Telegram Web Link
📕خار و میخک، اثر شهید یحیی السنوار

‌ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
#ارسالی_اعضا

اولین دیدارم با ارباب🥹نائب الزیاره بچه های پروفایل حسینی


خاطره‌ی اولین سفر، هیچ وقت از ذهن آدم نمیره. خصوصا که روحش به عشق سرداران کربلا آمیخته باشه....

خیلی ازتون ممنونم😍
ان‌شاءالله زیارتتون قبول باشه و بارها و بارها این لحظه رو تجربه کنین.

‌ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
یه دختر خانم کاملا امروزی حالش خراب شده بود توی راهرو مترو همه میرفتن و هیچکس کمکش نمیکرد.دلم سوخت پله برقی رو برگشتم پایین و حالش رو پرسیدم گفت نفسش تنگ شده.خواستم برم آب بگیرم که یه دختر چادری اومد و شروع کرد به ماساژ دادنش
مامورای مترو رو خبر دار کردیم و اومدند و زنگ زدند اورژانس...

به جز ما دو نفر هیچکس حتی یه لحظه هم کمک نکرد و فکر کنم بالای ۱۰۰ نفر رد شدن و رفتن...

نمیخوام بگم انسانیت مرده و مثلا مذهبی ها خیلی انسان ترن
ولی کار اون دختر جوون چادری و دلسوزیش برای من قابل تحسین بود و اون حجم از بی توجهی هم وطنام ناراحت کننده💔
بچه ها یه اتفاقی حین پیاده روی اربعین واسم اتفاق افتاد که الان حس کردم یکم توضیحش بدم برای شما شاید جالب باشه
همه اعضای کاروان خانوادگیمون که اسمش (التنبلان)بود با وسیله نقلیه رسیده بودند کربلا و من کلی راه داشتم تا برسم .
خیلی خسته شده بودم
بعد از ۸ ۷ ساعت پیاده روی مستمر به حدی بدنم خسته شده بود که توی ذهنم مثل قبل نمیگفتم به عمود فلان برسم استراحت میکنم و فقط دنبال یه موکب بودم که پنکه یا کولر داشته باشه و از گرمای وحشتناک ظهر بهش پناه ببرم و استراحت کنم...
یه موکب دیدم که هم پریز برق داشت و هم پنکه مه پاش
رفتم داخلش و کنار پریز و زیر پنکه دراز کشیدم .
یه بنده خدایی کنارم بود و بلند بلند عربی صحبت میکرد با بقیه و من نمیتونستم استراحت کنم.
خواستم بهش بگم آروم تر که یهو به فارسی گفت میفهمم.ببخشید داداش میدونم خسته ای داشتیم بحث سیاسی میکردیم.من ایرانی ام و اهل اهواز...
کلی باهام صحبت کرد و گفت هرسال با خانوادش میاد.به قدری با انرژی و شوخ بود که واقعا توی چند دقیقه خیلی باهم رفیق شدیم...

یجورایی خستگیم در رفت...
یهو به بیروون موکب نگاه کردو گفت آره بیا توو اینجا جای خوبیه بیا هواتو دارم
نگاه کردم دیدم یه پسر جوون خوشتیپ قد بلند شارژر گوشیش توی دستشه و داره به پریز و این مرد اهوازی نگاه میکنه. جا براش نبود و مردد مونده بود.با اصرارهای این بنده خدا اومد داخل و براش جا باز کردیم.
پسر شروع کرد به تشکر کردن که از لهجه فارسی صحبت کردنش فهمیدم خارجیه...
گفتم از کجا میای
گفت آلمان و با همون لهجه جالبش کمی به سختی شروع کرد حرف زدن
نیم ساعت بعدش مثل دوتا رفیق چندساله باهم شروع کردیم به راه افتادن و واقعا انرژی مثبت از هم گرفته بودیم و هر جفتمون این نکته رو به زبون آوردیم و خندیدیم
قبل از راه افتادن مرد اهوازی شروع کرد به توضیح بحث سیاسیش با عراقی ها.
میگفت داشتم به اینها میگفتم مقاومت قویه و ایران کم نمیاره و از اون سمت عراقیه هی حرف های احساسی و بدون سند و مدرک تحویلم میداد برای همین صدام بلند شده بود.

که آقا رضای آلمانی ما شروع کرد نظراتشو راجع به اون مسائل گفتن....
پدر مادرش ایرانی بودند و این پسر کلا ۲ بار اومده بود ایران ولی از منه جوون ایرانی که ادعای دونستن اطلاعات زیادی داشتم به مراتب بیشتر اطلاعات داشت و باورتون نمیشه از یه ایرانی اصیل بیشتر تعصب و عرق ملی داشت و از یک افسر جنگ نرم قشنگ تر مسائل مختلف رو تحلیل میکرد. ما واقعا لذت میبردیم از مصاحبت باهاش.
من ۴ خط هم حرف نزده بودم ولی گفت میشه با هم ادامه بدیم مسیر رو؟
با کمال میل قبول کردم.
تا شروع به حرکت کردیم گفت میشه یه سوال ازت بکنم؟
من با یه دختر خانوم و چندتا از دوستام از آلمان اومدیم و علاقه ای بین من و اون دختر خانم هست اما مردد شدم توی تصمیمم و حس میکنم تو بتونی راهنماییم بکنی.

من جا خوردم و گفتم همش داشتم به حکمت این صمیمیت به وجود اومده بینمون فکر میکردم تا اینو گفتی فهمیدم چرا اونجوری با هم آشنا شدیم و الان داریم مثل دوتا رفیق که بهم اعتماد داریم راجب خیلی چیزا حرف میزنیم.
کانال رو بهش نشون دادم و تا خواستگاریرو دید داخل تایتل کانال منقلب شد...

سرتون رو درد نیارم ۲ ساعتی راجع به موضوعش باهاش صحبت کردم و به گفته خودش خیلی مسائل براش روشن شد.کلا هر موضوعی رو بخوام منطقی توضیح بدم با دلیل و مثال شرح میدم و واقعا توی این قضیه خداوند نگاهم کرده...

نیم ساعتی گذشت و رفته بود توی خودش و کمتر حرف میزد.یهو گفت تصمیم خودم رو گرفتم.میرم و از امام حسین (ع) میخوام هرچی خیر هست برام از خدا بخواد و ذهنیت من هم با حرفهات عوض شد.
کلی تشکر کرد و گفت از اول سفر این موضوع ذهنش رو درگیر کرده بود و از امام حسین خواسته بود از این سردرگمی دربیاد و به نوعی به خواستش رسیده
شروع کرد به حرف زدن
گفت من خودم جدا از خانوادم خیلی پولدار و موفقم
شرکت خودم رو داخل آلمان دارم و توی صنعت خودرو مشغولم.گفت میخواد همه ثروت و علم و توانایی و تجربش رو بیاره ایران و دوبار تلاش کرده اما مافیای داخل ایران جلوی وارد شدنش به این صنعت رو گرفتند و حتی داخل آلمان خود آلمانی ها دادگاهیش کردند چون با چندتا کارخونه دار بزرگ آلمانی رقابت کرده و براش پرونده درست کردند و نزدیک نیم میلیون یورو جریمش کردند و با کلی سختی جریمرو پرداخت کرده اما روز به روز داره بیشتر از قبل کارش رو گسترش میده

واقعا لذت بردم
شب شده بود و نزدیک کربلا بودیم و من گفتم رضا من تولدمه امشب و کادو زیارت اربعین کربلا نصیبم شده تو چی کادو میخوای از امام؟
گریش گرفت...
با اون صورت زیبا و قد بلند و هیکل درشت شونه هاش میلرزید و گفت من کادو زیاد گرفتم از معصومین...

گفتم یکیش رو بگو

گفت چندسال پیش دوتا عضله آشیل پاهام همزمان متورم شدند و ترکیدن..
عکس هاشو بهم نشون داد جفت عضلات پاهاش پشت ساق پاش متلاشی شده بودند و پوست پاش از چند قسمت پاره شده بودند....

گفت با همه جنگ روانی اروپا و همه مسائل منحرف کننده، پای اعتقادی که بهش رسیده بوده ایستاده و دکتر بهش گفته ۶ ماه باید بستری باشی تا عضلاتت و استخوان پات جوش بخوره و بخاطر هیکل بزرگ و وزن زیادت هم زمانبره و هم مثل قبل نمیشه...

میگه متوسل شدم به ائمه و بعد چند روز برای اولین بار از روی تخت با کمک دکترها و پرستارا با عصا اومدم پایین و انگار چیزی از ذهنم گذشت که عصاهاتو بنداز و خودت راه برو

احمقانه بود ولی به اون فکری که نمیدونم از کجا یهو اومد توی ذهنم عمل کردم و یهو عصاهارو انداختم و دست پرستارارو پس زدم و بدون درد راه رفتم....

میگفت همه دکترا شوکه شدند و مادرم تا چندروز از خوشحالی همش گریه میکرد. برام نذر کرده بود که بعد ۶ ماه بتونم مثل قبل فقط راه برم و من بعد چندروز حالم خوب خوب بود و نمیدونیم چجوری عضلاتم و استخوان پام بدون درد بهبود پیدا کرده بودند.

از همون سال هرسال اربعین میام و از پاهام توی این راه کار میکشم.
من هم از چندتا موضوع و عنایات اهل بیت و خدا گفتم و ۱ ساعت آخر مسیر رو فقط گریه میکردیم.
از اشتباهامون میگفتیم و گریه میکردیم.
انگار خدا و امام حسین (ع) ما دوتارو با هم آشنا کرده بودند که بیشتر بفهمیم عجایب دنیارو
خالص تر بشیم
بیشتر بفهمیم کجاییم و داریم میریم کجا

جزو بهترین ساعات عمرم بود اون چندساعت
به حدی از خودم بیخود شده بودم و با اراده و علاقه ادامه میدادم مسیر رو که همه بدنم گوش به فرمانم شده بود و ذره ای خستگی حس نمیکردم.
به محض رسیدن به کربلا و بعد زیارت با اجازتون ۲ تا سِرُم و ۵ تا آمپول باهم زنده نگه داشت بنده رو.

ولی رضا و خلوص و حرفهاش همون اثر رو گذاشته بود روی من...

بهش گفتم حیف این حال خوبته که من کنارت باشم و خرابش کنم. تنهایی برو حرم.
شمارش رو داخل گوشیم وارد کرد و گفت داخل واتساپ بهش پیام بدم تا فردا دوباره همدیگرو ببینیم و با کلی اکراه از هم جدا شدیم...
بعد زیارت رفتم محل اسکان و بعدشم که رفتم زیر آمپول و سرم و از فرداش هرچی تلاش کردم واتساپ رو لاگین کنم نشد که نشد....
و من نتونستم با رضا ارتباط بگیرم
توی راه برگشت هم گوشیم قبل مرز سوخت و شماره واتساپ آقا رضا که داخل گوشیم سیو بود هم از دستم رفت
آقا رضا سعادتی هرجا هستی خدا نگهدارت باشه
آها راستی قرار بود اگه مسئله عاطفیش به سرانجام نرسه یه همسر خوب براش پیدا کنم از بین اعضا😊
یه کیس خوب رو هم از دست دادیم.
امیدوارم اسم کانال یادش مونده باشه و خودش پیام بده....
دعا کنید دوباره با هم کانکت شیم❤️
Gheis_Ghoreishi

یچیزی خیلی آزارم میده و اون دیدن آدم هایی امثال خودمه که بدون سوابق خاصی مدام در حال نصیحت کردن فرمانده هان سپاه و رهبران جبهه مقاومت اند !!! بعضی وقت ها گستاخی تا حدی بالا میره که نقدها متوجه اشخاصی مثل سید حسن و حاج قاسم و... میشه که اگر این کار رو میکردن اونطور نمیشد و اگر
اونطور میزدن اینطور نمیشد میخوام به خودم بگم شاید برای بقیه هم مفید بود حزب الله و انصار الله و حشد و... با ایده ها و جانفشانی ها و ضریب هوشی من و شما به این جایگاه نرسیدن ما نهایتا هواداریم ! اینکه از زیر کولر و کرسی برای اونا بدون کوچکترین مطالعه و شناخت از بافت جمعیتی مشکلات درونی چالش های میدانی وضعیت ،سیاسی میزان تاب آوری اجتماعی و.... حاکم در لبنان و سوریه و عراق و یمن و.... براشون نسخه بپیچیم و خودمون رو که هیچ کاره و خام و بی تجربه ایم در جایگاه فهیم و همه چی دان
بدونیم و اونا رو که منطقه رو تغییر دادن و اسرائیل را تا لب پرتگاه بردن بی تجربه و محتاج نصیحتهای مشفقانه خود بدونیم واقعا جای تامل و تجدیدنظره

یکم حد خودمون رو هم بدونیم بد نیست حتی اگر

حرمت مجاهدان رو حفظ نکنیم !
پروفایل حسینی|خاستگاری
تحلیل یه بنده خدای برانداز کنارم راجع ب قطعی برق: فرماندهان سپاه ماینرهای استخراج بیت کوین زیادی بخاطر دور زدن تحریم اقتصادی فعال کردن و برق کشور کم اومده...
نزدیک %‌۷۰‌ صهیونیست های شرکت کننده در جواب سوال شبکه تلویزیونی اسرائیل درباره پیروزی یا عدم پیروزی در مقابل حزب الله گفتند پیروز نشدیم !
بسیاری از کارشناسان غربی گفتند کمترین کاری که اسرائیل میتونستند انجام بده نابودی حزب الله و اشغال بخش های زیادی از لبنان بود و نتونسته موفق بشه.
اما این بنده خدا چندبار با چنان شوق و ذوق وصف ناشدنی از پیروزی صهیونیست ها گفت و ....

باز هم چندین سوتی و عدم آگاهیش رو به مسائل با سند و مدرک بهش ثابت کردم ولی در جواب فقط یک جمله ازش شنیدم: باشه تو درست میگی ولی واستا ترامپ بیاد جمهوری اسلامی نابوده.شک نکن!

جالبیش اینه چندبار هم گفت من فقط دلم برای ایران و ایرانی میسوزه
گفتم اسرائیل و آمریکا توی کدوم جنگشون غیر نظامی نکشتن که توی جنگ با ایران نکشن؟
توکه دردت مردم و ایرانه چرا اینو میگی؟

این حجم از بی منطقی و تناقض این گونه افراد واقعا عجیبه
مهمانِ سرزده همان‌قدر که در دنیای برونگراها، معنای توجه و احترام می‌دهد، در دنیای اضطرابی‌ها، توهین تلقی می‌شود.

👤 دکتر روح الله صدیق

‌ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
داشتم کتاب‌های طاقچه رو بررسی میکردم که به این کتاب رسیدم گفتم بیام به شما هم معرفی کنم.

بهترین و موثرترین کتاب در راه ترک سیگار، کتاب

📍«ترک سیگار به روش آلن کار»🚭

هست.

عزیزانی که درگیر هستن فقط یک بار برای سلامتیشون زمانی رو به این کتاب اختصاص بدن. البته حتما باید کامل بخونیدش.

افرادی بودن که بالای ۲۵ سال مبتلا بودن و با خوندن کامل این کتاب، ترک کردن.

کتابش رو هم میتونید از کتابفروشی‌ها بخرید، یا کتاب صوتیش رو از طاقچه بخرید و...

📌📌من کتابش رو ندارم

این پیام رو بفرستید برای هرکسی که درگیره و سلامتیش براتون مهمه🤍🚬

‌ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
2024/12/26 05:54:38
Back to Top
HTML Embed Code: