي اصولگرا كه از برخي جهات اعتراض آنان به وضع كلي حكومت كمتر است، آنان نيز در جريان اين قضيه بسيار منفعل عمل كردند. شايد بخشي از آن به خاطر ضديتي بود كه با دولت داشتند و بسياري از آنان از اتفاقات روز شنبه خوشحال هم بودند، لذا نتوانستند تشخيص درستي دهند كه اين تظاهرات مثلا خودجوش مشهد كه كاملا برنامه‌ريزي شده بود، به سرعت مي‌تواند به شاخه‌هاي ديگر منتقل شود و لذا نتوانستند در برابر ماجرا واكنش درستي نشان دهند، حتي تا روز يكشنبه هم رسانه‌هاي رسمي آنان همچنان ساده‌انگارانه مساله را به اعتراضات مردم نسبت به وضع اقتصادي ربط مي‌دهند.

🔲با اين حال براي اين كه ساكت نباشيم و در عين حال كه از حق اعتراض همه مردم و در هر زمينه‌اي دفاع مي‌كنيم، بايد با تمام توان نسبت به اغتشاش و تخريب واكنش تند نشان دهيم. گمان نكنيم كه اين مساله فقط مشکل عده‌اي افراد در حكومت است. اين انتقامي است كه كشورهاي مرتجع منطقه مي‌خواهند از ايران بگيرند و لحظه‌شماري مي‌كنند كه تمدن ايراني را نيز در وضعيت ليبي و سوريه و عراق ببينند. مشكل آنان فقط دولت و حكومت ايران نيست، مساله آنان تمدن و تماميت ارضي ايران است. مساله ما نيز بايد همين باشد. هيچ خطري را كوچك فرض نكنيم.

🔲بارها در جريان انتخابات با اين پرسش مواجه مي‌شدم كه چرا بايد راي بدهيم؟ پاسخ بنده روشن بود. ما راي نمي‌دهيم، بلكه با راي خود واقعيت را مي‌سازيم. چنان نيست كه راي خود را از باب هديه يا تبرك به ديگران تقديم كنيم. راي ما با خودش پيام دارد و اين پيام را با خود به دل سخت‌ترين لایه‌های هسته‌هاي قدرت خواهد برد. شنيدن آن دير و زود دارد ولي سوخت و سوز نخواهد داشت. در واقع ما با راي خود مشاركت مي‌كنيم و كدام بازي است كه مشاركت‌كنندگان به شیوه بازي شكل ندهند؟ امروز نيز همين‌طور است. ورود ما به ماجرا از منظر دفاع از ايران و تمدن ايراني است. هر خطر كوچكي را براي آن مهم مي‌دانيم و از بغضی که نسبت به برخي از افراد داریم و حق هم داریم، حاضر نيستيم كه حب خود را نسبت به اين واقعيت و مفهوم از دست بدهيم.

🔲امروز به وضوح مي‌توان ديد كه دشمنان اين سرزمين و اين تمدن بيش از همه خوشحال هستند. اگرچه بخشي از لبه تيغ انتقادات ما همچنان متوجه مسوولان امر و صاحبان قدرت خواهد بود كه چرا به گونه‌اي عمل نكرده‌اند كه امروز شاهد اين وضع نباشيم و شايد خودمان هم كمابيش در مقاطعي در اين فرآيند نقش داشته‌ايم، ولي هيچ عاملي دليل نمي‌شود كه سكوت پيشه كنيم. شايد بسياري از افرادي كه در اين اتفاقات شركت كردند، ناآگاه و يا عصباني باشند. آنان هم محصول عملكرد ما و حكومت هستند، ولي اين واقعیت نیز مسووليت ما را بيشتر مي‌كند كه در برابر هرگونه تخريبي كه ثبات و امنيت ايران و بقاي تمدن ايراني را نشانه مي‌رود واكنش نشان دهيم.

@abdiabbas
یک چشم به خارج٬ یک چشم به داخل
#اعتراضات

اعتراضات خیابانی اخیر را باید همزمان از دو منظر مورد توجه قرار داد. غفلت از هر کدام از این زوایا خسارت‌های جبران‌ناپذیری را برای امنیت و آینده کشور به دنبال خواهد داشت.

یک چشم ما باید همواره به خارج باشد. به جریان‌های جنگ‌طلب و ستیزه‌جوی خارجی که سال‌ها برای ویرانی ایران در کمین نشسته بودند و اخیراً با سر کار آمدن دونالد ترامپ این فرصت استثنایی را یافته‌اند تا همگی با یکدیگر ائتلاف کنند و تمام قدرت و عزم خود را برای بی‌ثبات‌سازی و ایجاد جنگ‌ داخلی و زمینه‌سازی برای مداخلهء نظامی خارجی و دامن زدن به تجزیه‌طلبی و نابودی کشور ایران به شکلی که امروز می‌شناسیم٬ بکار گیرند.

این یک واقعیت عینی و مشهود است. نه یک «تحلیل» است و نه یک «نظریهء توطئه» و نه به منظور «هراساندن» جامعه از حضور خیابانی است. هر کسی که در یک سال گذشته مُهره‌چینی‌های رئیس‌جمهوری جدید آمریکا در کاخ سفید و سازمان‌های امنیتی و نهادهای سیاست‌گذاری مربوط به ایران در این کشور را رصد کرده باشد و ائتلافات نامتعارف منطقه‌ای - مثل عربستان سعودی و اسرائیل - را مشاهده کرده باشد٬ و اخبار دیدار‌های رسمی بین سیاست‌مداران آمریکایی و رهبران گروه‌های تروریستی ایرانی - مثل دیدارهای جان مک‌کین و جان بلتون با مریم رجوی - را خوانده باشد٬ و اظهارات صریح و مستقیم خود سیاست‌مداران آمریکایی و اسرائیلی و عرب در مورد «کشاندن جنگ و آشوب در داخل شهرهای ایران» و سرمایه‌گذاری بر «تفرقهء قومی» را شنیده باشد و از تجربه‌های مشابه در کشورهای ویران شدهء منطقه درس گرفته باشد٬ نمی‌تواند واقعیت این خطر را انکار کند.

کسانی که به اسم «کارشناس» و «تحلیل‌گر» و «فعال سیاسی» آگاهانه این واقعیت را انکار می‌کنند یا خطر آن را کمرنگ جلوه می‌دهند یا می‌کوشند تا با برچسب‌های «مزدور» و «مامور» افرادی که در مورد آن هشدار می‌دهند را ساکت کنند٬ عموماً همان کسانی هستند که در تمام این سال‌ها خود برای ایجاد بی‌ثباتی و ناامنی در ایران فعالیت کرده‌اند و برای تقاضای وضع تحریم‌های اقتصادی «فلج‌کننده» و مداخلهء نظامی قدرت‌های خارجی در ایران به رهبران این کشورها نامه‌ نوشته‌اند و امضاء جمع کرده‌اند.

ما اگر می‌خواهیم نسبت به وقایع اخیر تحلیلی «جامع» و راه‌کاری موثر ارائه بدهیم٬‌ نمی‌توانیم چشم‌مان را بر روی شرایط بسیار حساس خودمان در منطقه و خطر مداخلهء خارجی و تکرار تجربهء تلخ برخی از کشورهای منطقه٬ ببندیم. امروز مسئولیت شهروندی و وظیفهء ملی هر کدام از ما آگاهی رساندن نسبت به این خطر و بازگرداندن آرامش به خیابان‌ها و مقابلهء منطقی و فعالانه با تنش‌آفرینی‌ها و تحرکات خشونت‌طلبان است.

—---------------

چشم دیگرمان باید به داخل و مسائل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کشور باشد. واقعیت این است که جامعهء ایران در تمام این سال‌ها نسبت به عمل‌کردهای نظام جمهوری اسلامی بسیار خطاپوش و صبور و با گذشت بوده. از محدودیت‌ آزادی‌های اجتماعی گرفته تا آزارهای خیابانی توسط ماموران انتظامی تا انحصاری کردن رسانهء ملی توسط یک تفکر خاص تا سرکوب‌های سیاسی و اختلاس‌هایی که تعداد صفرهای ارقام‌شان قابل شمارش نیست٬ تا بی‌کفایتی در مدیریت اقتصادی و حفظ سلامت و کیفیت آب و هوا و محیط زیست و انواع و اقسام آزمون‌ و خطاهای دیگری که جام صبر بخش بزرگی از جامعه را تا حدی لب‌ریز کرده که با هر قطره‌ء نارضایتی سرریز می‌شود.

امروز مسئولین نظام موظف‌اند تا به دور از رقابت‌های جناحی و بهره‌برداری‌های سیاسی٬ تمام خواسته‌های جامعه را با دقت و به تمام و کمال بشنوند و برای رسیدگی به آن‌ها طرح‌های «ملی» و «فراجناحی» و «عملی» ارائه بدهند.

بخشی از خواسته‌های مشترک مردم مشخص است:

۱- ایجاد شفافیت کامل در تخصیص بودجه‌های دولتی و چگونه مصرف شدن هر ریال آن.

۲- ایجاد انضباط مالی در تمام نهادهای دولتی و غیردولتی که بودجه‌ء خود را از بیت‌المال دریافت می‌کنند.

۳- بازگرداندن پول‌های سهمگینی که برخی از موسسات و سازمان‌‌های غیردولتی بدون ارائهء گزارش از شیوهء مصرف آن دریافت می‌نمایند. صرف این پول‌ها برای رفع مشکلات اقتصادی و تامین رفاه اجتماعی و رسیدگی به ضرورت‌های زندگی مردم.

۳- تبدیل شدن رسانهء ملی به تریبون تمام طیف‌های فکری جامعه و نه فقط یک تفکر و نگرش خاص. تا زمانی که تمام طیف‌های جامعه سهمی از رسانهء ملی نداشته باشند و آن را متعلق به خود ندانند٬ منبع اطلاعات و اخبار و تحلیل‌‌های آن‌ها شبکه‌های خبری متعلق به دولت‌های خارجی و شبکه‌های تلگرامی دروغ‌پرداز و غیرمعتبر و شایعات خیابانی خواهد بود و نارضایتی‌های خود را نیز در کف خیابان‌ها بیان خواهند کرد.
۴- باز کردن فضای رسانه‌ای٬ سیاسی٬ فرهنگی و اجتماعی کشور. بازگرداندن «اعتماد» جامعه به نظام سیاسی کشور٬ مستلزم «اعتماد» متقابل نظام به جامعه است. اگر نظام برخوردی غیرامنیتی و بالغانه و معتمدانه با جامعه داشته باشد٬ جامعه نیز خواسته‌های خود را به صورت منطقی و عقلانی و مسالمت‌آمیز بیان خواهد کرد. و متقابلاً اگر نطام مجال ابراز عقیده و فعالیت سیاسی و کار فرهنگی و خلاقیت هنری و نشاط اجتماعی را به شهروندان ندهد٬ شکاف بین جامعه و نظام هر روز وسیع‌تر و عمیق‌تر خواهد شد و شیرازهء امنیت و انسجام کشور روز به روز سست‌تر و آسیب‌پذیرتر خواهد گشت.

۵- رها ساختن فضای سیاسی و اجتماعی کشور از تفکر و عمل‌کرد بیش از حد جناحی و دو قطبی و ترمیم زخم‌ها و کینه‌های گذشته. بخش مهمی از التهاب امروز جامعه به دلیل عمل‌کرد جناح‌های سیاسی است که طول سال‌ها توالی مدام به رهبران و شخصیت‌ها و طرفداران یکدیگر انواع برچسب‌ها و تهمت‌ها و آسیب‌ها را زده‌اند و فضای جامعه را سرشار از حس خشم و کینه و انتقام و بی‌اعتمادی کرده‌اند و بخشی از جامعه را به طور کل نسبت به تمام جناح‌ها و کلاً «سیاست» منزجر و منتفر نموده‌اند. امروز زمان ترمیم اعتماد و بازگرداندن انسجام و تشویق به مشارکت عمومی در یک فضای سیاسی جدید فرا رسیده است.
نویسنده: علی نصری
@AliNasriTelegram
آیا ممکن است ایران سوریه شود؟
(توجه: این نوشته به معنی پیش بینی من از روند ناآرامیهای کنونی در ایران نیست بلکه قوی ترین احتمالی است که من در مورد از مهار خارج شدن و به خشونت کشیده شدن ناآرامیها می دهم)
می گویند ایران را با سوریه مقایسه کردن خطاست. خیر خطا نیست. قطبی شدن جامعه، خشونت، دخالت خارجی و تروریسم بیماریهای جهانشمولند. همان گونه که بیماریهای بشری سیاه و سفید و آسیایی و آمریکایی و آفریقایی نمی شناسند، این بیماریها هم به هر جامعه مستعدی سرایت می کند. جامعه مستعد بیماری هم یعنی جامعه نا امن و ناآرام. تن بیمار مستعد هر چرک و عفونتی است. مشابه همان چرک و عفونتی که سوریه را گرفت، هر کشور دیگری را هم می تواند بگیرد.
در سوریه و لیبی بر خلاف برخی دیگر کشورهای مسلمان و عرب، بنیادگرایان اسلامی اقبال چندانی نداشتند. نه فرهنگ این کشورها پذیرای سلفی گری و جهادی گری بود و نه پنجه آهنین پلیس به این جماعتها اجازه رشد می داد. در صفوف القاعده هم کمتر سوری و لیبیایی دیده می شد. در دوران انقلاب لیبی که من در این کشور بودم، اصلا شیعه و سنی در این کشور معنی نداشت. در کشوری که عموم مردمش سنی مذهبند، اصلا کسی نمی دانست شیعه و سنی یعنی چه. ریش بلند و بانوی روبنده پوش هم دیده نمی شد. اما درست یک سال بعد در لیبی، هر جا که می رفتیم اولین سوالی که از من و همکار عراقی ام می پرسیدند این بود که شیعه اید یا سنی؟ بازار روبنده و ریش بلند پررونق بود و وابستگان القاعده در حال به دست گرفتن کنترل بنغازی بودند. همه اینها هم لیبیایی بودند و از خارج نیامده بودند. در سوریه هم همین روند طی شد و اکنون تقریبا همه گروههای مسلح مخالف نظام در این کشور را بنیادگرایان اسلامی تشکیل می دهند، با این فرق که برخی را غرب تروریست می داند و برخی را میانه رو.
جامعه ایرانی فرق دارد و مستعد این بیماریها نیست؟ چرا هست. لزومی ندارد حتما پای داعش و القاعده به ایران باز شود. همه ایدئولوژیهای دیگر هم نسخه های رادیکال و خطرناک بدتر از داعش دارند. بالا گرفتن خشونت در جامعه ای قطبی شده و دخالت از خارج می تواند هر کشوری را سوریه کند حتی اگر سوییس باشد. چه برسد به ایران.
آنچه در قهدریجان و ایذه و درود رخ داد در خیلی جاهای دیگر ایران می تواند اتفاق بیفتد. وقتی خونی به زمین ریخته شد دیگر اینکه اصلا تظاهرات بر سر چه بود فراموش می شود و کسی هم دنبال آن نمی رود که ببیند گلوله اول را کی شلیک کرد. خشم و خونخواهی و انتقامجویی با سنگ و چوب و قمه و تفنگ شکاری در برابر لگد و باتوم و ژ - ۳ و کلاشنیکف آغاز می شود و بزودی به آر پی چی و خمپاره و استینگر و راکت می رسد. در هر گوشه و کنار کشور پادگان و پایگاه و اسلحه خانه ای است که کافی است در یکی از آنها باز شود. پشت مرزها هم انبارهای سلاح آماده سرازیر شدن به کشور است و کیست که پشت این مرزها از آشوب در ایران خوشحال نباشد و نخواهد گازی از این سیب بزند؟ یکی همین محمد بن سلمان که خودش علنا گفته معرکه را به داخل ایران می کشاند. ماجراجوییهایی که تاکنون در منطقه کرده، از محاصره قطر تا گروگانگیری سعد حریری نشان داده که دربند عاقبت اندیشی نیست.
می گویید ایران زمینه خشونت ندارد؟ خیلی خوب هم دارد. تا اینجا شمار قربانیان این نا آرامی که هنوز هم آن را در خور نام جنبش ندانسته و خیلی هم جدی اش نگرفته اند، کم بوده؟ وای به اینکه جدی شود. نظامی بر سر کار است که جمع کثیری را از آلونکهای حاشیه شهر به برجهای الهیه و از الاغ به پورشه و فراری رسانده. کسانی که به خواب نمی دیدند روزی کارمند ساده اداره ای شوند،‌ وزیر و وکیل شده اند و قوم و خویش را که هیچ، حتی پسرخاله دختر دایی گربه همسایه شان را هم از ته آغلهای دارقوزآباد پشت کوه آورده و صاحب ویلای شمال و ماشین سانتافه کرده اند. اینها آیا حاضرند به این راحتی از قدرت دست بکشند؟
این سوی معرکه تا بن دندان مسلح به انواع ابزار سرکوب است و آن سو، جمعیتی است خشمگین که چیزی برای از دست دادن ندارد. در لابلای این جمعیت خشمگین هم یکی می خواهد رضا شاه را سر کار بیاورد، دیگری دنبال دیکتاتوری پرولتاریاست، آن یکی آنارشیست است این یکی فاشیست. فردا قومیتچی ها هم سر می رسند و گل به سبزه آراسته می شود و هر دولت همسایه و قدرت کوچک و بزرگی پشت یکی شان می ایستد.
دقت داشته باشید که صاحبان این اندیشه ها قرار نیست در آرامش و فضائی دموکراتیک دور هم جمع شوند و بر سر تقسیم قدرت گفتگو کنند و ساز و کاری هم برای پیشگیری از خشونت برقرار سازند. بلکه ابتدا محیط نا آرام و خشن است که شکل می گیرد و بعد گروهها با اندیشه ها و اهداف گوناگون در این فضا، مجال ظهور و رشد می یابند. اگر برعکس بود که اصلا جنبش اعتراضی به راه نمی افتاد و کار به اینجا نمی کشید.
می گویید ایران مستعد حضور داعش نیست. اصلا کی از داعش حرف زد؟ خشونت منحصر به داعش نیست. همه اندیشه های راست
و چپ در طول تاریخ نشان داده اند که از داعش کم نمی آورند. در محیط خشونتزده هم خشنها و فرصت طلبان حاکمند و حرف اول و آخر را کسی می زند که سلاح به دست دارد نه قلم. این ابوفلانها و ابوبهمانها در سوریه که هر کدام عده ای را دور خود جمع کرده و سلاح از قطر و عربستان و ترکیه و آمریکا گرفته و نام یکی از یاران پیامبر را رویشان گذاشته اند، فکر می کنید از مسجد و حوزه علمیه بیرون آمده اند؟ خیر. پرونده هر کدام را بررسی کنی می بینی پیش از اینکه انقلاب در زندانها را باز کند، به جرم راهزنی و قوادی و آدمکشی و زورگیری در حال آب خنک خوردن بودند و در عمرشان یک رکعت نماز نخوانده بودند اما حالا کسی را که نمازش دیر شود شلاق می زنند. در همین لبنان کسی به نام احمد اسیر بود که سرکرده جهادیها شد و با ارتش جنگ راه انداخت و بعد به سوریه گریخت و به داعش پیوست. فکر می کنید قبلش چکاره بود؟ در کاباره برای رقاصه ها تنبک می زد. لابد حالا هم اگر تنبک دست کسی ببیند سر از تنش جدا می کند.
در مملکت ما که جولانگاه فرصت طلبان است فکر می کنید چنین پدیده هایی رخ نخواهد نمود؟ دوستی می گفت آنهایی که حسینیه آتش زدند خودشان تا دیروز ندای لبیک یا حسینشان به هوا بود. دوست دیگری تعریف می کرد که در راهپیمایی مخالفان اعدام در تورنتو می گفتند این آخوندها را باید از درختها حلق آویز کرد. پس بعید ندانید که آسید ابوالفضل که تا دیروز مداح حسینیه محل بود و برای جده اش فاطمه زهرا اشک می گرفت، نام خودش را کامبیز بگذارد و فروهر به گردن بیندازد و گردان متوسلین به هوخشتره را در جنگ با آتیلا فرماندهی کند که تا دیروز نامش آقامعلی بود و همراه با دیگر اوشاقلار بسیج اردبیل، پان ترکها را کتک می زد اما امروز فرمانده قشون گرگهای خاکستری است.
تاریخ همین سی و چند ساله ما نشان داده که ما آن قدر فرصت طلب داریم که می توانیم به تمام جهان صادر کنیم. عقلای قوم و اهل آشتی و گفتگو دراین معرکه جایی ندارند. اگر وسط بیفتند زیر دست و پا له می شوند. کجا سراغ دارید که عاملان خشونت پیش از آنکه همدیگر را آن قدر زده باشند که دیگر نای پایداری برای هیچکدامشان نمانده باشد، تن به گفتگو داده اند؟ پس دم زدن از اینکه ما با فرهنگیم و اهل گفتگو، بی معنی است. دور و برتان را نگاه کنید. همه مان با فرهنگ و اهل گفتگو نیستیم.
می گویند ایران را با مصر و تونس مقایسه کن نه با سوریه و لیبی. این مقایسه خطاست به یک دلیل بزرگ: دخالت خارجی و خشونت داخلی. در مصر و تونس، آمریکا و فرانسه و قطر و عربستان و ترکیه وارد نشدند و اسلحه و نیروی مسلح خارجی نریختند. در مصر و تونس پیش از آنکه کار به خشونت فراگیر بکشد، ارتش مانند سد حایلی وارد عمل شد و اوضاع را تحت کنترل درآورد. در ایران، سپاه خودش یک سر دعواست و از ارتش هم نمی توان انتظار داشت که به جنگ سپاه برود، اگر برود جنگ داخلی تمام عیاری می شود که باید بگوییم صد رحمت به سوریه. در اینکه قدرتهای خرد و کلان هم مانند گرگ به گله بزنند که فکر نکنم کسی تردیدی داشته باشد.
ایران نه تنها استعداد سوریه شدن را دارد که از سوریه بدتر هم می تواند بشود. ایران کشوری است پرتنوع که زیبایی اش به همین رنگارنگی در جغرافیا و آب و هوا و فرهنگ و زبان و مذهب و لباس و غذا و اندیشه است. رنگهای این رنگین کمان را اگر کسی چوبی به دست بگیرد و با خشونت به هم بزند حاصلش خاکستری چرک است.
بگذارید این وطن دوباره همان رویایی شود که بود.
١/٢

فرهمند عليپور : در سال ٨٨ نظام پشت سر محمود احمدى نژاد ايستاد و موفق شد تا به قيمت از بين بردن آبروى خود و ايجاد يك هزينه گزاف به مردم و ميهن، جنبش سبز را سركوب كند.

مخالفين را قلع و قمع، عده زيادى را زندانى و رهبران جنبش سبز را به حصر و حبس بيندازد. جنبشى كه هدفش نه سرنگونى كه اصلاح معايب نظام بود و از قضا به همين علت مورد دشمنى و كينه گروههاى سرنگون طلب عمدتا خارج نشين واقع شد.

ناآرامى هاى اين روزها اما وجه ديگرى دارد، آنهايى كه به خيابان ها مى آيند حتى اصلاح طلبان را، رهبران جنبش سبز را نيز نه تنها فرياد نمى زنند كه از آنها ابراز برائت هم مى كنند. آفرين بر نخبگان و اركان تماميت خواه و جمهورى اسلامى كه مردم را از اصلاحات در درون نظام هم نااميد كردند و معترضين را به سمت مطالبه سرنگونى سوق دادند.

چهره ها و اركان نهادهاى تماميت خواه خوشحال بودن كه ناراضيان ٨٨ را قلع و قمع كردند و "بساط فتنه" را چيدند. فتنه گرانى كه جرمشان طلب "بهبود" وضعيت و "اصلاح" وضعيت بود.

اما از ٨٨ تا امروز كه ٨ سال مى گذرد، چه شد؟ بعد از اين قلع و قمع ناراضيان چه شد؟ غير از اين شد كه به جاى طلب بهبود وضعيت، كار به جايى رسيده است كه مردم ديگر حتى اميد و انتظارى از "بهبود و اصلاح وضعيت" هم ندارند؟ چه كسى چراغ اميد به فردا را از مردمان اين كشور گرفت؟ آيا شما حاكم نبوديد؟

٨ سال پيش مردم به صراحت در مخالفت به صدا و سيما شعار دادند و آن را "ننگ ملى" قلمداد كردند. در اين ٨ سال فرصت، لحن و فضاى صدا و سيما چقدر تغيير كرد؟ هيچ!
نه صداى جمهورى اسلامى و نه سيماى جمهورى اسلامى هيچ تغييرى نكرد! همان منطق، همان روح، همان لحن، همان واژه ها!

نگرانى بسيارى از دلسوزان اين مرز و بوم از آنجاست كه فرمان و هدايت قطار اين كشور در دستان بى صلاحيت شماست و مى توانيد با حماقت ها و لجاجت هاى خود كشور را به پرتگاه ببريد. كشور را سوريه و ليبى و عراق كنيد.

اتفاقا شما راست مى گوييد كه ترامپ و عربستان و اسرائيل نشسته اند تا ايران را به سوريه اى ديگر ، به ليبى و افغانستانى ديگر تبديل كنند.
اما پرسش اين است كه شما در مقابل چه كرديد؟ تدبير شما چه بود جز محدوديت هاى بيشتر و لجاجت هاى بيشتر و افزودن بر نارضايتى هاى اجتماعى و اقتصادى و سياسى؟ جز تنگ تر كردن دايره و محدوده زندگى، اينكه حتى يك امام جمعه به خود حق مى دهد تا ولايتى مستقل در استانى برپا كند و بر دامنه نارضايتى ها بيفزايد. لجاجت هايى كه گاه از بلاهتشان و ميزان اصرار بر آنها و نتايجش كه جز افزايش نارضايتى است، مرغ پخته هم به خنده مى آيد، از جمله همين محدوديت ورود به ورزشگاهها براى نيمى از جامعه ايران.
اين مردم هم بايد تحريم ها و فشارهاى اقتصادى ناشى از كشورهاو خارجى را تحمل كنند، هم انزواى سياسى در جهان را، هم رسانه دل آزارى كه كارشان تزريق نااميدى است و صداى يك قشر خاص، هم فساد و دزدى مقامات و آقازادگان را، هم حبس ها و حصر ها و تقلب در راى ها را و هم هر روز با گشت ارشاد و با سخن يك امام جمعه و با فتواى يك روحانى در فلان شهر و فلان روستا، انگشت در چشمشان فرو كنيد؟
هم از تحريم و انزواى "استكبار جهانى" بكشند، هم از فساد شما، هم از حماقت شما هم از زندگى روزمره اى كه هر روز به شكلى تنگ و تلخش ميكنيد؟
بيكارى و وضعيت بد اقتصادى در همه كشورهاى جهان هست، حتى پيشرفته ترين كشورها، اما لااقل در خيابان هم هر روز انگشت در چشمشان مردمشان فرو نمى برند و دلشان را زخم نمى زنند و در رسانه هايشان نااميدى و افسردگى را تزريق نمى كنند. انتظار شما از اين مردم چيست؟ ٤٠ سال از انقلاب گذشته است تا كى مى خواهيد مقصر كاستى ها را حكومت شاه قلمداد كنيد؟ تا كى ميخواهيد بگوييد تقصر ٨ سال جنگ است، ٨ سال سازندگى، ٨ سال اصلاحات، ٨ سال دولت امام زمان و اكنون مقصر دولت روحانى است! خب معلوم است كه مردم وارد اين بازى نمى شوند و تا شما مرگ بر روحانى گفتيد آنها اين بار شعار مرگ بر كليت نظام سر دادند و از دستتان در رفت و شد چوب خدا و البته چوب حماقت هايتان.

امروز براى حاكمان بر سرنوشت ايران، فرصتى تاريخى پديد آمده است، سال ٨٨ مردم را از گرد چراغ اميد به اصلاح وضعيت پراكنده كرديد و امروز تنها شعار سرنگونى ميدهند، بحران امروز را قدر بدانيد. مى توانيد خود را بيمه كنيد اگر صداى مردم را بشنويد و دست از لجاجت با مردم خود برداريد و دست از تكرار اشتباهاتتان برداريد، مى توانيد ترامپ و نتانياهو و محمد بن سلمان را نااميد كنيد، مى توانيد همچنان غزه و لبنان و سوريه را هم داشته باشيد، به شرط آنكه به مردم خود، به مردم واقعى خود و نه فقط آن قشرى كه صدا و سيما "مردم" مى خواند، اعتماد كنيد و با آنها صادق باشيد. سيستم هاى فاسد و خجالت آورى چون قوه قضائيه را از اين وضعيت خارج كنيد و به عدالت نزديك كنيد.
٢/٢
صدا و سيما را از اين وضيت خارج و گشت ارشاد را جمع كنيد، به زنان و جوانان اجازه بدهيد تنفس كنند و به ميهنشان و زندگى در ميهنشان فخر كنند و براى آينده آن بكوشند، در زندگى شخصى و حريم خصوصى آنها مداخله نكنيد.
بنگاههاى عظيم اقتصادى كه از هفت دولت آزاد هستند را زير نظر قانون و مردم بياوريد.
گروهى از مردم را عليه گروهى ديگر تهييج نكنيد و دست از انگ زدن و بيگانه خواندن و هل دادن مردم خود به سمت دشمن برداريد.حقوق شهروندى را و اختلاف سبك زندگى را بپذيريد و به آن احترام بگذاريد، اجازه فعاليت هاى قانونى را بدهيد و از خودسرى ها و جزيره هاى قدرت و بى پاسخگو بپرهيزيد.
هنوز هم فرصت هست و مى شود اين بحران را به يك فرصت تاريخى تبديل كرد تا كشور نه در شعار كه به طور واقعى، از اين بحران خارج و به صورتى قدرتمندتر و سالم تر ظاهر شود. كشورى با ضعف هاى كمتر و كشورى كه در آن مردمش پراميدتر و محكم تر باشند. با لجاجت هاى خود، بهانه به دشمنان ايران ندهيد، مردم خود را به سمت دشمنانتان و به سمت ويرانى خود و ميهنشان سوق ندهيد.

بگذارید این وطن دوباره همان رویایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آن جا که آزاد است منزگاهى بجويد.
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
ایران چگونه به منجلابی که سوریه در آن کشیده شد وارد می شود؟

♦️در ضعف رسانه های ایران در واکنش سریع به آنچه اعتراضات مردمی نامیده میشود، آنهایی که عادت به حفظ و استفاده از تاریخ دارند، اشاره کننده به موضوعاتی هستند که ممکن است مملکتی را از نابودی نجات دهد.
در این بین شباهت آنچه برای سوریه اتفاق افتاد، باید تلنگری به کسانی باشد که به نقش طراحان در طراحی چنین حرکت هایی شک دارند.



🔸 البته در ابتدا لازم میدانم که بگویم نویسنده این مطلب حق اعتراض مسالمت آمیز مردم را کاملا به رسمیت می شناسد اما ترکیب حق و باطل در این زمینه را زمینه ساز مسموم شدن حق می داند.

با گردش این روزهایم در توییتر بارها به انسانهایی برخوردم که از روی نادانی یا به نادانی زدن خود، در جواب به کسانی که میگویند اغتشاش باعث سوریه شدن ایران خواهد شد، به این دروغ دست می اندازند که دلیل اینکه سوریه، سوریه شد، سرکوب اعتراضات مسالمت آمیز مردم توسط حکومت بود! البته تا قبل از این میگفتند که ۲ سال اول انقلاب مسالمت آمیز بود و بعد که اسناد کم کم منتشر شد، اکنون میگویند ۶ ماه اول اعتراضات مسالمت آمیز بود…!
🔸 در اینجا باید بگویم که ورود معترضین به فاز اغتشاش در همان هفته اول اعتراضات صورت گرفت و ورود اغتشاشگران به فاز نظامی به گواه مدارک موجود حداکثر ۳ ماه پس از شروع اعتراضات بود (هرچند مدارک ضعیف تری از ورود به فاز نظامی در هفته دوم شروع اغتشاشات خبر می دهد).



🔹 اما شباهت های بی نظیر میان هفته های اول جنگ داخلی سوریه و اغتشاشات ایران:

▪️- پروژه تحریک احساسات عمومی با کشته سازی از کودکان:

اعتراضات در سوریه با پیچیدن خبر قتل حمزه الخطیب، نوجوان ۱۳ ساله بود که عملا وارد فاز اعتراضات گسترده شد. هر چند همچون کشته های اغتشاشات ایران که اکثرا زیر ۲۰ سال سن دارند، ابعاد کشته شدن آنها مشخص نیست. الخطیب به روایتی در حال شعار نویسی روی دیواری بوده که دستگیر و شکنجه و سپس کشته میشود. روایت های دیگری هم هست که میگویند الخطیب در حال تظاهرات دستگیر شده است و نیروهای دولتی شکنجه اش کردند. دولت سوریه اما میگوید جسد وی را جلوی پادگان و پس از آرام شدن اعتراضات در حالی که با تیر کشته شده است، پیدا کرده اند. دلیل کبودی ها نیز تجزیه شدن بدن به دلیل یک ماه زمانی بوده که کسی برای شناسایی وی مراجعه نکرده؛ البته پس از مشخص شدن ابعاد، خانواده حمزه با بشار اسد دیدار کردند. به هر حال تا کنون کسی نتوانسته ابعاد ماجرا را حتی اندکی شرح دهد.
لینک بی بی سی از خبر:
http://www.bbc.com/persian/world/2011/06/110601_u04_syria_unrest.shtml

👈در ایران هم البته پروژه کشته سازی به خصوص از نوجوانان داغ است. اولین مورد کودک و پدری درودی بودند که بعد مشخص شد به دلیل تصادف ماشین آتش نشانی با آنها کشته شده اند. ابعاد کشته شدن دیگر این افراد مشخص نیست (و البته همین برخورد امنیتی با ماجراست که بسیاری مشکلات را در ایران رقم زده وگرنه اعلام کالیبر گلوله های برخوردی با این افراد به سرعت ماجرا را مشخص میکند).


▪️- پروژه حمله به مراکزی که نیروهای امنیتی برای دفاع از آنها اجازه استفاده از سلاح دارند:

کلیپی از سوریه به تاریخ ۲۰ مارس ۲۰۱۱، در همان هفته اول شروع جدی اعتراضات است. در این کلیپ مشاهده می شود که معترضان دادگستری شهر درعا (مرکز استان درعا) و خودروهای مقابل آن را آتش زده اند. العربیه (شبکه تلوزیونی عربستان) در توضیحات خود در همان تاریخ میگوید که معترضان دادگستری درعا و هفت خودروی روبروی آن را آتش زده اند، این درحالی است که ارتش سوریه تنها از گاز اشک آور برای مقابله با مهاجمان استفاده کرده است.
لینک خبر العربیه:
https://www.alarabiya.net/articles/2011/03/20/142323.html

👈در ایران هم این اتفاق یک بار به صورت جدی در سال ۸۸ افتاد که اتفاقا از آن به خوبی استفاده شد. حمله ای که در آن یگ پایگاه بسیج حداقل برای ۳ ساعت زیر حمله معترضان بود و گویا در درگیری مدافعین پایگاه با معترضین ۳ نفر کشته شدند. اما کدام فردی است که نداند حمله به اماکن امنیتی، اعتراضی مسالمت آمیز نیست و میتواند منجر به تحریک مدافعان شود! به خصوص زمانی که محل مورد حمله زاغه اسلحه داشته باشد و به آن با کوکتول ملوتوف حمله شود.
اما در اعتراضات کنونی به صورت خاص، برنامه ریزی تجمعات در اماکنی بود که دید امنیتی به آنها وجود دارد. در همان روزهای اول اعتراضات، به تکرار شاهد حمله به فرمانداریها، دادگستری ها، شوراهای حل اختلاف، پایگاه های بسیج و کلانتریها و … بودیم که به صورت واضح مشخص است که نیروهای امنیتی در هر جایی از جهان از آن مسلحانه دفاع خواهند کرد.

http://iswnews.com/7929
▪️- پروژه انتشار خبرهای دروغ:

از دیگر روشهای تهییج مردم برای حضور در کف خیابان، انتشار خبرهای دروغ است.
حداقل بنده که به فضای شهر خود و اطرافم تسلط دارم، یک کلیپ راست یا خبر مستند از شلوغی هایی که در خبرها آورده می شود ندیدم.
کلیپ هایی از اعتراضات بحرین، حمله پلیس مکزیک به مغازه ها، خبرهای قدیمی و تکراری، بخشی از الگویی است که در سوریه هم شاهد بودیم.

البته ضریب نفوذ اپلیکیشن های خبری در زمان شروع جنگ داخلی سوریه کمتر بود و این نقش بر عهده کسانی بود که با گشتن در محله ها خبرهای غلط پخش میکردند.
البته همان نقش العربیه و الجزیره در اتفاقات سوریه را امروز شبکه هایی مثل من و تو برعهده دارند.


♦️ملت سوریه یک دهم ملت ایران نیز تجربه مبارزه با نابودی طلبان را نداشت، اما ان شاءالله تا آخر امسال از فتنه سربلند بیرون خواهد آمد؛ ایران که خود ید طولایی در برخورد با چنین اتفاقاتی دارد.

اما کسانی که حس میکنند با ادامه این شرایط ممکن است اوضاع بدتر شود را ارجاع میدهم به اتفاقات بعدی که در سوریه افتاد:
🔸ترور افراد سرشناس منطقه که باعث ترس قشر خاکستری در برخورد با مسلحین شد.
🔸شروع درگیری مسلحانه با نیروهای امنیتی سوریه توسط مسلحین (اکثرا به صورت کمین) و انتشار کلیپ های آن (مثلا کشتار نهر العاصی حما) که منجر به تحرک نیروهای امنیتی در برخورد خشن با هرگونه اعتراضی شد.


ان شاءالله تمامی مسئولین نیز تلنگری خورده باشند؛ به هر حال به صورت واضح مشخص است که معترض هایی، مطالبات منطقی و انسانی دارند و راه معترضان از اغتشاشگران جداست. بهترین راه این است که ابتدا با تدبیر مناسب این دو قشر از هم تفکیک شوند و به هرکدام به صورت مناسب رسیدگی شود.

http://iswnews.com/7929
Forwarded from روزآروز
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
احمد میدری معاون وزیر کار: چرا رسانه‌های جناح راست نگران شده‌اند؟ ۵ سال پمپاژ یاس کردید در جامعه، حالا بروید جمعش کنید. جرقه را کدام امام جمعه زد...!؟
@roozArooz_news
خبرنگار صدای‌آمریکا با سواستفاده از اعتراضات مردمی، از فعالیت تروریستی حمایت کرد و نوشت ترور ۳نیروی انتظامی کار «نیروهای مردمی»بود من واکنش نشان دادم ببینید با حذف توییت اصلی چطور ماجرا را تحریف کردند
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سرود «ای ایران» در مراسم تبریز ۲۰۱۸ الان. حواسم نبود سرم توی گوشی بود یهو دیدم آهنگ شروع شد اطرافیانم همه بلند شدن ایستادن که متوجه شدم گروه موسیقی ملودی ای ایران را نواخته
یاشاسین ایران یاشاسین تبریز
نگرانی ها از تلاش برای سوریه ای کردن ایران چندان هم بیراه نبود!

فرهمند علیپور / روز گذشته يكى از احزاب مسلح كُرد، به نام "حزب دمكرات كردستان ايران" خبر از كشتن ٣ تن از نيروهاى نظامى - امنيتى ايران در شهر پيرانشهر در شمال غرب ايران داد. https://goo.gl/WTR2gw

حزب دمكرات كردستان، براى هيچ خبرنگار ايران ناشناخته نيست. اين حزب قبل از انقلاب در ايران نيز فعال بود و در اولين سالهاى بعد از انقلاب درگيرى هاى نظامى گسترده به حكومت مركزى داشت.

"على جوانمردى" خبرنگار "صداى آمريكا" كه خود يك كُرد است و به خوبى اين حزب و ديگر احزاب كردى را مى شناسند، در توييتر خود "نيروهاى مردمى" ! را عامل كشته شدن و علت كشته شدن آنها را " در حمايت از تظاهرات سراسرى ايران" عنوان کرد و اينگونه تلقين کرد كه مردم معترض اين نيروها را به قتل رسانده اند. جوانمردى حتى از هشتگ تظاهرات سراسرى هم استفاده كرد.

اين در حالى است كه شهريور ١٣٩٥ ( يكسال پيش) مصطفى هجرى دبيركل اين حزب در گفتگو با عنايت فانى در بى بى سى فارسى به صراحت گفت كه اين حزب "مرحله نوينى از مبارزه" را آغاز كرده است و "با جمهورى اسلامى وارد جنگ مسلحانه شده ايم." لينك : https://goo.gl/hyHAXB

هجرى حدود يك ماه بعد - ٢٠ اكتبر ٢٠١٦ - مصاحبه اى با روزنامه جروزالم پست اسرائيل انجام داد و از اسرائيل خواست تا با كمك به اين گروهها به مقابله با دشمن مشترك اسرائيل و گروههاى جدايى طلب كرد بشتابد. لينك : https://goo.gl/vpUE8r

اين داستان اما نه اتفاقى است و نه مى توان از آن ساده گذشت. اهميت آن را جايى مى توانيد پيدا كنيد كه عبدالله رمضانزاده سخگوى دولت سيد محمد خاتمى، كه از چهره هاى برجسته كُرد است، وقتى در توييتر اعتراض كرد كه توييت جوانمردى تبليغ تروريسم است، با حملات گسترده كاربران عادى! مواجه شد و آنقدر به او حمله شد تا اينكه او توييت خود را حذف كرد. این اقدام خبرنگار صدای آمریکا و حمله کاربران عادی به توییت رمضانزاده و این کوتاه آمدن رمضانزاده و حذف توییتش زنگ خطر است. اینکه تجزیه طلب ها و گروهههای مسلح و کسانی که می خواهند بر موج اعتراضات به حق و به جای مردم ایران سوار شوند و رویای ویرانی ایران را تحقق ببخشند را باید جدی گرفت.

برخلاف تصور کاربران عادی خشمگین ایرانی که به صحفه رمضانزاده حمله کردند. اقدام جوانمردی و جوانمردی ها با هدف و رویایی کاملا متفاوت با هدف و خواست معترضین انجام می شود. معترضین بهبود وضعیت ایران را می خواهند اما کم نیستند گروهها و افرادی که ویرانی ایران و تکه تکه کردن کشور را می خواهند و میان این دو فاصله بسیار زیاد است.

این حکایت برای هر کس ناآشنا باشد برای من بسیار آشناست. سوريه دقيقا همينگونه شروع شد. وقتى رسانه هايى مثل الجزيره و العربيه تروريست و مردم را، مردمى كه به حق معترض بودند و مسلحين افراطى را يكى كردند، مرز نگذاشتند، همه را گفتند " مخالفين". امروز ١٢ ميليون نفر از مردم سوريه آواره هستند و سقفى بر سر ندارند، نه در خانه جايى دارند و نه در بيرون مرزها. اما خبرنگاران الجزيره و العربيه همچنان بر سر كار هستند و زندگى خوبى دارند.

رسانه ها و خبرنگاران بى مسوليتى كه برخواستن "داعش" در عراق را به دروغ "قيام عشائر خشمگين از حكومت شيعه عراق" تبليغ كردند و البته که رسوا شدند. همانهايى كه بعدا زنان كرد را در شهرهاى عرب به بردگى فروختند. اما رسوایی این رسانه ها و خبرنگاران باعث نشد تا تغییر رویه دهند و باز هم همان داستان سوریه را می خواهند تکرار کنند یکی کردن خواست معترضین مسالمت جو و تروریست های مسلح.

همین رویه ها از عوامل اساسی بود که اعتراضات به حق و درست مردم سوريه را به جنگ داخلى كشاندند. القاعده و سلفى ها و مردم عادى، همه را در يك صف تبليغ كردند.

امروز هم مى خواهند سوار بر موج نارضايتى هاى به حق مردم ايران شوند، حتى نياز نمى بينند ظاهر بى طرفى و حرفه اى گرى را رعايت كنند. تروريست ها را "نيروهاى مردمى!" مى خوانند. تا اينگونه مردم خشمگين و ناراضى ايران را ترغيب به ويرانى ميهن خود برانگيزند: در حالى كه اين مردم، در طلب ميهنى شايسته تر ، آزادى و عدالت و رفاه بيشتر هستند و برای آن رویا دارند و تلاش می کنند و نه برای ويرانى میهن و خانه خود. فساد و بى مسوليتى و تباهى در هر قشرى هست، چه قشر روحانى، چه قشر خبرنگار و اهل رسانه.ما اما اجازه نخواهیم داد مطالبات به حق مردم ایران مصادره شود به نفع کسانی که دهه هاست خواب ویرانی و تجزیه می بینند و اکنون می خواهند هویت خود و جنایت خود را پشت سر مردم و اعتراضات به حق مردم پنهان کنند.

خداوند نگهدار ايران زمين باشد
گزارش‌های ما و حساسیت‌زدایی از بحران

صدرا محقق


بسیاری از اهالی مطبوعات و مخاطبان حرفه‌ای رسانه‌ها سال‌ها منتقد شدید گزارش‌های پشت میزی و نبود گزارش‌های میدانی اجتماعی در روزنامه‌ها بودند. اما حدودا از سال 90 به این سو تحولی در زمینه گزارش‌نویسی میدانی از شهر و روستاهای مختلف کشور در روزنامه‌ها شروع شد. آن موقع چون روزنامه‌های ایران و همشهری هنوز دست اصولگرایان بود و چندان به کار در این زمینه‌ها تمایلی نداشتند و روزنامه شهروند با ساختار امروزی هم هنوز نبود در اعتماد و شرق و فرهیختگان هر از گاه گزارش‌های میدانی خوبی منتشر می‌شد. تا پیش از آن گزارش میدانی اغلب برابر بود با رفتن خبرنگار به محلات یا شهر و روستاهای حاشیه تهران.

بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری 92 روزنامه‌های ایران و شهروند هم به دلیل تغییر کادر مدیریتی و داشتن بودجه کافی دولتی و هم استخدام خبرنگاران حرفه‌ای و با انرژی به شکلی جدی‌تر و حرفه‌ای‌تر به گزارش نویسی میدانی رو آوردند.

به شکلی که هر هفته خبرنگاران آنها با سرعت و امکانات خوب با سفر به گوشه کنار کشور چندین گزارش از این دست منتشر می‌کنند. به صورت تصادفی اگر یکی از شماره‌های روزنامه‌های ایران یا شهروند را در هفته‌ها یا ماه‌های قبل یا به احتمال زیاد بعد را باز کنیم گزارش میدانی از یک آسیب اجتماعی یا مردم روستایی فقیر در کرمان، سیستان و بلوچستان یا ایلام و... پیدا می‌کنیم. اخیرا روزنامه همشهری هم به این جرگه پیوسته است.

این را داشته باشید تا از یک تجربه شخصی بنویسم:

من از سال 87 تا اوایل 89 در گروه اجتماعی خبرگزاری مهر حوزه‌ام خبرنگاری میراث فرهنگی بود. پاییز 87 با همکاری دبیر وقت گروه (احمد جلالی فراهانی) سلسله گزارش‌هایی با عکس‌هایی اختصاصی منتشر کردیم در رابطه با مرمت آرامگاه کوروش که آن روزها در حال انجام بود، برای گزارش تیتر زدیم آرامگاه کوروش تخریب یا مرمت؟ هم گزارش اول و هم گزارش‌های بعدی ما بازتاب بسیار زیادی در رسانه‌های داخلی و خارجی داشت. اعتراف می‌کنم که پس از این سوژه بود که موضوع «تخریب میراث فرهنگی» به کلیدواژه جذابی برای من تبدیل شد و تقریبا هفته یا روزی نبود که خبر یا گزارشی با همین مضمون درباره آسیب یا تخریب فلان اثر تاریخی ننویسم. البته و طبیعتا فقط هم من نبودم، بقیه همکاران حوزه میراث هم یادشان هست که آن روزها خبرهای تخریب میراث چه بازتاب و کلیک خور بالایی داشت و چه رقابت داغی بین ما برای نوشتن از این تخریب‌ها در جریان بود. مسئولان وقت سازمان هم هر روز جوابیه می‌نوشتند و عاجزانه توضیح می‌دادند یا تهدید می‌کردند.

یک دو سالی به همین منوال گذشت و ما آنقدر از تخریب نوشتیم تا اینکه متوجه شدیم خبرهای تخریب (حتی برای آثار تاریخی مهم) دیگر کمتر مخاطبی را تشویق به کلیک یا خواندن مطلب می‌کند، مسئولان وقت سازمان میراث هم راهش را پیدا کرده بودند و دیگر هیچ واکنشی نشان نمی‌دادند.

خلاصه حاصل کار این بود که ما با هدف دلسوزی برای آثار تاریخی کشور کارمان به ضد خودش بدل شد و از موضوع مهم «تخریب و آسیب میراث فرهنگی» حساسیت زدایی کردیم. مخاطبان و مسئولان هم نسبت به خبرهایی از این جنس بی تفاوت و به اصطلاح سِر شدند. و حتی سوژه شوخی همکارانمان هم شدیم و هر از گاه به طعنه به ما خبرنگاران حوزه میراث می‌گفتند تخریب مخریب جدید چی داری؟

برگردیم به امروز و موضوع ابتدای این مطلب؛ خودتان را بگذارید جای مخاطبی که قبلا با یک گزارش از یک روستای به شدت فقیر یا معتادان بی خانمان احساساتش برانگیخته می‌شد و مشتاق کمک خیرخواهانه به هموطنانش می‌شد، یا بگذارید جای مسئولی که با انتشار گزارش، مدیریتش زیر سوال می‌رفت و مجبور به واکنش یا انجام کاری برای روستا یا بی‌خانمان‌های گزارش ما می‌شد. اما حالا تقریبا هر روزی که روزنامه‌ها را باز می‌کند با گزارشی میدانی از یک روستای محروم یا بی‌خانمان‌های گورخواب، بیابان‌خواب، کانال‌خواب، بلوار‌خواب، زیرپل‌خواب و... مواجه می‌شود.

اینجا هم حاصل و نتیجه کار بی‌تفاوتی نسبت به آسیب اجتماعی و فقر و... شده است. معضلاتی مهم و بزرگ که به هزار و یک دلیل حل نشده‌اند یا نمی‌شوند. اما ما به دلیل تکرار بیش از حد در نوشتن گزارش‌های میدانی از آنها صرفأ در حال حساسیت زدایی از قبح آنها در ذهن مردم و مسئولان هستیم.

قطعا و طبیعتا توصیه من ننوشتن از این معضلات مهم نیست اما به نظرم ما خبرنگاران حوزه اجتماعی که بیشترین گزارش‌های میدانی از این جنس را می‌نویسیم اگر مایلیم مطالبمان خوانده شوند و می‌خواهیم همچنان اثرگذار بمانیم و حساسیت مخاطب یا مسئولان را تحریک کنیم و در نهایت مشکلی را از مشکلات مردمی که از رنج‌هایشان می‌نویسیم حل کنیم، باید یک تجدیدنظر اساسی در سبک و حجم گزارش‌های میدانی این شکلی‌مان اعمال کنیم.

@sadra_mohaqeq
2024/09/30 08:26:26
Back to Top
HTML Embed Code: