Telegram Web Link
شیعه ۱۲ امامی جان 😇
آیا از وقت های نمازت مواظبت میکنی؟

التماس دعا 🦋
~🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃

این انگشتر رو می بینی خانوم؟!
دُرّ نجفه،
همیشه همراهمه،
شنیدم اون هایی که انگشتر دُرّ نجف میندازن
روز قیامت حسرت نمی خورن،
باید برم نگین این انگشتر رو نصف کنم،
یه رکاب بخرم که تو هم انگشتر دُرّ نجف داشته باشی،
دلم نمیاد روز قیامت حسرت بخوری!🙂

📚یادت باشد
#شهید‌_حمید‌_سیاهکالی‌_مرادی♥️🕊
میگوینـد
دنیـای دیگری
به نام بهشت است
مـگر با خـنده تو این
دنیـا بهشـت نمیـشود ؟!

#ٱنس_با_شهداء
#شهیدعلیرضانوری
درزندگی‌،همیشه‌برخدا
توکل‌کنیدومایوس‌نشوید
همواره‌به‌پدرومادراحترام‌بگذارید
که‌عاقبت‌بخیری‌دردنیاوآخرت‌برگرفته‌
از‌احترام‌به‌پدر‌ومادراست
~🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃

عروسی‌مون توی تالاری بیرون از شهر بود. علیرضا به اقوامش سپرد که وقتی دنبال ماشین عروس اومدین، فقط بیرون شهر بوق بزنید و نمیخواهم صدای بوق ماشین، مردم رو اذیت کند. شاید یکی به سختی بچه‌اش رو خوابونده باشه یا اینکه آدمِ سالخورده یا بیماری تو خونه‌ای باشه.
خونه‌ی خودمون مجتمع آپارتمانی سپاه بود. علیرضا گفت بریم منزل پدرم و همونجا مهمون‌ها رو ببینیم. چون نمیخواهم کسی تا مجتمع دنبالمون‌ بیاد. آخه سَروصدای مهمون‌ها همسایه‌ها رو بیدار میکنه! بعد از اینکه با مهمونا خداحافظی کردیم، فقط دوتا از خواهرام همراه‌مون آمدند؛ خیلی بی‌سروصدا وارد منزل شدند و چندتا عکس گرفتند و رفتند.
از اون شبی که زندگی مشترک ما در اون ساختمان شروع شد، خیلی حواسمون جمع بود که صدای تلویزیون زیاد نباشه! توی راه‌پله‌ها به آرومی قدم برداریم و ...! به این شکل علیرضا سعی می‌کرد که حق‌ّالنّاسی بر گردنش نماند.

✍🏻به روایت همسر
#شهید‌_علیرضا_نوری♥️🕊
~🕊
🌴#برگی‌از‌خاطرات

⚘چشمشانشان که به مهدی افتاد از خوشحالی بال درآوردند، دوره‌اش کردند و شروع کردند به شعار دادن: "فرمانده آزاده آماده‌ایم آماده" هر کسی هم که دستش به مهدی می‌رسید امان نمی‌داد شروع می‌کرد به بوسیدن، مخمصه‌ای بود برای خودش.

⚘خلاصه به هر سختی‌ای که بود از چنگ بچه‌های بسیجی خلاص شد اما به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد با چشمانی پر از اشک به خودش نهیب می‌زد: مهدی، خیال نکنی کسی شدی که اینا اینقدر بهت اهمیت میدن تو هیچی نیستی، تو خاک پای این بسیجی‌هایی.

#شهید_مهدی‌_زین‌الدین♥️🕊
سی و نهمین روز چله🔝

🌱🌸 آیت الکرسی 🌱🌸

به نیابت از

#شهید_محمد_جواد_جمشید_بیگی🌹

#هدیه_به_امام_حسین_علیه_السلام

رو شروع میکنیم💚۲

#به_نیت_حاجت_روایی_و_نگاه_شهدا🌷
🌸🕊🌸
توی عملیات " مطلع الفجر" تیر خورد به سینه و گردنش
همون جا افتاد و به آسمون پر کشید
درگیری شدید شد و نتونستیم پیکر مطهرش رو برگردونیم
یه هفته بعد بچه ها تصمیم گرفتن جنازه غلامعلی رو برگردونن
به هر سختی بود برگردوندیم
خیلی تعجب آور بود
هر جنازه ای اگه یه هفته زیر آفتاب گرم جنوب بمونه حتما بو می گیره و تغییر میکنه
اما پیکر غلامعلی هیچ تغییری نکرده بود
دقت کردم دیدم بعد از یه هفته ، هنوز از گلوش خون تازه جاری میشه
انگار همین الان شهید شده باشه
خم شدم که صورتش رو ببوسم بوی عطر می داد

#شهید_غلامعلی_پیچک
خوش اومدید192ام قرار عاشقانه شُهدای...:)❤️
هدیه صلوات های نورانی امشبمون به شهید رحمت آله هادیان🖐🏻

شهداء حواسشون به دل ماها هست!
از همه چی ما خبر دارن...
وقتی بهشون یهویی سر میزنی
اونام وقتی گرفتاری یهویی مشکلت رو حل میکنند یهویی به دادت میرسن!
خدایا رحمت و برکت شهداء در زندگی ما روشن کن...:))

انَّ اللَّهَ سَبَّقَ بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ کَمَا یُسَبَّقُ بَیْنَ الْخَیْلِ یَوْمَ الرِّهَانِ

میگه خدا مسابقه میگذاره بین مومنین همون جوری که برای اسب ها در روز مسابقه تو میدون مسابقه میزارن...پس ای مؤمن در نشر این صلوات سهیم شو تا از مسابقه دنیا نبازی..:)
دعا میکنم یه روزی برسه که
شهداء تو قلبتون گل بکارن... 😊
#قرار_همگانی_شهداء

#نشر_حداکثری
#ٱنس_با_شهداء
حدیث بخونیم
به میدان‌ گناه که ‌‌رسیدی‌ مردانه ‌قدم‌ ‌بردار؛
میخوام‌ زودتر‌ ببینمت...

امضا: شهید‌ گمنام... 🙂💔




شبتون شهدایی 💛
وضو فراموش نشه
-پرش‌به‌پست‌های‌امــــروز. . .🤍-

-کم‌وکاستی‌بود‌حلال‌کنیـد. . .🌿-
-اگرثوابي‌بود‌تقدیم‌به‌شهید بابک نوری 🕊
قبل از این که حرفی بزنیم بذاریم کلماتمون از سه دروازه عبور کند:

آیا چیزی که می‌ گیم واقعیته؟
آیا اصلا لازمه بگیم؟
آیا باعث رنجش کسی نمیشه؟



سلام صبحتون شهدایی 🌼
شهید حسین معماری از شهدای مدافع حرم خوزستان فرزند شهید علی معماری و و داماد شهید سید حمدان موسوی‌مجد است که روز 31 شهریور ماه سال 1357 دیده به جهان گشود و در روز شنبه 12 مردادماه سال 1398 پس از مجروحیت شدید در بیمارستان شهید چمران تهران به فیض شهادت نائل آمد.💔

شهید تقوی فر و حاج حسین ، مراد و مرید

از همرزمانش با حاج حمید تقوی فر قرابت بسیاری داشت تا جایی که وصیت کرده بودند پیکرش را حسین به خاک بسپارد.

حسین همیشه و حتی یک وقت هایی با بغض در مورد شهید تقوی صحبت می کرد و می‌گفت : "این آدم به قدری بزرگ است که درکش نکردم" حالت پدر و پسری و رفاقتی شدیدی با هم داشتند. رابطه اش با شهید تقوی به حدی پیوسته بود که وقتی مجروح شد گفت مرا کنار شهید تقوی یا پدرم دفن کنید. سرکشی به جانبازها و بچه های مجاهد داوطلب را وظیفه خود می دانست و هر وقت می توانست به سراغشان می رفت. رفیقی داشت که 84 ماه جبهه داشت و کل زندگیش در جنگ بود و بدون اینکه کسی از وجودش خبر داشته باشد از دنیا رفت و هنوز هم هستند افراد گمنامی که حسین به آنها سرکشی می‌کرد.🌹
نقل از همرزم شهید
همه منتظر بودند ببینند حال مادر شهید چطور می‌شود، بی تاب می‌شود؟
گله‌ای؟ حرفی؟
اما مادر مصطفی چیزی نگفت و محکم ایستاده بود.
پرسیدند:
حالا شما چه می‌کنید؟
به علیرضا نوه‌اش اشاره کرد و گفت:
مصطفایی دیگر تربیت خواهم کرد...


#شهید_مصطفی_احمدی_روشن 🕊🌱
شهادت را چون می‌دانستم
بهترین راه و آسان‌ترین راهِ رسیدن
به خداست، انتخاب کرده‌ام..!
شهادت چه زیباست و
شهید‌ شدن چه گرانبهاست..(:♥️

#شهیدابوذر‌طبرزدی🌱
پنجره‌شهادت‌باز‌است🕊
عطر‌شهادت‌به‌مشام‌می‌رسد
شهادت‌جلوی‌پنجره‌منتظر‌ایستاده
و‌برایمان‌آغوش‌‌باز‌کرده!ولی‌حیف‌نمیشه‌رفت
2024/10/05 13:20:21
Back to Top
HTML Embed Code: