Telegram Web Link
پروفایل حسینی|خاستگاری
ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
سنگریزه توی کفشمون باشه نمیتونیم راه بریم توی حالت عادی....
پاهای ۹۰% زائرا تاول میزنه ، ادامه میدن و از درد لذت هم میبرن...
مصائب عاشقی با هیچ منطقی توجیه نمیشه
هرچی بیشتر عمود ها رو جلوتر میری ، عطشِ رسیدن به ارباب بیشتر میشه ...

ازشوق‌وصال‌تو‌،خواب‌ندارم
من‌دردوجهان‌،غیرتوارباب‌ندارم



ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
خدا خیرشون بده
در دمای ۴۵ درجه ساعت سه بعدازظهر
بستنی میدن.

جاتون خالی😋
‌ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
بخوان‌دعای‌فرج‌را؛ دعااثردارد . . .

ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خادم کوچولوی امام حسین :)

‌ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
فقط اونجا که با شمشیر ، کلت کمری ، بیل و چوب جلوی راهتو میگیرن و تهدیدت میکنن تا بری داخل موکبشون و بعدش با اوج محبت باهات رفتار میکنن و خستگی از جونت میگیرن❤️🤍
قهوه جوش بسیار در مسیر دیده میشه در اندازه‌های مختلف.
اما این دیگه نوبر بود😍

‌ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
همه همراهان به دلایل منطقی باید زودتر میرسیدن کربلا و با ماشین رفتن دیشب...
موندیم منو خانومو خواهرزاده مهربونم...
چندساعت پیش خواهرزادم هم مجبور بود بره کربلا و من مونده بودم چیکار کنم
نه میتونستم بیخیال علاقه قلبیمو سختی راه بشم و باهاشون برم
نه دلم میومد خانوممو پا به پای خودم سختی بدم تا کربلا
نه میتونستم بعدا تنها با غریبه ها راهی کربلا کنمش...

جونم به فدات مولا
هم سختی کشیدی
هم خانوادت عذاب کشیدن
هم همسفر یه مشت حرومی شدند...💔
روضه کنار مشایه
از اینجای مسیر که خستگی و درد همه اندام هامو گرفته تا خود کربلا تک تک قدم هام نذر عاقبت بخیری تک تک شما البته به شرط لیاقت🤍
تا قبل از اینکه اربعین اومدنم قطعی بشه ، با مداحی "اصلا می‌شنوی این صدامو" حسین ستوده روزهامو سر کردم ...

اما الان که در مسیر قدم میزنم ، مداحی "شنیدی آخرش صدامو" رو پلی کردم و قدم میزنم ...


این دوتا مداحی فوق‌العاده‌‌س :)❤️‍🔥
رسیدم به موکب واقعیت مجازی حادثه کربلا...
عمود ۷۸۲
پارسالم اومدم
هرکی میومد بیرون نمیتونست خودش رو کنترل کنه...
با مسئولش صحبت کردم فیلم میگیرم آپلود میکنم
کیفیت کمه ببخشید
کربلا، ۸ کیلومتر...

‌ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
رسیدم کربلا الحمدالله...

از خدا میخوام فاصله‌ت با حرم ارباب فقط انقدر👌 باشه

‌ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
الی حرم الامام الحسین(ع)

‌ʝoɨŋ ➻ @Profile_MS
دیشب داخل موکبی درحال استراحت بودم ، از اونجایی که عرب ها یکسره کولرهاشون روشنِ و اصلا خاموشش نمی‌کنن ؛ شبا حدودایِ اذون صبح هوا یجوری میشه که حتما باید پتو داشته باشی و بدون پتو قطعا سرما می‌خوری ...


ساعت ۵,۳۰ صبح می‌خواستیم ادامه مسیر رو بریم ، بیدار که شدم دیدم یک پسر سه چهار ساله عرب دور خودش پیچیده از سرما و هیچی هم نداره 😞

منم دلم سوخت براش و پتویی که رو خودم بود رو رفتم انداختم روش ...
پروفایل حسینی|خاستگاری
دیشب داخل موکبی درحال استراحت بودم ، از اونجایی که عرب ها یکسره کولرهاشون روشنِ و اصلا خاموشش نمی‌کنن ؛ شبا حدودایِ اذون صبح هوا یجوری میشه که حتما باید پتو داشته باشی و بدون پتو قطعا سرما می‌خوری ... ساعت ۵,۳۰ صبح می‌خواستیم ادامه مسیر رو بریم ، بیدار که…
بعد که اینکار رو انجام دادم ، دیدم یه پسر عرب با مثلا حدود ۳۰ سال اومد سمتم 😐 ...

نزدیک کوله‌م شدم تا کوله‌ام رو بردارم و ادامه مسیر رو برم ، دیدم که زودتر از من کوله‌م رو برداشت !!!

با خودم گفتم ، کار من اشتباه بوده که اینکار رو داره می‌کنه ؟

بعداز چند ثانیه دیدم ، کوله رو به من داد و ازم کلی تشکر کرد و بغلم کرد ...

فهمیدم که داداشش بوده ...

اصلا توقع همچین رفتاری رو نداشتم 🤍
2024/12/25 17:14:52
Back to Top
HTML Embed Code: