شخصیت سالم از نظر مولانا، حدود دوازده نشانهی شاخص دارد.
یکی از این نشانهها مفهومِ باشکوهی است به نام سیر چَشمی.
یعنی انسان سالم، انسانی است که سیر چشم است.
در برابر این سیرچشمی، مفهومی قرار دارد به نام گدا چَشمی.
انسانِ ناسالم، یک ویژگی مهمش گداچشمی است.
سیرچشمی و گداچشمی، دو ویژگی روانی هستند، نه دو ویژگی اقتصادی یا اجتماعی.
صدالبته، از آن دو تأثیر میپذیرند، اما مستقل از آنها هستند. یعنی ممکن است کسی ثروتمند یا دارای قدرت بسیار باشد، ولی گداچشم و حسود و طمّاع باشد
یا کسی در نداری و سادگی باشد، اما سیرچشم باشد؛ و یا بهعکس:
هر که دور از دعوتِ رحمان بود
او گداچشمست، اگر سُلطان بود
یعنی ممکن است حتی یک نفر سلطان و حاکم باشد؛ اما چنان گداچشم است که مدام به دنبال توسعهی قدرت و قلمرو خود باشد.
اصولاً دنیاگرایی از نظر #مولوی، به معنای داشتن یا نداشتن نیست؛ بلکه، اگر دنیا و داراییهایش را یک امرِ بیرونی (یعنی یک "غیر") نسبت به انسان در نظر بگیریم، دنیازدگی به معنای آن است که آن غیر به جایِ خود آدم بنشیند.
حالا یا مثل سیمان به آجرِ وجود آدم سفت بچسبد؛ یا اینکه کلاً صاحبخانه را از خانه بیرون کند و خودش مالک شود.
حالا آن "غیر" اهمیت ندارد چه باشد.
ممکن است یک پیکان مدلِ شصت باشد، یا یک لامبورگینی. یک شلوار جین جنیوس گوچی باشد؛ یا یک زیرشلواری از بازار ننه عباس قم.
مدرک تحصیلی و میز اداره و چالِ مکانیکی و چرخِ خیاطی باشد، یا پست ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس:
چیست دنیا؟ از خدا غافل بُدن
نه قماش و نَقده و میزان و زن
حالا از کجا بفهمیم که جزو گداچشمها هستیم یا اینکه دیدهی سیر داریم؟
قطعاً به ادعا نیست. این هم، مثل هر چیز دیگری نشانههایی دارد. اگر نشانههایش باشد، هست؛ و اگر نشانههایش نباشد، هرچقدر هم ادعا کنی، حرف مفت است
چیزی شبیه به هوش یا خلاقیت یا شجاعت. یکی از نشانههای سیرچشمی، دلیری است:
دیدهی سیر است مرا، جانِ دلیر است مرا
زَهره شیر است مرا، زُهرهی تابنده شدم
دلیری یعنی اینکه راحت بتوانی بگذری.
و راحت گذشتن یعنی اینکه بتوانی غیر را به راحتی از خودت جدا کنی و وقتی جدا کردی، دیگر حتی جا و اثرش هم در روانت نماند.
یعنی حتی دیگر به آن فکر هم نکنی. مثلاً کسی را که ذهنش تا مدتها درگیر یک بخشندگی یا از دست دادن چیزی باشد دلیر نمیگویند. کسی را که سالهاست سفت به صندلیاش چسبیده دلیر نمیگویند.
حالتِ دلیری چیزی شبیه حالتی است که آدمی نسبت به آشغالهایی دارد که هر شب دمِ درب خانه میگذارد. معمولاً هیچ انسانی بعد از این کار ذهنش درگیر آن اشغالها نیست و نمیرود به آنها سر بزند.
اما برای دلیر شدنِ روان چه باید کرد؟
یک راهش نوعِ بینش آدمها به زندگی است. آیا ما زندگی را مثل غذای سرِ سفره، یک امر عَرضی میبینیم، که بازهی زمانی محدودی دارد و تمام میشود؟ یا یک امر طولی، که پس از یک بازهی زمانی خاص، تغیر شکل مییابد و شکل و نوع دیگری پیدا میکند که شکل و نوع آن وابسته به نوعِ زندگی ما در بازهی قبلی است؟
#مولانا اسم حالت دوم را میگذارد
«از نورِ حق سیر خوردن»:
جز مگر آن صوفیی کَز نورِ حق
سیر خورد، او فارغست از ننگ دق
راه دیگرش تمرین قناعت و رضایت است. البته بازهم اینها دو حالت روانی هستند و نه دو وضعیت اجتماعی. قناعت به معنای نداشتن و فقر نیست. فقر اصولاً چیز خوبی نیست و عموماً موجب بی ایمانی میشود.
بلکه، اموری انفسی یا سابجکتیو هستند. قناعت و رضایت، محصولِ نوعی تمرین و تربیتِ خود است که از درون تولید میشوند، و نه از بیرون:
کوزهٔ چشم حریصان پُر نشد
تا صدف قانع نشد پُر دُر نشد
یک روش مهم برای رسیدن به رضایت و قناعت، تمرینِ مستمرِ بخشندگی و سخاوت است. سخاوت در مال، در علم، در محبت و ... .
یکی حرف #مولانا را به زبانی ساده و زیبا نوشته بود:
«تو فیلم متری ۶ و نیم قاضی از #نوید_محمدزاده میپرسه بارِ اول که فرار کردی هم پول داشتی هم آزاد بودی؛ چرا خلاف رو ول نکردی؟
میگه "چشمم هنوز سیر نشده بود".
سیریِ چشم خیلی مهمه
توی زندگی دنبال چشم سیری باشید
دنبال آدمای چشم و دل سیر باشید
سیر از جنس مخالف
سیر از خوشیای موقت
سیر از پول و موقعیت
آدمِ گداچشم، هم به خودش آسیب می زنه، هم به دیگران».
@rasepardeh
#دکترمحسن_زندی
#روانشناس
یکی از این نشانهها مفهومِ باشکوهی است به نام سیر چَشمی.
یعنی انسان سالم، انسانی است که سیر چشم است.
در برابر این سیرچشمی، مفهومی قرار دارد به نام گدا چَشمی.
انسانِ ناسالم، یک ویژگی مهمش گداچشمی است.
سیرچشمی و گداچشمی، دو ویژگی روانی هستند، نه دو ویژگی اقتصادی یا اجتماعی.
صدالبته، از آن دو تأثیر میپذیرند، اما مستقل از آنها هستند. یعنی ممکن است کسی ثروتمند یا دارای قدرت بسیار باشد، ولی گداچشم و حسود و طمّاع باشد
یا کسی در نداری و سادگی باشد، اما سیرچشم باشد؛ و یا بهعکس:
هر که دور از دعوتِ رحمان بود
او گداچشمست، اگر سُلطان بود
یعنی ممکن است حتی یک نفر سلطان و حاکم باشد؛ اما چنان گداچشم است که مدام به دنبال توسعهی قدرت و قلمرو خود باشد.
اصولاً دنیاگرایی از نظر #مولوی، به معنای داشتن یا نداشتن نیست؛ بلکه، اگر دنیا و داراییهایش را یک امرِ بیرونی (یعنی یک "غیر") نسبت به انسان در نظر بگیریم، دنیازدگی به معنای آن است که آن غیر به جایِ خود آدم بنشیند.
حالا یا مثل سیمان به آجرِ وجود آدم سفت بچسبد؛ یا اینکه کلاً صاحبخانه را از خانه بیرون کند و خودش مالک شود.
حالا آن "غیر" اهمیت ندارد چه باشد.
ممکن است یک پیکان مدلِ شصت باشد، یا یک لامبورگینی. یک شلوار جین جنیوس گوچی باشد؛ یا یک زیرشلواری از بازار ننه عباس قم.
مدرک تحصیلی و میز اداره و چالِ مکانیکی و چرخِ خیاطی باشد، یا پست ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس:
چیست دنیا؟ از خدا غافل بُدن
نه قماش و نَقده و میزان و زن
حالا از کجا بفهمیم که جزو گداچشمها هستیم یا اینکه دیدهی سیر داریم؟
قطعاً به ادعا نیست. این هم، مثل هر چیز دیگری نشانههایی دارد. اگر نشانههایش باشد، هست؛ و اگر نشانههایش نباشد، هرچقدر هم ادعا کنی، حرف مفت است
چیزی شبیه به هوش یا خلاقیت یا شجاعت. یکی از نشانههای سیرچشمی، دلیری است:
دیدهی سیر است مرا، جانِ دلیر است مرا
زَهره شیر است مرا، زُهرهی تابنده شدم
دلیری یعنی اینکه راحت بتوانی بگذری.
و راحت گذشتن یعنی اینکه بتوانی غیر را به راحتی از خودت جدا کنی و وقتی جدا کردی، دیگر حتی جا و اثرش هم در روانت نماند.
یعنی حتی دیگر به آن فکر هم نکنی. مثلاً کسی را که ذهنش تا مدتها درگیر یک بخشندگی یا از دست دادن چیزی باشد دلیر نمیگویند. کسی را که سالهاست سفت به صندلیاش چسبیده دلیر نمیگویند.
حالتِ دلیری چیزی شبیه حالتی است که آدمی نسبت به آشغالهایی دارد که هر شب دمِ درب خانه میگذارد. معمولاً هیچ انسانی بعد از این کار ذهنش درگیر آن اشغالها نیست و نمیرود به آنها سر بزند.
اما برای دلیر شدنِ روان چه باید کرد؟
یک راهش نوعِ بینش آدمها به زندگی است. آیا ما زندگی را مثل غذای سرِ سفره، یک امر عَرضی میبینیم، که بازهی زمانی محدودی دارد و تمام میشود؟ یا یک امر طولی، که پس از یک بازهی زمانی خاص، تغیر شکل مییابد و شکل و نوع دیگری پیدا میکند که شکل و نوع آن وابسته به نوعِ زندگی ما در بازهی قبلی است؟
#مولانا اسم حالت دوم را میگذارد
«از نورِ حق سیر خوردن»:
جز مگر آن صوفیی کَز نورِ حق
سیر خورد، او فارغست از ننگ دق
راه دیگرش تمرین قناعت و رضایت است. البته بازهم اینها دو حالت روانی هستند و نه دو وضعیت اجتماعی. قناعت به معنای نداشتن و فقر نیست. فقر اصولاً چیز خوبی نیست و عموماً موجب بی ایمانی میشود.
بلکه، اموری انفسی یا سابجکتیو هستند. قناعت و رضایت، محصولِ نوعی تمرین و تربیتِ خود است که از درون تولید میشوند، و نه از بیرون:
کوزهٔ چشم حریصان پُر نشد
تا صدف قانع نشد پُر دُر نشد
یک روش مهم برای رسیدن به رضایت و قناعت، تمرینِ مستمرِ بخشندگی و سخاوت است. سخاوت در مال، در علم، در محبت و ... .
یکی حرف #مولانا را به زبانی ساده و زیبا نوشته بود:
«تو فیلم متری ۶ و نیم قاضی از #نوید_محمدزاده میپرسه بارِ اول که فرار کردی هم پول داشتی هم آزاد بودی؛ چرا خلاف رو ول نکردی؟
میگه "چشمم هنوز سیر نشده بود".
سیریِ چشم خیلی مهمه
توی زندگی دنبال چشم سیری باشید
دنبال آدمای چشم و دل سیر باشید
سیر از جنس مخالف
سیر از خوشیای موقت
سیر از پول و موقعیت
آدمِ گداچشم، هم به خودش آسیب می زنه، هم به دیگران».
@rasepardeh
#دکترمحسن_زندی
#روانشناس
گوش فرادهید و بفهمید!
آنچه به دهان آدمی داخل میشود، او را نجس نمیسازد،
بلکه آنچه از دهان او بیرون میآید،
آن است که او را نجس میسازد.
آیا هنوز درک نمیکنید؟!
آیا نمیدانید هرآنچه به شکم میرود، دفع میشود؟
اما آنچه از دهان بیرون میآید، از دل سرچشمه میگیرد و این است آنچه آدمی را نجس میسازد.
@rasepardeh
#مسیح
#انجیل_متی
آنچه به دهان آدمی داخل میشود، او را نجس نمیسازد،
بلکه آنچه از دهان او بیرون میآید،
آن است که او را نجس میسازد.
آیا هنوز درک نمیکنید؟!
آیا نمیدانید هرآنچه به شکم میرود، دفع میشود؟
اما آنچه از دهان بیرون میآید، از دل سرچشمه میگیرد و این است آنچه آدمی را نجس میسازد.
@rasepardeh
#مسیح
#انجیل_متی
Forwarded from نەتەوە و ئایین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"نەتەوە و ئایین" کاناڵێکی تایبەت و بێ لایەن، بۆ یاد و بیرەوەرییەکانی "کاک ئەحمەدی موفتی زادە"
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@fardin4917
https://www.tg-me.com/allameahmademoftizadeh
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@fardin4917
https://www.tg-me.com/allameahmademoftizadeh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"نازانێت سەرفراز بیت واتە چی"
د. بوشرا کەسنەزانی: پێویستە پرۆگرامێک دابنرێت منداڵان فێری کلتوری کوردی بکرێن
@rasepardeh
د. بوشرا کەسنەزانی: پێویستە پرۆگرامێک دابنرێت منداڵان فێری کلتوری کوردی بکرێن
@rasepardeh
✍️صدیق قطبی
🖊 دین به زندگی معنا میبخشد؟
«اگر خداباوری صحت داشته باشد و موجودی متعالی، خیرخواه و حاکم بر جهان وجود داشته باشد، هشت مدعای زیر صادق خواهند بود:
📍۱_ ما تبیین قانعکنندهای از منشأ و قوام جهان داریم. ما فرآوردهی تصادف و ضرورت یا نتیجهی یک انفجار عظیم فاقد هویت انسانوار نیستیم، بلکه نتیجهی کار یک موجود آسمانی هستیم که مراقب ماست. همان طوری که ویلیام جیمز میگوید که اگر دین صحت داشته باشد «عالم برای ما دیگر یک آن (it) نخواهد بود، بلکه یک تو (Thou) خواهد بود... و هر گونه ارتباط ممکن میان دو شخص، میان انسان و عالَم هم ممکن خواهد بود...». ما با آگاهی از این امر که جهان محسوس بخشی از یک جهان روحانیتر است که معنای خود را از آن میگیرد، علی رغم وجود شرّ در عالم، ارتباط سازگارانهی ذاتیای میان جهان و واقعیت متعالی وجود دارد، میتوانیم آرامش یابیم.
📍۲_ خیر بر شرّ غلبه خواهد کرد- ما در مبارزه با بدیها تنها نیستیم، بلکه خدا در این نبردگاه جانب ما را گرفته است. پس من و تو نبرد بیهوده نمیکنیم- ما سرانجام پیروز خواهیم شد. این اندیشهی پیروزی نهاییِ خوبی بر بدی به ما قوّت قلب خواهد داد تا به جنگ بر ضدّ هرگونه بیعدالتی و ظلم و جور ادامه دهیم و این در حالی است که غیر متدیّنان محاسبه میکنند که نیروهای شرّ در برابر خیر، آن قدر زیادند که جنگ با آنها بیهوده است.
📍۳_ خدا ما را دوست دارد و دل نگران ماست- عشق او ما را به پیش میراند و لذا ما برای انجام کارهای نیک اخلاقی، از جمله ایثارهای بزرگ، انگیزهی قویتری داریم. ما زندگی عمیقاً اخلاقی خواهیم داشت تا سپاس عمیق خود را به موجودی که ما را دوست دارد و ما نیز او را دوست داریم، عرضه کرده باشیم. سکولاریسم فاقد این احساس عشق جهانی است و بنابراین، تصادفی نیست که نتوانسته است قدّیسانی اخلاقی چون عیسی، قدیس فرانسیس، گاندی، مارتین لوترکینگ و مادر ترزا بپرورد. شما حاجتمند عشق ویژهای هستید تا بتوانید دست از جهانی پر از اسباب فراغت بردارید و به یک جزیرهی دور افتاده بروید و به جذامیان خدمت کنید؛ کاری که پدر دامین کرد.
📍۴_ ما پاسخی داریم به این سؤال که چرا اخلاقی باشیم- پیداست که اخلاقی بودن به سود شماست. اخلاق سکولار در پاسخ به این سؤال که چرا وقتی که اخلاقی بودن به سود تو نیست، و میتوانی با عملی خودخواهانه زندگی را به نحو سودآوری به پیش بری، باید اخلاقی باشی، با مشکلی جدّی روبهرو است. اما چنین مشکلی در اخلاق دینی پدید نمیآید، زیرا شرّ واقعاً برای شما بد است و خیر واقعاً برای شما خوب است.
📍۵_ عدالت عالَمگیر بر جهان حاکم است. ترازو دقیق کار میکند و بنابراین، به هر کس چیزی داده میشود که مطابق شایستگی اخلاقیاش، استحقاق آن را دارد. خوششانسی اخلاقی وجود ندارد (مگر آنکه لطف الهی را که سرانجام غلبه خواهد کرد نوعی «خوششانسی» تعبیر کنیم)، بلکه در مورد هر کس بر این اساس داوری میشود که چگونه از تواناییهایش استفاده کرده است(انجیل متی، باب ۲۵)
📍۶_ همهی انسانها ارزشی برابر دارند. از آن جا که همهی ما به صورت خدا آفریده شدهایم و فرزندان اوییم، پس همه با هم خواهر و برادریم. ما یک خانواده هستیم و باید از روی خیرخواهی با یکدیگر رفتار کنیم، گویی که اعضای یک خانوادهی دارای ارزشی برابریم. البته نظامهای اخلاقی و سیاسی سکولار جدید غالباً این ارزش برابر افراد را میپذیرند، اما توجیهی برای آن ندارند. آری، اگر خدا پدر ما نباشد، چه معنایی دارد که بگوییم همهی اشخاص ذاتاً ارزشی برابر دارند. حق با ارسطو و نیچه است که از دیدگاه مصلحتاندیشانه و فایدهجویانه، نابرابریهای بیشماری در عالم وجود دارد، و چرا نباید اشخاص برتر از طبقات فروتر به سود خود استفاده کنند؟ از این حیث، به نظر میرسد که سکولاریسم در ردّ مشرب عدم تساویطلبی از سودِ یک سرمایهی دینی تغذیه میکند که دست از آن کشیده است.
📍۷_ لطف و غفران الهی- پایانی خوش برای همه. شاهنامه آخرش خوش است(کمدی الهی). گناه اخلاقیای که احساس میکنیم، حتی به دلیل شنیعترین اعمال ما میتواند پاک شود و خدا میتواند ما را نجات دهد و مجال جدیدی در زندگی ما پدید آورد. این آزادی حقیقی اخلاقی است.
📍 ۸_ زندگی پس از مرگ وجود دارد. مرگ پایان همه چیز نیست، بلکه ما به زندگی ادامه خواهیم داد و در جهانی بهتر یکدیگر را باز خواهیم شناخت. ارواح ما جاودانه خواهند بود و مقدّر است که زندگی والاتری از زندگی این دنیا داشته باشیم.»
🔸از مقالهی "دین به زندگی معنا میبخشد"، نوشتهی لوییس هاپ واکر، ترجمه اعظم پویا، نشریافته در کتابِ "معنای زندگی(مجموعه مقالات)"، نشر ادیان، چاپ دوم، ۱۳۹۰
.
🌲 @rasepardeh
🖊 دین به زندگی معنا میبخشد؟
«اگر خداباوری صحت داشته باشد و موجودی متعالی، خیرخواه و حاکم بر جهان وجود داشته باشد، هشت مدعای زیر صادق خواهند بود:
📍۱_ ما تبیین قانعکنندهای از منشأ و قوام جهان داریم. ما فرآوردهی تصادف و ضرورت یا نتیجهی یک انفجار عظیم فاقد هویت انسانوار نیستیم، بلکه نتیجهی کار یک موجود آسمانی هستیم که مراقب ماست. همان طوری که ویلیام جیمز میگوید که اگر دین صحت داشته باشد «عالم برای ما دیگر یک آن (it) نخواهد بود، بلکه یک تو (Thou) خواهد بود... و هر گونه ارتباط ممکن میان دو شخص، میان انسان و عالَم هم ممکن خواهد بود...». ما با آگاهی از این امر که جهان محسوس بخشی از یک جهان روحانیتر است که معنای خود را از آن میگیرد، علی رغم وجود شرّ در عالم، ارتباط سازگارانهی ذاتیای میان جهان و واقعیت متعالی وجود دارد، میتوانیم آرامش یابیم.
📍۲_ خیر بر شرّ غلبه خواهد کرد- ما در مبارزه با بدیها تنها نیستیم، بلکه خدا در این نبردگاه جانب ما را گرفته است. پس من و تو نبرد بیهوده نمیکنیم- ما سرانجام پیروز خواهیم شد. این اندیشهی پیروزی نهاییِ خوبی بر بدی به ما قوّت قلب خواهد داد تا به جنگ بر ضدّ هرگونه بیعدالتی و ظلم و جور ادامه دهیم و این در حالی است که غیر متدیّنان محاسبه میکنند که نیروهای شرّ در برابر خیر، آن قدر زیادند که جنگ با آنها بیهوده است.
📍۳_ خدا ما را دوست دارد و دل نگران ماست- عشق او ما را به پیش میراند و لذا ما برای انجام کارهای نیک اخلاقی، از جمله ایثارهای بزرگ، انگیزهی قویتری داریم. ما زندگی عمیقاً اخلاقی خواهیم داشت تا سپاس عمیق خود را به موجودی که ما را دوست دارد و ما نیز او را دوست داریم، عرضه کرده باشیم. سکولاریسم فاقد این احساس عشق جهانی است و بنابراین، تصادفی نیست که نتوانسته است قدّیسانی اخلاقی چون عیسی، قدیس فرانسیس، گاندی، مارتین لوترکینگ و مادر ترزا بپرورد. شما حاجتمند عشق ویژهای هستید تا بتوانید دست از جهانی پر از اسباب فراغت بردارید و به یک جزیرهی دور افتاده بروید و به جذامیان خدمت کنید؛ کاری که پدر دامین کرد.
📍۴_ ما پاسخی داریم به این سؤال که چرا اخلاقی باشیم- پیداست که اخلاقی بودن به سود شماست. اخلاق سکولار در پاسخ به این سؤال که چرا وقتی که اخلاقی بودن به سود تو نیست، و میتوانی با عملی خودخواهانه زندگی را به نحو سودآوری به پیش بری، باید اخلاقی باشی، با مشکلی جدّی روبهرو است. اما چنین مشکلی در اخلاق دینی پدید نمیآید، زیرا شرّ واقعاً برای شما بد است و خیر واقعاً برای شما خوب است.
📍۵_ عدالت عالَمگیر بر جهان حاکم است. ترازو دقیق کار میکند و بنابراین، به هر کس چیزی داده میشود که مطابق شایستگی اخلاقیاش، استحقاق آن را دارد. خوششانسی اخلاقی وجود ندارد (مگر آنکه لطف الهی را که سرانجام غلبه خواهد کرد نوعی «خوششانسی» تعبیر کنیم)، بلکه در مورد هر کس بر این اساس داوری میشود که چگونه از تواناییهایش استفاده کرده است(انجیل متی، باب ۲۵)
📍۶_ همهی انسانها ارزشی برابر دارند. از آن جا که همهی ما به صورت خدا آفریده شدهایم و فرزندان اوییم، پس همه با هم خواهر و برادریم. ما یک خانواده هستیم و باید از روی خیرخواهی با یکدیگر رفتار کنیم، گویی که اعضای یک خانوادهی دارای ارزشی برابریم. البته نظامهای اخلاقی و سیاسی سکولار جدید غالباً این ارزش برابر افراد را میپذیرند، اما توجیهی برای آن ندارند. آری، اگر خدا پدر ما نباشد، چه معنایی دارد که بگوییم همهی اشخاص ذاتاً ارزشی برابر دارند. حق با ارسطو و نیچه است که از دیدگاه مصلحتاندیشانه و فایدهجویانه، نابرابریهای بیشماری در عالم وجود دارد، و چرا نباید اشخاص برتر از طبقات فروتر به سود خود استفاده کنند؟ از این حیث، به نظر میرسد که سکولاریسم در ردّ مشرب عدم تساویطلبی از سودِ یک سرمایهی دینی تغذیه میکند که دست از آن کشیده است.
📍۷_ لطف و غفران الهی- پایانی خوش برای همه. شاهنامه آخرش خوش است(کمدی الهی). گناه اخلاقیای که احساس میکنیم، حتی به دلیل شنیعترین اعمال ما میتواند پاک شود و خدا میتواند ما را نجات دهد و مجال جدیدی در زندگی ما پدید آورد. این آزادی حقیقی اخلاقی است.
📍 ۸_ زندگی پس از مرگ وجود دارد. مرگ پایان همه چیز نیست، بلکه ما به زندگی ادامه خواهیم داد و در جهانی بهتر یکدیگر را باز خواهیم شناخت. ارواح ما جاودانه خواهند بود و مقدّر است که زندگی والاتری از زندگی این دنیا داشته باشیم.»
🔸از مقالهی "دین به زندگی معنا میبخشد"، نوشتهی لوییس هاپ واکر، ترجمه اعظم پویا، نشریافته در کتابِ "معنای زندگی(مجموعه مقالات)"، نشر ادیان، چاپ دوم، ۱۳۹۰
.
🌲 @rasepardeh
Forwarded from زەوی سهخت و ئاسمان دوور (Goran)
حاجی ڕەحماناغا موهتەدی
کەسایەتییەکی جیاواز
لێکۆڵینەوە و کۆکردنەوەی: ناسر عەلییار
شیاوی خوێندنەوەیە
@kiwmars
کەسایەتییەکی جیاواز
لێکۆڵینەوە و کۆکردنەوەی: ناسر عەلییار
شیاوی خوێندنەوەیە
@kiwmars
نیشتمان شەرتە کە تۆزی ڕێت بە ئەم دونیا نەدەم
شەرتە تا ماوم لە شەرتی گیانفیداییت لانەدەم
#ئەحمەد_موفتیزادە
@rasepardeh
شەرتە تا ماوم لە شەرتی گیانفیداییت لانەدەم
#ئەحمەد_موفتیزادە
@rasepardeh
🔸
⭕️ تلاوت غافلان
بدان که هرکه قرآن بیاموخت، درجهی وی بزرگ است؛ باید که حُرمتِ قرآن نگاه دارد، و خود را از کارهای ناشایست صیانت کند، و در همه احوال خویشتن را به ادب دارد؛ و اگر نه، بيم آن باشد که قرآن خصم وی شود.
و رسول(ص) گفت: «بیشتر منافقان امّت من قرآنخوانان باشند.»
و ابوسلیمان دارانی گفت: «زبانیه (فریشتگان دوزخ) در قرآنخوانانِ مُفسِد زودتر آویزد که در بتپرستان.»
و در تورات است که حقتعالی میگوید: «ای بندهی من، شرم نداری که اگر نامهی برادری به تو رسد و تو در راه باشی. بایستی و یا یکسو شوی یا بنشینی و یکیک حرف برخوانی و تأمل بکنی (در معنی آن فکر و تأمل کنی) و این کتابِ من نامهای است که به تو فرستادهام تا تأمل کنی و بدان کار کنی. و تو از آن اعراض میکنی و بدان کار نمیکنی، و اگر برخوانی، تأمل نکنی تا چیست؟!»
و حسن بصری(ره) گوید: «کسانی که پیش از شما بودند، قرآن را نامهای دانستند که از حقتعالی بدیشان رسیده است. به شب تأمل کردندی و به روز بدان کار کردندی، و شما درس کردنِ آن عملِ خویش ساختهاید. حرف و اعراب وی درست میکنید، و فرمان وی آسان میگیرید.»
و در جمله باید دانست که مقصود از قرآن، خواندنِ مجرد نیست، بلکه مقصود کار کردن است. و خواندن برای یادداشتن میباید، و یادداشتن برای فرمان بردن؛ کسی که فرمان نبَرَد و همیخواند و حروف وی درست همیگوید، چون بندهای بُوَد که نام خداوندی به وی رسد - و وی را کارها فرموده باشد - بنشیند و نامه به الحان همیخواند و حروف درست همیکند و از فرمانِ وی هیچچیز به جای نیارد: بیشک مستحقِ مقت(بیزاری) و عقوبت شود.
✍ #محمد_غزالی
📕 #کیمیای_سعادت
جلد۱، ص۲۴۳
@rasepardeh
⭕️ تلاوت غافلان
بدان که هرکه قرآن بیاموخت، درجهی وی بزرگ است؛ باید که حُرمتِ قرآن نگاه دارد، و خود را از کارهای ناشایست صیانت کند، و در همه احوال خویشتن را به ادب دارد؛ و اگر نه، بيم آن باشد که قرآن خصم وی شود.
و رسول(ص) گفت: «بیشتر منافقان امّت من قرآنخوانان باشند.»
و ابوسلیمان دارانی گفت: «زبانیه (فریشتگان دوزخ) در قرآنخوانانِ مُفسِد زودتر آویزد که در بتپرستان.»
و در تورات است که حقتعالی میگوید: «ای بندهی من، شرم نداری که اگر نامهی برادری به تو رسد و تو در راه باشی. بایستی و یا یکسو شوی یا بنشینی و یکیک حرف برخوانی و تأمل بکنی (در معنی آن فکر و تأمل کنی) و این کتابِ من نامهای است که به تو فرستادهام تا تأمل کنی و بدان کار کنی. و تو از آن اعراض میکنی و بدان کار نمیکنی، و اگر برخوانی، تأمل نکنی تا چیست؟!»
و حسن بصری(ره) گوید: «کسانی که پیش از شما بودند، قرآن را نامهای دانستند که از حقتعالی بدیشان رسیده است. به شب تأمل کردندی و به روز بدان کار کردندی، و شما درس کردنِ آن عملِ خویش ساختهاید. حرف و اعراب وی درست میکنید، و فرمان وی آسان میگیرید.»
و در جمله باید دانست که مقصود از قرآن، خواندنِ مجرد نیست، بلکه مقصود کار کردن است. و خواندن برای یادداشتن میباید، و یادداشتن برای فرمان بردن؛ کسی که فرمان نبَرَد و همیخواند و حروف وی درست همیگوید، چون بندهای بُوَد که نام خداوندی به وی رسد - و وی را کارها فرموده باشد - بنشیند و نامه به الحان همیخواند و حروف درست همیکند و از فرمانِ وی هیچچیز به جای نیارد: بیشک مستحقِ مقت(بیزاری) و عقوبت شود.
✍ #محمد_غزالی
📕 #کیمیای_سعادت
جلد۱، ص۲۴۳
@rasepardeh
🔸
إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ
مسلماً نيكیها، بدیها را میزدايند
#قرآن_مبین
هود/۱۱۲
@rasepardeh
إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ
مسلماً نيكیها، بدیها را میزدايند
#قرآن_مبین
هود/۱۱۲
@rasepardeh
🔸
و گفت:
فردا در قیامت با من گویند: «چه آوردی؟»
گویم: «سگی با من دادی در دنیا که من خود درمانده شده بودم، تا در من و بندگان تو در نیفتد، و نهادی پر نجاست به من داده بودی، من در جملهی عمر در پاک کردن او بودم.»
📕احوال و اقوالِ
#شیخ_ابوالحسن_خرقانی
به اهتمام: مجتبی مینوی
ص۹۶
@rasepardeh
و گفت:
فردا در قیامت با من گویند: «چه آوردی؟»
گویم: «سگی با من دادی در دنیا که من خود درمانده شده بودم، تا در من و بندگان تو در نیفتد، و نهادی پر نجاست به من داده بودی، من در جملهی عمر در پاک کردن او بودم.»
📕احوال و اقوالِ
#شیخ_ابوالحسن_خرقانی
به اهتمام: مجتبی مینوی
ص۹۶
@rasepardeh
🔸
⭕️ بوی آشنایی
در نگاه مولانا، آنچه سبب میشود دلمان در برابر پیامبران و راهشناسان خاضع شود، معجزات، کرامات، غیبدانیها و انجام کارهای عجیب و خرق عادت از سوی آنان نیست. آنچه سبب دلبُردگی از مومنان میشود جنس صدا و رایحهی آشنایی است که در طنین و صلای دعوتگران حق جاری است. پیامبران و اولیای راستین خدا با رنگ و بویی که در گفتار و شیوه سخن گفتن و صلا دادن خویش دارند چیزی را در مخاطبان خود بیدار میکنند. انگار آدمیان از پیش طعم خدا را در حافظهی دل دارند و جنس صدا و آهنگ دعوت پیامبران با آن مزه و وجدِ دیرین هماهنگ است.
مولانا میگوید معجزات پیامبران در مقام جَدَل و برای تضعیف جبههی دشمنان است و مومنان را «بوی جنسیت» است که مجذوب و دلبُرده میکند.
بویی از وجود پیامبران و سخن و دعوتشان میتراود که با مزههایی که خدا از ازل در دل بندگان خود نهاده همجنس و همخوان است.
این ادعا اثباتشدنی نیست. فرض و دریافت عارفان است. میگویند سعی کنید آن مزه و بوی آشنا را درک کنید. آشنایی دلیل ایمان است و نه معجزات.
در دلِ هر امتی کز حق مزه است
روی و آواز پیمبر معجزه است
چون پیمبر از برون بانگی زَند
جانِ امت در درون سجده کند
زانک جنس بانگِ او اندر جهان
از کسی نشنیده باشد گوشِ جان
(مثنوی، دفتر دوم)
بوی پیغامبر ببُرد آن شیر نر
همچنانک بوی یوسف را پدر
موجب ایمان نباشد معجزات
بوی جنسیت کند جذب صفات
معجزات از بهر قهر دشمنست
بوی جنسیت پی دل بُردنست
قهر گردد دشمن اما دوست نی
دوست کی گردد ببسته گردنی
(مثنوی، دفتر ششم)
رویِ تو پیغامبرِ خوبیّ و حُسن ایزد است
جان به تو ایمان نیارد با چنین بُرهان چرا؟
کو یکی بُرهان که او از روی تو روشنتر است
کف نبُرّد کفرها زین یوسف کنعان چرا؟
(غزلیات شمس)
#صدیق_قطبی
@rasepardeh
⭕️ بوی آشنایی
در نگاه مولانا، آنچه سبب میشود دلمان در برابر پیامبران و راهشناسان خاضع شود، معجزات، کرامات، غیبدانیها و انجام کارهای عجیب و خرق عادت از سوی آنان نیست. آنچه سبب دلبُردگی از مومنان میشود جنس صدا و رایحهی آشنایی است که در طنین و صلای دعوتگران حق جاری است. پیامبران و اولیای راستین خدا با رنگ و بویی که در گفتار و شیوه سخن گفتن و صلا دادن خویش دارند چیزی را در مخاطبان خود بیدار میکنند. انگار آدمیان از پیش طعم خدا را در حافظهی دل دارند و جنس صدا و آهنگ دعوت پیامبران با آن مزه و وجدِ دیرین هماهنگ است.
مولانا میگوید معجزات پیامبران در مقام جَدَل و برای تضعیف جبههی دشمنان است و مومنان را «بوی جنسیت» است که مجذوب و دلبُرده میکند.
بویی از وجود پیامبران و سخن و دعوتشان میتراود که با مزههایی که خدا از ازل در دل بندگان خود نهاده همجنس و همخوان است.
این ادعا اثباتشدنی نیست. فرض و دریافت عارفان است. میگویند سعی کنید آن مزه و بوی آشنا را درک کنید. آشنایی دلیل ایمان است و نه معجزات.
در دلِ هر امتی کز حق مزه است
روی و آواز پیمبر معجزه است
چون پیمبر از برون بانگی زَند
جانِ امت در درون سجده کند
زانک جنس بانگِ او اندر جهان
از کسی نشنیده باشد گوشِ جان
(مثنوی، دفتر دوم)
بوی پیغامبر ببُرد آن شیر نر
همچنانک بوی یوسف را پدر
موجب ایمان نباشد معجزات
بوی جنسیت کند جذب صفات
معجزات از بهر قهر دشمنست
بوی جنسیت پی دل بُردنست
قهر گردد دشمن اما دوست نی
دوست کی گردد ببسته گردنی
(مثنوی، دفتر ششم)
رویِ تو پیغامبرِ خوبیّ و حُسن ایزد است
جان به تو ایمان نیارد با چنین بُرهان چرا؟
کو یکی بُرهان که او از روی تو روشنتر است
کف نبُرّد کفرها زین یوسف کنعان چرا؟
(غزلیات شمس)
#صدیق_قطبی
@rasepardeh