Telegram Web Link
گاهی اوقات بر سر راه ِ آدمیزاد آدم هایى قرار می گیرند که فراتر از یک دوست معمولی هستند، كه می شود با آنها به هر چیز احمقانه ای بخندی...
دوست هایی هستند در زندگی که بی دغدغه، می شود بدون نقاب بر صورت با آنها معاشرت کرد، میشود یادت برود که میزبانی یا میهمان
جایی که هستی خانه ی اوست یا خانه ی خودت...
حتی می شود ناگفته های دلت، آنهایی که جرات گفتنش به خودت را هم نداری بهشان بگویی و مطمئن باشی می شنوند و نشنیده می گیرند!
@rraavvaann
بچه که بودم خیلی لواشک آلو دوست داشتم، برای همین تابستون که می شد مادرم لواشک آلو واسم درست می‌کرد، منم همیشه یه گوشه وایمیستادم و نگاه می کردم...

سخت‌ترین مرحله،‌ مرحله‌ی خشک شدن لواشک بود... لواشک رو می‌ریختیم تو‌ سینی و میذاشتیم رو بالکن، زیر آفتاب تا خشک بشه...

خیلی انتظار سختی بود، همه‌‌ش وسوسه می‌شدم ناخنک‌ بزنم ولی چاره‌ای نبود. بعضی وقتا برای خواسته‌ی دلت باید صبر کنی...

صبر کردم تا اینکه بالاخره لواشک آماده شد و یه تیکه‌ی کوچیکش رو گذاشتم گوشه‌ی لپم تا آب بشه...

لواشک اون سال بی‌نهایت خوشمزه شده بود... نمی‌دونم‌ برای آلوقرمزهای گوشتی و خوش‌طعمش بود یا نمک و گلپرش اندازه بود، هر‌چی‌ بود اون‌قدر فوق‌العاده ‌بود که دلم نمی‌خواست تموم بشه...

برای همین برعکس همیشه حیفم‌ میومد لواشک بخورم، می‌ترسیدم زود تموم بشه... تا اینکه یه روز واسه‌مون مهمون اومد. تو اون شلوغی تا به خودم اومدم دیدم بچه‌های مهمونمون رفتن سراغ لواشکای من...

لواشکی که خودم حیفم میومد بخورم حالا گوشه‌ی لپ اونا بود و صدای ملچ‌ملوچشون تو گوشم می‌پیچید... هیچی از اون لواشکا باقی نموند، دیگه فصل آلوقرمز هم گذشته بود و آلویی نبود که بشه باهاش لواشک درست کرد...

من لواشک خیلی دوست داشتم ولی سهمم از این دوست داشتن دیدنش گوشه‌ی لپ یکی دیگه بود...

تو زندگی وقتی دلت چیزی رو میخواد نباید دست‌دست کنی. باید از دوست داشتنت لذت ببری چون درست وقتی که حواست نیست کسی میره سراغش و همه‌ی سهم تو میشه تماشا کردن و حسرت خوردن...



@rraavvaann

👩‍💼دختر ما که بی کس و کار نیست!

این جمله را میگویند و گمان میکنند واقعا دخترشان تنها و بی کس نیست. در صورتی که او واقعا تنهاست، او در خانواده ای پر جمعیت، حقیقتا تنهاست...

تنها نبودن به معنای شلوغ بودن اطراف آدم نیست. تعریف درست تنها نبودن این است: "کنار آدم یک نفر باشد، فقط یک نفر، اما روی همان یک نفر بشود حساب کرد، آن یک نفر به معنای واقعی از تو حمایت کند و اصلا حمایت کردن مرد و زن ندارد ، و با حضور پُر رنگ و پُر فایده اش کاری کند که تو واقعا احساس تنهایی نکنی..."

دختر، پدر و مادر دارد، برادر و خواهر دارد، کلی دوست و آشنا دارد، اما هیچ کدام آنها به معنای صحیح از او حمایت نمیکنند و کلی سرکوفت و سرزنش هم میشنوند ، دل او را به وجودشان گرم نمیکنند. خب این شلوغی اطراف، وقتی اینقدر حباب مانند است، چه فایده دارد؟!

چنین تنها نبودنی، اتفاقا اوج تنهاییست...
🌷

کانال ما در تلگرام: علوم تربیتی
👇🏻👇🏻

@rraavvaann

♡◇♡◇♡◇♡◇♡◇♡

گروه ما در تلگرام:زندگی ایده آل
👇🏻👇🏻

@zendegiideaall

♤♧♤♧♤♧♤♧♤♧♤

♻️ آیدی خانم برهانی
کارشناس علوم تربیتی و مدیر کانال جهت مشاوره و حل مشکلات زناشویی ، خانوادگی، ازدواج، تربیت کودک، نوجوان و جوان :
👇👇👇
@rrborhani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
dawooodnaderi
 
تفاوت این دو تا کلمه چیه؟
نمیشه enhance رو همیشه به جای improve بکار ببریم
.
https://www.instagram.com/reel/Ctq1ZC8g9Vx/?igshid=YmM0MjE2YWMzOA==

این پیج اینستاگرام رو دنبال کنید .
برای اعضای خانواده و دوستان تون بفرستید تا با جدیدترین و روان ترین آموزش نوین زبان انگلیسی آشنا بشن😍
باید خیلی جنس وجودت ناب باشد که دیگران را تحسین کنی و از تماشای موفقیت و خوشبختیِ آنان لذت ببری.
باید خیلی اصیل باشی که رنج‌های دیگران تو را غمگین کند و شادی‌های آنان تو را خوشحال.
باید خیلی از عقده‌ها و کمبودها به دور باشی و از انسانیت، سرشار! و آنقدر قوی که شکست‌ها و ناکامی‌ها، از تو یک انسانِ سَرخورده و حقیر نساخته‌باشند، انسانی بی‌منطق، که علیه دستاوردها و داشته‌های دیگران جبهه می‌گیرد!
باید خیلی شخصیت محکمی داشته‌باشی که با وجود چیزهایی که بر تو گذشته، همچنان از اینکه آدم‌هایی هستند که اراده می‌کنند، تلاش می‌کنند و موفق می‌شوند، احساس خوبی داشته‌باشی.
باید آنقدر اصالت داشته‌باشی؛ که برای دیگران هم آرزوهای خوب کنی، برای دیگران هم خوشحال باشی و برای دیگران هم خوب بخواهی.
باید به آرامش و خودباوری و رضایت درونی رسیده‌باشی که بتوانی موفقیت و جسارتِ دیگران را تحسین کنی.
باید خودت را زیاد دوست داشته‌باشی و با خودت کاملا کنار آمده‌باشی.
و چقدر کم‌اند آنان که خودشان را دوست دارند و با خودشان و با جهانشان کنار آمده‌اند... و چه انگشت‌شمارند، آنان که به شادیِ کسانی به جز خودشان هم فکر می‌کنند...

👤نرگس صرافیان طوفان

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎کانال ما در تلگرام: علوم تربیتی
👇🏻👇🏻

@rraavvaann

♡◇♡◇♡◇♡◇♡◇♡

گروه ما در تلگرام:زندگی ایده آل
👇🏻👇🏻

@zendegiideaall

♤♧♤♧♤♧♤♧♤♧♤

♻️ آیدی خانم برهانی
کارشناس علوم تربیتی و مدیر کانال جهت مشاوره و حل مشکلات زناشویی ، خانوادگی، ازدواج، تربیت کودک، نوجوان و جوان :
👇👇👇
@rrborhani
👈 دیروزها را گشتیم به دنبال امروزها
امروزها را می گردیم به دنبال فرداها
ولی همه آنچه را که باید ببینیم ، امروز است!
همین ساعت ها
همین دقیقه ها
همین ثانیه ها !
@rraavvaann
مدل SMART شما را یاری می‌کند تا اهداف خود را به نحوی تعیین کنید که تردیدی در رسیدن به آن‌ها نداشته باشید:

۱- اهداف خود را معین (‏Specific)، روشن و شفاف بیان کنید. اگر قصد دارید اهداف ماه آینده، شش ماه آینده یا سال آینده‌ی خود را تعیین کنید، باید آن‌ها را صریح و روشن مطرح کنید. این کافی نیست که بگویید: “می‌خواهم در شش ماه آینده پیشرفت کنم.” این پیشرفت را در کدام زمینه در نظر دارید؟

۲- هدف‌های‌تان باید قابل اندازه‌گیری (Measurable)باشد. باید بتوانید اندازه بگیرید که چه‌قدر به سمت هدفتان پیش رفته‌اید.

۳-هدف‌های دست‌یافتنی(Attainable)، عمده و اساسی زندگی خود را تعیین کنید. اهداف باید واقعی و قابل دسترس باشند. اهدافی که با توانایی و امکانات شما تناسبی ندارند، غیر قابل دسترسی‌اند.

٤- در انتخاب هدف واقع‌بین (Realistic)باشید. اهدافی را برای خود در نظر بگیرید که دسترسی به آن‌ها امکان‌پذیر باشد.

۵- هدف‌ها باید قابل زمان‌بندی (Timely)باشند. اغلب مشاهده می‌شود که بسیاری از مردم در شروع سال اهدافی را برای خود برمی‌گزینند و به روی کاغذ می‌آورند، اما آن را در پوشه‌ای بایگانی کرده تا پایان سال نیز به آن مراجعه نمی‌کنند. وقتی هدفی را برمی‌گزینید، باید با استفاده از یک جدول زمان‌بندی‌شده، مدام آن را وارسی کنید و از آخرین وضعیت آن باخبر باشید. به این ترتیب، اگر پیشرفتی به سوی هدف خود مشاهده کنید، احساس رضایت و خرسندی خواهید داشت و به ادامه‌ی راه ترغیب می‌شوید و هرگاه به بیراهه کشانده شوید خود را به مسیر درست هدایت خواهید کرد.
@rraavvaann
🔴چرا برخی مردان با وجود داشتن زنی خوب و متعهد و دوست داشتنی، با زنی پایین تر از همسرشان خیانت می کنند!؟

آیا چنین مردانی را می توان به مسیر صحیح عشق ورزی برگرداند؟

وقتی مردی‌ که دارای همسری زیبا و خوش اندام و تحصیلکرده و دارای موقعیت مالی خوب و از همه مهم تر عاشق او هست و علیرغم این شرایط خوب همسرش، سراغ زنی که قد کوتاه و چهره معمولی و تحصیلات پایین تر و وضعیت مالی معمولی دارد می رود اولین سوالی که به ذهن همسرش خطور می کند این است: من چی کم داشتم ؟؟ آیا این رفتارهای زشت و توهین آمیز حق من بود ؟؟
 در جواب این خانم، باید گفت دقایقی خودتان را به جای همسرتان بگذارید و تجسم کنید که وی چه احساسی در مقابل شما دارد ؟
او با زنی زیبا برخورد کرده که عاشق اوست. ناگهان هر چه خواسته بود به یکباره پیدا کرده. همسرش همان دختر ایده آلی است که وی همیشه در رویاهایش مجسم می کرده است. متاسفانه آن مرد خود را لایق این همه چیز خوب نمی داند و چون از نظر ظاهر هم خوش قیافه نیست و مطمئن نیست همسرش تا آخر عمر با او زندگی کند. نگرانی مرد درباره اینکه اگر  همسرش ‌او را ترک کند چه اتفاقی خواهد افتاد بیشتر می شود.
اما او جرات ندارد به همسرش از این ترس ها و نگرانی هایش سخن بگوید زیرا فکر می کند که اگر همسرش احساس او را نسبت به خود بفهمد او را ترک خواهد کرد!
حال روزی را تجسم کنید که این مرد، خانم جوانی را دیده که کوتاه قد و با چهره بسیار معمولی بوده!
که شما با دیدن آن خانم، خواهید گفت شوهرم از اون دختر خیلی سرتر هست و این دختر نه اندام و نه چهره زیبایی دارد و شوهرم دلش را به چه چیز این خانم خوش کرده است! احتمالا در تور آن دختر افتاده است‼️
پاسخ روشن است، مرد عزت نفس و اعتماد به نفس لازم را ندارد و به همین خاطر به سوی افرادی گرایش پیدا می کند که از خودش پایین تر باشد. در واقع تمایل این مرد به گرایش به چنین افرادی به خاطر بی اخلاقی او نیست، بلکه او بخاطر فرار از واقعیت، به سوی دختران دیگر متمایل می شود. او می ترسد واقعیت ها را به شما بگوید و از اینکه با گفتن احساساتش، شما او را ترک کنید وحشت دارد. استرس او دایما در حال افزایش است و هنگامی که سعی می کند به شما ثابت کند که به هیچ دختری به غیر از شما حتی نگاه هم نمی کند این استرس بیشتر می شود و تنها زمانی استرس او فرو می نشیند که دختری پایین تر از خودش شروع به صحبت کردن با او کند. تنها در آن زمان است که این مرد، اعتماد بنفس بدست می آورد زیرا نسبت به آن شخص احساس برتری می کند.
بهترین راه حل برای حل این مشکل، مراجعه به متخصص زوج درمانی است تا به زوجین کمک شود بی پرده و بسیار رک و شفاف در خصوص احساسات واقعی شان و علاقه ها و ترس هایشان با یکدیگر صحبت کنند و از بیان واقعیات به همدیگر فرار نکنند.
و با راهکارهای خاص، مرد عزت نفس و اعتماد بنفس لازم را بدست بیاورد .
توضیحات بالا تنها یکی از علل خیانت در مردان هست😊
تعمیم ممنوع⛔️
@rraavvaann
اعتماد

محکم‌ترین برهانِ عاشقی
 "اعتماد" است...
کاش جای این همه حرف و حدیث
یکبار به او این اطمینان را بدهی که "قلبت"
برای او می‌تپد چون‌ عشق بدون اعتماد
تسبیحِ بدون نخ است...
@rraavvaann
🔴 پدیده شوگرددی و شوگرمامی چرا در ایران زیاد شده؟

شعارها و حرف‌های رویافروش‌ها را دور بریزید؛ باید قبول کنیم که اگر ما خانواده پولداری نداشته باشیم، احتمال این که پولدار شویم، بسیار کم است.
هر چند که نسل گذشته ما خود را نسل سوخته و اسطوره قناعت و پول جمع کردن می‌دانند و فرزندان خود را متوقع و تن‌پرور، ولی این نسل خوش‌شانس‌ ترین نسل بودند. چرا که نسلی بودند که در کل زندگی‌شان جفت شش آوردند، در دورانی وارد بازار کار شدند که در عین درآمد بالا تورم بسیار پایین تر از الان بود.
این نسل تمام منابع را جمع کردند، هر چقدر سهام، طلا، دلار و ملک ارزان بود، خریدند و قدرت را به دست گرفتند. به آمارها نگاه کنید، سال ۸۵ وقتی کم‌کم بازنشسته می‌شدند، حداقل حقوق کارگر ۱۸۳ هزار تومان بود، یعنی معادل ۷ ربع سکه که به پول فعلی حدود ۷۰ میلیون تومان می‌شود. الان قدرت خرید کمتر از یک دهم شده است.

همچنین آنها زمانی که بازنشسته شدند، با پول سنوات می‌توانستند، خیلی کارها کنند، مثلا ماشین خارجی بخرند و یا سفر بروند. حقوق و درآمد خوب در کنار شرایط اقتصادی باثبات تر، فاصله ثروتشان را با نسل بعد از خود بیشتر کرد و این گونه بود که تنش بین دو نسل بیشتر شد، نسلی که خودش را اسطوره قناعت و تلاش می‌داند و دائما فرزندانش را نصیحت می‌کند که ما خواستیم و توانستیم پس شما هم تنبلی نکنید و راه ما را تکرار کنید.
نسل ما نسل استارتاپ‌ها بود، چیزی که نسل قبل ما هیچ درکی از آن نداشتند و دائما ما را نصیحت کردند که از رویا بیرون بیایید و این کارها برایتان نان و آب نمی‌شود. به دنبال کار با حقوق ثابت و بیمه باشید تا بدبخت نشوید.
مدل ثروت آفرینی هم در نسل گذشته بسیار راحت تر از فعلی بوده است.

واقعیت این است که نسل جدید، نه تنها تنبل نیستند بلکه خیلی پرکارتر و پرتلاش‌تر از نسل قبل خود هستند، مخصوصا دخترها و زنان!
در گذشته یک نفر کار می‌کرد، خرج کل خانه را می‌داد، ماشین و خانه می‌خرید و برای روز مبادا پس انداز هم می‌کرد، زن هم کارهای خانه را انجام می‌داد. ولی الان علاوه بر اینکه زن و شوهر هر دو، تمام وقت کار می‌کنند، همه کارهایی که نسل قبل می‌کردند (تمیزکاری و پخت‌و‌پز و...) را نیز انجام می‌دهند و نکته جالب اینجاست که آخر ماه هم چیزی برایشان باقی نمی‌ماند.

نسل فعلی خیلی باسوادتر از نسل قبل شده است، نسل گذشته نیازی به تحصیلات نداشت و با همان دیپلم و سیکل بازار کار خوب برایش مهیا بود و نیازی نبود درس بخواند.
این‌ها وقتی دردناک می‌شود که بدانیم ۵۰ درصد کارهای دنیا را نسل فعلی انجام می‌دهد ولی فقط ده درصد ثروت را در اختیار دارد.

نسل قبلی عزیز از توهم بیرون بیایید، شما نسل سوخته نیستید. شما تحصیلات و تلاش اندازه نسل فعلی نداشتید، فقط خوش شانس بودید، حتی دوران جنگ و انقلاب را هم بهانه نکنید، چرا که آمارها نشان می‌دهد، شرایط اقتصادی دهه ۹۰ از دوران جنگ هم بدتر بود. پس به جای اسطوره‌سازی از خود و تاسف خوردن برای بچه‌هایتان فقط کمی آنها را درک کنید.

همین تفکر و توهمی که نسل قبل، از خودش دارد که ما اسطوره تلاش کردن و قناعت و پول جمع کردن بودیم باعث شده که آن‌ها به بدبخت پرستی رو بیاورند. یعنی برای سایر افراد جامعه که وضع خوبی ندارند دلسوزی و کمک می‌کنند، ولی معتقدند فرزندان خودشان باید سختی بکشند تا مستقل شوند.

در این شرایط اقتصادی دردناک، وقتی نسل جدید می‌بیند که علی‌رغم تلاش و تحصیل و... منابع در اختیار نسل قبل است و هرچقدر هم تلاش کند، امکان ندارد که بتواند سطح زندگی معادل نسل قبلی داشته باشد یا باید صبر کند تا روزی شاید میراث نسل قبل به او برسد یا اینکه راه میان‌بر را انتخاب کند و سراغ ثروتمندان کهنسال برود و با آن‌ها وارد رابطه شود. بله همین عامل باعث شده امروز در جامعه شاهد پدیده‌های شوگر ددی و شوگر مامی باشیم!
نکته جالب اینجاست که نسل متوهم و متوقع قبل علاوه بر مصادره منابع مالی حالا دارند با این ثروت و اندوخته روابط را هم از نسل فعلی می‌گیرند!

@rraavvaann
🔹چسبندگی

زندگی واقعی برای کسانی است که:
با آمال و آرزوها و جاه طلبی‌ها به آن نچسبند

زندگی سرشار از فراوانی و برکت است
اگر بچسبی، خود این چسبیدن، زندگی را پس می‌زند.
این گدا بودنِ تو، زندگی را از تو بیزار می‌کند.

مانند زنی که عاشقش هستی و مدام به او می‌چسبی و آویزانش میشوی
این چسبیدن تو او را از تو بیزار و فراری می‌کند. شاید به تو لبخند بزند، ولی از اینکه راه نفس کشیدنش را بسته‌ای از تو بیزار می‌شود.

پس، یک امپراطور باش
نه یک گدای آویزان به زندگی

مستقل باش

زندگی را زندگی کن ولی به آن نچسب، به هیچ چیز نچسب چسبیدن تو را زشت و خشن می‌سازد
چسبیدن تو را گدا می‌سازد و زندگی برای کسانی است که امپراطور هستند، نه برای گدایان

اگر گدایی کنی هیچ چیز نخواهی گرفت زندگی به کسانی که هرگز گدایی نمی‌کنند بسیار می‌بخشد
زندگی برای کسانی که به آن نمی‌چسبند یک برکت همیشگی است.

آن را زندگی کن، از آن لذت ببر، آن را جشن بگیر، ولی خسیس نباش، به زندگی نچسب

این چسبیدن به زندگی است که ترس از مرگ را به تو می‌دهد
آنگونه که با چسبیدن به معشوقت ترس از دست دادنش را پیدا می‌کنی
زیرا هرچه بیشتر بچسبی، بیشتر خواهی دید که زندگی وجود ندارد در حال گذشتن است، از دستت می‌رود
آنگاه وحشت از مرگ برمی‌خیزد.

@rraavvaann
۸۰ ساله بود. با چهره‌ای معصوم و موهایی سفید روی نیمکتی وسط پارک نشسته بود. از خاطراتش حرف زد، از ازدواجش، همسرش، فرزندانش و چالش‌هایی که پشت سر گذاشته.
پرسیدم: زندگی‌ات را دوست داشتی؟ گفت نه! گفتم پس چرا تا الآن ادامه‌اش دادی؟ گفت چون آن‌طرفِ مسیر کسی منتظرم نبود! بعد دستانم را به آرامی و با همان توان محدودش فشار داد و گفت: من دیر به این مسئله رسیدم که برای رفتن، حتما نباید مقصدی انتخاب کرده‌باشی، اما مهم است که اگر تمام تلاشت را برای بهبود کردی و همچنان حالت خوب نبود، اگر کنار کسی آرامش نداشتی، اگر در شرایطی که داشتی، خنده‌های عمیقی را تجربه نمی‌کردی و عمق شادی جهان را لمس نمی‌کردی؛ اگر شریک عاطفی داشتی اما احساس نیاز عمیقی به عشق و نوازش و فهمیده شدن می‌کردی؛ بی‌هیچ ترسی از تنها ماندن، بروی! قبل از آنکه دیر شود...
تو باید بپذیری که برای رفتن، لازم نیست کسی منتظرت باشد! لازم نیست از تنها ماندن بترسی و فکر کنی بدون آدم‌ها کامل نیستی! نباید به عادت‌ها و خاطراتت گیر کنی و نباید برای فرار از رنجِ فراموشی، دنبال جایگزینی برای آدم‌ها بگردی!
بعضی دردها حاد و کشنده‌اند، اما شرف دارند به دردهای مزمنی که آنقدر کش پیدا می‌کنند و همه جا با تو هستند که فلجت می‌کنند.
- گفتم اگر برمی‌گشتی به جوانی‌ات؟
گفت: موقعیت اشتباهی که در آن ریشه دوانده‌بودم را ترک می‌کردم و دل می‌کندم از آدم‌هایی که آدمِ دنیای من نبودند و ماندن کنار آن‌ها بزرگترین اشتباه ممکن بود...
- گفت: شاید اگر همان اوایل، راهمان را جدا کرده‌بودیم، حالا دو خانواده‌ی شاد از ما باقی می‌ماند، اما حالا؟ دو آدمِ افسرده و غمگینیم، با فرزندانی که تجارب زیستی خوشایندی از کودکی‌شان ندارند...
به خاطر بسپار که برای رفتن‌های عاقلانه، باید فقط به راه افتاد و به هیچ چیز دیگری فکر نکرد ..

@rraavvaann
📝

عروسی می کنیم تا فیلم بگیریم!


یکی از سوژه‌های اینستاگرامی در این روزها، ویدئوهای یک‌دقیقه‌ای از جشن‌های عروسی است. فیلم‌هایی از عروس و دامادی که در ماشین لاکچری نشسته‌اند و با آهنگ طنّازی می‌کنند، تصویر میز شام از سقف، نمایی از ساختمان مجلل تالار، و در نهایت عکس‌های آتلیه‌ای و باغی. برخلاف گذشته که معمولاً فیلم‌های عروسی لو می‌رفت و امکان تماشا برای غریبه ها فراهم می‌شد این روزها تصاویر عروسی توسط خود افراد منتشر می‌شود. آنان از دیگران می‌خواهند تا شکوه جشن را ببینند تا شاید فیلم وایرال شود. درنتیجه عروسی‌ها مهمانان مجازی بسیاری یافته‌اند. این مهمانان گویی دورتادور نشسته‌اند و به آیتم‌های مختلف عروسی امتیاز می‌دهند. از لباس و میک‌آپ تا تزئینات ماشین عروس، از دیزاین فینگرفودها تا سفیدی و نظم دندان‌های عروس!

این روزها نحوه روایت و نمایش جشن عروسی مهم‌تر از عروسی شده و این خود باعث برجسته شدن نقش عکس و فیلم شده است. شاید این گفته اغراق‌آمیز باشد ولی گویی برخی با این هدف عروس و داماد می‌شوند تا فیلم و عکس بگیرند. برای آنان عروسی به‌جای آنکه آغاز باشد به معنای پایان راه است. ما عروسی می‌کنیم تا چشمان جهانیان مسحور ما شود! حاصل نهاییِ عروسی نه آغاز زندگی دو نفر؛ بلکه فیلم‌ها و عکس‌های آنان است. برخی از عروس و دامادها یک هفته قبل از تاریخ عروسی، با عوامل خود به شمال می روند تا عکسبرداری و فیلمبرداری کنند و بعد از آن برای عروسی به شهرشان بازمی گردند.

در برخی از مجالس، هنوز مهمانان سرگرم پای‌کوبی هستند که عکس‌هایی از عروس و داماد توزیع می‌شود. در برخی از سالن‌ها فیلم‌های گزینش‌شدۀ عروسی در لحظه، توسط ویدئو پروژکتور در معرض دید مهمانان قرار می‌گیرد. ما درحالی‌که هستیم خودمان را کمی آن‌طرف تر بر روی دیوار نظاره می‌کنیم. یک جهان موازی در دل جهان واقعی شکل می‌گیرد. آیا ما تخیلی هستیم و آنچه بر روی دیوار افتاده است واقعیت است و یا ما واقعیت هستیم و تصویر روی دیوار تخیل است؟ در هر حال دو جهان شکل می‌گیرد: نخست واقعیتی به نام جشن عروسی و دوم فیلمی که از آن ساخته خواهد شد.
@rraavvaann
با وجود گسترش تکنولوژی، زمان آماده کردن فیلم عروسی به‌جای آنکه کوتاه‌تر شود طولانی‌تر شده است. چون آنچه قرار است آماده شود برگرفته از جهان تخیل است و نه عروسی واقعی. این فیلم قرار است بازتاب جهانی رؤیایی و لاکچری باشد، جهانی همانند آنچه در فیلم‌های هالیوودی دیده ‌شده است. برخی از این فیلم ها به گونه ای مونتاژ شده اند که بیننده انتظار دارد در آغاز و پایان آن با لوگوی شرکت کلتکس ریکوردز یا آونگ مواجه شود. برخی از عروس و دامادها مدتی طولانی برای آماده شدن فیلم عروسی خود به انتظار می‌نشینند. فیلم عروسی شاید آخرین بازمانده عروسی است که به دست آنان می‌رسد. در مواردی سرنوشت یاری نمی‌کند و  وقتی فیلم آماده می‌شود آنان از همدیگر جدا شده‌اند و علیرغم یک سال انتظار، هیچ‌کدامشان حاضر نیستند تا به عکاسی بروند و فیلم را دریافت کنند.

ُبعد خانوار در ایران کوچک‌ شده است، دایره روابط اجتماعی با فامیل تنگ‌تر شده است، فردگرایی و این ادعا که «سعی کن خودت باشی» به‌تدریج در حال گسترش است ولی در مقابل، فرهنگ زرق‌وبرق1 به‌سرعت بر جشن‌های عروسی حاکم می‌شود. این امر با تغییرات اجتماعی سایر جوامع همخوانی ندارد. در سایر کشورها و با بروز این تحولات اجتماعی، جشن‌های عروسی کوچک‌تر و ساده‌تر شده اند چون قضاوت دیگران برای فرد اهمیت ثانویه یافته است. شاید در این کشورها پنج درصد جامعه به علاوه تازه به دوران رسیده ها عروسی های آنچنانی داشته باشند ولی در این جوامع کم نیستند زوج‌هایی که ترجیح می‌دهند جشنی نداشته باشند و یا میزبان دوستانشان در رستورانی کوچک باشند. غذای مختصری بخورند و پای‌کوبی کنند. خوشحالی خودشان و شادی دوستانشان مهم‌ترین هدف آنهاست.
@rraavvaann
باید مراقب شرکت‌هایی باشیم که مجری جشن‌های عروسی‌اند. آنان با «آفرهای» شیک و خاص تلاش میکنند تا عروسی را پرزرق‌وبرق نمایند چراکه ذینفع‌اند. مغزشوئی آنان با ژورنال‌های رنگی و بّراق، اودکلن، قهوه ترک، بکار بردن چند کلمه انگلیسی درباره تکنولوژی‌های روز عروسی و اینکه «فلان سلبریتی هم اینطور یا آنطور کرده» انجام می‌شود.
فریب فیلم‌هایی که اینفلوئنسرهای ایرانی داخل و خارج از زرق‌وبرق جشن‌های عروسی‌شان منتشر می‌کنند و تلاش دارند تا به ما بگویند که آدم‌های باکلاس و آلامدی هستند را نخوریم. آنان را در اشاعه این سبک زندگی شان تنها بگذاریم و با لایک هایمان تشویقشان نکنیم.

و در پایان، ای‌کاش جوانان روشنفکر و امروزی نیز که عروسی ساده‌ای داشته اند در مقابل فرهنگ زرق‌وبرق عروسی، در شبکه‌های اجتماعی فعال‌تر شوند.
@rraavvaann
یک سری خستگی‌ها اما مقدس‌اند، یک سری دغدغه‌ها، رنج‌ها، بیدار ماندن‌ها...
یک سری تفریح نکردن‌ها و از قافله‌ی فراغت و دلخوشی، عقب ماندن‌ها...
وسط یک‌سری دویدن‌ها و سخت تلاش کردن‌ها، به خودت می‌آیی و می‌بینی؛ اگر آسوده بودی و اگر دلیلی برای ادامه دادن و تلاش کردن نداشتی حالت خوب نبود و چه خوب که در مسیری و داری برای هدفی می‌جنگی و به شوق رسیدن به قله‌ای، پیچ و تاب و سختیِ مسیر را به جان می‌خری، چه خوب که پویا مانده‌ای و راکد نیستی!
یک سری خستگی‌ها مقدس‌اند و یک سری آدم‌ها ساخته شده‌اند برای اینکه دائما در حال تلاش و ارتقای جهانشان باشند و حصار مرداب‌ها را بشکنند.
که چشمه باشند و بجوشند و رودخانه باشند و بخروشند...

@rraavvaann
تازگی‌ ها هرگاه از دیگران می رنجم،
یا حتی نگرانم،
که چه قضاوت هایی
پشت پرده ی تظاهرشان ، برایم می کنند

چشمانم را می بندم...
و این قسمت از جمله ی معروف "دیل کارنگی"
را در ذهنم مرور می کنم

"دیگران به اندازه ی سردردشان حتی،
به مردنِ من و تو اهمیت نمی دهند"
و همین برای بیخیال شدنم کافیست...

و من نگران قضاوت های مردمی که
به اندازه ی سردردشان هم
برایشان مهم نیستم، نخواهم بود...

رازِ آرامش همین است!

@rraavvaann
آدمیزاد سختشه که بگه "به من توجه کن".
برای همین قیل و قال راه می‌ندازه، عصبی میشه، داد میزنه، قهر می‌کنه، فرار می‌کنه، با خودش و زمین و زمان لج می‌کنه، برای اینکه به چشم بیاد؛ برای اینکه دیده شه!
@rraavvaann
تو فقط میبینی که چشماشو میبنده و داد میزنه و هیچی نمی‌شنوه؛ اون داره میپره و دستاشو تکون میده و میگه "هی! من اینجام! ببین منو!"
داره میگه "به من توجه کن."

و میدونی چقدر درموندست این جمله؟
سراسر استیصاله و وقتی به زبون بیاد،
اگه به زبون بیاد؛
دیگه گفتن و نگفتنش، فرقی نداره

@rraavvaann
👨‍👩‍👧‍👦 روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند فضای منزلتان خالی از نقاشی های کودکانه خواهد شد؛ دیگر اثری از شکلک های خندان بر روی دیوارهای خانه، حک کردن اسامی بر روی پارچه ی دسته ی مبل ها و طرح های لرزان انگشتی بر روی شیشه های بخار گرفته ی پنجره های خانه،وجودنخواهد داشت.

روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند دیگر اثری از هسته های میوه ها در زیر تخت ها وجود نخواهد داشت. در آن روز می توانید مدادی را بر روی میز براي يادداشت كردن پیدا کنید و شيرينی داخل یخچال باقی خواهد ماند.

روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند میتوانید برای خود غذاهای بخارپز به جای ساندویچ هات داگ یا همبرگر درست کنید.
میتوانید زیر نور شمع غذا بخورید بدون آنکه نگران دعوای فرزندانتان برای فوت کردن شمع ها باشید.
روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند زندگیتان متفاوت خواهد شد آنها آشیانه تان را ترک خواهند کرد و خانه تان آرام... ساکت... خالی و تنها خواهد شد.
در آن زمان است که به جای چشم انتظاری برای فرارسیدن «روزی» ؛ دیروزها را مرور خواهید کرد... یعنی در ان روزها ؛ دلتنگ امروزتان خواهید شد...

پس امروزتان را با آنها عاشقانه زندگی کنید ❤️🌹
@rraavvaann
✔️پایان تیرگی
@rraavvaann

😃 این روزها چیزی که در تهران و شهرهای ایران بسیار به چشم می آید لباس های رنگی است، به ویژه لباس زنان. حتی اگر حکومت بتواند روسری را به سر زن ها برگرداند، بازگشت به رنگ تیره و تیرگی بعید و بل محال است.

😃”انقلاب رنگی” در ایران رخ داده و همه جا هم دیده می شود. این انقلاب، "قدرت توده " را نشان می دهد و در آینده نیز همین قدرت تعیین کننده سرشت و سرنوشت ایران خواهد شد.

😃 گوستاولوبون در ۱۸۹۵ از نخستین اندیشمندانی بود که در کتاب "روان شناسی توده ها" نشان داد قدرت توده ها، قدرت حاکم واقعی جامعه مدرن و معاصر است.

😃در سال ۱۹۲۹ دخوزه ارتگای گاست، فیلسوف سیاسی، با نگارش "طغیان توده ها" دیدگاه گوستاو لوبون را تایید کرد هر چند او از "انسان توده" نفرت داشت.

😃 توده ها چگونه طغیان می کنند؟ و چگونه در عمل حاکم می شوند؟ لوبون و گاست و دیگران می گویند از راه مدیریت بدن و تجربه های زیسته زندگی روزمره شان.

😃مثال ساده و دم دست و علنی آن همین انقلاب رنگی در ایران امروز است. بگذارید قصه اش را کوتاه بگویم.

😃 به خاطر داریم که انقلاب ۵۷ که شد کم کم رنگ های تیره و مشکی جایگاه سیاسی پیدا کردند. چادر مشکی، نماد زنان انقلابی شد و حکومت، زنان وابسته و حامی خود را با چادر مشکی تعریف کرد.

😃اما تیرگی صرفا برای زنان رنگ ایده آل نبود، مردان حکومت هم تیره پوش بودند و شدند. تیرگی، "سادگی" دانسته شد و رنگ های روشن، جلف و زرق و برق اشرافی، غربزده و مدرن معرفی گردید. این قاعده شامل همه چیز بود.

😃با گسترش "سیاست سوگ" و سوگواری، و آیین های مذهبی، سیاه، هم سال به سال اهمیت سیاسی بیشتری یافت. طیفی از رنگ های تیره، سرمه ای، مشکی، خاکستری، خاکی، سبز پر رنگ و رنگ های بیان کننده "سادگی" و "سوگ " در فهرست "رنگ های ایدیولوژیک" قرار گرفت. رنگ های روشن،  شیک یا مد بودن تلقی و طرد شدند.

😃جنگ ایران و عراق هم "سیاست تیرگی" را تقویت کرد. هزاران شهید و جانباز جنگ، شهرها و روستاها را عزادار می کرد. رسانه های حکومتی هم یا به خاطر سوگواری و عزاداری های مذهبی یا به خاطر شهدای جنگ، برای هشت سال سیاهپوش و تیره رنگ شدند.

😃کم کم رنگ های روشن، نماد غرب و رنگ های تیره، نماد اسلام انقلابی شد. تنها استثنا در این زمینه پیرهن سفید یقه آخوندی بود. مردان انقلابی، می توانستند پیرهن سفید تن کنند مشروط به این که "قاعده سادگی و سوگ" در ترکیب لباس مراعات شود.

😃با پایان جنگ در سال ۶۷، کم کم تیرگی مساله شد. با گسترش مانتو، چادرپوش ها رو به کاستی نهادند و مردان جوان هم گرایش بیشتری به رنگ های روشن یافتند.

😃پس از جنگ دوران و گفتمان سازندگی آغاز شد و کم کم زرق و برق به شهرها بازگشت. ابتدا خانه ها با تلویزیون های رنگی، تخیل مردم را رنگی کردند و آخرین تلویزیون های سیاه و سفید توشیبا هم ناپدید شد.

😃گسترش فضای سبز و بیلبوردهای شهری و تبلیغات تجاری، و توسعه آسمانخراش ها، شهرها به ویژه کلانشهرها را رنگارنگ کرد.

😃در دهه ی هشتاد با ظهور اینترنت و گسترش ماهواره ها، رنگ و تصویر هم قدرت شگرفی پیدا کرد. طبیعتا رسانه ها و فضای مجازی نمی توانستند تیرگی را تحمل یا ترویج کنند. ذات رسانه، زرق و برق است.
@rraavvaann
😃از ۱۳۸۴ به بعد با گران شدن نفت و سرازیر شدن دلارها، فرایند مصرفی شدن کشور شتاب گرفت و انبوه کالاها و مراکز خرید و مگامال ها در شهرها، زرق و برق انبوه را با خود آوردند. کم کم میلیون ها اتومبیل رنگارنگ خیابان ها را پر کردند.

😃 در کم تر از چند سال، و در چشم به هم زدنی "انقلاب رنگ ها" رخ داد و چهره شهرها و شهروندان ناگهان رنگارنگ شد. دمای کشور هم بتدریج گرم تر می شد و زنان ناگزیر میل به رنگ های روشن پیدا می کردند.

😃این همان لحظه ای است که حکومت آژیر تهاجم فرهنگی را به صدا در آورد. اما کار از کار گذشته بود و رنگ ها هر سال متنوع تر و روشن تر می شدند.

😃 قصه همین طور ادامه یافت تا پاییز ۱۴۰۱ که جنبش زن، زندگی، آزادی ظاهر شد. این جنبش انقلاب رنگ ها را کامل کرد. این روزها زن ها چه با روسری چه بی روسری، خیابان ها را رنگارنگ کرده اند. دیگر چادرپوش ها اقلیت شده اند و همین باعث می شود دیده شوند. سیاه هم یکی از رنگ هاست و طیف رنگی و رنگارنگ شهر را کامل می کند. گمان می کنم کم تر شهری در جهان رنگی تر از تهران باشد.
@rraavvaann
نعمت الله فاضلی
2024/09/30 23:29:20
Back to Top
HTML Embed Code: