Telegram Web Link
روز_را_خورشید_می_سازد_روزگار_را_ما.pdf
5.9 MB
در این کتاب با دو الگوی مسئولیت پذیری و مسئولیت گریزی آشنا میشوید. اگر در جستجوی زندگی بهتر هستید بیش از هر چیز باید انسانی بهتر شوید... یادت باشد فقط یک قلب برای تو میزند آن هم قلب خودت است

📕 روز را خورشید می‌ سازد، روزگار را ما
✍️ #مسعود_لعلی و #فهیمه_ارژنگی

📚 @PDFsCom
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کادوی تراز واسه کتاب خونا!

📚 @PDFsCom
چیزی به عنوان زیبایی وجود نداره. خصوصا در صورت انسان، چیزی که اسمش را گذاشته ایم " ریخت شناسی" تمامش یک جور نظام بندی ریاضی وار و خیالی اجزای صورت است. مثلا دماغ زیادی بیرون نزده باشد. لاله های گوش بزرگ نباشد. موها بلند باشد، خط ریش ها مد روز باشند و از این جور چیزها.

این سراب عمومیت بخشیدن به همه چیز است. مردم به بعضی چهره ها می گویند زیبا، ولی در حقیقت آن ها زیبا نیستند. معادله ای ریاضی هستند که حاصلش صفر است. در واقع زیبایی حقیقی زیبایی سیرت است نه شکل ابروها.

📕 سوختن در آب غرق شدن در آتش
✍️ #چارلز_بوکفسکی

📚 @PDFsCom
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
حسرت ِ زندگی ِ ديگران برای اين است که از بيرون که نگاه می کنی زندگی ِ ديگران يک کل است که وحدت دارد اما زندگی ِ خودمان که از درون نگاهش ميیکنيم، همه‌اش تکه تکه و پاره پاره به نظر می آيد.
هنوز هم در پی ِ سراب ِ وحدت میدويم. ‌ ‌ ‌

📕 يادداشت‌ها
✍️ #آلبر_کامو‌

📚 @PDFsCom
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روزهای متوالی مردان، زنان و کودکان در عمق تاریکی معدن کار می‌کردند. هوای متراکم و نفس‌گیر، صدای ضربات پتک‌ها و صدای خرد شدن زغال سنگ در میان سکوت سنگین این جهان زیرزمینی حکمفرما بود. عرق از پیشانی‌های خسته‌شان جاری می‌شد و برخی از آنها به سختی توان ادامه کار را داشتند. ناتوان از روشن کردن مسیرشان، در میان تونل‌های پیچ‌درپیچ گم می‌شدند…

آنان هر روز بیشتر در عمق زمین فرو می‌رفتند، گویی در حال کندن گور خود بودند. زمین بی‌رحمانه آنان را می‌بلعید و تنها امیدشان به یک روز تعطیل بود، روزی که شاید از این جهنم زنده بیرون بیایند. اما هر چه بیشتر کار می‌کردند، بیشتر در خاک دفن می‌شدند. هیچ‌کس به یادشان نمی‌افتاد و گویی خودشان هم باور کرده بودند که زنده‌بودنشان بی‌معنی است…

ناگهان فریادی از دور شنیده شد؛ صدایی که از عمق تونل‌ها برخاست. بخشی از دیواره‌ی معدن فرو ریخت و چندین کارگر زیر خروارها خاک و سنگ مدفون شدند. هیچ‌کس نمی‌توانست کمک کند، جز آنکه با چشمان اشک‌بار به صدای آخرین نفس‌های آنان گوش فرا دهند. مرگ به سراغشان آمده بود، بی‌هیچ هشداری…

📕 ژرمینال
✍️ #امیل_زولا

تسلیت به خانواده های داغدار مردم طبس🖤

📚 @PDFsCom
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کدخدا را همه دوست داشتند، خیرش به تمام مردم روستا رسیده بود. انسان درستکاری بود و تا جایی که می‌شد برای همه خوب می‌خواست.
یک روز صبح زود به سمت باغش حرکت کرد. هوا گرگ و میش بود، پایش لغزید و در چاهی افتاد. ارتفاع چاه زیاد بود و می‌دانست که بیرون رفتن از آن بدون یاری دیگران ممکن نیست. از قضا مرد زغال‌فروشی که چندهفته قبل توسط کدخدا برای رفتار و گفتار اشتباهش بامردم تنبیه شده‌بود، از آنجا می‌گذشت و صدای کمک‌خواستن‌های کدخدا را شنید. از خداخواسته بالای چاه ایستاد و شروع کرد به سرزنش و شماتت و تحقیر، که آی کدخدا! خوب غرور برت داشته‌بود و ما را مقابل مردم تحقیر کردی، خیال می‌کردی کسی هستی؟ می‌بینی که حالا تو در چاهی و محتاج یاری ما! کدخدا سکوت کرد و هیچ نگفت. مرد زغال‌فروش همچنان ‌و با حرص ادامه داد: هان! چیزی بگو، کمکی بخواه! فریادی بزن، می‌بینی که حالا تو پایینی و من بالا! می‌بینی که تو محتاجی به یاری منی که کوچکش شمردی و مقابل چشم آدم‌ها از کار و رفتارش ایراد گرفتی! کدخدا باز هم سکوت کرد.
آفتاب بیرون آمد و مردم کم کم به نبودن کدخدا پی بردند و نگرانش شدند و گشتند و گشتند و به چاهی که در مسیر باغ او بود رسیدند و او را پیدا کردند و با احترام او را از چاه بیرون کشیدند‌. کدخدا از مردم تشکر کرد، خودش را تکاند و رو کرد به زغال‌فروش که حالا کمی عقب‌تر به تماشا ایستاده‌بود و با تبسمی معنا دار گفت: تو خیال کرده‌ای گرفتاری و مشکلات، احترام و جایگاه انسان‌ها را زیر سوال می‌برد؟ من آن پایین هم کدخدا بودم، حتی اگر نیاز داشتم تو دستانم را بگیری... اما نخواستم! چون خیلی اهمیت دارد به وقت گرفتاری‌ات به چه کسی رو بزنی و من یاریِ با منت و تحقیر تو را نمی‌خواستم! من خدا و مردم روستا را داشتم و دلم قرص بود و خیالم تخت...

ما که آرامیم و سرخوش
همچو اقیانوس‌ها
رو سیاهی بر زغالان مانده
ما؛  فانوس‌ها!
کدخدا در چاه یا بر تخت، بنیانش یکی‌ست
واژه‌ای جز آن نخواهدگشت در قاموس‌ها...

#نرگس_صرافیان_طوفان

📚 @PDFsCom
داک رابینسون در کتاب «تا این حد مهربان نباش» می‌گوید: گاه شخصیت مهربان به دلایلی سکوت می‌کند و درخواست‌های خود از دیگران را بر زبان نمی‌آورد و منزوی می‌شود زیرا بیم دارد بار دیگر با نامهربانی روبرو شود.

📚 @PDFsCom
اگر برای کسی مهم باشی
او همیشه راهی برای وقت گذاشتن
با تو پیدا خواهد کرد
نه بهانه ای برای فرار
و نه دروغی برای توجیه...

📕 قهرمانان و گورها
✍️ #ارنستو_ساباتو

📚 @PDFsCom
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
لیلیان گلاس به نقل از کنفسیوس در کتاب «آدم‌های سمی» آورده است: باعث سرافکندگی است انسانی خود را دوست فردی نشان دهد درحالی‌که خشم و کینه‌اش از او را پنهان می‌کند.

📚 @PDFsCom
آدم های سمی.pdf
4.5 MB
اکثر ما در زندگی با افرادی مواجه می‌شویم که با رفتارشان باعث می‌شوند نظم زندگی‌مان به‌هم بریزد. این افراد در زندگی ما حضور دارند و با افکار منفی‌شان به زندگی ما جهت می‌دهند و ما را از رسیدن به آرزوهای‌مان دور می‌کنند. کتاب آدم‌های سمی مجموعه روش‌ها و توصیه‌هایی است که کمک می‌کند این افراد را شناسایی و خود را در مقابل تاثیرات آن‌ها قوی‌تر کنیم.

📕 آدم های سمی
✍️ #لیلیان_گلاس

📚 @PDFsCom
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
قرآن کتابیست که با نام خدا آغاز می شود و با نام مردم پایان می پذیرد. کتابی آسمانی است اما برخلاف آنچه مومنین امروزی می‌پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می‌کنند بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال و جهاد!

کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از 30 سوره اش از پدیده های مادی و تنها 2 سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز !

کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست. کتابی است که نخستین پیامش خواندن است و افتخار خدایش به تعلیم انسان با قلم؛ آن هم در جامعه ای و قبایلی که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت مطرح نیست

قرآن! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته‌ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند میشود همه از هم می پرسند: چه کسی مرده است؟"

📖 برگرفته از کتاب "پدر، مادر ما متهمیم" نوشته دکتر علی شریعتی

📚 @PDFsCom
همه‌ی انسان‌ها اشتباه می‌کنند.
چیزی که شخصیت ما را می‌سازد،
اشتباهات ما نیست،
بلکه نحوه‌ی برخوردمان با آن اشتباهات
و درس گرفتن از آن‌ها،
به جای توجیه‌ تراشی است...

📕 ما تمامش میکنیم
✍️ #کالین_هوور

📚 @PDFsCom
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
آدمی اگر بهترین هم باشد
از زبان مردم آسوده نیست، زیرا:

اگر بسیار کار کند، می‌گویند احمق است!
اگر کم کار کند، می‌گویند تنبل است!
اگر بخشش کند، می‌گویند افراط می‌کند!
اگر جمعگرا باشد، می‌گویند بخیل است!
اگر ساکت و خاموش باشد می‌گویند لال است
اگر زبان‌آوری کند، می‌گویند ورّاج و پرگوست
اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گویند ریاکار است!

و اگر نکند میگویند کافراست و بی‌دین
لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد
و جز ازخداوند نباید از کسی ترسید.
پس آنچه باشید که دوست دارید.
شاد باشید؛
مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود.

📚 @PDFsCom
اگر بدانید مردم هزاران بار بیشتر
به یک سردرد معمولی خود اهمیت می‌دهند
تا به خبر مرگ من و شما
دیگر نگران نخواهید شد
که درباره‌ی شما چه فکری می‌کنند!

#دیل_کارنگی

📚 @PDFsCom
هشت قاعده عشق.pdf
53.9 MB
«وقتی گلی را دوست داشته باشی، آن را می‌چینی؛ اما وقتی عاشق گلی بشوی، هر روز به آن آب می‌دهی.» عشق نیز ما را به‌سوی خود می‌کشد؛ ابتدا جذب زیبایی و فریبندگی آن می‌شویم. ولی تنها از رهگذر مراقبت و توجه بسیار می‌توانیم زنده نگهش داریم. عشق کاری همه‌روزه است. کتاب هشت قاعده عشق می‌خواهد عادت عشق‌ورزی را در وجود شما نهادینه کند و به شما تمرین‌ها و چهارچوب‌های ذهنی و ابزارهایی بدهد تا کمکتان کند به‌طریقی عشق بورزید که با گذر زمان همچنان روزانه ثمر بدهد.

📕 هشت قاعده ی عشق
✍️ #جی_شتی

📚 @PDFsCom
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
14 سالم بود که تصادف کردم.
بعد تصادف، ماشینی که بهم زده بود از کنارم رد شد و رفت، منم بلند شدم و آروم آروم رفتم خونه.
تو راه خونه بودم، بدنم نسبتا درد میکرد ولی دوست داشتم فک کنم چیزی نشده.
نرسیده بودم خونه که یکی از کسایی که تصادف رو دیده بود با ماشینش اومد و منو پیدا کرد/
سوارم کرد و بهم گفت که کسی که بهت زده بود رو گرفتن
ظاهرا یه خانمی بود که دیرش شده بوده و میخواسته بره بچه هاشو از مدرسه بیاره
بهش گفتم نمیخوام مادرم بفهمه، چون عصبانی میشه از دستم
انقد اصرار کرد که بالاخره سوار شدم و منو رسوند مدرسه مادرم
توی مسیر بیشتر از دردام، یه ترس آزارم میداد که اگه مادرم بفهمه چی؟ چقد قراره دهنمو سرویس کنه
دوست داشتم اصن نمیفهمید.
امروز ناخوداگاه این خاطره یادم اومد. اینکه چقد دوست داشتم یه قضیه رو پنهان کنم مبادا گفتن حقیقت باعث بشه آدما عصبانی یا ناراحت بشن
و چقد تفاوت بود بین اون مادری که بهم زده بود و فرار کرده بود چون نمیخواست دیر برسه پیش بچه هاش
و منی که واهمه داشتم مادرم متوجه بشه تصادف کردم
مادرم منو دوست داشت ولی نگرانیهاش و کنترل نکردن احساساتش باعث میشد وقایع رو ازش پنهون کنم
این پترن مدام تو زندگیم تکرار شده

نمیخوام دروغ رو توجیه کنم، ولی بدونید اگه ادمی نباشید که بتونه احساساتشو کنترل کنه، مدام بهتون دروغ گفته میشه.

📚 @PDFsCom
یک مبارز، سرنوشتش را، هر چه که می‌خواهد باشد می‌پذیرد. با این وجود او می‌جنگد تا تغییرات ایجاد کند و کاری دقیق و خوشایند در مسیرش روی زمین انجام دهد. او اراده ‌اش را چنان جلا می‌دهد که هیچ‌چیز نتواند او را از مسیرش خارج سازد.

📕 ملاقات با ناوال
✍️ #آرماندو_تورز

📚 @PDFsCom
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
این که جوانی، دوران شادی است، توهمی بیش نیست. توهم کسانی است که آن را از دست داده‌اند. اما جوان‌ترها می‌دانند که بدبخت و بی‌چاره‌اند چرا که ذهنشان پر است از ایده‌آل‌هایی دروغین که به آن‌ها تزریق شده‌است و هر زمان که با واقعیت روبه‌رو می‌شوند، فقط زخم و درد عایدشان می‌شود.

📕 اسارت بشر
✍️ #سامرست_موآم

📚 @PDFsCom
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
بهترین انتقام، گذشتن و رها کردن است.
بله، آن‌ها قلبت را هزارتکه می‌کنند؛
بله، آن‌ها وقتی بیش از حد
محتاجشان هستی رهایت می‌کنند؛
اما در عین حال چیزی به تو می‌دهند
که متوجه آن نیستی...
قدرت سرسختی و موفق شدن.
از آن استفاده کن!

📕 رهایی
✍️ #ام_سوسا

📚 @PDFsCom
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
How to Say it.pdf
1.2 MB
کتاب ارزشمند How to Say It

راهنمای کاربردی انتخاب بهترین عبارات برای هر موقعیت از جمله نامه‌نگاری اداری، ایمیل‌های رسمی و غیررسمی، درخواست‌های شغلی و علمی و ...

📚 @PDFsCom
2024/11/16 06:48:21
Back to Top
HTML Embed Code: