Telegram Web Link
شاید تعجب کنی از حرف من، اما به عقیده من بیشتر مردم، بیشتر وقت ها دروغ می گویند. نه بیشتر مردم، که همه مردم همه وقت ها دروغ میگویند! فقط وقتهایی که تنها هستند، ممکن است راست هم بگویند. اما به ندرت! چون آدمی وقتی هم که تنها میشود، تنهاییش پر است از دروغهایی که در میان جماعت و با دیگران گفته بوده. حق هم دارد که دروغ بگوید. چون که حقیقت آدم را دیوانه می‌کند!

📕 کلیدر
✍🏻 #محمود_دولت‌_آبادی

📚 @PDFsCom
اهمیت‌ دادن بیش از اندازه به نظر دیگران، جنونی است که بر همهٔ مردم حاکم است. این جنون چه در سرشت ما ریشه داشته باشد، چه حاصل جامعه و تمدن باشد، به‌هرحال بر همهٔ کردار و رفتار ما تأثیر بیش از اندازه می‌گذارد و دشمن نیک‌بختیِ ما است.

📕 در باب حکمت زندگی
✍🏻 #آرتور_شوپنهاور

📚 @PDFsCom
تفاوت فرهنگی دو جامعه.

این دو تصویر آنقدر گویا هستند که نیاز به هیچ شرح بیشتری ندارد. اما نمی‌توان از کنار این دو تصویر عجیب و پر از مفهوم به سادگی گذشت.

تصویر بالا کودکانی را در حال نواختن موسیقی نشان می‌دهد، که این را قطعاً همه شما می‌دانید بچه‌هایی که در این محافلِ فرهنگی رشد می‌کنند انسان‌هایی شفیق بار می‌آیند که دنیا را جز برای دوست داشتن نمی‌خواهند.

و تصویر پایین بچه‌هایی را نشان می‌دهد که در دست آنها به‌جای قلم و دفتر تفنگ گذاشته‌اند، تا کشتن را به‌آنها بیاموزند.

انسانهایی مسخ شده و فاقد تعقل که فکر می‌کنند تنها عقیدهٔ آنها حقیقت مطلق است.

📚 @PDFsCom
موشی افسار شتری را گرفت و به راه افتاد. شتر به دلیل طبع آرامی که داشت با وی همراه شد ولی در باطن منتظر فرصتی بود تا خطای موش را به وی گوش زد کند. این دو به راه ادامه دادند تا به کنار رودخانه ای رسیدند.
موش از حرکت باز ایستاد و شتر از او پرسید:
«چرا ایستاده ای تو رهبر و پیشاهنگ من هستی؟»
موش گفت: «این رودخانه خیلی عمیق است.»
شتر پایش را در آب نهاد و رو به موش گفت: «عمق این آب فقط تا زانوست.»
موش گفت: «میان زانوی من و تو فرق بسیار است.»
شتر پاسخ داد: «تو نیز از این پس رهبری موشانی چون خود را بر عهده گیر.»

چون پیمبر نیستی پس رو براه
تا رسی از چاه روزی سوی جاه
تو رعیت باش گر سلطان نیی
خود مران چون مرد کشتی بان نیی

📕 مثنوى معنوی

📚 @PDFsCom
وقتی اتفاق وحشتناکی روی می‌دهد، واکنش طبیعی‌مان این است که می‌پرسیم: «چرا من؟ مگه چی‌کار کردم که مستحق چنین اتفاقی‌ام؟» به طور کلی، هر قدر جوان‌تر باشیم، یا هرچه تجربه‌ی بدتری داشته باشیم، طبیعتاً بیش‌تر خودمان را به خاطر دردی که داریم سرزنش می‌کنیم. احساس می‌کنیم مشکلی ذاتی باعث گیرافتادن ما در چنین وضعیتی شده است. مهمترین قدم برای تعبیر معنای دردمان، درک این نکته است که درد ربطی به استحقاق ندارد. درد بازی با مجموع صفر نیست. اگر فردی به ما آسیبی برساند، آسیب‌رساندنِ متقابل دردی را دوا نمی‌کند.
در حقیقت، درد عکس این است. درد مسری است. مثل ویروس است. هرچه بیش‌تر آسیب ببینیم، تمایل بیشتری برای آسیب بیش‌تر به خودمان و آسیب بیش‌تر به دیگران پیدا می‌کنیم. از کوتاهی‌هایی که خودمان متوجه‌شان می‌شویم، برای توجیه رفتارهای مخربِ بیش‌تری در قبال خود و اطرافیان‌مان استفاده می‌کنیم.

📕 عشق کافی نیست
✍🏻 #مارک_منسن

📚 @PDFsCom
چقدر از خودم، از همه چیز به دور افتاده‌ام!

#فرانتس_کافکا

📚 @PDFsCom
این کتاب‌ها رو بخون چون بهت یاد می‌دن چطوری زندگیت رو تو موقعیت‌های مختلف نجات بدی و به خودت کمک کنی!

- برایت چه اتفاقی افتاد، اوپرا وینفری
- افسردگی نهفته اثر مارگارت رابینسون رادرفورد
- شکست عشقی اثر ریچارد بی راس
- محکم در آغوشم بگیر اثر سو جانسن
- قدرت شروع ناقص اثر جیمز کلیر
- مهربانی با خود اثر تیم دزموند
- زندگی خود را دوباره بیافرینید اثر جِفری ای. یانگ
- جرات داشته باش اثر فردریک فانژه

📚 @PDFsCom
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر قضاوت نادرستی درباره‌ی کسی بکنم، جهان همه ‌ی تلاشش را می‌کند تا مرا در شرایط او قرار دهد تا به من ثابت کند در تاریکی همه ی ما شبیه یکدیگریم.

📕 جنایت و مکافات
✍🏻 #دایستایوفسکی

📚 @PDFsCom
‌این جملات عاشقانه ی البر کامو واقعا محشره، مخصوصا اونجا که میگه:
"مراقب ما باش…"
و امضای تهش:
"ناتوان از کَنده شدن از تو… "
چه چیزی قشنگتر از داشتن کسیه که مراقب هردوتون باشه و تو نتونی ازش کَنده بشی:

"عشق عزیز من، به چهره‌ی شادابت فکر می‌کنم و این نیروی واقعی و امید من است. مراقبِ ما باش. خودت را زیبا، روشن، قوی حفظ کن. خودت را برای خوشبختی آماده کن. این یگانه‌ وظیفه‌ای‌ست که ما داریم. دیگر مرا هرگز از زندگیت بیرون نکن. بپذیر، نه آن‌طور که تقدیری محتوم را پذیرا می‌شویم؛
مرا آن‌طور بپذیرم که انسانی را می‌پذیریم با همه‌ی ضعف‌ها و قوت‌هایش. منتظرم بمان. همه‌چیز را از نو می‌سازم. خودم را. عشقمان را، میان دست‌های تو در امتدادِ این فراق. با کورترین اعتمادها‌.
‌مأیوس می‌بوسمت.

📕 ناتوان از کنده‌شدن از تو
✍🏻 #آلبر_کامو

📚 @PDFsCom
معرفی بهترین ایرداپ هایی که براتون پول میشن :


چه بخوایم چه نخوایم بلوم مطمئن ترین پروژه ای هست که میدونیم پول خواهد شد. چون مدیران سابق بایننس پشتش هستند، هم سرمایه ش رو دارن هم حامی دارن و هم اینکاره هستن:
🤑 @BlumCryptoBot

تایم فارم تیم ثروتمندی داره و قطعا قیمت بسیار خوبی خواهد گرفت. اگر به هر دلیلی جدیش نگرفتی الان شروع کن:
🎮 @TimeFarmCryptoBot

ربات کرم وحشی دارای تیک آبی تلگرام فقط سیزده روز تا پایانش مونده:
🫥@wormfare_slap_bot

راکی ربیت تیک آبی توییتر رو گرفت و بزودی تیک آبی تلگرام رو هم میگیره. تعداد کاربران راکی ربیت در یک روز بیش از یک میلیون نفر افزایش یافت! چنان قابلیت پیشرفتی تو این بازی میبینم که تو هیچ بازی نمیبینم:
🍓 @rocky_rabbit_bot

ممفی به دلیل جذب سرمایه بالا و تیم قوی بیشتر از همستر و تپ سواپ سود خواهد داد از من گفتن :
🪙 @memefi_coin_bot
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
افرادی هم هستند که مزدور صفت به دنیا آمده‌اند. اینها هیچ خوبی‌ای در حق دوستان و خانواده شان نمیکنند.

در حالی که با خدمت به غریبه‌ها، خودستایی‌ شان ارضا می شود (غریبه پرست هستند)

هر چقدر کانون عواطف‌شان به ایشان نزدیک‌تر باشد، کمتر محبت میکنند؛ هر چقدر دورتر باشد، علاقه و توجه بیشتری نشان میدهند.

📕 باباگوریو
✍🏻 #اونوره_دوبالزاک

📚 @PDFsCom
بسیاری از مردم به هنگام گفتگو کلماتی مخرب را ادا میکنند مثل: مریضم، ورشکست شدم، جانم به لبم رسید، بد شانسم و ...
به یاد داشته باشید، از سخنان تو، بر تو حکم خواهد شد.
کلامتان بی اثر باز نخواهد گشت و آنچه را برزبان رانده اید به جا خواهید آورد.

📕 چهار اثر
✍🏻 #اسکاول_شین

📚 @PDFsCom
پدرم دلواپسِ آینده‌ی خواهرم است، اما حتی یک‌بار هم اتفاق نیفتاده که با هم به کافی شاپ بروند، در خیابان قدم بزنند و گاهی بلند بلند بخندند.

خواهرم نگران فشار خون پدرم است؛اما حتي يك بار هم نشده خواسته هايش را به تعويق بيندازد تا پدر كمي احساس آرامش كند.

مادرم با فکرِ خوشبختیِ من خوابش نمی‌برد. اما حتی یک‌بار هم نشده که با من در موردِ خوشبختی‌ام صحبت کند و بپرسد: فرزندم چه چیزی تو را خوشحال‌ می‌کند؟

من با فکرِ رنج و سختیِ مادرم از خواب بیدار می‌شوم. اما حتی یک‌بار هم نشده که دستش را بگیرم، با او به سینما بروم، با هم تخمه بشکنیم، فیلم ببینیم و کمی به او آرامش بدهم.

ما از نسلِ آدم‌های بلاتکلیف هستیم.
از یک‌طرف در خلوتِ خود، دلمان برای این و آن تنگ می‌شود،
از طرف دیگر، وقتی به هم می‌رسیم، لال‌مانی می‌گیریم!
انگار نیرویی نامرئی، فراتر از ما وجود دارد که دهانمان را بسته تا مبادا چیزی در مورد احساس مان بگوئیم!
راستی چرا؟!

📚 @PDFsCom
تا زمانی که تودۀ مردم برای بهبود حال یکدیگر احساس مسئولیت نمی‌کنند در آن جامعه هرگز عدالت اجتماعی تحقق نخواهد یافت!!

کشور ما زمانی پیشرفته خواهد شد که مردم در این زمینه آموزش ببینند...

📚 @PDFsCom
دوست‌داشتنِ یک آدم جذاب و کامل، کار مشکلی نیست! چنین عشقی چیزی نیست جز عکس‌العمل ناچیزی که خود به‌ خود در مقابل زیبایی "که خود اتفاقی است" پدیدار می‌شود...

اما عشقِ واقعی دقیقاً می‌خواهد از موجودی ناکامل، محبوبی را بیافریند که بیشتر وجودی انسانی است تا وجودی ناکامل...

📕 زندگی جای دیگریست
✍🏻 #میلان_کوندرا

📚 @PDFsCom
آدم یکبار که بیشتر عمر نمی‌کند، یکبار هم بیشتر نمی‌میرد. خب، پس مرگ یک بار شیون هم یک بار! جای آنکه بی‌حرف و بی‌صدا مثل خر زیر بار بترکیم، بگذار در حالی که داریم برای حق زندگی‌مان می‌جنگیم بمیریم

📕 پا برهنه‌ها
✍🏻 #زاهاریا_استانکو

📚 @PDFsCom
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.

به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت!

همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند! حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.

حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم، در یک شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حقّ این باران و رحمتت، مرا حاکم نیشابور کن! و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم، هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟!

یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این هم قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی! فقط می خواستم بدانی که برای خدا، حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد!

"نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ" : "بندگانم را آگاه کن که من بخشنده‌ ی مهــــربانم !"
این ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا بخواه، و زیاد هم بخواه. خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست و به خواسته ات ایمان داشته باش

📚 @PDFsCom
اینجا قدیمی‌ترین کتابفروشی تهران است!

کتاب فروشی اسلامیه که ۱۵۰ سال قدمت دارد از دوره قاجار تا به امروز در تهران پابرجاست‌. مالکیت آن با خاندان کتابچی و به عنوان قدیمی ترین کتاب فروشی پابرجای تهران شناخته می شود. این حجم از استواری واقعا تحسین داره

📚 @PDFsCom
تنهایی از آن نیست که آدم کسانی را در اطراف نداشته باشد.
از این است که آدم نتواند چیزهایی را منتقل کند که مهم میپندارد.
از این است که آدم صاحب عقایدی باشد،
که برای دیگران پذیرفتنی نیست.
اگر انسانی بیش از دیگران بداند، تنها میشود.

📕 کتاب سرخ
✍🏻 #کارل_گوستاو_یونگ

📚 @PDFsCom
از تيمورلنگ سوال کردند كه:
چگونه امنيتی در كشور پهناور خود
ايجاد نمودی
كه وقتی زنی با طبقی از جواهرات
طول كشور را طی می‌كند
كسی به او تعرضی نکرده و جسارتی نمی‌كند؟

در جواب
جمله كوتاه ولی با تاملی می‌گويد:
در هر شهری که دزدی ديدم
گردن داروغه را زدم
چون یا دزد و داروغه هم دست بوده اند
یا داروغه در خواب...

📕 تیمور جهان گشا
✍🏻 #بریون_مارسل

📚 @PDFsCom
2024/10/01 22:22:01
Back to Top
HTML Embed Code: