ما از ترس طرد شدن مدعی شدیم کسی هستیم که نبودیم. ترس از طرد شدن تبدیل به ترس از مطلوب نبودن شد. سرانجام ما به کسی تبدیل شدیم که در حقیقت نیستیم. تبدیل به رونوشتی شدیم از باورهای مادر، پدر، جامعه و مذهب.
📕 چهار میثاق
✍🏻 #دون_میگوئل_روئیز
📚 @PDFsCom
📕 چهار میثاق
✍🏻 #دون_میگوئل_روئیز
📚 @PDFsCom
وقتی که الاغ شدم!
تابستان سال ۱۳۸۹ بود. در حال رانندگی بودم حواسم نبود. یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت هی الاغ حواست کجاست. همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمز ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم. شیشههای هر دو تامون پائین بود.
یواشکی از کنار چشماش به من نگاه میکرد. منم مستقیم بهش نگاه میکردم. گفتم، آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نر هستند. تو باید به من میگفتی خر. دوم اینکه اگه من الاغم، حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم. سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم...
یک لبخندی زد و سه بار گفت معذرت میخوام. منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش. با اشاره اون، هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد.
این ماجرا میخواد بگه که کلمه ای در زبان انگلیسی هست به نام reactive یعنی واکنش و کلمه دیگری هست به نام creative یعنی خلاقیت. اگر دقت کنیم با جابجایی حرف c یک واکنش تبدیل میشه به یک خلاقیت. یعنی میشد این موضوع تبدیل شه به یک دعوای خیابانی که آخرش هم منجر میشد به آشتی. هم وقتمون رو میگرفت هم هزینه ساز بود.
پدرم میگفت وقتی آخرش تو کلانتری با هم آشتی میکنیم چرا الان آشتی نکنیم.میلیونها انسان در جنگ جهانی دوم کشته شدن ولی امروز کل اروپا هوای هم رو دارن و متحد هستند.
نگاه راهبردی
● ۱- آخر هر جنگی صلحه.
● ۲- عاقل کسی است که از تهدید فرصت میسازه، ما هر دو تامون عاقل بودیم.
● ۳- فحش دادن دلیل کسانی است که حق با آنها نیست.
● ۴- وقتی کسی عصبانیت میکنه یعنی تونسته بر تو چیره بشه.
📚 @PDFsCom
تابستان سال ۱۳۸۹ بود. در حال رانندگی بودم حواسم نبود. یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت هی الاغ حواست کجاست. همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمز ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم. شیشههای هر دو تامون پائین بود.
یواشکی از کنار چشماش به من نگاه میکرد. منم مستقیم بهش نگاه میکردم. گفتم، آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نر هستند. تو باید به من میگفتی خر. دوم اینکه اگه من الاغم، حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم. سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم...
یک لبخندی زد و سه بار گفت معذرت میخوام. منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش. با اشاره اون، هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد.
این ماجرا میخواد بگه که کلمه ای در زبان انگلیسی هست به نام reactive یعنی واکنش و کلمه دیگری هست به نام creative یعنی خلاقیت. اگر دقت کنیم با جابجایی حرف c یک واکنش تبدیل میشه به یک خلاقیت. یعنی میشد این موضوع تبدیل شه به یک دعوای خیابانی که آخرش هم منجر میشد به آشتی. هم وقتمون رو میگرفت هم هزینه ساز بود.
پدرم میگفت وقتی آخرش تو کلانتری با هم آشتی میکنیم چرا الان آشتی نکنیم.میلیونها انسان در جنگ جهانی دوم کشته شدن ولی امروز کل اروپا هوای هم رو دارن و متحد هستند.
نگاه راهبردی
● ۱- آخر هر جنگی صلحه.
● ۲- عاقل کسی است که از تهدید فرصت میسازه، ما هر دو تامون عاقل بودیم.
● ۳- فحش دادن دلیل کسانی است که حق با آنها نیست.
● ۴- وقتی کسی عصبانیت میکنه یعنی تونسته بر تو چیره بشه.
📚 @PDFsCom
زندگی یعنی خستگی!
یعنی جنگی که هر روز تکرار میشود و در اِزای لحظات شادیاش که مکثهای کوتاهی بیش نیست، باید بهای گزافی پرداخت...
#اوریانا_فالاچی
📚 @PDFsCom
یعنی جنگی که هر روز تکرار میشود و در اِزای لحظات شادیاش که مکثهای کوتاهی بیش نیست، باید بهای گزافی پرداخت...
#اوریانا_فالاچی
📚 @PDFsCom
حقیقت زيباترين برهنگی است، و ژرفنای تأثیر آن محصول سادگی بیانش است. دليلش این است که از یک سو، روح شنونده را بی قید و شرط فراچنگ میآورد، و ذهن وی را با افکار فرعی مغشوش نمیکند و گیجش نمیسازد، و از سوی دیگر، خودِ شنونده احساس میکند که در حال مچل شدن و فریب خوردن به وسیلهٔ ترفندهای ناکسانهی سخنوری و چند پهلوگویی نیست، که تمامی تأثیر آنچه بیان میشود برخاسته از نفس خود امر است.
📕 جهان و تأملات فیلسوف
✍🏻 #آرتور_شوپنهاور
📚 @PDFsCom
حقیقت زيباترين برهنگی است، و ژرفنای تأثیر آن محصول سادگی بیانش است. دليلش این است که از یک سو، روح شنونده را بی قید و شرط فراچنگ میآورد، و ذهن وی را با افکار فرعی مغشوش نمیکند و گیجش نمیسازد، و از سوی دیگر، خودِ شنونده احساس میکند که در حال مچل شدن و فریب خوردن به وسیلهٔ ترفندهای ناکسانهی سخنوری و چند پهلوگویی نیست، که تمامی تأثیر آنچه بیان میشود برخاسته از نفس خود امر است.
📕 جهان و تأملات فیلسوف
✍🏻 #آرتور_شوپنهاور
📚 @PDFsCom
پس جهنم اینه!
هرگز به این شکل دربارهاش فكر
نمیكردم
یادتون هست: گوگرد، آتیش، سیخ...
آه! عجب حرفهای مضحكی سالها در مغزمان فرو کردند!
احتیاجی به سیخ نیست!
حالا فهمیدم: جهنم همان زندگی اجباری با احمقهای اطرافه.
📕 در بسته
✍🏻 #ژان_پل_سارتر
📚 @PDFsCom
هرگز به این شکل دربارهاش فكر
نمیكردم
یادتون هست: گوگرد، آتیش، سیخ...
آه! عجب حرفهای مضحكی سالها در مغزمان فرو کردند!
احتیاجی به سیخ نیست!
حالا فهمیدم: جهنم همان زندگی اجباری با احمقهای اطرافه.
📕 در بسته
✍🏻 #ژان_پل_سارتر
📚 @PDFsCom
چیزهای جالب در زندگی اتفاق می افتد. علتش را درست نمیدانم. پدربزرگم می گفت که چیزها هرگز آنطور که تو فکر می کنی از آب در نمی آیند ، اما همین است که زندگی را جالب می کند و به آن معنا می دهد. اگر "چونیچی دراگونز" در هر بازی برنده شود، کی دیگر بیسبال تماشا میکند؟
#هاروکی_موراکامی
📚 @PDFsCom
#هاروکی_موراکامی
📚 @PDFsCom
چه کسی داور است؟
لباس سپید را ایرانیها برای عروسی میپوشند و هندیها برای عزا، من باید چه لباسی بپوشم؟!
تمام استنباط ما از درستی و نادرستی چیزها مشروط است. ماشینی هستیم که از کودکی برنامهریزیاش میکنند برای آنکه جهان را آنطور ببیند که بزرگترها خواستهاند...!
با اینهمه، ما معتقدیم که عقل داریم و قادریم خوب را از بد جدا کنیم.
پس من کِی باید جهان را آنگونه ببینم که هست؟ و مگر ما چند بار به دنیا میآییم...؟!
📕 چاه بابل
✍🏻 #رضا_قاسمی
📚 @PDFsCom
لباس سپید را ایرانیها برای عروسی میپوشند و هندیها برای عزا، من باید چه لباسی بپوشم؟!
تمام استنباط ما از درستی و نادرستی چیزها مشروط است. ماشینی هستیم که از کودکی برنامهریزیاش میکنند برای آنکه جهان را آنطور ببیند که بزرگترها خواستهاند...!
با اینهمه، ما معتقدیم که عقل داریم و قادریم خوب را از بد جدا کنیم.
پس من کِی باید جهان را آنگونه ببینم که هست؟ و مگر ما چند بار به دنیا میآییم...؟!
📕 چاه بابل
✍🏻 #رضا_قاسمی
📚 @PDFsCom
مادرش به قدر کافی خواندن و نوشتن را به او آموخته بود. کمی هم حساب بلد بود. معلوماتش از این فراتر نمیرفت...
اگرچه به مردمی که اهلِ کتاب بودند به دیدهی احترام مینگریست ولی از ناتوانی خودش در این مورد دلگیر نبود.
در کشوری که مردمِ بیسواد به ثروتهای بیحساب رسیده بودند، چه نیازی به آموختن بود؟!
📕 بر باد رفته
✍🏻 #مارگارت_میچل
📚 @PDFsCom
مادرش به قدر کافی خواندن و نوشتن را به او آموخته بود. کمی هم حساب بلد بود. معلوماتش از این فراتر نمیرفت...
اگرچه به مردمی که اهلِ کتاب بودند به دیدهی احترام مینگریست ولی از ناتوانی خودش در این مورد دلگیر نبود.
در کشوری که مردمِ بیسواد به ثروتهای بیحساب رسیده بودند، چه نیازی به آموختن بود؟!
📕 بر باد رفته
✍🏻 #مارگارت_میچل
📚 @PDFsCom
بازی Memefi مثل ناتکوین💰 و تپ سواپ🤖 از نوع Tap2Earn🧻 هست یعنی باید ضربه بزنید تا امتیاز بگیرید ولی یک سناریو و هدف جالب به بازی اضافه کردن تا بازی جذاب بشه: شما در واقع به یک حریف ضربه میزنید👊 تا اونرو از پا در بیارید و بعد مرگ این حریف لول شما در بازی افزایش پیدا میکنه🔼 و یک حریف و مبارز جدید مقابل شما قرار میگیره.
با MemeFi هم سرگرم بشید😂 و هم در ایردراپ پروژه شرکت میکنید و میتونید در آینده درآمد کسب کنید🤑
🔥 برای ورود MemeFi کلیک کنید 🔥
🔥 برای ورود MemeFi کلیک کنید 🔥
با MemeFi هم سرگرم بشید
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
میخواستم باور کنم که میتوانم مردم اینجا را با حرف متقاعد کنم.
تو دیدی چه شد؟
آنها دردِ خود را دوست دارند،
به زخمِ مانوسی احتیاج دارند که با ناخنهایِ کثیفشان آن را بخراشند
و به دقت حفظش کنند.
فقط با خشونت است که میتوان مداوایشان کرد!
زیرا درد را جز با درد دیگری نمیتوان مغلوب کرد.
📕 مگس ها
✍🏻 #ژان_پل_سارتر
📚 @PDFsCom
تو دیدی چه شد؟
آنها دردِ خود را دوست دارند،
به زخمِ مانوسی احتیاج دارند که با ناخنهایِ کثیفشان آن را بخراشند
و به دقت حفظش کنند.
فقط با خشونت است که میتوان مداوایشان کرد!
زیرا درد را جز با درد دیگری نمیتوان مغلوب کرد.
📕 مگس ها
✍🏻 #ژان_پل_سارتر
📚 @PDFsCom
تو زندگیم آدم عجیب و غریب کم ندیدم.از حسن شیره ای که به دست راست خودش فحش ناموس می داد که چرا تو خماری زدی تو گوش بچه م!تا زهره خانوم که زنبیل خریدش رو برمی داشت می رفت محله ی قدیمی، به همه می گفت دارم میرم جَوونی م رو بخرم!ولی هیچ وقت هیچی تو زنبیلش نبود! هیچوقت جَوون نشد.حداقل تا وقتی که تو این دنیا بود! ولی عجیب تر از همه «علی تُرمز»بود.علی تُرمز با مادرش زندگی می کرد.صبح ها یه صندلی پلاستیکی سفید می ذاشت جلو در خونه و تا شب همون جا بود. اگه بچه ای تند می دویید دعواش می کرد و می گفت آروم، انقدر ندو. اگه موتوری، ماشینی با سرعت از کوچه رد می شد، دمپایی آبی ش رو در می آورد پرت می کرد طرفش... داد می زد تُرمز کن ، تُرمز کن ، تُرمز کن.
خودش انقدر آروم راه می رفت که اگه با یه لاک پشت مسابقه دو می ذاشت معلوم نبود کدومشون برنده میشن. درباره ی زندگی علی قصه های زیادی شنیده بودم. هر کسی یه چیزی می گفت ولی فقط یه قصه حقیقت داشت. «علی و زنش مریم تو راه برگشت از ماه عسل بودن که مریم میگه هوس آش کردم. آشکده می زنن کنار... علی رو میکنه به مریم و با شیطونی خاصی میگه نکنه ویار کردی؟ مریم می خنده و میگه چند شب پیش رو یادت بیاد... هر کی خربزه می خوره پای لرزش هم می شینه. برای ویار زوده ولی به وقتش باید همش تو بازار دنبال ویارهای من بگردی. علی هم میگه من دور تو می گردم. مریم با خوردن حبوبات آش می ترسه دل درد بگیره و آش رو کامل نمی خوره. برای همین کاسه ی آش رو با خودش میاره تو ماشین و حرکت می کنن. چند دقیقه ی بعد مریم قاشق عشق رو پر از آش می کنه و به علی میگه بگو اااا...علی پشت فرمون میگه اااا و قاشق آش رو می کنه تو دهنش و به مریم نگاه می کنه. به مریم که رنگش مثل گچ شده. مریم سه بار داد می زنه علی تُرمز کن، علی تُرمز کن، علی تُرمز کن. آش و شیشه های ماشین با هم یکی میشن. علی سرش به فرمون می خوره و بیهوش میشه و مریم ... »
شب های جمعه علی تُرمز کت شلوار دامادیش رو می پوشه و میره جلوی آینه... نوک انگشتاش رو تف مالی می کنه و به موهای شلخته ش حالت میده. عطر می زنه و هر کسی رو که می بینه ازش می پرسه خوبم؟ خوش تیپم؟ وقتی خیالش راحت میشه با همون کت شلوار ، با همون عطر ، با همون حال خوب میره رو تختش می خوابه... علی تُرمز میگه شب های جمعه مریم میاد تو خوابم... باید مرتب باشم! امشب علی تُرمز رو دیدم. بهم گفت یکم پول داری؟ بهش پول دادم و گفتم علی تُرمز پول می خوای چیکار؟ پول رو گذاشت تو جیب کنار کُتش و گفت امشب مریم رو می بینم. باید پول همراهم باشه ، شاید ویار داشت.
#حسین_حائریان
📚 @PDFsCom
خودش انقدر آروم راه می رفت که اگه با یه لاک پشت مسابقه دو می ذاشت معلوم نبود کدومشون برنده میشن. درباره ی زندگی علی قصه های زیادی شنیده بودم. هر کسی یه چیزی می گفت ولی فقط یه قصه حقیقت داشت. «علی و زنش مریم تو راه برگشت از ماه عسل بودن که مریم میگه هوس آش کردم. آشکده می زنن کنار... علی رو میکنه به مریم و با شیطونی خاصی میگه نکنه ویار کردی؟ مریم می خنده و میگه چند شب پیش رو یادت بیاد... هر کی خربزه می خوره پای لرزش هم می شینه. برای ویار زوده ولی به وقتش باید همش تو بازار دنبال ویارهای من بگردی. علی هم میگه من دور تو می گردم. مریم با خوردن حبوبات آش می ترسه دل درد بگیره و آش رو کامل نمی خوره. برای همین کاسه ی آش رو با خودش میاره تو ماشین و حرکت می کنن. چند دقیقه ی بعد مریم قاشق عشق رو پر از آش می کنه و به علی میگه بگو اااا...علی پشت فرمون میگه اااا و قاشق آش رو می کنه تو دهنش و به مریم نگاه می کنه. به مریم که رنگش مثل گچ شده. مریم سه بار داد می زنه علی تُرمز کن، علی تُرمز کن، علی تُرمز کن. آش و شیشه های ماشین با هم یکی میشن. علی سرش به فرمون می خوره و بیهوش میشه و مریم ... »
شب های جمعه علی تُرمز کت شلوار دامادیش رو می پوشه و میره جلوی آینه... نوک انگشتاش رو تف مالی می کنه و به موهای شلخته ش حالت میده. عطر می زنه و هر کسی رو که می بینه ازش می پرسه خوبم؟ خوش تیپم؟ وقتی خیالش راحت میشه با همون کت شلوار ، با همون عطر ، با همون حال خوب میره رو تختش می خوابه... علی تُرمز میگه شب های جمعه مریم میاد تو خوابم... باید مرتب باشم! امشب علی تُرمز رو دیدم. بهم گفت یکم پول داری؟ بهش پول دادم و گفتم علی تُرمز پول می خوای چیکار؟ پول رو گذاشت تو جیب کنار کُتش و گفت امشب مریم رو می بینم. باید پول همراهم باشه ، شاید ویار داشت.
#حسین_حائریان
📚 @PDFsCom
آغاز اندیشیدن سرآغاز تحلیل رفتن است. و جامعه امکان زیادی برای درک این آغازها ندارد. خوره در درون آدمی است و در همانجاست که باید به دنبال آن گشت. باید این بازی مرگباری که روشنبینی وجود را به گریز از نور میکشاند دنبال کرد و آن را دریافت.
📕 افسانه سیزیف
✍🏻 #آلبر_کامو
📚 @PDFsCom
📕 افسانه سیزیف
✍🏻 #آلبر_کامو
📚 @PDFsCom
اگر عقیده مخالف ، شما را عصبانی میکند نشانه آن است که شما ناخودآگاه میدانید که دلیل مناسبی برای آنچه فکر می کنید ندارید!
اگر کسی مدعی باشد که دو بعلاوه دو میشود پنج ، یا این که ایسلند در خط استوا قرار دارد ، شما به جای عصبانی شدن احساس دلسوزی می کنید ، مگر آن که اطلاعات حساب و جغرافی شما آن قدر کم باشد که این حرفها در افکار شما تزلزل ایجاد کند ....اغلب بحثهای بسیار تند ، آنهایی هستند که طرفین درباره موضوع مورد بحث دلایل کافی ندارند .شکنجه در الاهیات به کار می رود ، نه در ریاضیات زیرا ریاضیات با علم سر و کار دارد ، اما در الاهیات تنها عقیده وجود دارد بنابراین هنگامی که پی میبرید از تفاوت آرا عصبانی هستید ، مراقب باشید
احتمالا با بررسی بیشتر درخواهید یافت که برای باورتان دلایل تضمین کننده ای ندارید!
📚 @PDFsCom
اگر کسی مدعی باشد که دو بعلاوه دو میشود پنج ، یا این که ایسلند در خط استوا قرار دارد ، شما به جای عصبانی شدن احساس دلسوزی می کنید ، مگر آن که اطلاعات حساب و جغرافی شما آن قدر کم باشد که این حرفها در افکار شما تزلزل ایجاد کند ....اغلب بحثهای بسیار تند ، آنهایی هستند که طرفین درباره موضوع مورد بحث دلایل کافی ندارند .شکنجه در الاهیات به کار می رود ، نه در ریاضیات زیرا ریاضیات با علم سر و کار دارد ، اما در الاهیات تنها عقیده وجود دارد بنابراین هنگامی که پی میبرید از تفاوت آرا عصبانی هستید ، مراقب باشید
احتمالا با بررسی بیشتر درخواهید یافت که برای باورتان دلایل تضمین کننده ای ندارید!
📚 @PDFsCom
سجاد رافعی با این کار برندۀ جایزۀ بزرگ جشنوارۀ نصرالدین هوجا ۲۰۲۰، در ترکیه شد. این کارتون اثری پرمعنا و زیبا، و چیزی فراتر از یک کارتون به معنای عام آن است
موضوع این رقابت، عدالت و آزادی بود، سجاد رافعی از این فرصت سود جسته و در اثرش حقوق زنان را برجسته کرده است. این کارتون هجوی است بر جوامع، قوانین و دادگاههای ظاهرا عادلانه که قاضی، هیات منصفه و فضای مردانه دارند، اما قرار است دربارۀ زنان تصمیم بگیرند.
آن تختهپارۀ لرزان که در محاصرۀ کوسههای گرسنۀ دستآموز قرار گرفته، چه موقعیت دهشتناکی را رقم زده است!
#علیرضا_نصرتی
📚 @PDFsCom
موضوع این رقابت، عدالت و آزادی بود، سجاد رافعی از این فرصت سود جسته و در اثرش حقوق زنان را برجسته کرده است. این کارتون هجوی است بر جوامع، قوانین و دادگاههای ظاهرا عادلانه که قاضی، هیات منصفه و فضای مردانه دارند، اما قرار است دربارۀ زنان تصمیم بگیرند.
آن تختهپارۀ لرزان که در محاصرۀ کوسههای گرسنۀ دستآموز قرار گرفته، چه موقعیت دهشتناکی را رقم زده است!
#علیرضا_نصرتی
📚 @PDFsCom