Telegram Web Link
زن چیست مرد کیست.pdf
1 MB
به نظر می رسد که مردان و زنان همیشه به روش های کاملا متفاوتی فکر می کنند، از مکالمه و ارتباط گرفته تا بازی و ابزار. اما آیا این تفاوت‌ها توسط جامعه ایجاد می‌شود، یا ذهن ما به گونه‌ای آماده است که مغز زنان به سمت تعامل و مردان به سمت سازمان‌دهی گرایش دارد؟

📕 زن چیست مرد کیست
✍🏻 #سایمون_بارون_کوهن

📚 @PDFsCom
نزدیک به زمین زندگی کنید.
همواره ساده بیندیشید.
در مشاجرات، عادل و بخشنده باشید.
در حکومت، سعی در فرمانروایی و سلطه نداشته باشید.
در کار، آن چیزی را انجام دهید که از آن لذت می‌برید.
در زندگی خانوادگی، همیشه در دسترس و حاضر باشید.

وقتی از اینکه خودتان هستید خوشنودید
و از رقابت و مقایسه دست کشیدید،
همگان به شما احترام می‌گذارند.

📕 تائوت چینگ
✍🏻 #لائو_تزو

📚 @PDFsCom
💎 ایردراپ های مورد تایید رسانه‌ی ما

🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩
Dogs🐶
Major⭐️
vertus🌐
Hamster Kombat🐹
TimeFarm🪙
CEX🪙
Blum🍀
rocky 🤑
pixelversexyz🪙
MemeFi🪙
Tap Swap🪙
Yescoin🤩
Wormfare🖐

❤️💙💚🩷🩶🩵💛💜
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
بودنت هر جا یه زمانی داره و زمانِ بودنِ من ، رو به پایان بود.
با خودم فکر میکردم اگه از این شهر برم هیچ والی دلش برام تنگ نمیشه اما اگه نرم دلم برای خودم تنگ میشه. با تمام وحشتم از رفتن، اینجا-تو شهری که هیچ‌کس صدامو نمیشنوه- دارم غرق میشم. باید برم. شاید اینجوری صدامو پیدا کنم.

📕 سفر کوانتومی وال تنها
✍🏻 #ایمان_سرورپور

📚 @PDFsCom
عشق، یک عکس یادگاری نیست.
عشق، محصولِ ترس از تنها ماندن نیست.
عشق، فرزند اضطراب نیست.
عشق، آویختنِ بارانی به نخستین میخی که دستمان به آن میرسد نیست.
عشق، یک تَوَهُّم بازیگوشانه‌ی تَن گرایانه نیست.

عشق، گرانبهاترین کالای مصرفی جهان است.
یک کاسه آبِ خنک، برای تشنه‌ی همیشه تشنه.

📕 یک عاشقانه ی آرام
✍🏻#نادر_ابراهیمی

📚 @PDFsCom
ته پياز و رنده رو پرت کردم توي سينک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در يخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ريختم توی ماهيتابه و اولين کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه، براي خودش جلز جلز خفيفی کرد که زنگ در رو زدند...
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتيم...
بابام می‌گفت: نون خوب خيلي مهمه! من که بازنشسته‌ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم ميگيرم. در می‌زد و نون رو همون دم در می‌داد و می‌رفت. هيچ‌وقت هم بالا نمی‌اومد. هيچ‌وقت. دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دويد توی راه پله. پدرم را خيلی دوست داشت. کلاً پدرم از اون جور آدم‌هاست که بيشتر آدم‌ها دوستش دارند، اين البته زياد شامل مادرم نمی‌شود...
صدای شوهرم از توي راه پله مي‌اومد که به اصرار تعارف می‌کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می‌کرد بالا. برای يک لحظه خشکم زد...
آخه می‌دونید، ما خانواده‌ی سرد و نچسبی هستيم. همديگه رو نمی‌بوسيم، بغل نمی‌کنيم، قربون صدقه هم نمی‌ريم و از همه مهم‌تر سرزده و بدون دعوت جایی نمی‌ريم. اما خانواده‌ی شوهرم اينجوری نبودن، در مي‌زدند و ميامدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف مي‌زدند؛ قربون صدقه هم مي‌رفتند و قبيله‌ای بودند. برای همين هم شوهرم نمي‌فهميد که کاری که داشت مي‌کرد مغاير اصول تربيتي من بود و هي اصرار مي‌کرد، اصرار مي‌کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلاً خوشحال نشدم...
خونه نا مرتب بود؛ خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توي يخچال ميوه نداشتيم...
چيزهايي که الان وقتي فکرش را مي‌کنم خنده‌دار به نظر مياد اما اون روز لعنتي خيلي مهم به نظر مي‌رسيد! شوهرم توي آشپزخونه اومد تا براي مهمان‌ها چاي بريزد و اخم‌هاي درهم رفته‌ي من رو ديد. پرسيدم: براي چي اين قدر اصرار کردي؟ گفت: خوب ديدم کتلت داريم گفتم با هم بخوريم. گفتم: ولي من اين کتلت‌ها رو براي فردا هم درست مي‌کردم. گفت: حالا مگه چي شده؟ گفتم: چيزي نيست ؟؟؟!!!
درِ يخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگي رو با عصبانيت بيرون آوردم و زير آب گرفتم. پدرم سرش رو توي آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشيد که مزاحمت شديم. ميخواي نونها رو برات بِبُرَم؟ تازه يادم افتاد که حتي بهشون سلام هم نکرده بودم! پدر و مادرم تمام شب عين دو تا جوجه کوچولو روي مبل کز کرده بودند. وقتي شام آماده شد، پدرم يک کتلت بيشتر بر نداشت. مادرم به بهانه‌ي گياه خواري چند قاشق سالاد کنار بشقابش ريخت و بازي بازي کرد. خورده و نخورده خداحافظي کردند و رفتند و اين داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت...
پدر و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پيش براي خودم کتلت درست مي‌کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت: نکنه وقتي با شوهرم حرف مي‌زدم پدرم صحبت‌هاي ما را شنيده بود؟ نکنه براي همين شام نخورد؟ از تصورش مهره‌هاي پشتم تير مي‌کشد و دردي مثل دشنه در دلم مي‌نشيند. راستي چرا هيچ‌وقت براي اون نون سنگک‌ها ازش تشکر نکردم؟ آخرين کتلت رو از روي ماهيتابه بر مي‌دارم. يک قطره روغن مي‌چکد توي ظرف و جلز محزوني مي‌کند. واقعاً چهار تا کتلت چه اهميتي داشت؟!
حقيقت مثل يک تکه آجر توي صورتم مي‌خورد: "من آدم زمختي هستم" زمختي يعني: ندانستن قدر لحظه‌ها، يعني نفهميدن اهميت چيزها، يعني توجه به جزييات احمقانه و نديدن مهم‌ترين‌ها. حالا ديگه چه اهميتي داشت وسط آشپزخانه‌ي خالي، چنگال به دست کنار ماهيتابه‌اي که بوي کتلت مي‌داد، آه بکشم؟
آخ. لعنتي، چقدر دلم تنگ شده براشون؛ فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو مي‌آمدند، ديگه چه اهميتي داشت خونه تميز بود يا نه... ميوه داشتيم يا نه... چرا می‌خواستم همه‌چی کافی باشه بعد مهمون بیاد؟ همه‌چيز کافي بود: من بودم و بوي عطر روسري مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست مي‌گفت که: نون خوب خيلي مهمه..
من اين روزها هر قدر بخوام مي‌تونم کتلت درست کنم، اما کسي زنگ اين در را نخواهد زد، کسي که توي دست‌هاش نون سنگک گرم و تازه و بي‌منتي بود که بوي مهربوني مي‌داد. اما ديگه چه اهميتي دارد؟ چيزهايي هست که وقتي از دستش دادي اهميتشو مي‌فهمي...!
زُمُخت نباشیم
زمختي يعني: ندانستن قدر لحظه‌ها، يعني نفهميدن اهميت چيزها، يعني توجه به جزييات احمقانه و نديدن مهم‌ترين‌ها.

#تهمينه_ميلانى
📚 @PDFsCom
آن‌چه از دست رفته است برنخواهد گشت. این‌جا، درون این حقیقت، هیچ‌چیزِ زیبایی وجود ندارد.
پذیرشْ مهم‌ترین چیز است.
درد دارید. دردتان بهتر نمی‌شود.

📕 عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست
✍🏻 #مگان_دیواین

📚 @PDFsCom
از بدی، بدی به وجود میاد و بزرگ می‌شه و تغییر ماهیت می‌ده. برای همین گاهی نمی‌تونی ببینی که بدیِ توی دنیا از بدی توی خونه‌ی خودت شروع شده...

📕 خانه روان
✍🏻 #یا_جسی

📚 @PDFsCom
حكايت امروز جامعه ما ...

معلمی با خواهر سرایدار مدرسه ازدواج کرد گاهی اوقات معلم غیبت می کرد از سرایدار که برادر زنش بود می خواست بجایش به کلاس برود اینقدر این کار تکرار شد که سرایدار تقریبا شده بود آقا معلم.
بعد از مدتی آقا معلم شد رئیس آموزش و پرورش و برادر خانمش را به مدیریت مدرسه منصوب کرد، بعد از مدتی معلم داستان ما شد مدیر کل استان و برادر خانمش را به ریاست آموزش و پرورش منصوب کرد، چندی گذشت و از مقام مدیر کلی شد وزیر آموزش و پرورش و برادر خانمش را به مدیر کلی منصوب کرد.
چندی گذشت و وزیر آموزش و پرورش دستور تحقیق و تفحص در باره مدارک تحصیلی کارکنان و مدیران را صادر کرد و سرایدار که مدرک ابتدائی بیشتر نداشت آشفته شد و به شوهر خواهرش زنگ زد و گفت: چکار می کنی؟ تو که می دانی من چند کلاس ابتدائی بیشتر ندارم و اگر این دستور را اجرا کنی بدبخت می شوم.
شوهر خواهر گفت: احمق نگران نباش، من شما را به ریاست هیئت تحقیق و تفحص منصوب کرده ام.

📚 @PDFsCom
شازده کوچولو: به نظر میرسه آدم چیزای زیادی برای خوشبخت بودن لازم داره.
گفتم: نه اینطور نیست. خوشبختی از بودن میاد نه از داشتن؛ از تقدیر و قدردانی بابت هر آنچه الان داری، نه عجله برای بدست آوردن چیزایی که نداری.
آسون‌ترین و مستقیم‌ترین راهِ خوشبختی خوشحال کردن آدم‌هایی هست که در اطرافمون هستن. عشق رو باید با عشق ورزیدن یاد گرفت. همه‌ی ما توانایی عشق ورزیدن داریم، حتی با یه لبخند، چون این‌کار به همون اندازه به خود ما انرژی میده که به کسی که بهش لبخند زدیم.

📕 بازگشت شازده‌پسر
✍🏻 #الخاندرو_گیلرمو_روئمز

📚 @PDFsCom
شبی که ناصرالدین شاه در مسکو اقامت داشت مصادف شده بود با تاسوعای حسینی، ولی شاه مدعی دین به جای شرکت در مراسم تاسوعا به پیشنهاد شهردار مسکو آن شب به شرابخواری پرداختند!
فردای اون روز هم برای جبران گناهان شب گذشته سجاده پهن کردن و مشغول عبادت شدن. ولی بعد از نماز ظهر دوباره شراب نوشیدن و حیله شرعی شاه هم این بود که آب مسکو بدمزه‌ست و قابل نوشیدن نیست. خدا قوت ای شاه شهید

🗞 برگرفته از روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه

📚 @PDFsCom
4 اشتباه رایج در روایت وقایع عاشورا:
#استاد_مرتضی_مطهری

اشتباه اول:
اوج عزاداری امام حسین(ع) ده روز اول ماه محرم الحرام است. بین سخنرانان و مداحان، مشهور است که هر شب را به یکی از شهدای کربلا اختصاص دهند؛ مثلاً شب سوم برای حضرت رقیه و شب هفتم را برای حضرت علی اصغر(ع) سوگواری می کنند و تاسوعا را نیز به حضرت عباس(ع) اختصاص می دهند. همین قرار داد بین مداحان و منبری ها باعث شده است که عده ای گمان کنند، حضرت رقیه روز سوم محرم به شهادت رسیده است و از همه بدتر اینکه گمان می کنندحضرت ابالفضل(ع) در روز تاسوعا به شهادت رسیده است.

اما حقیقت این است که تمام شهدای کربلا در روز عاشورا به شهادت رسیده اند و حضرات اباالفضل، علی اکبر و علی اصغر همه قبل از امام حسین(ع) و در روز عاشورا در پیکار با سپاه عمر سعد کشته شده اند. حضرت رقیه(س) نیز پس از شهادت پدرش در شام از دنیا رفته است.

اشتباه دوم:

باور عمومی این است که حضرت حسین بن علی(ع) و اهل بیت و اصحابش سه شبانه روز آب ننوشیدند و سپس تشنه کام به مقابله با دشمن رفته اند؛ اما حقیقت این است که عمر سعد سه روز قبل از عاشورا عمروبن حجاج را با پانصد سوار فرستاد تا کنار شریعه فرود آیند و میان یاران حسین و آب فاصله اندازند. اما این به این معنی نیست که هیچ ذخیره آبی در خیمه ها نبوده است.

در کتاب ارشاد نوشته شیخ مفید(ره) آمده است: « در شب عاشورا زینب...دست بر گریبان برده...و بیهوش بر زمین افتاد. حسین(ع) برخاسته آب بر روی خواهر پاشید و...» این نقل معتبر نشان می دهد که تا شب عاشورا هنوز آب در خیمه ها بوده واصل تشنه کامی به روز عاشورا، گرمی هوا و شدت مبارزه مربوط است.

شیخ عباس قمی(ره) در منتهی الامال می گوید: «شب عاشورا امام حسین(ع)، حضرت علی اکبر(ع)را با سی سوار و بیست پیاده فرستاد که چند مشک آب آورند و اهل بیت و اصحاب خود را فرمود که از این آب بیاشامید، آخر توشه شماست و وضو بسازید و غسل کنید.»

اشتباه سوم:
یکی از معروف ترین تحریف ها ماجرای حضرت لیلی مادر حضرت علی اکبر(ع) است وچه روضه ها که در این زمینه خوانده نمی شود؛ در روضه ها ذکر می شود که حضرت علی اکبر قبل از رفتن به میدان با مادرش چه نجواهایی می کرد، یا اینکه حضرت لیلی در خیمه ها رفته و در آنجا دعا کرده که خداوند حضرت علی اکبر را سالم برگرداند که متأسفانه این موضوع محور بعضی تعزیه ها نیز شده است.

اما حقیقت این است که اصلاً لیلایی در کربلا نبوده است؛ البته لیلی مادر حضرت علی اکبر(ع) هست؛ اما حتی یک مورخ هم به حضور آن حضرت در کربلا و روز عاشورا گواهی نمی دهد. (به نقل از حماسه حسینی،جلد۱،مرتضی مطهری)

اشتباه چهارم:
مطلب بعدی مربوط به حضرت علی اکبر(ع) این است که آن حضرت قبل از رفتن به معرکه جنگ از پدر رخصت خواست و آن حضرت اذن میدان نداده اند و مثلاً فرموده اند که تو هنوز جوانی و حیف است که از دست بروی و چه اشعار و تعزیه ها که پیرامون آن نساخته ایم؛ اما حقیقت این است که تمام مورخین نوشته اند، هر کس از امام حسین(ع) اذن میدان می خواست، اگر می شد حضرت برایشان عذری می آورد ولی در مورد جناب علی اکبر گفته اند: «فاستأذن اباه،فأذن له» یعنی تا اجازه خواست گفت برو.

📚 @PDFsCom
چه کسی داور است؟
لباس سپید را ایرانی‌ها برای عروسی می‌پوشند و هندی‌ها برای عزا، من باید چه لباسی بپوشم؟!
تمام استنباط ما از درستی و نادرستی چیزها مشروط است. ماشینی هستیم که از کودکی برنامه‌ریزی‌اش می‌کنند برای آن‌که جهان را آن‌طور ببیند که بزرگترها خواسته‌اند...!
با این‌همه، ما معتقدیم که عقل داریم و قادریم خوب را از بد جدا کنیم‌.
پس من کِی باید جهان را آن‌گونه ببینم که هست؟ و مگر ما چند بار به دنیا می‌آییم...؟!

📕 چاه بابل
✍🏻 #رضا_قاسمی

📚 @PDFsCom
انسان ها از رابطه بوجود می آیند
در رابطه رشد می کنند
در رابطه آسیب می بینند
و در رابطه ترمیم می شوند.
همه چیز به رابطه ها مربوط است!

📕 انسان موجودی یک روزه
✍🏻 #اروین_یالوم

📚 @PDFsCom
بسیاری از مردم به هنگام گفتگو کلماتی مخرب را ادا میکنند مثل: مریضم، ورشکست شدم، جانم به لبم رسید، بد شانسم و ...
به یاد داشته باشید، از سخنان تو، بر تو حکم خواهد شد.
کلامتان بی اثر باز نخواهد گشت و آنچه را برزبان رانده اید به جا خواهید آورد.

📕 چهار اثر
✍🏻 #اسکاول_شین

📚 @PDFsCom
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وفاداری سبکِ آدم حسابی‌هاست.

📚 @PDFsCom
به خواب رفتنم مثل جان کندن شده اما بدتر از آن زمانی است که از خواب بیدار می شوم، دوباره همان دنیای تیره و تار، حس تاسف از بودن دوباره، از این که هنوز زنده ام. انگار یک نفر روی سینه ام نشسته و دو دستی گلویم را فشار می دهد. اما افسوس که من برای زنده ماندن و فرار از مرگ، همچنان به این زندگی چسبیده ام.

📕 افسانه سیزیف
✍🏻 #آلبر_کامو

📚 @PDFsCom
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
از خون جوانان وطن لاله دمیده

+ قبل از داشتن شور حسینی شعور حسینی داشته باشید 🖤

📚 @PDFsCom
چه بخوایم چه نخوایم بلوم و ورتوس مطمئن ترین پروژه ای هست که میدونیم پول خواهد شد. چون مدیران سابق بایننس پشتش هستند، هم سرمایه ش رو دارن هم حامی دارن و هم اینکاره هستن:

🌐 @Vertus_App_bot
🤑 @BlumCryptoBot
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یه جایی از کتاب «تکه‌هایی از یک کل منسجم» خیلی قشنگ میگه:
"تلاش زیادی نکنیم که تصویر بی‌نقصی از خودمان به دیگران نشان دهیم. اجازه ندهیم که آدم‌ها از ما بت بسازند. در هر رابطه‌ای که تبدیل به بت شدید، منتظر آن روزی باشید که به دست همان فرد شکسته شوید."

پنهون کردن خود واقعی‌مون و نقاب بی‌نقصی رو به چهره زدن، افرادی رو به ما جذب می‌کنه دنبال اون خود‌پوشالی هستن، دیر یا زود نقاب که بیفته و خودواقعیمون نمایان بشه، احتمالا دیگه خبری از اون احساس خوشایند اولیه نیست... چون فرد دلبسته اون نقاب شده نه ما!
اینکه به دنبال نسخه‌های بهتر از خودمون باشیم عالیه! منتهی باز این نسخه‌ی بهتر باید ناشی از خط فکری خودمون باشه نه دیگران. به هویت‌مون چوب حراج نزنیم!🤍🌱

📚 @PDFsCom
2024/09/30 08:17:33
Back to Top
HTML Embed Code: