Telegram Web Link
ایدئولوژی ووکیسم؛ آیا دنیای غرب با انقلاب فرهنگی مارکسیستی -کمونیستی مواجه است؟
مقاله چاپ شده در اپک تایمز فارسی:
کارشناسان معتقدند ایدئولوژی ووکیسم یا ووک که به دغدغه اصلی بحث‌های فرهنگی در دنیای غرب تبدیل شده است، براساس تعاریف خاص خود از هویت، جنسیت و نژاد به دنبال تغییر ارزش‌های سنتی در جهان امروز است.

به گفته آن‌ها، در واقع ووکیسم شکلی از مارکسیسم است که در دانشگاه‌های آمریکا ریشه دوانده است و دامنه فعالیت‌های خود را در عرصه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی گسترش داده است.

نگارنده در قسمت اول این مقاله سه قسمتی، مفهوم ووکیسم و پیشینه تئوریک این ایدئولوژی را بررسی کرده است، در قسمت دوم در تلاش است تا به این سوال پاسخ دهد که چرا کارشناسان، ووکیسم را تجلی انقلاب فرهنگی مارکسیستی می‌دانند و در قسمت سوم پیامدهای درازمدت ترویج ایدئولوژی ووکیسم را بررسی کرده است.
مارکسیسم در لباس ووکیسم؟

مارک لوین، روزنامه‌نگار و نویسنده آمریکایی در کتاب «مارکسیسم آمریکایی» معتقد است که ووکیسم در واقع همان مارکسیسم است که در آمریکا ترویج می‌شود، همان‌طور که مارکس افراد اجتماع را در قالب گروه‌های مختلف در مقابل یکدیگر قرار می‌داد، گروهی را دشمن گروهی دیگر (طبقه کارگر و طبقه کارفرمایان) قلمداد می‌کرد، ووکیسم نیز همان دستورالعمل مارکسیسم را دنبال می‌کند.

مارک لوین در این کتاب می‌افزاید که مارکسیسم آمریکایی در آستانه بلعیدن جامعه و فرهنگ آمریکاست. او هشدار داده این جنبش مارکسیستی که زمانی «یک پدیده جنبی، حاشیه‌ای، بدنام و پنهانی» در جامعه آمریکا بود، حالا چنان قدرتی گرفته که نشانه‌هایش در همه جا شامل مدارس، دانشگاه‌ها، رسانه‌ها، فرهنگ و هنر پیداست.

او و پل کنگور نویسنده کتاب «شیطان و مارکس» در اوت ۲۰۲۱ در شبکه فاکس‌نیوز آمریکا گفتگویی در همین مورد انجام دادند و ظهور ایدئولوژی ووکیسم را به عنوان یک تهدید برای حیات جامعه آمریکا دانستند.

رابرت بارون، نویسنده و اسقف کلیسا در سخنرانی خود در ماه ژوئیه سال گذشته گفت: «یکی از احزاب اصلی سیاسی ما ( در آمریکا) تا حد زیادی، فعالیت‌های خود را در محور دفاع از ایده‌های ووکیسم و اجرای استراتژی‌های آن سازماندهی کرده است و حزب اصلی دیگر علیه این ایدئولوژی موضع گرفته است.»

اشاره او به انتقادات اعضای حزب جمهوری‌خواه آمریکا درباره ووکیسم است.

در کارزارهای انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، رون دیسانتیس، فرماندار فلوریدا و نامزد سابق در انتخابات ریاست جمهوری به هوادارانش وعده داد که «ویروس ذهنی ووک» را نابود کند.

دونالد ترامپ نیز «ووکیسم» را ناخوشایند توصیف کرد و گفت که حتی نیمی از مردم (آمریکا) نمی‌دانند که آن چیست؟ و ووکیسم به نیروهای ارتش آمریکا صدمه وارد کرده است.

در ماه ژوئیه گذشته ایلان ماسک، میلیاردر آمریکایی و صاحب شبکه اجتماعی ایکس در مصاحبه با پیترسن ، روانشناس کانادایی، ووکیسم را یک «ویروس» خواند و گفت که او با استدلال ووک‌ها مبنی بر اینکه فرزندش خاویر در صورت عدم تغییر جنسیت خودکشی خواهد کرد، فریب خورد و اسناد مربوط به تغییر جنسیت فرزندش را امضا کرد. او گفت که فرزندش توسط «ویروس ذهنی ووکیسم» کشته شد و او تعهد کرده است، «ویروس ذهنی ووکیسم» را نابود کند. اظهارات او سوال‌های زیادی را درباره ماهیت این ایدئولوژی برانگیخته است.
مفهوم ووکیسم، از «آرمان‌شهر» تا «ویران‌شهر»

ووکیسم از نظر لغوی به معنای بیداری است، ولی در تعریف عملیاتی، محدوده وسیعی از تغییرات اجتماعی را در برمی‌گیرد.

کری اسمیت، نویسنده کتاب و منتقد ووکیسم در برنامه «کراس روودز» اپک‌ تی‌وی، می‌گوید: «من بیست سال ووک بودم. بهترین شکلی که می‌توانم ووکیسم را توصیف کنم، این است که یک سیستم اعتقادی مشابه مارکسیسم است. برخی نیز با دین مقایسه می‌کنند. جهان‌بینی ووک بر این اصل استوار است که روابط افراد بر اساس رقابت بر سر قدرت در میان گروه‌های هویتی است. همان‌طور که مارکسیسم معتقد است که اصل بر رقابت برای کسب ثروت در میان گروه‌های طبقاتی است و برای رسیدن به عدالت اجتماعی باید ثروت مجددا توزیع شود.»

به گفته او، ووکیسم معتقد است که باید قدرت را از گروه‌های «ظالم» و «ممتاز» گرفت و به گروه‌های «مستضعف» یا حاشیه‌نشینان داد. در چنین شرایطی «برابری» محقق می‌شود و می‌توان به یک آرمان‌شهر ووکیسم رسید.
این نویسنده می‌افزاید: «ووکیسم افراد را نه براساس ویژگی‌های فردی و شخصیتی‌شان بلکه به عنوان عضوی از یک گروه قضاوت می‌کند. به طور مثال به یک سفیدپوست می‌گویند که شما سفیدپوست هستید. پس با امتیازات خاص سفیدپوست بودن متولد شدید. یا می‌گویند که شما یک مرد هستید پس به طور خودکار با امتیازات مرد بودن متولد شدید و امتیازاتی دارید که من به عنوان یک زن ندارم. مهم نیست که من به عنوان یک زن چقدر ثروت و قدرت دارم. مهم این است که من در گروه مظلومین (زنان) هستم.»

چندی پیش، بخشی از ویدیوی سخنرانی اپرا وینفری، میلیاردر و یکی از چهره‌های مشهور آمریکایی در همایش ملی دموکرات‌ها مورد توجه تعدادی از کاربران شبکه اجتماعی ایکس قرار گرفت. او گفت که با تبعیض جنسیتی، نابرابری درآمد و نژادپرستی مواجه بوده است.

برخی کاربران غربی در واکنش نوشته‌اند که اپرا وینفری یکی از ثروتمندترین شخصیت‌های جهان است، با این حال شاکی است که زندگی او منصفانه نبوده است.

کاربری به نام کاتیا نوشته است آیا اپرا وینفری با این سخنانش، با دیگران شوخی می‌کند؟ آمریکا او را تبدیل به یک شخصیت معروف کرد و رفاهی که او در زندگی دارد، آرزوی بسیاری از مردمی است که چنین امکانی را ندارند.

یکی دیگر از کاربران به نام هلی به زبان آلمانی با اشاره به ثروت و موقعیت این مجری مشهور آمریکایی نوشته است: «در «دنیای ووک» قربانی بودن موضوع بسیار مهمی است.»

در ماه ژوئیه نیز برگزاری مراسم افتتاحیه المپیک پاریس با اجرای ووک‌های موسوم به «دِرَگ‌کویین»‌ها یا همان مردهای زن‌پوش که صحنه‌ای مشابه «شام آخر» عیسی مسیح را با طنز اجرا کرده بودند، با اعتراضات همراه بود. حضور یک کودک نیز در بین درگ‌کویین‌ها باعث واکنش اعتراضی بسیاری از کاربران شبکه‌های اجتماعی در کشورهای غربی شد.

کایل بکر، روزنامه‌نگار آمریکایی المپیک پاریس بخشی از صحنه‌های افتتاحیه المپیک شامل ویدیوی سر بریده ماری آنتوانت ملکه فرانسه، رقص درگ‌کویین‌ها و اجرای صحنه «شام آخر» را در صفحه ایکسش منتشر کرد و این مراسم را جلوه‌ای از دیستوپیا (ویران‌شهر) ووک توصیف کرد که در آن همه چیز به هرج و مرج و تباهی کشیده شده است.

لولی بار، نویسنده و روزنامه‌نگار در مقاله‌ای برای یاهو نوشته است که بازی‌های المپیک، باید بهترین دستاوردهای بشری را به نمایش بگذارد، اما المپیک پاریس نشان داد که حتی المپیک هم گرفتار ووکیسم شده است. او برخی اقدامات در المپیک را نماد «جنگ فرهنگی» توصیف کرد.
پیشینه نظری ووکیسم و تغییر فرهنگی

آدام فرانسیس، پژوهشگر و استادیار تاریخ در دانشگاه کنکوردیای شیکاگو در مقاله خود تحت عنوان «خلاصه‌ای از تاریخچه ایده‌های پنهان ووکیسم» معتقد است که بعد از انقلاب کمونیستی در فرانسه و روسیه، متفکران انقلابی در سال ۱۹۶۰ به این نتیجه رسیدند که باید با رویکرد فرهنگی، نهادها را از درون تغییر دهند.

او افزود که جامعه غربی در میانه یا در پایان یک انقلاب فرهنگی مارکسیستی قرار دارد، به طوری‌که در چند سال گذشته تغییرات بسیاری در عرصه‌های مختلف بوجود آمده است. ایده‌های مربوط به نژاد، جنسیت و تمایلات جنسی که یک یا دو دهه پیش و حتی هزاران سال قبل هیچ معنی برای جامعه نداشت، اکنون به بخشی از گفتمان عمومی تبدیل شده است. ادعاهایی از قبیل اینکه «بیش از دو جنسیت وجود دارد»، «کلاس‌های موسیقی مدارس ابتدایی برتری سفیدپوستان را رواج می‌دهد» یا «ریاضی نژادپرستانه است» و موارد مشابه دیگر.

به گفته این پژوهشگر، در حال حاضر دانشگاه‌ها برنامه درسی کلاسیک و جستجوی حقیقت را کنار گذاشته‌اند و برای پیشبرد اهداف اجتماعی و سیاسی، تمرکز خود را بر نظریه انتقادی و نسبی‌گرایی و ساخت‌گرایی اجتماعی گذاشته‌اند. کسب‌وکارها و مشاغل به جای توجه به کارکرد اصلی خود، سیاسی شده‌اند و با استدلال‌های رادیکالی مانند ترنس جندر و فمینیسم همذات‌پنداری می‌کنند. حتی ارتش هم تحت تاثیر ایدئولوژی ووکیسم قرار گرفته است.

توماس اسپهر ژنرال بازنشسته ارتش آمریکا و مدیر مرکز دفاعی هریتیج در سخنرانی خود تحت عنوان «ظهور ووکیسم در ارتش آمریکا» در ۲۰ ژوئیه ۲۰۲۲ در واشنگتن دی‌سی گفت که تضعیف ساختار ارتش آمریکا توسط سیاست‌های «ایدئولوژی افراطی ووکیسم» بزرگترین تهدید ارتش آمریکا محسوب می‌شود. این سیاست‌ها از طریق رهبران و مقامات که وظیفه دارند ارتش آمریکا را تقویت و آماده کنند، اعمال می‌شود.

به گفته او، ایدئولوژی ووکیسم آمادگی نظامی ارتش آمریکا را به روش‌های مختلفی تضعیف می‌کند. این ایدئولوژی با تاکید بر تفاوت‌های مبتنی بر نژاد، قومیت و جنسیت، انسجام ارتش را از بین می‌برد و با اجرای سهمیه بجای شایستگی و مهارت، رهبری و نیروهای ارتش را تضعیف می‌کند.
او در ادامه به مثال‌هایی از سیاست‌های اوباما و بایدن برای حذف آزمایشات آمادگی جسمانی و توان رزمی نیروهای ارتش با هدف اجرای سیاست برابرسازی زنان و مردان، حذف ممنوعیت خدمت برای مبتلایان به ویروس ایدز و بکارگیری بدون محدودیت افراد تراجنسیتی بدون در نظر گرفتن تحقیقات درباره افزایش تنش‌های روحی و روانی در میان آن‌ها اشاره کرد.

سرهنگ متیو لومایر، مربی و خلبان جنگنده‌های ارتش ایالات متحده در بهار سال ۲۰۲۱ به دنبال انتشار کتابی انتقادی درباره گسترش مارکسیسم و ​​ نظریه انتقادی نژاد در ارتش این کشور از سمت خود برکنار شد.
ریشه‌های مارکسیستی-کمونیستی ایدئولوژی ووکیسم

آدام فرانسیس معتقد است که تاریخچه ووکیسم به نظریات مکتب پست‌مدرنیسم، مکتب نئومارکسیستی فرانکفورت و آنتونیو گرامشی برمی‌گردد. گرامشی به عنوان یکی از متفکران نئومارکسیست معتقد بود که بهترین راه برای رهایی جامعه از «ظلم» انقلاب سیاسی نیست، بلکه می‌توان با ایجاد تغییرات تدریجی در نهادهای موثر در شکل‌گیری فرهنگ مانند کالج‌ها و دانشگاه‌ها، یک انقلاب فرهنگی را رقم زد و با توجه به اینکه سیاست، متاثر از فرهنگ است، تغییرات سیاسی بعد از تغییرات فرهنگی بوجود خواهد آمد.

به گفته او، مکتب فرانکفورت در نظریه انتقادی خود معتقد است که نهادها و سنت‌ها را با هدف رهایی مردم از شرایطی که آن‌ها را به «بردگی» می‌کشد، نقد می‌کند. مکتب فرانکفورت از بسیاری جهات، فلسفه‌های انقلابی مارکس، روسو، گرامشی و دیگران را در تحقیقات علوم اجتماعی به کار برد. کار آن‌ها تقریباً به طور کامل درباره ایجاد شرایط لازم برای تغییر اجتماعی در هر عرصه از زندگی عمومی و خصوصی بود.

او با اشاره به اینکه از سال ۱۹۶۰ نظریه انتقادی بخشی از فرهنگ دانشگاهی آمریکا محسوب می‌شود، افزوده است که نظریه کوئیر نیز یکی از شاخه‌های نظریه انتقادی است که هترونورماتیویتی (تمایل به جنس مخالف) را نقد می‌کند و تلاش دارد تا شرایطی را برای «عادی‌سازی کردن هویت‌های جنسی جایگزین» ایجاد کند.

با این حال نفوذ نظریه انتقادی تنها به حوزه دانشگاه‌های آمریکا محدود نماند و تبدیل به یک جنبش فکری به نام «پست مدرنیسم» شد.

به باور این پژوهشگر آمریکایی، میشل فوکو که از نظریه‌پردازان اصلی پست‌مدرنیسم است. ایده‌های خود را حتی در زندگی خصوصی‌اش نیز به کار برد، در حدی که برخی از انحرافی‌ترین رفتارهای جنسی را آزمایش کرد. او یک ناخداباور بود که اعتقاد داشت، آزادی هیچ حدومرزی نمی‌شناسد. معیارهای ارزشی که برای حفظ نظم مدنی و اخلاقی جامعه است و عدول از آن گناه محسوب می‌شود، از نظر فوکو این معیارها ساخته دست نهادها و سنت‌هایی است که بر جامعه تحمیل شده است.

او افزوده است که ساختارشکنی، نکته اصلی فعالیت آکادمیک فوکو بود. او همه چیز را نقد کرد؛ از استانداردهای معمول، گرفته تا نحوه انضباط و مجازات در سیستم‌های کیفری. او تا آنجا پیش رفت که خواهان عادی‌سازی روابط همجنس‌گرایان و روابط بزرگسالان با خردسالان (پدوفیلی) شد. طیف وسیعی از دغدغه‌های اصلی فرهنگ ووکیسم، همان ایده‌های میشل فوکو است
«براندازی ایدئولوژیک»

در دوره جنگ سرد، یکی از ماموران سابق سرویس جاسوسی کا.گ‌.ب متعلق به اتحاد جماهیر شوروی سابق، به نام یوری بزمنوف از روسیه فرار کرد و به کانادا پناهنده شد. او از تعدادی از طرح‌های این قطب کمونیستی سابق برای براندازی ایدئولوژیک کشورها پرده برداشت.

او همچنین از سرمایه‌گذاری کلان کمونیست‌ها برای «براندازی ایدئولوژیک» کشورها به عنوان یک طرح چهار مرحله‌ای طولانی‌مدت سخن گفت که اولین مرحله آن «تضعیف روحیه» کشورهاست. این مامور سابق کا.گ‌.ب در کتابی به نام «نامه عاشقانه به آمریکا»‌ نوشته است که «حدود ۱۵ تا ۲۰ سال طول می‌کشد تا روحیه یک ملت تضعیف شود. چرا این مدت کم؟ به دلیل اینکه این مدت حداقل سال‌هایی است که برای آموزش یک نسل از دانش‌آموزان در یک کشور هدفی مانند آمریکا لازم است که آن‌ها را در معرض ایدئولوژی براندازان قرار دهد.»

بزمنوف در پایان قرن بیستم، بار دیگر هشدار داد که کمونیست‌ها و هواداران سوسیالیست‌شان از هنر انتزاعی، موسیقی منحرف، تصاویر مستهجن، همجنس‌گرایی، اتهامات نژادپرستی، سیاست خارجی به ظاهر صلح‌طلبانه و اقتصاد سوسیالیستی برای تضعیف روحیه آمریکا استفاده خواهند کرد.

اتحاد شوروی سابق پیش از آنکه به اهدافش برسد، فروپاشید. به گفته برخی کارشناسان، حزب کمونیست چین این مسیر را بی‌سروصدا به روش خودش ادامه داد.
«جنگ تبلیغاتی ووک پکن در آمریکا»
مایلز مائوچون یو، پژوهشگر و مشاور سابق در دولت آمریکا در زمینه سیاست چین در مقاله‌ای تحت عنوان «جنگ تبلیغاتی ووک پکن در آمریکا» که در وب‌سایت موسسه تحقیقاتی هوور منتشر شده معتقد است که غربی‌ها همیشه تصور می‌کنند که «دو بازیگر سرسخت» قرن بیستم یعنی آلمان هیتلری و شوروی کمونیستی تنها حکومت‌های توتالیتری بودند که به تبلیغات اهمیت بسیاری زیادی قائل بودند، اما حزب کمونیست چین همانند نازی‌ها و شوروی به تبلیغات به عنوان مهمترین عامل حمایت از رژیم خود اهمیت می‌دهند.

به گفته او، حزب کمونیست چین با پیروی از دستورالعمل‌های تبلیغاتی در آموزه‌های مارکسیستی-لنینیستی، یک کارزار تبلیغاتی به قدمت یک قرن را علیه مردم چین و دموکراسی‌های جهان سازماندهی کرده است.

این پژوهشگر چینی آمریکایی در زمینه چین افزود که حزب کمونیست چین برای پیش بردن اهداف تبلیغاتی خود از طریق مبلغان خود در مراکز آموزشی و رسانه‌های بین‌المللی در تلاش است تا روحیه و اعتماد جامعه آمریکا را تضعیف کند و این کار را با تاکید بر جنبه‌های منفی و نادیده گرفتن جنبه‌های مثبت جامعه آمریکا انجام می‌دهد. به طور مثال با وجودی که این حزب نسل‌کشی نژادپرستانه‌ای را علیه اقلیت‌های قومی و عقیدتی در چین راه‌اندازی کرده است، با استفاده از ابزار تبلیغاتی (ووک) «نژادپرستی سیستماتیک» در آمریکا را محکوم می‌کند.

او معتقد است این حزب برای رسیدن به اهداف خود از تاکتیک شستشوی مغزی، تحریف زبان، کارزار اطلاعات نادرست بهره می‌برد.

به باور او، گروه ووک موسوم به «پلنگ‌های سیاه» در آمریکا، بنیان‌های ایدئولوژیک و شعارهای سیاسی خود را از نقل‌قول‌های مائو بدست آورده است. ریشه فکری استفاده از واژه «مترقی» توسط چپ رادیکال در آمریکا، به طور مستقیم به دسته‌بندی «دیالکتیکی» مارکسیستی-لنینیستی مردم به «مرتجع» و «مترقی» برمی‌گردد و ربطی به میراث مدرن جنبش مترقی آمریکا به نمایندگی از بزرگان تاریخ و سیاست آمریکا شامل ویلیام برایان، تئودور روزولت، رابرت لافوت و هنری والاس ندارد.
«انقلاب فرهنگی مائو در آمریکا»

شن ون‌فلیت، شاهد انقلاب فرهنگی چین و نویسنده کتاب «آمریکای مائو؛ هشدار یک بازمانده»‌ در برنامه رهبران تفکر آمریکا در اپک تی‌وی گفته است که ووکیسم در آمریکا به مثابه یک انقلاب فرهنگی کمونیستی است که دستورالعملی مشابه انقلاب فرهنگی در چین را اجرا می کند.

به گفته شن ون فلیت، شاهد انقلاب فرهنگی چین، با وجود اینکه چین تحت حاکمیت کمونیسم و ایالات متحده، فرهنگ‌های متفاوتی دارند، اما با نگاه در یک چشم‌انداز وسیعتر می‌توان متوجه اشتراکات میان انقلاب فرهنگی مائو در چین و ترویج ایدئولوژی ووکیسم در آمریکا شد.

او افزوده است بسیاری از شهروندان آمریکا نمی‌توانند انقلاب فرهنگی ووک را که همان انقلاب فرهنگی مارکسیستی است، درک کنند؛ زیرا در مراکز و موسسات آموخته‌اند که کمونیسم به مفهوم همدلی، دوست داشتن و پذیرش دیگران است، اما «افرادی مانند من که انقلاب فرهنگی چین را پشت سر گذاشتیم یا در حاکمیت کمونیسم زندگی کرده‌ایم، فورا از روی نشانه‌ها متوجه می‌شویم.»

به گفته این نویسنده، هدف واقعی انقلاب ووکیسم که آمریکای امروز را فرا گرفته است، تغییر فرهنگ آمریکایی و نابود کردن همه چیز از گذشته است، شامل ارزش‌های سنتی، خانواده سنتی و نهادهای سنتی.

انقلاب فرهنگی کمونیستی در سال ۱۹۶۶ در چین آغاز شد. رهبر کمونیست چین این انقلاب را با هدف نابودی به اصطلاح چهار عنصر قدیمی شامل «آداب و رسوم، فرهنگ، عادات و ایده‌های سنتی» چین انجام داد.

ون فلیت به یاد ‌آورد که حزب کمونیست چین، چگونه به او و کودکان در مهدکودک‌های چین آموخت که والدین آنها فقط «والدین بیولوژیکی» هستند، درحالی‌که والدین واقعی آن‌ها، حزب و رئیس مائو هستند. اگر در انتخاب والدین خود یا حزب تضادی وجود داشت، باید فرزندان، حزب را بر والدین خود ترجیح دهند.

او ادامه داد که در مدارس آمریکایی نیز کودکان می‌آموزند که به جای اینکه به سراغ والدینشان بروند، باید به سراغ بزرگسالان مورد اعتماد بروند. هر چند در مدارس آمریکا از «حزب» سخنی نمی‌گویند، اما مشابه حکومت کمونیستی چین به دنبال قطع روابط میان والدین و فرزندان هستند تا بتوانند فرزندان را طبق میل خود کنترل کنند.

به گفته این بازمانده انقلاب فرهنگی چین، هدف کمونیست‌ها کنترل افکار مردم و حکومت بر آن‌ها است و برای این کار باید مردم را از یکدیگر جدا و تفرقه ایجاد کنند. بر همین اساس، مائو سیاست هویتی خود را بر مبنای تقسیم‌بندی جامعه چین به طبقه اشراف، دهقانان، مالکان و فقرا اجرا کرد تا تفرقه میان مردم ایجاد کند. این برچسب‌ها هویت افراد شد و به فرزندان و نوه‌های آن افراد نیز منتقل شد.
او افزود: «در آمریکا سیاست هویتی از طریق نظریه انتقادی نژاد به دنبال ایجاد تفرقه در جامعه آمریکا است و این نظریه سلاحی بسیار قوی‌تر از «طبقه» باعث تفرقه میان افراد می‌شود.»

به گفته ون فلیت، در جداسازی براساس طبقه، افراد براساس آنچه که انجام می‌دهند و جایی که زندگی می‌کنند، تقسیم می‌شوند، اما مساله نژاد،‌ همیشه همراه فرد است. بعدها علاوه بر نژاد، مساله جنسیت، گرایش جنسی و حتی وضعیت واکسیناسیون افراد در طول همه‌گیری کووید ۱۹ برای ایجاد تفرقه میان مردم استفاده شد.

نظریه‌ی انتقادی نژاد، یکی از شاخه‌های نظریه انتقادی است که توسط دانشمندان مارکسیست مکتب فرانکفورت وابسته به دانشگاه کلمبیا در نیویورک با هدف براندازی تمدن غرب و گسترش مارکسیسم در حوزه فرهنگی ایجاد شد. در این نظریه، طبقه که الگوی مارکسیستی برای تعیین «سرکوبگر» و «ستمدیده» بود، جای خود را به نژاد و جنسیت افراد می‌دهد تا مردم را براساس نژاد و جنسیتشان به دو گروه «سرکوبگر» و «ستمدیده» تقسیم کند.

به گفته فلیت، استفاده از طبقه اجتماعی برای جداسازی افراد در کشورهای توسعه‌یافته موفقیت‌آمیز نبود، چون اعضای جامعه در نظام سرمایه‌داری می‌توانستند به راحتی تحرک طبقاتی داشته باشند. به عنوان مثال، اگر عضوی از پرولتاریا در یک شرکت، سهام عمومی بخرد یا تجارت خود را باز کند، دیگر در میان پرولتاریا نیست. به همین دلیل طبقه، جایش را به نژاد و جنسیت داد.

او ادامه داد که در جریان انقلاب فرهنگی، معیار تفرقه بین مردم بر این اساس بود که فرد، مخالف حکومت کمونیستی یا طرفدار آن است. فردی که مخالف رژیم کمونیستی بود، برچسب «ضدانقلاب» می‌خورد و محکوم می‌شد. در آمریکا این واژه با اصطلاح «نژادپرست» یا «متعصب» و «افراطی» جایگزین شد. این اصطلاحات برای قرار دادن عده‌ای از مردم در «اردوگاه دشمن» در مقابل گروه دیگری از مردم به کار رفته است.
عادی‌سازی خشونت

این بازمانده انقلاب فرهنگی چین با اشاره به تصفیه‌های خونین در جریان این انقلاب گفت که ایدئولوژی مارکسیستی معتقد است که خشونت برای هدف درست، به ویژه خشونت علیه سرکوبگران موجه است. در انقلاب فرهنگی مائو با چنین توجیهی، افرادی زیادی کشته شدند و صاحبان زمین به عنوان طبقه سیاه شناخته شد. همچنین گارد سرخ در آن زمان، معلمان و مدیران مدارس را ستمگر قلمداد کردند و خشونت علیه کادر مدارس نه تنها توجیه شد، بلکه مورد ستایش قرار گرفت.

این کارشناس چینی-آمریکایی در پایان گفت: «در آمریکا هنوز خشونت واقعی (مشابه انقلاب فرهنگی چین) را تجربه نکردیم، اما در راه است. اولین قدم، توجیه خشونت است و ما قبلا این مرحله را سپری کردیم. اکنون در مرحله جشن گرفتن خشونت هستیم و خیلی طول نخواهد کشید که مرحله بعدی آغاز خواهد شد که تشویق به ارتکاب خشونت علیه «به اصطلاح ستمگران» است.»

داگلاس موری، نویسنده کتاب «جنون جمعیت‌ها» معتقد است که اگر غرب نتواند «ایدئولوژی ووک» را به طور موثری مهار کند، این ایدئولوژی، پیامدهای خطرناکی برای تمدن خواهد داشت و خشونت اجتماعی را افزایش خواهد داد

وک ابزاری برای حزب کمونیست چین

رسانه بریتانیایی اکسپرس در ژوئن سال گذشته با اشاره به تلاش‌های دیپلماتیک رژیم کمونیستی چین برای افزایش روابط با کشورهای کلیدی بویژه کشورهای نفت‌خیز خاورمیانه گزارش داد که ووکیسم در غرب به حزب کمونیست چین کمک می‌کند تا رهبری جهان را بدست بگیرد. در حال حاضر شی جین‌پینگ، رهبر حزب کمونیست چین به عنوان بخشی از به اصطلاح «ابتکار تمدن جهانی» می‌خواهد (فرهنگ رژیم کمونیستی چین) را جایگزین فرهنگ غرب در جهان کند.

نویسنده گزارش افزوده است که (حزب کمونیست چین) با ساختن یک اصطلاح «جعلی» به نام «شی‌ویلیزیشن» به معنای راه و رسم شی (مخفف ابتدای نام رهبر حزب کمونیست چین، شی جین‌پینگ)، از یک طرف می‌خواهد راه و روش خاصی را ترویج کند، اما از طرف دیگر می‌گوید که نمی‌خواهد برخلاف غرب به کشورها بگوید که چه کار باید کنند.

اکسپرس به نقل از دین چنگ، کارشناس مسائل چین درباره چگونگی زمینه‌سازی ووکیسم برای گسترش تسلط چین نوشت که گفتمان سیاسی غرب در حال تغییر با رویکرد ووکیسم است. وقتی مواردی مانند حقوق ورزشکاران تراجنسیتی مطرح می‌شود، در واقع دستورکاری برای وقوع یک فاجعه بیان می‌شود.

به گفته او، ووکیسم برای غرب یک فاجعه مطلق است، بخصوص وقتی که صحبت از دیپلماسی واقع‌بینانه علیه چین کمونیستی به میان می‌آید. درست است که غرب از نظر تاریخی در داخل و خارج از کشورهای خودش کارنامه عملکرد خوبی ندارد، اما ووکیسم معتقد است که هرگز نباید غرب را بخشید. چین کمونیستی نیز تلاش دارد تا نشان دهد که عملکرد دنیای غرب بهتر از حکومت‌های خودکامه نیست.
او افزود علی‌رغم این واقعیت که چین نیز سابقه سرکوب مردم را دارد، کارنامه نقض حقوق بشر رژیم چین نادیده گرفته می‌شود؛ زیرا ووکیسم می‌گوید که فرهنگ‌های دیگر همیشه برتر از غرب هستند، این فرهنگ‌ها برابر نیستند و قطعاً در جنایات خود مقصر نیستند.

مشاور ارشد مؤسسه صلح ایالات متحده ادامه داد: در حالی‌که ووکیسم، غرب را درگیر مسایل داخلی می‌کند، چین کمونیستی به حکومت‌ها می‌گوید: «ما با شما کار خواهیم کرد، با شما تجارت خواهیم کرد و برای ما مهم نیست که شما یک دموکراسی یا خودکامه و دیکتاتوری هستید، این امر باعث می‌شود چین برای حکومت‌های خودکامه و کشورهایی که کمتر جهان‌وطن هستند، جذاب‌تر شود.»
زمینه‌سازی برای گسترش نفوذ حزب کمونیست چین

به گفته دین چنگ، ووکیسم باعث تضعیف تلاش‌های بن سلمان، ولیعهد عربستان برای آوردن تغییرات در کشورش شد. او تعدادی از ممنوعیت‌ها برای زنان از جمله حق رانندگی و سفر،‌ حق ثبت ازدواج، طلاق و تولد را حذف کرد، اما ترویج ووکیسم، جذابیت‌های غرب در عربستان را کمرنگ و به تلاش‌های بن‌سلمان برای آوردن تغییرات در عربستان آسیب وارد کرد.

با این حال پکن، فرصت را غنیمت شمرد و نقش میانجی را برای تقویت روابط میان عربستان و ایران بازی کرد.

هوآنگ تی‌ها، کارشناس ارشد موسسه ایسیس یوسف ایشاک در سنگاپور در این‌باره به اکسپرس گفت که در سطح سیاسی همسویی زیادی با رژیم چین در کشورهای جنوب شرق آسیا وجود دارد. برخی از این کشورها خواهان این هستند که کشورهای غربی از ارزش‌های لیبرالی برای دیکته کردن سیاست خارجی خود به این کشورها استفاده نکند.

همزمان با گسترش نفوذ حزب کمونیست چین در جهان، ووک‌ها در حال گسترش حوزه نفوذ خود در دنیای غرب هستند.
سرمایه‌گذاری برای گسترش ووکیسم

اکسپرس همچنین گزارش داد که در سال ۲۰۲۲، بیش از ۱۰۹ میلیارد پوند برای «ووک کاپیتالیسم» اختصاص یافت. این رسانه مشخص نکرد که این سرمایه‌گذاری از سوی کدام نهادها یا دولت‌ها انجام شد.

اندیشکده هریتیج مقاله‌ای با عنوان «کاپیتالیسم شرکتی ووک» به توضیح مفهوم کاپیتالیسم ووک پرداخته است.

در این مقاله آمده است که راس دوتات در سال ۲۰۱۵ برای اولین بار این اصطلاح را در مقاله خود در نیویورک‌تایمز بکار برد. او کاپیتالیسم ووک را این‌گونه تعریف کرد که شرکت‌ها برای حفظ نفوذ خود در جامعه، حمایت خود را از اهداف مترقی (ووکیسم) نشان می‌دهند. از آن زمان به بعد این مفهوم به عنوان یک طرزفکر در میان شرکت‌ها رواج پیدا کرد. در حال حاضر بزرگترین شرکت‌ها تقریبا تمام مسایل مهم یا غیرمهم شرکتشان را از منظر دیدگاه‌های ووکیسم مبتنی بر برابری، جنسیت، نژاد و تنوع ارزیابی می‌کنند و کاهش انتشار کربن و حقوق بشر را در فهرست معیارهای سرمایه‌گذاری قرار داده‌اند.
ترامپ و وعده مبارزه با ووکیسم

دونالد ترامپ، نامزد جمهوری‌خواهان در انتخابات ریاست‌جمهوری در جریان کارزارهای انتخاباتی، ووکیسم را «بازنده بودن» و رسیدن به «تباهی» معنا کرده و افزوده است که در صورت انتخاب شدن به عنوان رئیس‌جمهور آمریکا، آموزش مثبت درباره خانواده هسته‌ای و نقش پدر و مادر، ارزش‌گذاری به جای حذف ویژگی‌هایی که زنان و مردان را متفاوت و منحصربه‌فرد می‌کند، ترویج خواهد کرد.

او همچنین از تصمیم خود برای تصویب یک لایحه در کنگره آمریکا برای منع مردان از شرکت در ورزش زنان و محافظت از حقوق والدین برای عدم اجبار به رضایت در تغییر جنسیت فرزندان خردسالشان سخن گفت و افزود که هیچ حکومتی نباید به کودکان بگوید که با هویت اشتباه متولد شده‌اند. در تمام تاریخ بشریت هرگز چنین اتفاقی (برنامه تغییر جنسیت کودکان) نیفتاده و چپ رادیکال در چند سال گذشته چنین چیزی را اختراع کرده است.

او همچنین در پاسخ به سوالات یکی از هواداران فمینیسم درباره برابری دستمزد زن و مرد گفت که او طرفدار زندگی است و دستمزد را نه براساس جنسیت افراد بلکه براساس شایستگی افراد در انجام وظایفشان تعیین می‌کند

نویسنده: مریم شاهی
منبع: وبسایب اپک تایمز فارسی
مقاله مدکور را کامل در پست های پیش بازنشر کردم ( پیشنهاد می کنم حتما بخوانید)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برنامه کامل از سخنرانی تاریخی شهریار ایران تا عملیات کوبنده اسرائیل ( حجم و کیفیت متوسط)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برنامه کامل از سخنرانی تاریخی شهریار ایران تا عملیات کوبنده اسرائیل ( حجم و کیفیت کم)
Audio
ترانه ماندگار عشق من . اجرای آمالیا خودریگش ( رودریگز) هنرمند شهیر و فقید پرتغالی معروف به ملکه فادو . شبتان آرام 🌙
تلگرام آریا فرپوری (OOPTI TV)
Photo
بنابر قوانین طالبان پوشش صورت ( پوشش کل بدن) برای زنان اجباری شد و چند هفته پیش قانونی آوردند که صدای زن نیز عورت است و زنان حق ندارند صدایشان در محیط عمومی شنیده شود
اگر کسانی فکر می کنند ایران دوران قجر خیلی تفاوت بزرگی با افغانستان کنونی داشت خود را فریب می دهند
نکاتی درباره افغانستان:
یک) پادشاهی افغانستان را نمی توان ابدا با پادشاهی پرافتخار پهلوی ایران مقایسه کرد اما این یک حقیقت است که از روزی که سد پادشاهی در آنجا فرو ریخت و ویروس جمهوری حاکم شد
کشور به پرتگاه دائمی افتاد
آتش اختلافات قومی زبانه کشید
و مفهوم ملت جای خود را به قبیله بازی داد
برای حل مشکل هرج و مرج کودتا پشت کودتا هم نتوانست کاری از پیش ببرد
طبق روال ویروس جمهوری
اجانب هم به یارکشی در جامعه پاره پاره شده برای منافع خود مشغول شدند
یک روز فلان قدرت در حمایت از طیف حامی اش وارد عمل شد فردایش آن یکی بلوک در مقابله با رقیبش به تجهیز دیگران مشغول شد و در تنها زمانی که پس از دهه ها فلاکت راه نجات کشور فراهم شد به جای بازگشت پادشاهی باز نسخه جمهوری برایشان پیچیدند و چند هزار سران قبایل را جمع کردند زیر یک سقف و نامش را هم گذاشتند دموکراسی!
جمهوری که چنان گندابی شد که کشور طی بیست سال یک قدم در راه توسعه گام بر نداشت و هر مهره ای که رئیس جمهور شد فکر پر کردن جیب باندش بود و نهایتا باز ارتجاع برق آسا کشور را بلعید
دو) این حرفها که مردم مهمتر از حکومت ها هستند تعارف است
حکومت ها نقش غیر قابل انکاری در رشد یا سقوط جوامع دارند
اگر پهلوی ها نبودند تا زن ایرانی را با قدرت از پستوی خانه ها بیرون بکشند و کشف حجاب کنند و حق رای دهند و سپاه دانش به راه بیاندازند و ... و ... ته تلاش فعالان حقوق زن به کجا می رسید؟
مگر افغانستان کم فعال حقوق زنان وابسته به فلان و بهمان اندیشکده غربی داشت؟
چه شد؟
تنها دلیلی که جمهوری اسلامی نتوانسته مثل طالبان زنان ایرانی را در بند بکشد و مقاومت دلیرانه دختران ایران زمین را مقابل خود می بیند
تجربه دوران پهلوی ها و نهادینه شدن جایگاه انسانی زن در وجود بانوی ایرانی در آن نیم قرن طلایی بود وگرنه از نظر قانونی حقوق حشری ها و لاس زن ها و تحول طلبان حتی یک قانون را هم در جمهوری اسلامی نتوانستند تغییر دهند
همچنان در قوانین ایران دیه زن از دیه بیضه چپ مرد کمتر است
همچنان خوانندگی زنان حرام است
همچنان زنان ایرانی از حقوق مدنی انسانی خویش از پوشش بگیرید تا ... به لحاظ قانونی محرومند
ایران زمین اگر شانس تاریخی بازگشت پادشاهی پهلوی را از دست بدهد
آینده ای روشن را تا ابد نخواهد دید
تلگرام آریا فرپوری (OOPTI TV)
Photo
کثیف ترین گروه سیاسی تاریخ ایران
یعنی مجاکشین خلق یک مشت پاتال فسیلی که کنترل ادرارشان را هم به زور دارند را دور هم جمع کردند و سرنای افتخار هم سر می دهند
اولا: به لحاظ ایدئولوژیک
هیچ گروه سیاسی نبوده که مثل شما رسما دو گند و گه یعنی ارتجاع مارکسیستی را با ارتجاع اسلامیستی مخلوط کرده باشد
به درستی شاهنشاه آریامهر بر شما نام مارکسیست های اسلامی نهاد
دوما: ننگ همدستی با صدام که قصدی جز پاره پاره کردن ایران نداشت و اسلحه کشی به روی ایرانیان را تا ابد نمی توانید پاک کنید و در ایران آزاد فردا بابت جنایت جنگی محاکمه خواهید شد
سوما: وقتی شما صحبت از عباراتی مثل زن و زندگی و آزادی می کنید مرغ پخته به قهقه زنی خواهد پرداخت
فرقه ( کالتی) که حتی ازدواج اعضایش را نیز به رسمیت نشناخت و طلاق اجباری را در سازمانش قانون کرد و فرزندان را از اعضا جدا کرد و به خانه های تیمی در اروپا فرستاد
فرقه ( کالتی) که هنوز بر ترویستهایش در کمپش حجاب و لچک اجباری را تحمیل می کند وقتی سخن از این عبارات بیاورد دیگر نوبر است
چهار: امروز اگر در یک تاکسی در ایران مسافری بگوید حامی رجوی ها است مسافران دیگران در سریع ترین زمان تاکسی را ترک خواهند کرد و راننده نیز تاکسی اش را رها خواهد کرد و پا به فرار خواهد گذاشت شما بدون شک منفورترین گروه در دید تمامی ایرانی ها هستید و تنها خطری که از جانب شما وجود دارد آن زمان است که چراغ خاموش پشت دیگرانی چون امثال اسماعیلیون و نرگس محمدی و ... قرار می گیرید ( چنانکه چنین کردید و در آینده هم خواهیم کرد)
پنج: نسخه فدرالیسم برای ایران می پیچید چون شما میکروب هایی هستید که بقایتان در جنگ داخلی است
شش: شما کفتارهای ارتجاع مغلوب برادران تنی ارتجاع غالبید و هنوز اعلامیه رهبرانتان در حمایت از جنایات خلخالی و خمینی در کشتار افسران رشید آرتش شاهنشاهی ایران در حافظه تاریخی ملت ایران نقش بسته و ملت ایران می داند که دعوای شما با خمینی و یارانش تنها سر قدرت آغاز شد نه چیز دیگری
هفت: در تمامی این سالها شما یکی از بزرگترین عوامل بقای نظام جمهوری اسلامی بودید هر زمانی که قیامی آغاز شد جاعش با علم به نفرت و وحشت ملت از شما آن قیام و بخشی از فرزندان بی گناه ایران را به شما نسبت داد و سرکوب را دو چندان کرد
#رجوی_گه_خورد
#مرگ_بر_سه_فاسد_ملا_چپی_مجاهد
#MekTerrorist
#پاینده_ایران
#جاویدشاه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خامنه ای مدتی پیش بر علیه خاندان پهلوی اعلام جهاد تبیین کرد!
یکی از تلاش های مذبوحانه افسران جنگ نرم نظام در جهت اجرای فتوای رهبرشون صادر کردن چریک پیشین سپاه پاسدارن که در جنگ افغانستان حضور داشت یعنی هالو به خارج کشور بود که بیاید و بر علیه پهلوی به لجن پراکنی بپردازد
دیدم اخیرا باز گه خوری کرده
فکر می کنم بازنشر این بخشی که قبلا ساخته بودم در پاسخ این دوزاری کافی باشد
هرچند آنها که خود را به خواب زدند را هرگز نمی توان بیدار کرد
علی واعظ مدیر پروژه ایران در گروه بین المللی بحران به دیدار پزشکیان رفت
مدتی پیش ( پس از افشای هزاران ایمیل رد و بدل شده اش با مقامات جمهوری اسلامی و حلقه جواد ظریف و عراقچی ) نام وی به همراه آرین طباطبایی و دینا اسفندیاری با عنوان شبکه نفوذ جمهوری اسلامی
تیتر روزنامه ها و رسانه های جهان شد
علی واعظ
طبق گزارشات مندرج در وبسایت رسمی کاخ سفید
در ماههای اخیر چندین بار در چندین جلسه با فیلیپ گوردون دیدار داشته
گوردون در حال حاضر مشاور امنیتی کاملا هریس است و جزو عوامل اصلی پشت پرده برجام در کابینه اوباما بود
و گزینه کاملا هریس برای سمت مشاور ارشد امنیت ملی ریاست جمهوری اش یا حتی وزارت امور خارجه ( در صورت پیروزی) می باشد
طبق گزارش دیلی میل، گوردون، "معتمدترین" مشاور هریس در مسائل سیاست خارجی است و بر او تاثیری انکارناپذیر دارد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پیشاپیش آیین #مهرگان را به میهن پرستان و عاشقان ایران زمین شادباش می گویم
به امید روزی که پس از پیروزی بر مرتجعین سرخ و سیاه بی وطن باز مثل دوران با شکوه پهلوی شاهد برگزاری این جشن ملی در ایرانمان باشیم
بخشی از گفتگویم با جناب شهرام خلعتبری
#پاینده_ایران
#جاویدشاه
2024/11/16 13:58:46
Back to Top
HTML Embed Code: