نمیدونم دیگه واقعا چطوری باید گزینش کار انجام بدم که به یه سرانجام برسم چی پست کنم اینجا..
“شکی نیست که هر لحظه هنرمند چشمانش را میگشاید، نگران این است که مبادا چیزی در اطراف حضور داشته باشد و او به درستی نتواند آن را ببیند؛ چیزی که از او می گریزد؛ چیزی که با اوست اما همواره دامنه دیدن را محدود میکند؛ چیزی در تاریکی، یک نقطهی مبهم، که بینش او را در پشت چشم هایش منتظر گذاشته و او خارج از عادات، فراتر از ناامیدی ها، به تماشا و جست و جوی آن عنصر گریزان ادامه میدهد؛ جست و جو میکند؛ حتی زمانی که اطمینان دارد آن را پیدا کرده است. هنرمند امیدوار است آنچه نمیداند و حتی آنچه را که هرگز نخواهد دید، بیابد و این محکومیت همچنان باقی است؛ پی جویی سایهای که دنبالش میکند و او نمیتواند آن را ببیند؛ سایهای که به طور ملالآور و سادهای در میراییو پاکشدگی قریبالوقوع حافظه حضور دارد، نقاشان به طور غریزی جهت اطمیناندهی به خودشان و امید این که مرگ را تکان دهنده به آینه نگاه میکنند؛ به امید جلوگیری از نگاه خیره و مداوم زمان؛ اما برآیند این روند همواره مأیوس کننده است و آنان به آزمایش ادامه میدهند.”
«فرانک استلا؛ مجموعه سخنرانیهای بنیاد چارلز الیوت نورتون دانشگاه هاروارد ۱۹۸۴»
«فرانک استلا؛ مجموعه سخنرانیهای بنیاد چارلز الیوت نورتون دانشگاه هاروارد ۱۹۸۴»