منزجرکننده و کثیف ترین آدمارو راه دادم توو تنهاییام. شرمنده روح و جسمم هستم. آلوده کننده بودن. :)
انگار کن انارهای رسیده ی آبان ماه را فشرده باشند به روی پیراهن سفید محبوبت، انگار کن تمام آدم هایی که خیال کرده بودی قریب دنیایت هستند، غریب ترینند. انگار کن کسانی که تمام تلاشت را کرده بودی لحظه ای لبخند روی لبشان بیاید، ساعت ها، روزها، ماه ها، مادر گریه هایت شوند. انگار کن برای دیدن ستاره دنباله دار ساعت ها راه رفته باشی و چند ثانیه ای دیر رسیده باشی.
انگار کن ساعت ها نبوده باشی و کسی متوجه نشده باشد. انگار کن ساعت ها چشم به در دوخته باشی و کسی نیامده باشد. انگار کن آرامشت را فروخته باشی به قیمت هیچ.
انگار کن ساعت ها نبوده باشی و کسی متوجه نشده باشد. انگار کن ساعت ها چشم به در دوخته باشی و کسی نیامده باشد. انگار کن آرامشت را فروخته باشی به قیمت هیچ.
آدم هایی رو توی ذهنم زیبا ترسیمشون میکردم که زشت ترین تصویر رو دارن از خودشون نشون میدن.
خسته ام از اعتمادایی که به اینجا میرسه… خیلی خسته ام..
خسته ام از اعتمادایی که به اینجا میرسه… خیلی خسته ام..
من احساساتی که از عمیق ترین بخش های قلبم منشا میگرفت رو به پاشون ریختم. جوابی که گرفتم؟ تو چیکار برام کردی؟ :)
دارم به این نتیجه میرسم هیچ حسی توی وجودشون نیست. صرفا هیجانات زودگذر و لحظه ایه که گاهی هست و گاه نه.
آره آدما دنبال توجهن! توجه تو رو از کس دیگه بگیره + مزایای بیشتر، تعویضت میکنه🤝🏻
منم دیگه فقط بلدم فرار کنم :)
دیگه کشش ندارم.
این راهم میرم شاید درست شد.
دیگه کشش ندارم.
این راهم میرم شاید درست شد.